eitaa logo
بذل الخاطر
935 دنبال‌کننده
899 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۹) «مغالطه ی مصادره ی علوم طبیعی به سود فضای الحاد» 🔹یکی از مغالطات رایج در فضاهای ضد دینی مغالطه ی مصادره ی علوم طبیعی به سود فضای الحادی است. پایه ی روانی این مغالطه تلازم ظاهری بین پیشرفت در علوم طبیعی با فاصله گرفتن از تفکّر دینی کلیسایی حاکم بر قرون وسطاست. 🔸ولی یک پایه ی معرفتی هم دارد. آن هم خلط میان طبیعت گرایی روش شناختی با طبیعت گرایی وجود شناختی است. میگویند رشد خیره کننده ی علوم طبیعی معلول طبیعت گرایی است. تا اینجا مشکل خاصی نیست. 👈سپس در این مرحله گمان یا القاء میکنند این طبیعت گرایی لزوما تکیه بر نوعی طبیعت گرایی وجود شناختی و تقلیل دادن عالم وجود به عالم طبیعت دارد. ✋تصوّری که دیگر در آن نقشی برای عالم غیب و طرح اندیشه ی خدا و معاد و باور دینی وجود نخواهد داشت. 👈در حالیکه از نظر منطقی علوم طبیعی و پیشرفت آن مبتنی بر چیزی بیش از نوعی طبیعت گرایی روش شناختی نیست. تمدن جدید تفطن خوبی به این روش و ثمرات آن داشت که پیشینیان نداشتند. 🔻طبیعت گرایی روش شناختی نوعی تلازم با رشد علوم تجربی دارد و چنین طبیعت گرایی ای هیچ گونه تلازمی با الحاد ندارد چون تجربه خود راهی معتبر برای درک عالم طبیعت است🔺 👈بلکه این نوع طبیعت گرایی میتواند منجر به تعمیق باورهای دینی با دید آیه بین هم بشود. تجربه و نظریه پردازی یکی از راه های شناخت آیات الهی و درک عالم است. 👈پدیده های طبیعی علل طبیعی دارند و علم طبیعی نیز با علل طبیعی سر و کار دارد و در این امر به خودی خود قضاوتی نفیا و اثباتا پیرامون ماوراء طبیعت وجود ندارد که به سود الحاد تمام شود.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۰) «خنده خندوانه ای یا حسینیه معلّایی» 🔹سابقا برنامه تلویزیونی به نام خندوانه پخش میشد. سعی داشتند هر جور شده آدمها بخندند! الکی هم شده بخندند! قهقهه بزنند. نوعی کسالت در آن موج میزد. نوری هم نداشت. 🔸اخیرا در برنامه ی شعبانیّه حسینیه معلّی بدون آنکه چنان تلاشهای غریبی برای خنداندن انجام دهند با کمترین تلاشها مخاطب واقعا احساس شادی بیشتری پیدا میکنند. یک شادمانی واقعی و اصیل و بهجت زا. ✋نه در آن قهقه ای هست و نه تکلّفی و نه خنده ای احمقانه! آدم در درونش احساس نور و نشاط میکند. 👈گویا دو جور و دو سنخ خنده و خوشحالی است. یکی اصیل و عمیق است و دیگری مصنوعی و سطحی که ربطی به اعماق وجود انسان ندارد. ⚪در زبان عربی تا اندازه ای تفاوت معنایی این دو نوع خنده و خوشحالی به سطح واژه ها هم سر ریز شده است. معمولا در مورد خنده ی خندوانه ای «فرح» اطلاق میشود و به شادی حسینیه معلّایی «سرور» و «ابتهاج». فرح است که زمینه زوال عقل و نوعی مرح و بطر و أشر هم دارد. 👈ابو هلال عسکری در کتاب الفروق فی اللغة بحث تقریبا اجتهادی جالبی در این زمینه آورده است: «إن السرور لا يكون الا بما هو نفع أو لذة على الحقيقة، و قد يكون الفرح بما ليس بنفع و لا لذة ...» 👈معاصر دیگر ایشان راغب اصفهانی نیز در مفردات به این برداشت نزدیک شده است: «الفرح انشراح الصّدر بلذّة عاجلة، و أكثر ما يكون ذلك في اللّذات البدنيّة الدّنيوية» 👈سرور دلالت بر نوعی شادی باطنی تری دارد که معمولا شادی ای اصیل است که به اعماق نفوذ میکند. راغب و برخی مفسرین مانند آلوسی متوجه این تفاوت شده اند: السرور هو الخالص المنکتم.
(نوشته انتخاباتی ۱) لطفا نشر دهید «نبرد تغییر سرنوشت در یکی از لیلة القدرهای تاریخ ایران زمین» (مسئولیت تاریخی و دینی از نسلهای آتی بر عهده ما) 🎬خانواده ای را در نظر بگیرید که با همه مشکلات در حال زندگی معقولی بود. رفته رفته در پی برداشتن گامهای بزرگی برای ارتقاء سطح خانواده بود که ناگهان دشمنانش متوجّه خطر رقیب نوظهور شده و این خانواده را تهدید کردند که از حدود خود فراتر نرفته و بازار آنها را خراب نکند! 🎬ولی پدر این خانواده با توکّل به خدا و توجّه به ظرفیّتهای موجود بین خانواده مصمّم به پیشرفت و بیرون آوردن خانواده از حالت بردگی و زیر دستی بود. خانواده را تهدید کردند که اگر ادامه بدهید برایتان مشکلات جدّی ایجاد خواهیم کرد. پدر به فکر آینده ی خانواده بود و برای پیشرفت و بازیابی جایگاه واقعی خانواده زیر بار حرف زور نرفت و گفت با شما تا وقتی جایگاه واقعی خودم را پیدا نکنم خواهم جنگید! 🎬همین شد که دشمنان این خانواده شروع به دسیسه برای به هم ریختن اقتصادی و جوّ روانی این خانواده کردند. در واقع به این خانواده اعلان جنگ کردند. 💭به نظر شما اعضاء خانواده باید در چنین وضعیتی چه رویکردی داشته باشند؟! باید کوتاه بیایند و پدر را مجبور به تسلیم کنند یا باید به یاری پدر شتافته و با تغییر در سطح انتظارات خودشان متناسب با شرایط تحریم و جنگ آرایش دیگری برای عبور از این مرحله پیدا کنند؟! 💭آیا میخواهند مثل قبل مانند برده زیر دست و پا و تسلیم تصمیمات این خانواده های بزرگتر جهانی باشند یا میخواهند خودشان آقای خودشان باشند؟! 👈به نظرم هر عاقلی تصمیم پدر خانواده را تحسین میکند. دیگر شرایط را با گذشته نسنجیده و مشکلات را راحتتر تحمّل نموده و مدام به فکر مبارزه تا پیروزی نهایی در این نبرد تغییر سرنوشت است. 💭به نظر شما چرا جماعت قابل توجّهی از اعضاء خانواده ایرانی دچار تردید در مشارکت سیاسی و انتخاباتی شده اند؟! آیا اینقدر نسبت به خانواده خود کم مهر شده اند؟! آیا بلوغ لازم برای یک انتخاب تاریخی و سرنوشت ساز را ندارند؟! آیا قدر دان این نظام نیستند؟! 👈هر کسی نظری دارد ولی به نظرم بخش قابل توجّهی از آنان اصلا صورت مسأله را درست برایشان تبلیغ نکرده اند! وضعیّت برایشان شفاف نیست. اصلا درست برایش تبیین نکرده اند که خانواده درگیر چه پروژه ی عظیم جهانی شده تا مشارکت او را طلب کنند. تا او را هم به میدان بیاورند. به شخصیت او احترام گذاشته نشده و درست شرایط را برایشان تبیین نکرده اند. 👈همه ی بار مسئولیت را باید او بر دوش بکشد ولی اویی که هنوز هم نفهمیده چرا شرایط خانواده مدام دارد تغییر میکند. اویی که شرایط را در بستر یک جنگ تمام عیار برای رسیدن به یک قلّه برایش تعریف نکرده اند تا مشارکتش و مسئولیت تاریخی اش را جلب کنند. 👈نمیدانند واقعا پدر خانواده به خاطر مصالح اساسی آنها تن به چه مبارزه ی سرنوشت سازی برای آنها داده است. نمیدانند پیچ تاریخی و بازتعریف موقعیّت خانواده در نظم نوین جهانی یعنی چه؟! همانکه رهبر عزیز مدام با زبانهای مختلف آن را تذکّر داده و وظیفه ی ما بود که این وضعیّت را برای مردم تبیین کنیم. ✔اساسا مسأله مشارکت سیاسی در انتخابات مسأله ای دینی و مرتبط با نظام اسلامی هم نیست. هر کسی علاقه مند به آینده ی خانواده ی ایرانی و جایگاه آن در معادلات جهانی است باید بداند زمان حاضر زمان تقسیم مجدد کیک قدرت و نظم نوین جهانی است و از آن لیلة القدرهای تاریخی است که گاهی هر چند صد سال یکبار اتّفاق می افتد و بعد از آن ملّتها بر سر سفره ی عزم و همّتشان در آن برهه های حساس مینشینند. ✔به نظرم تبلیغ مهم در زمینه ی مشارکت سیاسی در انتخابات بالا بردن بصیرت از وضعیّت تغییر در نظم نوین جهانی و مشکلات طبیعی جامعه ی ایرانی در فضای درگیر شدن برای ارتقاء وضعیت خود در نظم نوین است. این را اگر انسان هوشمند ایرانی بفهمد و برایش توضیح دهند نسبت به بسیاری از شبهات بیمه شده و بصیرت سیاسی لازم برای عبور از این برهه ی حساس را پیدا خواهد کرد.
(نوشته انتخاباتی ۲) لطفا نشر دهید (العاقل یکفیه الاشاره) (و نکتب ما قدموا و آثارهم) 🔹میخواهی در انتخابات شرکت نکنی؟!حوصله اش را نداری یا انتقاد داری یا بی اثر میدانی یا ... من نگران معنای دقیق شرکت نکردن تو در انتخابات نیستم. تا اگر شرکت کردی بخواهی منتی بر سر این نظام بگذاری! 📖يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمان‏ 👈من نگران یک چیزم. آن هم معنایی است که امروزه با قدرت رسانه برای شرکت نکردنت خواهند ساخت و آن را منشأ آثاری خواهند کرد. آن معنایی که بر رفتار تو تحمیل میکنند. نگران آنم! 👈نگران تحریف معنای رفتار تو ام. همانها که در ظاهر نیت و اراده اش را نداشته ای ولی روزی که دستت از این عالم کوتاه شد خواهی دید عجیب در کارنامه ی اعمالت ثبت شده. 👈اختیار رای ندادنت با تو است ولی اختیار معنای رای ندادنت در دست تو نیست. در شرایط موجود آن معنایی که به رای ندادنت تحمیل میکنند تو هم در آن شریک خواهی بود. منتظر باش که همه اش را و همه ی آثارش را در نامه ی اعمالت خواهی دید.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۱) «عقل قرآنی» (۹) «إِنَّ اللَّهَ أَجَلُ‏ وَ أَعْظَمُ‏ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ» 🔹قرآن کریم بارها و بارها نوعی عقل را مخاطب خود قرار میدهد و برای آن درکهایی را اثبات میکند که کمتر از آن صحبت میشود. یکی از اسرار آمیزترین استعدادهای نهفته در انسان است که انبیاء آن را در وجود بشر کشف کردند و او را به وجود آن توجه میدادند. 👈عقلی پاک و نورانی که در همه ی انسانها به ودیعه نهاده شده ولی گویا با بی توجّهی به آن به نوعی زیر خاک امیال و اوهام مدفون شده. عقلی فطری که هنوز متأسّفانه به خوبی کشف نشده و با دیگر تعیّنهای عقلی مانند عقل شعری یا خطابی یا عوامانه و... اشتباه گرفته میشود. 👈ولی تجربه نشان داده در آن انسانهایی که شعله هایی از آن سر کشیده انسان با سرچشمه ی انسانیّت و صفا و عقل و روشن بینی مواجه است. 👈صحبت از ابعاد این تعیّن خاص از عقل را باید به جای دیگری موکول کنیم. عقلی که اگر بیدار و بیدارتر شود به زودی بدون نیاز به مقدّمات زیاد حقایق اساسی عالم را با وضوح هر چه تمامتر درک خواهد کرد. ✔یکی از اوّلین ادراکات این عقل آن است که با نگریستن به این عالم به راحتی میفهمد که این عالم بسی پر عظمت تر و با شکوهتر از آن است که جز از سرچشمه ای علیم، حکیم، قادر، رحیم و... سر زده باشد. سرچشمه ای که معدن همه ی کمالات است. وقتی از دریچه ی آن بنگرد هیچ شکی در وجود فاطری برای این آسمانها و زمین به خود راه نمیدهد. ✔یکی دیگر از ادراکات این عقل قرآنی آن است که سرچشمه ی برتر چنین عالم با شکوهی را بسی با عظمت تر و والاتر از آن می یابد که توان اکتناه و درک عمق صفات او را داشته باشد؛ همانکه امام کاظم علیه السلام از آن پرده برداشت و فرمود: 📖«إنَّ اللَّهَ أَعْلَى وَ أَجَلُ‏ وَ أَعْظَمُ‏ مِنْ أَنْ يُبْلَغَ كُنْهُ صِفَتِهِ» ✔و باز یکی از ادراکات این عقل نورانی قرآنی آن است که سرچشمه این عوالم وجود بسیار برتر و والاتر از آن است که جایی از سلطنت و حضورش خالی باشد که امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ‏ أَجَلُ‏ مِنْ أَنْ يَحْتَجِبَ عَنْ شَيْ‏ءٍ أَوْ يَحْتَجِبَ عَنْهُ شَيْ‏ءٌ» ✔یکی دیگر از درکهای این عقل قرآنی آن است که به زودی می یابد این سرچشمه والایی (الله) که برای هستی می یابد حکیمتر و با عظمت تر از آن است که بی دلیل و باطل و مانند یک بازیچه بی هدف این عالم با عظمت و با شکوه را آفریده باشد. این ملک قطعا ملکوتی دارد و این دنیا آخرتی! ✔باز یکی از درکها این عقل نورانی قرآنی آن است که این سرچشمه با همه بزرگی و حضور سلطنتش بسی والاتر و با عظمتتر از آن است که جز از راه وسائط با انسان در ارتباط باشد: 📖«فَهُوَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَجَلُ‏ وَ أَعْظَمُ‏ مِنْ أَنْ يَتَوَلَّى ذَلِكَ بِنَفْسِهِ وَ فِعْلُ رُسُلِهِ وَ مَلَائِكَتِهِ فِعْلُهُ لِأَنَّهُمْ‏ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ‏ فَاصْطَفَى جَلَّ ذِكْرُهُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَ سَفَرَةً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِه‏» ✔یکی دیگر از درکهای این عقل قرآنی که به جان خودم قسم از هر برهانی قوی تر و لذیذتر و نورانی تر در جان این بیدار عقلان طلوع میکند این است که آن سرچشمه ی والا و برتر که این عالم از او جلوه کرده بسیار با عظمت تر و با شکوهتر و برتر از آن است که گمان شود زمین و این انسانها را بدون امامی عادل رها کرده باشد! امامت نیز از نتایج دیگر این عقل قرآنی است. در روایت صحیح امام صادق علیه السلام به ابو بصیر در این زمینه فرمود: 📖«إِنَّ اللَّهَ أَجَلُ‏ وَ أَعْظَمُ‏ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ» ✔و باز این عقل قرآنی به زودی می یابد آن سرچشمه ی والا و برتر بسی با عظمت تر و با شکوهتر از آن است که برای بندگانش چنین امامی قرار دهد بدون آنکه اسرار این آفرینش را در درون این امام به ودیعه نگذارد! 📖«إِنَّ اللَّهَ أَجَلُ‏ وَ أَعْظَمُ‏ مِنْ أَنْ يَحْتَجَّ بِعَبْدٍ مِنْ عِبَادِهِ ثُمَّ يُخْفِي عَنْهُ شَيْئاً مِنْ أَخْبَارِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ»
(نوشته انتخاباتی ۳) لطفا نشر دهید «به خاطر چه رأی بدهیم؟!» برای رأی ندادن بهانه بسیار است. ولی برای رأی دادن چطور؟! 1️⃣اگر مسلمانی انقلابی هستی و دلت برای نظام جمهوری اسلامی که این همه خونهای پاک به پای آن ریخته شده و اینگونه عزّت و اقتدار و استقلال را دوباره بعد از قرنها برایت به ارمغان آورده میسوزد باید رأی بدهی. دلالت ضمنی رأی تو رأی به این نظام است. 2️⃣نظام اسلامی هیچ! اگر مسلمان معتقدی هستی و دلت برای اسلام و دین میسوزد که در این زمان اینگونه ظلمتهای تاریک الحاد و فسق آن را احاطه کرده باید رأی بدهی. دلالت ضمنی رأی تو رأی به اسلام و دفاع از آن است. 3️⃣نظام اسلامی و اسلام هیچ! اگر انسان معنوی یا اخلاق مدار و خانواده دوست هستی و دلت برای اخلاق انسانی و سنّتها و فرهنگهای نیک بشری میسوزد که اینگونه در این زمان مورد تهاجم فرهنگهای ضدّ انسانی و ضدّ بشری قرار گرفته باید رأِی بدهی. دلالت ضمنی رأی تو رأی به اخلاق و سنّتهای نیک انسانی است. 4️⃣نظام اسلامی و اسلام و اخلاق انسانی هیچ! اگر دلت برای کشور آریایی کوروش و رستمها که هزاران سال است با همه ی سختی ها سرپا مانده و مدّتی است دوباره برای احیاء خود و دست یابی به جایگاه منطقه ای و جهانی اش در حال جنگیدن و پنجه در پنجه قدرتها انداختن است میسوزد باید رأی بدهی. در این زمانی که دشمنان کشورت آن را کشوری زیر دست و فقیر خواسته و به دنبال تجزیه آنند. دلالت ضمنی رأی تو رأی دادن به اقتدار این کشور و سربلندی ایران زمین است. 5️⃣نظام اسلامی و اسلام و اخلاق انسانی و ایران آریایی هیچ! اگر دلت برای جامعه ای آرام و امن میسوزد که بتوانی در آن خودت و نزدیکانت زندگی کنی و فعالیت اجتماعی و اقتصادی داشته باشی و نگران امنیّتت نباشی باید رأی بدهی. در این زمانی که گرگها و کفتارها دور کشورت را احاطه کرده اند و منتظر فرصت اند تا فاصله ای میان مردم و نظام احساس کنند تا امنیّت آن را به مخاطره بکشند. دلالت ضمنی رأی تو رأی دادن به امنیّت جامعه ات است. به خاطر نظام اسلامی، اسلام، اخلاق انسانی، ایران آریایی و امنیّت جامعه رأی میدهیم.
(نوشته انتخاباتی ۴) لطفا نشر دهید «به چه چیزی اعتراض داری؟!» برای چه رأی نمیدهی؟! برای وضعیت نامطلوبی که داری و امیدی به اصلاحش با رأی دادنت نداری؟! اگر اینطور است بیا ببینیم وضعیت نامطلوب امروزی ما معلول چیست؟! امور ملّت و جامعه ما متأثّر از چهار عامل رقم میخورد. یکی فرهنگ مردم ماست که عصاره ای از تاریخ کهنی است که بر مردم این مرز و بوم گذشته است. دیگر دولتی است که بر ما حکومت میکند با همه ی ابعاد قانون گذاری و اجرایی آن. عامل سوّم نظام سیاسی است که دولتهای گوناگون در ذیل آن ظاهر میشوند و با همه ی اختلافاتشان مشغول رتق و فتق امور هستند. و عامل چهارم هم نظام و دولت حاکم جهانی است که چه سیاستها و اقداماتی را در قبال ما دارد. مشکلات اخیر ما به خاطر فرهنگمان است یا دولتها ومجالسمان یا نظاممان؟! اگر همه اش یا عمده اش تقصیر آنها بود چرا قبل از این هیچ گاه چنین مشکلاتی در این حد نداشتی؟ حال اگر عمده اش تقصیر تحریمها و سیاستهای نظام طاغوت جهانی است آیا میدانی رأی ندادنت به معنای رأی دادن به این سیاستهای شوم و تداوم آن است؟! نمیگویم رأی بده یا نه! فقط میگویم شرایط را به گونه ای رقم زده اند که رأی ندادنت حتّی اگر قصدی هم نداشته باشی یک عنوان قهری پیدا کرده است. به معنای آن است که همه چیز تقصیر نظام و شهدای در راه آن است. چه بخواهی یا نه خودت را در صفی مقابل صف آنها قرار داده ای. دیگر خود میدانی.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۲) «فیلم سینمایی قاتلان ماه کامل» «خطری برای بشریّت در شیطان یهودیّت» 🔹شبهای نزدیک به نیمه ی شعبان توفیق شرکت در موکبی میان حرم حضرت معصومه سلام الله علیها و جمکران را داشتم. آخر شب به منزل برگشتم و بچه ها به منزل پدر بزرگ رفته بودند. با همسر محترم تصمیم گرفتیم یک فیلم سینمایی نگاه کنیم. 🎬فیلم «قاتلان ماه کامل» انتخاب شد. یک فیلم آمریکایی که سال گذشته ۲۰۲۳ در جشنواره فیلم کن اکران شد. فیلمی با مضمونی بسیار قابل توجّه و قابل تأمّل با بازی بازیگران شهیری مانند دی کاپریو و رابرت دنیرو. گویا فیلم بر اساس واقعیت هم ساخته شده است. 🎬داستان فیلم در مورد یکی از قبیله های سرخپوستی متمدّن ساکن در آمریکا به نام اوسیج میباشد. امروزه جمعی از آنها در ایالت اوکلاهاما زندگی میکنند. داستان فیلم به زمانی برمیگردد که در زمینهای آنها نفت کشف میشود و برخی به این میراث گرانبها طمع میکنند. 🎬در ابتدا به نیّت خیرخواهی درون آنها نفوذ کرده و سالیان سال با آنها آشنا شده و دوست میشوند و حتّی فرزندهایشان با فرزندهای آنها بزرگ میشوند. ولی در باطن با بی رحمی تمام طوری با آنها ارتباط خانوادگی برقرار میکنند تا بعد از مدّتی خودشان میراث دار این زمینها و ثروتهای عظیم باشند. 🎬همین است که یکی یکی سلسله قتلهای مرموز و هدفمندی میان این سرخ پوستان مظلوم اوسیج رخ میدهد و برخی نیز با بیماری های عجیب یکی یکی میمیرند! ⬇
🎬دی کاپریو در نقش ارنست برکهارت بعد از جنگ جهانی اوّل به این منطقه برمیگردد تا کنار برادرش بایرون و عمویش ویلیام کینگ هیل زندگی کند. هیل با بازیگری رابرت دنیرو یک مزرعه دار و نماینده ی کلانتر است که در قالب یک خیّر و خیرخواه برای سرخ پوستان فعالیت میکند. به او شاه میگویند! محبوب همه هست و در آن منطقه خدمات اجتماعی انجام میدهد. 🎬خلاصه اینکه همه ی شرارتها زیر سر همین شاه یا همان ویلیام هیل عموی دی کاپریو است. هموست که بی رحمانه یکی یکی را از بین میبرد تا حقّ مالکیّت آنها به خانواده ی مرموز او ارث برسد و آنها مدام ثروتمند تر بشوند. 🎬یک خانواده بسیار منسجم و خطرناک که هر چند با هم مهربان اند ولی نسبت به غیر خود بسیار بی رحم هستند. دی کاپریو را هم با همین نیّت به ازدواج یکی از زنان ثروتمند سرخپوست در می آورند. حالا ماجراهای جالب و دقیق بسیار است. 🎬نکته حسّاس فیلم آنجاست که روشن میشود دی کاپریو و عمویش دنیرو یهودی هستند! هر چند خودشان را مسیحی کاتولیک معرّفی میکردند. یهودیانی مخفی و عضو جماعت فراماسون مخفی که شهوت پول و ثروت همه ی وجود آنها را گرفته بود. یهودیانی که میخواستند میراث داران این ثروتهای عظیم باشند. 🔸«نکاتی پیرامون فیلم قاتلین ماه کامل»🔸 به دنبال نقد این فیلم نیستم. تنها برخی نکات قابل توجّه و قابل تأمّلی که این فیلم به دنبال تصویر آن بود و یا به شکلی الهام بخش آن بود را بیان میکنم. ⚪اوّلین نکته این بود که چطور این فیلمسازان دست روی چنین معنایی که در هر حال نوعی ضدّ یهودی گری در آن موج میزنند گذاشته اند؟! واقعا تکان دهنده است. پاسخی که برای این مطلب دارم این است که اوّلا این فیلم را هوشمندانه طوری طرّاحی کرده اند که بیننده نه از یهودی ها نا امید میشود و نه از نظام حاکم بر آمریکا. از یهودی ها نا امید نمیشود چون خود دی کاپریو نماینده یک انسان یهودی ولی دارای وجدان است که در برابر خانواده ی خود به گونه ای قیام میکند و علیه آنها و جنایات آنها شهادت میدهد. 👈این یعنی یهودی های خوب هم داریم. قضیه هم یک امر تاریخی است. دیگر اینکه این جنایت هولناک توسّط کارآگاهان واشینگتن بعد از درخواست از رئیس جمهور کشف میشود. 👈هر چند مسئولان محلّی اعم از پزشکان و کلانتر و... فاسدند ولی سیستم فاسد نبوده و امید اصلاح کاملا وجود دارد. همینطور اینکه یهودیان در اینجا تنها به سرخپوستان ظلم کرده اند نه به آمریکایی ها! ⚪نکته ی دیگر این فیلم تصویر کردن عمق خباثت برخی از یهود است. اینکه اینها ویژگی های خاصی دارند. یکی اینکه بسیار بسیار شهوت ثروت دارند. شهوتی بی انتها برای ثروت. برای دسترسی به آن هیچ مرزی از جنایت ندارند. هم کودک میکشند و هم زن و هم پیر! هیچ دل رحمی هم ندارند. 👈اینها بسیار منافق هم هستند و خودشان را نشان نمیدهند ولی بازیگر پشت صحنه ی بسیاری از حوادث هستند. دیگر اینکه برعکس این رویکرد بی رحمانه با دیگر انسانها در جمع خود و با خانواده ی خود بسیار منسجم و هم دل اند. 👈قوانین سخت گیرانه ای دارند و همه جا نفوذ کرده اند. همچنین اینکه بسیار هم برای وصول به اهدافشان صبر و حوصله دارند حتّی اگر سالهای سال طول بکشد. 👈همین دنیرو که خیّر بزرگ آن منطقه است با سرخپوستی از کودکی دوستی صمیمی دارد و او را بیمه ی عمر کرده است. ولی همه ی اینها ظاهر سازی است و ذرّه ای به او احساسی ندارد. همین است که به محض اینکه به سنّی میرسد که اگر فوت کند بیمه عمر به او تعلّق میگیرد او را از طریقی میکشد تا فوائد بیمه ی او به شکلی به او برسد! ⚪یکی از درسهای این فیلم این است که انسانهای خبیثی مانند چنین یهودیانی نیز باز فطرت انسانی دارند. وجدان دارند. گاهی واقعا ناراحت میشوند. دی کاپریو مظهر چنین افرادی است. هر چند آلوده به جنایتهای بسیار میشود ولی باز در نبردی با وجدانش همواره درگیر است. حتّی وقتی باید در انسولین همسرش به تدریج زهر بریزد که بیماری اش وخیم شود خودش پریشانی میگیرد. گاهی خودش هم برای این جنایتی که در حقّ محبوبش میکند زهر مینوشد! 👈ولی وقتی میبیند که قرار است فرزندانش را هم یکی یکی از بین ببرند تا ثروت به خانواده ی یهودی برسد دیگر عاطفه اش غلبه میکند و عمویش را در دادگاه لو میدهد! ولی نکته ی جالب آن است که حتی این یهودی توبه کرده باز به آن خلوص نهایی نمیرسد! 👈وقتی همه چیز را لو میدهد و خودش را سبک شده پیش همسرش معرّفی میکند این را لو نمیدهد که در انسولین همسرش زهر ریخته است. همین باعث میشود که همسرش همین را بزرگترین جرم محبّتی او بداند و از او جدا شود و به او خاطرنشان کند تو هنوز پاک نیستی و به دنبال فریبی! ⬇⬇
👈یکی از صحنه های تأثیر گذار این فیلم آنجاست که یک ظلم ساختاری به این سرخپوستان مظلوم وارد میشود. آنقدر مظلوم که یکی از آنها یک جای فیلم فریاد میزند: «فکر کردی چون بومی ام میتونی بهم زور بگی!» 👈کار این بومیان و صاحبان اصلی این سرزمینها به جایی رسیده که اینگونه بومی و مالک بودنشان باعث مظلوم بودنشان میشود. نماد تحقیرشان میشود. 👈نکته ای که به ذهنم خطور کرد این است که اساسا این آمریکا هم چیزی کم از اسرائیل غاصب ندارد. اینها هم با همین روش غصب و ظلم و کشتار بومیان را کنار زده اند! ماجرای اسرائیل و جریانات تلخ آن با فلسطینیان مظلوم چیز جدیدی برایشان نیست. ⚪این فیلم به خوبی نشان میداد که چطور هر جایی ثروتی سرشار مانند نفت و دیگر ثروتها در کار باشد چشمهای طمعکاری به آن دوخته شده و دیگر نباید امور مربو‌ط به آن را ساده انگارانه تحلیل نمود. ثروتی که میتواند باعث خوشبختی بومیانش شود بزرگترین بلا برایشان میشود. 👈هر کسی چنین ثروتی در دست دارد نباید خودش را از طمع شهوت بی انتهای ثروت این دسته مصون بداند. باید بداند برای چنین جمع و قبیله و کشوری نقشه ها خواهند کشید و باید خودش را برای هر جنایتی هر چند قالبهای بشر دوستانه و خدمات اجتماعی آماده کند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۳) «مسجد مرکز اصلی و قلب تپنده ی تبلیغ دین» «مساجد را دریابید!» 🔹از برکات اربعین سرایت فرهنگ راهپیمایی دینی و موکبداری در مراسمات دیگر است. در ایام نیمه شعبان فاصله ی بین حرم حضرت معصومه سلام الله علیها تا جمکران یکی از مکانهای استثنائی برای راهپیمایی و گردهمایی دینی شده است. 👈برای خدمت رسانی تبلیغی در یکی از موکبهای کنار مسیر بودم. موکبی بزرگ با برنامه های متنوع و پذیرایی های گسترده! بخشی هم برای پرسشهای دینی و اعتقادی بود. تقریبا کسی نمی آمد. 👈خودم برای صحبت کنار این و آن مینشستم و سر صحبت را باز میکردم. حالا این هم خدمت رسانی است. برخی مشکلات مهم در زندگی که بعضا داشتند را فرصت میشد مطرح کنند. ممکن بود برای اندکی مفید باشد. 👈ولی با این وجود میدانستم این کار به نوعی حرکتی قسری و موردی و بی ضابطه است. گویا یک جای کار میلنگد. آیا واقعا طبیب دوار بودن اینگونه است؟! آیا اینگونه بودن اصلا مناسب است؟ آیا مشکل از ضعف در فنون تبلیغی ماست یا جای موکب مناسب نیست یا ...؟! 🔸مشکل اصلی این بود که اساسا در میان این حجم از برنامه های متنوع جایی برای این امور نبود. اساسا این فضا برای چنین امری طراحی نشده بود. کسی انتظار چنین چیزی نداشت. کسی به دنبال حل معضلاتش در این زمینه در اینجاها نبود. برای چیزهای دیگر آمده بودند. ✋وقتی چنین است و اصلا توقع و انتظار تو را نداشته باشند طبیعی است که نادیده گرفته شوی. 💡در همین حال که بین جمعیت قدم میزدم یک لحظه عظمت حکمت شارع مقدس در طراحی هندسه ی احکام دینی من را گرفت. طرح اساسی شرع برای تبلیغ دین مرکزیت بخشی به مسجد است. 👈همه چیز را دین مبین طوری تنظیم کرده تا از طریق مسجد و امام جماعت پیام دین به مردم ابلاغ شود. بی خود نیست اینقدر ثوابها و اینقدر تعظیم و تکریم مسجد در شرع آمده. 👈مسجد همانجایی است که قرار است مردم روزی سه نوبت به سمت جماعتی پشت سر امام بیایند. همانجایی که انتظار و توقع دارند تو باشی و با آنها حرف بزنی. تا پیام دین را بگیرند. 👈مسجد حوزه ی قدرت توست. چطور برای دیدن پزشک به مطب میروی و برای مکانیک به مکانیکی و برای معلم به مدرسه! مسجد هم همانجایی است که قرار است سراغ تو آمده و این پیامها به شکل مناسبی منتقل شود. 👈همانجایی که خودشان به سوی تو می آیند و تو را در آن بزرگ میبینند و پشت سر تو قرار میگیرند و منتظر شنیدن پیام دین هستند. در چنین فضایی است که میتوان به راحتی دین را تبلیغ کرد و مخاطب هم منتظر دریافت پیام دین است. 👈طراحی دین برای انتقال این پیامها به صورت کلی مسجد بود. اگر مسجد ضعیف شود شک نکنید که انتقال پیام دینی در فضاهای دیگر به این سادگی ها ممکن نیست. اگر میخواهید کاری ریشه ای کنید مردم را با مسجد و نماز جماعت آشنا کنید. 👈پای آنها را به مسجد باز کنید. مسجد را تبلیغ کنید. راستی چه دستور طلایی است تبلیغ به مسجد آمدن. در دلش هزاران توصیه و حرف نهفته. اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین و عمیر مأمون از امام حسین علیه السلام نقل میکنند که میفرمودند: 📖«مَنِ اخْتَلَفَ إِلَى الْمَسَاجِدِ أَصَابَ إِحْدَى الثَّمَانِ أَخاً مُسْتَفَاداً فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ عِلْماً مُسْتَطْرَفاً أَوْ آيَةً مُحْكَمَةً أَوْ رَحْمَةً مُنْتَظَرَةً أَوْ كَلِمَةً تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى أَوْ يَسْمَعُ كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَى هُدًى أَوْ يَتْرُكُ ذَنْباً خَشْيَةً أَوْ حَيَاء» 👈آری این مساجد را باید دریافت! آنها را احیاء کرد. در تعظیمش کوشید. مردم را با آن آشنا کرد. حوزه های علمیه باید بر محور این مساجد شکل بگیرند و در این نقاط به بدنه ی جامعه متصل شوند. 👈اگر این بنای حکیمانه را در جایگاه اصلی اش در هندسه ی دینی قرار ندادیم و بخواهیم با طرح های بدیل کار را حل کنیم راه به جایی نخواهیم برد. معنایش دوری از ‌طرح دین و پرداختن به طرحهای خودمان است. با این وجود این کارهای جهادی هم خوب است. ولی اگر مسجد را درنیابیم عرصه ی تبلیغ را باخته ایم!
(نوشته انتخاباتی ۵) لطفا نشر دهید «نمیدانم رأی بدهم یا نه! چه کنم؟!» گاهی به دلایلی انسان در مواجهه با حقیقت چیزی دچار شک و تردید میشود. از طرفی دلایلی برای حقانیتش میبیند و از آن طرف استدلالهایی برای بطلانش! همچنین نسبت به گرایش درونی خودش هم شک دارد که نکند به خاطر عواملی دچار نوعی حبّ و بغض شده که باعث شده نتواند حقیقت را درست ببیند. حتی گاهی شک میکند نکند چیزی که به آن اعتقاد دارد حق نیست. در اینگونه موارد چه کنیم؟! باید بدانیم حقیقت چیزی نیست که وابسته به فهم و میل من و شما باشد! چه آن را بشناسیم یا نشناسیم و چه از آن خوشمان بیاید یا بدمان بیاید در متن واقع جریان دارد. به خاطر همین خصلت تحقق و واقعی بودن حقیقت است که میتوان هنگام تردید و شبهه در عالم ذهن، آن را از راه آثار و علائمی که خارج از ظرف ذهن و فهم و میل ما از حقیقت ناشی می‌شود، تشخیص داد. در انتخابات پیش رو یکی از علائم حقیقت که میتوان با آن تردیدها را از بین برد آن است که ببینیم چه کاری دشمنان دین و کشور و امنیّت را ناراحت و چه کاری خوشحال می‌کند. آمریکا و اسرائیل و اذنابشان آیا با شرکت کردنت ناراحت نمیشوند؟! این را که دیگر میتوانی تشخیص بدهی! اصلا خود همین ناراحت کردن دشمنان دین یکی از اعمال صالحی است که در نامه ی اعمالت ثبت خواهد شد: «وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِح‏»
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۴) «عشق عفیف» «کیف اصبر علی فراقک» 💖مدّتی پیش با شخصی صحبت میکردم. دیدم عاشق است! مثل یک انسان واله و بیمار بود! خیلی وضع رقّت انگیزی داشت. مقداری اعتماد کرد و بخشی از راز دلش را در میان گذاشت. دیدم در سوز و گداز است. ولی عشقی مشروع نبود. 💔هر چه کردم تا این عشق را از دلش بیرون بیاورم دیدم نمیشود. اصلا اجازه نمیداد به آن نزدیک شوم. گویا یک حرمت و یک عظمتی برای این عشق قائل بود. برایم قابل درک نبود. دیدم با لحن تکان دهنده ای گفت: 💗اصلا تو چه میدانی عشق چیست؟! من را این عشق زنده کرده! از هر لذّتی لذّت بخش تر است. میخواهی به آن زندگی کسالت بار سابق برگردم! هرگز! آن عین مرده بودن بود. تازه دارم طعم زنده بودن را میچشم. 💖واقعا دیدن حالات این عاشق برایم تکان دهنده بود. تازه آدم میفهمید عشق چگونه است! چه نیروی اسرار آمیز و شگفت انگیزی است! پیر را جوان و ترسو را شجاع و عاقل را مست و حلیم را ناصبور و کفور را شکور میکند. اکسیر حیات است. ✋ولی چرا اینگونه است؟! چطور آدمی را اینگونه یکباره پرواز میدهد؟! مقداری که دقّت کردم متوجّه شدم این عشق هر چند عشقی مجازی است ولی یک خوبی خیره کننده دارد. 🔻عشق اگر واقعی باشد و نه از روی شهوت، یکباره انسان را از شرّ خودش نجات میدهد. او را محو در معشوقش میکند. انانیّتها ضرب علی الجدار میشود. یک وارستگی خاصی انسان پیدا میکند🔺 👈شاید به خاطر همین است که در تاریخ عرفان یکی از راههای مجرّب برای سالکان همین عشقهای مجازی بوده است. اگر آسیبی نداشت یک راه بسیار قدرتمند برای آتش زدن بر خرمن أنانیّتها و نفی خطورات بود. ⬇
🔹دیدم نصیحتش فائده ندارد. گفتم اگر به او برسی از کجا باز هم اینگونه عاشقش بمانی؟! خیالی از او ساخته ای و همه ی خوبی ها را به آن نسبت داده ای! تو عاشق خدایی و خودت هم خبر نداری. همه عاشق خداییم و خبر نداریم. همین است که مدام شب و روز دنبال خیر و لذّت پایدار و بی پایانیم. دیدم چندان گوشش به این حرفها نیست: مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم؟! 👈اینها مقداری عقل هم نیاز دارد. آخر آدم اینگونه عاشق موجودی محدود که این همه نواقص دارد که نمیشود. این عشقها آن عشق حقیقی را بد نام کرده است. 👈اینها عشق نیست! ننگ است! وقتی به او برسد لم یجده شیئا میشود و میفهمد همه اش کسراب بقیعة ای بود که یحسبه الظمآن ماءا. آن وقت است که آه از نهادش بلند میشود که لا أحبّ الآفلین. و چه خوش گفت آن حکیم معنوی در مثنوی: چون که زشت و ناخوش و رخ زرد شد اندک اندک در دل او سرد شد عشقهایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود عشق آن زنده گزین کو باقیست کز شراب جان فزایت ساقی است عشق آن بگزین که جمله انبیاء یافتند از عشق او کار و کیا تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست 🔹ولی باید به این عاشق درمانده چه میگفتم؟! به دلم افتاد به او بگویم باشد! اشکالی ندارد! عاشقش بمان! بمان و در عشقش بسوز! ولی یک چیز را انجام بده! آن هم اینکه اجازه نده احدی به رازی که در سینه داری واقف شود. اگر در عشقت صادقی حرمتش را پاس بدار! عشقت را عفیف قرار بده! 👈میدانی عشق عفیف چیست؟! عشقی پاک و خالصانه که احدی حتّی معشوقت هم از آن خبر دار نشود. تو عاشق خیال از او شده ای نه خود او! حال که چنین است همین عشقت را در خیالت و در درونت در آغوش بگیر و با آن روز و شبت را سپری کن و با آن هم از این دنیا برو! 👈دیدم آرام شد! گفت این را میفهمم و قبول میکنم. قول میدهم هیچ خبطی و خطایی نکنم و تا آخر عمر با عشق او در سینه ام شب و روز بگذرانم تا از این دنیا بروم. عشق او مایه زنده شدن من است. 🔹راستش وقتی او را دیدم از خودم خجالت کشیدم. ای کاش ما هم عاشق میشدیم. تازه فهمیدم این مجذوبان و عاشقان خداوند چه احوالی دارند! باور نکردنی است. حیرت انگیز است. رفقا از خدا عشق بخواهیم. اگر مشغول عبادت و ریاضتیم روز و شب منتظر باشیم و دعا کنیم تا بارقه ای از عشقش بر دلمان بتابد و ما را با خود از خود ببرد. عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق باز نیابی به عقل سر معمای عشق عقل تو چون قطره‌ای است مانده ز دریا جدا چند کند قطره‌ای فهم ز دریای عشق ✋ولی اگر چنین است پس چرا مناجاتها و ادعیه ی اهل بیت علیهم السلام زبانی عشقی در ظاهر ندارد؟! 👈اشعار عاشقانه ی عرفا را وقتی میخوانیم مانند اشعار دیوان شمس مانند آتش فشانی است که از درون یک عاشق گدازه فوران میکند. ولی ادعیه و مناجات اهل بیت علیهم السلام اصلا چنین صورتی در ظاهر ندارد. 💡به دلم افتاد عشق اهل بیت علیهم السلام، آن اولیاء کامل الهی، عشقی عفیف بود. 👈آنها وقتی محبوب خود را میدیدند که از اوج عظمت و کبریایی اصلا امکان وصول به آن نیست، گویا عشق را در چنین مقامی عشقی حرام میدانستند! نسبتی میان خود و خدا نمی‌دیدند که جرأت ابراز عشق داشته باشند. بنده کجا و مولا کجا! خود را مملوک و عبد و فقیر می‌دیدند. گویا ابراز حالت عاشقی را خلاف ادب با پروردگار عالمیان می‌دانستند. 👈گویا برای خداوند حریم کبریایی برتری میدیدند که باید در برابرش بندگی و خاکساری کرد. در چنین حریمی ابراز عاشقی خالی از بی ادبی و بی باکی نیست. تراب کجا و ربّ الارباب کجا؟! أقلّ الأقلّین و أذلّ الأذلّین کجا و مالک یوم الدّین و ربّ العالمین کجا؟! 👈همین است که ظاهر ادعیه و مناجات اهل بیت علیهم السلام هرگز بیانگر عشقی بی پرده که مدام آن را مانند حلّاجها ابراز کنند نیست. ظاهر ادعیه و مناجاتها بیان کمالات الهی و ابراز خاکساری و درخواست رحمت و مغفرت است. 💖ولی این ظاهر کار بود. در باطن عشقی عفیف در سینه داشتند. احدی به اندازه ی آنها عاشق آن نور ازل و ابد نبود. همانها که التامّین فی محبّة الله بوده و قلبی متیَّم از حبّ او داشتند. 💖همین است که در نهایت ادب و مستوری گاهی شمّه ای از باطن عشقی آنها وقتی در مناجاتها نسیمی وزیده و گوشه ی پرده از دلشان اندکی بالا رفته هویدا گشته است. لذاست که گاهی اینگونه ابراز کردند: «الهی إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي‏ أُحِبُّك‏» 💖و گاهی: «فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى‏ فِرَاقِك‏» و گاهی: «وَ عَلَيْكَ يَا وَاحِدِي‏ عَكَفَتْ‏ هِمَّتِي وَ فِيمَا عِنْدَكَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتِي وَ لَكَ خَالِصُ رَجَائِي وَ خَوْفِي وَ بِكَ أَنِسَتْ مَحَبَّتِي‏». آری اینها عشق عفیف است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۵) «مقدمه ابن خلدون» (۲) «نقدی بر ابن خلدون و خوانشهای ناظر به کلام او پیرامون مهدویت» «ابن خلدون و اندیشه مقدّمه سازی برای ظهور» 🔹یکی از متفکران برجسته اسلامی بدون شک ابن خلدون است. سابقا مطلبی در زمینه وی و کتاب گران سنگش بیان کردم. (بذل ۶۱۶) با این حال بزرگترین چیزی که با شنیدن نام او به ذهن علمای شیعه متبادر میشود انکار مهدویّت توسّط او در مقدّمه معروفش است. همین امر باعث شده این شخصیت مهم مورد بی مهری شیعه قرار گیرد. 💡به ذهنم خطور کرد به یمن این روز مبارک نیمه شعبان مطلبی در این زمینه بنویسم. قبلش نکته ای در مواجهه با آثار این دست متفکّران بیان میکنم: 🔸«در مواجهه با آثار متفکّران اهل سنّت چگونه باشیم؟!»🔸 ابن خلدون بدون شک مسلمانی پیرو عقاید عامّی است. تدبّر در احوال و کتب او نشان میدهد یک مسلمان معتقد و متعصّب است. ولی در هر حال مانند دیگر افرادی که در کودکی در فضای تعصّبات دینی خاص رشد میکنند به شکل طبیعی اسلام عامّی را قبول کرده است. تعجّبی ندارد. 👈از همین روست که نگاه مثبتی به تشیّع و عوامل شکلگیری آن هم ندارد. هر چند نسبت به امیر المؤمنین و اهل بیت علیهم السلام ارادت دارد. به عقیده ی بنده اینها نوعا مستضعفند! با همه ی فضل و دانشی که دارند! حتّی با وجود اینکه خودش یک مورّخ است. 👈اینها طوری اند که اساسا احتمال خلاف در عقایدشان معمولا نمیدهند. تمام تاریخ را از منظر آنچه جمهور مسلمین به دنبال آن رفته اند دیده و تفسیر میکنند. ⬇
👈گمان میکنند جمهور صحابه و یا اجماع آنها که تربیت شدگان پیامبر اکرم و فاتحان بزرگ اسلامی و تحسین شدگان کتاب الهی بودند ابوبکر را انتخاب کردند و علی علیه السلام هم بعدا بعد از یک دلخوری کاملا این انتخاب را صحیح دانست! 👈شب جهان اسلام که با سقیفه آغاز شد تاریک تر از آن است که برخی گمانش را میکنند! فتنه هایی کقطع اللیل المظلم به سوی این امّت مخدوعه روی آورده است. مانند تکّه های تاریکی که در شب ظلمانی که در آن ماه هم نیست همه جا را فرا گرفته! 👈یعنی به این سادگی نمیشود حقیقت را دید! کسی که از طریقی حقیقت را با چراغی میبیند و به آن باور دارد نباید فکر کند آنهایی که در این شب ظلمانی آن را نمیبینند حتما مغرض یا مریضند! 👈ما را خداوند میراث دار این درّ گرانقیمت قرار داده و لذا باید بیش از دغدغه ی طعنه زدن به دیگران و خرده گرفتن بر آنها برای این نعمت عظمای الهی سجده شکر به جای بیاوریم. اصلا معلوم نیست ما هم به جای آنها بودیم بهتر بودیم. 👈میدانید مسأله چیست؟! مسأله این است که ما گمان میکنیم این تشیّع درّ کم ارزشی است! به سادگی در دسترس است! همین است که وقتی دیگرانی مخصوصا آنهایی که به صفت فکر یا معرفت آنها را میشناسیم آن را قبول نمیکنند گمان میکنیم حتما مغرض و منافق اند! ✋نخیر! اینها به دلیل عظمت تشیّع و حکمتهای اسرار آمیز نهفته در تبعیّت از این مذهب پاک است. این اختلافات را باید به خدا و آن دنیا سپرد. 👈خلاصه به آنها حق نمیدهم ولی درکشان میکنم. حالا ممکن است برخی واقعا بفهمند و انکار کنند! یا شاید اندکی هم تقیه کنند. اینها دیگر مسأله ای دیگر است. اینها را برای چه گفتم؟! 👈برای اینکه بدانیم اینها هم انسانند و حتّی متفکّرتر از ما یا در ظاهر حتّی پرهیزگارتر از میتوانند باشند. اینها هم مسلمان هستند و تعالیم قرآن و حدیث نبوی صلی الله علیه و آله در آنها اثر کرده و باعث رشد روح و فکر و فرهنگ آنها شده و از این جهت قابل استفاده شده اند. اینها هم میتوانند حرفها و حکمتهایی بگویند. حکمت هم ضالّه مؤمن است. 🔸«نقدی بر ابن خلدون و خوانشهای ناظر به کلام او پیرامون مهدویت»🔸 ولی نکته ای که به شکل ویژه ابن خلدون را با انگشت اتّهام مواجه کرده است فصل مفصّلی است که در مقدّمه ی مشهورش در نقد مهدویت گشوده است: «فصل فی أمر الفاطمی و ما یذهب الیه الناس فی شأنه و کشف الغطاء عن ذلک» همین را مخصوصا در فضای شیعی بسیاری مستمسکی برای تنقیص شأن ابن خلدون قرار داده اند. 👈به شکل طبیعی باعث شده که اهمیت مقدّمه ی او که کتابی گرانسنگ است نیز به شکلی به حاشیه برود. ولی واقعیت داستان چیست؟ آیا واقعا او احادیث مهدویّت را انکار کرده است؟! 👈ابتدا توضیحی پیرامون موقف وی در زمینه روایات مهدویت و سپس نقدها به کلام ایشان و در ادامه جمع بندی از دیدگاه آن بیان میکنم. 🔹ابن خلدون در این فصل به شکل کلّی دیدی منفی به روایات مهدویّت دارد. همین است که به شکل عجیبی سعی در استقراء این روایات در بین احادیث عامه نموده و شروع به نقد تک تک آنها از حیث سندی میکند. کاملا روشن است که با نگاهی بد بینانه به این روایات مینگرد. همین است که سختترین موازین را برای بررسی این روایات انتخاب میکند. 👈در ابتدا روایات شیعه را به زعم خودش به دلیل فساد مذهب کنار میگذارد. کشف صوفیّه و اهل عرفان را هم در این زمینه و منقولاتشان در باب مهدویّت را معتبر نمیداند. در ادامه وقتی با حجم قابل توجّهی از روایات عامّه در زمینه مهدویّت که قابلیّت تصحیح دارند مواجه میشود به دنبال راهی است که آنها را هم از اعتبار ساقط کند. 👈راهی که پیدا میکند استفاده از یک قاعده ی رجالی به نام تقدّم جرح بر تعدیل است. و از آنجا که در رجال عامّه معمولا هر کسی یک جرحی هم از سوی شخصی پیدا کرده به راحتی میتواند بیشتر روایات را ساقط کند. 👈به عنوان نمونه با همین روش روایتی از عاصم قاری بزرگ و مشهور را هم به این لحاظ که یکی از رجالیون او را تضعیف کرده کنار میگذارد! در این مرحله با یک اشکال اساسی مواجه میشود. 👈آن هم اینکه اگر این مبنا را اینقدر جدّی بگیرد بسیاری از روایات صحیحین هم از اعتبار ساقط خواهد شد. راه حلّی که بیان میکند آن است که اساسا اعتبار صحیح بخاری و صحیح مسلم به واسطه ی صحّت اسنادشان نیست. 👈بلکه به دلیل اجماعی است که پیرامون اعتبار روایات این دو کتاب بین امّت به وجود آمده است. اجماع امّت بر تلقّی به قبول این دو کتاب است و اجماع حجّت است. ⬇⬇
🔸«نقد روش حدیثی ابن خلدون در باب روایات مهدویّت»🔸 در نقد او همینقدر کافی است که بدانیم وی از قبل تصمیم گرفته این روایات را به شکلی رد کند. این هم رویکردی علمی نیست. ولی با این وجود استقراء او تام هم نیست و در همین محدوده ی استقراء هم در انتها خودش اقرار میکند با همین موازین سخت گیرانه القلیل و الاقلّ منه قابل تأیید است. این خودش جالب توجّه است. 👈از طرفی رویکرد در مواجهه با این روایات نباید حجّیت محور باشد بلکه این روایات از یک واقعیّت تاریخی خبر میدهند لذا میتوان از تراکم ظنون آنها به نوعی تواتر معنوی در این باب رسید. خود ایشان در ابتدای بحثشان میگوید اندیشه ی مهدویّت را اینگونه توصیف می‌کند: «المشهور بین الکافّة من اهل الاسلام علی ممرّ الاعصار». 👈ولی انصاف این است که مهدویّت بیش از مشهور و قطعا متواتر و بلکه ضروری دین است. اصلا اثبات آن بحث سندی نیاز ندارد. 🔸«دفاعی از ابن خلدون و تفسیر صحیح اندیشه ی او پیرامون مهدویّت»🔸 هر چند نگاه بدبینانه ابن خلدون به روایات مهدویّت در کتابش مشهود است ولی انصاف هم این است که در انتها وجود برخی روایات صحیح را در این زمینه پذیرفته و بعد از بحث طولانی اش هرگز نتیجه ای برای انکار مهدویّت نمیگیرد. موقف او را در این زمینه باید با درک بافت کلام او و نظریّه ی تاریخی ابن خلدون و زمینه های تاریخی نگارش این فصل دریافت. 👈ابن خلدون در زمانی زندگی میکرده که مدّتها بود اقتدار خلافت اسلامی با سقوط بنی عبّاس از میان رفته و عصبیّتهای محلّی و حکومتهای متفرّق، دنیای اسلام را فرا گرفته بود. 👈حکومتهایی که دیگر بیش از آنکه بر پایه ی فقه و دین اسلام باشد بر پایه ی عصبیّتهای دیگر بود. ولی در زمان او مدام از گوشه و کنار افرادی در مغرب دنیای اسلام و جاهای دیگر خروج میکردند و عدّه ای را پیرامون خود جمع کرده و فتنه ای به پا کرده و از بین میرفتند. 👈واقعا مسأله و معضلی بود. به عنوان نمونه خاطره ی دولت فاطمیان و دولت مرابطین و دولت موحّدین و حفصیان و... از خاطره‌ی آنها پاک نشده بود. نمادهای مهدویت و اشخاص مدّعی آن در ذهن همه بود. 👈یکی از بزرگترین مدّعیان مهدویّت شخصی به نام ابن تومرت بود که قبرش در مراکش زیارتگاه بود. خود ایشان در کتابش اشاره ای به این قیامهای مسلّحانه عوام فریبانه به بهانه ی مهدویّت در زمان خودش میکند. ⚪اینجاست که ایشان در کتاب خودشان از منظر نظریّه ی مبتکرانه ای که بر اساس آن تاریخ را بررسی میکند وارد نقد مسأله ی مهدویت میشود. در نوشته ی دیگری به توضیح نظریّه ی تاریخی ایشان پرداخته ام. 👈ابن خلدون در نتیجه مطالعات، مشاهدات و بررسی های خود در شئون اجتماعی به این نتیجه رسیده بود که پدیده های اجتماعی نیز مانند سایر پدیده های جهان از قوانین خود تبعیت می کند و در بحث از این پدیده های اجتماعی مانند پدیده های سایر علوم، لازم است تا طبیعت آن و قوانین حاکم بر آن شناخته شود. ✔دغدغه ی اصلی ایشان در واقع انکار مهدویّت نیست. بلکه خودش هم تصریح میکند که ای مردم فریب این مدّعی ها را نخورید! بر اساس نظریّه ی تاریخی او اساسا اگر بخواهد چنین حکومت مهدوی فراگیری تشکیل شود با توجّه به قواعد جامعه‌ی انسانی و علم تاریخ و مباحثی که ایشان از جامعه شناسی استنباط کرده است نمیتواند چنین حکومتی بدون زمینه طبیعیِ مناسب رخ دهد. این زمینه مناسب در نظریه‌ی علمی او عصبیّت نام دارد. ✔ایشان مدّعی است که در زمان او دیگر چنین عصبیّت و شوکتی که مسوّغ ظهور شخصی فاطمی به نام مهدی باشد که با تکیه بر آن دعوتش بگیرد و دنیا را تصاحب کند وجود ندارد. عصبیّت فاطمی و قریشی مدّتهاست که دیگر در جامعه ای که ابن خلدون در آن زندگی میکرده از میان رفته یا ضعیف شده است. چطور میتواند چنین شخصی در فضایی ظهور کند که کسی از او طرفداری نکند؟! ✔مطلوب انسانها تغییر کرده است. ظهور مهدی لااقل در زمان ایشان بر اساس نظرش با نظریه‌ی علم العمران که او کاشف آن است همخوانی ندارد. نه اینکه اصل مهدویّت باطل باشد. ایشان میگوید با توجّه به نظریه ی علمی او چنین چیزی با توجّه به قواعد طبیعی حاکم بر جوامع انسانی لااقل در زمان او امکان تحقّق ندارد. ⬇⬇⬇
🔹جالب است که خودش کاملا مبتنی بر نظریّه اش میگوید اگر قرار باشد چنین مهدی ای ظهور کند قاعدتا تنها میتواند در زمان او در منطقه ی حجاز ظهور کند که هنوز در دست بنی حسن و بنی جعفر که حکومتهایی بدوی و متفرق هستند. 👈چون در آن مناطق است که ممکن است تعصّب قوی برای حمایت از چنین شخصی وجود داشته باشد، نه در مناطق مغرب و شمال آفریقا! ✔خلاصه ی دیدگاه ایشان این است که اساسا اگر کسی معتقد باشد که قرار است شخصی به نام مهدی بیاید و «مِن غیر عصبیةٍ و لا شوکةٍ» بخواهد حکومتی جهانی تأسیس کند خام اندیشی است! حرفی غیر علمی است. 👈بر اساس موازین جامعه شناسی ایشان یک انسان صرفا به دلیل انتسابش به اهل بیت نمیتواند چنین حکومتی تشکیل دهد: «لما اسلفناه من البراهین الصحیحة». مرادش همان نظریّه ی عصبیّت در تشکیل حکومت‌هاست. 👈همانکه بر اساس آن هیچ جنبش يا انقلابی نمی‌تواند پيروز شود مگر اين كه برخوردار از هم‏گرايی باشد؛ هم‏گرايی‌ای كه عامل بشری را برای انقلاب فراهم آورد. 👈با توجّه به آنچه گذشت فهم عمیقتری از مراد ابن خلدون و عمق دقّت نهفته در آن را می یابیم. خلاصه‌ی کلام او این است که اگر قرار بود مهدویّت یک معجزه باشد همان قدیم محقّق می‌شد. 👈ولی اگر قرار است مهدویت به شکل طبیعی رخ دهد در زمان او قابل تحقّق نیست. این مطلب همان است که امروزه متفکّران شیعه با طرح نظریّه‌ی «مقدّمه سازی ظهور» با تشکیل حکومت دینی به آن تمایل پیدا کرده اند. 👈اینکه نمیشود دنیا را رها کرد و مهدویت را یک اتّفاق و یک معجزه دانست. باید در مسیر تحقّقش تلاش کرد. 👈 ولی نکته ی اساسی در این زمینه این است که تعصّبی که مسوّغ ظهور مهدی است، در روایات به عنوان تعصّبی دینی مطرح نشده است، بلکه تعصّبی انسانی حول مفهوم عدالت است که پیامی جهانی دارد. زمانی خواهد آمد که روند حوادث و وقایع به گونه ای سرعت میگیرد که همه تعصّبی عمیق برای تشکیل حکومت عدل مهدوی پیدا خواهند کرد. لازم نیست مهدویت با تعصب بر حکومت رجل قریشی یا فاطمی تبیین شود تا اشکال ابن خلدون رخ دهد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۶) «تصادف ارواح» 🔹وقتی راه میرویم مراقبیم که ناخواسته پا روی پای کسی نگذاریم و طعنه به کسی نزنیم. چه رسد به اینکه بخواهیم عمدا به کسی ضربه بزنیم! یا بخواهیم خدای نکرده به کسی لطمه جسمی یا جانی بزنیم! 🔸وقتی میخواهیم رانندگی کنیم خیلی مراقبیم تصادفی نکنیم. مخصوصا حواسمان به موتوری ها و عابر پیاده هست. اینجاها خیلی اهل رعایتیم. ولی آیا میدانیم در معاشرتهایمان باید مراقب دلها و روح ها هم باشیم؟! 💔اینکه پا روی قلب کسی نگذاریم! به روح و روان کسی ضربه نزدیم! طعنه نزنیم! تصادف نکنیم! اصلا میدانیم چقدر تصادف قلبها و روح ها سهمگینتر از تصادف بدنهاست؟! پس چرا اینجا کمتر رعایت میکنیم؟! 👈دلیلش همین حس گرایی ماست! عقلمان در چشممان است! از عالم عجایب، عالم روح و قلب غافلیم! همانکه وقتی از این دنیا رفتیم برایمان عیان میشود. 👈خدا نکند وقتی پرده ها کنار رود و ببینیم چه زخمها و چه جنایتهایی برایمان نوشته اند! در کافی روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امیر المؤمنین نقل میکند که حضرت میفرماید اگر شخص فقیری سرّ خود را نزد کسی که میتواند نیازش را برطرف کند افشاء کند ولی آن شخص درخواستش را اجابت نکند گمان نکنید چیزی نشده! او را به قتل رسانده😳 📖«إِنَّهُ مَا قَتَلَهُ بِسَيْفٍ وَ لَا رُمْحٍ وَ لَكِنَّهُ قَتَلَهُ بِمَا نَكَى‏ مِنْ قَلْبِهِ» 👈مراقب تصادف ارواح باشیم! مراقب دلها باشیم! بی محابا حرف نزنیم و رفتار نکنیم! مؤمن سهل الخلیقه و لیّن العریکه است. البته هر جور که باشیم ممکن است برخی دلهایشان از ما برنجد! خود را با متابعت از شریعت و مراقبت بیمه کنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۷) «ذکر خیری از شهید محسن حججی» 🔹برخی عزیزان مشغول تبلیغ دین در فاصله راهپیمایی مهدوی میان حرم حضرت معصومه تا جمکران بودند. مدت کوتاهی در میانشان حاضر شدم. گاهی به بهانه ای کنار این و آن مینشستم و حرفهایی میزدیم. 🔸دشواری های این کار کم نبود. نیاز داشت انسان واقعا دلش برای دیگران بسوزد و همینطور خودش و شخصیتش را زیر پا بگذارد. تا بتواند با بچه و پیر و جوان ارتباط بگیرد. 💭به یاد خاطره ای از شهید عزیز محسن حججی افتادم. جایی خوانده بودم که ایشان زمانی از روی دلسوزی کتاب شهدا را برداشته و درب خانه ها را میزده و به آنها توضیح میداده تا بخوانند! 💖واقعا عظمت کار این روح مهربان و دلسوز من را گرفت! بی خود نیست لایق شهادت میشوند و ما مدّعیان بی مایه همیشه جا ماندگان این قافله ی بهجت و سعادتیم. خدایا ما را از شرّ این خود بی خودمان نجات ده! 💭بنده خدایی میگفت طوری شده بود که آماده ی بدترین گناهان شده بود. میگفت در آن زمان هیچ عاملی نمیتوانست او را از گناه بازدارد. حتّی یاد خدا هم برایش مهم نبود. تنها چیزی که باعث شد حفظ شود یاد شهدا بود. 👈عند ذکر الصالحین تنزل الرحمه. یکی از بهترین مواعظ و تربیتها ذکر و یاد زندگی این شهدا است. جوانان را در هیئتها و با یاد شهدا تربیت کنیم. یکی از بهترین راه ها برای مبارزه با نفس و شیطان و دنیا آرزوی شهادت است. آدمی را عجیب از دنیا میکند. 👈یکی از بهترین کارها انس با این عزیزان است. هر کدام ببینیم روحمان با کدام مأنوستر است. گاهی مانند یک دوست و رفیق با او حرف بزنیم و برایش خیرات کنیم و بخواهیم کمکمان کند. شهدا رفقای خوبی هستند.
(نوشته انتخاباتی ۶) لطفا نشر دهید «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ في‏ شِقاقٍ بَعيد» برخی زبان حالشان این است که: اصلا من رأی نمیدم! این حکومت آخوندی فاسد نالایق باید بره! تا حالا در تاریخ بدتر از اینا وجود نداشته! برخی هم حال و هوای باطنشان شبیه این مضمون را مخابره میکنند هر چند انسانهای متدینی باشند. در پاسخ چه بگوییم؟! راستش عده ای دیگر کارشان از منطق و استدلال گذشته یا در مسیر چنین حالتی افتاده اند! نوعی لجبازی و حالت «شقاق بعید» دارند. اصلا حرف گوش نمیدهند و دنبال حقیقت نیستند. دل چرکین شده اند. حاضرند هر باطلی را علیه نظام و کارآمدی و خدماتش گوش کنند ولی هیچ حقّی را به نفع آن نشنوند یا توجّه و باور نکنند. شاید خودشان را دیندار هم بدانند! نشانه ی وخامت حالشان آن است که بدشان هم نمی آید دشمنان دین و کشورشان به نوعی در هر صحنه ای غلبه پیدا کنند. آیا بعد از این همه دلائل حقّانیّت این شجره طیبه نظام اسلامی که با خون شهدای عزیزش آبیاری شده و دلائل بطلان راه دشمنان این نظام پاک برای اینها دلیل دیگری میشود آورد؟! اینهایی که اصلا حاضر نیستند حرفی بشنوند و با بغضی عجیب در این زمینه همراهند یا در این مسیر افتاده اند. در منطق قرآنی اینها را فقط میتوان وعظ و گاهی بیم داد و به یاد آخرت و سرگذشت پیشینیان و فلسفه آفرینش و هبوط و نبرد دائمی و آشتی ناپذیر بین جنود عقل و جهل در این دار ظلمت انداخت. برایشان این آیه را خواند که: «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ في‏ شِقاقٍ بَعيد» چرا اینگونه متعصّبانه اعراض میکنید؟! داستان شما از حقّ و باطل گذشته! خود حالتتان گویای نوعی بیماری و لجبازی است. نیاز به یک آرام بخش دارید تا بتوانید مقداری آرام شده و دوباره برخوردی عقلانی با موضوع داشته باشید. اصلا نمیگوییم این نظام بر حق است! بیایید یکبار دیگر از نو بحث کنیم. آنجایی که احتمال نورانیّت و صداقت این نظام هنوز برایتان منتفی نیست. چون ادّعای این نظام خیلی بزرگ است، از باب لزوم دفع ضرر بیایید بار دیگر منصفانه و به دور از تعصّب پیرامونش بیندیشید. نکند با شجره ای طیبه در افتاده و خود را در شقاقی بعید با آن قرار داده اید؟! احتمالش تکانتان نمی‌دهد؟! پس بیایید تا دیر نشده بار دیگر پیرامونش فکر کنید. اگر بعد از فکری منصفانه باز هم خواستید بر موضعتان اصرار کنید دیگر با خودتان است. به قول ادباء، آیه‌ی بالا کلامِ منصف و برای تشویق به تأمّل و استدراجِ اقرار است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۸) «کتاب بازی» 🔹کبوتر بازها را نمیدانم دیده اید یا نه! دنیایی دارند! اخیرا هم فوتبال بازها و بازی های مجازی عده ای را مشغول کرده اند! بعضی ها هم ماشین باز و موبایل باز اند! 💡به ذهنم خطور کرد یکی از چیزهایی که خوب است فرزندانمان یا شاگردانمان را بار بیاوریم «کتاب باز» شدن است. 📚بنده خودم اقرار میکنم یک «کتاب باز»ـم. یادم می آید برخی کتابها را مثل خصائص ابن جنّی را در مترو و حدائق ندیة سید علی خان را کنار دریا و الغدیر را در کش و قوس ازدواج و تاریخ ابن طقطقی را در عمره و... خواندم. 📚زمانی واقعا معتاد به کتاب شده بودم. هر جایی میرفتم باید دستم یک کتابی می بود والّا احساس کمبود داشتم. تا اینکه لبتاب کوچک و موبایل جای آن را گرفت. چقدر کتاب که با لبتاب و موبایل خواندم. 📚انصافا سرمایه ای با برکت بود. من که از کتاب بازی خیلی خیر دیدم. کتاب باز بودن با انبوه خوانی هم فرق دارد. فقط یک توصیه ای میکنم اگر خواستید کتاب باز باشید «فیش باز» هم بشوید. 🚫یکی از آسیبهایی که اکثر اهل علم گرفتار آن هستند این است که از همان ابتدا کتاب باز بار نمی آیند. همین است که از بسیاری چیزها در دراز مدّت محروم میشوند. 🚫یکی از شیاطین این راه این است که مدام بگویند زود است! از این کتابها یک غولی درست کنند یا یک آینده ای برای خواندنشان ترسیم کنند که هیچ گاه نمیرسد. نخیر! اینها را بشناسیم و دست بگیریم و تورّق کنیم. 🙏و خدا رحمت کند آن استاد فرهیخته ای که در سال اوّل طلبگی به بنده این سفارش را کرد که تا میتوانی کتابهای مهم را از همین ابتدا بخر! همان سال اول با کشاف زمخشری و... دمخور شدم.