eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
137 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
به بچه‌ها قرض بدهید و مکتوب کنید 🔰اما اگر از کودکی فرزندانمان را تربیت مالی نکردیم الآن با خواسته‌های غیرمعقولشان چه کنیم؟ 🤔🤔 ✅باید بگیم هر مقدار پول که می‌خوای من به تو قرض می‌دهم.🌷🌷 ( این قرض‌ها رو هم باید مکتوب بنویسید. آیه 282 سوره بقره می‌فرماید وقتی به هم قرض می‌دید یادداشت کنید. نمی‌گه فقط غریبه‌ها قرض‌هاشون رو مکتوب کنن. افراد یک خانواده هم وقتی به هم پول قرض میدن باید مکتوب کنن.) 🌻🌻 پدر و مادر بگن ما این پول رو به تو قرض می‌دیم برو سرمایه‌گذاری کن(یا هر کاری که فضاش برای فرزندمون فراهمه) 💙اما سود ما رو هم بیار. 💚 این پروبال دادن به فرزند محسوب میشه 🌼🌼🌼 💜سعی کنید تو این زمینه راهنماییش هم بکنید ، و اگه شکست خورد به هیچ وجه سرزنشش نکنید 💔 🧡توصیه می‌کنیم از پول کم شروع کنید . ✅حضرت علی (ع) در نهج البلاغه می‌فرمایند : 👌 مثل دو برادر باهم دوستی کنید و مثل دو غریبه باهم معامله کنید.👌🌷 ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰وسایل مورد نیاز : 🎯کارتن اضافی 🎯چسب حرارتی 🎯کش پول 👌بازی بسیار جالب ..کلی بچه ها رو سرگرم می کنه😊 ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕ッ دلبـــــࢪ بانو😍 موافقــــــــــے امروز دڵ همسرے رو ببریم؟ 😎 چندتا کاغذ ساده برداࢪ برش بزن 🔖توے اندازه های کوچولو ... توش یہ عالمہ جملہ خوشگل بنویس ... 🎈پشت و پناه من تویی 🎈وقتی هستی آرامش محضے 🎈توبهونہ حال خوبے 🎈فدات بشم کہ مهربونی 🎈چه خوبه گاهی خوشحالم مےکنے و... بذاࢪ توے جیبش توی کیفش روی آینہ توی کمدش و... حسابی چشمشو پرکن 😎 ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[ ✍🏼] 🌱⃢♥️ • • پیامبراکرم(ص) : همانانماز خواندن وسیله نزدیکی  مؤمن به خداست😍✋ ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐳➣ مامان جون موافقے از الآن تا یک ساعت دیگہ شبیخــــــــــون بزنیم بہ خونہ 😎💪 و گوشی رو بذاریم کنار 🎈 حســــــــــابی مشغول بشیم با کارهای خونہ 😍 😎 ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐬ッ 🍃 امیࢪالمومنیݩ ؏ ارزش دوچیز را نشناسد مگࢪ کسی کہ آنهارا از دست داده باشد ..جوانے و عافیت ❤️ (غررالحکم.ص۳۲۴) ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐳ツ مہربونایی کہ امروزشون شلوغه حسابی کار دارن 😎💪بہ پیش ... بریم ...با حال خوب و رضایت از وقتموݩ برگردیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سینه ی مرغ پخته دو تکه ، پنیر خامه ای 150 گرم ( هر نوع پنیری میتونین استفاده کنین ) جعفری ساطوری شده 4_3 قاشق ، یوفکای آماده 30_24 برگ ( من بیست و چهار برگ استفاده کردم ) سس برای مرطوب کردن بورک یک عدد تخم مرغ + نصف پیمانه روغن مایع + نصف پیمانه ماست کم چرب ... روغن برای سرخ کردن . . مرغ ریش ریش شده رو با پنیر خامه ای و جعفری ترکیب کردم ... تخم مرغ و ماست و روغن مایع رو ترکیب کردم برای مرطوب کردن یوفکا همون ( سس بورک )و مراحل پیچیدن و سس زدن و سرخ کردنم که تو فیلم واضحه ... من برای مواد داخلی از مرغ و پنیر استفاده کردم ... میتونین مواد دیگه ای رو جایگزین کنین مثل گوشت چرخ کرده و جعفری و یا سیب زمینی و پیاز داغ یا اسفناج و پیازداغ .. که ترکها زیاد استفاده میکنن و یا فقط پنیر و سبزیهای دلخواه ... و هرچی که دلخواهتون هست .. برای سس هم اگه ماست پر چرب استفاده میکنین ، دو سه قاشق آب با ماست ترکیب کنین تا کمی رقیق بشه ... من برا هر بورک دو برگ یوفکا استفاده کردم ، شما میتونین تک برگ بپیچین و مواد داخلی رو کمتر بذارین که کوچکتر و ظریفتر دربیاد .. اگه ماست ندارین به جاش از شیر استفاده کنین ... به جای شیر و ماست از آب گازدار هم میشه استفاده کرد.ترکها بیشتر از آب گازدار ( سودا) استفاده میکنن . تو خونه نداشتیم برا همین از ماست استفاده کردم . از این مقدار مواد دوازده تا بورک آماده کردم . ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Abozar Roohi - Salam Farmande (320).mp3
7.34M
🌱 . . سلام فرمانده(:🖐️ سلام از این نسل غیور جامانده🥺 ○ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥⃢ ☘ @bayenatiha
مادرم‌اسمتو‌خوند‌تو‌گوشم - طاهری.mp3
3.92M
🍃 من پرعلمـــــو مے بوسم تربت حرمو مے بوسم دست مادرمو مے بوسم حسیــــــــــــــــــــن ❤️ ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ☁️🚎 ابر دُرسا 🚎☁️ آن روز، تمام آسمان ابری بود. دُرسا مشغول بازی بود. ابر کوچولویی پایین آمد و گفت: «خانم‌کوچولو با من دوست می‌شوی؟» دُرسا به دور و برش نگاه کرد. جز یک ابر سیاه کسی آن‌جا نبود. جلوتر رفت و پرسید: «تو چیزی گفتی؟» ابرکوچولو خندید و گفت: «بله، گفتم با من دوست می‌شوی؟» دُرسا خوش‌حال شد و گفت: «معلوم است که دوست می‌شوم. چند لحظه صبر کن تا برگردم.» آن وقت رفت و از خانه‌ی‌شان با یک قرقره‌ی قرمز برگشت و آن را دور ابر سیاه گره زد. بعد ابرسیاه را محکم بغل کرد و آن را داخل خانه‌ی‌شان برد. مادر دُرسا پرسید: «عزیزم این ابر را از کجا آوردی؟» دُرسا با شادی گفت: «با این ابر زیبا تازه آشنا شدم و قرار است آن را فردا برای مادربزرگ هدیه ببرم.» بعد نخ ابرش را به میله‌ی تختش گره زد و خودش مشغول جمع کردن وسایل فردا شد. ابر سیاه گفت: «چه سفر هیجان‌انگیزی!» آن وقت هر دو با هم خندیدند. فردا صبح دُرسا و مادرش سوار اتوبوس شدند. دُرسا با هیجان نخ قرمز ابرش را کشید و ابر سیاه با حرکت اتوبوس با آن‌ها آمد. آن‌ها رفتند و رفتند. وقتی به تهران رسیدند اتفاق عجیبی افتاد! ناگهان نخ ابر دُرسا پاره شد و ابر سیاه میان دودهای تهران گم شد! دُرسا خیلی ناراحت شد و بلند داد زد: «ابر سیاهم کجا رفتی؟ برگرد.» اما جوابی نشنید. دُرسا از دوری ابرش بغض کرد. مادر گفت: «نگران نباش! باید موضوع را با مادربزرگ در میان بگذاریم.» وقتی آن‌ها به خانه‌ی مادربزرگ رسیدند، دُرسا همه‌ی ماجرا را برای مادربزرگ تعریف کرد. مادر بزرگ گفت: «این‌که غصه ندارد. باید دنبال ابرت برویم.» آن‌ها از خانه بیرون آمدند. دُرسا گفت: «برای پیدا کردن ابر سیاه بهتر است به بلندترین ساختمان شهر برویم.» مادربزرگ گفت: «بلندترین ساختمان شهر برج میلاد است.» و تندی خودشان را به آن‌جا رساندند. دُرسا از آن بالا داد زد: «ابر سیاه کوچولویم، ابر قشنگم، بیا پیشم! کجایی؟» ابر سیاه این‌بار صدای دُرسا را شنید و خواست به سمت صدا برود؛ اما میان دودهای سیاه اسیر شده بود و هر چه تلاش کرد نشد که نشد. ابر سیاه غرشی کرد و شروع کرد به گریه کردن، آن وقت با اشک‌های ابرکوچولو باران زیبایی شروع به باریدن کرد. ♥⃢ ☘ @bayenatiha