eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۴) «پرورشگاهی معنوی برای بزرگ شدن به نام مسئولیت خانواده» 🔹سر سفره یکی از بچه ها بازی میکرد و غذا خوردنش را طول میداد. قرار بود مشقهایش را انجام بدهد و زودتر بخوابد. گفتم عزیزم! اصلا میدانی این هفته قرار بود ما مشهد بمانیم ولی به خاطر اینکه شما مدرسه داری برگشتیم؟! 🔸زود غذایت را بخور و بدان چقدر تو و مدرسه ات برایمان مهم بوده که از آن مسافرت مهم به خاطر شما برگشتیم. همینکه اینها را میگفتم احساس نوعی بزرگ منشی و فدا کردن خود و تمایلات خود و بیرون آمدن از خود را پیدا میکردم. تا دقایق آخر اصلا یادم رفته بود فرزندمان کلاس اول رفته و باید او را هم در انتخاب لحاظ کنم. 💡به دلم افتاد واقعا این همسر و این بچه ها اساتید اخلاق ما هستند! خودمان را از خودمان میگیرند تا بزرگمان کنند! 👈این احساس مسئولیت و از خود گذشتگی که انسان در خانواده در قبال همسر و فرزندان پیدا میکند حقیقتا انسان را میتواند بزرگ کند! یک موضع بسیار بی بدیل و عالی برای پرورش اندام معنوی است. 👈خانواده فضای عجیبی برای دعوت به بزرگ و بزرگتر شدن و گذر کردن از خود و شکستن این بت بزرگ نفس در انسان ایجاد میکند. به این شکل هیچ نمونه ی دیگری ندارد. 👈اینهایی که ازدواج نکرده اند یا بچه ندارند هر چقدر هم خوب باشند معمولا رگه های از خامی در آنها به وضوح دیده میشود! یکی از دوستان را دیدم که بعد از سالها هر چند انسانی معنوی و اهل مراقبتی بود ازدواج نکرده بود. آن بزرگ شدن را در او نمیدیدم. 💭در بذل الخاطر ۴۶ تبیین دیگری از مسئولیت پذیری با بیان اجبار به بزرگ شدن گذشت. پیشنهاد میکنم حتما مرور کنید.
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۵) «سلام بر میوه ی آفرینش و هدف خلقت» 🔹کاش هیچ مؤمنی نباشد که توفیق پیدا نکند بعد از نماز صبح با زیارت آل یاسین به محضر سرور عالم مشرّف شود. طعم و حلاوت تشیّع پیوند قلبی با آقای عالمین حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا لمقدمه الفداء است. اصلا یادمان هست خلیفه خدا ایشان است؟! سعی کنیم ایشان را هر جور شده از خودمان راضی کنیم. 🔸بنده خدایی میگفت بعد از نماز صبح از روی شوق و دلدادگی زیارت آل یاسین میخواندم! مدام این درک در من قوی تر میشد که میدانی موفق شدی به زیارت چه بزرگی بیایی؟! 🔹ایشان کسی است که همه ی این جمادات و نباتات و حیوانات و این آسمانها و زمین و اقیانوسها و کهکشانها و برّ و بحر آمده تا ریشه و تنه و شاخه ای باشد برای اینکه میوه اش ایشان باشد. میوه ی آفرینش این آقاست! اگر ایشان نبود این همه ماجراها نبود! ✋فریب هیاهوی این کثرتها را نخور! همه طفیلی وجود این آقا است. اگر ایشان را از این عالم بگیری دیگر ارزش بودن ندارد. ایشان درّ صدف خلقت و آفرینش است. 🔹در همین حال جلوه ای دیگر از معنای «لولا الحجة لساخت الأرض باهلها» برایم آشکارتر میشد و این احساس در من به وجود آمد که وقتی آل یاسین میخوانی با این حال بخوان که: بشكست اگر دل من به فداي چشم مستت سر خم مي سلامت شكند اگر سبوئي 💔ما که جز آلودگی و شرمساری چیزی نداشتیم! تو باش و سلامت باش و خدایمان را عبادت کن! ای آنکه معنای خلقت و اصل اصل اصل مایی! و ای مولا از دردهایم چه بگویم که تو خود بهتر ماجرایم را میدانی! دردمندیِّ منِ سوختهٔ زار و نَزار ظاهراً حاجتِ تقریر و بیان این همه نیست
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۶) «انبیاء و ارشاد کودکان!» 🔹پشت میزم در اتاق نشسته بودم و غرق مطالعه بودم. دیدم این دو قلوهای دلبند آمدند در کتابخانه شروع به بازی کردند. یکی در میان کتابها را هر کدام یک طرفی بلند کرده بودند تا نوک کتاب به سقف چوبی کتابخانه متصل شود و بعدا مثلا یک دفعه با ضربه ای بیافتند و اینها لذّت ببرند! 🔸با یکدیگر سر این ماجرا جرّ و بحث و دعوا داشتند! من هم از حال خودم بیرون آمدم و به دنیای کودکی آنها خندیدم که چقدر جدّی گرفته اند! حالا من اگر از دنیای خودم بیرون بیایم و بخواهم وسط دعوای اینها حاضر شوم اینها فکر میکنند برایم مساله شان مهم است! ✋نمیدانند از کجا پایین آمدم و چقدر خودم را کوچک کرده ام تا به نزاع بچه گانشان خاتمه بدهم. 💡به ذهنم خطور کرد حکایت انبیاء و اولیاء الهی با ما کودکان وادی حقیقت نیز همین است! 🔹وقتی لهو و لعب و دعوای بچه گانه ما را بر سر این دنیا فانی میبینند چطور ایثار کرده و از آن خلوت ناب خودشان تنزل میکنند تا وسط دعوای ماها و برای ارشاد ماها خودشان را کوچک میکنند! در حقمان بزرگی میکنند! میتوانند بیخیالمان شوند و غرق در آن لذتها و آن لایه های عمیقی باشند که ما بیخبران از آن غافلیم! 🔸ما یک اشتباهی که میکنیم این است که خوب معنای بعثت و رسالت و نبوّت و ارشاد این اولیاء الهی را درک نمیکنیم تا عمق محبّت و نصح نهفته در آن را درک کنیم! نمیدانیم چقدر لطف بزرگی در حقمان میکنند و خودشان را چقدر تنزل میدهند. ای به فدای آن قلب نازنینت که به خاطر ما زنگار میگرفت: 📖«إِنَّهُ لَيُغَانُ‏ عَلَى‏ قَلْبِي‏ حَتَّى أَسْتَغْفِرَ اللَّهَ مِائَةَ مَرَّة»
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۷) «سرخوشی با تخم مرغ شانسی» «بهشت آفرینی زیباتر از بهشت» 🔹مشهد که رفته بودیم هر شب با بچه ها حرم مشرّف میشدیم و بازی میکردند. خاطرات زیادی از این چند روز داشتند. برای اینکه مقداری مدیریتشان راحتتر شود قرار شد روز آخر یک یادگاری برایشان بخریم. متأسّفانه نشد بخریم! 🔸داشتیم از مشهد بیرون می آمدیم در لحظات آخر در یک فروشگاهی توقّف کردم و با بچه ها رفتیم برای خرید تنقلات! آن گوشه تخم مرغ شانسی یا همان لپ لپ را دیدند و اصرار کردند این را یادگاری میخواهیم. 🔹به قم برگشتیم پرسیدم بچه ها! بهترین خاطره مشهد برایتان چه بود؟! بدون معطلی یکیشان گفت «تخم مرغ شانسی»!😀 حقیقتا برایم تکان دهنده بود! بین این همه خاطرات توقع نداشتم همین را بگویند! دیگری گفت عکس گرفتن برایم بهترین بود و دیگری اشترودل خوردن!😃 ✋اصلا انگار هیچ تصوّری از زیارت امام رضا و آن چیزی که همه ی این خاطرات به خاطر او رقم خورده بود نداشتند!😔 💡به یاد خودمان افتادم! وقتی میگویند خاطرات ماه رمضان را بگویید یاد افطار و سحری و زولبیا و دعا خواندنها و... می افتیم! اصلا گویا از این ضیافت صاحب ضیافت را ندیده ایم! فقط مشغول سفره بوده ایم! 🔸بهشت هم که برویم باز بسیاری به حور و قصور و جنّات و انهار مشغولند! بهشتشان همینهاست و از آن بهشت آفرین هنوز به نوعی در حجابهای نوری اند! حکایت ماها بهتر از سرخوشی این کودکان با تخم مرغ شانسی و اشترودل و عکس گرفتن نیست. 💭بنده خدایی در عالم رؤیا مرحوم علامه حسن زاده را دیده بود که در آن دنیا هم بیرون شهر در گوشه ای عزلت گرفته و در حالت قنوت و مناجات بود و غرق خدا!
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۸) «مغالطه ای رایج در تحلیل وقایع صدر اسلام» «تاریخ اسلام را باید از منظر دانش سیاست بررسی کرد» 🔹مدّتی بود کتاب منهاج السنّة ابن تیمیه را مرور میکردم. برایم جالب بود که چگونه پاسخ استدلالهای علامه حلّی را میدهد. بحث در این زمینه بسیار است و دیگر میخواهم این کتاب را از میز کارم کنار بگذارم. مطلبی بود که حیفم آمد در حدّ این بذل خاطرها بیانش نکنم. 👈برایم یک اشکال عمده ای هم در کلام علامه حلّی و هم ابن تیمیه و هم در مقیاس بزرگتر اکثر کتبی که در این زمینه است برجستگی خاصی دارد. آن هم اینکه: 🔻عمدتا به شکل اخلاقی و عقیدتی و فردی به تحلیل این حادثه ی اجتماعی پرداخته بودند! به خاطر همین در هر دو نوع دیدگاه تصویر نه چندان صحیحی از نسبت صحابه با این انحراف به دست می آید! در تصویر علامه حلّی مخاطب وقتی چنین انحرافی را در قالب چنین تحلیلی میبیند به نوعی مبالغه آمیز احساس نوعی دنیا پرستی افراطی و نمک نشناسی و بیزاری از صحابه پیدا میکند؛ گویا این صحابه آن صحابه ی قبل اصلا نیستند! در تصویر ابن تیمیه هم وقتی دشواری تصدیق چنین مبالغه ای راحتتر درک میشود به راحتی مسأله استبعادی سنگین به خود گرفته و منکر هر گونه انحرافی میشوند!🔺 ✔آری یکی از مغالطات رایج در تحلیل اتفاقات صدر اسلام که هم در بین علمای اهل سنّت و هم شیعه شیوع دارد خلط بین زوایای اخلاقی و عقیدتی با زوایای سیاسی است. 👈از طرفی وقتی آثار بسیاری از علمای شیعه در بیان علل انحراف جمهور مسلمین از ولایت امیر المؤمنین را میبینیم عمدتا بحث را به نوعی به ابعاد عقیدتی و اخلاقی مرتبط دانسته اند! ⬇
👈گویا مثلا یک دفعه همه اهل دنیا و راحت طلبی شدند یا همه کینه داشتند و فرصتی برای ابراز پیدا کردند و ... . انصافا اینگونه بحث به خوبی همه ی واقعیّت نیست و این مقدار از بیان قانع کننده نیست. در جای دیگری به شکل تفصیلی به این بحث پرداخته ام. 👈ظاهرا اوّلین تقریرهای مشهور در دانش کلام از سوی جامعه ی شیعه در تبیین علل انحراف که باعث استبعاد سنگینی در فضای عامّه شد توسّط هشام بن حکم در فضای کلامی آن روزگار ارائه شد که تحقیق آن را به مجال دیگری میسپارم. 👈از آن طرف علمای اهل سنّت هم دقیقا از همین جهت شروع به استبعاد و انکار کرده و انحراف امّت اسلامی را با توجّه به ابعاد اخلاقی و عقیدتی امری غیر قابل باور میدانند. در هر دو طیف کما بیش، از آن ماهیّت سیاسی مسئله کمتر بحثی عالمانه شده است. 🔹حقیقت آن است که وقتی ما از موضوع کلانی به نام امّت و جامعه و نوع کنش آنها در لحظه ای حساس مانند بیعت با خلیفه صحبت میکنیم اساسا باید بدانیم وارد عرصه ای دیگر و دنیایی دیگر از روابط و تحلیلها شده ایم. وارد جامعه شناسی و سیاست شده ایم! باید با ابزار مناسب خودش آن را تحلیل کنیم. 👈اگر کسی سیاسی نباشد اساسا نمیتواند درک صحیحی از تاریخ اسلام و تحلیل درستی از عوامل انحراف امّت داشته باشد. اصلا یکی از تفاوتهای امام راحل با دیگران در استنباط آسان ولایت فقیه همین سیاسی بودن ایشان بود. راحت آن دلالتهای سیاسی پدیده ها و گزاره های دینی را درک میکردند طوری که به تعبیر خودشان در کتاب ولایت فقیه تصور مساله برایشان بداهتا تصدیق را می آورد. ✔کسی که سیاسی باشد میداند اصلا بحث بر سر میزان دینداری آحاد امّت و وفاداری آنها به اسلام و تمایل واقعی اکثریت آنها و اخلاص و مجاهدت صحابه و یا عقاید و اخلاقیّات آنها که نیست! اینها آدرس اشتباه برای رمزگشایی از سرّ انحراف امّت اسلامی است. 🔹از دیرباز هم حکما به خوبی در مباحث خود این حقیقت را گوشزد کرده بودند که وقتی با جامعه و عرصه کنشهای جمعی مواجهیم اساسا با دنیای جدیدی مواجهیم که عرصه ی یکه تازی خطابه و اقناع عمومی است. از همین رو در کتاب ریطورقا یا همان خطابه به شکل زیبایی ابزارهای منفعل کردن انسانها را توضیح داده بودند. 👈اینکه چطور میشود یک جامعه را با یک سخنرانی و چرخاندن زبان توسّط نخبگان فریب داد یا هدایت کرد! از همین روست که مهمترین عنصر رئیس جمهور را خطیب بودن او میدانستند! 👈اگر کسی خوب جامعه را بشناسد و احکام آن را بداند تصدیق این نکته برایش چندان دشوار نیست که میشود یک جامعه را یکدفعه مخصوصا در زمان خاصی فریب داد! برای یک سیاستمدار این امر بدیهی است که جامعه قابلیّت فریب خوردن را دارد! مخصوصا در زمانهای حساسی مانند زمان انتقال قدرت. اصلا امر غریبی نیست. 👈به خاطر همین است که از دیرباز معروف بوده که اساسا عرصه ی سیاست عرصه ی عوام فریبی و نفاق و ریا است. ✔شخصی که با عالم سیاست آشنا نباشد گمان میکند عامل تعیین کننده در تحوّلات تاریخ، عقیده یا اخلاقیّات اکثریت است! در حالیکه برای یک انسان سیاسی پدیده ای به نام «اکثریّت اقلّیت» کاملا شناخته شده است. یعنی اگر اکثریتی سیاسی نباشند اساسا ابزاری در دست سیاستمداران شده و اقلّیتی بیش نیستند و عمده، بازی گری آن نخبگان سیاسی است که آنها را چطور در خدمت خود بگیرند! 👈از این رو وقتی تشخیص دادیم در جماعتی بلوغ سیاسی رخ نداده و سیاست ورزی و آگاهی اجتماعی در آحاد نفوذ نکرده، به راحتی میتوان حدس زد در واقع مسأله ی قدرت در پشت پرده ها و محافل مخفی در حال رقم خوردن است. ✔از اینجاست که پدیده ای به نام لابی های تاریخی و پچ پچ های تاریخ ساز و آن سوی تاریخ و آن روی تاریخ برای اهل بصیرت خیلی برجسته میشود! 👈تا این مسأله برای ما روشن نشود که اساسا مسأله جامعه و قدرت و اعتماد عمومی و انتقال قدرت چقدر به شکل عمیقی وابسته به عناصر سیاسی است نمیتوانیم به شکل واقعی وارد عرصه ی فهم تاریخ اسلام بشویم. مسأله مردم و صحابه که نیستند! مسأله ماجرای نبرد هارون ها و سامری ها است! 👈تدبر در تاریخ اسلام نشانگر آن است که عمده اشکال در همین سیاسی نبودن مردم بوده است. خیلی راحت فریب اهل نفاق را میخوردند و اولیاء الهی تنها می‌ماندند. 🔹باید سنخ قضایای سیاسی و منطق حاکم بر عالم سیاست را درک کنیم تا سرّ بسیاری از امور را بفهمیم. تا اینکه بدانیم گناه و توبه ی جامعه و آن لحظات حساس تحوّلات اجتماعی از چه سنخی است. تا بفهمیم حرکتهای سیاسی ماهیتش چطور است و جنبش سازی اجتماعی و فریب افکار عمومی چگونه است و روش پاسخ به آن چگونه و اینکه چطور میشود شخصی چند روز پیش در اوج عزّت باشد و چند روز بعد طوری دیگران جامعه را فریب دهند که دیگر اصلا نتواند به آن حالت قبل برگردد! تفاوت غدیر تا سقیفه را راحتتر میتوانیم درک کنیم. ⬇⬇
👈به تعبیر برخی عزیزان جریانات اجتماعی مانند حرکت در اتوبان یا دور زدن تریلی است و اینطور نیست حالا که مثلا با کسی بیعت کردند بتوانند سریع دور بزنند و به پله ی نخست برگردند! نخیر حالا حالا دیگر باید بروند! جامعه حرکاتش با حرکات فرد فرق دارد! دیگر آبی بود که ریخته شد! 👈کسی که با دنیای سیاست آشنا باشد درکهایی از تاریخ و گزاره های آن دارد که دیگری اصلا آن را نمیفهمد! یک شامّه ی دیگری برای تاریخ فهمی پیدا میکند. حالا بحث از سیاست و تفاوت گزاره ی سیاسی با گزاره های دیگر خودش باید مستقل مطرح شود. 🔹برای بنده که زمانی تاریخ اسلام را بررسی میکردم درک این امر آسان است که اساسا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم در زمان خودشان چندان ثبات سیاسی در جامعه نداشتند! نوع تعامل صحابه و مردم با ایشان به خوبی این را برای کسی که با دنیای سیاست مقداری آشناست به شکل بدیهی ثابت میکند. وقتی در جنگ احد میفرماید در همین مدینه دفاع کنیم مخالفت میکنند! وقتی غنیمت تقسیم میکند مخالفت میکنند! بارها چیزی که میفرماید میگویند اگر وحیی در موردش نیامده بر آن نقد دارند! و... 👈اینها همه یعنی چالشهای بزرگ بر سر راه یک سیاستمدار! اصلا چنین شخصی میتواند به راحتی بگوید بعد از من حاکم شما فلانی باشد؟! خودش ثبات سیاسی قاطعی در جامعه هنوز ندارد. ثباتی که دارد عمدتا در ناحیه ی فردی و دینی و اخلاقی وحیانی است. 👈اصلا کسی که با عرصه ی سیاست آشناست دنبال این نیست که مثلا در سقیفه چه کسی راست گفت و چه کسی دروغ گفت! میداند منطق گزاره های سیاسی منطق صدق و کذب نیست! منطق اثر گذاری و کارکرد و پیامدها است. منطق حق و باطل است! منطق صواب و شیطنت است! یک حرف صادق میتواند از جنود شیطان باشد! کلمة حقّ یراد بها الباطل باشد. 👈باید دید در چه زمانی و با چه نیّتی و برای وصول به چه هدفی زده میشود. وقتی اینگونه حرفهای آنها را بنگرد میفهمد چه بازیگران قهّاری بوده اند! ماها خامیم و با عرصه ی سیاست چندان آشنا نیستیم. 👈وقتی چنین است اگر کسی میخواهد به خوبی و واقع بینانه کار کند باید ابعاد پنهان سیاسی ماجرای سقیفه را واکاوی کند! وقتی اینچنین شد دیگر آن استبعاد عامّه کنار میرود و در شأن صحابه هم اجحافی رخ نمیدهد! ✔باور این نکته هم برای اهل فهم دیگر دشوار نمیشود که اهل سنّت با همه ی اکثریّتی که دارند میتوان نطفه ی شکل گیریشان را اینگونه دانست: اکثریتی یک هویی فلته ای یک دفعه ای فریب خورده! اینقدر بی ریشه! 🔹از همین رو امیر المؤمنین علی علیه السلام در خطبه ی طالوتیه آنها را أمّت مخدوعه نامید! خیلی تحلیل سیاسی عمیقی در این تعبیر حضرت نهفته است! تا کنون در این مسأله اندیشیده ایم که فریب دادن و فریب خوردن یک جامعه چگونه است؟! ما عمدتا با دروغ و فریب فردی آشنا هستیم و درک درستی نداریم که چطور میشود در لحظات خاصی یک امّتی را فریب داد و برای همیشه منحرفشان کرد! 👈یکی از آنهایی که تحلیلی سیاسی زیبایی از انحراف امّت ارائه نموده مرحوم علامه طباطبایی در کتاب شیعه است. ایشان معتقد است که در صدر اسلام با رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رأی اکثریت توسّط عدّه ای دزدیده شد! این تعبیر ایشان هم تعبیر سیاسی عمیقی است. دزدیده شدن عقیده و رأی جامعه اساسا درکی سیاسی از ابعاد عمیق ماجراست. 👈همان مطلبی که عبّاس عموی پیامبر در شماتتش نسبت به امیر المؤمنین علی علیه السلام گفت که چرا وقتی گفتم بیا با تو بیعت کنم قبول نکردی و اکنون دیگر کار از کار گذشت و مبتلا به زیرکان سیاستمدار و نوابغ عرب شده ای: «قد مُنیت بدُهاة قریش». 👈حال که اجمالا با عمق پیوستگی مسأله ی انحراف امّت اسلامی از ولایت امیر المؤمنین با مسائل سیاسی آشنا شدیم میتوانیم بهتر درک کنیم که از آن طرف بسیاری از روایات و رفتارهای اهل بیت علیهم السلام نیز ماهیّت سیاسی داشت و باید در عالم خودش از آن صحبت کنیم و رمز گشایی کنیم. سکوت حضرت خیلی پیام سیاسی داشت. خروش فاطمی هم همینطور! حالا بحث از اینها دیگر مجال واسعی میطلبد. 👈خواستم بگویم هم تحلیل بسیاری از علمای ما از عوامل انحراف امّت و هم پاسخها و استبعاد علمای عامّه از آن عمدتا در فضایی بیرون از ابعاد سیاسی مسأله است. از همین رو معمولا به خوبی مسأله باز و باور پذیر نشده است. ان شاء الله در نوشته ی دیگری شاید توفیق شد این بحث را ادامه دادم ...
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۹) «الگوی معنویمان چه کسی باشد؟!‏» 🔹نقلی با سند صحیح شنیدم که حیفم آمد مضمونش را بذل نکنم. حجة الاسلام عابدینی از آیت الله خوشوقت نقل فرمودند که نزد آیت الله بهجت بودند. شخصی به ایشان عرض کرد اینقدر هم که بر اهل علم بودن تأکید میکنند مهم نیست! بعد به مرحوم شیخ جعفر آقا مجتهدی که آن زمان زنده بودند مثال زدند که ... 🔸آیت الله بهجت یک غضبی کردند که آن شخص به گریه افتاد. فرمودند این چه حرفی است میزنی؟! اگر شیخ جعفر با این مجاهدتی که داشت واقعا اهل علم هم بود خدا میداند شعاع وجودش چقدر وسعت میگرفت! 🔹شاید علّت این غضب جلوگیری از بدعتی بزرگ بود و آن الگو شدن انسانهایی که اهل علم نبودند. اینها هر چقدر هم رشد کنند معمولا کمالشان محدود و کم تعدّی است. هم خودشان و هم دیگران نباید بگذارند اهل علم نبودنشان الگو شود چون در واقع پیام خطرناکی داشته و اساسا نقص بزرگ آنهاست نه کمالشان! الثواب علی قدر العقل چون عمل نازله ی عقل است. عالمی که ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد است. مدادش افضل از دماء شهداست. 🔸این همان مطلبی است که در کتاب دوّم اصول کافی تحت عنوان کتاب فضل العلم بیان شده است. در روایت نهم باب نخست کتاب فضل العلم وقتی شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید که فردی از شیعیانتان شما را شناخته و دیگر اهل خلوت شده و مشغول عبادات و مجاهداتش است حضرت این سیره را نپسندید و فرمود پس چگونه تفقّه در دین را بیاموزد؟ «کیف یتفقّه هذا فی دینه؟!» 🔻الگویمان آنهایی باشد که تقوا و معنویّتشان از عمق علم و هوش و عقلشان تراوش کند نه صرفا از عمق صفا و خلوص و سادگی و مجاهدتشان!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۰) «نکته ای از فیلم سینمایی کتاب ایلای» «نقش دین در تمدن بشری» 🔹به پیشنهاد یکی از دوستان فیلم سینمایی کتاب ایلای «The Book Of Eli» ساخته سال 2010 را دیدم. اثری پسا آخر الزمانی از هالیوود با درون مایه ی دینی که از این جهت قابل توجّه بود. البته فیلم حاوی صحنه های خشنی است که خیلی به همگان پیشنهاد نمیشود ولی کیفیت ساخت بالا و بازیگران مهمی دارد که با توجّه به پرداختن به موضوع دین در ساخت جامعه و کارکرد آن و همینطور آسیبهای آن قابل تأمّل شده و صرفا از اثری برای سرگرمی بیرون آمده است. 🎬خلاصه ی داستان فیلم این است که کره زمین بر اثر جنگ جهانی نابود شده و لایه ی اوزون هم از بین رفته و تنها عدّه ای معدود از انسانها در زیر زمین زنده مانده اند و بعد از مدّتها بالا آمده و برخی از فرزندان آنها جمعیت اندک روی کره زمین را تشکیل میدهند! 🎬عدّه ی کمی از آنها خاطراتی از زندگی انسانها قبل از نابودی را دارند. به دلیل اینکه گمان میکردند این جنگ به خاطر دین بوده همه ی کتب دینی و آسمانی را آتش زده اند و دیگر نسخه ای از کتاب آسمانی بین انسانها یافت نمیشود. انسانها به نوعی زندگی حیوانی با درندگی خاص برگشته اند. 🎬آب و غذا بسیار نایاب شده که برای آن انسانها همدیگر را کشته و همدیگر را میخورند! در این بین شخصی مرموز به نام ایلای بر اثر نوعی الهام باطنی و برگزیدگی از مشرق گویا مبعوث میشود تا آخرین نسخه ی باقی مانده از کتاب خدا و انجیل را با خود به مکانی نامعلوم در غرب که بعدا روشن میشود منطقه ای در آمریکاست ببرد؛ تا دوباره تمدّنی بر اساس دین شکل بگیرد! ⬇
🎬نیروهای آسمانی او را در این مسیر طولانی کمک کرده و نوعی حفاظت شدگی برایش به وجود می آورند. نام این شخص برگرفته از نام یکی از داوران بنی اسرائیل در کتاب سموئیل «ایلای» نهاده شده و «کتاب ایلای» نیز همان انجیل است. 🎬در بین راه ۳۰ سال بعد از پایان تمدّن بشری به شهری کوچک میرسد که شخصی به نام «کارنگی» توانسته با هوش و اطلاعاتش از تمدّن سابق یک ریاستی بر جماعتی پیدا کند! ولی خوب فهمیده بدون داشتن کتاب مقدّس اساسا امکان تسلّط بر انسانها و افکار و اندیشه هایشان و پی ریزی یک تمدّن جدید و فرمانروایی را ندارد. 🎬از این روست که در به در به دنبال کتاب مقدّس میگردد تا با آن بتواند بر انسانها حکومت کند! از اینجاست که نبرد میان ایلای و کارنگی بر سر آخرین نسخه ی کتاب مقدّس شکل میگیرد تا آنکه در انتها ایلای موفّق میشود کتاب مقدّس را به نوعی به مقصد رسانده و آن را در کنار قرآن و تورات در قفسه ی تمدّن بشری قرار دهد. تا نوید شکل گیری تمدّن بشری دوباره شنیده شود. 🔹حالا این خیلی خلاصه بود و نکاتش را بیان نمیکنم تا اگر کسی دوست داشت خودش ببیند. چالش اصلی فیلم این است که آیا دین آسمانی عامل جنگ و کشتار است یا عامل صلح و تشکیل تمدّن؟! یک تضادّ جالبی در این زمینه تصویر شده است. شعار اصلی فیلم این است که: همه می‌کشند تا آن را به‌دست آورند، او می‌کشد تا از آن حفاظت کند. 👈حالا برداشت خودم را از این فیلم بیان میکنم. ممکن است بخشی از آن شخصی باشد ولی در هر حال بیگانه از فضای فیلم نیست. تا اندازه ای فیلم متن بازی هم دارد و قابلیت تفسیرهای متعدد را دارد. به شکل محتاطانه ای موضع صریحی و نهایی سعی میکند نگیرد. 👈گویا فیلم اینگونه القاء میکند که اصلا دین یک پدیده ای است که ذاتش به گونه ای با پدیده ی قدرت و سياست در عمیقترین لایه ها و وسیع ترین لایه ها تنیده شده که جنگ و خون ریزی پیرامون آن امری طبیعی است. به خودی خود دلالتی بر خوب بودن یا بد بودنش ندارد. 👈خوبی دین الهی از جهتی این است که قابلیّت و ظرفیّت عجیبی برای شکل گیری تمدّن و انضباط دادن به انسانها را دارد. قدرت عجیبی به رهبران برای تنظیم مناسبات اجتماعی و بیرون آوردن آنها از حالت توحّش با متوجّه کردنشان به عالم غیب و مجازات الهی را دارد. 👈ولی بدی آن هم همین است که واقعا بسان یک سلاح بسیار بسیار مخوفی میتواند به دست طواغیت در آمده و بر آن بر انسانها حکومت کنند! ولی گویا پیام فیلم این است که این بدی امری عارضی است و به این برمیگردد که این دین به دست کاربران اصلی آن یعنی صالحان و ایلای ها سپرده شود و یا به دست دزدان فرصت طلبی مانند کارنگی ها! خود دین امری نیست که بتوان از آن گریزی داشت! 👈شاید مهمترین صحنه ی فیلم وقتی است که کارنگی شروع به بحث با ایلای میکند که چرا به کتاب مقدّس نیاز دارد؟! کارنگی در این فراز میگوید: 🎬«من کلمات مناسب برای کمک به اونها رو ندارم ولی اون کتاب داره! مردم به درستی میفهمند چرا اینجا هستند و دارند چیکار میکنند ...» 👈و در جای دیگری کارنگی به یکی از زیردستانش میگوید: 🎬«اون یک کتاب نیست! یک سلاحه ... سلاحی که درست قلب و ذهن افراد ضعیف و بیچاره رو هدف میگیره این به ما راه کنترل کردن اونها رو میده» 👈باز یکی از صحبتهای مهم که در متن این فیلم درخشش خاصی دارد آنجاست که ایلای برای دختری به نام سولارا در مورد خاطراتش از تمدّن قدیم میگوید که: 🎬«مردم بیشتر از چیزی که میخواستن داشتند! ما نمیدونستیم چی با ارزشه و چی نیست! ما چیزهایی که الآن مردم به خاطرش همدیگر رو میکشند مینداختیم دور!» 👈نکات فیلم کم نیست و هر کسی با دغدغه هایش میتواند بخشی از آن را بشوراند و به چشم بیاورد. مثلا شاید عینک دودی و خط بریل و کوری نشانه ی پیام آسمانی بودن این کلمات نورانی است که جز با وحی و بریدن از این دار ظلمت قابل دسترسی نیست. ⚪آنچه برای خودم مهمتر بود این بود که این فیلم خیلی زیبا تا اندازه ای این حقیقت را به چشم آورده بود که اگر از انسان پیام انبیاء الهی و توجّه به خدا گرفته شود حیوانی درنده بیش نیست! انسان یک نفس دارد و یک فطرت و این فطرت با این کلمات نورانی که در کتب انبیاء آمده بیدار و نورانی میشود. هر کجا اثری از نور و رأفت و محبّت دیده میشود اثری از آن نور است. 👈ما چون این کلمات را زیاد شنیده ایم برایمان عادی شده ولی اصلا عادی نیست. در آن توحّش محض بی تمدّنی کمترین آیات کتاب آسمانی مانند خورشیدی درخشان قلبهای انسانها را تکان میدهد و میفهمند این از عالم دیگری درخشش دارد. انسانها را بیدار میکند! 👈اگر امروزه نوری در عالم هست اثر همین نورهاست حتّی در زندگی بی دین ترین انسانها! وقتی دعای سفره را ایلای به سولارا آموخت که: «خدای بزرگ بابت این غذا از تو متشکّریم ... آمین» ⬇⬇
👈گویا عمیقترین حرفها را آموخته بود و عمیقترین آرامشها را کسب کرده بود که اصلا در آن وانفسا خبری از آن نشنیده بود. وقتی سولارا همینها را به مادرش گفت تا به او آرامش دهد باز همین امر تکرار داد. 👈زیباترین صحنه در فیلم که نظرم را جلب کرد همین مطلب بود هر چند در مورد امور دیگرش هم میتوان صحبت کرد. قصدم اطاله کلام در مورد این فیلم و نقد آن نیست. نقاط منفی و یا اغراض باطل هم دارد. در رأس اباطیلش نیز شاید همین باشد که این فیلم هم مانند بقیه به شکلی اصالت را به این دنیا داده است. 👈حالا با دید خرده گیری ندیدم. با دید خذ الحکمة آن را نگاه کردم و آن اباطیلش را به خودشان برگرداندم. لااقل این حقیقت را خوب شکار کرده است. این صحبتهای نورانی در مورد خدا و شکر از نیرویی آسمانی برای زنده بودن و خوردن و خوابیدن و... صحبتهای بلندی است! توحید حقیقت عظیمی است که از بس برایمان گفته اند تکراری شده! والّا تباری دیگر دارد! 👈معمّایش را انبیاء الهی برایمان حل کرده و نورش را در ظلمات زندگی دنیا برایمان به یادگار نهاده اند. آنهایی که این کلمات را بلد نیستند مانند حیوانات درنده و حشرات و خزندگان موذی بیش نیستند! با نور کلمات الهی این عالم نورانی شده و فطرتها بیدار شده اند. بشر تشنه ی آن دین حنیف ابراهیمی است: «الَّذي خَلَقَني‏ فَهُوَ يَهْدينِ * وَ الَّذي هُوَ يُطْعِمُني‏ وَ يَسْقينِ * وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ * وَ الَّذي يُميتُني‏ ثُمَّ يُحْيينِ * وَ الَّذي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لي‏ خَطيئَتي‏ يَوْمَ الدِّينِ ...» 💭همچنین از جهت دیگر با دیدن صحنه های این فیلم به یاد اشعار آن عارف معنوی در مثنوی معنوی افتادم هر چند خوب به چشم نیاورده بودند این بعد از کارکرد دین را برای تمدن بشری: این نجوم و طب وحی انبیاست عقل و حس را سوی بی‌سو ره کجاست عقل جزوی عقل استخراج نیست جز پذیرای فن و محتاج نیست قابل تعلیم و فهمست این خرد لیک صاحب وحی تعلیمش دهد جمله حرفتها یقین از وحی بود اول او لیک عقل آن را فزود هیچ حرفت را ببین کین عقل ما تاند او آموختن بی‌اوستا گرچه اندر مکر موی‌اشکاف بد هیچ پیشه رام بی‌استا نشد دانش پیشه ازین عقل ار بدی پیشهٔ بی‌اوستا حاصل شدی
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۱) «نظریّه ی شیعیان نخستین» «تأمّلی دیگر در زمینه ارتداد انصار» 🔹در راه قم به مشهد وقتی به نیشابور رسیدم خیلی خسته بودم. همینطور رانندگی میکردم و مطالبی پیرامون تاریخ اسلام گوش میکردم و با خودم فکر میکردم. یک دفعه چیز جدیدی به ذهنم خطور کرد که اسمش هم با خودش آمد و آن هم «نظریّه ی شیعیان نخستین»! معلومات قبلی ام ناگهان آرایش و نظم جدید و اقتران ویژه ای پیدا کرد! درک دیگر و پنجره ی دیگری به تاریخ اسلام و تاریخ تشیع برایم بود. 💡آن هم این بود که اصلا تاریخ اسلام و تاریخ تشیّع را طور دیگری باید ببینی! گمان میکنی تشیّع با سه یا چهار نفر که طرفدار علی علیه السلام ماندند آغاز شد؟! نه اینگونه نبود! 👈اگر این بود که ملامتی نبود چون از همان ابتدا شیعه نبودند تا اینگونه ملامت شوند! مسأله این است که انصار شیعیان نخستین بودند که در امتحان بزرگ مردود شدند! انصار بودند که اساس و هسته ی اصلی اسلام را در پیمان عقبه تشکیل دادند و قرار بود با جان و مال از پیامبر و نسل او دفاع کنند! 👈مهاجرین در نزد انصار گروه اندکی بودند و اصل و اساس شکل گیری حکومت اسلام انصار بودند. وقتی انصار پای کار آمدند اسلام قد راست کرد و حکومت تشکیل داد. اگر قرار بود کاری رخ بدهد به دست انصار بود! ⬇