eitaa logo
بذل الخاطر
946 دنبال‌کننده
984 عکس
3 ویدیو
11 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
👈راستی چطوری یاد گرفتیم بخوانیم و بنویسیم؟! یاد گرفتیم رانندگی کنیم؟! یاد گرفتیم حرف بزنیم؟! علوم را فرا گرفتیم؟! به واسطه ی همین خصلت نفسانیمان است. اینکه با رفتاری حالی در ما ایجاد میشود و با تکرار این حالها ملکاتی برای نفسمان متولّد میگردد. 👈اگر نفس انسان چنین قابلیت تأثیر پذیری و اشتداد پذیری را نداشت اساسا هیچ انسانی توان اکتساب علوم و صناعات مختلف را نداشت. تأدیب و تعلیم دیگر اثری نداشت. حالا که این مطلب را خوب دانستیم اهمیت دوران کودکی را بهتر متوجّه میشویم. 👈انسان از همان ابتدای تولّد درونش مانند یک صفحه ی خالی است. البته یک سری زمینه ها و استعدادهایی را هم دارد ولی تا خودش آنها را در نفسش نکارد بین انسانها فرقی نیست. از همان ابتدا با درکها و رفتارهایش مدام در درونش چیزهایی میریزد و صفحه ی دلش را نقش میزند. 👈ولی چون از قبل چیزی در درونش نیست که با آثاری که میخواهد در درونش بکارد مزاحم باشد خیلی سریع نقش پذیرفته و متأثّر میشود. حالها و ملکات خیلی زودتر در درونش ایجاد میشود. به خاطر همین است که یادگیری در سنین بالا دشوار است. 👈چون درون انسان یک سری ملکات و هیئاتی راسخ شده که مزاحم تعلیم جدید است. گویا باید با پاک کن صفحه ی دلش را پاک کند تا نقش دیگری بپذیرد و این دشواری مضاعف است. 🔹بر اساس نظریّه ی تجسّم اعمال درون انسان مانند صحیفه و کتابی است که انسان با رفتارهایش به معنای عام یعنی اعم از فعل و اخلاق و عقایدش زمینه برای نقش و نگار خوردنش را مهیّا میکند. ولی آیا انسان خودش این نقوش را در درونش ایجاد میکند؟! انسان که در ظاهر جز رفتار بیرونی کار دیگری در درون خودش نمیکند. 👈معمولا اینجا گفته میشود یک سری موجودات برتری از این عالم دنیا که مناسب آن عالم قلب و آخرت هستند مانند کاتب و مصوّر این آثار را در لوح نفس انسان نقش میزنند و مینگارند. همانها که به آنها کرام الکاتبین گفته میشود. 👈همان فرشته هایی که مسئول اعمال انسان هستند و به دو دسته ی ملائکه راست و یمین که اعمال خیر و سعادت را مینگارند و ملائکه چپ و شِمال که اعمال شر و شقاوت را مینویسند: «فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ بِأَيْدِي سَفَرَةٍ كِرامٍ بَرَرَةٍ» 👈این نامه ی عمل انسان در نظریه تجسّم اعمال اینگونه باید فهمیده شود. اینکه انسان نامه ی عملش را میخواند یعنی آنچه در درونش کاشته را میبیند. نه اینکه قضاوت اعتباری یک قاضی بیرونی را در مورد کارهایش و جزای آن ببیند؛ 👈فاذا الصُّحُف نُشِرَت یعنی همین سرزمین ملکوتی که در قلبمان ساخته ایم برایمان آشکار میشود. خود خود اعمال خودمان است: «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً» همه اش ساخته ی خودمان است. 👈ذرّه ای ظلم در کار نیست. انسان خودش این معنا را در عمق وجودش می یابد و میفهمد هیچ اعتراضی دیگر نمیتواند داشته باشد. عدالت محض است. چون ذرّه ذرّه ی آنچه میبیند خود اوست. همانکه در دنیا به خاطر غفلت و توجّه به محسوسات آن را نمیدید ولی الآن چشمانی حدید و تیز به درون خودش پیدا کرده است. 👈همینجاست که آه از نهاد انسان بلند میشود که حساب و کتاب چه دقیق بود و اساسا اعمالمان در درون خودش حساب و کتاب بود: «ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً» ⚪گاهی در نظریه تجسّم اعمال گفته میشود این هیئتهای راسخ و حالات باطنی وقتی خیلی قوت پیدا کنند نوعی وجود جوهری پیدا کرده و تمثل مناسب خودشان را در عالم باطن و ملکوت پیدا میکنند که در اصطلاح حکمت به آنها چه خیر باشد یا شرّ ملکه گفته میشود و در اصطلاح شریعت به برخی از انحاء آن اگر خیر باشد ملک و فرشته و اگر شرّ باشد شیطان گفته میشود. ✋ولی آیا فرشته و شیطان بر اساس این کلام توسّط خود انسان با رفتارهایش متولّد میشوند؟! یعنی اینها فرزندان خود او هستند؟! بر اساس نظریّه ی تجسّم اعمال حقیقت همینطور است. 👈اگر انسان با ملکاتی که پیدا میکند فرشته یا شیطان موکّل بر اساس روایات پیدا میکند باید دانست این فرشته و شیطان از رفتار خود او هستی پیدا کرده اند. از بیرون نیامده اند. فرزندان وجود خود اویند. 👈این فرشته از مادّه ی همان نیّت پاک و حالت نیک نفسانی که تبدیل به ملکه شده بود آفریده شده است. یعنی این فرشته در عالم معنا از همان نیّت متولّد شده و در رَحِم نفس پرورش یافته است. ⬇⬇⬇
👈چطور در این دنیا مثلا یک حیوان از نطفه ای به وجود می آید و کم کم در شکم مادرش تغذیه میشود تا آنجا که وقت تولّد و استقلالش فرا برسد؟! در عالم معنا هم این فرشته ها و شیاطین در رحم نفس خودمان نطفه هایشان منعقد میشود و با تکرار رفتارهای متناسب تغذیه میشوند تا جایی که با شکل گیری ملکه وقت تولّد و نوعی تشخص حیوانی استقلالی برایشان فرا رسد. 👈شاید تا اینجا برایتان روشن شده باشد که اگر آخرتمان را بر اساس نظریه ی تجسّم اعمال خودمان میسازیم پس گویا اساسا تغایری بین خودمان و آخرتمان وجود ندارد. خودمان حقائق برزخی را ایجاد میکنیم. 👈در دنیا همواره یک تغایری دیده ایم! یک مادّه ای در خارج دیده ایم که با تعلّق یافتن صورتی یا نفسی نوعی حیات عرضی پیدا کرده است. ولی در آن سرا دیگر این خبرها نیست. 👈مادّه هر چه هست را همین تصوّرات و تأمّلات و نیّاتی باطنی در خیر و شر تشکیل داده و جنسی زنده داشته که وجودش وجودی زنده و ادراکی است. همه چیز روح دارد و حیاتی ذاتی دارد. 👈همین است که: «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ‏» حال که چنین است بر اساس نظریه ی تجسّم اعمال انسان با مرگ با چه چیزی مواجه میشود؟! با اینکه میبیند که قوه ادراکی او تبدیل به قدرت او شده و ادراکاتش تبدیل به افعالش گشته و علمش عیان و غیبش شهادت و سرّش علن گردیده است. همین است که چیزی جز نتائج اعمال و افعالش و افکارش را نمیبیند. 👈گویا دارد صحیفه ی اعمالش را در لوح وجودش میخواند: «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً» 👈در این نگاه قبر انسان همین هیئات و حالات و ملکاتی است که در قلبش نشانده و برزخ برای آن است که غبار هیئات غیر مناسب با جوهر اصلی کم کم فرونشیند و آدمی آماده ی ادراک شفاف قیامتی مناسب جوهر اصلی اش گردد که همان حشر و بعث از قبر است. حالا اینها دیگر تبیینهای کلی و قابل تامل این نظریه است که در کتبی مانند جلد نهم اسفار مباحثی پیرامون آن آمده است.
باسمه تبارک و تعالی (۷۸۶) «بیمارستان پاکان» 🔹سوار بر قطاری که گویا بر بال ملائک روان بود طیّ الارض میکردیم و منزل به منزل سالک کوی مولایمان ابو الحسن الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء بودیم؛ و چه سفر زیبایی به سوی چه مقصد والایی! نصفه شب در محلّی به میزبانی عزیزی از محبّان این خاندان ساکن شدیم. 🔸بچه ها را خوابانده و پیاده به سمت باب الجواد روانه ... همراهم ابراز شرم حضور میکرد و با دیدگان اشک آلود میخواست قبل از ورود خلوت کند. گفتم خوشا به حالت! کار من که دیگر از این حرفها گذشته! آلوده تر از این حرفهایم که با خلوتی آرام گیرم! بیا برویم! قدم بر میداشتم و در درون این ذکر را میگفتم: 💔ای پاک! باز هم آلوده آمد! راستی ای پاک! اینبار با ناپاک چه معامله خواهی کرد؟! صحن و سرای طاهر مطهَّر کجا و من آلوده کجا! ولی مگر چاره ای هم مانده! جز این سوی به کدام سوی میتوان رفت؟! 💡نزدیک باب الجواد میشدم که به دلم افتاد: 🌸که گفته تو آلوده ای؟! اگر آلوده بودی اکنون اینجا نبودی! تو مبتلا و بیماری نه آلوده! تو از جنس این بارگاهی و آخر هم روزی به اصلت بازخواهی گشت! اینجا هم بیمارستان پاکان است. 🔸مگر تو عاشق همه ی خوبی ها و بیزار از همه ی پلیدی ها نیستی؟! مگر از خودت بدت نمی آید؟! این یعنی فقط بیماری ولی جانت هنوز ساکن وادی پاکی است! تا اینگونه ای از مایی! با قرار دل وارد مستشفایت شو که طبیبت آماده است! عقده های دلت را نزدش بازگوی! ز درگاه رضا کس نارضا هرگز نمی گردد که کویش قبله ی حاجات بر اهل سماوا شد «وفایی» دارد اندر دل هزاران عقده ی مشکل نگردد، گر در اینجا حلّ کجا خواهد جز اینجا شد
باسمه تبارک و تعالی (۷۸۷) «الباب المبتلی به النّاس» 🔹روی به ضریح منوّر مولایمان ابوالحسن الرضا علیه السلام زیارت رجبیه را خوانده و وارد دنیای دل انگیز زیارت جامعه کبیره شدم. اصلا یک عالم دیگری است. آدم دوست دارد هیچگاه تمام نشود. همینطور که میخواندم به این فراز رسیدم: 📖«الْبَابُ‏ الْمُبْتَلَى‏ بِهِ النَّاسُ مَنْ أَتَاكُمْ نَجَا وَ مَنْ لَمْ يَأْتِكُمْ هَلَك‏» 💡به دلم افتاد این زیارت ادامه دعاهای توحیدی توست. 🔻آن همه ابراز ارادتها و محبّتها و شوق وصول و درک عظمتها که نسبت به پروردگارت میکردی اگر بخواهد مصداق پیدا کرده و از گزند بازی خیال و فریب نفس بیرون بیاید باید در خلفائش مصداق پیدا کند🔺 🔸این پاکان خلیفه های همویند! آخر خدا که خودش در دسترست که نیست! تعظیم و تکریم و محبّت و تبعیّتش در نسبت با خلفایش معنا پیدا میکند. همانطور که خدا را بزرگ میدانی خلفایش را هم بزرگ بدان! همانطور که خدایت را میخوانی به خلفایش متوسّل باش و الّا هیچ معلوم نیست صدق و اخلاصی در میان باشد: 📖«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي‏ يُحْبِبْكُمُ‏ اللَّه‏» 🔹در ذهن خدایی آفریده ای و خودت را میپرستی! خدا بزرگتر از آن است که شریعه ی هر واردی باشد! خدا از طریق خلفایش قرار است خدایی کند. این خاندان پاک همانهایند که آدمیان به آنها مبتلایند! آزمون بزرگ توحید در قبول ولایت این پاکان و اقرار به کمالات این مقربان است. 🔸هر چه خدایت برایت مهم است امامت هم باید برایت مهم باشد. مگر میشود عاشق خدا بود و عاشق خلیفه خدا نبود؟! مگر از هم جدایند؟! و خدا مگر قرار بود با غیر از خلیفه اش با تو تعامل کند؟!
باسمه تبارک و تعالی (۷۸۸) «دریافتی دیگر از معنای استغفار» 🔹سحر جمعه در حیات مسجد گوهر شاد متنعم از فضای دل انگیز این قطعه از بهشت نشسته بودم. صوت مناجات امیر المؤمنین این فضای ملکوتی را معطّر کرده بود. گویا هیچ درخواستی نداشتم جز شکر این نعمت که اکنون اینجایم! 🔸گویا درخواستم این بود که تشکّرم را بابت این «نعمت حضور» بپذیرند. گاهی آنچنان غرق در حوائجمان میشویم که توجّهمان از عظمت آنجا که در آن قرار گرفته ایم سلب میشود. از نعمت حضور غافل میشویم. 💡بی مقدمه به ذهنم خطور کرد به نظرت چرا جایگاه ذکر استغفار در منظومه اذکار دینی اینقدر رفیع است؟ 💡به دلم افتاد استغفار یعنی توجّه به کاستی ها و اعلام بیزاری از آنها ولی توجّهی توحیدی و در دل توجّه به خداوند متعال. 🔹مشکل جدی ما این موانع و آلودگی ها و کدورتهاست. همین است که با وجود سالها عبادت اثر مطلوبش را در وجودمان نمیبینیم. استغفار همان شمشیر برّان توحیدی برای زدن گردن این نقصهاست. ما خودمان تأثیر بد اینها را در مسیر بندگی میبینیم. 🔸ولی معمولا در ظرف انانیّت و توجّهی مشرکانه به آن توجّه میکنیم. از خودمان بدگویی میکنیم و ناراحت میشویم و گاهی حتّی نا امید! ولی این حالاتمان چون در ظرف توجه توحیدی نیست نوری نداشته و اثر مطلوب خود را نمیگذارد. ✔استغفار نوعی مبارزه با نقصها و تیرگیها در دل توجّه توحیدی است. تبدیل کردن تهدید به فرصت ارتباط با خداست. تقرّب از درب نقصها و آلودگیهاست! استغفار نوعی مدیریت توحیدی بر مسأله ی توجّه به نقصها و تلاشها در راستای زدودن آن است. توجه به نقصی که خود باعث تقرب و دوری از انانیت و یأس است.
animation.gif
26.9K
باسمه تبارک و تعالی (۷۸۹) «قدر خطورات نوری را بدانید» 🔹عزیزی گفت حالا یکبار رفتی حرم چقدر مطلب مینویسی! دیگری گفت تو هم انگار منتظری از چیزی عبرت بگیری! دیگری گفت مطالب علمی بگذار! اینجور مطالب جایگاه علمی ات را مخدوش میکند! 🔸قدر این خطوراتتان را بدانید. به آنها میدان دهید. مشتاقانه انتظارشان را بکشید. وقتی آمدند تکریمشان کنید! زود نگذارید بروند! آنها را به سفره ی درکتان بنشانید. بگذارید با شما حرف بزنند! اینها خیلی حرفهایی که واقعا رزق علمی و معنوی شما هستند را با خودشان دارند. رزقی مخصوص دستگاه گوارش خودتان! 🔹وقتی هضم وجودتان شد سنخشان با علوم متعارفی که می آموزیم متفاوت است. آدم احساس شرح صدر میکند. احساس میکند دیگر جزئی از وجودش شده. شاید همان را اگر قبلا در کتابی خوانده بود و یا عمیقترش را شنیده بود این اثر را نداشت. ⚪نقل شده که روزی مرحوم ملاصدرا با دو داماد بزرگوارش مرحوم لاهیجی و فیض کاشانی در کوچه ای در کاشان میگذشت. دیدند دختری بر پشت بام آمده و میخواهد قالیچه ای را بتکاند! پسری که عاشق آن دختر بود روی کرد به او و گفت: 📖«میدانم که برای قالی تکانی نیامدی! برای خود نمایی آمده ای!» 🔸صدرا از حرف این پسر عاشق به گریه افتاده و حالش منقلب شد و گفت خداوند متعال هم برای آنکه خودش را جلوه دهد دست به آفرینش زده ولی همه در بند قالیچه رنگارنگ کثرت اند و کسی در پی دیدن او نیست! ✋ملاصدرا که خود بهتر از دیگران این مضامین را مبرهن و با کشف میدانست. پس چه شد که همین مطلب در قالب این خطور اینقدر او را گرفت؟! این چه سنخ تفطنی است که اینچنین آدمی را میگیرد؟!
باسمه تبارک و تعالی (۷۹۰) «زیاده، نمیخورم!» 🔹جایتان خالی سر سفره فسنجان با سبزی و ماست آماده بود. بچه ها کنار بشقابشان ماست ریخته و سبزی را روی قاشق گذشته و مقداری برنج با فسنجان میخوردند. 🔸یکی از بچه ها نمیخورد. مدام بهانه می آورد! گرسنه بود و این غذا را هم دوست داشت! بعد از مقداری کلنجار با همان لحن کودکانه و با ناراحتی گفت: «خیلی زیاده! نمیخورم!»😩 🔹توهّم اینکه مجبور است همه را بخورد باعث شده با وجود گرسنگی و اینکه این غذا را واقعا دوست دارد، دیگر شروع کردنی هم نداشته باشد! حکمتی گفت! 🔸گفتیم حالا هر چه میتوانی بخور! با اکراه شروع کرد و اتّفاقا بیشتر غذایش را هم خورد. اگر همان ابتدا به اندازه برایش میریختیم با شوق میخورد و شاید حجم بیشتری هم میخورد! این ناراحتی را هم نداشت و با اکراه هم نمیخورد! 💡به ذهنم خطور کرد در امور علمی و معنوی و رشدهای دیگر انسان هم همینطور است. 🔹وقتی در شریعت اسلامی دقّت کنیم میبینیم با وجود این عظمت و عمق و اسرار بیکرانش چقدر آسان شروع میکند. با شهادتین و رعایت ظواهر. بعد از آن با خواندن نماز هرچند حضور قلبی نباشد. 🔸بعد از آن با رعایت از تقوای جزئی شروع میکند تا مراتب بالاتر و ورع و توکّل و تفویض و تسلیم! به هیچ وجه سخت نمیگیرد. هدف را میگوید ولی طوری در ظرف و بشقاب جلوی ما نمیریزد که نا امید شویم. ولی با برنامه ای ذائقه ی ما را تحریک کرده و به عروج دعوتمان میکند. 📖إنّ هذا الدِّينَ مَتِينٌ فَأوغِلُوا فيهِ برِفقٍ ، و لا تُكَرِّهُوا عِبادَةَ اللّه ِ إلى عِبادِ اللّه ِ فتكونوا كالراكِبِ المُنْبَتِّ الذي لا سَفَرا قَطَعَ و لا ظَهْرا أبقى.
باسمه تبارک و تعالی (۷۹۱) «چرا عارف از قدرتهایش استفاده نمیکند؟» 🔹دراز کشیده بودم که یک خاطر سرگردان آمد. به خاطرات بدون مقدّمه و مناسبت «خاطر سرگردان» میگویم. مضمونش این بود که چرا اهل معرفت و اولیاء الهی از قدرتهای خود استفاده نمیکنند؟! 🔸برخی از اهل ریاضت که برای به دست آوردن این قدرتهای نفسانی ریاضت میکشند اساسا با همین اعمال قدرتها شناخته میشوند. ولی چرا اینجا اینگونه نیست؟! 💡به ذهنم خطور کرد مگر هر کسی که قدرتی داشت اجازه و اذن اِعمال آن را هم دارد؟! 👈خودت مگر قدرت بر دزدی نداری؟! پس چرا این این قدرتت را اِعمال نمیکنی؟! آیا اساسا به خاطر این قدرت بر دزدی به خود میبالی؟! آیا مغرور میشوی؟! ⚪اولیاء الهی هم همینگونه اند. قدرتهای برتری که مناسب مراتب تقرّب به مبدأ هستی است را پیدا میکنند. ولی مگر چون قدرت داشتند اذن و اجازه برای اِعمال آن و دزدی کردن از نظام اسباب را دارند؟! هرگز! 👈اصلا به ذهنشان هم نمی آید! اگر می آمد و اینکارها را میکردند که اصلا به این درجات نمیرسیدند! به هر چیزی هنگام مشکلاتشان فکر میکنند مگر اینکه بخواهند بدون اذن و اجازه اعمال قدرت کنند! 👈همانطور که وقتی خودت نیاز مالی پیدا میکنی به هر چیزی فکر ممکن است بکنی مگر دزدی از دیگری! 🔹البته وجوه دیگری هم هست. سابقا از یکی از سخنرانان محترم شنیدم که در همین زمینه میگفت وقتی مسأله برایش حل شده که دیده مغازه داران با اینکه انواع خوراکی ها را در مغازه دارند ولی از آنها نمیخورند! 👈همینطور در بذل خاطر ۴۵۱ نکته ی مهمی در همین زمینه از فصّ لوطی فصوص الحکم ابن عربی نقل کردم.
باسمه تبارک و تعالی (۷۹۲) «طبیعت بدون قرآن چه گنگ است!» «قرآن زبان آفرینش است» 🔹میخواستم برای زیارت غسل کنم. تلاوت آیاتی از سوره مبارکه نازعات را گذاشتم و قاری شروع کرد به خواندن: «إِنَّ في‏ ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى‏ * أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها» شکوه و عظمت آیات من را گرفت. 💡به ذهنم خطور کرد راستی قرآن چه کلام با عظمتی است. ببین چطور دارد از اسرار آفرینش برایمان سخن میگوید. انتظارات خالق آن را از ما بیان میکند و هدف از خلقت و غایت آن را برایمان میگوید. 👈انسانها برای تفرّج به باغ و بوستان و صحرا و جنگل و دریا میروند! برخی دیگر شیفته سکوت و شکوه آسمان شب اند. برخی دیگر در اسرار مخلوقات تأمل میکنند. ولی به راستی پیام این آفرینش با شکوه چیست؟! 💡به دلم افتاد اینها نیامده تا فهمیده نشود. اگر قرآنی نبود که اینگونه با تو از جانب ربّ العالمین به سخن بیاید راستی چه طبیعتی گنگ و بی معنایی بود. گویا نقص بزرگی داشت. آن هم اینکه تشنه ی حرف زدنش بودیم ولی هیچگاه با ما به حرف نمی آمد! لال بود! 👈این همه دقّت و ظرافت و عظمت و شکوه آخر برای چه؟! آدمی عمری مهمان چنین بنای شگفت انگیزی باشد و بعد هم بمیرد و هیچ؟! قرار نبود صاحب این بنا با ما به سخن بیاید؟! ✋ولی این صحراها و جنگلها و کوه ها و ستارگان و کهکشانها اگر به سخن بیایند چه خواهند گفت؟! پیامشان چیست؟! 💡به دلم افتاد اگر میخواهی بدانی مقصود چه بود و پیام چه و انتظار چه، قرآن بخوان! همه‌ی اسرار در قرآن است. وقتی به دل صحرا میروی قرآن بخوان! به جنگل و دریا میروی قرآن بخوان! به آسمانها مینگری قرآن بخوان!
باسمه تبارک و تعالی (۷۹۳) «عظمت حجاب» 🔹در انتهای مسجد گوهرشاد رو به قبله نشسته بودم. جایی که دید وسیعی به حیات و بنای مسجد داشتم. آدم از عظمت و معنویت معماری اسلامی به شگفتی می افتد. 🌸راستی چه زیبا از معانی اشباع شده. این معماری کجا و این بناهای مدرن امروزی کجا! راستی که از کوزه همان برون تراود که در اوست. 🗽گاهی دیدن این ساختمانهای مدرن برای روح آدم کدورت آور است. قساوت آور است. 👈کم کم صفوف نماز صبح تشکیل میشد. سمت چپ خواهران بودند و سمت راست برداران. من هم در انتها جایی مشرف به هر دو. 💡نماز صبح اقامه شد و سر برداشتم و یک دفعه صحنه این صفوف بانوان در حال نماز تکانم داد. در لحظه ای گویا با عمقی دیگر از حکمت تشریع مواجه بودم! طوری که انسان دوست دارد در پیشگاه این حکمت عظیم سر تعظیم فرود بیاورد. 🔹چطور این حجم متنوع از جذابیت و میل به ابراز را با یک دستور مهار کرده و همه اینگونه آسوده دل از نگاه دیگری متوجه عالم معنا شده اند. راستی این حجاب و این چادر چه شکوهی و چه حکمت عمیقی دارد. 👈چه زیبا و حکیمانه این شریعت آسمانی هم از اصولی چون عفت و تکریم بانوان و تحکیم خانواده محافظت کرده و هم ضرورت حضور اجتماعی آنها را تأمین نموده است. راستی قانون گذاری فقط حق توست چون تو حکیم مطلقی! 🔸شکی نیست که زیبایی و جذابیت و میل به تبرج زن منشأ خطورات فراوان در صحنه ی اجتماعی است. انصافا حجاب و مصداق کامل آن که چادر است مانند پدافندی حکیمانه از آسمان ذهن جامعه نفی خطورات میکند. 💭ناگهان به یاد آن خونهای پاکی که در همین مسجد گوهرشاد بر سر همین چادر جاری شد افتادم. مناسبتش برایم جالب بود.
باسمه تبارک و تعالی (۷۹۴) «ذکر خیری از علامه حسن زاده آملی» 🔹با اندوهی قلبی زیارت وداع امام رضا علیه السلام را انجام دادم. هنوز دلم آرام نگرفته بود. جایی مقابل باب الجواد یک سمند سفید ایستاد. سوار شدم. همینکه نشستم دیدم نوای زیبای حب الحسین وسیله السعداء شروع شد. 🔸راننده با صفا در حال خودش رفت و من هم با ذکر مولایمان چشمانم پر از اشک شد. تمام که شد گفت حاج آقا من دیگر برای مدتی شارژ شدم. قاری قرآن و خادم حرمم. چند آیه از سوره مبارکه مریم برایم تلاوت کرد و فضا نورانی شد. 🔹گفتم اهل کجایی گفت از همان طایفه ی علامه حسن زاده هستیم. گفتم آمل؟ گفت بله. گفتم استاد بزرگوار ... شهرتان می آید از ایشان هم استفاده میکنید؟ گفت بله میشناسم. گفت حالا که ذکری از علامه شد خاطره ای برایت تعریف میکنم. 👈خانمی مؤمن از اقواممان با همسرش اختلافی پیدا کرده بود و در شرف جدایی بودند. ایام بیماری علامه بود. برای التماس دعا و رفع مشکل به ایشان مراجعه کردند ولی اطرافیان اجازه ندادند. ایشان هم دلشکسته به من گفت (راننده) این هم از ایشان! دیدی فایده نداشت؟!😔 👈من هم گفتم حالا بگزار خودم برایت وقت میگیرم. در همین زمانها بود که یک دفعه علامه رحلت کردند. ایشان هم حیران به من گفت حالا چه کنم؟! 👈راننده محترم گفت من هم تصمیم گرفتم تا چهل روز بعد از نماز صبح برای ایشان دو رکعت نماز هدیه کنم تا حاجت این بانوی محترم روا شود. 👈همینکه روز چهل شد علامه به خواب آن بانوی فامیلمان آمدند و فرمودند چرا پیش فلانی (راننده) گله و شکایت کردی؟! حاجتت رفع شده. بیدار که شد دید همسرش همین روز چهلم برای آشتی برگشته.
باسمه تبارک و تعالی (۷۹۵) «تقوای مواجهه با اهل رأی» 🔹بنده خدایی در رشته ای با طول خلوص ممارست و فضل الهی به جایی رسیده بود که گویا بیشتر آن رشته به شکل یک عقل بسیطی در نفسش محقق شده؛ با کمترین تلاش بیشترین اصابه را دارد. 👈شبیه همان عقل اجمالی که به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی در فصل پنجم از مرحله یازدهم نهایة الحکمة: «كأن ما عندك من بسيط العلم منبع‏ تنبع‏ و تجري منه التفاصيل‏» ✔️برای اهل همّت بیش از تلاش علمی خود، یافتن اینگونه افراد اهمیت دارد. اینها اساتید واقعی دانش اند و مستحق تکریم و تعظیم. ✔️باید جستوجویشان کرد و به آرائشان عنایت ویژه داشت. حتّی احتمال اینکه اینها باشند –هر چند در زمان ما یافت نشوند- هرگونه صرف وقت و تلاش زیاد را در این زمینه به شدّت عقلائی میکند. 🔸این بنده خدا در جلساتی مرتبط با همین رشته شرکت میکرد. ولی به آرائش توجّه مطلوب نشده بلکه گاهی تحقیر هم میشد! انتظار داشتند به راحتی برایشان عمق حرفهایش قابل درک باشد و أنّی لهم التناوش من مکان بعید! 👈خلاصه دیدم این بنده خدا واقعا مظلوم واقع میشود و اینهایی که با او اینگونه برخورد میکنند بی تقوایی میکنند و خبر ندارند. 📖«إِذَا جَلَسْتَ إِلَى عَالِمٍ فَكُنْ عَلَى أَنْ تَسْمَعَ أَحْرَصَ‏ مِنْكَ‏ عَلَى أَنْ تَقُولَ» 💭یاد کلام فارابی افتادم. آنجا که توصیه میکند وقتی به «اهل رأی» در رشته ای رسیدید دیگر دو دستی به آرائش بچسبید و الا به او و خودتان ظلم کرده اید: 📖«معنی ذا الرأی هو الّذی اذا أشار بشیء مّا قبل رأیه ذلک من غیر أن یطالب بالبرهان علیه و لا یراجع و تکون مشوراته مقبولة و إن لم یقم علی شیء منها برهانا»
باسمه تبارک و تعالی (۷۹۶) «ویژگی فارابی نسبت به ابن سینا» 🔹یکی از آثار فارابی را میخواندم. برایم این تأملات و فهمهای ساختاری و نگاه های درجه دوّم و نظرگاه های کلان او به مباحث حکمت مشّاء مانند قبل خیره کننده بود. سعی کرده ام یک دوره کتب و رسائلش را از این منظر مرور کنم. به گمانم فارابی به خاطر همین ویژگی سزاوار لقب معلم ثانی است. 🔻بسیاری هر چند دقیق النظر بوده و حتّی اجتهادهای محتوایی خوبی هم داشته باشند ولی فهم های ساختاری قوی و در ادامه اجتهادهای ساختاری ندارند. همین است که برکت دانششان کم میشود🔺 🔸این نگاه های کلان و فهمهای ساختاری را نباید دست کم گرفت. روح و نور و اوج دیگری به فهم انسان میدهد. انسان احساس وسعت نظر و شرح صدر نسبت به ابعاد دانش پیدا میکند. فارابی در بین حکمای اسلامی در این امر نظیر ندارد. 👈سابقا وقتی رساله ی اغراض ما بعد الطبیعة فارابی را میخواندم همین برایم جالب بود. در حدود ده صفحه با مطالبی که امروزه برایمان روشن است مطالبی میگوید که ابن سینا را بعد از آنکه کلّ ما بعد الطبیعه ارسطو را حفظ بود و نمیفهمید یک دفعه ابن سینا کرد! 🔹متأسفانه بوعلی این راه را چندان ادامه نداد. عقلش را بیشتر در همین محتواهای فلسفی و بعضا نقد و اجتهاد محتوایی صرف کرده است. فلسفه مسلمین هم بیش از فارابی ادامه دهنده راه ابن سینا بود. ✔به گمان حقیر فلسفه مسلمین با ابن سینا و کنار رفتن این فهمهای ساختاری که زمینه ای برای عمق فهمی و اجتهاد ساختاری بود ضربه خورده است. 👈اگر راه فارابی پیموده میشد فهم عمیقتر و صافتری از حکمت و مواضع خلل و نقد و قابلیتها و کاستی های آن به دست می آمد.
باسمه تبارک و تعالی (۷۹۷) «استنباط ذکری مهم هنگام استفاده از تکنولوژی نوین» «سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنينَ وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُون وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين» 🔹مشغول تلاوت آیات سوره مبارکه زخرف بودم. به این آیات شریفه رسیدم که: 📖«وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ * لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنينَ* وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ» 👈در روایتی دیدم که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز در شب معراج وقتی میخواست سوار بر براق شود و به آسمانها سفر کند گفته شد این ذکر را بگوید و سوار شود. 💡به دلم افتاد که این ذکر «تقولوا ...» ذکر عامی برای استفاده از تکنولوژی نوین و سواری گرفتن از این ابزارهای اعجاب آور و مصنوعات بشری هم هست. 👈وقتی موبایلت را دست میگیری یا لپ تاپت را باز میکنی یا پشت وسیله نقلیّه مینشینی و یا از یخچال و گاز و ماشین اصلاح و... استفاده میکنی و یا مانند کارگران پشت دستگاهی مینشینی نیز این ذکر را بگو! سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا ... 🙏ذکر آن خدایی را بگو که به شما انسانها چنین عقلی داد که اینچنین این مصنوعات را در جهت حرکت به اهدافتان تسخیر کنید. 🙏اگر نعمت او نبود شما کجا و طاقت صنعت این مصنوعات عجیب کجا؟! بلافاصله هم توجّه به حرکت اصلی ات به هدف والاتر و بازگشتت به سوی او کن و بگو:وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُون. 👈مرحوم مجلسی پدر در لوامع صاحبقرانی به خوبی این فراز را ترجمه ای عام کرده و میگوید: 📖«پاك و منزّه است خداوندى كه اين نعمت را مسخر ما كرد و چنان كرد كه به آسانى بما رسيد و ما را كجا طاقت و قدرت اين بود كه اين نعمت را توانيم به همرسانيدن و به درستى كه بسوى پروردگار خود رجوع خواهيم نمودن همه و جميع محامد و ثناها مخصوص خداونديست كه پروردگار عالميانست» 🔹دقّت که کردم دیدم ذکر مهم و پر کاربردی است. مخصوصا برای توحیدی کردن فضای تاریک استفاده از مصنوعات نوین بشری که انتقال به خداوند متعال و ملکوت عالم را دشوارتر کرده است. خوب است ترک نشود. هم مضمونش عام است و مشکلی برای این تعمیم ندارد و هم در مصداق در ابتدای آیه مؤید دارد. زیرا آمده وقتی سوار کشتی -که مصنوعی بشری است- هم میشوی این ذکر را بگو و مخصوص سواری بر چارپایان نیست. 👈به تعبیر مرحوم فیض کاشانی در تفسیر صافی: «لا طاقة لنا بالفلك و لا بالبحر لو لا انّ اللَّه سخّره لنا» لذاست که در آیه شریفه دیگری داریم که: «وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِه‏» ⚪️شیخ صدوق در فقیه و مرحوم شیخ طوسی در تهذیب نیز با سند خوبی از سعد بن سعد اشعری نقل میکنند که امام رضا علیه السلام فرمود هر وقت خواستید بر نعمتی خدا را شکر کنید این ذکر را بگویید: 📖«إِنَّمَا الشُّكْرُ إِذَا أَنْعَمَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى عَبْدِهِ النِّعْمَةَ أَنْ يَقُولَ‏ سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ‏ وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ‏ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏» 👈این هم استفاده ی خیلی جالبی است. حضرت از این آیه استفاده ی ذکر شکر عام کرده اند که از موردی که گفتیم هم عامتر است. یعنی مثلا به شما نعمت فرزند یا رزقی معنوی یا مادی هم داده شد این ذکر را بگویید. ختم آن به تحمید هم خیلی زیبا و ترکیب مهمی است. 👈البته اصحاب مانند شیخ طوسی در تهذیب از این حدیث تقیه استفاده کرده اند؛ دلیلش هم همانطور که مرحوم صاحب جواهر میگوید: «ضرورة منافاته على تقدير دلالته للاجماع أو الضرورة من المذهب فضلا عن المتواتر من النصوص» در مورد مشروعیّت سجده شکر است. ولی میتوان گفت ربطی به تقیه ندارد و حضرت در مقام تعمیم شکرگزاری از حالت سجده به صورتهای عامتری هستند. صاحب وسائل هم حمل بر تقیه را چندان نپسندیده است. 👈مؤیّد دیگر این برداشت روایت عیّاشی از امام صادق علیه السلام در مورد ذکری برای مطلق نعمتهاست که اینگونه است: 📖«ذِكْرُ النِّعْمَةِ أَنْ تَقُولَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِلْإِسْلَامِ وَ عَلَّمَنَا الْقُرْآنَ وَ مَنَّ عَلَيْنَا بِمُحَمَّدٍ ص وَ تَقُولُ بَعْدَهُ سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا إِلَى قَوْلِهِ وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُون‏»
باسمه تبارک و تعالی (۷۹۸) «جلب فیوضات و دفع خطورات با سلامتی بدن» 🔹محل سکونتمان تا حرم مطهّر رضوی سلام الله علیه مقداری فاصله داشت. چند روز پیاده روی ام زیاد بود و مقداری مبتلا به کمر درد و پا درد شدم. سحر از خواب بیدار شدم و دیدم بدنم خسته است و درد میکند. 🔸حیفم آمد نعمت حضور را از دست بدهم. خانواده گفت یک مسکِّن بخور و بیا! اوّلش از پیشنهادش خوشم نیامد! ولی دیدم حیف است نیایم و یا سر حال نیایم. یکی را نصف کردم و خوردم. پیاده روان شدم و زیارت خوبی شد. 🔹در صحن مسجد گوهرشاد به انتظار نماز صبح نشسته بودم. دیدم شکر خدا سرحال و بی درد توان انجام دادن اعمال عبادی را دارم. در همین حال به یاد مسکّنی که خورده بودم افتادم. 💡به ذهنم خطور کرد اگر بدن و مزاجت سالم یا سرحال نبود الآن این همه توفیق داشتی؟! حال عبادت داشتی؟! یا قرار بود در خانه خواب بمانی و نعمت حضور را اینجا از دست بدهی؟! ✔سلامتی بدن خودش زمینه دفع خطورات مانعه و جلب فیوضات و حضور قلب است. 👈این مسکِّن میخواست اهمّیت سلامتی و شادابی بدن را به تو بفهماند. این بدن مرکب نفس تو است. با آن قرار است طیّ مسیر کنی! مگر میتوان با مرکبی ناتوان و مریض به سادگی به مقصد برسی؟! ✔اصلا این بدن خودش محراب و مسجدی است که نفست باید در آن عبادت کند. در عمارت و نظافت مسجد جانت بکوش! 👈هم در آذوقه اش مضایقه نکن و هم در خواب و تیمارش! با این نیت که بتوانی از آن در راه خدمت و رضای خداوند کار بکشی: 📖اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسِي أَوَّلَ‏ كَرِيمَةٍ تَنْتَزِعُهَا مِنْ كَرَائِمِي وَ أَوَّلَ وَدِيعَةٍ تَرْتَجِعُهَا مِنْ وَدَائِعِ نِعَمِكَ عِنْدِي‏
باسمه تبارک و تعالی (۷۹۹) «مباهات به فرزند» 🔹فرزندم کلاس اوّل است. با یک دشواری در حال یادگیری الفبا و نوشتن و خواندن است. گاهی طوری مادرش اذیت میشد که گفتیم شاید توانایی لازم را ندارد! البته وقتی از وضعیت دیگران مطلع میشدیم آرام میشدیم که: البلیة اذا عمّت طابت!😄 🔸مادرش برای گرفتن اوّلین کارنامه اش به مدرسه رفته بود. برای توصیف وضعیت دانش آموزان از چهار عنوان توصیفی: «خیلی خوب، خوب، قابل قبول، نیازمند به تلاش بیشتر» استفاده میکنند. هر هفت موردش خیلی خوب بود. 🔹یک نگاهی هم به کارنامه چند نفر دیگر از اعضاء کلاس انداخته بودند و دیده بودند آنها اینطور نیستند. گویا احساس یک مباهات و افتخار پیدا کرده بودند. واقعا هم برای پدر و مادر موفّقیت فرزندشان موفّقیت خودشان است. چون فرزند را امتداد وجود خودشان میدانند. 🔸همینها را که بیان میکردند به یاد کلام رسول الله صلی الله علیه و آله افتادم که فرمودند من به عدد شما نزد دیگر امم در قیامت مباهات میکنم: «إِنِّي‏ أُبَاهِي‏ بِكُمُ الْأُمَمَ يَوْمَ الْقِيَامَة» 💡به ذهنم خطور کرد وقتی حضرت به کمیتها مباهات کند به طریق اولی به کیفیت مباهات میکند. و اگر به خوبی های امتشان مباهات دارند از نواقصشان هم آزرده خاطر میشوند. 💗اینجا بود که احساس وجودی مهربان را بالای سر خودم پیدا کردم که اگر رشد کنم مباهات کرده و خوشحال میشود و اگر درجا بزنم آزرده خاطر میشود. اینطور نیست که برایش اهمیتی نداشته باشم. 📖 أَمَا تَعْلَمُونَ أَنَّ أَعْمَالَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيْهِ فَإِذَا رَأَى فِيهَا مَعْصِيَةَ اللَّهِ سَاءَهُ فَلَا تَسُوءُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ سُرُّوه‏
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۰) هدیه ذکر شریفی دیگر از استغفار: «اللهم لا إله إلا أنت ظلمت نفسي فاغفر لي انه لا يغفر الذنوب الا أنت» 🔹برای تقرب به خداوند متعال همانطور که ایجاد مقتضی با تعمیق پیوسته توجهات معرفتی توحیدی لازم است رفع موانع و زدودن تیرگی ها با مبارزه عملی با نفس و شیطان و نواقص وجودی هم لازم است. 👈استغفار نوعی مدیریت توحیدی بر همین امر دوم یعنی مانع زدایی و هموار کردن مسیر صعود و سلوک و تقرب است. تا با آن این مبارزه و بیزاری در دل توحید و به دور از فضای شرک و انانیت رقم بخورد. 👈آن مانع زدایی ای زمینه ساز صعود کلمه طیبه توحید و تقرب وجودی به مبدأ هستی است که از سنخ عمل صالح باشد. صلاح عمل نیز منوط به روح توحیدی دمیده شده در آن است. 👈تفاوت اخلاق و رفتار نیکو با اخلاق و عمل صالح نیز در همین نهفته است. آن اخلاق و عمل نیکی صالح هم هست که وسیله ای برای صعود باشد نه توقفگاهی مانع از سلوک که در این صورت خود شیطانی بر طریق و فسقی ظاهر است! ✔همین است که همواره یک بال سلوک انسان به سوی خداوند متعال مانع زدایی و توجه توحیدی برای عبور از ضعفها با ذکر شریف استغفار است. و باز همین است که استغفار خود یکی از ابواب تقرّب و وصول به خداست. ✔در دل مبارزه با نواقص هم با استغفار روح توحیدی دمیده میشود و از این جهت انسان گاهی از راه گناهان و نقصهایش هم میتواند به خدا برسد! خوبی آن هم معمولا این است که در آن غرور و ریا نیست و معمولا به فضای صدق و طهارت نزدیکتر است. و باز همین است که ذکر استغفار به یکی از اذکار محوری در منظومه ی اذکار دینی بدل شده است. ⚪در بذل ۷۸۸ مجملی در این زمینه بیان شد که هضمش برای برخی عزیزان گویا دشوار بود. در مسند احمد بن حنبل در بخش مرتبط با مسند امیر المؤمنین علی علیه السلام نگاهم به روایتی زیبا از شخصی به نام علی بن ربیعة افتاد که میتواند هضم این مساله مهم را آسانتر کند. 👈وی در کوفه شاهد سوار شدن امیر المؤمنین در کوفه بر اسبشان بوده و مطلب مهمی را نقل میکنند. وقتی حضرت پایشان را بر رکاب گذاشتند شروع به اذکاری توحیدی کردند تا به این فراز رسیدند: 📖«اللهم لا إله إلا أنت ظلمت نفسي فاغفر لي انه لا يغفر الذنوب الا أنت» 👈اینجا بودند که حضرت خندیدند! پرسیدند یا امیر المؤمنین چرا خندیدید؟! حضرت فرمود پیامبر اکرم را دیدیم که وقتی به اینجا رسید خندید و وقتی از ایشان پرسیدیم فرمودند خداوند وقتی این حالت استغفار در هنگام توجّه به نواقص را در بندگانش میبیند با تعجّب میگوید: 👈چه بنده ی خوب و فهمیده و با ایمانی که میداند این فقط من هستم که توانایی بخشایش گناهان را دارم: «عجب لعبدي يعلم أنه لا يغفر الذنوب غيري» در دعائم نیز به شکل مرسل این روایت از امیر المؤمنین نقل شده است: 📖«إِنَّ اللَّهَ يُعْجَبُ لِعَبْدِهِ إِذَا قَالَ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي يَعْلَمُ أَنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ غَيْرُهُ» 💡به ذهنم خطور کرد این استغفار: «اللهم لا إله إلا أنت ظلمت نفسي فاغفر لي انه لا يغفر الذنوب الا أنت» تفسیری از ذکر مشهور استغفار است. بد نیست به آن استغفار مطول بگوییم. در برابر ذکر استغفار مختصر (استغفر الله). 💡یکبار هم که زیارت جامعه کبیره میخواندم به دلم افتاد زیارت جامعه همان ذکر صلوات مطول است و صلوات اختصار همین زیارت است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۱) «حضور بین فرشته ها» «مَتَى تَرَانَا وَ نَرَاك‏» 🔹بچه های کلاس اوّل هر حرفی را یاد میگیرند جشن میگیرند. نوبت فرزندم (او _ و) استثنا بود. به تعداد بچه ها «موز» که در آن این حرف وجود دارد خریدم و به مدرسه بردم. در حیاط ایستادم. خادم مدرسه آمد و موزها را تحویل دادم. 🔸یک دفعه زنگ تفریح خورد! پروانه هایی زیبا و فرشته هایی معصوم خندان و با شتاب وارد حیاط مدرسه میشدند. تماشایشان روح آدم را صفا میدادند. گفتم منتظر بمانم فرزندم هم بیاید. 🔹خوشحال و غافلگیر میشود. آمد و دیدم با شگفتی به سمتم آمد و عجیب ذوق زده شده بود. بچه ها دورم را گرفتند. اسم بچه ها را میپرسیدم و مقداری حرف میزدم تا اینکه خداحافظی کردم. 💭به یاد ایام بچگیم در سالها پیش افتادم. وقتی که پدرم مأموریتی در شهر یاسوج پیدا کرده بود. از تهران آمده بودم و با آنجا خیلی تفاوت داشت! غریبانه کیفم را برداشتم و مسافت زیادی رفتم تا به مدرسه رسیدم. کلاس پر بود و جایی نداشت. روی زمین نشستم! 💭بچه بودم و این همه غربت و تحمل این حالت برایم دشوار بود. در همین حالت یک دفعه پدرم مثل فرشته نجات با لباس نظامی از درب کلاس وارد شد و با لبخندی به من اشاره کرد که بیا برویم! گویا دیدن این امر در آن شرایط مثل معجزه بود. یک دفعه همه چیز دگرگون شد. مثل آب حیاتی در ظلمت شب بود. 💡به ذهنم خطور کرد ای کاش یکی از همین زمانهای خوف و حزنمان که در دل تاریکی دنیا فرو رفته ایم آقا و مولایمان غافلگیرانه با لبخند رضایتی آمده و دستی پدرانه بر سرمان کشیده و کریمانه ما را هم با خودش ببرد! خیالش هم اشک شوق در دیدگان آدمی جاری میکند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۲) «مروری بر آثار روایی فیض کاشانی» 🔹یکی از علمایی که مرور سرگذشت ایشان عبرت آموز است مرحوم ملا محسن فیض کاشانی است. در جوانی برای حجّ با برادرش به سرزمین وحی مشّرف میشود و در آنجا با ملا امین استرآبادی و تفکّراتش آشنا میشود. با همین زمینه اخباری گری به ایران برمیگردد و در راه راهزنان برادرش را کشته و تمایلات عجیب عرفانی پیدا میکند. 👈شهر به شهر به دنبال پیر طریقتی میگردد تا میشنود عالمی اهل دل و سالکی اهل ریاضت به نام صدر الدّین شیرازی در قریه کهک ساکن است. 👈همانطور که در سرگذشت خود نوشت خود دارد اصلا برای همین مسائل سلوکی و نه لزوما یادگیری فلسفه نزد صدرا میرود و مدّت ۱۰ سال نزد او مشغول ریاضت و خلوت و همینطور یادگیری معارف شده و به دامادی ملاصدرا هم نائل میشود. 👈وی که خود عالمی توان مند بود فرزند علمی دو دانشمند تاریخی تحوّل خواه یعنی ملا امین استرآبادی و ملا صدرا است. همین است که روحیه تحوّل خواهی در اعماق وجود او نیز رسوخ کرده است. 👈دیگر نه در فقاهت میتواند مانند جوّ غالب حوزه های اصولی باشد و نه در علوم و معارف میتواند مانند جوّ غالب زمان خود باشد! همین است که یک ترکیب بسیار بدیع و یک تعارض ظاهری بسیار جالبی در درون این عالم فرزانه ایجاد شده است. ⬇
⚪بحث در مورد ابعاد شخصیتی، فلسفی، عرفانی و فقاهتی ایشان بحث مبسوطی میطلبد. ایشان را باید بسان یک تجربه های ناب تاریخی تعیّن یافته در میان جریانات مختلف فکری در نظر گرفته و مورد مطالعه قرار داد. ✔برخی گمان میکنند ترکیب شخصیتی ایشان نوعی ترکیب نا همگون است! آخر ملاصدرا کجا و ملا امین استرآبادی کجا! در صورتی که اتّفاقا این دو شخصیت از جهتی از آنجا که خلاف جریان مشهور و منادی تحوّل بودند به همدیگر در شخصیتی مانند فیض کاشانی میتوانستند به آشتی برسند. هر دو منتقد وضع موجود بودند. 💡به ذهنم خطور کرد اندکی پیرامون تلاش حدیثی ایشان بنویسم. 🔹یکی از بزرگترین انتخابهای مرحوم فیض انتخاب اخباری گری و دست شستن از جو فقاهت اصولی است. بازخوانی کتب فقهی ایشان مجال دیگری میطلبد. همین است که بازگشت مجدّد و تحوّلی به فنّ حدیث دارند. سعی میکنند انقلابی در دانش حدیث ایجاد کنند. 👈ایشان به فکر دسته بندی نوین و تحوّلی در حدیث شیعه می افتند. یک نسل مقدّم بر شیخ حرّ عاملی و علامه مجلسی است و حدود ۳۰ سال از این دو بزرگوار سنش بیشتر است. 👈معاصرینش مانند مرحوم تستری و شاگرد بزرگش مجلسی اوّل در اصفهان و دیگر اخباریون در این زمان بیش از آنکه به دنبال تحوّل در پیکره ی علم حدیث باشند به دنبال فقه اخباری و نگارش شرح بر کتب حدیثی بودند. 👈اوّلین و بزرگترین کار مرحوم فیض در علم حدیث نگارش کتاب عظیم وافی است. کتابی که اگر وسائل الشیعه و بحار الانوار ظهور نمیکرد قرار بود کتاب حدیثی ماندگار شیعه باشد! 👈انصافا هم یکی از علمای روشن اندیش بوده که تلاش کرده مشکلی از مشکلات فضای حوزه های علمیّه را از میان بردارد: 📖«لم أر أحدا تصدى لتتميم هذا الأمر إلى الآن و لا صدع به أحد من مشايخنا في طول الزمان مع أن الأفئدة في الأعصار و الأدوار هاوية إليه و الأكباد في الأقطار و الأمصار هائمة عليه» 👈در مقدمه کتاب وافی ضمن بیان معایب و کاستی های کتب اربعه ابراز تعجّب میکند که چطور بعد از این همه سال هنوز تحوّلی در این زمینه ایجاد نشده است. البته خاطر نشان میکند در این علم تخصصی ندارد: «إني و إن كنت في هذا الشأن لقليل البضاعة ...» 👈ولی معتقد است گویا شخص دیگری هم در میان نیست: «أن الدهر لما كان عن إبراز الرجال في وسن‏ و لم يكن لمعضلات‏ القضايا أبو حسن ...» انصافا هم عمرش را در این زمینه بذل کرده و به قول خودش: 📖«بذلت جهدي في أن لا يشذ عنه حديث و لا إسناد يشتمل عليه الكتب الأربعة ما استطعت إليه سبيلا و شرحت منه ما لعله يحتاج إلى بيان شرحا مختصرا في غير طول» 🔹البته روشن است که چنین تحوّل گرایی های سنگینی در فضای تمدّنهای تعالی گرای سنّتی به سادگی میسور نبوده. بزرگترین مانع در مسیر آن شبهه عظمت پیشنیان و ما ترک الاوّل للآخر است. 👈گفتیم که این روحیه از دو استاد بزرگش به او سرایت کرده. با این وجود از برخی تعابیرش تلاشهایی درونی برای یافتن بنیانهایی برای قانع کردن خود و دیگران برای دست زدن به چنین کارهای تحوّلی هم دیده میشود. 👈به عنوان نمونه یکی از این تلاشها میتوانست این باشد که برای پیشینیان عذری پیدا کرده و دامن آنها را از نقد بری دانسته و در عین حال تحوّل را بر خود فرض بداند. 👈دقیقا همین کار را کرده و در جایی میگوید انصاف آن است که علمای پیشین اساسا برایشان امکان این تحوّل نبوده و آنها در شرایطی که داشتند آنچه میتوانسته اند را انجام داده اند و آنچه ما انجام میدهیم اساسا وقتش در زمان ما رسیده لذا اتّهامی به گذشتگان هم وارد نیست! 📖«الإنصاف أن الجمع بين ما فعلوا و بين ما تركوا أمر غير ميسر بل خطب لا تبلغه مقدرة البشر فهم قد فعلوا ما كان عليهم و إنما بقي ما لم يكن موكولا إليهم فكم من سرائر بقيت تحت السواتر و كم ترك الأول للآخر فجزاهم اللَّه عنا خير الجزاء بما بلغوا إلينا و أسكنهم الجنان في العقبى لما تلوا علينا» 🔹به صورت کلّی انقلاب حدیثی ایشان با نگارش سه کتاب مهم رخ داده است. اوّلین و مهمترین آنها وافی و بعد از آن شافی و در انتها نوادر الاخبار. 1⃣کتاب وافی را در جمع آیات قرآنی مرتبط و جمع بین روایات کتب اربعه و تبویب و تتبّع نوین در این زمینه با آوردن اسانید و جمع تعارضها و تأویل معضلات و شرح مشکلات نگاشته است. گاهی برای شرح از احادیث دیگر کتب هم استفاده نموده است. هدفش هم همانطور که مرحوم کلینی در ابتدای کافی آورده این بوده که بعد از این کتاب دیگر شیعه برای نجات نیازمند کتاب دیگری نبوده و برای استنباط مسائل و احکام نیز برایش کافی باشد. 👈در مسیر استنباط هم دیگر نیازمند تلاش زیادی نبوده و به این اجتهادهای ظنّی و فقه اصولی نیازی نداشته باشد. همین است که نام این کتاب عظیم را وافی نهاده است. ⬇⬇
📖«أوردت بتقريب الشرح أحاديث مهمة من غيرها من الكتب و الأصول و وفقت بين أكثر ما يكاد يكون متنافيا منه توفيقا سديدا و أولت بعضه إلى بعض تأويلا غير بعيد ليكون قانونا يرجع إليه أهل المعرفة و الهدى من الفرقة الناجية الإمامية و دستورا يعول عليه من يطلب النجاة في العقبى من شيعة العترة النبوية و لا يحتاجوا معه إلى كتاب آخر و لا يفتقروا بعده في استنباط المسائل و الأحكام إلى كثير نظر و يستريحوا من الاجتهادات الفاسدة و الإجماعات الكاسدة و الأصول الفقهية المختلقة و الأنظار الوهمية المختلفة» 👈خلاصه ایشان در این قسمت هم کتابی جامع اصول و احکام نگاشته و هم تبویب را مقداری تغییر داده و هم به شرح و جمع و تبیین به شکل گسترده دست زده. در این مسیر به شکل گسترده ای از تفکّرات ملاصدرا هم استفاده نموده است. 2⃣دوّمین کار مهم حدیثی ایشان کتاب شافی است. این کتاب انصافا خریدنی و خواندنی است. یک دوره تلخیص وافی با انتخاب مهمترین روایات و مهمترین بیانها و شرحهایی که در وافی ذیل آن نگاشته میباشد. اسانید هم در این کتاب حذف شده است. 👈خود ایشان معتقد است این گلچینی که از همه ی روایات نموده انتخاب اصول و ارکان روایات است که تعارض و تشابهی نداشته و از قبیل محکمات است. این کتاب دو بخش دارد. 👈بخش نخست در زمینه عقائد و اخلاق و بخش دوم در زمینه شرائع و احکام که هر کدام با تیمّن به عدد ۱۲ مشتمل بر دوازده کتاب بوده و هر کتابی نیز ابوابی دارد. 3⃣سوّمین کار حدیثی که با آن انقلاب حدیثی ایشان به گونه ای کامل میشود نگارش کتاب نوادر الاخبار است. همّت مرحوم فیض در این کتاب جمع روایاتی است که در کتب روایی دیگر شیعه پیدا میشود. در اینجا سعی بر تتبّعی در منابع روایی دیگر و جمع و دسته بندی غرر این روایات دارد. این کتاب مبتنی بر انتخاب گری و نه تتبع کامل است و منطق این انتخاب نیز بر اساس گلچین کردن محکمات و مهمّاتی است که تعارض و تشابهی نداشته باشند؛ به تعبیر خودشان: 📖«و اكتفينا عن المكرّر بما هو أجمع و أكفى، و عسى أن يكون فيما أوردنا غنى عن كثير من الأخبار لوجود محصّل ما تركنا فيما ذكرنا غالبا و لاختصاص أكثر تلك الأخبار بتلك الأعصار و أهل تلك الدّيار» 👈این کتاب البته به شکل مختصری نگاشته شده که برای حفظ و ضبط آسانتر شود. قسمت مرتبط با اصول دین آن را در هفت کتاب که هر کدام ابوابی دارد را نگاشته ولی ظاهرا اجل مهلت نداده و قسمت دوّم کتاب که ناظر به شرائع و احکام باشد را ننوشته اند. 👈نام فهرست کتبی که مورد تتبّع ایشان بوده مانند کتب شیخ صدوق و دیگر کتب را هم آورده است. در این قسمت انصافا بحار الانوار خیلی پیشرفته تر است. 🔹نقد تلاش انقلابی ملامحسن فیض کاشانی در علم حدیث مجال واسعی میطلبد. اینکه چرا با وجود این همه تلاش کتب ایشان جایگاه مطلوبی نیافته است. مقایسه بین وسائل الشیعه، بحار و وافی هم از جهات مختلف حاوی نکات جالب توجّهی است. 👈در اینجا به همین نکته بسنده میکنم که مطالعه ی آثار فیض برای همان قسمت شرح روایی که دارد خوب است. بعضا نکات جالب و مهمی دارد هر چند بیشتر محاسن کتاب ایشان در این قسمت مدیون استادشان ملاصدراست. 👈گاهی به دلایلی انسان از شرایط زمان خود کم اطلاع میشود و همین امر یا برخی تقدیرات دیگر باعث میشود دست به کارهایی بزند که فایده اش کمتر شود. شاید اگر جهتگیری تلاش فیض سمت و سوی دیگری می یافت بیشتر از برکات تلاش حدیثی و شرحی ایشان میشد استفاده کرد. 👈از همین جهت همان کتاب شافی ایشان از جهتی جالب توجّه است. اخیرا یکی از علمای معاصر کتابی نوشته بود که مانند فهرستی بر کتب اربعه بود. عمری در این زمینه بذل کرده بود که میشد با دانستن برخی کلمات از یک حدیث آن را در کتب اربعه یافت. 👈واقعا تلاشی حیرت انگیز بود. ولی به دلیل کم اطلاعی از تحوّلات زمان و یا هر عامل دیگری با ظهور رایانه کتاب ایشان که اگر در قرنهای پیش بود کتابی تاریخی میشد بی استفاده مانده است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۳) «تفسیری بلاغی از حروف مقطّعه» «نفخ صور در عالم حروف و قیامت واژه ها» 🔹یکی از عجایب قرآن کریم استفاده از حروف مقطّعه چهارده گانه در ابتدای ۲۹ سوره از سوره های قرآنی است. تا کنون نظریّات گوناگونی در توجیه آن ابراز شده است. سابقه ای هم در فرهنگ عربی نداشته و در روایات هم به شکل روشنی تبیین نگشته است. 👈عجیب اینکه همانطور که ابن حجر میگوید از صحابه نیز چیزی در زمینه پرسش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این زمینه نرسیده است. استنباط خود ایشان این است که شاید اینها چیزهای روشنی در آن جوّ و جامعه بوده که به مرور از میان رفته باشد! 👈همین امر هم بر غموض بیشتر پیرامون این حروف افزوده است. همین است که هاله ای از اسرار آمیز بودن پیرامون آن ایجاد نموده است. بیشتر این نظریّات در این فضا رقم خورده که این حروف را در فضای اشتقاق از یکی از اسماء الهی در نظر بگیرند. 👈البته نظرات دیگری هم هست مانند اینکه آن را در فضای حروف تنبیه یا حساب جمل یا اسم اعظم معنا کنند. سیوطی در الاتقان در ضمن بیان نظریّات بسیار گوناگون که حدود بیست مورد را میشمارد اینگونه بیان میکند که: 👈«المختار فیها أنّها من الاسرار الّتی لا یعلمها الّا الله تعالی» و در انتها نیز از برخی می آورد: «لا اعرف أحدا یحکم علیها بعلم و لا یصل منها الی فهم». 👈در شیعه نیز شیخ طوسی در تفسیر تبیان میگویند: «روي‌ ‌في‌ اخبارنا ‌ان‌ ‌ذلک‌ ‌من‌ المتشابه‌ ‌ألذي‌ ‌لا‌ يعلم‌ تأويله‌ ‌إلا‌ اللّه‌» ولی خود ایشان و سپس مرحوم طبرسی در مجمع البیان احسن الوجوه را این میداند که اینها اسم این سوره ها هستند! ⬇️
👈البته این اندیشه سابقه داشته و به امثال حسن بصری و ابیّ بن کعب و حتّی خلیل و سیبویه هم منسوب است. علمای متأخّر مانند علامه طباطبایی در المیزان و امام خمینی در چهل حدیث هم متمایل به این هستند که اینها رمزی بین خداوند و پیامبرش است. 👈مرحوم علامه حسن زاده در کتاب انسان و قرآن مجموع حروف مقطعه که ۱۴ حرف هستند را معادل جمله: «صراطُ علیّ حقّ نمسکه» میدانند و اینها را در اصطلاح علمای عدد حروف نورانیه معرفی میکنند و این عدد ۱۴ هم اشاره به ۱۴ معصوم است که همگی در «طه» جمع هستند! 🔹با برخی عزیزان صحبت به حروف مقطّعه قرآن کریم رسید. عرض کردم تا کنون نظریات مختلفی در مورد معنای حروف مقطّعه بیان شده است. ولی یکی از آن وجوهی که درکش برای خودم آسانتر بوده را با تقریر خودم عرض میکنم. راستی چرا این حروف مقطّعه در ابتدای سوره آمده اند؟! چرا در اواسط یا اواخر نیامده اند؟! ✔️وقتی فضای اوج فصاحت و بلاغت قرآن کریم برای انسان جدّی و ملموس میشود اوّلین بارقه های ادراکی که برای انسان روی می آورد این است که چنین فرازهای والایی مسانختی با آثار آن ملکه بلاغت متعارف که در خودمان می یابیم ندارد! حدس میزند که این از مصدری ورای طبایع فصیح انسانی صادر شده است. ✔️حروف همان حروف است و واژه ها همان واژه ها و ترکیبها همان ترکیبها ولی اصلا مزاج دیگری دارد. گویا ترکیبها که تکیه بر واژه ها دارند و واژه ها که تکیه بر حروف دارند چیز دیگری شده و روح دیگری یافته اند! ✔️گویا در مجمع حروف و واژه ها نفخ صور شده و قیامت آنها و ترکیبهای زبانی به پا شده و گروه گروه در حال وارد شدن به بهشت ابدی خود در قالب قرآن کریم هستند. آری قرآن کریم بهشت ابدی واژه ها و معانی است. آنجا که به بلوغ نهایی و قیامت خود رسیده و نزد پروردگارشان ایستاده اند. ✔️به این دوستمان عرض کردم در چنین فضایی وقتی حروف مقطّعه را در ابتدای چنین اعجاز جاودانه ای میخوانم احساس آن را دارم که میخواهد همین را بگوید! میخواهد بگوید ببین دارم از همین حروف الفبا شروع میکنم. ولی میخواهم طوفانی به پا کنم و قیامتی برانگیزم! ✔️برایم حالت آن آشپزی تداعی میکند که مواد غذا را درون دیگ میریزد و شروع به هم زدن آن میکند تا یک دفعه معجونی اسرار آمیز از آن مواد اوّلیه ایجاد کند. حروف مقطّعه همان مواد اوّلیه ای است که در آشپزخانه و دیگ ملکوت به شکل شگفت انگیزی طبخ شده و حال اینچنین در قالب غذای مهیّای آسمانی قرآنی توسّط رسول ختمی مرتبت برای تناول فهم بشر آمده است. 🔹این مطلبی که بیان کردم البته سابقه هم دارد. سیوطی در الاتقان از پیشینیان آورده و شیخ طوسی در تبیان آن را به قطرب نحوی شاگرد سیبویه نسبت میدهد و از زبان برخی اینگونه تقریر میکند: 📖«ان‌ ‌هذا‌ القرآن‌ ‌ألذي‌ عجزتم‌ ‌عن‌ معارضته‌، و ‌لم‌ تقدروا ‌علي‌ الإتيان‌ بمثله‌ ‌هو‌ ‌من‌ جنس‌ ‌هذه‌ الحروف‌ ‌الّتي‌ تتحاورون‌ بها ‌في‌ كلامكم‌ و خطابكم‌، فحيث‌ ‌لم‌ تقدروا ‌عليه‌ فاعلموا انه‌ ‌من‌ فعل‌ اللّه» 👈از بین علما متأخّر هم برخی از دانشمندان بلاغی و زبان شناسی مثل سیّد قطب در فی ظلال القرآن تنها همین قول را پسندیده اند. البته این مطلبی که گفته شد تنها یک وجه است که دلیل قطعی هم ندارد و میتواند با رمز معنایی بودن با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم قابل جمع باشد. 👈همچنین این وجه تنها مبیّن اصل استفاده از حروف مقطّعه در ابتدای سوره است و منافاتی با وجود مناسبتی بین این حروف به شکل خاص و بین حروف تکرار شونده در سوره ندارد. 👈البته تقریری که از آن بیان کردیم با تقریرهای دیگری که آمده مقداری تفاوت دارد. در آنها برای تقریع و دلالت براعجاز مطرح شده ولی در تقریری که آورده شد لزوما برای بیان ادّعای اعجاز هم نیست. 👈در فضای کر و فر نبرد بلاغی خیلی طبیعی و زیبا و با شکوه از مسیر و باند این حروف پروازی ابدی به سوی مزاج برتر تألیف واژه ها و ترکیبها رخ میدهد. 👈شبیه آن حالتی که اسب مسابقه ای قبل از شلیک آغاز مسابقه پای خود را بر زمین میکوبد و آماده ی غوغا است. برای من چنین شکوه بلاغی و زیبایی پر جلالی را تداعی میکند. 🔹اخیرا هم نظریّات جدیدی توسّط برخی معاصرین مانند رشاد خلیفه مصری در این زمینه مبتنی بر برخی بررسی های آماری ابراز شده که باز منافاتی با آنچه گذشت ندارد. عجیبترین نظرها در این زمینه توسّط خاورشناسان و قرآن پژوهان غربی بیان شده که خود نمونه ی خوبی برای عمق آسیب مند بودن چنین پژوهش های شبه علمی نوین است. 👈به عنوان نمونه نولدکه در تاریخ قرآن و همینطور هیرشفلد معتقدند اینها نام کاتبانی اند که زید به ثابت از مصحف آنها نقل کرده و اسمشان باقی مانده است! اینها رمز مالکان اصلی نسخه ها بوده اند! مثلا «حم» اشاره به عبد الرحمن است و... !
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۴) «تأمّلی پیرامون فقه های مضاف» 🔹یکی از اموری که در مباحث الفاظ کشف شده آن است که ظواهر الفاظ تنها برای کسی معتبر است که متکلّم حکیم در مقام افاده ی مطلبی قصد افهام او را داشته باشد. زیرا متکلّم حکیم با در نظر گرفتن قرائن متّصل و منفصل مقام تخاطب قدرت پیش بینی و مدیریت ظهورات کلامش را در ذهن چنین مخاطبی دارد. 👈با توجه به تحقق چنین قدرت پیش بینی عقلاء ظهورات عرفی که در ذهن مخاطب در چنین فضایی شکل میگیرد را بسان اقرار متکلم در حق خود لحاظ نموده و از باب اقرار العقلاء علی انفسهم جائز آنها را به متکلم نسبت میدهند. 👈ولی در مورد دیگرانی که آن کلام را میشنوند چون قدرت مدیریت سرنوشت دلالی کلام در بافت ذهنی آنها توسّط متکلّم وجود ندارد پس ظواهر برای آنها معتبر نیست. مگر از روی قرائن بدانیم خصوصیتی بین مخاطب و بین دیگران نیست. 🔹در اینجا دانستن این نکته قابل توجّه است که یکی از اموری که قرینه مهمی برای دانستن مراد یا عمق مراد است شناخت قبلی از موضوع مورد بحث است. در این زمینه نیز متکلّم با توجّه به اندازه شناخت مخاطب از موضوع میتواند سرنوشت دلالت کلامش را تنظیم نماید که خود نزد عقلاء نوعی اقرار به استناد ظهور کلامش در ذهن مخاطب به خود متکلّم است. 👈با توجّه به مقدّمه ی پیش گفته باید گفت ادلّه ی دینی در زمینه موضوعات ناظر به فقه متعارف که در موضوعاتی مانند افعال مکلّفین، ماهیات اختراعی شرعی مثل نماز و روزه و همینطور مفاهیم اعتباری دیگری مثل ملکیّت و زوجیّت و مانند آن برای مخاطب عام بحث میکند ظهوراتشان حجّت است. ⬇