eitaa logo
بذل الخاطر
905 دنبال‌کننده
846 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و شاید کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
👈دیگر محاسنت را هم ندیده و معایبت را هم بیش از آنچه هست میبینند! چون اصول و کلّیاتتان به هم میخورد پس انصافا خراب نکن! اینها را نگو! از جای دیگری شروع کن! 👈مثلا بگو برای من مهم است که مادر فرزندانم فرهیخته باشد. در جامعه ی امروزی برای حراست از خانواده باید زنان هم دانش بیاموزند. ابتدا مادری را برای او پیش فرض بگیر. و سپس تکلیف کن که باید با وجود زحمت مادری دنبال علم هم باشی! برنامه ات چیست؟! 👈سپس بگو البته چون خودتان هم میدانید که به خاطر اینکه همسری و مادری و وابستگی های اینچنین اجازه نمیدهد که دانشگاه دور باشد من انتظار دارم تلاش کنید تا در همین شهر خودمان مشغول شوید. اگر غیر این باشد کانون خانواده به حاشیه رانده میشود. من هم دانشگاه شهر دیگری نمیروم خانواده عزیزم را تنها بگذارم😉 👈من دوست دارم هر دوتایمان فداکارانه برای داشتن یک خانه ی سالم و فرزندان سالم تلاش کنیم. اولویّت من آن است که بتوانم در ابتدا همسر خوبی برای شما باشم و سپس پدری خوبی برای تک تک فرزندانم. اینقدر مادر و فرزند بگو تا حسابی برایش جا بیافتد😁 👈چون میدانم تحصیلات شما باعث میشود کمکی به مادری و همسری و حتّی خدمتی به حکومت دینیمان باشد مشکلی با آن ندارم بلکه خودم از شما مطالبه گر هم هستم. ✋خلاصه به جای انفعال در این زمینه خودت را فعال کن! محور را ببر روی موضوع فرزند وقتی آن محقّق شد همه چیز عوض میشود! این خانم عقل دیگری پیدا میکند! تو اصلا حتّی نگویی هم یا حتّی اجبارش کنی در غالب موارد حاضر نیست به دانشگاهی در شهر دیگر برود! حوصله ی درس خواندن هم ندارد! 👈خلاصه یک مدل کلّی برای مذاکره به او گفتم هر چند دقیقتر و ظریفتر از آن هم میشد گفت. طوری حرف بزن که هم در لایه ی باطنی تر کاملا با مفروغ عنه گرفتن برخی امور مانند ضرورت فرزند آوری و تعدد فرزند و اولویت دادن به آن آنها را به او تحمیل کنی و هم در ظاهر برخورد فعالانه ای در مورد اموری داشته باشی که فعلا گمان میکنی نسبت به آن منفعلی. ✅مشکل الآن تو بیش از آنکه معلول مشکلی در آن خانواده یا این خانم باشد در هنر مذاکره است! الآن کار را به جایی رسانده ای که آنها هم به تردید افتاده اند. ⚪مثالی زدم؛ با ابو الزوجة محترم برای خرید کالایی به بازار رفته بودیم. ایشان تخصّص عجیبی در تخفیف گرفتن دارد. جنسی انتخاب کردیم. فرضا اگر این جنس ۱۳ میلیون بود ایشان شاید میتوانست آن را با ۱۰ میلیون بخرد. 😐جالب هم این است که بعد از خرید هم فروشنده راضی است و نوعی احترام متقابل و دوستی هم برقرار میشود. اینطور نیست که در فضای ناراحتی و عدم رضایت هم رقم بخورد. 😕جالبترش هم این است که فروشنده شاید اگر من اصرار کنم فوقش این جنس را ۱۲ میلیون با منت به من بفروشد و اگر بیشتر اصرار کنم که مثلا واقعا ۱۱ میلیون بیشتر ندارم قبول نکرده و میگوید به سلامت ...! 🔻این چه پدیده ای است که این فروشنده حاضر است با رضایت و احترام و خنده این جنس را به ایشان با قیمت ۱۰ میلیون بفروشد ولی به من با قیمت ۱۱ میلیون هم اصلا حاضر نشود بفروشد؟! این همان چیزی است که آن را «قدرت مذاکره» و «هنر دیپلماسی» و مانند آن میتوان نامید🔺 👈هنوز هم وقتی بعد از چند هفته به فروشنده تماس میگیرم که آیا جنس آماده شد اول احوال ابو الزوجه را میپرسد😐😂 👈خودش مقوله ای است. کارها از آن بر می آید! برخی آنقدر در این زمینه قوی اند که گویا چیزی شبیه قدرت ساحری دارند! آدم نمیفهمد چطور دارد مغلوب آنها قرار میگیرد ولی آنقدر اینها زیبا و هنرمندانه جلو میروند انسان خوشش می آید این تابلوی هنری آنها حتی با مغلوب واقع شدن خودمان هم شده کامل شود!😀 🔹باجناق محترم میگفت مرحوم مغفور حجّة الاسلام مهندسی را برای روضه ی خانگی به منزل ابو الزوجة آوردم. در مسیر ایشان گفت اصلا من روضه ی خانگی وعده نمیدهم! ولی نمیدانم وقتی ابو الزوجة شما تماس گرفت چطوری با من حرف زد که نفهمیدم چطوری به ایشان جواب مثبت دادم😄 🔻ایشان معمولا چه میکند؟ ابتدا فضاسازی کرده و تصویری خاصی از خودش در ذهن فروشنده میسازد. با کلاس و مرفه و مشتاق و هیجان زده نشان نمیدهد. یک انسان دقیق و مطلع که زبلها بفهمند با چه کسی طرف اند و پرت و پلا قیمت نگویند! از همان ابتدا آمادگی انصراف از معامله را از خود نشان میدهد. نظر نهایی خودش را مخفی میکند. سطح انعطاف فروشنده را تشخیص میدهد و اگر میفهمد خوش معامله نیست مغازه دیگر میرود. در فرصت مناسب تخفیف میطلبد. گاهی از مقایسه بین مغازه ها و رقابت انداختن بین آنها استفاده میکند و...🔺 🔸رفقا قدرت مذاکره را دست کم نگیریم! گاهی شبیه یک بازی شطرنج است. خیلی وقتها چوب ضعفهایمان را در این زمینه میخوریم! خودش نوعی زور آزمایی است. بسیاری از ما خیلی در این زمینه ضعیفیم! مغلوب واقع میشویم. در حلّ بسیاری از مشکلات خانوادگی، فامیلی، اداری و ابعاد زندگی اجتماعی اهمیت دارد.
🔹معلوم نیست چقدر تا حالا در خرید و فروشهایمان بر سر همین موضوع ضرر کرده ایم. چقدر در معاشرتهایمان بیشتر میتوانسته ایم موفّق باشیم! مقداری از آن طبیعی است ولی بخشی از آن هم کسبی است. مثلا یکی از بدیهیات چانه زنی آن است که اولین پیشنهاد بهترین پیشنهاد نباشد. یا مثلا توجه به زمان دقیق چانه زنی و تأخر آن از فضا سازی. 👈خوب است گاهی آن را یاد بگیریم یا از دست برخی افراد توانا در این زمینه گرته برداری کنیم! امروزه در این زمینه کتابها مینویسند و بازارش در امور تجاری داغ است. مخصوصا در جوامعی مانند جامعه ما که بازار اساسا مبتنی بر چانه زنی است یادگیری این فنون خیلی مفید است. 🔸البته این امر تقوای خاصی نیز میطلبد. یکی از مباحث مهم و مغفول تقوای چانه زنی است. اگر انسان در استفاده از فنون این هنر مراقبه نداشته باشد میتواند آن را ابزاری برای ارضاء نفسانیّات خود و تحمیل اراده ی خود بر دیگران تبدیل کند! بی انصاف شود. متأسّفانه خیلی اوقات اینچنین میشود. ابزاری برای شیطنت میشود. برخی دیپلماتهای حرفه ای هستند ولی با تقوا نیستند. درست است که او نفهمید چه کلاهی سرش رفته ولی تو و خدای تو که فهمید😞 قدرت مذاکره و چانه زنی را باید با تقوا، عدالت و انصاف مهار کرد. 🔹بسیاری اساسا مبتنی بر همین قدرت چانه زنی و مذاکره پولهای هنگفتی در می آورند. شغلهای معامله گری که از جمله مشاغل بسیار پر سود است مبتنی بر قدرت مذاکره است. گاهی در یک جلسه و یک معامله اندازه ی یک عمر ماها با قدرت مذاکره سود میکنند! 🔸در جلسات و گفتوگوها و در زمان تصمیم گیری جمعی بالعیان دیده ام که چطور قدرت مذاکره و مقهور کردن جمع در رأی نهایی گروه ها و جلسات و نهادها تاثیر دارد. اگر از این پدیده به خوبی مراقبت نشود اساسا این جلسات یکی از بهترین فضاها برای رقم خوردن استبداد این اقلیت چانه زن هستند. استبدادی مخفی و نقاب دار! خودش را در قالب نظر جمع بر بقیه قالب میکند. 🔹قدرت مذاکره گاهی آنچنان عظیم است که وقایع بزرگ تاریخی را رقم زده است. بلاهایی را ایجاد یا دفع کرده است. بخشی از حادثه ی سقیفه در تاریخ اسلام و فریفته شدن صحابه به خاطر قدرت عجیب مذاکره و نقشه های دقیق برخی ادهیاء عرب بود. 🔸امروزه یکی از جذابترین مباحث برای تفکر و یادگیری و ارائه نظریه بحث پیرامون (تنوع وضعیتهای مذاکره) و چانه زنی است. اساسا میشود به زندگی اجتماعی از منظر مواضع چانه زنی و قدرت آن نگریست. بخش مهمی از زندگی بشر در مواضع مذاکره در حیطه خانواده و اقتصاد و سیاست و... میگذرد. نظریه چانه زنی (Bargaining Theory) به مطالعه ی وضعیتهای مذاکره میپردازد. 🔹با یک مثال یک وضعیت چانه زنی را تعریف می‌کنیم. فرض کنید فرد الف، خانه‌ای دارد که ارزش این خانه برای او ۵۰ میلیون تومان است (کمترین قیمتی که او حاضر است خانه‌اش را بفروشد ۵۰ میلیون تومان می‌باشد) و ارزش این خانه برای فرد ب ۷۰ میلیون تومان است (بیشترین قیمتی که او حاضر است خانه را از فرد الف بخرد ۷۰ میلیون تومان می‌باشد). 👈اگر معامله بین فرد الف و ب در قیمتی بین ۵۰ میلیون تومان و ۷۰ میلیون تومان صورت گیرد، هر دوی آن‌ها از این معامله سود خواهند کرد؛ بنابراین هر دو انگیزه دارند که معامله انجام شود. اما هرچه قیمت بیشتر باشد به نفع فروشنده الف و هرچه قیمت کمتر باشد به نفع خریدار ب خواهد بود؛ 👈بنابراین علاوه بر اینکه هر دو انگیزه دارند این معامله صورت بگیرد، دارای منافع متضاد در محدوده قیمت معامله نیز هستند. هر مبادله‌ای بین دو نفر (دو سازمان)، مانند مثال بالا، که برای طرفین مبادله سود به همراه داشته باشد ولی منافع آن‌ها روی یکی از اجزای مبادله به نوعی متضاد باشد، معرف یک وضعیت چانه زنی خواهد بود. ⛔️راستی نکند ما خیلی اوقات فریب قدرتهای استعماری و استثماری مذاکره گر را خورده ایم؟! نکند با این قدرت دارند از ما سواری میگیرند و ما خوشمان هم می آید؟! نکند اموراتمان بیش از ابتناء بر حقیقیات مبتنی بر نیروهای اینچنینی باشد که معلوم نیست بر چه چیزی و هوای نفس چه کسانی بند است؟! نکند اموری که در جنگها دشمن نمیتوانست از ما بگیرد در این مذاکرات از ما ربوده است؟! 👈امروزه قدرت مذاکره در مباحث روانشناسی ارتباطات تبدیل به یک علم و یک سلاح قدرتمند سیاسی و تجاری شده است. به شکل رسمی برای آن فنون و تکنیکها و شیطنتها استنباط کرده اند. دیگر مانند گذشته شکل طبیعی نداشته و بسیار خطرناکتر و اغواگرتر مسلح به دانش و تئوری و تفکر شده است. لذا باید مراقبت بیشتری در این زمینه نمود. در مذاکره با این شیاطین و طواغیت فریفته ی صفای فطری انسانی نشده و کاملا با سوء ظن تمام به رفتارهای آنان نگریست. 🔻ماها معمولا قدرت برخی امور محسوس مانند قدرت بمب اتمی و قدرت ثروت و قدرت مقام و عناوین و... را باور کرده ایم ولی هنوز قدرت مذاکره را باور نکرده ایم!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۳۵۱) «خنده بچه ها با گفتن: بابا کوچولو!» «بحثی فلسفی پیرامون حقیقت خنده در فلسفه مشّاء» 🔹سر سفره نهار بودیم. به بچه ها گفتم این غذا را بخورید تا مثل بابا قوی شوید! این دو قلوها در چشمانشان یک شیطنتی درخشیدن گرفت و با یک هماهنگی خاصّی با خنده گفتند بابا قوی نه! بابا کوچولو!😐 من میگفتم بابا قویه! اینها هم میخندیدند و با حالت انکار میگفتند نه! بابا کوچولو!😁😂 🔸به خانواده گفتم میدانی چرا اینها میخندند؟! قیافه شان را نگاه کن! این خنده به خاطر این است که عقلشان دیگر دارد رشد میکند! میدانی از چه چیزی خنده شان میگیرد؟! از اینکه خودشان با عقلشان میدانند کلامشان مطابق واقعیّت نیست و از این عدم تطابق عمدی دچار تعجّب شده و در یک فضای ویژه یک انبساط نفسی لذت بخش را تجربه میکنند که منشأ حالت خنده در آنها شده است. 🔹بچه ها را خیلی راحتتر میتوان خنداند! چرا؟! چون به دلیل سادگی ادراکاتشان زودتر میتوان آنها را به آن حالت عدم تطابق انتظار با واقع کشاند و به دلیل صفای فطری آنها میتوان تعجّب بیشتری از این عدم تطابق از آنها گرفت! اینها واقعا با دروغ و عدم تطابق عمدی خو نگرفته اند! از همینجاست که خیلی تعجّبشان عمیق است! نگاهشان کن چطور قهقه میزنند!
🔻خنده برونداد لذیذ و طبعی نوعی حالت تعجّب حاصل از انتقال ناگهانی از یک انتظار به هیچ است! یک بعدش ادراکی و بعدی دیگری بدنی است. بعد ادراکی زیر سر همین تعجّب است. این تعجّب هم ناشی از عدم تطابق غیر منتظره ای است که عقل آن را درک میکند و گاهی تبدیل به خنده میشود و گاهی گریه و... . بعد بدنی خنده هم در این برونداد طبعی معروف است که معمولا مبتنی بر نوعی واکنش بدنی برای رهایی از تنش ادراکی ناشی از عدم تطابق با آزاد کردن انرژی از مجاری تعبیه شده در صورت و صوت است🔺 ✅خنده معمولا از پدید آمدن نوعی رابطه ی ناسازگار و وارونگی بین انتظار و واقعیت یا همان تضاد بین انتظار عقلائی شخص برای تحقّق امری خاص با آنچه به انسان به عنوان واقع نشان داده میشود در فضایی خوشایند رخ میدهد ✅اصلا خنده از آثار عقل است. به همین دلیل است که حیوانات خنده ندارند. حیا هم از آثار عقل است. خجالت هم همینطور! حیوانات هیچ گاه حیا و خجالت ندارند. نفاق و دروغ هم از آثار عقل است. هیچ حیوانی منافق نمیشود. ظاهر و باطنش یکی است. ✅از همینجاست که انسان را میتوان با حیوان ضاحک، منافق، حیا دار و... هم تعریف کرد. زیرا همه ریشه در ناطقیت و عقل انسان دارد. 🔸«بحثی فلسفی پیرامون خنده»🔸 چرا انسان میخندد؟! پاسخ به این پرسش ربط مستقیمی با درک ما از نیروها و قوای نفسانی دارد. امروزه لااقل چهار نوع دیدگاه در زمینه نیروهای نفس انسان وجود دارد. یکی دیدگاه اطبّاء قدیم و جدید است که چون با عینک سلامتی و مرض و مزاج به قوای انسانی مینگرند طور خاصی از بحث پیرامون قوای انسان را رقم زده اند. 👈دیگری روان شناسان و ذهن شناسان امروزی اند! امروزه برخلاف پیشینیان تمایل دارند بیشتر افعال نفس را به یک قوّه ی جداگانه نسبت دهند! از همینجاست که قوای بسیاری را برای نفس انسانی اثبات میکنند. 👈مثلا میگویند انسان نیروی درک فاصله یا حرکت یا قوّه ی خنده و گریه و مانند آن دارد! طبق کلام امروزی ها به خوبي نشان داده میشود چقدر انسان نعمت دارد ولی در فلسفه ی قدیم زیاد به این قوا پرداخته نمیشد زیرا قوه نمیدانستند. کار امروزی ها انسان را بهتر با سعه ی نعمتهای خداوند متعال مواجه میکند. ⚪️دیگر هم دیدگاه عرفا پیرامون قوای انسان است. عرفا مراتب هفت گانه ای برای انسان قائل هستند؛ نفس، عقل، قلب، روح، سرّ، خفیّ و اخفی. انسان در هر مرتبه ای از مراتب کمالی خودش با یکی از این مراتب متحد میشود. انسان در مراتب رشد با مراتب مختلفش دریافت نور حق میکند. 👈مثلا سرّ یک حالت نورانیت است که وسیله ادراک نفس است. همانهايي كه در فلسفه مشّاء اثبات نشده است. در فلسفه از صور معدنی شروع كرده و سپس به قوای حیوانی و در نهایت به قوه عاقله میرسند. ولي عرفاء میگویند نفس ما نیروهای بیشتری از آنچه مشاء میگوید دارد. 👈ظاهرش هم همین است زیرا برخی جاها عقل نمیتواند استدلال کند ولی دل قبول میکند. انگار مدرکات دیگری نیز در کار است. 🔸«حقیقت قوا و ضحک در فلسفه مشّاء»🔸 به ذهنم خطور کرد که از قوای نفسانی و حقیقت ضحک در فلسفه مشّاء بحثی مختصر بیاورم. چرا انسان میخندد؟! از دید فلاسفه مشّاء خنده ریشه در عقل انسان دارد. عقل عملی انسان در تفاعلی که با دیگر قوا دارد به حالت خنده میرسد. همانگونه که ارسطو در مباحث خطابه بیان میکند نوعا مولّد این حالت نیز انتظار رخ دادن یک حادثه خاص و ارائه ی نوعی تضاد با آن توقّع است. 👈از دید مشّاء قوای نفسانی یا بسیطند یا مرکّب! بساطت و ترکیب نیز به بساطت و ترکیب فعل برمیگردد. برای اینکه بدانیم این افعال نفس از چه قوه ای صادر میشود باید ابتدا دید این فعل بسیط است یا مرکب. 👈حکما میگویند افعال بسیط درونی نفس ۵ تا میباشد پس ۵ تا قوه میخواهیم. حکیم میگوید طبق قاعده ی الواحد هر قوه یک فعل دارد. برخی گمان میکنند که قاعده ی الواحد تنها در خداوند متعال جاری است که اینگونه نیست. 👈مرکب بودن قوه هم به این است که قوه مبدأ فعلی باشد که این فعل مرکب از افعال دو یا چند قوه باشد. از دید فلسفی ما یک قوای ظاهری داریم و یک قوای باطنی و یک قوای ادراکی و یک قوای تحریکی. 👈سعی مشاء بر این است که تا میتواند تکثر قوا قائل نشوند برخلاف امروزه که قوا را زیاد میکنند. در بین فلاسفه مشّاء فخر رازی اساسا منکر قوا شده و همه را کار نفس میداند. همین نظر فخر رازی را ملاصدرا با تقریر دیگری پذیرفته است. 👈ولی فلاسفه مشّاء بر اساس دیدگاه خاصی که پیرامون قاعده ی الواحد و قوای بسیط و مرکّب دارند بحث را به شکل دیگری رقم زده اند.
🔹برای روشن شدن اجمالی دیدگاه مشّاء در این زمینه و تبیین حقیقت خنده و گریه و مانند آن در نگاه آنان خلاصه ای از مطالب ابن سینا در فصل پنجم از مقاله اوّل نفس شفاء را مرور میکنم. از دید ابن سینا قوّه همان مبدأ التأثیر فی شیء آخر است و بر این اساس نفس ناطقه انسانی دو قوّه دارد. یکی قوّه ی عالمه یا همان عقل نظری و دیگری قوّه عامله یا همان عقل عملی! 👈قوّه ی عامله چیست؟! «فالعاملة قوة هی مبدأ محرک لبدن الانسان الی الافاعیل الجزئیة الخاصة بالرویّة علی مقتضی آراء تخصها اصطلاحیة» 👈در ادامه ابن سینا برای عقل عملی سه اعتبار ذکر میکند. یکی قیاس به قوه ی نزوعی حیوانات و دیگر قیاس به قوه ی متخیله و موهومه ی حیوانات و دیگر قیاس به نفس عقل عملی. 👈در این بین اموری مانند خنده، گریه، حیاء و خجالت اموری هستند که از قیاس عقل عملی انسان به قوّه ی نزوعی ایجاد میشوند: 📖«فاعتبارها بحسب القیاس الی القوة الحیوانیة النزوعیة هو القبیل الذی تحدث منه فیها هیئات تخص الانسان یتهیأ بها لسرعة فعل و انفعال مثل الخجل و الحیاء و الضحک و البکاء و ما أشبه ذلک» 🔹قوّه ی نزوعی چیست؟! توضیح اینکه از دید فلاسفه مشّاء نفس حیوانی دو قوه دارد یکی محرکه و دیگری مدرکه و محرکه نیز دو قسم است یا باعثه علی الحرکة یا فاعل حرکت؛ قوه ی مدرکه به خارجی و باطنی تقسیم میشود و خارجی همان حواس خمسة است و باطنی هم همان امور خمسه معروفه است. قوه ی محرکة فاعله چیست؟! 📖«هی قوة تبعث فی الاعصاب والعضلات من شأنها أن تشنج العضلات فتجذب الاوتار والرباطات المتصلة بالاعضاء الی نحو جهة المبدأ أو ترخیها أو تمدها طولا فتصیر الاوتار والرابطات ای خلاف جهة المبدأ» 👈ولی عمده در اینجا قوّه نزوعیّه است؛ فلاسفه مشّاء قوّه محرکه ی باعث و انگیزاننده ی حرکت را قوه ی نزوعیة شوقیة مینامند؛ ولی مکانیسم انگیزش چگونه است؟! این است که: 📖«وهی القوة التی اذا ارتسمت فی التخیل الذی سنذکره بعدُ صورة مطلوبة أو مهروب عنها بعثت القوة المحرکة الاخری التی نذکرها علی التحریک» 👈بعد برای این قوه ی نزوعیة دو شعبه قائل میشوند که یکی قوه ی شهوانی است: «وهی قوة تبعث علی تحریک تقرب به من الاشیاء المتخیلة ضروریة کانت أو نافعة طلبا للذة» و دیگری قوه ی غضبیة است: «و هی قوة تبعث علی تحریک تدفع به الشیء المتخیل ضارا أو مفسدا طلبا للغلبة» 🔴خب حالا برگردیم به تحلیل فلسفی خنده و گریه و حیاء و خجالت و مانند آن از دید فلاسفه مشّاء؛ این امور از نگاه آنها از قیاس عقل عملی انسان به قوّه ی نزوعی ایجاد میشوند. یعنی چه؟! یعنی حالاتی مانند خنده از یک قوّه ی بسیط سر نمیزنند زیرا نوعی فعل مرکّب اند و ترکّب فعل کاشف از تفاعل قوا است. قوه ی عقل عملی به واسطه ی شهوتش یا غضبش هیئتی بر آن عارض میشود که خاص انسان است و به واسطه ی این هیئت یک فعل یا انفعال خاص پر سرعتی پیدا میکند که با توجه به نوع این فعل یا انفعال خنده و گریه و خجالت و... حاصل میشود. 👈خلاصه آنکه این ضحک چند فعل است نه یک فعل پس یک قوه ندارد بلکه نهایتا یک قوه ی مرکب دارد یعنی حاصل ترکیب و مزج چند قوه است. نفس انسان امری را ملاحظه کند که شهوت یا غضبش بر آن غالب شوند حالتی برای او از عقل عملی اش عارض میشود که طبق آن میخندد و اگر مغلوب شود گریه میکند. ✋حقیقت آن است که این قسمتها به شکل بسیار مجملی در کلام فلاسفه پیشین مورد بحث قرار گرفته است. تنها سر نخ های کلّی را بیان کرده اند. میتوان بحثهای مهمّی را در این زمینه ها سامان داده و بازنگریهای جدّی در این مباحث داشت.
باسمه تبارک و تعالی (۳۵۲) «شهود حقیقت سوء ظنّ و بد گمانی» 🔹چند هفته پیش تعدادی مبل سفارش دادیم. بالاخره بار رسید و از ماشین باری ارسال شده آن را تخلیه کردیم. به کمک باجناق محترم و فرزندشان آن را با مقداری زحمت به طبقه ی ششم آوردیم. بنده هم خیلی سرخوش سریع خود را به مهمانی نزد خانواده رساندم. همه چیز بر وفق مراد بود تا آنکه آخر شب وقتی برگشتیم یک دفعه خانواده گفت یکی از میز عسلیها نیست! 🔸چوب رویش هست ولی خودش نیست! کجاست؟! یک دفعه به گونه ای خیلی در ذوقمان خورد! مخصوصا اینکه رنگشان هم خوب در نیامده بود! همین شد که مخصوصا به دلیل اهمیت موضوع برای خانواده دیگر مانند شیشه ای ها به همه چیز مظنون و بد گمان شدم!😄 نکند در ماشین باری جا مانده! نه! انگار همه را خالی کردیم! نکند وقتی بارها را در جلوی درب مجتمع گذاشتیم این میز عسلی جا مانده؟! احتمالا خودش است! 🔹وقتی بالا میرفتم به فرزند باجناق گفتم چیزی جا نمانده گفت نه! ای کاش به او اعتماد نمیکردم! خودم میرفتم! شاید دقت کافی نکرده! اگر چنین است پس کنار سطل آشغال بزرگی که خدمتکار مجتمع آنجا گذاشته بود جا مانده! 👈خب حالا کجاست؟! لابد این خدمتکار فکر کرده از وسائل بی مصرف است. اگر چنین است یا چون دیده نو است برای خودش برداشته و یا گذاشته در سطل آشغال بزرگ بیرون مجتمع!
👈آخر شب سریع بیرون رفتم دیدم ماشین حمل زباله آمده و ثانیه هایی قبل از رسیدن من سطل بزرگ آشغال را بلند کرد و به درون محفظه ی خود ریخته! سریع خودم را رساندم و به کارگران محترم گفتم یک میز چوبی ندیدید؟! 👈گفتند هر چه بوده ریختیم داخل! ولی ما چوب نمیریزیم! گفتم احتمالا داخل آشغالها بوده و تمام! خلاصه احتمالات دیگر را هم بررسی کردم. گفتم شاید همسایه ای دیده و فکر کرده بی استفاده است برده برای استفاده! بروم تک تک طبقات را ببینم! 👈همّت نکردم! ولی تا نگهبانی رفتم شاید کسی آنجا برده! نقاط کور مجتمع و زیر راه پله و پارکینگ زیر زمین را هم دیدم! خلاصه احتمالات بسیاری به ذهنم می آمد! ولی تقریبا این احتمال داشت به قطع میرسید که این حاصل غفلت پسر باجناق است! حالا یا داخل آشغالها رفته یا ... ! 🔹میدانید میخواهم چه بگویم؟! اینکه چطور یک دفعه یک فضایی برای ذهنم ایجاد شد که مدام دوربینهای مدار بسته ذهنم را مرور میکردم! فضای روانی ام طوری شده بود که به اندک قرینه ای توجّه غیر عادی میکردم! به همه چیز مظنون بودم. 👈دنبال سر نخ بودم. امور کم اهمیتی در چنین فضایی بسیار پر اهمیت و پر دلالت خودش را معرفی میکرد! واقعا فضای خاصی است. حقیقت سوء ظنّ و اختلال ادراکی انسان در این فضاء برایم تا حدود زیادی خودآگاه شد. ⚪روز بعد در جلسه ای بودم که فروشنده پیامک داد که ببخشید یک عدد میز عسلی در فروشگاه ما از شما جا مانده! یک دفعه مانند یک آب سرد بر آتش این همه احتمالات و سازه های عجیب و غریب ظنّی برای نشان دادن انگشت اتّهام به سمت خاصی بود. تازه متوجّه شدم که چقدر بی خود سوء ظنّ داشتم و بافتم و بافتم! همه اش هیچ بود و هیچ! چقدر هم دقیق و ظریف و هنرمندانه روی احتمالات بندبازی کرده بودم! ✅آری سوء ظنّ بد چیزی است. گاهی که انسان مبتلا میشود بدجور دچار اختلال ادراکی میشود. اینجاست که امری معمولا نامبارک به نام (تهمت) و متهم کردن دیگران متولد میشود. به قول شهریار: دوشم که بدگمانی چون اهرمن به جان باخت حورم به دیده دیو و طاوسم اژدها بود 👈امّا داستان اینجا تمام نشد. با خودم گفتم چطور ممکن است این میز جا مانده باشد؟! با توجّه به اخلاقی که از بازاری ها دستم آمده بود حال دیگر سوء ظنّ از این طرف رها نمیکرد! نکند چون پول را بعد از ارسال واریز کردم برای احتیاط یک قطعه را در مغازه نگه داشته تا مطمئن شود من واریز میکنم؟! 👈در چنین فضایی دوباره با کوچکترین مؤیّدی ذهنم مستعدّ آن بود که یک حکم قطعی صادر کند! آخرش هم دلم صاف نشد! همینکه سوار ماشین شدم تا بروم آن را بگیرم به خودم گفتم میبینی؟! دیگر با آن صفای دل نمیتوانی با آن فروشنده برخورد داشته باشی! ولی شاید واقعا یادشان رفته باشد و متّهم نباشند! (لَیسَ مِنَ العَدلِ القَضَاءُ عَلیَ الثّقَةِ بِالظّنِّ) و (إِذَا ظَنَنتَ فَلاَ تُحَقِّقْ) شاید هم واقعا از فنون این بازاری هاست: 📖«من وضعَ نفسَه مواضعَ التّهمةِ فلا یلومنَّ من أساءَ به الظنَّ» خ 💡اینجا بود که به ذهنم خطور کرد این همان است که میگویند هیچ چیزی بدتر از شک و تردید نیست! ✅انسان وقتی مبتلا به شک و تردید شود و نتواند به طرفی جزم کند واقعا کارش مشکل میشود. خدا نکند انسان در مورد ایمان و خداوند متعال و معاد دچار چنین تردیدهایی شود. دیگر نمیتواند با دلی قرص و قلبی جازم عبادت کند. لا اِیمَانَ مَعَ سُوءِ ظَنّ؛ واقعا باید به داد این اهل شبهات و تردیدها رسید! حل مشکل اینها ثواب عظیمی دارد. 😔یک دفعه ترسیدم. چون میدیدم که من هر چند بنا را بر این بگذارم که فروشنده منظوری نداشته ولی باز دلم صاف نمیشود. خوب آن عمل صاف از من در ظرف چنین تردیدی بر نمی آید. از اینجا بود که ارزش یقین برایم جلوه کرد. خدایا به ما یقین عبادت کنندگان درگاهت را عنایت کن! 📖«قَدْ مَلَكَ الشَّيْطَانُ عِنَانِي فِي سُوءِ الظَّنِّ وَ ضَعْفِ الْيَقِين‏» 👈واقعا حسن ظنّ انسان را آرام و روان را سالم میکند: «حسن الظنّ یخّفف الهمَّ» واقعا اگر انسان طبیعتش بد گمانی باشد و یا به عوامل واهی به دیگران بد گمان باشد چقدر مستعدّ گناهان و آسیبها میشود! واقعا خطرناک است؛ 👈چه خانواده ها و معاشرتها و ارتباطهایی که بر اساس این سوء ظنّ بر باد نرفته! مَن غَلَبَ عَلَیهِ سُوءُ الظّنّ لَم یتْرَک بَینَهُ وَ بَینَ خَلیلٍ صُلْحًا؛ چه تهمتها به حریم انسانها بی گناه که زده نشده!سُوءُ الظَّنِّ یفْسِدُ الْأُمُورَ و َیبْعِثُ عَلیَ الشّرُور؛ جریان افک هم همین بوده است: 📖اذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَهُوَ عِندَ اللّه ِ عَظِیمٌ ✋اصلا نکند ما در مورد برخی امور دچار سوء ظنّ هستیم و خودمان نمیدانیم! در مورد آن متوهّم شده ایم! آیا نیاز به یک محاسبه ندارد؟! اینها کدامها هستند؟! چقدر خودآگاهی نسبت به این دست اموراتمان داریم؟!
🔴اینجا بود که بعد از این جریانات به یاد فیلم سینمایی افتادم که چند سال پیش در تلویزیون دیده بودم. فیلمی آرژانتینی- اسپانیایی به نام «طبقه هفتم» ساخته ی سال ۲۰۱۳ با بازیگری ستاره ی بازیگری آرژانتینی به نام ریکاردو آلبرتو دارین! 🎬داستان فیلم در مورد وکیل آرژانتینی مشهوری به نام سباستین است که با همسر اسپانیایی و دو فرزندش زندگی میکند. مدّتی است که برای زندگی به آرژانتین و بوئنس آیرس آمده اند ولی در هر حال همسرش چندان از این نقل مکان راضی نیست. 🎬خلاصه زندگی خوبی دارند تا آنکه وقتی سباستین میخواهد از طبقه هفتم آپارتمانشان با دو فرزندش پایین آمده و جایی بروند بچه ها اصرار میکنند که میخواهند از پلّه ها بیایند! او هم ناچار قبول میکند و خودش با آسانسور پایین می آید ولی هر چه صبر میکند خبری از فرزندانش نیست! 🎬اینجاست که به زمین و زمان سوء ظن پیدا میکند. به کوچکترین توهّمی انگشت اتّهام را به سمت یک همسایه یا دیگری میگرداند! مَن لَم یحْسِنْ ظَنّهُ اِسْتَوْحَشَ مِن کلّ أَحَدٍ؛ این فیلم به زیبایی هر چه تمامتر ماهیّت سوء ظن و اختلال ادراکی در چنین فضایی را به تصویر کشیده است. 🎬با همسرش سر همین موضوع که باعث مفقود شدن فرزندانشان شده به شدّت اختلاف پیدا میکنند. همسری که از روی محبّت مادری مدام در سوز و گداز است. 😐😳ولی در انتهای داستان فیلم بعد الّتیا و الّتی معلوم میشود که برخلاف همه ی انتظارات تنها جایی که به ذهنش هم خطور نمیکرد متّهم اصلی است! آری کار همسر اوست تا با فرزندان مخفیانه به اسپانیا برگردند! 👈این فیلم به خوبی توانسته این معنا را به چشم بیاورد. هنر نوعی صورت گری معانی است. ارزش دیدن از این منظر را دارد. 🔹بحث از سوء ظنّ و عوامل و پیامدها و راهکارهای درمان آن بحث مفصّلی است. خواستم اصلش را به چشم بیاورم. اینکه بفهمیم سوء ظنّ چه حقیقتی دارد و چطور انسان در ظرف آن دچار اختلال ادراکی میشود. رفقا خدا انسان را مبتلا به بد گمانی نکند! مخصوصا سوء ظنّ به اخیار که نشان دهنده ی خبث باطنی شخص است: 📖«مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْيَارِ» 👈حتی بدگمانی به خلق الله هم نشان خوبی نیست! نشانی از خبث درونی دارد. مدام خلق الله را متهم کردن نشانه ها دارد. یکی از موانع جدی کارهای گروهی و تعاون بین مؤمنین همین است. امام راحلمان به خاطر بدگمان نبودن به مردم بلکه حسن ظن به آنها توانست این انقلاب بزرگ را رقم بزند. ⚪مگر در جایی که عقل حکم میکند که انسان بد گمان باشد. در فرازی از وصیّت امیر المؤمنین به امام حسن علیه السلام آمده که: «وَ قَدْ يُقَالُ مِنَ الْحَزْمِ سُوءُ الظَّن‏». 👈یکی از اینجاها بد گمانی به نفس است. بسیاری چوب خوش گمانی به آن را میخورند! به فرموده ی امیر المؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغة: 📖«اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُصْبِحُ وَ لَا يُمْسِي إِلَّا وَ نَفْسُهُ‏ ظَنُونٌ‏ عِنْدَهُ فَلَا يَزَالُ زَارِياً عَلَيْهَا وَ مُسْتَزِيداً لَهَا»؛ 👈دیگر سوء ظنّ به دشمن و طواغیت است. اینها حکمش فرق دارد. عقل میگوید سوء ظنّ داشته باش والّا ممکن است فریب بخوری. اینجا سوء ظنّ اختلال ادراکی نیست. در چنین ظرفی اتّفاقا بهتر میتوانی تسویلات و فریبهای ظریف را تشخیص دهی و احتیاط پیشه کنی! «فَخُذِ الحَزْمَ وَ اتَّهِمْ فی ذلِک حُسْنَ الظَّنِّ» این را نباید با پارانوئید و بیماری توهّم توطئه اشتباه گرفت! 🔹حالا که به اینجا رسیدیم خوب است که از یکی از رذائل که بلکه امّ الرذائل است یاد کنم! آن هم اکبر الکبائر سوء الظنّ باللّه است! همانکه منشأ همه ی بدیها میشود. به فرموده ی زیبای امیر المؤمنین علی علیه السلام در فرمان معروف به مالک اشتر: 📖«فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجَوْرَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّه» 👈رفقا متأسفانه باید بگویم غیر از اولیا و موحدین واقعی همه مبتلا به نوعی سوء ظنّ عملی به خداوند متعال هستند. همین است که وضعمان با یکدیگر همین است. همین است که وضعمان با آفرینش همین است. خوش دل نبوده و با دلی صاف و بی آلایش با امورات مواجه نمیشویم. همین است که آن آرامش اهل رضا به قضای الهی را نداریم. 📖«اِنَّ اللّه َ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ، اِنْ خیرا فَخَیرٌ و اِنْ شرا فَشَرٌ» 📖وَ الَّذِی لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ لَایحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ بِاللَّهِ إِلَّا کانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّ اللَّهَ کرِیمٌ بِیدِهِ الْخَیرُ یسْتَحْیی أَنْ یکونَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ قَدْ أَحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ ثُمَّ یخْلِفَ ظَنَّهُ وَ رَجَاءَهُ فَأَحْسِنُوا بِاللَّهِ الظَّنَّ وَ ارْغَبُوا إِلَیه این بحث سر درازی دارد ...
باسمه تبارک و تعالی (۳۵۳) «تفسیر و تأویل تصویری آیات قرآن کریم» «يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏» 🔹نقّاشی زیبایی را دیدم. مرا جذب کرد و به آن خیره شدم. نتوانستم از کنارش بگذرم. شاید این نقّاش دل شیدایی داشته! در شکار گاه شگفت انگیز عالم معنا عجب حقیقت والایی را با تیر این صورت صید کرده! شاید حقیقت توحید و فقر عالم را نشانه گرفته است. 🔸آن بزرگ معمّای هستی را! آن نسبت شریفه اشراقیه را! ولی مگر این معنای عظیم را میتوان در عالم صور به چنگ آورد؟! زهی خیال باطل! ولی میتوان به یادش صورتگری کرد! نقشی زد! گر میسّر نیست ما را کام او عشق بازی میکنیم با نام او! و چه زیبا این معنای عظیم را به عالم صور کشانده! چه زیبا به تفسیر و تأویل آیات الهی نشسته: 📖«كُلٌ‏ أَتَوْهُ‏ داخِرِين‏» «كُلٌّ لَهُ قانِتُون‏» «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّوم‏» «لِلَّهِ‏ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏» «يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏» «يُسَبِّحُ‏ لِلَّهِ‏ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض‏» « إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي‏ الرَّحْمنِ‏ عَبْدا» و... 🔹همه روی نیاز و اشتیاق به سوی آن واحد قهّار دارند! چه بدانند یا ندانند! بخواهند یا نخواهند! جمادات و انواع نباتات و حیوانات و انسانها همه و همه روی به سمت او دارند. زن و مرد! پیر و جوان! درنده و چرنده و پرنده! از این چشم انداز توحیدی همه در پی یک مقصدند! هیچ تزاحم و نزاعی نیست! 🔸میپرسند از خدا چه بخواهیم؟! خودش را بخواهیم! و چه غافلیم که مبدأ همه خواستها هم خود اوست!
باسمه تبارک و تعالی (۳۵۴) «آسیب شناسی ورزش بدن سازی» 🔹در مسافرتی به تهران در مهمانی فامیلی حاضر بودم. دیدم ماشاالله این جوانهای فامیل چه هیکلهای ورزشکاری پیدا کرده اند! سابقا هیکلها اصلا اینطور نبود. بعد دیدم اساسا این هیکلها خودش موضوعیّت پیدا کرده است. 🔸چندان برخی به دنبال ورزش هم نیستند. دقیق است که به آن بدنسازی و پرورش اندام و مهمتر از این دو زیبایی اندام گفته اند. از سنخ خود نمایی است! اُخ اُخ! چرا اینقدر اخمو میشوند؟! واقعا برای بسیاری از اینها مسأله ورزش نیست! همان بادی بیلدینگ است! میخواهند با تمرینهای مختلف قدرتی و استقامتی بر روی عضلات مختلفشان با تغذیه خاص و استراحت، بدنی حجیم و کات شده پیدا کنند! 🔹از همینجاست که داروهای مضرّ و مکمّلهای غذایی نا مناسب بین آنها رواج دارد. اگر غرض سلامتی بود که اینها لازم نبود. باز از همینجاست که اینقدر با بذل و بخشش عجیبی عمر و وقت خودشان را در این باشگاه های اینچنینی تلف میکنند! 💡به ذهنم خطور کرد اساسا ایجاد و شیوع ورزش بدنسازی و فیتنس و مانند آن بنیانهای فلسفی و تمدّنی هم دارد. انسان کامل چنین ورزشهایی هم همان لختی هایی هستند که تصاویرشان روی در و دیوار باشگاه زده شده! پهلوان پوریا از آن بیرون نمی آید! سمبلش افرادی مانند مستر المپیاها میشوند!
🔹حالا در دنیای قدیم به دلیل نوع زندگی اساسا مفهوم ورزش یا اصلا شناخته شده نبود و یا بسیار محدود بود. بیشتر مفهوم بازی و انواع آن وجود داشت. ولی امروزه به دلیل تغییر نوع زندگی مفهوم ورزش و انواع آن بسیار برجسته شده است. تا اینجایش خیلی عجیب نیست ولی شیوع بدنسازی یک تحلیل جداگانه میطلبد. ✋البته منکر آن نیستیم که برخی برای سلامتی و برخی سلایق جزئی یا محدودیت در انتخاب این ورزش را برگزیده باشند. ولی شیوع گسترده ی آن احتمالا ریشه های عمیقتری هم داشته باشد. 💡نکاتی به ذهنم خطور کرد! ✅در این ورزش نوعی اصالت دادن به بدن و دنیا بیشتر هویداست. انسان بیشتر متوجّه بدنش میشود. همین توجّه زمینه های ایجاد اخلاقهای خاص ناشی از حبّ نفس و حبّ دنیا و تفرّد را بیشتر میکند. ✅انسان مدام به مفهوم خود و أنا و تقلیل آن به من بدنی توجّه پیدا میکند. بستر عجیبی برای مبتلا شدن به غرور و تکبّر است. ✔سالها قبل در دوره دبیرستانم چند جلسه ای تجربه کردم. وقتی وارد میشویم همه جا آینه بود! فقط خودت را باید میدیدی! همه غرق توجّه در خودشان و بدنشان بودند! مدام جلو آینه ها فیگورهای مضحک میگرفتند! وقتی از باشگاه بیرون می آیند ببینید چطور گام بر میدارند! از آن عباد الرحمنی نیستند که یمشون علی الارض هونا! ✅در آن مقولات فرهنگ مدرن و آزادی در انتخاب نیز به چشم میخورد. برخلاف دیگر ورزشها در اینجا انسان اسیر قالبهای از پیش طرّاحی شده نیست. لازم نیست جبر قوانین را متحمل شود. چیزی نیست به این من چموش افسار بزند! ✅از طرفی ابزارهای بسیار متنوّعی هست. انسان میتواند با انتخاب خودش و با نفسانیّت خودش آنها را انتخاب کند یا ردّ کند! وسیله ای خاص انتخاب انسان را محدود نمیکند! خود همینها برای نفس لذّت بخش است. اینها باز انسان را بیشتر به خودش متوجّه میکند. ✅نکته ی جالب دیگر این است که حتّی مربّی را هم میتوانی انتخاب کنی! اگر خواستی کسی با اراده ی تو به تو مشورت و نه دستور میدهد! و اگر هم نخواستی که باز خودت هستی! انسان بیشتر با انانیتش میتواند خلوت کند. 🔹حالا اینها را میتوان با دقّت بیشتری تحلیل کرد! ولی آنچه مشهود است آن است که شیوع این نوع ورزش ارتباط مستقیم با سطحی شدن انسانها و گسترش انانیّت و تفرد در جامعه ی انسانی دارد. بلکه برای برخی خود همین بدن سازی نوعی معنا آفرینی نیز میکند! یک تمایز است. ⛔خلاصه اش کنم! به این ورزش و معانی مندمج در آن خوش بین نیستم. چندان آن را ورزش هم نمیدانم! اندماجی از فلسفه های دور از وادی حقیقت در آن نهفته است. البته منکر آن نیستم که میتوان استفاده مطلوب هم از آن نیز برخی داشته باشند. 👈ولی نه به صورت کلّی ورزشی است که مطلوب در آن سلامتی باشد و نه یک سرگرمی انسانی است که در آن بتواند فطرت میدان گرفته و انسان کار گروهی و شادمانی مطلوب را تجربه کند! یک نوع اسارت روح در بدن و توجّه افراطی به عضلات و جسم دنیایی در آن نهفته است. محبّت دنیا در آن موج میزند! 👈بنده که وقتی آن فضاها را به یاد می آورم گویا احساس میکنم به نوعی مقام کرامت انسانی و روح بزرگ او تحقیر میشود! گویا همه چیز در آن به نوعی طرّاحی شده که انسان را به دنیا و بدن توجّه دهد! از موسیقی ها گرفته تا آینه ها تا نمادها و... . 👈این کجا و زورخانه های سنّتی و اخلاق فتوت کجا! کشتی کجا! کوهنوردی کجا! حتّی فوتبال و بسکتبال و مانند آن کجا! باز در این بازی ها مفاهیمی خوبی مانند عدالت، تلاش جمعی، داوری، ولایت پذیری از قوانین و... وجود دارد. ولی اینجا عمده أنانیت است. 👈از اینجاست که وقتی در اجتماعات انسانی در این باشگاه ها توجّه کنیم میبینیم زمینه برای میدان گرفتن نفسانیّت و نه فطرت در آن بیش از جاهای دیگر است. انحرافات خاصی را میتواند در انسانها به وجود بیاورد. ⚪ای کاش در کنار بدن سازی، اندکی روح سازی هم میکردیم. اصل را آن روح میدانستیم. بدن را خدمتگذار آن روح میدانستیم. به فکر پرورش اندامهای روحانی و تربیت آن هم بودیم. وزنه های روحی بلند میکردیم. تواضع، خدمت بی منت، محبت به انسانها، نصیحت و... همه از وزنه های روحی است. با علم نافع روحمان را وسعت میدادیم. ✋نکند اندام جسممان زیبا باشد و اندام روحمان از زشتترینها باشد. ضعیفترین ها باشد! هیکل بزرگ ولی روح حقیر! حتی توان و زور یک از خود گذشتگی ساده و یک خدمت کوچک را هم نداشته باشیم! معلول روحی باشیم! پوچی و حقیر بودنمان را پشت اندامهای بزرگ و زیبا مخفی کنیم! 🔹اصلا میدانیم زیباترین اندامها را چه کسانی دارند؟! آن بلند همتانی که از هر چه رنگ تعلق است رهیده و سالهای سال در اثر کشتی گرفتن با الاه نفس و زدن وزنه های معنوی به پرورش روح خود پرداخته اند. زیباترین و قویترین اندامهای معنوی را برای خود ساخته اند. همانها که یذکرکم الله رؤیتُه و یزیدکم فی العلم منطقُه و یرغبکم فی الآخره عملُه هستند.