eitaa logo
بذل الخاطر
947 دنبال‌کننده
1هزار عکس
3 ویدیو
11 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۲) «اگر انقلابی ها پدرت را میکشتند الآن چگونه بودی؟» «تفاوت میان طبیعی بودن و صحیح بودن» «اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا فَعَلَ‏ خَالِد» 🔹با یکی از اساتید محترم که پدر مرحومشان یکی از علمای معروف بود صحبت میکردم. ایشان انتقادهایی معمولا به سیاستهای نظام دارد. متوجّه شدم در ابتدای انقلاب اسلامی به دلیل امضاء نکردن خلع آقای شریعتمداری از مرجعیّت حواشی زیادی برایشان درست شده بود. 👈مثلا چند روز بدون دلیل یک دفعه ایشان را زندانی کرده بودند. یا برخی جاهلان بمبی در حیات منزلشان انداخته بودند که عمل نکرده بود. و یا توهینهایی که کرده بودند. 👈خلاصه دیدم ایشان اگر انتقادهایی میکند هر چند صحیح نباشد ولی کاملا طبیعی است. از همان ابتدا شاید مظلوم واقع شده اند و بد بین شده اند! ✋بد بین که بشوی دیگر خوبی را به راحتی ندیده و بدی را خیلی واضح میبینی. همین برای منفور شدن تدریجی نظام حاکم کافی است. 💡به ذهنم خطور کرد بسیاری که اینگونه افراد را برنمیتابند بیش از آنکه از ناصحیح بودن مواضع این طیف ناراحت باشند از عدم درک اسباب این اختلاف نظر دردشان می آید! 👈گمان میکنند اینها حتما خیلی مغرض و بیمارند که مثل آنها فکر نمیکنند! ولی اگر بتوانند تبیین عمیقی از سرّ اختلاف داشته باشند متوجّه میشوند خیلی اوقات تعجّبی در کار نیست و اختلافی طبیعی است. هر چند موضعشان صحیح نباشد. 👈همین درک طبیعی بودن و زائل شدن تعجّب تحمّل و سعه صدر انسان را بالا میبرد. 🔹به ایشان عرض کردم آیا احتمال نمیدهید که شما از همان زمان نسبت به نظام حاکم بد بین شده باشید؟! پس شاید بهتر باشد مقداری با احتیاط بیشتر نسبت به نقدهایتان برخورد کنید. دیدم به فکر رفتند. برای اینکه عمق کلامم بهتر منتقل شود ادامه دادم. 👈به ایشان گفتم اگر پدرتان همان زمان مظلومانه کشته میشد الآن نسبت به این نظام چگونه بودید؟! فکر نمیکنید یک ضد انقلاب تمام عیار میشدید؟! ایشان هم انسان فهمیده و منصفی است. گفت نمیدانم شاید! درکش خیلی سخت بود. ⚪️به ایشان عرض کردم کاری ندارم نسبت به انتقادهایی که دارید. ممکن است برخی وارد باشد. بلکه ممکن است به خاطر بد بینی نسبی که نسبت به این نظام پیدا کرده اید برخی عیبها که ما آن را خوب نمیبینیم را شما راحتتر ببینید و به ما تذکّر بدهید. 👈ولی میخواهم این نکته را عرض کنم که اینکه شما اینگونه تحلیل میکنید کاملا طبیعی است. تعجّبی ندارد. قابل درک است. ولی لزوما منطقی و صحیح نیست. خودتان وقتی خودتان را روانکاوی کنید متوجّه میشوید که باید امیالتان را مجدّدا به تنظیمات کارخانه برگردانید تا بتوانید قضاوتهای منصفانه تری داشته باشید. 👈در انقلابها که نقل و نبات خیرات نمیکنند. یک انتقال قدرت بزرگی رخ میدهد. قطعا زمینه برای ظلمها و ناهنجاری هایی هم رخ میدهد. ولی نسبتا انقلاب اسلامی ایران کمترین هزینه را نسبت به انقلابهای بزرگ دیگر داشته است. شاید کمترین ظلم را به مخالفینش نموده است. 👈یک انقلاب عمیق مردمی بوده است. هر چند عدّه ای نادان و جو گیر هم گاهی کارهای ناصواب کرده باشند. ولی اینها را به هیچ رو نباید به پای این نظام نوشت. نباید آنها را مبنای قضاوت قرار داد. باید مقداری با جنبه بود. 🔸«اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا فَعَلَ‏ خَالِد»🔸 گفتم مگر در زمان انقلاب اسلامی در عصر نبوی صلی الله علیه و آله از این موارد نبوده است؟! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همانگونه که در روایات عامّه و خاصّه آمده خالد بن ولید را برای دعوت بنی جذیمة یا بنی مصطلق به اسلام فرستاد. به او دستور جنگیدن ندادند. 👈خالد از همان زمان جاهلیّت کینه ای از این قبیله داشت که عمویش را کشته بودند. وقتی به آنها رسید به آنها گفت مردم اسلام آورده اند شما هم سلاح هایتان را کنار بگذارید. 👈آنها هم قبول کردند ولی خالد برخلاف انتظارشان همگی را دستگیر کرده و بسیاری را کشته و بقیه را اسیر کرد! به تعبیر صحیح بخاری: «قتل منهم مقتلة عظیمة» 👈وقتی خبر به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید ایشان دستانشان را به سمت آسمان بلند کردند ودو بار فرمودند خدایا من از آنچه خالد کرد به سوی تو پناه میبرم. 📖«اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا فَعَلَ‏ خَالِد» 👈امیر المؤمنین علی علیه السلام را فرستادند تا این جنایت بزرگ که به نوعی معلول انقلاب اسلامی آن زمان بود را جبران کنند. حضرت هم اموالشان را به آنها برگردانده و دیه ی خون مردانشان را دادند. 👈در نقل آمده امیر المومنین حتی پول کاسه ای که سگهایشان در آن غذا میخورد را هم حساب کرد و مقداری هم بیشتر دادند که شاید چیزی را فراموش کرده باشند! «هَذَا لِمِيلَغَةِ كِلَابِكُمْ وَ مَا أُنْسِيتُمْ مِنْ مَتَاعِكُم‏» 👈البته جمهوری اسلامی شاید باید بیشتر به فکر جبران این خطاهای احتمالی و احقاق حق میبود.
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۳) «چرا به فکر علاج بیماریهای فکریمان نیستیم؟!» «ألا إنّ اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» 🔹یکی از همسایگان را در مسجد دیدم که خیلی در فکر خودش غرق بود. بعد از نماز گفتم مقداری اخمش را باز کنم. شروع به صحبت کردیم که دیدم شروع کرد به نالیدن از شرایطش! از ناکامی های اقتصادی و بیماری ها و ناملایمات! 👈در ادامه دیدم خیلی صمیمانه و صریح گفت: میدونی چیه؟! مشکلم اینه که خیلی حریصم! خیلی پول دوستم! همه چی دارم ولی همین حرص و طمع اذیتم میکنه! 🙏گفتم بارک الله! همینکه خودت فهمیدی یک مریضی روحی و روانی داری خودش یک رشد است. اینکه به آن اقرار هم میکنی یک رشد دیگر است. فهمیدی ناله های دیگر چندان عمقی ندارد. ⚪راستش با برخی که صحبت میکنم میبینم به نوعی از فقرش مینالد! با برخی دیگر صحبت میکنم به نوعی از از بیماری اش مینالد! جالب آنکه در همان حالت که در حاله ناله و شکایت است حرفهایی میزند که نشان میدهد که دردهای عمیقتری هم دارد که اصلا به آنها خودآگاه نیست! 👈بابا اینها را رها کن! روحت مریض است! فکرت مریض است! اگر میخواهی روضه بخوانی و بنالی برای آنها بنال! اصل ناله اینجاست ... ✔ماها معمولا ابتلائات مادّی و همینطور بدنی را مریضی میدانیم. اوّلی را فقر و دوّمی را بیماری نامیده ایم و از آن فراری هستیم. به کسی که به فقر یا بیماری مبتلا شده دلسوزی میکنیم. ولی به دلیل حسگرایی که داریم یک مریضی مهمتر را هنوز به عنوان مریضی چندان نشناخته ایم. آن هم عقاید و افکار باطل و مبتلا شدن به اوهام و خیالات است؛ لذاست که به فکر سلامتی روانی و عقیدتی خودمان نیستیم. لذاست که دلمان به حال خودمان و به حال دیگرانی که مبتلا به عقاید باطل و افکار غلط هستند نمیسوزد! 🔹امروزه در علم روان شناسی بشر به این بلوغ رسیده که بفهمد بسیاری مبتلا به امراض روانی هستند؛ خودشان خبر ندارند! این اضطرابها و استرسها و بد اخلاقی ها و... همه نشانه های این بیماری هاست. به خاطر همین گاهی قرص آرامش بخش میدهند تا شخص بتواند از این هیجانات فاصله گرفته و فرصت فکر و توجّه پیدا کند. 👈با شخص صحبت میکنند تا او را به ذهنیتهایی خودآگاه کنند که باعث بروز مشکلاتی برای او شده است. میخواهند به او فرصت این را بدهند که خودش بفهمد که بیمار است. باورش شود که بسیاری از مشکلاتش به خاطر روان خودش است. 🔹البته در علم اخلاق نیز بین قدماء این مطلب بود. ابو علی مسکویه رساله ای در علاج الحزن دارد و در آن سعی دارد که نشان دهد که چطور این غم و اندوه های ما عمدتا به نوعی بیماری های فکری برمیگردد. اینها طبیعی نیست و اسبابش ضروری نیست! یک بیماری است. 👈به عقیده ی وی غالب این غم و اندوه ها به این نکته برمیگردد که ما عالم کائن فاسد را عالم مجرّد باقی پنداشته ایم! اگر کسی جرّاحی فکریمان کند و برایمان حقیقت این عالم را جا بیاندازد از ریشه بسیاری از غم و اندوه های ما درمان میشود: 📖«من طمع من الكائن الفاسد أن يكون و لا يفسد فقد طمع في المحال و من طمع في المحال لم يزل خائبا و الخائب أبدا محزون و المحزون شقي و من استشعر بالعادة الجميلة و رضي بكل ما يجده لشي‏ء يفقده لم يزل مسرورا سعيدا» 👈در ادامه با بیانات دقیقی اثبات میکند همه ی بنی آدم جز اولیاء الله مریضی روحی و فکری دارند. خودشان خبر ندارند: «ألا ان أولياء اللّه لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» ⚪همین حقیقت در وصیت امیر المؤمنین علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام آمده که فرزندم هر کسی در دل تقوا ندارد مبتلا به بیماری قلبی شده است. همان بیماری که از فقر و مریضی بدن بسی رنج آورتر است و انسان از آن خبر ندارد: 📖«يَا بُنَيَّ إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ‏ ذَلِكَ‏ مَرَضُ‏ الْقَلْبِ‏ وَ إِنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَةَ الْمَالِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ تَقْوَى الْقُلُوب‏» 🔸راستی در این تقوا چه رمزی است که اینقدر گرانبهاست. حالا کاری به تحلیل آن ندارم. ولی تجربه که میشود کرد! مدّتی حقیقتا مراقبه داشته باشیم بعد ببینیم آیا احساس نمیکنیم تازه عمرمان شروع شده؟! تازه وارد حیات و زندگی شده ایم؟! ✋اصلا مدّتی هم نمیخواهد. اگر استغفار واقعی باشد و توجّه و مراقبه شروع شود در همان لحظه ی نخست انسان متوجّه میشود که عالم درونش تغییر کرده است. معنای سریع الرضا بودن خداوند متعال همین است. 👈تجربه اش اشکالی ندارد. اینکه واقعا تصمیم بگیریم دیگر گناه نکنیم و با همین نیّت شروع به مراقبه کنیم. روی گفتار و رفتارمان خودآگاه شویم. آن وقت است که میفهمیم تا کنون بیمار و مریض بوده ایم! 👈آن وقت است که میفهمیم همه ی ناله ها باید برای آن باشد. آن وقت است که میفهمیم فقر و بیماری آنقدرها هم ناله نداشت!
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۴) «نیسان دیوونس تو عاقل باش»! 🚗در حال رانندگی در جادّه بودم! نیسانی را دیدم که پشتش نوشته بود: «نیسان دیوونس تو عاقل باش»! 🔹الحکمة ضالة المؤمن حتّی اگر در دست کافر باشد یا در چین یا پشت نیسان! اگر پوست نیسان را بکنیم و به اصطلاح تجرید و تقشیر کنیم و مقداری تنقیح مناط کنیم با همین جمله به سلسله ای از مسلّمات دینی متّصل میشویم 🔸مثلا اینکه: «صِل من قطعک و اعفُ عمَّن ظلمَک» که از قطعیّات مضامین روایی ماست. او نیسان است و نمیداند حساب و کتابی در پیش است و راحت با تو تصادف میکند ولی تو که میدانی عاقل باش! به فکر معاد باش! 🔹رفقا اکثر مشکلات خانوادگی را وقتی تحلیل میکنیم همین است! برای داشتن زندگی مقبول چاره ای جز این نیست که آنکه بیشتر عقل و فهمش میکشد جور طرف دیگر را هم بکشد! همین! عقلش را مشروط به عقل طرف مقابل نکند! برای اهلش حکمتی عمیق است 🔸برای بسیاری خیلی دیر جا می افتد که حسن و قبح امری ذاتی است. آنهایی که انسانهای خوبی هم هستند معمولا تا وقتی خوبند که با ناملایمات و ظلم و ... مواجه نشوند! گویا فکر میکنند بعد از این دیگر احکام حسن و قبح تغییر میکند! 🔹چون به آنها بی احترامی یا جفا شده پس اجازه دارند هر کاری بکنند! پاسخ قطع را با قطع و پاسخ ظلم را با انتقام یا حتّی ظلم بدهند! کارهایی از آنها در این زمانها سر میزند که با خوبی سابق آنها جمع نمیشود 🔸ریشه اش را که میبینیم متوجّه میشویم گویا هنوز باور نکرده اند که خوبی همیشه خوب است! ربطی به برخورد و رفتار دیگران ندارد. اگر او اهلش نیست تو که اهلش هستی! اگر نیسان دیوانست دلیل آن نمیشود تو عاقل نباشی!
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۵) «یانگوم خوب بود یا خوب شد؟!» «انتخاب حر شدن یا عمر سعد شدن!» 🎬با بچه ها سریال جواهری در قصر را میدیدم. جایی این بانو به نام یانگوم که به شکلی نماد یک انسان اخلاقی است با خودش خیلی کلنجار میرفت که انتقام بگیرد یا ببخشد! با دشواری زیاد تصمیم گرفت که ببخشد! از این صحنه ها زیاد داشت. 💡به ذهنم خطور کرد درست است که یانگوم از همان ابتدا جوهر خوبی داشت. بد جنس نبود. ولی از آن ابتدای داستان تا آن انتها اینطور نبود که یک خوبی ثابتی در کار باشد. 👈یانگوم در واقع مدام با انتخابهایش مخصوصا انتخابهای بزرگش خوبتر میشد. خوبی هایی را فتح میکرد که قبلا آنها را نداشت. ✅این همان سرّ ابتلائات دنیاست. انسان در کوره ی ابتلاء دنیایی و دو راهی ها گاهی انتخابهایی میکند که واقعا او را رشد یا سقوط میدهد. ✋درست است که انسانها در همان سرشت اوّلیشان به شکل تشکیکی درجاتی از خوش جنسی و بد جنسی را دارند ولی در ادامه با انتخابهایشان واقعا صیرورت پیدا میکنند. 👈اینطور نیست که از اوّل تا آخر خوب باشند یا بد باشند! آدمی در دنیا با انتخابهایش خودش را میسازد نه اینکه صرفا در انتخابهایش خود قبلی اش را ظاهر کند. 👈انتخابهای انسانها هر چند متأثّر از خود قبلی اوست ولی موضوعیّت هم دارد و میتواند اراده ای داشته باشد که واقعا متفاوت باشد. 👈بنده خودم در زندگی این را تجربه کرده ام. گاهی انتخابهایی کرده ام که دیگر بعد از آن شاید به شکل لحظه ای احساس کرده ام که وارد مرحله ی وجودی دیگری شده ام! گویا من آن آدم قبلی دیگر نیستم. 👈بنده خدایی به مبلغی پول نیاز داشت. پول نسبتا زیادی به دستش رسید. با خودش کلنجار میرفت که این را خودش مصرف کند یا به برادر دینی اش که احساس میکرد او هم نیاز دارد ایثار کند. 👈در یک لحظه عزمش را جزم کرد که با خدا معامله کرده و ایثار کند؛ در عابر بانک کنار پل آهنچی حرم حضرت معصومه سلام الله علیها کارش را کرد! این بنده خدا میگفت همینکه از پل آهنچی عبور میکردم کاملا به شکل محسوس فهمیدم که دیگر من آن آدم قبلی نیستم. وجودم عوض شده! 🔹گاهی انسان در یک صحنه ی خاصی یک خوش دلی و صفایی از خودش نشان میدهد که واقعا بعد از آن دیگر گویا آدمی دیگر میشود. یا گاهی نستجیر بالله کاری میکند که خودش هم میفهمد که سقوط کرد! از این صیرورتها نباید غافل شد! 🔻گاهی در یک انتخاب انسان میتواند تعیین کند که حرّ شود یا عمر سعد! واقعا صیرورت وجودی پیدا کند🔺 ⚪از این لحظات برای انسان رخ خواهد داد. لحظاتی که یک دفعه انسان را پرواز میدهد و یا ساقط میکند! ولی چه کنیم؟! آیا میشود از قبل خودمان را برای این لحظات سر نوشت ساز آماده کنیم؟! دو چیز را عرض میکنم. ✅یکی اینکه در خلوتهایمان با تضرّع و ناله خودمان را برای آن لحظات سقوط بیمه کنیم! اینکه خدا با نفسمان رهایمان نکند! انسان میتواند کاری کند که تضمینش کنند هر چند خودش نفهمد! در آن زمانها دستش را بگیرند! اگر اینطور نبود تا بحال بارها سقوط کرده بودیم. ✅دیگر اینکه در همین انتخابهای ساده مان حق طلبی را تمرین کنیم! به یاد کلام مولایمان در آن لحظه ی آخر به امام سجاد علیه السلام بیافتیم که «یا بنیّ اصبر علی الحقّ و إن کان مرّا» این حالت خیلی نورانی است. در آن لحظات حساس انسان نورش را خواهد دید. انسان را پرواز میدهد.
باسمه تبارک و تعالی «اولویت تبلیغی زمان ما» 🔹یکی از دوستان بیان کردند که با توجّه به بیانات رهبری عظیم الشأن الآن اولویّت تبلیغی چیست؟ مطالب گوناگونی میتواند بسته به شرایط عنوان شود. ولی یکی را عرض میکنم. وقتی از منظر کلانی به صف آرایی جبهه های نبرد بین حق و باطل در زمان خودمان مینگریم متوجّه میشویم دشمن و جنود شیطان آرایش جنگی معناداری گرفته اند. یک آرایش جنگی خاص در سطح جهانی است. 🔸جهان ما همانطور که کشورها و حاکمیتهای به ظاهر مختلف دارد از جهت دیگر به نوعی تحت سیطره و حکمرانی یک دولت مخفی با اعضاء خاص است که برای بشریّت تصمیم میگیرند. خبر چندانی از اتاقهای مخفی این مستکبرین و طواغیت مخفی که پشت صحنه ی بیشتر حوادث و امور جهان هستند نداریم. ولی از روی آثار آنچه در عالم رخ میدهد میشود تصمیمات آنها را متوّجّه شد. 🔹توجّه عمیق به ترویج بی سابقه اموری مانند لواط و گناهان کبیره جنسی تحت مفهوم آزادی با تبلیغات و سیاست گذاری های عجیب و استفاده از ابزار رسانه و سینما نشانگر آن است که مدّتی است نهاد خانواده را نشانه گرفته اند! تصمیم گرفته اند خانواده در بین بشر تضعیف یا منسوخ شود. 🔸حالا هدفشان چیست؟ یکی کم کردن جمعیّت انسانها؛ دیگر از میان بردن هسته های اوّلیه اقتدار و استقلال بشر در برابر تحمیل اراده های این طواغیت. دیگر از میان بردن حلقه ی انتقال فرهنگی و گسستن او از تاریخ و خالی کردن صفحه ی وجود بشر برای نوشتن آن چیزی است که آنها میخواهند بنویسند! 🔹میخواهند بشر را آنطور که خودشان میخواهند و میل دارند بسازند! باید انسانها را از این نیّات و اراده های شوم با خبر کرد! باید به آنها فهماند مسأله امروز حجاب و آزادی نیست! مسأله تصمیمی شوم برای از بین بردن خانواده است! 🔸مسأله دیگر یک گناه نیست که بخواهیم نهی از منکر کنیم! مربوط به یک دین خاص نیست! هر کس که دلش برای بشریّت و آینده ی آن میسوزد هر چند دین ندارد باید بداند که آرایش جنگی جنود جهل امروزه برای از میان بردن خانواده است. ولی در این زمینه چه بگوییم؟ 🔹سابقا در بذل خاطر 75 تا 79 سلسله مباحثی در این زمینه بیان کردم. شاید برای تبلیغ این ایّام بتواند دستمایه ی نکاتی باشد که نیاز زمان ماست. الآن وقتی است که بحث حجاب و مباحث پیرامون آن را صرفا نباید از منظر دینی مطرح کرد! یک موضع فعالانه تری در این زمینه باید گرفت. 🔸هم بحث آزادی و هم بحث حجاب در زمان ما خط مقدّم های جامعه ی ما در برابر سیاست حذف خانواده از جامعه ی بشری است. در جوامع مختلف دشمن خیلی پیش روی کرده و به جاهای اسفباری رسیده است. باید مردم را از این سیاست شوم مطّلع نمود. 🔹اگر بتوان خوب ابعاد این نبرد پنهان و تصمیم شوم را برای افراد باز کرد به گمانم تبلیغ مهم زمان ماست. زمان ما زمان دفاع از کیان خانواده در برابر این تصمیم شوم است. خانواده اگر از دست برود انسانها به اسارت نیّات شوم کشیده خواهند شد. دیانت ضربه ی جدّی خواهد خورد.
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۶) «مراسمات شادی دینی را جدّیتر بگیریم!» 🔹دینداری و باور به عالم غیب ریشه های عمیق فطری دارد. از همین روست که کسی آن را انکار کند در ادبیات قرآنی کافر نامیده شده است. یعنی چیزی را که در وجودش هست میپوشاند! کتمان یا انکار میکند! 🔸در عمق وجودش تمایل دینی دارد ولی چون کافر است برایش تبدیل به یک عقده و مرض میشود. از همینجاست که به شکل غیر عادی نسبت به متدیّنین اینها حساس میشوند. از آنها یک کینه ای به دل دارند زیرا آن عقده های ناخودآگاه آنها را به رخشان میکشند! 🔹اصلا مؤمنین هیچ کاری هم نکنند همین بودنشان کفر اینها را در می آورند! کافرند دیگر! مؤمنین را میبینند کفری تر میشوند! حسودی میکنند حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ. این حسادت را گاهی با استهزاء نشان میدهند! گاهی با بد اخلاقی! گاهی با تهمت زدن! گاهی با ... 🔸تا ما ایمان داشته باشیم این کافر کیشان یا کافر کرداران آرام نمیشوند! باید این عقده و مرض قلبی شان را بفهمیم تا بدانیم دردشان چیست! نکته ای که هست آن است که مراسمات عزا و گریه بهانه ی خوبی برای اینها برای زبان درازی است 🔹چون عمقش را نمیفهمند و آن را مانند غم و غصه ی خودشان میدانند راحت آن را بهانه نقد دینداری میکنند. هر چند نسبت به آن هم حسادت دارند. ولی آنچه بیشتر اینها را میسوزاند و کفری میکند مراسمات شادی دینی است. این را دیگر نمیتوانند کاری کنند! 🔸مراسمی مانند عید غدیر اگر با عظمت برگزار شود اینها آتش میگیرند. چون دیگر میمانند چه چیزی را بهانه کنند! باید مراسمات شادی را هم جدّی بگیریم. تبلیغ بزرگی برای دین است. اینها را به نوعی خلع سلاح میکند
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۷) «آیا پدر زنان کوچک لازم بود به جنگ برود؟!» 🔹بچه ها داشتند کارتون «زنان کوچک» را میدیدند. داستان در مورد جنگ داخلی آمریکا و حمله نیروهای ائتلاف به مرزهای نیروهای اتّحادیه است. پدر خانواده همسر و چهار دختر مجرّدش را در آن وضعیت سخت رها کرده و به جبهه رفته! 🔸جایی به گوشم خورد که عمه ی بچه ها به آنها در مورد پدرشان که به جنگ رفته و این دختران را اینگونه رها کرده بود گفت: «او نباید به جنگ میرفت!» ولی روند داستان طوری است که میخواهد از این پدر دفاع کند و کار او را عاقلانه بداند! 💡به ذهنم خطور کرد عمّه ی اینها درست میگوید! در این کارتون بسیاری از مردم در حال زندگی عادی شان هستند. حالا این شخص که چهار دختر در خانه دارد و آن هم در شرایطی که این همه به حمایت او نیاز دارند آیا واقعا ضرورت داشت به جنگ برود؟! آیا در حقّ این دختران ظلم نکرده است؟! 💭به یاد کلام رسول اکرم صلی الله علیه و آله افتادم که شیعه و سنّی آن را نقل کرده اند! فرمودند هر کسی که سه دختر را بزرگ میکند دیگر جهاد و امور دشوار بر او واجب نیست! جهاد او کفالت همینهاست! اگر چهار تا شد که دیگر بر دیگران لازم است به او کمک هم بکنند! ✋آیا اینطور منصفانه تر نیست؟! آیا اینطور عاقلانه تر نیست؟! بعد اینها میگویند وادی دین وادی عقلانیت نیست! میگویند مدافع حقوق زنان اند! 📖«مَنْ كَانَتْ لَهُ ثَلَاثُ بَنات وُضِعَ عَنْهُ‏ الْجِهَادُ وَ كُلُّ مَكْرُوه وَ مَنْ كَانَتْ لَهُ أَرْبَعُ بَنَاتٍ فَيَا عِبَادَ اللَّهِ أَقْرِضُوهُ يَا عِبَادَ اللَّهِ ارْحَمُوهُ يَا عِبَادَ اللَّهِ أَعِينُوهُ‏»
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۸) «تقدّم اخلاق بر منطق» «ذو الخویصره های زمان» 🔹صحبتهای یکی از عبرتهای زمانمان را که به زعم خودش به زیارتکده ی رندان جهان، زیارت حضرت مهسا رفته بود گوش دادم. خدای من! این دیگر چه میگوید؟! این همه حرف خوب بلد است ولی چرا اینگونه آنها را ترکیب میکند؟! چرا اینگونه نتیجه میگیرد؟! 📖«وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها‏» 💡به ذهنم خطور کرد این همان است که حکما در بحث مراتب علوم در رئوس ثمانیه علم اخلاق را بر علم منطق مقدّم میکردند! 👈این ترکیبهای فکری یا سازه های اندیشه ای فعلی ارادی است. اراده و انتخاب هم مبتنی بر امیال و اخلاق انسان است! اگر کسی مبتلا به صفات رذیله ای مانند استبداد رأی، بی انصافی، اعوجاج سلیقه، محبّت بحث و اعتراض و... باشد اصلا از ریشه بنیان اندیشه اش مشکل دارد. 👈از بهترین مصالح بدترین ترکیبها را ارائه میدهد. مشکلشان آن است که شاید خودشان هم نمیدانند که مبتلا به درد و مرض اند! لذا دوایی هم ندارند. بحث با یک ملحد یا مخالف که اخلاق دارد به مراتب بهتر است. لااقل اختلاف با او مبنایی است و اینگونه مریض نیست! به یاد کلام بقراط افتادم: 📖«البدن الذی لیس بالنقی کلما غذوته زدته شرا و وبالا» 🔹نمیدانم چرا ایشان را میبینم به یاد ذو الخویصرة می افتم که به پیامبر اکرم گفت عادل نیستی! «يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّة ...»
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۹) «بت آزادی» (۱) «چگونه در میان آزادی پرستان به تبلیغ دین بپردازیم؟!» 🗽شاید تا کنون شما هم به این نتیجه رسیده باشید که مفهوم «آزادی» در زمان ما تنها یک مفهوم پسندیده و مهم نیست! گویا آن را برکشیده اند و بر مسند پادشاهی همه ی مفاهیم انسانی نشانده اند! 🗽وقتی وارد مباحثه و مطالعه و تدبّر پیرامون آن میشویم متوجّه میشویم که اساسا آزادی تبدیل به بتی شده که پرستیده میشود. امری ناموسی و بسیار مقدّس جلوه داده شده است. 🗽طوری کرده اند که کسی جرأت نکند به آن نزدیک شود مگر اینکه در برابرش سجده کند و سپس مؤدّبانه عبور کند! از هر چیزی بوی ضدّ آزادی استشمام شود قربانی میشود! حتّی اگر مقدّس ترین امور باشد! حتّی اگر از ادیان بزرگ باشد! باید ضرب علی الجدار شود! 🔸ولی چرا؟! در ابتدا گمان میشود چون واقعا مفهومی اینقدر عمیق و اساسی است! ولی این ظاهر کار است! آیا پدران ما که در فضای اینچنینی زندگی نکردند کامی از زندگی برنداشتند؟! کمتر از ما از زندگیشان لذّت بردند و رفتند؟! بد بخت بودند؟! 🔸در ادامه ممکن است گمان شود که چون بر بشر زمانهای طولانی از ظلم و استبداد طواغیت گوناگون گذشته نسبت به این مفهوم عقده ای و حساس شده است! خب تا حدودی همینطور است. 🔸همینطور شاید جنبه ای از این حساسیت به آن حسّ سبکی و تجربه ی لذیذ رهایی در دل آزادی نهفته باشد. کسی که آن را چشیده باشد حاضر نیست آن را از دست بدهد! حتّی اگر خود را مقیّد به انتخابهای خوب و مشروع کند ولی همین احساس آزادی لذّت بخش است. ⬇️
👈چنین انسانی از اتمسفر و فشار گفتمانهایی که در آنها آن آزادی پیدا نمیشود فراری است. شاید به خاطر چنین احساس سبکی و تفطّن به ارزشمندی آن است که این افراد معمولا به شکل غیر عادی یک غرور و تکبّر و یک حالت فرهیختگی و برتری برای خودشان نسبت به دیگر فرهنگها پیدا میکنند. 🔸از طرف دیگر آزادی امری است که مطلوب نفسانیت انسانی است. خاصیت نفس انسان نوعی محدودیت گریزی و مطلق گرایی در قوای وجودی است. لذا اموری که او را در این زمینه یاری کند برایش لذت بخش است. 🔸باز مقداری کنجکاوی کنیم بخشی از اهمیت عجیب آزادی در زمان ما به شیوع فرهنگ انسان گرایی و فرد گرایی نیز برمیگردد. روشن است که چنین اموری از پستان آزادی تغذیه میشوند. 🔸البته در این میان نمیتوان از تبلیغات گسترده ی سیاسی پیرامون آن نیز غافل شد. آزادی از آن اموری است که اساسا چیدمان قدرت جهانی به مرور بر اساس آن بسته شده؛ نوعی انتقال قدرت بزرگ تدریجی بر اساس آن رخ داده و طواغیت و مستکبرین پستهای کلیدی خود را در نظم نوینی در قالب کلان الگوی آزادی باز تعریف کرده اند. لذا انتقاد از چنین مفهومی در فضای عمیقتر سیاسی بسان انتقاد از مفهوم پادشاهی یا نبوّت و یا ولایت فقیه است. 🔹اینها را میشود بیشتر تدبّر کرد. عمده آن است که عمیقا درک کنیم که بحث از آزادی در زمان ما بحث ساده ای نیست. خیلی حساس است. همین است که وقتی نسبت به آن مقداری برخورد انتقادی تر داشته باشیم ناگهان به شکل غیر عادی گوش ها تیز شده و حالت انکار ایجاد شده و طور خاصی از بحث ها دامن زده میشود. ✋حالا میخواهم چه بگویم؟! میخواهم از این بگویم که در چنین فضایی برای چنین افرادی که معمولا خودشان را از طبقه ی فرهیخته جامعه نیز میدانند چگونه به تبلیغ دین بپردازیم؟! 👈دینی که مخصوصا با فقه و دستورات خاصش آشکارا بوی اموری را میدهد که چندان به کام آزادی خواهان شیرین نمی آید! ⚪واقعیّت آن است که دنیای دینی حقیقتی ورای دنیای سنّتی و دنیای مدرن است. در دنیای سنّتی که انسانها با مفهوم بندگی و قبول اقتدارهای بیرونی خو گرفته بودند بلاغت اقتضاء آن را میکرد که با توجّه به مفاهیم رایج به تبلیغ دین بپردازیم. 👈از همین رو بود که به حق مفهوم مالکیّت الهی و در ادامه عبودیت برجسته شده و انسانها به آن دعوت میشدند. البته مالکیّت و در ادامه بندگی ای که بسی عمیقتر از آن مالکیتها و بردگی های مرسوم آن زمان بود. امری که در دل خودش نوید آزادی و آزادگی را میداد. 👈قوام تبلیغ و مقوله ی ارتباط با خداوند متعال بر اساس مفهوم بندگی چیده شده بود. این خودش راهی بود. خود زندگی در ذیل مفهوم بندگی نیز برخلاف آنچه گمان میشود لذّت خاص خود را داشته است. اگر آزادی لذیذ است بندگی نیز برای فطرتها آشنا بوده و خالی از نوعی التذاذ نبوده است. 👈انسانها فطرتا مایل به نوعی خضوع و تسلیم در برابر قدرت برتر هستند و از این امر ناراحت هم نبودند. عمده در اشکالات صغروی این امر بود که اموری بودند که چنین برتری واقعی نداشتند. 🔹ولی در زمان ما که فرهنگ انسانی به سمت آزادی حرکت کرده و مفاهیمی مانند عبودیّت در حال فراموش شدن است ظرفیّت دیگری برای ارتباط با خداوند متعال در ذیل مفهوم آزادی و لذّت ایجاد شده است. اینجا نباید چندان تحجّر به خرج داد. بلاغت و همینطور ضرورت تألیف قلوب و مدارا حکم میکند که به جای تکیه صرف بر مفهوم عبودیّت امروزه برای تبلیغ دین از مفهوم آزادی و لذّت نیز استفاده شود. 👈اگر بسامد تعابیری که اشاره به مفهوم آزادی دارد در عبارات دینی کم است هرگز به معنای عدم اهمیت آن نیست. برای اهلش روشن است که در زیر پوست تعابیر دینی آزادی و لذّت موج میزند. امری که مخصوصا در عرفان اسلامی به خوبی تبیین گشته است. ⬇⬇
✔حالا چگونه میشود از دین در فضای آزادی سخن گفت؟! باید به آنها نشان داد دینداری لذّت بخش است. دردناک نیست. بلکه لذّتش بالاتر از آزادی جویی بیرون از فضای دینی است. در ادامه باید نشان داد که دینداری و امتثال دستورات دینی منافاتی با آزادی ندارد. ⚪ولی چگونه؟! یکی از این راه که احکام دینی چیزی جز ارشادهایی به مصالح عقلی نیستند. کسی که آزادی را برای رسیدن به لذّتهای حد اکثری و برتر میخواهد باید بداند راهش در دینداری است. ✅دیگر اینکه نشان دهیم که وقتی به نسبت واقعی انسان و خدا میرسیم میتوانیم دم از بندگی در عین آزادی و آزادی در عین بندگی بزنیم. عمق بندگی بر نوعی عبادت احراری تکیه دارد. در اینجا حقیقت طوری است که بندگی را در برابر آزادی قرار نمیدهد! آزادی را در برابر بندگی قرار نمیدهد! اصلا تزاحم و تعارضی نمی ماند! ⛔متأسّفانه امروزه تعارض میان دین و آزادی و دوگانه ی بندگی یا آزادی یکی از تعارضهای باطلی است که به خورد بشر داده اند! 👈کسی که دنبال آزادی است باید بداند بزرگترین تکیه گاه و تضمین کننده ی فردی و اجتماعی آزادی در بندگی خداست. منتها مفهوم بندگی خدا مفهومی است که باید عمقش برای انسانها باز شود. 👈عمقی که در آن انسانها بتوانند اعماق بی پایانی از آزادی را در دل چنین بندگی ای تجربه کنند. اینها کارهایی است که امروزه وظیفه ی ما در تبلیغ دین است. 👈باید پیرامون آن ادبیاتی غنی را بشورانیم و متون دینی را باری دیگر استنباط و استحصال کنیم. یک نهضت بزرگ میخواهد تا دست ما را در تبلیغ دین از راه مفاهیم نوینی مثل لذت و آزادی پر کند. خواهیم دید مفهوم آزادی و لذت خودش یک فرصتی برای ظهور نورانیت دین میتواند باشد. ✅باید نشان دهیم که انسان موجودی دو طبقه ای است. نفس و فطرت! انسان واقعیتش را باید در فطرتش بجوید و بداند آزادی نفس اسارت و بردگی فطرت اوست! 🔻چاره ای نیست جز اینکه به انسان امروزی نشان دهیم نه از لذّت خبری دارد و نه از آزادی!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۵۲۰) «نقدی بر مدّاحی های صناعتی» 🔹قسمتی از برنامه ی حسینیّه معلّی با حضور مدّاحان مشهور کشور را دیدم. هیئت عزاداری یک روستا با دهها شهید از شهر شاهرود هم آمده بودند. در مراسم آنها چند نفر در سینه زنی ها میخواندند. از آن پیرمردها و سبکهای قدیمی! 💡به ذهنم خطور کرد نباید عزاداری و مدّاحی از آن حالت مردمی اش خارج شود. آن قدر در مدّاحی حرفه ای و تجمّلاتی و استفاده از فنون مدّاحی مبالغه کرد که مدّاحی برای توده ی علاقه مندان دست نایافتنی شده و مختصّ طبقه ی خاصی از هنرمندان شود. 👈مزاجها تغییر یافته و توقّعها و انتظارها را بی مورد بالا ببرد. باید طوری رفتار شود که سینه زنی ها و مدّاحی ها مردمی باقي بمانند تا باقی بماند! از دلها بجوشد و همه به نوعی درگیرش شوند. 👈بچه بودیم خودمان هم در تعزیه و مدّاحی گاهی شرکت میکردیم. اینطوری این مراسمها در دل خانه ها برگزار شده و به شکل طبیعی باقی میماند. 🔹همینطور وقتی در مدّاحی حرفه ای مبالغه کنیم گریه گرفتن ها نیز سخت و سختتر میشود. در برخی از این مدّاحی ها و سینه زنی های پرشور گاهی احساس میشود افراد درگیر لذّت و حال کردن خودشان هستند. گویا مدّاحی در خدمت کیف و حال انسان مدرن قرار گرفته! گویا اینها برای لذّت بردن ماست نه ما برای وصول به حقیقت مخفی در این عواطف! 👈گاهی در مدّاحی های سنّتی نگاه میکنیم میبینیم بدون این همه ظرایف و هنرها راحت افراد میسوختند و گریه میکردند. مدّاحی های استریویی نیز به همین رو باید مدیریت شود. ✋البته فعلا در صدد نقد مدّاحی های قدیمی نیستم. ولی در هر حال مردمی ماندن و طبیعی بودن خودش نکته ای است.
باسمه تبارک و تعالی (۵۲۱) «ماجرای نفتی که عزت شد» 🔹خبری را شنیدم که دریغم آمد از کنارش آسان بگذرم. وال استریت ژورنال امریکا در گزارشی بیان کرده هشتصد هزار بشکه نفت ایرانی که سابقا توسّط یونان توقیف شده بود مدتی است به ساحل تگزاس رسیده و گارد ساحلی مجوز تخلیه را صادر کرده اما شرکتهای آمریکایی از بیم اقدام تلافی جویانه ایران از تخیله محموله آن خودداری میکنند! 🔸بر اساس گفته ی مدیر عامل یکی از شرکتهای انرژی امریکایی به این روزنامه: «شرکت‌هایی که به هر طریقی در خلیج فارس حضور دارند به معنای واقعی کلمه، می‌ترسند چنین کاری انجام دهند» 👈مدیر عامل شرکتی دیگر که در خلیج مکزیک فعالیت می‌کند نیز به نگرانی‌های مشابهی اشاره کرد و گفت: «مشخص نیست کسی بخواهد به آن (نفت) دست بزند» 🔹واقعا سجده ی شکر ندارد؟! برای اوّلین بار در چند صد سال اخیر در منطقه ما قدرتهای جهانی نقشه ای کشیدند ولی این نقشه را کشوری داخل خود منطقه یعنی ایران خنثی کرد. این پدیده ای بی سابقه و حقیقتا دردناک برای مستکبرین عالم بود. آری: 📖«هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ‏ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَام‏» 🙏سلام و درود خدا بر روح آن خمینی کبیر و شهدای عزیزمان! سلام و درود خدا بر مجاهدان جان بر کف و بر رهبر عزیزمان! سلام و درود خدا بر آن نیّتهای پاک و همّتهای بلند خدا جو! خدایا شکرت که ما را در زمان زعامت این انسانهای پاک و این یاوران راه حسینی به این دنیای فانی آوردی!
باسمه تبارک و تعالی (۵۲۲) «الناس عبید الدّنیا» «سوء تفاهمی رائج بین متدیّنین و غیر متدیّنین» 🔹سابقا که طلبه نبودم در محیطی متدیّن زندگی میکردم. در احوالات نزدیکان که نگاه میکردم میدیدم در مواجهه شان با امور یک مواجهه عرفی داشتند و در اولویّت دوّم مسائل دینی نیز بود. شاید به خاطر همین دیانت را دوست داشتند ولی همان مقدار دیانتی را دوست داشتند که خودشان داشتند! گویا بیشترش را چندان نمیپسندیدند! خلاصه در کنار دنیایشان دین را هم قبول کرده بودند. ✋باز برخی دیگر بودند که اصلا همین مقدار از دین را هم قبول نداشتند یا از آن غفلت میکردند. هیچ ضمیمه و پیوستی در کارهایشان به عنوان رعایت امور دینی گویا نبود. 🔸طلبه که شدم به مرور شاهد عمق تغییر تدریجی در خودم و نحوه مواجهه ام با امور شدم. دیگر باور و عادت کردم که در همه ی امور دین باید اولویّت باشد. تنها از پنجره ی دین به امور نگاه شود. دین دیگر از زندگی حذف نبود! یا در حاشیه نبود! یا اولویّت دوّم نبود! بلکه متن زندگی شد! ✅ولی یک نکته ای به مرور نظرم را جلب کرد. اینکه ریشه ی بسیاری از سوء تفاهم ها بین متدیّنین و مردم عادی و غیر متدیّنین به این برمیگردد که اولویّتهایشان فرق دارد. ورای اینکه حق با کدام اولویّت است خود عدم خودآگاه تفصیلی به این نکته باعث سوء تفاهم های غیر عادی میشود. باعث این میشود که همدیگر را به امور غیر واقعی متّهم کنند. نتوانند با هم خوش دلی و صمیمیت مطلوب را داشته باشند. 👈فعلا خواستم اصل این اختلاف اولویّتها و سوء تفاهم های ناشی از عدم درک تفصیلی آن را به چشم بیاورم. 🔹بسیاری از غیر متدیّنین یا متدیّنین عادی انسانهای بدی نیستند. بلکه بعضا انسانهای بزرگ با جوهری اند. آدمهای دلسوز و خدمتگذار. واقعا میشود رویشان حساب کرد و از معاشرت با آنها لذت برد. نباید انسانهای متدیّن قضاوت بدی نسبت به برخی جهتگیری ها و مواجهه هایشان با امور داشته باشند. 👈نباید آنها را افرادی مانند خودشان بدانند که در ظرف توجّه تفصیلی به اولویّت امور دینی و زندگی در متن دین دست به امور فاسقانه زده و منشأ تعجّب اند! باید خوب ریشه ی تفاوت را درک کرد و سعی در مدارا با آنها داشت. 👈خود را هم از آنها بهتر و برتر ندانست. آنها در آن جوّی که هستند بعضا گوهرهایی دارند که واقعا قابل توجّه است. اگر با عنایت الهی وارد جوّ دینی و اولویّتهای دینی شوند خواهیم دید بسیاری از آنها تازه خوبی هایشان و فضائلشان برایمان گل میکند.؛ قال الصادق علیه السلام: 📖«النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ‏ الذَّهَبِ‏ وَ الْفِضَّةِ فَمَنْ كَانَ لَهُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ أَصْلٌ فَلَهُ فِي الْإِسْلَام‏ أصل» 👈باید این حقیقت را درک کرد و تعامل بهتری با آنها برقرار کرد. توقّع و انتظارات را نسبت به آنها تنظیم نمود. 🔹حقیقت آن است که اکثر مردم در حال زندگی دنیایی خود هستند! هنوز وارد زندگی دینی نشده اند! در کنار دنیایشان مقداری دین هم دارند. برخی دیگر این دین در نزد آنها پر رنگ تر است تا آنجا که برخی دین متن زندگی آنها را تشکیل میدهد. 👈اگر صرفا با اولویّت دین و بدون خود آگاهی به این طرز نگاه به امور آنها بنگریم گاهی قضاوت صحیحی از آنها نخواهیم داشت. 👈از همینجاست که بارها تجربه کرده ایم که مثلا برخی انسانهای غیر متدیّن یا عادی بسی شریفتر و کریمانه تر از برخی انسانهای به ظاهر متدیّن رفتار میکنند. مخصوصا در زندگی های خانوادگی و متن امور زندگی این را انسان میبیند. 👈میخواهم بگویم چندان امر عجیبی نیست. آدمی وقتی در این دنیا هبوط کرده در چاه ویلی وارد شده که ظاهر آن زندگی کافرانه و خدا ندیدن است. مگر غیر از این است؟! مگر تعجّبی دارد! 👈بالاتر که بیاید تازه مدّتهای طول میکشد که عوالم نفاق را طی کرده و به وادی ایمان خالص راه یابد «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ‏ بِاللَّهِ‏ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُون‏». قال الامام الحسین علیه السلام: 📖«النَّاس عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ‏ عَلَى‏ أَلْسِنَتِهِمْ‏ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ» 👈میخواهم بگویم این کلام امام حسین علیه السلام یک فحش و ناسزا نیست! یک بدگویی از مردم زمانشان نیست! یک حکمت است. بيان حقیقتی عقلائی از جامعه ی دینی است. 👈مسلمان شدن مردم تنها آغاز کار است. مدّتها باید تمحیص و ابتلاء رخ دهد تا دیانت مستقر شود. حال كه چنین است با درک عمیقتری از وضعیّت به تبلیغ دین بپردازیم. با درک عمیقتری از وضعیت به قضاوت پیرامون مردم بپردازیم! 👈از آنها عصبانی و نا امید نشویم! خود را بالاتر از آنها ندانیم! بدانیم بسیاری هنوز عمق ضرورت دینداری برایشان جا نیافتاده است. بیشتر تابع دین محقّق اند تا دین معرّف. 💭یادم آمد یکبار دیگر در بذل خاطر ۱۷۷ از زاویه ی جالبتری این مساله را توضیح داده بودم😊 مرورش خالی از لطف نیست.
باسمه تبارک و تعالی (۵۲۳) «آیا امام حسین علیه السلام در شب عاشورا بیعت با یزید را قبول کردند؟» 🔹یکی از قدیمترین تهمتهایی که شاید از عصر اموی در مورد واقعه کربلا در کتب تاریخی راه یافته این ادّعا است که امام حسین علیه السلام قبل از شروع نبرد درخواستش یکی از این سه چیز بود؛ اینکه یا بگذارند به مدینه برگردد یا به یکی از مرزهای اسلامی برود و یا مستقیما نزد یزید برود و با او بیعت کند!!! 👈ولی عبید الله بن زیاد به تحریک شمر پیام داد که: نه! باید همین الآن با یزید بیعت کنی و سپس تسلیم شوی و به کوفه بیایی تا عبید الله خودش در مورد تو قضاوت کند! 👈اینجا بود که حضرت این ذلّت را قبول نکرد که تسلیم رأی و نظر عبید الله شود. ولی آیا واقعا امام حسین حاضر به بیعت با یزید شد؟! 🔹متقن ترین متن در زمینه وقایع عاشورا مطالبی است که ابو مخنف نقل کرده است. وی بزرگ مورّخین کوفه و معاصر امام صادق علیه السلام بود. جدّش از اصحاب امیر المؤمنین بود و خودش بعد از عاشورا متولّد شده است. 👈عمده ی مطالب کتابش را خوشبختانه طبری در تاریخ خود ضبط کرده است. وی که خود کوفی است وقایع امام حسین علیه السلام را به شکل مستندی نقل نموده است. 👈در جایی نقل عجیبی آورده که مستند این شبهه شده؛ وی از عدّه ای از محدّثین نقل میکند که امام حسین علیه السلام فرمود یکی از سه چیز را از من قبول کنید: 📖«اختاروا مني خصالا ثلاثا إما أن أرجع إلى المكان الذي أقبلت منه وإما أن أضع يدي في يد يزيد بن معاوية فيرى فيما بيني وبينه رأيه وإما أن تسيروني إلى أي ثغر من ثغور المسلمين شئتم فأكون رجلا من أهله لي ما لهم وعلي ما عليهم»
✋این امر یک گمانه زنی است ولی در هر حال مطلب باید وقتی ادّعا میشود طوری باشد که باور پذیر باشد. 🔹تدبّر در صدر و ذیل حرکت امام حسین علیه السلام نشان میدهد که قبول بیعت با یزید اتّهامی بزرگ است. ربطی هم به زیدی گری ندارد! مگر خود امام حسین علیه السلام همان ابتدا نفرمود قبول خلافت شخصی مانند یزید به معنای از بین رفتن دین اسلام است؟! «و علی الاسلام السّلام اذ قد بلیت الأمّة براعٍ مثل یزید» مگر خود حضرت در همان ابتدا نفرمودند: 📖یزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ خَمْر قاتِلُ النَّفْسِ المحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، وَمِثْلی لا یُبایِعُ لِمِثْلِهِ 👈مگر در همان ابتدای مسیر بارها خاطرنشان نکردند که مسیرشان مسیر شهادت است؟! یا از این نقلها مهمتر مگر خود همین ابو مخنف نقل نکرده که بعد از آنکه حرّ راه را بر حضرت بست حضرت خطبه ای خواندند و در آن بر عدم بیعت با یزید اصرار کردند؟ 📖«أيها الناس؛ إنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله‏ و سلّم قال: «من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم‏ اللّه‏؛ ناكثا لعهد اللّه؛ مخالفا لسنّة رسول اللّه؛ يعمل في عباد اللّه بالإثم و العدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول، كان حقّا على اللّه أن يدخله مدخله» ألا و إنّ هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان، و تركوا طاعة الرحمن، و اظهروا الفساد، و عطّلوا الحدود، و استأثروا بالفي‏ء، و أحلّوا حرام اللّه، و حرّموا حلال اللّه، و أنا أحقّ من غيّر» 👈همچنین امام حسین علیه السلام بعد از ممانعت از ورود به کوفه این خطبه را در ذِی حُسُم خواندند و در آن به نوعی بیعت را قبول نکردند: 📖«إنَّهُ قَدْ نَزَلَ بِنَا مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ تَرَوْنَ وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا وَ اسْتَمَرَّتْ حِذَاءً وَ لَمْ تَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِيلِ أَ لَا تَرَوْنَ إِلَى الْحَقِّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ إِلَى الْبَاطِلِ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبِ‏ الْمُؤْمِنُ‏ فِي لِقَاءِ رَبِّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَما» 👈همچنین ابومخنف نقل میکند که قیس بن الاشعث به حضرت گفت چرا با پسر عمویت یزید بیعت نمیکنی تا ماجرا تمام شود؟! حضرت در پاسخ فرمود: 📖«لا و اللّه لا اعطيهم بيدى اعطاء الذليل‏، و لا اقرّ اقرار العبيد!» 👈با وجود اینها آیا ميتوان ادعا کرد صرفا به خاطر اینکه تسلیم رأی عبید الله نشود نبرد را انتخاب کردند؟! در روایات اهل بیت علیهم السلام نیز هرگز چنین امری مورد تأیید نبوده و انگشت اتّهام مستقیما به سوی خود یزید رفته است. ⚪️ولی چنین نقلی به چه دردی میخورده است؟! سابقه ی طرق این نقل به عصر بنی امیة برمیگردد و روشن است که در آن زمان چنین امری گویا شایع بوده است. گویا این نقل به شدّت به درد تطهیر دستگاه اموی میخورده است! 👈گویا همه چیز تقصیر عبید الله بن زیاد و شمر بوده است! آنها بودند که حادثه ی کربلا را رقم زدند! خود حضرت قبول کرده بود که نزد یزید برود ولی عبید الله قبول نمیکرد! 👈آنچه این امر را تأیید میکند تلاش بعدی خود یزید بر اساس برخی نقلها برای آن است که این حادثه را به گردن عبید الله بیاندازد. این نقل به دلیل قدمت طرق مخصوصا در فضای عامّه مورد توجّه قرار گرفته بود. 👈به درد عقاید اهل سنت هم میخورد! آنها را به نوعی از متّهم شدن عقیدتی به فضیحت واقعه ی کربلا دور میکرد. ⛔️این نقل متأسّفانه توسّط برخی از علمای شیعه نیز مورد استناد قرار گرفت! 👈ولی چرا؟! یکی از شبهات کلامی در اعصار بعدی این بود که بعد از شهادت حضرت مسلم وقتی امام حسین علیه السلام فهمید دیگر زمینه ای برای پیروزی ندارد چرا باز بر نبرد اصرار کرد؟ آیا این نوعی خود کشی و القاء به تهلکة نبود؟! 👈برخی مانند سید مرتضی در کتاب تنزیه الانبیاء با استفاده از این نقل سعی در پاسخ به این شبهه کردند. به عقیده ی این دسته در واقع امام حسین علیه السلام بیعت با یزید را قبول کرد ولی آنچه قبول نکردند تسلیم رأی عبید الله شدن بود! این را مصداق ذلّت دانستند. 👈پس شهادت امام حسین نوعی خود کشی نبود بلکه این تقصیر عبید الله بن زیاد بود که حضرت را مجبور به این کار کرد تا تن به ذلت ندهد: 📖«لما رأى أن لا سبيل له إلى العود و لا إلى دخول الكوفة سلك طريق الشام سائرا نحو يزيد بن معاوية اللعين لعلمه ع بأنه على ما به أرأف من ابن زياد لعنه الله و أصحابه» 👈تدبّر در کلام سید نشانگر آن است که ایشان بیش از آنکه به وثاقت این نقل تاریخی تکیه کند به قابلیت آن برای رفع شبهه ی کلامی نگریسته است. ولی حقیقت آن است که اساسا چنین امری اتّهام بزرگ و وصله ی نچسبی به حرکت امام حسین علیه السلام است. برخی نیز برای ردّ شبهه تقیه و زیدی گرایی تن به قبول این نقل تاریخی داده اند. ⬇️⬇️
🔸«پاسخ حلّی به شبهه قبول بیعت با یزید»🔸 ولی آیا میشود از منظر تاریخی نیز به این شبهه پاسخ دقیقتری هم داد؟! اوّلین نکته ای که به نظر میرسد بررسی ادامه ی کلام ابو مخنف است. وی وقتی نامه ی عمر سعد به عبید الله را گزارش میکند دقیقا همین متن را می آورد. گویا این نامه را بعد از آن شبی که با حضرت صحبت نموده نوشته است. 👈اگر اینطور باشد در واقع این کلام عمر سعد و برداشت او و یا حیله اش برای جلوگیری از درگیری با امام حسین علیه السلام است. همین نکته را دقیقا خود عبید الله میفهمد که عمر سعد در واقع میخواهد به شکلی از درگیری جلوگیری کند. 👈لذا به احتمال زیاد این اتّهام به خاطر نامه ی عمر سعد به عبید الله شایع شده است. شاید از همینجاست که وقتی شمر با نامه ی عبید الله برمیگردد عمر سعد شمر را توبيخ میکند که نقشه ی او را برای به سلامت ختم شدن این جریان خراب کرده و سپس میگوید: 📖«أفسدت علينا أمرا كنّا رجونا أن يصالح، لا يستسلم و اللّه حسين، انّ نفسا أبيّة لبين جنبيه!» 🔹یکی از الطاف الهی در این زمینه آن است که یکی از اصحاب امام حسین علیه السلام که بعد از کربلا هم زنده مانده و به نقل همه ی وقایع پرداخته دقیقا همین مطلب را نیز بیان کرده است. ابو مخنف که خود نسبت به این اتّهام گویا مشکوک بوده کلامی از عاقبة بن سمعان نقل میکند که پرده از این اتّهام بزرگ برمیدارد. ✋قبل از اینکه این نقل را بیاورم چند خطی در مورد عاقبة بن سمعان مطالبی بیان میکنم. 👈یکی از مصادر دست اوّل ابو مخنف نسبت به وقایع کربلا عاقبة بن سمعان است که این وقایع را ابو مخنف با یک واسطه از او نقل میکند. 👈عاقبة غلام رباب همسر امام حسین علیه السلام و مادر حضرت سکینه بود که از همان ابتدا در کاروان حسینی همراه حضرت بود. 👈وقتی روز عاشورا همه شهید شدند بنا بر نقل ابو مخنف عمر سعد از او پرسید تو کیستی؟! او گفت من یک عبد مملوکی بیش نیستم و به خاطر همین عمر سعد از خون او گذشت و او را آزاد کرد. 👈اخبار مهمّی از کربلا را او گزارش کرده است. مثلا خبر قصر بنی مقاتل و خواب امام حسین علیه السلام و استرجاع ایشان و کلام حضرت علی اکبر را همین عاقبة نقل کرده است. 👈و یا مثلا وقتی حضرت به حرّ میگوید نامه های کوفیان به او رسیده و او به خاطر آن به کوفه آمده حضرت او را خطاب قرار داده و میفرماید: 📖«يا عاقبة بن‏ سمعان‏! أخرج الخرجين‏ اللذين فيهما كتبهم إليّ» 👈حالا همين مقدار در مورد او کافی است. ابو مخنف میگوید عبد الرحمن بن جندب برایم نقل کرد که عاقبة بن سمعان به من گفت این مطلبی که در مورد امام حسین علیه السلام میگویند که بیعت با یزید را قبول کرده تهمتی بیش نبود. 👈عاقبة در این نقل میگوید من از ابتدای حرکت حضرت از مدینه با ایشان بودن و در همه ی لحظات کنارشان بودم تا به شهادت رسیدند. نه در مدینه و نه در مکة و نه در راه و نه در عراق و نه در لشگر تا زمان شهادتش حتّی یک کلمه ای به مردم نگفت مگر آنکه حاضر بودم و شنیدم. 👈قسم به خدا که امام حسین علیه السلام در حرکتش اهل مذاکره نبود و هرگز برخلاف تهمتی که میزنند قبول نکرد که با یزید بیعت کند یا به سمت مرزهای اسلامی برود! حضرت تنها یک حرفی زد که دیگران کلامشان را تحریف کردند. 👈فرمود اگر مرا نمیخواهید پس رهایم کنید تا در این سرزمینهای پهناور جایی بروم و ببینیم امر مردم با این خلافت به کجا خواهد کشید! 📖«صحبت حسينا فخرجت معه من المدينة إلى مكة ومن مكة إلى العراق ولم أفارقه حتى قتل وليس من مخاطبته الناس كلمة بالمدينة ولا بمكة ولا في الطريق ولا بالعراق ولا في عسكر إلى يوم مقتله إلا وقد سمعتها ألا والله ما أعطاهم ما يتذاكر الناس وما يزعمون من أن يضع يده في يد يزيد بن معاوية ولا أن يسيروه إلى ثغر من ثغور المسلمين ولكنه قال دعوني فلأذهب في هذه الارض العريضة حتى ننظر ما يصير امر الناس» 👈سبط بن جوزی نیز در تذکره الخواص با تکیه بر کلام عاقبه اتهام قبول بیعت را نا صحیح میداند: (و لا یصحّ ذلک عنه) بلاذری نیز در انساب الاشراف بعد از نقل درخواست امام حسین علیه السلام از عمر سعد برای رفتن به شام و بیعت با یزید میگوید: 📖و یقال إنه لم یسله الا أن یشخص الی المدینه فقط 👈فتوح ابن اعثم نیز که نقلهای مستقلی از مقتل ابو مخنف در زمینه کربلا آورده و بعدا کلامش مستند اصلی کتاب مقتل خوارزمی و ملهوف سید بن طاووس شده نیز عبارتی دارد که قابل توجه است. البته به شکل کلی کتاب ایشان هرگز اعتبار مطالب ابومخنف را ندارد. در این کتاب آمده حضرت پاسخ نامه عبیدالله برای قبول بیعت را با این تعلیل کلی ندادند: 📖لا أفلح قوم آثروا مرضاه أنفسهم علی مرضاه الخالق ✋حالا اینکه اصرار امام حسین علیه السلام بر عدم بیعت چگونه با عقاید امامیه در ضرورت تقیه جمع میشود بحث دیگری است. این عقیده ربطی به زیدی گری ندارد و باید در جای دیگری به این شبهه پاسخ دهیم.
باسمه تبارک و تعالی (۵۲۴) «صفّینی که کربلا شد!» (۱) «آیا امام حسین علیه یزید قیام کرد یا یزید علیه امام حسین؟!» 🔹تا کنون در زمینه چرایی نهضت حسینی علیه السلام نظریّات گوناگونی بیان شده است. اخیرا کلامی از استادم دیدم که چند سال از خرمن تحقیق و اندیشه ی ایشان توشه ها برداشتم. دیدم نظریّه ی جدیدی در زمینه نهضت حسینی ابراز نمودند. خلاصه ی آن بنا بر برخی نقل قولها اینگونه است: 📖«امام حسین علیه‌السلام علیه یزید قیام نکرد، بلکه یزید علیه امام قیام کرد. به عبارتی بعد از معاویه از یک سو امام حسین علیه‌السلام، حاکم اسلامی را فردی می‌دانست که به احکام و شریعت عامل و عالم باشد و از سوی دیگر جامعه اسلامی نیز حاکمیت امام حسین علیه السلام را پذیرفته بود و امام حاکم بود. 📖در زمان معاویه با صلحی که امام حسن انجام داد، جامعه اسلامی معاویه را پذیرفت ولی بعد معاویه، یزید به هیچ وجه جایگاه حاکم را نداشت و در همان زمان هم در کوفه بحث‌های زیادی بر سر حاکمیت یزید بعد از معاویه مطرح شد. 📖لذا قصد یزیدیان این بود که علیه امام کودتا و قیام کنند و ایشان را با محاصره ترور کنند و از بین ببرند تا بدون رقیب حاکمیت یزید را اثبات کنند. جو جامعه اسلامی به هیچ وجه یزید را به عنوان حاکم نمی‌پذیرفت و معاویه با ارعاب و پول می‌خواست جا برای یزید باز کند 📖ولی جامعه اسلامی بعد از معاویه، یزید را در حد حاکم اسلامی نمی‌دانست لذا بیعت با او را خیلی‌ها حرام می‌دانند چه برسد به امام حسین علیه‌السلام که خود را حاکم به حق می‌دانست و جامعه اسلامی ایشان را حاکم می‌دانست، لذا ایشان بیعت با مثل یزید را حرام می‌دانست ⬇
📖علاوه بر بصره و کوفه، از مناطق مختلف اسلامی نیز گروه‌هایی قصد پیوستن به امام را داشتند که خیلی‌ها دیر رسیدند و بعدها قیام‌هایی را انجام دادند. با این نگاه می‌توان به راحتی نامه نوشتن کوفیان را تحلیل کرد چرا که نامه‌ها برای این بود که امام مرکز حکومتی را که جامعه اسلامی آن را پذیرفته بود و حاکم جامعه اسلام بود، در کوفه قرار دهد تا با شورشیان شام، مقابله کنند ... 📖در زمان امام حسین علیه‌السلام هم یزید می‌خواست همین کودتا را رقم بزند و لذا راه‌ها را بست، می‌خواست به زور برای خودش بیعت بگیرد تا به جامعه‌ اسلامی بفهماند که امام با او بیعت کرده است و در نهایت در کربلا ایشان را محاصره و شهید کردند. در حالی که جامعه اسلامی امام را حاکم می‌دانستند. 📖لذا عبارت درست‌تر در مورد حرکت امام حسین علیه‌السلام این است که بگوییم امام قیام نکردند علیه یزید بلکه یزید با کودتا علیه امام حرکت کرد و به عبارتی یزید علیه امام قیام کرد و با ارعاب و نفوذی که داشت،‌ ایشان را ترور کرد» 🔹به درخواست برخی برادران نقدی را به شکل اختصاری بر این نظریّه بیان میکنم. دغدغه ی استاد همانطور که بیان کرده اند آن است که نشان دهند اساسا طرح قبول بیعت با یزید در شب عاشورا بی معناست و از طرف دیگر نشان دهند حرکت امام حسین علیه السلام اساسا چیزی شبیه قیامهای زیدیه که قائل به عدم جواز بیعت و تقیّه بودند نبود و حضرت خود را در کاری غیر عاقلانه به کشتن نداد! ✋ولی میتوان گفت تنها راه پاسخ دادن به این دغدغه های صحیح نظریّه ی ایشان نیست. 👈بلکه میتوان با توجّه به قرائن و شواهد نظریّه ای واضحتر و قابل دفاعتری ابراز نمود که اشکالاتی که به بیان استاد وارد میشود نیز بر آن به سادگی وارد نباشد. این نظریّه را فعلا نظریّه «کربلای صفّین» مینامم. قبل از توضیح نکته ای را عرض میکنم. ✅ما همیشه عادت کرده ایم تاریخ را تنها از آن زاویه ای ببینیم که اتّفاق افتاده و سپس ادامه یافته نه آنکه تصور کنیم که اگر جور دیگر اتّفاق می افتاد چه چیزی ممکن بود بشود! یک جبر اندیشی سنگینی در مطالعات تاریخی داریم. گویا آنچه اتّفاق افتاده ضرورتا تنها گزینه محتمل بوده است! ✅از همین رو وقتی شهادت مظلومانه ی امام حسین علیه السلام را در دل تاریخ میبینیم تمایل پیدا میکنیم که آن را در بافتی مناسب با چنین واقعه ی دلخراشی خوانش کنیم. به شکل غیر عادی نقلهایی را برجسته برایمان نقل میکنند و برجسته میبینیم که آنچه رخ داده را توجیه کند. لزوما مطابق با همه ی واقعیّت نیست. 👈مثلا چرا مدام خبر ابن عبّاس و ابن عمر و دیگران را برایمان خیلی برجسته نقل میکنند که خبر از بی وفایی کوفیان میدهند ولی خبر این همه شیعیان حضرت در بصره و کوفه و همینطور حجاز درست برایمان گزارش نمیشود. 👈اینکه لشگری بزرگ از بصره در صدد پیوستن به امام بود. اینکه جوّ کوفه و قلوبشان کاملا با امام بود. ✅اینها برای آن است که روند حوادث در تاریخ به گونه ای اتّفاق افتاد که منجر به حادثه ی دلخراش کربلا شد لذا در روایت این جریان گاهی تنسیق گزارشها متناسب با فضای مظلومیّت انتخاب میشود. 🔴حالا میخواهم چه بگویم؟ میخواهم بگویم اساسا در ظاهر قرار نبود کربلایی رخ دهد! آنچه قرار بود رخ دهد چیزی مانند نبرد صفّین بود. جریان حوادث متأسّفانه همه چیز را دگرگون کرد. امام حسین علیه السلام به هیچ رو برخلاف آنچه در ذهن بسیاری نقش بسته از موضع ضعف و یک محاسبه ی غلط دست به حرکت و اقدام سیاسی نزد. به تعبیر سید مرتضی در تنزیه الانبیاء اسباب پیروزی در ظاهر نیز کاملا مهیّا بود: 📖«أسباب‏ الظفر بالأعداء كانت لائحة متوجهة و أن الاتفاق عكس الأمر و قلبه حتى تم فيه ما تم‏» 👈ولی ماجرا چه بود؟ ماجرا این بود که خلیفه شدن شخصی مانند یزید هرگز در جامعه ی اسلامی در آن زمان امر آسانی نبود. همه میدانستند چنین امری با مخاطرات فراوان مواجه است. حکومت او هیچ استقرار و مقبولیّت عمومی در اذهان مردم نداشت. 👈ولی چرا؟! یکی به این دلیل که حاکم شدن یزید یک بدعتی در تاریخ اسلام بود. خلیفه رسما از منصبی دینی تبدیل به یک پادشاهی موروثی میشد. روان جامعه ی دینی آن زمان آمادگی هضم چنین امری را نداشت. 👈حتّی مشروعیّت حکومت پدر یزید یعنی معاویه نیز چندان بین اذهان مستقرّ نبود و همه میدانستند که وی با خدعه و غلبه خلافت مشروع را از امیر المؤمنین علی علیه السلام تصاحب کرده است. هنوز بیست سال از جنگ عظیم صفّین نگذشته بود. حالا خلافت فرزند فاسق مخمورش بماند! 👈در روان جامعه هنوز نزاع اصلی بر سر حکومت بین امیر المؤمنین و معاویه یا همان عراق و شام بود که حال با از میان رفتن معاویه به شکل طبیعی دوباره معضل خلافت نمود می یافت. 👈به شکل طبیعی همه انتظار نوعی مبارزه سیاسی بر سر خلافت را بین امام حسین و یزید داشتند. مردم آن زمان منتظر بودند که ببینند امام حسین علیه السلام چه رویکردی دارد. ⬇⬇
✅ما یک اشتباه تاریخی که داریم آن است که وقایع آن زمان را در بافت احکام نظام پادشاهی و نه خلافت اسلامی تحلیل میکنیم. گمان میکنیم چون حکومت در شام بود و پادشاهی از پدر به پسر به ارث میرسد پس لابد حکومت یزید امری طبیعی بوده است. در حالیکه در نظریّه خلافت اسلامی در آن زمان نه مسأله ای به نام پایتخت هنوز رسمیّت یافته بود و نه پادشاهی موروثی بلکه امر خلافت امری دینی و ناظر به صلاح دید بزرگان صحابه و دین بود. 👈روشن بود که در آن زمان بزرگ سیاسی و همینطور معنوی اسلام امام حسین علیه السلام بود. آن هم امام حسینی که از همان زمان معاویه زمزمه های خلافت را بعد از معاویه و تمام شدن معاهده ی صلح داشت. 👈عراق که مهمترین بخش جامعه ی اسلامی بود نیز هم محلّ شیعیان بود و هم محلّ اعرابی که رقابتی با شامیان داشتند. در چنین فضایی به شکل طبیعی به محض آنکه معاویه به درک واصل شد نامه های بیعت به سوی امام حسین علیه السلام روان شد. 👈روشن بود که مرکز نظامی بزرگ و پایتخت قابل اتّکاء برای چنین غرض مهمّی شهری مانند کوفه میتوانست باشد. بزرگترین و مهمترین شهر آن زمان به نوعی همین کوفه بود. اتّفاقا جوّ کوفه و بصره کاملا آمادگی خلافت امام حسین علیه السلام را داشت. ✋حالا در صدد بیان قرائن بسیار این امر نیستم. ولی مروری اجمالی به وقائع بعد از شهادت امام حسین علیه السلام مانند حکومت زبیریان و واقعه حرّه و جنبش توّابین و قیام کوفیان در زمان حجّاج و مانند آن همگی نشان دهنده ی عمق این ماجراست. 👈متأسّفانه آنچه رخ داد یک بی تدبیری و ساده لوحی و برخی امور اینچنینی از ناحیه ی کوفیان بود. اینها فریب مکر عبید الله را خورده و شاید برخی خیانتها هم در این زمینه بی تأثیر نبود. 👈متأسّفانه شیعیان و همینطور مردمی که میتوانستند در لشگر امام حسین علیه السلام قرار بگیرند مدیریت نشدند. اتّفاقاتی رخ داد که بالکلّ روند حوادث تغییر یافت. 👈آنچه اتّفاقا با مطالعه ی عمیقتر تاریخ در آن برهه روشن میشود آن بود که جامعه ی آن زمان مهیّای جنگی بزرگ در مقیاس جنگ صفّین بین امام حسین علیه السلام و یزید بود! قرار نبود کربلایی رخ دهد! ولی اتّفاقاتی رخ داد و رخ داد لیقضی الله أمرا کان مفعولا. 👈مسأله این بود که یزید به پشتوانه ی استصحاب ارکان حکومتی پدرش مشکلی در نبرد با امام حسین علیه السلام نداشت ولی امام حسین علیه السلام به دلیل آنکه باید لشگر و حکومتش را جمع میکرد تا به نبرد یزید برود با مشکلی در این زمینه مواجه بود. 👈یزید رقیب خود را امام حسین علیه السلام میدانست. ظاهر دستگاه حکومت به شکلی هنوز وفادار به مرکز خلافت در شام بود لذا دست برتر را داشت. یزیدیان در یک برنامه ریزی های دقیق مخصوصا با شیطنت عبید الله و برخی بزرگان عرب در عراق مانع جمع شدن لشگر امام حسین علیه السلام و نظام پیدا کردن آنها شدند. متأسّفانه حکومت کوفه دو دستی به نوعی به عبید الله تحویل داده شد. ✅کلید ماجرا در دست حضرت مسلم بن عقیل بود که متأسّفانه به شکل بدی ماجرای ایشان رقم خورد و شیرازه ی کار از هم فرو پاشید. اگر این شیرازه فرو نمیپاشید اصلا بعید نبود که تاریخ جور دیگری رقم میخورد. از اینجاست که در تحلیل جریان امام حسین علیه السلام باید گفت صفّینی بود که کربلا شد! 👈آری یزید علیه اللعنة جنگ را قبل از آنکه به صفّین بکشد خیلی زودتر توانست با حیله هایی مدیریت و آغاز کند و ماجرا به کربلا ختم شود. 🔹حالا برگردیم به کلام استاد. ایشان فرموده اند که خلافت در ذهن مردم با امام حسین علیه السلام بود و این یزید بود که در واقع علیه ایشان قیام کرد. حالا باید خود ایشان دقیقتر مرادشان را بیان کنند ولی اگر به آنچه عرض شد کلامشان برگردد برای بنده قابل درک است. ولی نه به این صورت که در ذهنها خلافت امام حسین علیه السلام مستقرّ بود. 👈بلکه آنچه بود این بود که یک خلأ قدرتی بعد از معاویه وجود داشت و این انتقال قدرت بسیار امر خطیری بود. مردم منتظر بودند امام حسین علیه السلام کاری کند. 👈هنوز بیش از ۶ ماه از مرگ معاویه نگذشته بود و همین ۲۰ سال پیش صفّین را دیده بودند. مردم منتظر زور آزمایی امام حسین علیه السلام فرزند رسول الله و امیر المؤمنین و یزید بودند. 👈در ذهنها نه خلافت یزید استقراری داشت و نه اینطور بود که خلافت امام حسین علیه السلام امری بدیهی باشد که بتوان گفت یزید علیه ایشان قیام کرده است. جامعه ی اسلامی در آن زمان یک وضعیّتی را تجربه میکرد که بی سابقه بود و آن هم بحران مشروعیّت بود. ⬇⬇⬇
🔴حالا با تبیینی که از نظریّه ی کربلای صفّین داشتم نتایجش روشن میشود. یکی اینکه نباید گمان کرد که امام حسین حرکتی مانند قیام زیدیه در فضای ردّ تقیه انجام دادند. نخیر! قیام ایشان کاملا عقلائی و دست یافتنی بود. ایشان نامزد اصلی خلافت بعد از معاویه در روان جامعه ی اسلامی و گزینه ی مقبول برای چنین منصبی بود. لذا کار حضرت خود کشی نبود! مسأله این بود که امام حسین علیه السلام در آن زمان در مرکز توجّه مسلمین بود که ببینند چه رویکردی با بدعت حکومتی مانند یزید دارد. 👈بعدها امامانی مانند امام صادق علیه السلام چنین وضعیت و جایگاهی میان مسلمین نداشتند. مردم منتظر بودند در این لحظه ی حسّاس و لیلة القدر تاریخ سیاست اسلام امام حسین علیه السلام چه میکند؟ از دید مردم اگر قرار بود کسی نهی از منکر بزرگ و عملی بکند امام حسین بود و لا غیر! حتّی ابن زبیر طمّاع نیز با وجود حضرت هیچ برجستگی نداشت! 👈واقعا موضع ایشان برای جامعه ی آن زمان مهم بود. اینجا بود که امام حسین وظیفه را اقامه ی حکومت و امر به معروف و نهی از منکر دیدند. اگر ایشان این کار را نمیکرد کسی نمیدانست چنین مجاهدتهایی هم شدنی و رواست. 👈امام حسین علیه السلام با نهی از منکر بزرگ خود زهره ی خلفا و حاکمان اسلامی تاریخ را ترکاند که کسی دیگر جسارت مبارزه با اصل اسلام را نداشته باشد. اگر یزید را قبول میکردند خیلی معنای سنگینی در تاریخ اسلام داشت. انحراف بزرگی در اسلام رخ میداد. 👈بیعت امام حسین علیه السلام به عنوان فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله با یزید در چنین جوّی که نگاه همه ی جامعه به ایشان بود خیلی معنای بدی داشت. آن هم یزیدی که برای اوّلین بار در منصب خلافت علنا بویی از اسلام نبرده بود و حتّی ظواهر را رعایت نمیکرد. 👈بیعت امیرالمؤمنین و یا امام حسن و یا امام صادق علیهم السلام با خلفای زمانشان هرگز چنین معنای بدی را نداشت که بیعت امام حسین علیه السلام میتوانست داشته باشد. ⚪️همچنین با توجّه به این نظریّه کاملا روشن میشود که اصلا حضرت به هیچ رو به دنبال بیعت با یزید تا لحظه ی آخر نبود! ایشان از ابتدا تا انتهای مسیرش مبارزه با یزید بود و قبول بیعت در لحظات آخر معنایی جز پذیرش ذلّت و شکست در نبرد نداشت. 👈همچنین بر اساس این نظریّه نباید برخی ادّعا کنند که خلافت یزید امری مستقرّ و بر اساس قاعده بود و امام حسین علیه السلام با شمشیر جدّش کشته شد! 🔹حالا که بحث به اینجا رسید بهتر میتوان این روایت مهم را درک کرد. روایتی که با سندی خوب شیخ طوسی در الغیبة از فضل بن شاذان از حسن بن محبوب از ابو حمزه ثمالی نقل میکند که امام باقر علیه السلام به او گفت قرار بود در سال ۷۰ دیگر حکومت ما آغاز شود ولی وقتی حسین علیه السلام را کشتند خداوند متعال بر اهل زمین غضب کرد و آن را تأخیر انداخت! 📖«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِينَ فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ ع اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ»
باسمه تبارک و تعالی (۵۲۵) «تِم وجودت را عوض کن!» 🔹دراز کشیده بودم مقداری استراحت کنم. در حالت نیمه خواب بودم که مطابق معمول چیزی انگار رخ داد و یکی از بچه ها شروع کرد به گریه و ناله! معمولا یک صدایی از ناله در می آورد که نگو! 🔸انگار بدبخت عالم است! انگار خاطره ی همه ی مصیبتهای دنیا برایش یکجا مجسّم شده! از خاطرات هجوم بختنصّر به اورشلیم شروع میکند تا هجوم آشور بانیپال به ایلام و هجوم اسکندر و مغول به ایران؛ برای همه مینالد! خلاصه در ذهنم غیبتش را میکردم😊 💡در همان حالت نیمه خواب بی اراده سلسله اموری به ذهنم خطور کرد. دیگر ببخشید واژه هایش فرنگی است! ✅به ذهنم آمد این بچه ی ما هم تِمِ وجودش شده ناله! ولش کنی میخواهد بنالد! مشکل از خودش نیست! انگار دیزاین وجودی اش با تِم غصّه چیده شده! انگار بک گراند صفحه نمایش خیالش سیاه و با امور یاد آور غم و غصه بسته شده! 💡در همان حال به ذهنم خطور کرد چرا ما انسانها به دیزاین اتاق درونمان و تابلوهایی که در آن نصب کرده ایم که حال و هوایمان را تنظیم کند توجّه نمیکنیم؟! ✋نکند در وجودمان تابلوهایی نامناسب آویزان کرده ایم که حال و هوای وجودمان را به هم میریزد؟! 🔻مشکل بسیاری آن است که نمیدانند باید تابلوی خاطرات وجودشان را که در اتاق درونشان نصب کرده اند عوض کرده و بک گراند و تِم خیالشان را تغییر دهند تا سر حال بیایند! بسیاری از حالات طبیعی نیست و ناشی از کدورت و نامناسب بودن تِمی است که وجودمان را گرفته!🔺 ✅تِم شکر و رضایت و تابلوی یاد مرگ و آخرت را مدتی در خانه ی وجودمان نصب کنیم. خیلی حال آدم را خوب میکند.
باسمه تبارک و تعالی (۵۲۶) «چرا بازار دنیا گرایی از دینداری پر رونق تر است؟!» «چرا از دینداری لذّت نمیبریم؟!» (۱) «حرامٌ علی قلوبِکُم أن تعرِفَ حلاوةَ الایمان حتِّی تزهدَ فی الدّنیا» ✅چرا شهوت پرستی و دنیاگرایی بیشتر رونق دارد؟ چون لذّتش محسوس است. در دسترس است. همه فهم است. چرا دینداری دشوار است؟ چون لذّتش در ابتدا محسوس نیست. ✋اگر چنین است کلید سرعت یافتن و عمق پیدا کردن دینداری برایمان روشن میشود. آیا میشود کاری کرد لذّت دینداری برایمان محسوس شود؟! 🙏همینطور استخاره ای اصول کافی را باز کردم؛ «باب ذمِّ الدّنیا و الزهد فیها» آمد! اولیاء الهی راهش را چه به وضوح به ما یاد داده اند! 👈اگر کسی دنبال میانبر است راهش در زدن ریشه است! مانع لذّت بردن از دینداری که ریشه در آخرت گرایی دارد زدن ریشه ی دنیا گرایی است. 👈ولی چگونه؟! با انتخاب زهد در دنیا! همین است که امام صادق علیه السلام میفرماید: «حرامٌ علی قلوبِکُم أن تعرِفَ حلاوةَ الایمان حتِّی تزهدَ فی الدّنیا» 👈همین است که امیر المؤمنین علیه السلام میفرماید: «إنّ من أعون الاخلاق علی الدّین الزهدَ فی الدنیا» همین است که میفرماید: «إنَّ علامةَ الراغبِ فی ثوابِ الآخرةِ زهدُه فی عاجلِ زهرةِ الدّنیا» 👈ولی مگر وقتی زهد را انتخاب کنیم چه میشود؟ این میشود که عیوب دنیا را بهتر میبینیم؛ «بصّرَه عیوبَ الدنیا» میشویم. آدم تا زاهد نشود نسبت به دنیا حکیم نمیشود: «أثبت الله الحکمةَ فی قلبه». ✋رفقا دنیا خیلی پست است! خیلی زشت است. پر از شرور است. آدمی وقتی مدتی زاهدانه زندگی کند حالش از خیلی چیزهای دنیا به هم میخورد. حالا شرح پستی این دنیای فانی مجال دیگری میطلبد. 🔹ولی چگونه زهد بورزیم؟ یکی به اینکه بفهمیم باید زهد بورزیم! زهد را انتخاب کنیم! نسبت به دنیا بی توجّهی را تمرین کنیم. حرص نزنیم. زهد پیدا کنیم عیوب دنیا را میبینیم و به شکل طبیعی از آن متنفّر شده و چون ایمان داریم میلمان به آخرت زیاد میشود. 👈ولی یک عیب دنیا هست که اگر زهد هم نداشته باشیم زود به چشم می آید. اگر روی آن تمرکز کنیم برایمان میتواند زهد بیاورد. آن چیست؟ ذکر الموت است. 👈به فرموده ی امام باقر علیه السلام به ابی عبیده حذاء وقتی از حضرت طلب موعظه ای نافع کرد: «یا أبا عبیدة أکثِر ذکرَ الموت فإنّه لم یکثِر إنسانٌ ذکرَ الموتِ الّا زهد فی الدنیا» 👈ولی وقتی زهد آمد مگر چه میشود؟ آن لذّت دینداری برای انسان محسوس میشود. به فرموده ی امام صادق علیه السلام: «اذا تخلَّی المؤمنُ من الدُّنیا سَما و وجَدَ حلاوةَ حبِّ الله». 👈آری میان زهد در دنیا و رغبت در آخرت یک تلازمی هست. این را باید بفهمیم؛ به فرموده ی امام سجاد علیه السلام: «کونوا من الزّاهدِین فی الدُّنیا الرّاغبینَ فی الآخِرَة» 👈وقتی انسان در دنیا زهد را انتخاب کرد یک دفعه از دنیایی از ابتلائات رهیده است. به فرموده ی امام صادق علیه السلام: «إنّ کلَّ فتنةٍ بدؤُها حبُّ الدنیا» اگر چنین است انسان عاقل هیچ گاه حسرت ثروت و کثرت مال و منال را نباید بخورد: «لا تغبط أحداً بکثرة المال». 🔻آری بین زهد در دنیا و بصیر شدن به عیوب دنیا تلازم هست. بین زهد در دنیا و رغبت به آخرت برای مؤمن تلازم هست. بین زهد در دنیا و لذیذ شدن دینداری برای مؤمن تلازم هست. پس زهد یک ضرورت برای دینداران است. دینداری که میخواهد لذّت اعتقاد و دینداری اش را بچشد چاره اش در انتخاب زهد است🔺 👈یک نکته ای را باز تأکید میکنم. زهد هر چند گاهی به شکل یک فرآیند در وجود انسان با اموری مانند یاد مرگ به تدریج رخ میدهد ولی میتواند گاهی به شکل دفعی با انتخاب زهد هم واقع شود. 👈انسان وقتی فوائد آن را دید تصمیم بگیرد زاهد باشد. این را باید تجربه کرد تا درکش کرد. تصمیم بگیرد به دنبال دنیا ندود. بگذارد آن مقداری که روزی اش هست خودش بیاید. او به دنبالش ندود. 👈کارش را بکند و بهتر از دیگران هم کارش را بکند ولی صرفا کارش را بکند! به نیّت رضای خدا و خدمت به خلق! اصلا برای پول کار نکند. اگر چنین باشد یک احساس رهایی را تجربه میکند و علامتهایی دارد که خود انسان بهتر آن را تشخیص میدهد. 👈واقعا اگر کاری و خدمتی کرد ولی از او قدردانی نشد و یا حقّ الزحمة ای به او ندادند جا نمیخورد! ناراحت نمیشود! باعث نمیشود کم کاری کند. اگر اینطور بشویم تازه طعم و مزّه ی دینداری به کاممان مینشیند. واقعا برایمان شیرین و لذّت بخش میشود. ✋میگویند ما تجربه گرا و حس گرا هستیم! خب بسم الله! این هم راه تجربه و احساس لذّت دینداری.
باسمه تبارک و تعالی (۵۲۷) «چرا از دینداری لذّت نمیبریم؟» (۲) «اینقدر در مورد دنیا به مردم دروغ نگویید»! 🔹اگر کسی میخواهد از دینداری لذّت ببرد چاره ای جز ورود به عالم زهد ندارد. زهد یعنی چه؟! یعنی عبور از دنیا! ولی چرا این دنیاگرایی اینقدر وجود ما را پر کرده؟! چون انسان از ابتدا تمایل طبیعی به دنیا دارد. فقط دنیا را دیده! خود را محتاج و نیازمند آن میبیند. از آن لذّتی محسوس میبیند. آرزوی آن را دارد که آمالش نیز در همین دنیا برآورده شود. 🔸از بچگی هر چه دیده دنیا بوده و تبلیغ دنیا! همه از دنیا برایش گفته اند! همه را دیده که برای دنیا در حال حرکت و تلاش هستند. دغدغه ی دنیا را دارند. حبّ و بغضشان و عواطفشان بر اساس دنیا است. مدرسه و دانشگاه هم رفت بیشتر در دنیا فرو رفت! همه اش خوبی دنیا را به او گفته اند! اگر بدی هم هست او را به این تمنّی سوق داده اند که در خیالش سودای خوب شدنش را در دنیا داشته باشد. 🔹به او یاد داده اند آرزوهایش را در این دنیا دنبال کند و برای آن همّتش را بلند کند و بجنگد و رقابت کند! همه اش از دنیا شنیده و فضائل آن را برایش گفته اند! وقتی عمیقتر میشویم انسانها در نفسشان اوصاف آخرت را برای دنیا اعتبار کرده اند! واقعا گمان میکنند مرگ برای دیگران است! واقعا گمان میکنند زوالی ندارند! واقعا گمان میکنند آرزوهایشان در دنیا دست یافتنی است! ✔️مشکل دقیقا همینجاست. کسی برایمان واقعیت دنیا را شرح نداده! بدی هایش را نگفته! دنیا را مذمّت نکرده! این همه شرور و بیچارگی هایش را به چشممان نیاورده! فناء و زوالش را به رخمان نکشیده! رنج و محنتش را نشانمان نداده! به ما نگفته اصلا آنچه زندگی خوبی میدانیم اصلا زندگی خوبی نیست! همه اش زحمت است و خیلی خوبتر از اینها نیز میشد باشد که نیست! ولی نه در دنیا! در جای دیگر! هر چه تبلیغات بوده برای دنیا شده! فریبمان دادند! در موردش به ما دروغ گفته اند! حواس و خیالمان را از ذکر دنیا و حبّ دنیا پر کرده اند! ✋وقتی اینطور است آیا عجیب است که از دین داری لذّت نبریم؟! دینی که قوامش به زندگی آخرت است! به محبّت آخرت است! به دعوت به عبور از دنیا است؟! 👈راستی تا از این دروغ بزرگ خود و جامعه مان را نجات ندهیم چطور میتوانیم خوب دینداری کنیم؟! چطور میتوانیم از دینداریمان لذّت ببریم؟! 👈جامعه و تمدّنی که همه چیزش تبلیغ دنیا و میل به اسراف و مصرف است دیگر دینی برایش باقی میماند؟! ✅جامعه ی واقعی دینی قطعا جامعه ای زاهد است. با تجمّل و زرق و برق و مصرف گرایی میانه ای ندارد! جامعه ای است که پستی دنیا به چشمش آمده و هر چند بهتر از دیگران تلاش میکند ولی همّتش چیز دیگر است! ✅زهد که پیدا کرد عیوب دنیا را دیگر بهتر میبیند و شوق آخرت وجودش را پر میکند. وقتی اینطور شد تازه دینداری حلاوتش را برایش نشان میدهد. ⚪️ولی کجا درس زهد میدهند؟! چه کسی صادقانه دنیا را به ما معرّفی میکند؟! کدام مدرسه و دانشگاهی؟! ای جانها به فدای تو یا امیر المؤمنین که دنیا را برایمان صادقانه توصیف کردی! از پروپاگاندای تاریخی که پیرامونش شکل گرفته رهاندی! اگر تو نمیگفتی گفتنش سخت بود: 📖«مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ فِي حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ مَنِ اسْتَغْنَى فِيهَا فُتِنَ وَ مَنِ افْتَقَرَ فِيهَا حَزِنَ وَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْه‏» 🔸تفاوت دو انسان و دو تمدّن را چه خوب به چشم آورده است! 🔻همه چیز از کیفیت نگاه به دنیا برمیخیزد! اگر کسی با عمق نظر و نگاهی کلان به کلّیت دنیا نگریست دنیا را دنیا و پست خواهد دید و به حکمت و بصیرت خواهد رسید! شوق آخرت و عوالم برتر وجودش را پر کرده و نجات را در دینداری خواهد دید. از دینداری لذّت خواهد برد! ولی اگر کسی کوته نظرانه به دنیا و طبیعت زل زد تمام افق چشمش را پر کرده و از درک ابعاد و اعماق زشتش کور میشود. چنین شخصی مانند انسانهای سحر زده و مجنون از دیدن حقیقت دنیا باز مانده و از عوالم برتر و زیبایی های دینداری رانده میشود. هر چند خود را دانشمند و پروفسور بداند!🔺 🔹رفقا هر وقت زرق و برق دنیا و تبلیغات دنیاگرایان خواست فریبمان بدهد یاد کربلا بیافتیم! عجیب انسان را نسبت به دنیا زاهد میکند! عجیب پستی دنیا را به رخ میکشد! برای دنیایی غصّه میخوری که اینگونه سر مولایمان در آن بر نیزه ها رفت؟!😭 🔸امام سجاد علیه السلام فرمودند از مدینه که بیرون آمدیم به هیچ منزلی نرسیدیم و عبور نکردیم که پدرم از حضرت یحیی یاد میکرد! یاد بی وفایی دنیا و پستی اش را برای ما زنده میکرد! تا آنکه روزی دیگر مقصودش را واضح گفت: 📖وَ مِنْ هَوَانِ‏ الدُّنْيَا عَلَى اللَّهِ أَنَّ رَأْسَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا ع أُهْدِيَ إِلَى بَغِيٍّ مِنْ بَغَايَا بَنِي إِسْرَائِيل