eitaa logo
بذل الخاطر
951 دنبال‌کننده
1هزار عکس
3 ویدیو
12 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
✋این حسن بن ابراهیم مطابق با معلومات رجالی موجود ذکری از وثاقتش نشده و مجهول است و او را نمیشناسیم. 👈البته همین نقل را کشّی از استادش عیّاشی با سندی دیگر نقل میکند با این تفاوت که این حسن بن ابراهیم از یونس بن عبد الرحمن و او از یونس بن یعقوب نقل میکند. انصافا متن حدیث و همینطور روایت آن توسّط بزرگان شیعه قرائن صدق آن است. ⚪قرینه ی مهم دیگر برای صدق این روایت شریف نقل مرحوم صدوق است که سندش به یونس بن یعقوب متفاوت است. ایشان از پدرشان از سعد بن عبدالله از ابراهیم بن هاشم نقل میکند. ولی اینبار ابراهیم نه از حسن بن ابراهیم بلکه از شخصی دیگر به نام اسماعیل بن مرّار از یونس بن عبد الرحمن از یونس بن یعقوب نقل میکند. 👈شیخ صدوق هم در مجلس هشتاد و ششم امالی و هم در کمال الدّین و هم علل الشرایع با همین سند نقل کرده است. این امر بیانگر این نکته است که ابراهیم بن هاشم این روایت شریف را از دو طریق از کوفه به قم آورده است. 👈یکی را به پسرش علی و ایشان به شاگردش مرحوم کلینی آموخته که در آن گویا حسن بن ابراهیم مستقیم از یونس بن یعقوب این حدیث را نقل کرده است. دیگری را به دیگرانی مانند سعد بن عبد الله اشعری قمی آموخته که در آن از طریق اسماعیل به مرّار و سپس یونس بن عبد الرحمن به یونس بن یعقوب استناد داده است. 👈البته این حدیث از طریقی غیر از ابراهیم بن هاشم نیز از کوفه به سمرقند رفته و از طریق عیّاشی به کشّی رسیده است. فائده ی این نقل عیاشی آن است که نشان میدهد که احتمالا طریق کلینی یک سقطی دارد و مخصوصا به قرینه ی نقل اسماعیل بن مرّار نشان میدهد که در همه ی موارد راوی از یونس بن یعقوب همین یونس بن عبد الرحمن است که از بزرگان شیعه است. 👈البته این اسماعیل بن مرّار را هم مجهول دانسته اند ولی با بررسی بیشتر روشن میشود که از شیعیان و از اصحاب یونس بن عبد الرحمن و راویان بزرگ آثار او بوده است. از مستثنیات ابن الولید و برخی قرائن دیگر روشن میشود که گویا نقلهای او مورد تأیید بوده و برخی مانند مرحوم مامقانی در تنقیح المقال با جمع قرائن او را توثیق کرده اند. 👈در هر حال این نقل از یونس بن عبد الرحمن از یونس بن یعقوب از منفردات حسن بن ابراهیم نبوده و شخص شناخته شده ی دیگری مانند اسماعیل بن مرّار هم آن را نقل کرده و بزرگان به آن اعتماد کرده اند. انصافا تردید در سند این نقل روا نیست و اساسا چنین مضمون زیبایی و چنین نسبت بزرگی عادتا نمیتواند کذب باشد. 🔸جَرَى عَلَى لِسَانِي🔸 متن حدیث تقریبا یکسان در همه ی این موارد نقل شده و این نشان میدهد که متنی مکتوب بوده ولی تفاوت قابل توجّهی که در طرق آن وجود دارد در همان قسمتی است که مواجهه ی امام صادق علیه السلام را پس از شنیدن جریان هشام با عمرو بن عبید نقل میکند. آنچه بیان شد متنی است که مرحوم کلینی آورده است. 👈ولی عیّاشی و همینطور شیخ صدوق مقداری متفاوت این قسمت را نقل کرده اند. گفته اند در اینجا حضرت بعد از اینکه خندیدند و پرسیدند که چه کسی این را به تو تعلیم داده هشام گفت این چیزی بود که به زبانم جاری شد! 👈دیگر مانند نقل مرحوم کلینی نگفت چیزی بود که از شما گرفتن و خودم تألیف جدیدی به آن بخشیدم! 📖«فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ جَرَى عَلَى لِسَانِي قَالَ يَا هِشَامُ هَذَا وَ اللَّهِ مَكْتُوبٌ فِي‏ صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏» 👈البته دلالت متنی که مرحوم کلینی نقل کرده بر مدّعای ما روشن بود. ولی اگر متن این هم باشد که عیّاشی و شیخ صدوق نقل کرده اند باز همان دلالت بلکه بالاتر از آن را دارد. یعنی حضرت در اینجا همینکه مضمون حق بود آن را تأیید کردند. 👈اصلا نگفتند روشت صحیح نیست و باید میدیدی در قرآن و حدیث دقیقا این الفاظ و یا حتّی این مضمون هست و بعد استدلال میکردی! نه! همینکه مبتنی بر مقدّمات حقّ و مطابق با واقعی است خوب است. حتّی بدان و دلگرم باش که در صحف ابراهیم و موسی که اکنون دست شما نیست این مطلب وجود داشته است. ✔این روایت آشکارا به شأن حجّت باطنی انسان یا همان عقل او در درک حقیقت صحّه میگذارد. مهر تأیید میزند! ولی نه هر عقلی! عقل بزرگانی مانند هشام بن حکم وقتی بر موازین صحیحش حرکت کند! ✔اگر چنین عقلهای منضبط و با تقوایی در اثر مجاهدات و چکش خوردنهای طولانی و تجربه های خوب در فلسفه ی اسلامی و عرفان اسلامی هم محقّق شد نباید متحجرانه از آن استیحاش داشت. باید آن را به روح قرآن کریم و روایات عرضه کرد.
باسمه تبارک و تعالی (۷۶۶) «تازیانه های استعمار نوین» 🔹مادرم قم مهمانمان بود. آخر شب ایشان را به تهران رساندم و بعد از نماز صبح راه افتادم تا به ترافیک نخورم! از جلوی یک فرهنگسرا عبور کردم که یک ایستگاه مترو مقابلش هست. یاد ایام نوجوانی ام در اینجاها زنده شد! صحنه هایی دیدم که به فکر فرو رفتم! 🔸انسانهایی را دیدم که گویا نفخ صور را یک دفعه در وسط خواب شنیده و چون جرادی منتشر با اضطراب و عجله ای تمام در حال ورود به ایستگاه برای شروع تکراری مجدد هستند! کار شرافت انسان است! منظورم آن پژمردگی و اجباری است که در باطن این استعمار و استثمار برایم جلوه کرد! 👈گویا بالای سرشان کسی با شلّاقی ایستاده و آنها را به حمل سنگهای ثقیل برای بنیان نهادن اهرام دنیای موهوم دیگران ظالمانه مجبور میکرد. از لطافت آن روح خداوندی دمیده شده در این انسانها گویا خبری نبود! زیر خروارها آوار توهّمات توسعه و اخلاد در حبّ دنیا دفن شده بود. 🔹چرا طوری زندگی این انسان شریف را چیده اید که اینگونه تحقیر شود؟! چرا به او توهین میکنید؟! تا خودش هم خودش را فراموش کند. که چیست و چه قرار بود باشد! آیا آن انسان علّم الاسمائی این بود؟! آیا آن فرزندان آدمی که «لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي‏ آدَم‏» اینهایند؟! 👈زندگی روستایی و چوپانی در صحرا و کشاورزی در زمین خدا بسی شرافت داشت! روح آدم لااقل آزاد بود. آدمی که برای هدف دیگر به این دار ظلمت هبوط کرده را اینگونه استثمار نکنید! بگذارید مقداری هم زندگی کند! 👈ای انسانهای مظلوم! ای مستضعفین! خودتان هم به فکر خودتان باشید! شما را برای هدفی بزرگ آفریده اند! نبأ عظیم در پیش دارید! ابدیّت!
باسمه تبارک و تعالی (۷۶۷) «لذّت سلام بر مؤمن فقیر» 🔹صبح زود از تهران برمیگشتم و برای زیارت قبور به بهشت زهرا رفتم تا بگویم أنتم لنا فرط و نحن ان شاء الله بکم لاحقون! خلوت بود و هوایی خوب و فضایی دلنشین. معمولا در این فضا وقتهای دیگر گداهای حرفه ای سمجی بودند که واقعا آبروی فقر و معنای عمیق نهفته در آن را برده اند! 🔸ما را از لذّت توجّه و مؤانست با فقرای آبرومند بازداشته اند! زیبایی فقر را خراب کرده اند. فقر شعار صالحین و امانت خداست: «فَمَنْ سَتَرَهُ أَعْطَاهُ اللَّهُ مِثْلَ أَجْرِ الصَّائِمِ الْقَائِم‏» فقر سرّی بین خدا و بندگانش است: 📖«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَلْتَفِتُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِينَ شَبِيهاً بِالْمُعْتَذِرِ إِلَيْهِمْ فَيَقُولُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا أَفْقَرْتُكُمْ فِي الدُّنْيَا مِنْ هَوَانٍ بِكُمْ عَلَيَّ وَ لَتَرَوُنَّ مَا أَصْنَعُ بِكُمُ الْيَوْمَ ...» ⚪نگاهم افتاد دیدم رفتگران عزیز خسته شده و دور هم بدون هیچ تشریفاتی حلقه زده و میخواستند صبحانه بخورند! یاد عظمت مؤمن فقیر افتادم؛ «اللَّهَ اللَّهَ فِي الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ» با یک خوش دلی و محبّتی به محضر حضرت ولیّ عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف توجّه کردم و برای رضایت ایشان یک سلام مهربانانه ای به آنها کردم! 🔸آنها هم با روی گشاده و مهربانی جواب دادند! خدا میداند چقدر برایم دیدن صفای آنها لذّت بخش بود! گویا احساس کردم با سلام کردن به آنها سبک شدم. به خودم گفتم گاهی اگر توفیق داشتی بیشتر در این جمعها حاضر شو و این دل زنگار گرفته ات را با دیدن این بندگانش شست و شو ده!
باسمه تبارک و تعالی (۷۶۸) «سوگ سحر» 🔹سحر مطلبی میخواندم که نویسنده از ناترازی سطح افزایش حقوقها با تورّم گلایه مند بود. میگفت این یعنی سفره ی زندگی مردم و سبد کالای آنها مدام کوچک و کوچکتر میشود. 💡به دلم افتاد این شبهای طولانی هم سفره ی بزرگ پهن شده از عالم ملکوت برای ما هبوط کردگان به دار ظلمت بود. 💡بدون آنکه توشه ی خود را از آن به شکل شایسته ای برداریم سفره را دارند کوچک و کوچکتر میکنند و دیگر به برخی نخواهد رسید! 😔اگر از ناترازی سطح افزایش حقوق با تورم گلایه داری و از فقر دنیایت ناراحتی، افسوس این ناترازی سطح افزایش همّتت با طول شبها و سحر خیزی را هم بخور؟! توشه ی بزرگ سفر ابدیت بود. 🔸و تو ای وقت سحر! ای آنکه دلمان برای سخاوتت در این شبها تنگ خواهد شد. تو آن براق آسمانی بودی برای معراج در آسمان حقیقت و بهجت! میشود دست ما را هم بگیری و از غصه ها و غم ایام نجاتمان داده و با خودت ببری؟! 🔹سوگنامه واقعی را باید برای تو خواند! تو که دیگر قرار است مدام کوتاه و کوتاه تر شوی و ما دستمان از دامنت کوتاه و کوتاه تر! «السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى فَضْلِكَ الَّذِي حُرِمْنَاهُ، وَ عَلَى مَاضٍ مِنْ بَرَكَاتِكَ سُلِبْنَاهُ» 💭به یاد اشعار آن فقیه دلسوخته افتادم که مرحوم حرّ آملی در امل الآمل آورده! شهید اوّل که در سوگ سحر چه زیبا گفت: عظمت مصيبة عبدك المسكين في نومه عن مهر حور العين الأولياء تمتعوا بك في الدجى بتهجد وتخشع وحنين فطردتني عن قرع بابك دونهم أترى لعظم جرائمي سبقوني أوجدتهم لم يذنبوا فرحمتهم أم أذنبوا فعفوت عنهم دوني إن لم يكن للعفو عندك موضع للمذنبين فأين حسن ظنوني
باسمه تبارک و تعالی (۷۶۹) «حکایت شرکتی فریبنده ولی زیان ده» «فقر هدیه ی خدا به مؤمنین» 💰🏄تصاویری دیدم که در آن هوش مصنوعی برخی ثروتمندان بزرگ دنیا را که همه معمولا به نوعی غبطه ی آنها را میخورند در لباس انسانهای فقیر نشان داده بود! 💡به ذهنم خطور کرد اگر اینها فقیر بودند اصلا ارزشی داشتند؟! اصلا در میان فقیران امتیازی داشتند یا جلوه ای نداشته و رویشان حسابی باز نمیشد؟! 💭به یاد جریانی افتادم که یکی از فضلا سابقا برایم نقل کرده بود. ایشان از شخصی که به شکلی حسابداری فلان مرکز بسیار بزرگ فرهنگی اقتصادی را انجام داده بود مطلب جالبی را نقل میکرد. 👈میگفت کشف کرده که این مرکز که همه آن را قبول دارند و آن را نمونه موفق میدانند و حتّی مسئولانش هم خودشان را خیلی موفّق میدانند اتّفاقا بسیار ضرر ده است. منتها چیزی که هست چون نهاد پولداری است و از طرق مختلف به آن پول تزریق میشود این نمیگذارد ضرر ده بودنش را نه خودش و نه دیگران متوجّه شوند. واقعا حکمتی گفت! 💡به ذهنم خطور کرد یکی از وجوه فضیلت فقر همین است! 🔻آدم فقیر که اهل ایمان است با واقعیّاتش زندگی کرده و ثروتی از جایی به او ضمیمه نمیشود و دنیایی به او اقبال نمیکند تا نواقصش را پوشانده و او و دیگران را نسبت به دیدن آنها به غفلت بکشاند! همین است که بهتر میتواند نواقص خودش را ببیند و به فکر اصلاح بیافتد و شکسته شود. حسابداری وجود فقرا خیلی آسانتر از حسابداری وجود ثروتمندان است. چه بسیار ثروتمندی که وجودی بس ضرر ده و خسران زده دارد که فعلا به سبب ثروتش از خودش و دیگران عمق بیچارگی اش پنهان مانده!🔺 ⬇
👈همین است که بر غفلتش افزوده شده و طرفه آنکه بر این معایبش مغرور هم شده و در آن جلو هم میرود! 🔹دیده اید وقتی به مناطق شمال کشور که هوای مرطوب و بارندگی خوبی دارند میرویم شهرهایشان چقدر برایمان زیبا جلوه میکند؟! ولی با مقداری دقّت متوجّه میشویم که اتّفاقا شهر سازی آنها شاید ضعیفتر از مناطق دیگر هم باشد ولی به دلیل اینکه همه جا به خاطر ثروت آب و هوا و زمین، سبز و خرّم است این نواقص شهر سازی با بوته ها و درختان و سبزی ها پوشیده شده و اتّفاقا زیبایی جلوه کرده! جریان ثروت و فقر هم همین است. ✔آدمی که ثروت دارد باید از خودش بر حذر باشد! بترسد! نکند پر از عیب است و دیگر به خاطر این سبزی ها و خرمی ها نمیتواند آنها را به خوبی ببییند؟! نکند اصلا تحمّل پذیر نیست ولی به خاطر ثروتش اصلا عیوبش به چشمش و حتّی به چشم دیگران نیامده و بلکه تحسین هم میشود؟! نکند یک دفعه وقتی چشم باز کند با غروری خیالی خود را در عالم برزخ ببیند و تازه عمق فقر وجود اش و فلاکتش برایش جلوه کند! ⚪بچه که بودم گاهی تابستان برای کار به جایی نزد فامیل میرفتم. چایی درست میکردم و کارهای جزئی را انجام میدادم. افراد ثروتمند و کارخانه دار مختلفی آنجا می آمدند! یکی از آنها کسی بود که اتّفاقا بی سواد بود ولی بسیار ثروتمند که به خاطر کارخانه اش که نام خودش را دارد شاید کلّ کشور او را بشناسند! 👈برایم جالب بود که چطور تنها به خاطر ثروتش بی سوادی و اخلاق و همه چیزش تحت الشعاع قرار گرفته بود و با احترام و اکرام با او رفتار میکردند! شاید خیلی هم بد اخلاق بود و اگر این ثروت را نداشت اصلا قابل تحمّل نبوده و هیچ کسی حسابش هم نمیکرد! 🚫نمیگویم فقر ذاتش خوب است! نه خودش ابتلاء است. ولی از جهتی دیگر قطعا برای انسان مؤمن فرصتی برای خودسازی و خلوت کردن او با خود واقعی اش و زدوده شدن غرور و غفلتش است. 👈اینکه بهتر درک کند آیا مسیرش به سمت ضرر دهی بیشتر و بیشتر و خسارت باری عمیق و عمیقتر است یا در روز و شبش به شکلی به فکر جبران و استغفار و توجّهات به عالم غیب است؟! ✔فقر بابی از ابواب توجّه به خداوند متعال است که انسان مؤمن را به معایبش بصیر کرده و به بدی دنیا واقف نموده و به درک وابستگی اش به خداوند متعال سوق میدهد. اگر این درک عمیق و عمیقتر شود حتّی او را تا آن مراتب عمیقتر فقرش و درک آن نسبت شریفه اشراقیّه خواهد کشاند. آری این راه راه فقر و ابراز نداری است! نه راه ثروت و ابراز انانیّت و دارایی! 🔻اگر هم مؤمن ثروت مند میشود باید قطعا زاهد و بیدار باشد و خودش را در درونش با شکر وجودی، فقیر بداند زیرا تنها راه فقر است که به سوی آن غنی مطلق باز است. بارگاه الهی جای ثروتمندان نیست!🔺 🔹تلازم این فقری که بیان کردیم با امکان رؤیت نواقص و تلاش در رفع آنها و دیدن رافع حقیقی آن که خداوند متعال است را اگر بگیریم به نتایج دیگری هم خواهیم رسید. فقر و ثروت فقط در پول نیست. در توجّه به دارایی است. این دارایی میتواند توهّمی یا واقعی باشد. کسی که به علمش یا ادبش یا اخلاقش یا عبادتش توجّه میکند این هم مبتلا به غرور و سکر ثروت میشود! نواقصش را دیگر در غالب چنین سکر و مستی ای نمیتواند به خوبی ببیند! 👈انسان مؤمن با پرهیز از غرور حتّی گاهی با مبتلا شدن به گناه خود را در حوزه ی فقر و نداری میبیند! شکسته است! چه بسیاری که فریب کثرت نماز و روزه و جهادشان را میخورند! 👈بنده خدایی که اتّفاقا اهل عبادت و نفقات و جهاد بود و مدّتی هم اسیر بود و برخی فرزندانش هم طلبه طوری حرف زده بود که شکر خدا او که کارش تمام است! خدا باید خودش را شکر کند که چنین بنده ای داشته! 💭با خودم گفتم ای کاش هیچ کدام از اینها را نداشت ولی آن شکستگی بعد از ارتکاب گناه و توجّه به فقر و نداری به ساحت ربوبی را داشت! ای بیچاره که از هیچ چیز در این عالم خبر پیدا نکردی و اینگونه با این توهّم ثروت معنوی و عبادی ات نمیتوانی معایب و نداری ات را ببینی! و این رشته سر دراز دارد ... ⬇⬇
⚪به یاد باب «فضل فقراء المسلمین» مرحوم کلینی در کافی افتادم که ۲۳ روایت را در فضیلت فقر نقل کرده است. در روایت سوّمش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه زیبا فقر انسان مؤمنی که آن را پنهان کند و با آن بسازد را به عبادت در حال روزه داری تشبیه کرده است. خیلی لطیف و پر معناست: «اعطاه الله مثل اجر الصائم القائم» 👈انسان فقیر مانند انسانی است که در حیات دنیا روزه داشته و اگر مؤمن بوده و با رضایت و عفّت آن را بپذیرد مانند کسی است که در حال عبادت و عروج بدون آلودگی به این دنیای فانی است. 👈همین مناسبت اوّلیه میان امکان عروج با فقر است که در روایت دهم این باب به شکل دیگری بیان شده است. امام صادق علیه السلام میفرماید از زمان حضرت آدم تا حضرت ابراهیم طوری بود که هیچ مؤمنی نبود مگر اینکه فقیر بود و هیچ کافری نبود مگر اینکه ثروت داشت! 👈حضرت ابراهیم به خدا عرضه داشت که این امر خودش گاهی فتنه ای برای اهل ایمان میشود و شیطان از راه این نعمت بزرگی که خدا به مؤمنین داده ممکن است وارد شود و آن را نشانه ی بطلان راهشان برایشان جلوه دهد: «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا» 👈همین شد که خداوند فقر و غنا را میان مؤمنین و کفّار پخش کرد لذاست که امام کاظم علیه السلام در روایت بیستم به مؤمنین این پیام را میدهد که نکند گمان کنید اگر فقیر بودید به خاطر آن است که در عوالم وجود و نزد خداوند متعال جایگاه کمتری دارید! نه هرگز! اینها را در نظام عالم و سنّت ابتلاء بدانید و راضی باشید: 📖«لَمْ أُفْقِرِ الْفَقِيرَ لِهَوَانٍ بِهِ عَلَيَّ وَ هُوَ مِمَّا ابْتَلَيْتُ بِهِ الْأَغْنِيَاءَ بِالْفُقَرَاء» 👈طلب کنید و تلاش ولی از فقر نترسید و با آن به مقام رضایت برسید: «وَ أَعْطُوا اللَّهَ الرِّضَا مِنْ قُلُوبِكُمْ يُثِبْكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى فَقْرِكِم‏» خدا خواسته شما اینگونه باشید چون برایتان ضیافتی برتر تدارک دیده: «أَمَا إِنَّ لَكَ بِكُلِّ مَا تَرَاهُ فَلَا تَقْدِرُ عَلَى شِرَائِهِ حَسَنَةً» 👈و شما ای مؤمنین که در این دنیا طعم فقر را چشیدید بدانید آنقدر نزد خدا عزیزید که روزی از شما عذر خواهی خواهد کرد و خواهد گفت: «وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا أَفْقَرْتُكُمْ فِي الدُّنْيَا مِنْ هَوَانٍ بِكُمْ عَلَيَّ وَ لَتَرَوُنَّ مَا أَصْنَعُ بِكُمُ الْيَوْم‏» 👈خود شما به برکت این فقر چشم دلتان هم اندک اندک باز و بازتر شده و خبر ندارید! شاید دوست داشته باشید به ثروت برسید ولی با درکی که از خوبی خوبی ها و بدی بدی ها در فضای فقر پیدا کرده اید طوری شده اید که اگر بفهمید برخی از این ثروتها چقدر ممکن است در شما اخلاق بدی ایجاد کند خودتان آن را پس میزنید! 🔹این مطلب به خوبی در روایت یازدهم این باب بیان شده است. امام صادق علیه السلام نقل میکند که روزی شخصی ثروتمند نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حاضر شد که لباسهایی بسیار تمیز و فاخر پوشیده بود. در هر حال مؤمن و معتقد بوده! آدم بدی نبوده! تازه ثروتمند هم بوده! همان چیزی که ما آن را امتیازی قطعی معمولا میپنداریم! 👈در همین حال مؤمنی فقیر که لباسی کثیف بر تن داشت هم نشست. اینجا بود که آن مؤمن ثروتمند لباسش را با حالتی خاص جمع کرد که به فقیر نخورد! گویا یک حالتی داشت که خود را به خاطر این پاکی لباس و ثروت برتر میدید و میخواست امتیازی برای خودش نزد مظهر پاکی ها آن رسول ختمی مرتبت داشته باشد! 👈حضرت به او رو کرد و گفت گمان کردی فقر یک بیماری مسری است؟ یا گمان کردی ثروتت به او سرایت میکند؟ یا گمان کردی لباسهایت را کثیف میکند؟ هر بار میگفت نه! به شکلی ابراز شرمندگی میکرد! ظاهرا صحنه طوری بود که حضرت دیده باید دل این مؤمن فقیر را به دست بیاورد و از او دفاع کند! حضرت فرمود پس چرا اینگونه رفتار کردی؟! 👈این مؤمن ثروتمند هم با شرمندگی عمیقی گفت یا رسول الله همه زیر سر این شیطان است! همو که باعث شده من کور شوم! چیزهای زشت را برایم زیبا جلوه داده و چیزهای زیبا را برایم زشت؛ انصافا آسیب ثروت را به خوبی این مؤمن ثروتمند فهمید و بیان کرد: «فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي قَرِيناً يُزَيِّنُ لِي كُلَّ قَبِيحٍ وَ يُقَبِّحُ لِي كُلَّ حَسَنٍ»‏ 👈در ادامه برای اینکه جبران کند گفت حال که چنین کردم نصف ثروتم را به این مؤمن فقیر میبخشم! حالا این فراز داستان را گوش کنید که چه غوقایی است. همان است که گفتم انسان فقیر گاهی رشد وجودی کرده و خودش هم شاید خبر نداشته باشد! 👈شاید دوست داشته باشد ثروتمند شود ولی اگر ببینید چه حالاتی با آن گره خورده خودش آن را رها میکند! این مؤمن فقیر گفت نمیپذیرم! چرا نمیپذیری؟! در پاسخ این مؤمن فقیر هم اصل داستان را بیان کرد که میترسم ثروتی به سمتم روی بیاورد که باعث شود مانند تو مغرور شوم! فقر انسان را از غرور و توهّم دور میکند! «أَخَافُ أَنْ يَدْخُلَنِي مَا دَخَلَكَ»
باسمه تبارک و تعالی (۷۷۰) «طُوبَى‏ لِمَنْ‏ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاس‏» 🔹مدتها قبل بین دو نفر اختلاف شده بود و از هم عیب جویی میکردند! ایّام امتحان همسر ما بود و استرس شبهای امتحان! برایش این موضوعات دیگر اهمیتی نداشت و یکباره یک نکته ی حکیمانه ای را گفت: مشکل اینها این است که فردا مثل من امتحان ندارند! 🔸آری مشکل بسیاری از ماها و درگیری هایی که داریم این است که گویا بیکاریم و امتحان نداریم! همین است که دیگر خبری از: «افشاءُ العارفة و سترُ العائبة» نیست؛ دیگر خبری از «اطفاء النائرة» نیست. امیر المؤمنین علی علیه السلام ریشه ی این حالت را در بیکاری میدانند! ✋لابد میگویید نخیر! گاهی خیلی هم سرمان شلوغ است ولی اینگونه با دیگران درگیر میشویم! بگو مگو پیدا میکنیم. پاسخش این است که درونت بیکار است! آدم بیکار وقت و انگیزه برای این درگیری ها دارد! برایش هیجان دارد! 🔹حضرت میفرماید اگر انسان شغلش پرداختن به درون خودش و اصلاح معایب خودش باشد آنقدر مشغول میشود که دیگر وقت و انگیزه ای برای گلاویز شدن با دیگران ندارد. مگر بیکار است؟! «طُوبَى‏ لِمَنْ‏ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاس‏» 🔸محاسبه و مبارزه با عیوب خود درک انسان را بالا میبرد. انسان شناسی اش را قوی میکند. چون مشکل خودش را با این نفس و شیاطین میبیند و اینکه چطور عاجز شده بهتر دیگران را درک میکند. دلسوزتر میشود. صبورتر و حلیمتر میشود. 🔹برایش کارهای بد دیگران غیر منتظره و عجیب و غریب نیست. قابل درک و دلسوزی است. ترحّم برانگیز و گاهی خنده دار است. جدّیشان نمیگیرد! تلاش میکند آرامشان کند. به دل نمیگیرد!
باسمه تبارک و تعالی (۷۷۱) «پزشک معنوی» «ضرورت تدوین کتب جامع علمی در امور معنوی» 🔹با برخی فضلا صحبت میکردیم. ایشان کتابی درسی نوشته بودند. کتاب ایشان را نقد کردم و برخی کتابهای مشابه آن را هم نقد کردم. بعد از آن روی تخته چندین تقسیم نوشتم که هر کتابی در این سطح در قالب چه دورخیزی دارد محصولات علمی خودش را عرضه میکند. 🔸دیدم خیلی خوشش آمد و خودش از اینکه کسی اینقدر عمیقا او و کتابش و تفاوتش با آثار هم عرض آن را درک کرده تعجّب کرد! گویا خودش هم به این خوبی نمیدانست چرا اینگونه کتابش را نوشته! به مناسبت این حکایت ذکر شد. 👈شخصی -اجلّکم الله- مبتلا به بیماری بواسیر شده بود! پیش پزشک رفت. پزشک پرسید سوزش داری؟! گفت بله! گفت خارش هم داری؟! گفت بله! گفت: ورم و خون ریزی چی؟! مریض هم که از نقطه زنی های پزشک تعجب کرده بود با لحنی خاص گفت: اه! لامصّب انگار اونجا بوده! 😆😂 💡خلاصه خندیدیم ولی مطلبی به ذهنم خطور کرد! الحکمه ضاله المؤمن فاطلبوها ولو بالصین😊 💡آنهم اینکه برای اینکه پزشک حاذقی باشیم و شرایط کسی که مبتلا به بیماری است را درک کنیم و مبادرت به درمانش کنیم لازم نیست خودمان هم زمانی آن بیماری را گرفته باشیم! 👈برای درمان سردرد لازم نیست پزشک خودش سردرد داشته باشد! برای سرطان لازم نیست خودش مبتلا باشد! اینها دیگر نیازمند علم و دانش است. انسان از روی علائم میتواند توصیف دقیقی از آن داشته و مشکل را تشخیص دهد. 👈طوری هم آن را درمان کند که شخص مبتلا دست و سرش را هم ببوسد! بدون اینکه این پزشک نه خودش آن مریضی را گرفته باشد و نه آن درمان را تجربه کرده باشد! ⬇
💡از همینجا به ذهنم خطور کرد در امور معنوی هم همینطور است. 🔻ما نیازمند پزشک معنوی هستیم. شخصی که دانش لازم را در شناخت مریضی های روحی و معنوی و سلوکی انسان داشته و بتواند وضعیت ما را با گرفتن نبض معنویمان و دیگر علائم تشخیص دهد و برایمان داروی معنوی و دستور العمل مناسب خودمان را تجویز کند!🔺 ✋مشکل ما این است که گمان میکنیم برای این امور باید همیشه استاد اخلاقی را پیدا کنیم که خودش تا ته مسیر اخلاق و معنویّت را رفته و چشیده باشد! نه! این امر ضرورت ندارد. اگر دنبال درمان هستیم گاهی علم حصولی کافی است. 💭یادم هست یکبار در درس اخلاق یکی از اساتید محترم شرکت کرده بودم. ایشان با لطافتی احوال انسان متکبّر را توضیح میداد! بحث را تا به آنجا رساند که احوال جسمی انسان متکبّر را هم توضیح میداد! مثلا میگفت سینه اش احساس سنگینی میکند و نفس کشیدنش فلان میشود ... . 👈در ادامه خودشان با لبخندی گفتند البته اینها را که میگویم گمان نکنید لزوما خودم هم باید تجربه کرده باشم تا بدانم! نه! اینها را انسان میتواند با دانشش درک کند! 🔹خوشبختانه بسیاری از مباحث اخلاقی و معرفتی و معنوی تبدیل به علم و دانایی شده است. نقشه ی کمال انسان و منازل سعادت او و احوال و علائم آن و بسیاری از امورات در این زمینه ثبت شده است. البته هنوز جای پیشرفت و دقّت و ارتقا دارد. باید به شکل علمی و رسمی دقیقتر و جامعتر مورد بررسی قرار بگیرد و در کتبی به نام پزشکی معنوی تدوین گردد. 👈طوری که فرضا بتوان مانند پزشکان محترم که خودشان مریضی و درمان را نچشیده اند اینها هم بتوانند این امور را تا حدودی تشخیص دهند و دستور العمل مناسب افراد را بیان کنند. حدس بالینی داشته باشند. علمشان از طب تجربی اساتید اخلاق هم بیشتر و دقیقتر باشد. اینها لزوما استاد اخلاق دیگر نمیخواهد! پزشک معنوی میخواهد. 👈متأسّفانه در مسائل معنوی مطلب برایمان خوب جا نیافتاده است. این عرصه عرصه ی علم و دانایی است. باید با دانش و آن هم دانشی عمیق و جامع کار کرد. ✋یک شخص هر چند خودش بدنی بسیار سالم و شاداب داشته باشد نمیتواند لزوما پزشک هم باشد. یک شخصی که خودش انسانی بلیغ باشد لزوما عالم بلاغت نیست. 👈اینها دیگر از سنخ علم به علم است. بلکه متضمّن علوم جدیدی هم هست که انسان با عقلش آن را در این روابط کشف میکند. 🔹در امور معنوی و اخلاقی گاهی مراجعه به یک روان پزشک و یا روان شناس و یا یک عالم متعارف بهتر جواب میدهد. اصلا آن شخصی که مقاماتی معنوی هم دارد گاهی لزوما نمیتواند برای درمان یک افسردگی یا وسواس یا ترک گناهی خاص مشورت مناسب شخص را بدهد. بلکه بالاتر! برای نفی خطورات شاید روشهای مختلفی در مباحث علمی اگر پیشرفت کند میتوان استخراج و دسته بندی کرد! 👈ولی اینگونه افراد معمولا آن چیزی که خودشان طی کرده اند را میخواهند به همه تطبیق دهند. چون علمی جامع ندارند. چون اینها هنوز تبدیل به علومی که قابل بحث و تدقیق و نگاهی جامع و پیشرفته باشد نشده اند. 🔹از یکی از اساتید بزرگ حکمت و عرفان شنیدم که محمد بن حمزه فنّاری صاحب تخصصی ترین کتاب در عرفان نظری به نام مصباح الأنس که همه عرفا میتوانند سر سفره ی آن بنشینند اساسا خودش عارف و اهل شهود نبوده است! این نشان دهنده ی ارزش علم و دانایی است. یادگیری حکمت و عرفان حقیقتا چشم انسان را باز میکند! اینها را دست کم نگیریم. گاهی بهتر از اهل شهود و کشفهای عالی انسان میفهمد. میتواند مشکلات او را هم به او تذکّر دهد و درمانش کند! خودش هم راه را بهتر درک میکند و تشنه ی پیمودنش میشود. 💭به یاد جریان ملاقات ابن سینا و عارف معروف زمانش ابو سعید ابو الخیر افتادم. یکی از نوادگان ابو سعید به نام محمد بن منوّر در کتابی به نام اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید ابی الخیر یک قرن پس از او احوالاتش را نقل کرده است. 👈در آنجا می آورد که ابن سینا و ابو سعید سه شبانه روز با هم خلوت کردند و جز برای نماز جماعت بیرون نیامدند! 📖«بعد از سه شبانه روز خواجه بوعلی برفت، شاگردان از خواجه بوعلی پرسیدند که شیخ را چگونه یافتی؟ گفت: هر چه من می‌دانم او می‌بیند، و متصوفه و مریدان شیخ چون به نزدیک شیخ درآمدند، از شیخ پرسیدند که ای شیخ، بوعلی را چون یافتی؟ گفت: هر چه ما می‌بینیم او می‌داند» 👈با این وصف حکیم و عارف مقتول عین القضات همدانی در کتاب تمهیدات مطلبی آورده که برایم جالب بود. نشان دهنده ی عظمت علم و مقام پزشکی معنوی است. 👈نقل میکند که ابو سعید نامه ای به ابن سینا نوشت و از او پرسشی معنوی در زمینه راه نجات کرد. بو علی در پاسخش چیزی نوشت و آنقدر برای ابو سعید روشنگر بود که در برخی کتبش به نام مصابیح گفته این حرف آنچنان درک و منطق برتری برایش تصویر کرد که با صد هزار سال عبادت هم به دست نمی آمد: 📖«أوصلتنى هذه الكلمات إلى ما لا أوصلنى إليه عمر مائة ألف سنة من العبادة»
باسمه تبارک و تعالی (۷۷۲) «ای مؤمنین قدر خودتان را بدانید» 🔹فوتبال ایران و ژاپن بود. دیدم بعد از برد سر مربّی ایران سجده شکر کرد و در گفتوگو آن را عنایت خدا و اهل بیت دانست. زننده ی گل هم آن را عنایت حضرت عبّاس سلام الله علیه بیان کرد. 🔸حالا این عزیزان در آن جوّ و شرایط شاید خودشان ندانند از چه حقائق عظیمی دم میزنند! ولی آنها که شمّه ای از عظمت اینها بر دلشان نشسته وقتی این صحبتها را در این ظلمات زندگی دنیا و مواطن غفلت میشنوند اشکشان جاری میشود. 🙏قدر این حرفتان را بدانید. خیلی کار بزرگی کردید که از این حقائق دم زدید. ⚪کتاب شریف کافی را گشودم و روایت سوّم «بَابُ الْقَوْلِ عِنْدَ رُؤْيَةِ الْجَنَازَة» آمد. امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم نقل میکند هر کسی جنازه ای را دید این ذکر را بگوید: 📖«اللَّهُ‏ أَكْبَرُ هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ‏ اللَّهُمَّ زِدْنَا إِيماناً وَ تَسْلِيماً الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَعَزَّزَ بِالْقُدْرَةِ وَ قَهَرَ الْعِبَادَ بِالْمَوْتِ» 🔹وقتی این ذکر را گفت هیچ فرشته ای در آسمان نیست مگر اینکه صدایش را شنیده و به گریه می افتد! «لَمْ يَبْقَ فِي السَّمَاءِ مَلَكٌ إِلَّا بَكَى رَحْمَةً لِصَوْتِهِ» 💡به دلم افتاد فرشته ها هم وقتی ما ظلمت نشینان وادی غفلت را میبینند که دم از چه حقائق بزرگی میزنیم و خودمان هم هنوز عظمتش را چندان درک نمیکنیم به گریه می افتند! 🔸میگویند قدر خودتان را بدانید! شما خیلی ارزشمندید که در این دار ظلمت به یاد آن نور ازل و ابد و آن سرچشمه ی صفا و بهجت افتادید و ذکر او را گفتید.
باسمه تبارک و تعالی (۷۷۳) «انقلاب اسلامی طلیعه وعده موعود» ⚪و چه زیباست آن صحنه ها که امام عزیزمان از پلّه های هواپیما پایین می آمد و با هر گامش برای انسان صاحب دل تفألی آسمانی و برای آدم هوشیار نوید آغاز فصل جدیدی در تاریخ ایران و تاریخ شیعه و تاریخ اسلام و تاریخ جهان را میداد. 👈گویا ابو منصور ثعالبی این ابیات را برای این صحنه ها گفته بود آنجا که گفت: سَعِدَتْ بغُرَّةِ وجهِكَ الأيَّامُ وتزيَّنَتْ بلقائِكَ الأعوامُ قد جاءَ نصرُ اللهِ والفتحُ الذي تُزْهى بكتبةِ وصفِهِ الأقلامُ 🔹بگذار بگویند و مسخره کنند! بگذار ما را مبتلا به همان ضلالت قدیم بدانند! ولی «إِنِّي لَأَجِدُ ريحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُون‏» ای امام عزیز! تو همان قافله سالاری بودی که با آمدنت برایمان بوی دل انگیز پیراهن یوسف را آوردی! 🔸ان شاء الله زمانش دور نباشد که به این غافلان رو کنیم و شادمان بگوییم: «أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» ای امام عزیز! تو با تجدید حکومت اسلام که لباس برازنده ی اولیاء خدا بود چشمان کور ما را از شوق دیدن این پیراهن آن حجّت کبرای الهی بعد از قرنها دوباره بصیر و بینا کردی! 🔹و شما ای ملّت شریف ایران! با تمام وجود بگویید: «ربِّ أنعَمتَ فَزِد». بدانید اگر شکر این نعمت عظمای الهی و حکومت اسلام را دانستید و با جان و دل در جهت تأیید و یاری آن قیام نمودید خدا آن را زیاد میکند. وعده ی قطعی الهی است که: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُم‏» 🔻و بدانید از باب تسانخ میان نعمت و ازدیاد، مزد این تشکّر دیگر ظهور حضرت حجّت عجّل الله تعالی فرجه الشریف است🔺
باسمه تبارک و تعالی (۷۷۴) «بازگشت سایه اولی الامر بر سر امت اسلامی» 🔹آدمی وقتی از روی صدق و تواضع جلوی قرآن کریم زانوی ادب میزند و آماده ی شنیدن حقیقت است به مرور ذوق و مزاجی نوری پیدا میکند که مبتنی بر آن احساسات جدیدی را تجربه میکند. گاهی از برخی تفسیرها وجودش مشمئز میشود. 🔸به ما میگویند مصداق این «اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم» همین حاکمان سقیفه ای و اذناب آنها تا به امروزاند! حقّا که اگر اینگونه باشد چه دعوت بی معنایست! 🔹آخر این همه داستان خلقت آدم و هبوط و نزاع هابیل و قابیل و طوفان نوح و آتش ابراهیم و ذبح اسماعیل و عصای موسی و ظهور عیسی و عذاب عاد و ثمود و اصحاب مدین و... برای چه بود؟! 🔸مگر آن رسولان الهی هر زمانی علیه ظلمتها و طواغیت قیام نکردند؟! تا منادی توحید و آزادی بندگان خدا و بسط دهنده ی احکام خدا بر زمین باشند؟! آیا همه ی آنها آمد و آمد تا اینکه آخر الامر بر ما واجب شود از این امرای فاسق و بی غیرت حاکم بر بلاد اسلامی تبعیّت کنیم! 🔹حکومت این قماش فاسق که این همه داستانها و هبوط و طوفان و شکافتن دریا و زنده کردن مرده ها نمیخواست! همان ابتدای تاریخ هم همین ظالمان فاسق حاکم بودند. تحصیل حاصل بود. 🔸و راستی که اگر آن درّ یکدانه ی صدف خلقت حضرت بقیة الله عجّل الله تعالی فرجه الشریف و وجوب طاعت او در این زمان نبود این همه چه بی معنا بود. قرآن را اگر از حجّت خدا جدا کنیم بی معنا میشود. 🙏و شکر خدا که در این زمان سایه آن اولی الامر واقعی با آمدن نماینده آن حجت خدا بر سر ما گسترده شد. امید که به زودی سکّان این کشتی نجات به دست صاحب این سایه برسد.
باسمه تبارک و تعالی (۷۷۵) 💖«خبر سلامتی»💖 بعد از ظهر به منزل برگشتم. بعد از سلام و احوالپرسی پرسیدم: «چه خبر؟» یک دفعه فرزند کوچکم که کلاس اوّل دبستان است گفت: «خبر سلامتی!» گفتم میدانی «خبر سلامتی» یعنی چی بابا؟! گفت نه! گفتم یعنی: «خبری که میتونم بهت بدم اینه که الان نعمت بزرگ سلامتی رو دارم و به خاطرش شادمانم! خدا رو شکر میکنم. خبر از این مهمتر؟!» 🔹همینکه توضیح میدادم خودم شرمنده میشدم. چه آداب زیبا و توحیدی و شاکرانه ای را در فرهنگمان گنجانده اند. راستی این سلامتی چه خبر مهمّی است. یکی از بزرگترین خبرهاست. 🔸از بس به این نعمت عادت کردیم دیگر برایمان خبر مهمی جلوه نمیکند! دنبال خبرهای دست چندم دیگر افتاده ایم! همین است که به آن توجّه نمیکنیم تا از آن لذّت ببریم و خدا را شکر بگوییم. گویا از آن بی خبر بی خبریم! 🔹کی اهمیت این خبر را میفهمیم؟! وقتی که مثلا عزیزمان مبتلا به یک بیماری سخت و صعب العلاج باشد. با نگاه لرزان به لبان پزشکی که از اتاق عمل بیرون می آید نگاه میکنیم و یک دفعه میبینیم لبخندی میزند و میگوید خبر سلامتی! خوب شد و مشکل حل شد! 🙏دیگر گویا هیچ خبری در دنیا مهمتر از این خبر برایمان نیست. عمیقترین خوشحالی را به قلبمان میدهد. با چشمهای اشکبار دوست داریم به سجده بیافتیم و خدا را شکر بگوییم. 🔹البته اگر خبر سلامتی برایمان دلنشین است چون در درونش به دنبال خیر و عافیت هستیم. معمولا عافیت با سلامتی گره میخورد ولی باید بدانیم گاهی بیماری و فقر و مشکلات هم میتواند عافیت باشد. از خدا عافیت بخواهیم. یعنی آن چیزی که به سود ابدیّتمان است.
باسمه تبارک و تعالی (۷۷۶) «دستور العمل اقرار و انتظار» 🔹حتّی اگر در خودمان قدرت توبه و مانند خوبها شدن را نمیبینیم؛ حتّی اگر همه ی بدی ها در ما تبدیل به عادت و ملکه شده قدرت یک کار سلوکی را داریم. شاید آخرین دستاویز نجاتمان باشد. (بذل ۲۷۶) 🔻دستور العمل «اقرار و انتظار» وبیان بیزاری و نارضایتی از کارهای زشتمان در درگاه خدا! منتظر فرج و گشایش بودن🔺 🔸شبانه روز وقتی را تعیین کنیم و با خدا خلوت کنیم. اوایل یک دوره بدی هایی که در عمرمان کرده ایم را به یاد بیاوریم. به مرور بدی هایی که در طول شبانه روز مرتکب میشویم. بعد از هر کدام به خدا بگوییم خدایا تو شاهد باش! من راضی به این بدی ها نیستم. 🔹من بدبخت که باشم که بخواهم فرامین تو خدای بزرگ را رها کنم؟! بیچاره و مریضم! شاهد باش که خودم هم از وضعم ناراضی ام! با پای خودم به درگاهت آمدم و اقرار میکنم. ✋نکند یک وقت فکر کنی میخواهم در برابر عظمت تو سرکشی کنم! نه! اسیر این شهوات و نفس و شیاطین شده ام! من که باشم که بخواهم گردنکشی کنم! تو بزرگی! تو بخشنده ای! هر چه کنی حق داری! راضیم و امیدوار به فضل و کرمت! 💔«ای پاک با آلوده چه خواهی کرد؟!»💔 🔻حتّی اگر غرق گناهان بودیم و حتی اگر العیاذ بالله قتل نفس هم کردیم این حالت اقرار و انتظار را رها نکنیم! بدانیم آن فطرت نوری ما خود واقعی ماست که اسیر این زشتی ها شده! ما این بدی ها نیستیم. از آن بیزاریم! مدام ابرازش کنیم تا آن رگ فطرتمان جان بگیرد! تا از این نفس خبیث هر روز بیزارتر شویم. دیگر در این صادقیم و ریا و غروری نداریم🔺 اقرار می‌کنم به گناه و بعید نیست ... منکر شود خدا و بگوید کجا؟ چه بود؟
باسمه تبارک و تعالی (۷۷۷) «نسبت مال، سلامتی و دین» 🔹برخی برای سرگرمی بازی میکنند و برخی موسیقی گوش میکنند و برخی فیلم میبینند و برخی ... . یکی از بهترین سرگرمی هایی که خداوند از روی فضل و کرمش به این درمانده عنایت کرده آن است که کتاب کافی مرحوم کلینی را باز کنم و نگاهی به باب و سپس تعداد و اسانید و مضامین روایات آن انداخته و در انتها برای خودم جمع بندی کنم. 🔸چه لذتی دارد! خستگی را از وجودم میبرد. گویا درب خانه ی امام صادق علیه السلام را میزنم و خادم ایشان درب را باز کرده و گوشه ای مینشینم و حضرت برایم صحبت میکنند. و چه نعمت بزرگی است و ما غافلیم! به گمانم بعد از قرآن کریم هیچ کتابی به اهمیت کافی مرحوم کلینی نیست. 🔹این بار «باب سلامة الدّین» آمد. دیدم چه عمیق نسبت میان مال، سلامتی جسمانی و دین تبیین شده است. مال و ثروت دنیا را برای صحت بدن و آبرو و امنیت (نفس) بخواهید و این صحت را برای سلامتی دین بخواهید. اگر همین را بیاموزیم حکمتی عمیق آموخته ایم. در تعارضات و تزاحمات تکلیفمان روشن میشود. 🔸حتّی اگر فقر و مریضی سراغمان آمد ولی دینمان سالم بود باکی نیست. و چه دیوانه است آنکه دینش را به دنیایش بفروشد و چه غافل است آنکه صحت دارد و غبطه ی ثروتمندان و قدرتمندان را میخورد و چه جاهل است آنکه به صحّت و جمال بدن و آبرویش مینازد و نمیداند اینها برای یافتن آرامشی برای پرداختن به دین است. 📖«فَإذا حَضَرَتْ بَلِيَّةٌ فَاجْعَلُوا أَمْوَالَكُمْ دُونَ‏ أَنْفُسِكُمْ‏ وَ إِذَا نَزَلَتْ نَازِلَةٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَكُمْ دُونَ دِينِكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْهَالِكَ مَنْ هَلَكَ دِينُه‏»
باسمه تبارک و تعالی (۷۷۸) «شیطان و فرشته موکَّل» «اشتباهشان نگیرید» 🔹گاهی که با برخی صحبت میکنم طوری مغالطه و بی انصافی میکنند که انسان احساس میکند لا اقل در آن لحظه با یک شیطان دارد حرف میزند! گویا با آن انسانی که میشناسد هیچ مناسبتی ندارد! مخصوصا در امور سیاسی یا هنگام عصبانیت زیاد است. 🔸مسأله از منطق هم گذشته و حتّی اگر منطقی هم باشد باز آن را ابزاری برای بی انصافی و شیطنت قرار میدهد. خدایا! پروردگارا! این دیگر چه موجودی شده است؟! 🔻اینجاها به جای بحث سعی کنیم شیاطین را با نورانی کردن فضا برانیم🔺 ✋برخی انسانها هم دیگر طوری شده اند که به مقام خود شیطان بودن رسیده اند! باید از آنها مطلقا پرهیز کرد! ملعون و رجیم بارگاه حقیقت اند! 🔹اخیرا متوجّه روایتی با سندی متقن شدم که امام صادق علیه السلام پرده از این راز بر میدارد. اینکه همه چیز ریشه در قلب انسان دارد. اینکه قلب نورانی باشد و ادراکاتش گشوده شده باشد یا اینکه ظلمانی باشد و ادراکاتش مسدود! 🔸آدمی نیکو آفریده شده ولی با انتخابهایش در زندگی به واسطه تربیت و محیط و اراده، قلبش را به جایی میرساند که محلّ نزول ملائکه باشد «تتنزّل علیهم الملائکة» و یا محلّ نزول شیاطینی که «تنزّل علی کلّ أفّاک أثیم» 🔹سراغ همه ی ما این فرشته ها و شیاطین می آیند. تا خودمان حرف کدام را انتخاب کنیم. ولی کار به جایی میرسد که دیگر یک فرشته یا یک شیطان موکَّل ما میشود! یکی کارش تسدید است و دیگری اضلال! « وَكَّلَ بِهِ مَلَكاً يُسَدِّدُه‏... وَكَّلَ بِهِ شَيْطَاناً يُضِلُّه‏» ✋دیگر گویا اصلا دو جنس دارند! فقط در صورت انسانی شبیه هم اند! اشتباهشان نگیرید!
باسمه تبارک و تعالی (۷۷۹) «انقلاب اسلامی و نعمت آزادی» 🔹شب شهادت مولایمان حضرت امام کاظم علیه السلام میزبان یکی از سادات موسوی از یکی از کشورهای خلیج بودم. به سختی فارسی حرف میزد. تحصیلاتش را در یکی از مستعمرات دوردست غرب طی کرده بود و به شوق علوم دینی به قم آمده بود. میخواست دیگر به کشورش بازگردد. 🔸از سیمایش فرهنگ عربی میبارید😊. در هوای خیلی سرد دیدم با دمپایی و بدون جوراب و با دشداشه ی عربی آمد. بوی غلیظی هم از مشک عربی داشت! مدّتی هم به کشور دیگری رفته بود و زن دوّمی گرفته بود و میخواست با خودش به زادگاهش ببرد! 🔹هنوز زن اولش خبر نداشت😕 جوان بود ولی چندین فرزند داشت. میخواست زیاد بچه بیاورد. از شبیخون فرهنگی غرب به فرهنگشان مینالید! میگفت گاهی انگلیسی را بهتر از عربی بلدند! لمس تفاوتهای فرهنگی بارزی که داشتیم حاوی خطورات و ایده های بسیاری برایم بود. 🔸دیدم این برادر عزیزمان مقداری ترس دارد. اشاره ای به گوشی تلفن همراه پیشرفته اش کرد که نمیتواند راحت باشد! میگفت حتّی در کشورشان هم محدودیت دارند. حتّی سنّی ها هم چندان آزادی ندارند. یک خفقان خاصی را برایم تصویر کرد که درکی از آن نداشتم! 💡توجهی دیگر به نعمت آزادی که در کشورمان داریم پیدا کردم. عجب چیز مهمی است! طرف فحش میدهد و باز میگوید آزادی نداریم! محدودیتهای جنسی و محدودیتهای ناشی از زنده بودن مفاهیم دینی باعث شده کمتر متوجه این نعمت بزرگ شویم. 🔹معتقد بود ایرانی ها قدر آزادیشان را نمیدانند تا از آن لذت ببرند! دوست دیگرمان هم در آلمان میگفت اینجا نوعی خفقان قانون حاکم است. انقلاب برایمان آزادی از خفقان را به ارمغان آورد.
باسمه تبارک و تعالی (۷۸۰) «شیطانی در لباس خبر واحد» نقدی بر جمله «این انقلاب یک شهید داشت و آن هم اسلام بود» 🔹از دیرباز یکی از موضوعات مناقشه برانگیز در دنیای اسلام مسأله این به نام «خبر واحد» بوده است. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ‏ عَلَيَ‏ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار» 👈با رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این مسأله خیلی حادتر شد. به سادگی با تحریف یا جعل خبر مانند «الائمة من قریش» و «نحن معاشر الانبیاء لا نورث» و حدیث عشرة مبشّرة و مانند آن مقاصد عظیمی را در تاریخ اسلام دنبال نمودند. 👈به زودی خودشان خطرناکی بابی را که گشودند را دریافته و یکباره دستور منع کتابت و سپس اکثار در نقل و سپس نقل حدیث را صادر کردند! 🔹مرحوم کلینی در روایت نخست از «باب اختلاف الحدیث» کافی نقل مهمی را از سلیم بن قیس هلالی می آورد که از امیر المؤمنین در مورد روایاتی میپرسد که حضرت و پیروانشان مانند سلمان و مقداد و ابوذر معتقدند که دروغ است: 📖«رَأَيْتُ فِي أَيْدِي النَّاسِ أَشْيَاءَ كَثِيرَةً مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَ مِنَ الْأَحَادِيثِ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ أَنْتُمْ تُخَالِفُونَهُمْ فِيهَا وَ تَزْعُمُونَ أَنَّ ذَلِكَ كُلَّهُ بَاطِل‏» 👈اینجاست که سلیم بن قیس پرسش دقیقی مطرح میکند. میگوید آیا این یعنی شما معتقدید این همه مردم و صحابه دارند عمدا بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دروغ میبندند؟! ⬇
📖«أَ فَتَرَى النَّاسَ يَكْذِبُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدِينَ وَ يُفَسِّرُونَ الْقُرْآنَ بِآرَائِهِم‏» 👈اصلا چنین تصوّری پیرامون انسانها و جامعه ی انسانی ورای جامعه ی اسلامی صحیح است؟! آیا چنین امری اساسا قابل تصدیق است؟! مگر میشود این انسانهایی که نوعا با آنها آشنا هستیم یک دفعه اینگونه همگی شیطان شده باشند؟! 👈اینجاست که حضرت وقتی میبیند واقعا سلیم بن قیس دچار شبهه است و سؤال مهمی است به شکل تفصیلی وارد پاسخ میشوند که:«قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ»؛ ای سلیم هرگز آنطوری که گمان میکنی نیست. ما به مخلوقات خدا و انسانها خوش بین هستیم. حتّی اگر مخالف ما باشند و پیرو ما نباشند. 👈اصلا مسأله چیز دیگری است. همه چیز زیر سر این نقلها و خبرهایی است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میشود. مردم و انسانها در مواجهه با معایب و آسیبهای این نقلها مظلوم واقع شده اند والا اگر حقیقت ماجرا را مطلع شوند نوعا طرفدار حق میشوند. 👈بدان که خبرهایی که به مردم رسیده از چهار طریق است. یک طریقش از سوی افرادی است که دچار خطا و اشتباه در نقل شده اند. طوری که اگر خود آنها و یا مردمی که از آنها این خبرها را میشنیدند متوجّه اشتباه میشدند از آن پرهیز میکردند. 👈یک طریق دیگر از سوی افرادی است که چیزی از حضرت شنیده اند ولی ندانسته اند که ممکن است از باب امور مولوی و مطالب قابل نسخ باشد و از احکام ثابت نباشد. همین است که برای خودشان و دیگران فتنه درست کرده اند! 👈دو طریق دیگر میماند که داستان اصلی در اینجاست. یکی آن طریقی که همه چیز را شنیده و درست شنیده و خاص و عام و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و همه را میداند که آن ماییم. 🔹طریق دیگر که بسیار خطرناک است و ریشه ی مصیبتهاست طریق آنانی است که از فطرت انسانی بیرون آمده اند و اصلا برایتان باور پذیر نیست که عامدانه بر حضرت دروغ میبندند! شماها چون انسانهای خوبی هستید گمان میکنید همه مانند خودتان هستند. نمیدانید برخی منافق و شیطان اند! خیلی صریح و آشکار دروغی بزرگ به حضرت میبندند. 👈مردم مظلوم هم که تنها میگویند اینها از اصحاب بوده اند و نمیدانند اینها منافقین کذّابی بیش نیستند فریبشان را میخورند. اصلا اینها ککشان هم نمیگزد که به حضرت دروغ ببندند! 👈از بس ظاهرشان هم خوب است هیچ کسی ذرّه ای احتمال هم نمیدهد که اینها دروغگو باشند. اینها را چه کنیم؟! مشکل اسلام وجود چنین منافقین خطرناک دروغگویی است. 📖«رَجُلٍ مُنَافِقٍ يُظْهِرُ الْإِيمَانَ مُتَصَنِّعٍ بِالْإِسْلَامِ‏ لَا يَتَأَثَّمُ وَ لَا يَتَحَرَّجُ‏ أَنْ يَكْذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّداً فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَذَّابٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقُوهُ وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا هَذَا قَدْ صَحِبَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَخَذُوا عَنْهُ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَ حَالَهُ 📖وَ قَدْ أَخْبَرَهُ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَهُ‏ وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ‏ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ‏ ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْكَذِبِ وَ الْبُهْتَانِ فَوَلَّوْهُمُ الْأَعْمَالَ‏ وَ حَمَلُوهُمْ عَلَى رِقَابِ النَّاسِ وَ أَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا وَ إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ» ✋آخر همه ی اخبار که مانند حدیث غدیر نبود که همه آن را شنیده باشند و متواتر باشد. نوعا خبر واحد بود. یعنی تنها یک نفر یا چند نفر محدود شنیده بودند که احتمال دروغ در آن میرفت. ⚪همین است که در دنیای اسلام چند رویکرد عمده پیرامون این نقلهایی که به خبر واحد موسوم شد به وجود آمد. برخی که خیلی راحت آنها را نقل میکردند و پیرامونش تحقیقی نمیکردند. اینها را اخباری مینامیدند. برخی دیگر که به سلسله سند این نقلها توجّه میکردند و آنها را هم نقل میکردند که به اینها محدّث میگفتند. 👈در میان محدّثین مخصوصا از زمان برخی مانند شعبة بن حجّاج علم رجال تأسیس شد تا بتوانند روی خبر واحد ارزش گذاری علمی کنند. طوایفی ایجاد شد. برخی مانند شافعی نظریّه ی حجّیت تعبّدی خبر واحد را با شرایط خاصی با استدلال به آیه نبأ و مانند آن مطرح کردند. 👈از آن طرف جریان عقل گرا و معتزله از ریشه منکر اعتبار خبر واحد شدند. این جمله بین آنها مشهور شد که خبر واحد «لا یوجب علما و لا عملا». مگر آنکه قرائن قطعی مفید علم داشته باشد و یا متواتر باشد. اینها حجّیت تعبّدی خبر واحد را به هیچ وجه قبول نمیکردند. ⬇⬇
👈یکی از نزاعهای مشهور در همین زمینه اختلاف معتزله با افرادی مانند احمد بن حنبل بر سر روایاتی بود که با سند صحیح از منظر محدّثین نقل شده بود که مبتنی بر آن خداوند قابلیّت رؤیت دارد. و یا اینکه از پله های عرش پایین می آید و مانند آن. 👈خلاصه بحث پیرامون خبر واحد و ارزش معرفت شناسی آن و طرق بررسی آن یکی از موضوعات بسیار حساس در تاریخ بوده است. هر فرقه ای برای تأیید خود روایات خاصی را آورده است. واقعا فتنه ی عجیبی است. 👈همین است که میتوان گفت یکی از ابزارهای بسیار خطرناک شیطان در تاریخ ادیان همین خبر واحد بوده است. باید با حساسیت کامل با این دست امور برخورد نموده و آنها را با منطقی قویم ارزیابی کرد. 🔸«این انقلاب یک شهید داشت؛ آن هم اسلام بود»🔸 حالا مقدّمه ای که گذشت همینطور بر قلمم جاری شد. میخواستم نقدی بر جمله ای منتسب به علامه ی طباطبایی رحمه الله علیه بنویسم که بر اساس آن ایشان در آخر عمر شریفشان بعد از شهادت دامادشان آیت الله قدّوسی پُکی بر سیگار زده و گفته اند: «این انقلاب یک شهید داشت و آن هم اسلام بود»! حقیقتا جمله ی سنگینی است. آن هم از شخصیتی مانند علامه طباطبایی. 👈همه ی قرائن مخالف این جمله است. خیلی ها در موردش حرف زده اند و انگیزه ای برای بیانش ندارم. شاگردان و ارادتمندان اصلی ایشان و خانواده ایشان هم همه آن را تکذیب کرده اند. مطالعه آثار ایشان هم گویای ناروا بودن این نسبت زشت است. 👈به عنوان نمونه سه کتاب را معرّفی میکنم که نشانگر آن است که حرکتی مانند انقلاب اسلامی کاملا متناسب با نوع تفکّر ایشان بوده است. هر چند ولایت فقیه دقیقا به آن معنای مورد قبول امام راحلمان نباشد ولی قطعا مشروعیّت چنین حکومت و ارجحیت آن بر نظامهای پیشین را میرساند. 👈یکی کتابچه زعامت و ولایت است که آن را در سال ۱۳۴۱ بعد از رحلت آیت الله بروجردی نگاشته اند و به صراحت در آن بعد از مقدّمات مهمی میگویند: 📖«حال باید پرسید چه کسی صلاحیت ولایت در دروان غیبت را دارد؟! آیا ولایت از آن همه مسلمین است یا عدول مسلمین یا متعلق است به فقیه؟! در صورت سوم آیا متعلق به هر فقیهی است که در صورت تعدد و کثرت هر کدام از آنها تصرفاتش نافذ و غیر قابل نقض باشد یا متعلق به فقیه اعلم است؟! اینها باید در فقه حل شود. فردی که در تقوای دینی و حسن تدبیر و اطلاع بر اوضاع بر همه مقدم است برای این مقام متعین است و در اینکه اولیاء حکومت باید زبده ترین و برجسته ترین افراد جامعه باشند کسی تردید به خود راه نمیدهد» 👈طور بیان ایشان به گونه ای است که آدم احساس میکند ایشان کاملا متمایل به ولایت فقیه است هر چند مستقلا در دانش فقه در این زمینه قلم نزده اند. کتابچه ی دیگری که کاملا نظر مثبت ایشان را نسبت به انقلاب اسلامی میرساند «اسلام و احتیاجات واقعی هر عصر» است که در سال ۱۳۴۸ منتشر شده است. 👈در ابتدای این کتابچه با دقّت هر چه تمامتر بطلان حکومتهای اسلامی بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روشن شده و اینکه چطور بندگان خدا را به بردگی کشیدند و سپس بطلان حکومتهای غربی امروزی منادی آزادی هم روشن میشود که چطور میخواهند در قالب آزادی انسان را به بردگی نوینی بکشانند. 👈سیر کتاب طوری است که به وضوح تناسب آشکاری با طرح انقلاب اسلامی دارد. مباحث علامه طباطبایی در تفسیر المیزان هم کاملا متناسب با همین رویکرد است. مانند مباحث اجتماعی که در تفسیر آیه ی آخر سوره ی مبارکه آل عمران بیان میکنند. 👈بلکه صراحتا معتقدند مرز حکومت اسلام عقیده است و باید یک رهبر برای دنیای اسلام بر سر کار باشد و در رأس دستورات هم اتّحاد و مصلحت جامعه ی اسلامی است. 🔹حالا برگردیم به آن نقل عجیب! متأسّفانه این کلام را مرحوم آقای محمد رضای حکیمی در کتاب «عقلانیّت جعفری» برای اثبات اینکه اهالی مکتب تفکیک میانه ی بهتری با انقلاب داشتند تا فلاسفه ثبت کرده است. و خداوند از سر تقصیر عظیمی که اینجا نموده بگذرد. آخر مگر هر نبأیی که انسان با خبر واحد میشنود را باید اینگونه نقل کند؟! آنهم در این موضوع بسیار مهم که از اعراض و نوامیس و اموال مهمتر است؟! مگر امیر المؤمنین نفرمود: «لَا تُحَدِّثِ النَّاسَ بِكُلِّ مَا سَمِعْتَ فَكَفَى بِذَلِكَ‏ كَذِباً»؟! 👈همین نقل مستمسک برخی شده تا با آن این دروغ شنیع را ترویج کنند. دیگر نقد بیشتری در مورد تاریخ آن انجام نمیدهم. چون دیگر بازی کردن در زمین شیطان است. فتنه همین است که هر چه هم بحث کنی آخرش باز شبهه ی خبر واحد آنقدر تاریک است که به خوبی از میان نمیرود. تا آنجا که باور کنی برخی واقعا دروغگو و کذّابند و لا غیر! یا فوقش ردّ بر قائلینش کرده و سکوت کنی. ⬇️⬇️⬇️
💭به یاد کلام مهمی از شیخ مفید در کتاب الارشاد افتادم. ایشان جمله ی بسیار سنگین و عمیقی در نقد اسماعیلیه که اتّفاقا معاصر آنها در عصر فاطمیون هم هستند دارند که یک دنیا حرف دارد. یادش بخیر مرحوم آیت الله فاطمی نیا یکبار میگفت از یک کتابخانه بیشتر در آن حرف نهفته است! 👈آن هم اینکه میفرماید در بطلان کلام این اسماعیلیه همین بس که تنها در میان این همه شاگرد امام صادق علیه السلام جمع بسیار بسیار اندکی در ابتدا چنین اندیشه ای را در مورد اسماعیل داشتند که اتّفاقا اینها از شاگردان مهم و اصلی حضرت هم نبودند بلکه از این طرف و آن طرف و از افراد دور بودند! 📖«وَ أَقَامَ عَلَى حَيَاتِهِ [اسماعیل] شِرْذِمَةٌ لَمْ تَكُنْ مِنْ خَاصَّةِ أَبِيهِ وَ لَا مِنَ الرُّوَاةِ عَنْهُ وَ كَانُوا مِنَ الْأَبَاعِدِ وَ الْأَطْرَافِ» 👈در مورد این نقل سنگین از علامه هم کافی است بدانیم هیچ کس از نزدیکان سلوکی متقدم و متاخر و شاگردان اصلی و ارادتمندان واقعی و خانواده ایشان آن را نقل نکرده اند! تنها برخی از اباعد و اطراف و شرذمة ای از منحرفین از سیره و منش علمی و عملی ایشان مدّعی آنند که همین برای مردود دانستن این مطلب کافی است. 👈اگر این نقل را تصدیق کنیم باید به نوعی یا علامه را العیاذ بالله یک منافقی بدانیم که کسی ایشان را نشناخته و تنها برخی دورترینها شناختند و یا آخر عمری از مبانی علمی خود دست کشیده و یا لااقل اگر چیزی هم بوده قطعا این تعبیر شکل تحریف شده ای به خودش گرفته است. تازه بر فرض ایشان انقلاب را تلاشی باطل بداند و ما با علامه ای ضد انقلاب مواجه باشیم دیگر این، آن علامه ای نیست که مورد علاقه و احترام ماست.
باسمه تبارک و تعالی (۷۸۱) 💭نوستالژی فطرت💭 🔹از حیات زیبای حوزه علمیه معصومیه عبور میکردم. درختان را باغبانی کرده بودند. به جایی رسیدم که باید از پلّه ها بالا میرفتم. ناگهان بوی خاصی از چوبهای در حال سوختن به مشامم رسید و با خودش من را به اعماق خاطرات کودکی ام در روستای پدربزرگ برد! 💭زمانی که مادربزرگم دور تنور مینشست و هیزم میگذاشتند و برایمان نان میپختند! آن خاطرات زیبای کودکانه و آن شادی و نشاط را با خودش به همراه داشت. صحنه ها یکی پس از دیگری برایم مرور میشد و دلتنگی آن ایّام و خاطرات گذشتگان همراه با لذّتی از یادآوری آنها وجودم را فرا گرفت. 🔸به قول امروزی ها خیلی نوستالژیک بود. یعنی حالت علاقه مندی احساسی و عاطفی پر شوری داشت که چیزی برای انسان نسبت به موقعیتی در گذشته تداعی میکند. راستی اگر شامّه من بوی چوب سوخته را دریافت کرد شامّه ی ذهنم هم این همه معنا را بو کشید. 💡به ذهنم خطور کرد فطرت تو هم شامّه ی خودش را دارد. فطرتت هم خاطرات اسرار آمیزی از عوالم ملکوت دارد. راستی دیده ای گاهی آنها را در برخی صحنه ها بو میکشد؟! انسانها مثل اعضاء یک خانواده چنین خاطرات مشترکی دارند. 🔸سرّ محبوب بودن رایحه اهل صدق و طهارت همین نوستاژی فطرت است. انبیاء هم بر اساس همین نوستالژی آمدند يَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقول. سر اینکه شیاطین نتوانسته اند دین را از بین ببرند همین نوستالژی فطرت و خا‌طرات معنوی است. در دل هر امتی کز حق مزست روی و آواز پیمبر معجزست زانکه جنس بانگ او اندر جهان از کس نشنیده باشد گوش جان
باسمه تبارک و تعالی (۷۸۲) 🌸«إِنَّ الْمُتَّقينَ في‏ مَقامٍ أَمينٍ»🌸 ✋پاداش دینداری وعده سر خرمن نیست✋ 🔹عقل دنیایی ما وقتی پاداش انسانهای نیکوکار را در سرای دیگر میشنود گمان میکند از الآن باید کار کند تا آنجا به او بدهند. وعده سر خرمن است! ولی منطق دینی آن است که دنیا مزرعه آخرت است. انسان دارد بذر در نفسش میکارد. در همینجا هم میتواند متوجه بذر اینها در مزرعه درونش شود. 🔸در این دنیا تمام توجّه ما به بیرون از حوزه نفسمان است لذا گویا درک بسیار ضعیفی به اثر اعمالمان داریم. گویا برایمان شبیه بذر خیلی ریز و کوچک هستند. همینکه با مرگ توجّهمان از بیرون قطع میشود و آخرتمان عیان میگردد میبینیم درونمان مانند یک مزرعه ی به بار نشسته است و همه موجودند. 🔹آری دیندار واقعی در همین دنیا در درونش جنّات و انهار را باید به شکلی داشته باشد. همینجا باید به نوعی وارد دار السلام شده باشد. باید اثری از آن آرامش و امنیّت عمیق بهشت را در درونش ببیند والا در خودش و عمق دینداریش شک کند. 🔸روایت چهارم از «باب التفویض الی الله و التوکّل علیه» کافی را میخواندم. مرحوم کلینی با سندی صحیح اعلایی از عبد الله بن سنان از امام صادق علیه السلام نقل میکند که اگر بنده ای حقیقتا برای رضای خدا کار کرد و به او پناه برد در همین دنیا به جایی میرسد که با وجود هر مصیبتی باز در امنیّتی کامل است! 🔹حضرت به یکی از پاداشهای بهشتیان که در سوره مبارکه دخان آمده استدلال میکنند که: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ‏ أَمِين» مرحوم علامه مجلسی هم در مرآة العقول به خوبی این نکته را دریافته و میگویند: «و ظاهر الرواية الدنيا»
باسمه تبارک و تعالی (۷۸۳) «رفق و مدارای شیطان» 🔹گاهی بدون هیچ دغدغه و طلب قبلی و بدون هیچ مناسبت و انتقالی یک دفعه مطلبی به ذهن آدم خطور میکند یا به دلش می افتد. اسمشان را خطورات مرموز میگذارم. جایی نشسته بودم. بدون مناسبت و مقدّمه به ذهنم خطور کرد: 💡هیچ میدانی یکی از فنون شیطان این است که از همه ی توانش برای ضلالت انسان استفاده نکند؟! 🔸بسیاری از انسانها چون فطرت سالمی دارد اگر احساس کنند مدام با حملات سهمگین جنود جهل و تاریکی مواجه شده اند و در حال سقوط هستند همین باعث توبه و شکوفایی فطرت و پناه بردنشان از این حجم آلودگی و زشتی به سپاه عقل و طهارت میشود. 🔹لذا شیطان اجازه میدهد انسانها یک سری کارهای خوب و امور اخلاقی را انجام دهند و خیلی اصرار ندارد که هر گناهی را هر کسی انجام دهد. کارش حساب شده است. همین باعث غرورشان هم میشود که خیلی هم وضعشان خراب نیست بلکه خوب هم هست! 🚫فقط یکجا هست که با تمام قوا ایستاده. برای اهل معرفت مجرب است. یکی از اهل دل آن را شهود هم کرده بود که بر سر صراط بندگی و آغاز سلوک واقعی عجیب خیمه زده تا هر کس قصدش را کرد زمینش بزند. 🚫گاهی کاری میکند که تا مدّتها به حالت قبلش هم برنگردد: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ» یک جای دیگر هم هست تمام تلاشش را میکند. آن هم هنگام عدیله و زمان جان دادن است. یک جای دیگر هم هست. آن هم دو راهی های مهم زندگی است که یک طرفش سقوط است و یک طرفش صعود. 🔸آری همیشه از خودت بیزار باش و به کارهای خوبت هم مشکوک و همیشه از شرّ شیطان رجیم به خدا پناه ببر تا آنجا که دیگر خودی نماند تا از شرّش به خدا پناه ببری!