🔹اینبار خواستم این توصیه راهبردی را با این استعاره ی مفهومی برجسته تر کنم. این استعاره ها نوعی تلاش برای استجابت این دعاست که: «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي» به فقه و فهم عمیق مراد گاهی واقعا کمک میکند. گاهی مطلبی را میدانیم ولی واقعا برایمان هنوز جا نیافتاده است.
🔻عزیزان! وقتی مطلبی میخوانید یا چیزی میبینید به یاد پستانهای گاوی بیافتید که آماده ی دوشیدن است! حتّی اگر وقت و حوصله ی دوشیدن را ندارید بدانید که اجمالا شیرهایی داشت و ندوشیدیم! اگر مدّتی مشغول عبارت دوشی باشیم تازه میفهمیم چقدر تا کنون مطالب از دستمان رفته! چقدر اسراف کاری کرده ایم! البته اینجا هم سریع باید فیش برداری کرد🔺
✔حالا مقداری علمی تر بگویم. یکی از هنرها و تکنیکهای ضروری برای انسانهای جویای دانش هنر تکثیر مسأله است. این مسأله و طلب کار همان دوشیدن را انجام میدهد! باعث استنطاق میشود. این خودش یک هنر است. یک توانایی قابل اکتساب و قابل اشتداد است. البته برخی گاهی به شکل نبوغی درجاتی از آن را دارند. ولی اصلش اکتسابی است. مخصوصا در علوم استنباطی و در فضاهای دینی که با متون مقدّس مواجه هستند خیلی مهمتر است.
⬜یک مثالی عرض میکنم. این روزها مشغول مباحثه در زمینه ای از ادبیات عربی بودم. بحث به حکایتی رسید که با اسانید مختلف از مبرّد نحوی از یکی از فصحاء و شعراء بزرگ عرب در اوایل قرن سوّم به نام عمارة بن عقیل نقل شده! ابن جنّی در خصائص این حکایت را از استادش ابو علی فارسی و او هم از استادش ابن سرّاج و او هم از استادش مبرّد نقل میکند. سیرافی هم که هم طبقه ابو علی است در شرح کتاب سیبویه این حکایت را میگوید «حدّثنی غیر واحد من اصحابنا» که همگی از مبرّد نقل کرده اند. نحّاس هم در همین زمان در اعراب القرآن این حکایت را از اخفش صغیر و برخی دیگر از ادباء از استادش مبرّد نقل کرده است.
👈عمارة نوه ی جریر شاعر بوده و از آن افرادی است که ادباء بصره گاهی در محفلش شرکت کرده و طبع عربی او را به گونه ای معدن فصاحت میدانستند. مبرّد میگوید نزد او بودم که وقتی به این آیه ی سوره ی مبارکه یاسین رسید اینگونه تلاوت کرد: «و لا اللّیلُ سابقُ النهارَ»؛ یعنی نهار را به جای جرّ نصب داده و تنوین سابق را هم ذکر نکرد! از نظر ادبی این نوع استعمال به سادگی قابل دفاع نیست.
👈اهمّیت این نقل هم از این جهت است که عمارة همانطور که ابن عصفور در شرح جمل اشاره میکند از فصحاء عرب است و هم از این جهت مهمتر است که به نوعی منصوص العلّة است. یعنی چه؟! یعنی اینکه مبرّد همانجا از او میپرسد چرا اینگونه استعمال کردی؟! او هم در پاسخ میگوید در نیّتم همان تنوین را داشتم ولی برای اینکه بر زبانم سنگینی نکند آن را حذف کردم!
👈خب ما باشیم چه میکنیم؟! میگوییم حکایت جالبی است. ولی این از آن اموری است که حسابی میشود آن را دوشید! یکی از افرادی که قدرشناسی کرده و مانند بقیه اسراف کار نبوده ابن جنّی در کتاب خصائص است. آنطور که بنده احصاء کردم دیدم از این حکایت در هفت موضع از کتاب معروف خود به نام خصائص فیش برداری کرده است.
👈یکی در «باب فی تعارض السماع و القیاس»؛ بار دیگر در «باب فی الفصیح یجتمع فی کلامه لغتان فصاعدا»؛ بار دیگر در «باب فی أنّ العرب قد أرادت من العلل و الاغراض ما نسبناه الیها و حملناه علیها» بار دیگر در «باب فی ترکب اللغات»؛ و بار دیگر در «باب فی اللفظ یرد محتملا لأمرین أحدهما أقوی من صاحبه أ یجازان جمیعا فیه أم یقتصر علی الأقوی منهما دون صاحبه؟» و بار دیگر در «باب فیما یحکم به القیاس مما لا یسوغ به النطق» و در انتهای نیز در «باب فی الجمع بین الاضعف و الاقوی فی عقد واحد». واقعا به این میگویند فیش برداری و فیش کنی و دوشیدن و اسراف نکردن!👏👏👏
👈خودش در موضعی از کتابش میگوید نکند به من عیب بگیرید که این حکایت را تکرار میکنم؛ میگوید اینها اصلا تکرار نیست! پر از دلالت است:
📖«و قد ذکرنا هذه الحکایة للحاجة الیها فی موضع آخر و لا تستنکر اعادة الحکایة فربما کان فی الواحدة عدّة أماکن مختلفة یحتاج فیها الیها»
⬇⬇
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
👈در موضعی دیگر از خصائص میگوید: «فی هذه الحکایة لنا ثلاثة أغراض مستنبطة؛ احدها تصحیح قولنا: إنّ اصل کذا کذا و الآخر قولنا: إنّها فلت کذا لکذا ... و الثالث أدنها قد تنطق بالشیء غیره فی أنفسها أقوی منه...»؛ از این حکایت سه دلالت مهم را دوشیده است. دلالتهای قطعی و مهمّی که در ظاهر اصلا به ذهن نمیرسد ولی اگر کسی اهل دوشیدن باشد میبیند بله واقعا در پستان این حکایت اینها وجود داشت!
⛔ممکن است بگوییم ابن جنّی یک نابغه بوده که این دلالتها را اینگونه شکار کرده! در درون آن رفته و صیدش را با خود آورده! ولی بنده عرضم چیز دیگری است.
☑به نظرم ابن جنّی ورای نبوغش اساسا به شکل تحصیلی و خودآگاه به دنبال فیش برداری و دوشیدن بوده! فهمیده که اینها آبستن خیلی دلالتهاست. همین حالت قدرشناسی اش باعث شده که اینگونه گیرنده هایش قوی شود. چیزهایی بفهمد که دیگران هیچ گاه نفهمند!
☑این نکته را یادمان نرود! این هنر مهم دوشیدن و تکنیک تکثیر مسأله و استثمار متن بیشترش کسبی است. اگر چشم انسان مسلّح شود نوابغ را هم دیگر در جیبش میگذارد! یعنی با انتظار و آگاهانه و به شکل صناعتی سراغ دوشیدن برود!
✔بنده که دیگر مراتب جهلم برای خودم آشکار است برای مثال با همین حالت سراغ همین حکایت رفتم! این سه غرضی که ابن جنّی آنها را استنباط کرده را تا ۲۰ مورد رساندم! چون مباحث ادبی و فنّی است اینجا بیانش نمیکنم. ولی واقعا در این حکایت این همه دلالتهای استبطانی هست! اینقدر پستانش پر شیر است. اگر همه ی نوابغ دنیا بدون حالت صناعتی و صرفا با نیروی نبوغشان این متن را نمیدیدند و آگاهانه سراغ دوشیدن حداکثری اش نمیرفتند به ثلث یا ربع اینهایی که ذهن ضعیف من رسید هم عادتا نمیرسیدند! اینها به خاطر چشم مسلح است.
🔻وقتی اینگونه به متون نگاه کنیم تازه متوجّه میشویم حقیقتا بسیاری از دلالتها هنوز بکر و دست نخورده باقی مانده است! این را از حقیر به یادگار داشته باشید! اگر میخواهید مکتشفین بزرگ وادی دلالتها باشید سعی کنید خود را هر چه زودتر وارد عالم اسرار آمیز و شگفت آور و بسیار پهناور دلالتهای استبطانی کنید. راهش هم یادگیری هنر دوشیدن متن است. یک دفعه یک روایت برای شما تبدیل به ده روایت میشود! با همین دید مثلا از کتابی مانند اصول کافی میتوان یک کتاب بزرگ از اطلاعات ناب و دست اوّل و بسیار بکر تاریخی را استحصال کرد که در هیچ جای دیگری یافت نمیشود! و همینطور ... . اگر اینگونه باشیم در برخی امور یک شبه گاهی ره صد ساله میرویم! چیزهایی را میفهمیم که استاد و پدر جدّ اساتیدمان هم آنها را نفهمیده بودند! گویا بُعد جدید از دلالتها برایمان باز میشود. یک کتاب تبدیل به چند کتاب میشود! بسته به اینکه چگونه آن را بدوشیم! و سپس فیش برداری کنیم🔺
👈در امور معنوی هم همینطور است. اینکه به ما سفارش شده که با نگاه عبرت به پدیده ها نگاه کنیم و غافل نباشیم برای همین است. اینکه از ما گله میشود که چرا این همه آیات هدایت را نمیبینید یعنی همین اسراف کاری در فهم این نوع دلالتها! «وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُون»
👈اهل عبرت بودن یعنی آمادگی برای دوشیدن پیامهای عبرتی موجود در پستان پدیده ها! وقتی اینگونه باشیم یک دفعه امور چهره ی دیگر عبرتیشان را برایمان آشکار میکنند! از در و دیوار برایمان پیام هدایت می آید.
💭سابقا در بذل الخاطر ۵۰ نکاتی در زمینه دلالت استبطانی بیان کرده و به شکل نمونه موردی از استحصال مستبطنات دلالی در یک روایت منقول از امیر المؤمنین علی علیه السلام را آورده بودم.
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۶۶)
«صحبتهایی با یکی از اهل دل»
«... و زمانی که آب دهان در راه خدا و اهل بیت قیمتی میشود!»
🔹سالگرد وفات یکی از اقوام به شهرستان رفتم. شب هم ختم قرآن بود. کنار یکی از آشنایان خیلی دور نشستم. تا حالا با ایشان صحبت نکرده بودم. جانباز است. به مناسبت شهادت شهید رئیسی سر صحبت باز شد. گویا اندکی قبل از شهادتشان در بازدیدی که از بیمارستان جانبازان داشتند چند دقیقه ای در گوشی با هم حرف زده بودند.
👈صحبت که کردیم دیدم حکمت میگوید! با دقّت بیشتری به حرفهایش گوش کردم و دیدم به شکل عجیب و غیر عادی دارد حکمت میگوید! به راحتی بین مفاهیم دینی ربط و اقترانهایی ایجاد میکرد و نتایج شگفتی میگرفت! گویا تا دیپلم هم بیشتر سواد رسمی نداشت.
👈چیزهایی پرسیدم دیدم واقعا قابل توجّه است. کنجکاو شدم! اینگونه فهم ها عادی نیست. مقداری کنکاش کردم و خودشان سرّش را بیان کرد! گفت سالها پیش روز عاشورا یک ساعت نیّت کردم به احترام امام حسین علیه السلام شربت و شیرینی نخورم!
👈بعد از آن دیدم دریچه های فهمم باز شد! قرآن و روایات را دیگر طور دیگری میفهمیدم! میدیدم دریایی از حکمتهاست! میگفت این واقعه در طول سالها طیّ چند واقعه ی دیگر تشدید شده! همینطور میگفت توانایی این را هم به او داده اند که بتواند حدیث صحیح و مجعول را تشخیص دهد!
👈بیشتر کنجکاو شدم و ایشان هم اعتماد کرد! گویا تا حالا این حرفها را به کسی نزده بود! میگفت در یک واقعه ی دیگری او را به میان آسمان و زمین بردند و به او علم تعبیر رؤیا را آموختند! البته استفاده از آن برای وقتی است که حال خوشی داشته باشد!
⬇️
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
👈دیگر صحبتمان گرم شده بود که میگفت اوایل فلانی یک ذکری به من گفت بگو که چشم برزخی ام باز شد. صحنه هایی میدیدم که تحمّلش برایم سخت بود. باطن انسانها! از خدا خواستم از من گرفته شود!
👈آن بنده خدایی که نام او را برد را هم میشناختم! یک سیّدی بود که سالهای سال برای تبلیغ به شهرستان ما می آمد! بین مردم معروف بود که سیّدی باطن دار است ولی مقداری عصبی مزاج است! گاهی سر منبر یک دفعه داد میزد! بچه بودم یادم هست!
👈ایشان نمونه ی یک مبلّغ موفّق بود. به نظرم یک منطقه ی وسیعی دینداری شان را واقعا مدیون ایشان بودند. ایشان گفت میدانی چرا یک دفعه سر منبر عصبانی میشد؟! او مخصوصا چهره ی برزخی افراد نزول خور را نمیتوانست تحمّل کند! جریانش این بود! دیوانه نبود!
🔸حکایتهای جالب دیگری هم داشت. اینکه چطور وقتی نگاهش به نامحرم می افتاد یک دستی جلوی صورتش ظاهر میشد و صورتش را میچرخاند! نمیگذاشت نگاه کند! یا اینکه میگفت خیلی روی اهل بیت علیهم السلام حساسم! اگر توهینی احساس کنم نمیتوانم از فحش رکیک دادن خودداری کنم! همان دست دیگر می آمد و جلوی دهانم را میگرفت! یکبار به من گفتند آنها لایق توهینهای بیشتری هستند ولی نمیخواهیم شیعیان ما اهل فحش و ناسزا شناخته شوند!
👈گفتم این دست کی بود؟! گفت نمیدانم ولی عجیب این بود که این حالت با رحلت مرحوم آیت الله بهجت تمام شد! ویژگی جالبی که در مورد ایشان دیدم خلوص و عقل و ارادت عمیق ایشان به اهل بیت و مخصوصا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود.
🔹حکایتهای جالبی در این زمینه داشت. میگفت یکبار مشکل مالی پیدا کرده بودم. ۲۰ میلیون پول میخواستم! داشتم از جایی عبور میکردم دیدم یک خرمگسی نیمه جان جایی افتاده! دیدم گویا تشنه است! گفتم بروم مقداری برایش آب بیاورم! قدمی که رفتم به دلم افتاد آب دهانت را جلویش بیانداز! همان برایش کافی است! برگشتم و آب دهان انداختم و دیدم خورد و جان گرفت!
💭در همان حال یک دفعه به یاد امام حسین علیه السلام افتادم و گریه ام گرفت! گفتم خدایا! میشود همین یک تُف را از من بخری؟! مشکلم را با آن حل کنی؟! گویا به دلم افتاد این آب دهان را از من خریدند! رفتم خانه دیدم پیامک به گوشی ام آمد که ۳۰۰ میلیون پول بازنشستگی برایتان واریز شد! حالا این هم جریانی داشت که طولانی است. خودش حکایت خارق العاده داشت.
👈میگفت بعدش گفتم خدایا من راضی نیستم! آن آب دهانم ارزش بیشتری داشت! بیشتر آن را بخر! به دلم افتاد که قیمت آن را در روز قیامت برایت پرداخت میکنیم! برای آن زمان گذاشته ایم!
🔹ولی آن چیزی که برایش خیلی شگفت انگیز بود چیز دیگری بود! نمیدانم چه شد که بحث به آنجا رسید. مطلبی گفت که از ایشان پرسشی کردم و جریانش را گفت. حالا تفصیلش به کارمان نمی آید! خلاصه اش این بود که درخواستهایی از امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف ظاهرا داشتند و یک پرسشی داشتند و خواسته بودند که به دل فلان سیّد بیاندازد و آن را به او بگوید!
👈میگفت با آن سید حرکت میکردیم و اصرار کردم چیزی که به دلش می افتد را در موردم بگوید! گفت: از تو راضی ام! همینکه این را گفت یک حالی به من دست داد که از فرق سر تا نوک پا و با ضربان قلب و با تک تک سلولهایم احساس تقرب به خدا میکردم. همه اش میگفت خدا! همه ی حالاتم خدا بود! آنقدر لذّت بخش بود که ...! یک ساعت این حال باقی بود و حالا یک عمری حسرتش بر دلش مانده!
👈از این مؤمنین اهل دل که کسی آنها را نمیشناسد کم نیستند. اصلا هم گاهی به چشم نمی آیند! حتی به چشم نزدیکان و دوستانشان! در مورد این بنده خدا از یکی از اقوام که از جوانی با ایشان دوست صمیمی و به اصطلاح یار غار هست پرسیدم. گفتم فلانی چجور آدمی هست؟! گفت خیلی مؤمن و عاقل و اهل بیتی است! بسیار راستگو و قابل اعتماد است. مقداری که پرسیدم احساس کردم این حرفها را برای ایشان نگفته!
👈خلاصه اینگونه افراد دوست ندارند شناخته شوند و یا گاهی میترسند تکذیب شوند و یا ... گاهی صحبت با این برادران دل انسان را بیدار میکند. مخصوصا خلوص و عشق به اهل بیت علیهم السلام در این عزیزان دیدنی است. باید هر طور شده کاری کنیم اهل بیت علیهم السلام به ما هم نظر کنند! راه میانبر این است!
نیست مرا آرزو، جز نظری بیشتر
مفلسم و مفتقر، از همه درویشتر
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۶۷)
«چلّه های قرآنی»
🔹همه در قبال قرآن کریم مقصّریم. خود اعتراف به این حقیقت گام مهمی در کسب توفیق و پناه بردن به این ریسمان نورانی و این کتاب آسمانی است. صادقانه و عاجزانه اعتراف کنیم که میدانم تو از همه مشغله ها و فعالیتهایم مهمتر بودی. و من بیچاره باز فریب دنیا را خوردم و از تو دور ماندم! تو حجّت بزرگ خدا بر انسانهایی! هیچ بهانه ای ندارم! خودم تنبلی کردم! خودم چیزهای دیگر را مهمتر دانستم! نفهمیدم که میشود با تو دوست شد و از تو حرفهای بزرگ را شنید! ولی دیگر میخواهم برگردم!
🔸نکند قبل از آنکه با تو شافع مشفّع و صادق مصدَّق دوست شده و از تو کامی گرفته باشم از این دنیا بروم! خسارت از این بزرگتر؟! میخواهم عاشق تو بشوم و با تو زندگی کنم و با تو به آن عالم کوچ کنم! میدانم میشود عاشقت شد!
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
💡به دلم افتاد یک چلّه ای را به خودم و عزیزان پیشنهاد کنم. سال ۱۲ ماه دارد و در این مدّت میشود ۹ بار چلّه گرفت. هر جزء قرآن حدود ۲۰ صفحه به خطّ عثمان طه است. سعی کنیم بین الطلوعین چلّه ی اوّل را با دو صفحه شروع کنیم و ۴۰ روز بعد دو صفحه ی دیگر و همینطور که بعد از یک سال بدون آنکه فشاری بیاید هم به تلاوت یک جزء در روز برسیم و هم تلاوت این حجم را همراه تدبّر نسبی یاد بگیریم.
🔹اگر برای ابدیتمان نگرانیم شاید بزرگترین تصمیم زندگی مان باشد. با قرآن عشق ورزی کنیم. انتظارمان را هم بیخود با قیود بالا نبریم! همت کنیم که با این چله ها تبدیل به عادت و ملکه شود و با چنین عادت نورانی از این عالم برویم.
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۶۸)
❤«او جگرگوشه ی ماست»❤
💗«يَا سَعْدُ عِنْدَكُمْ لَنَا قَبْرٌ مَنْ زَارَهَا عَارِفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الْجَنَّةُ»💗
🔹سپاس خدایی را که در این سرای فانی در بین این همه مکانها این توفیق عظیم را عنایت کرد که مجاور و پناهنده ی مضجع مطهّر و نورانی فاطمه ی معصومه سلام الله علیها باشم. ربّ أنعمتَ فزِد! زیادتر شدن این نعمت با ملهم شدن به شکر آن است.
🍀افتخار کنیم که به ما اجازه داده شد تا در این شهر و در این محضر نورانی نفس بکشیم. والله همین یک نعمت برای آنکه انسان همه ی مشکلاتش را فراموش کند کافی است.
🔸بعد از نماز صبح مشغول خواندن زیارتنامه ی حضرت معصومه بودم. و چه زیارتنامه ی شیرین و زیبایی است. یک حلاوت و صفایی دارد.
💡به دلم افتاد میدانی معصومه جگرگوشه ی ما بود که از روی لطف میانتان به امانت نهادیم؟! با توجه عمیقتری بخوان!
🌷در حکمت الهی اینگونه مقرّر شد که زن گلی پرده نشین و مرد گلاب خوش بوی بازار باشد. در میان اهل بیت علیهم السلام آن ۱۳ نور پاک رجال برگزیده در میان انسانها بودند.
🌸از روی لطف الهی نعمت معرفت دو بانوی پاک و بلند مرتبه از اهل بیت هم به شیعیان داده شد. یکی زهرای اطهر که بعد از سقیفه عظمتش دیگر آشکار شد و دیگری زینب کبری که در کربلا پرده از فضیلتهای بی کرانش کنار رفت!
🌹و باز لطف بی انتهای الهی پرده را از روی فاطمه معصومه برایتان کنار زد! شیعیان را با عظمت ایشان آشنا کرد. همو که با خود رایحه معطر آدم و نوح و موسی تا مصطفی و مرتضی و زهرا را داشت. برترین فرزند و میوه دلشان را به ودیعت میان اهل قم نهادند! دلهایشان توجّه دیگری به مضجع جگرگوشه دارد.
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۶۹)
«شبهه تاریخی در وجود حضرت موسی!!!»
«شیطانی در نقاب تاریخ انتقادی علمی»
«تحجّر مدرن»
🔹مباحث یکی از روشنفکران معاصر را دنبال میکردم. جایی بحث به حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام رسید. دیدم خیلی راحت برای دانشجویانش گفت موسی ظاهرا شخصیتی اسطوره ای است! واقعیّت تاریخی ندارد! قابل اثبات نیست. اصلا گویا ذرّه ای دین و غیرت دینی نداشت! گاهی صرفا با واژه ای به نام بحث علمی میخواهند غیرت دینی را ذبح کنند!
✋بیچاره مستمعین اینها که میخواهند علم را از چنین چشمه های آلوده ای دریافت کنند. واقعا گاهی سزاوار ترحمند! و چه سوگمندانه که گاهی با نوعی ریشخند چنین مهملاتی را بر زبان میرانند.
💡اینها را که میگفت بهتر برایم مفهومی شایع در میان بسیاری از این روشنفکران و متجدّدان نو ظهور جلوه کرد! مفهومی که آن را «تحجّر مدرن» مینامم! بر اساس همین نوع تحجّر است که گاهی ادّعا میکنند که اکثر محقّقان امروزی معتقدند که موسی شخصیتی افسانه ای است!
✔آری این به اصطلاح سوژه مدرن که پهنه ی هستی را به پنجره ی ضیق معرفت خودش تقلیل داده گاهی اوقات عجیب مستعدّ تحجّر و مهمل گویی میشود. آن هم تحجّری شیک و اتو کشیده و ادکلن زده! در حالیکه حماقت از سر و صورتش میبارد! این مهمل گویی ها همه از تکانه های همان سوژه ی مدرن است که حال اینگونه میوه های زقّوم خودش را در تاریخ به ارمغان می آورد.
👈اگر بخواهم حرف ایشان را صورت بندی کنم در واقع لبّش این است که من تنها آن مقداری را تاریخ میدانم که با ابزارهای خاص حسی که خودم را برای درک حقیقت تاریخی به آن محدود کرده ام بتوانم آن را ادراک کنم.😐
⬇
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
☑در اینجا اگر دقّت کنیم تاریخ جلوی این سوژه ی مدرن زانو میزند نه اینکه انسان در برابر حقیقت تاریخی متواضعانه زانو بزند! آن تاریخی تاریخ است که بتواند به ساحت والا مرتبت ادراکی سوژه ی متکبّر مدرن بار یابد! والا مهمل و افسانه است!
👈این امر رویکردی بسیار شایعی در زمان ماست. به خاطر همین رویکرد است که مبدأ شروع تاریخ را اختراع خط میدانند. اساسا تاریخ در این فضای پوزیتیویستی علم زده ورای همه ی ظرفیّتهای نوینی که یافته، آسیبهای جدّی نیز پیدا نموده و معنای دیگری دارد. آن تاریخی که توقع داریم منصفانه و با شوق و نیاز در پی واقعیت باشد، نیست.
👈انسانی که خط نداشته در نگاه اینها هنوز وارد حوزه ی تاریخ نشده است. همین است که مثلا در فضای مباحث حدیثی بارها دیده ام که گاهی به صرف یافتن مصادر مکتوب و نسخه های قدیمی تر یک کتاب تاریخ یک اندیشه را سالها و قرنها جلو و عقب میکنند و یا بر اصالت چیزی بعد از آنکه به شدّت آن را انکار میکردند مهر تأیید میزنند!
👈اینقدر این جوّ سنگین است که خودشان هم باورشان شده بود که گویا واقعیّت محدود و محکوم این روش نوین است. و از این رو به دنبال نسخه های قرآنی میگشتند تا به نوعی در قرآن کریم شبهه وارد کنند! گویا اصلا تواتر و حسن ظن به پیشنیان و فطرت انسانها و... هیچ جایگاهی بین اینها گاهی ندارد!
👈سابقا مقالات و کتابهایی از همین به اصطلاح محقّقین غربی میخواندم که در آن ادّعا کرده بودند که اساسا قرآن اِعراب نداشت! اینها همه اش اختراعات نحویون در ادوار بعدی است!!! کلّی هم برای این خزعبلات شواهد علمی اقامه کرده بودند!
☑اینها حقیقت را با لفّاظی های معرفت شناسانه به نفع اهواء و اغراض و جهالتها سانسور میکنند. آنهایی از آنها هم که غافلند فریب شیطانی را میخورند که این بار با نقاب علم تاریخ به سراغشان آمده! دستش را با چنین ضیقهای نا معقول در مجاری معرفت بر دیدگان آنها گذاشته و این غافلان هم فریب انصاف و بی غرضی خود را در ندیدن نور خورشید خورده و صادقانه قسم میخورند خورشید را نمیبینند! و چه زیبا و حکیمانه گفت ملّای رومی که:
گیر عالم پر بود خورشید و نور
چون روی در ظلمتی مانند گور
بی نصیب آیی از آن نور عظیم
بسته روزن باشی از ماه کریم
تو درون چاه رفتستی ز کاخ
چه گنه دارد جهانهای فراخ
لحن داوودی به سنگ و کُه رسید
گوش آن سنگین دلانشان کم شنید
آفرین بر عقل و بر انصاف باد
هر زمان والله اعلم بالرشاد
🔹برگردیم به شبهه در اثبات تاریخی وجود حضرت موسی علیه السلام. در اینجا حداکثر حرفی که تاریخ مدرن میتواند بزند آن است که بگوید اثبات آن ورای حدّ علم ماست هر چند ورای حدّ واقعیّت نیست. نباید دچار مغالطه ی خلط میان حدّ علم و حدّ واقع شد! در واقع این امر شبهه نیست. بلکه یک نقیصه ی بسیار بزرگ برای تاریخ مدرن است که گاهی آنقدر ضعیف و روشهای آنقدر ناکارآمد است که حقائق چنین آشکاری در واقعیّت را نمیتواند با روشهای خودش اثبات کند. و از همینجا باید متواضعانه اذعان کند که علمی بسیار محدود است. علم تاریخ و آن هم علم مدرن تاریخی را نباید با واقعیّت تاریخ اشتباه گرفت.
⬇⬇
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
🔸یکی از اموری که علم تاریخ مدرن با همه ی تکبّر و نخوتش را به سخره میگیرد همین اهرام سر به فلک کشیده ی مصر است. اهرامی که در اعماق تاریخ بنا شده و تاریخ این حس پرستان نوین را با خود همین ابزار حس به باد استهزاء میگیرد! اصلا اگر این اهرام و عظمت این سنگها وجود نداشت شاید نگاه اینها به تاریخ انسان چیز دیگری بود!
👈خوب است دیگر لااقل این را قبول کرده اند که هرم بزرگ جیزه یا همان هرم خوفو لااقل برای بیش از ۴۵۰۰ سال پیش است. کوچکترین اطلاعات تاریخی قابل ذکری در مورد اینها در دست نیست!
☑گاهی با خود میگویم این اهرام شگفت انگیز از دل تاریخ آمده تا آبروی دانش تاریخ نوین و همینطور تصورهای خام از تاریخ بشر را ببرد! تا اینقدر با نخوت و غرور ادّعای فتح واقعیّتهای تاریخی را نداشته باشد. تا به او یادآوری کند که از این تاریخ با عظمت تقریبا هیچ نمیداند! طوری شده که برخی بنای چنین اهرام حیرت انگیزی را کار موجودات فضایی دانسته اند! با چنین بنیانهای سستی با کدام پشتوانه ی گرمی به سادگی به خود جرأت میدهد واقعیّت پیامبری به نام موسی را دچار شبهه یا چالش کند؟!
👈تورات زمان خروج حضرت موسی با بنی اسرائیل را از مصر ۴۵۰ سال قبل از ساخته شدن معبد سلیمان بیان کرده! و میدانیم که معبد سلیمان تقریبا هزار سال قبل از میلاد بنا شده! لذا حضرت موسی شاید کمتر از سه هزار و پانصد سال پیش زندگی میکرده. واقعیّت تاریخی ایشان از راه تواتر قابل اثبات است. اگر چیزی نبود جز همین قرآن کریم هم برای اثبات آن کافی بود.
👈اگر ما بدون اینکه خودمان به مکان کوه اورست رفته باشیم صرفا به دلیل گفته های متواتر وجودش را به شکل یقینی قبول کرده ایم دقیقا به همین روش بدون اینکه خودمان به زمان حضرت موسی علیه السلام برگردیم و ایشان را زیارت کنیم به دلیل همین گفته های متواتر میتوانیم واقعیّت تاریخی ایشان را به شکل یقینی قبول کنیم.
👈شبهه در این زمینه هر چند ممکن است ولی در پاسخش همین کافی است که بگوییم شبهه در برابر امر بدیهی است. ارزش پاسخ دادن ندارد. چون پیرامون چیزی است که به نوعی ضرورت صدق دارد. چنین شبهات و انکارهایی جهالتهای نوینی است که زیر سر «تحجّر مدرن» است.
👈به خاطر همین نوع تحجّر است که میگویند چون در اهرام و کتیبه ها نامی از یوسف یا موسی ندیده اند پس اینها وجود نداشته اند! مثل این است که برای خودشان بی دلیل انتظاری بتراشند و وقتی به آن نرسیدند از آن نتایج نامعقولی بگیرند.
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۷۰)
«فلسطین و آخر الزمان»
«فلسطین کنکور بزرگ جامعه ی انسانی»
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْه»
🔹خداوند متعال تک تک انسانها را در دار هبوط آزمایش میکند. به همان قیاس تک تک جوامع انسانی را امتحان میکند. و به همان قیاس با رشد امکانات ارتباطی کلّ جامعه ی انسانی را در کره ی زمین آزمایش میکند. این ابتلائات مبدأ تحوّلات و تعیین سرنوشتهاست. در این میان برخی از آزمونها وقتی اینچنین فراگیر و کلّی و حساس میشود دیگر مانند کنکوری برای عالم انسانی میشوند! تازه جایگاه انسانها و جوامع انسانی و آینده شان در قبال پاسخی که به این آزمون میدهند تعیین میشود. ظرفیت آن را دارد که بشریت را وارد مرحله ی دیگر کند.
🔸مسأله ی فلسطین در زمان ما از آن آزمایشهایی است که از کل بشریّت در پهنه ی عالم دنیا و کره زمین گرفته شده است. دیگر فضای رسانه دنیا را طوری کوچک کرده که این فجایع در جلوی دیدگان همه ی ما انسانها در حال رقم خوردن است. هزاران هزار زن و کودک در مظلومیّتی محض توسّط متجاوزانی غاصب مقابل چشم همه ی انسانها و همه ی جوامع انسانی به خاک و خون کشیده شدند. این همان آزمون و کنکور بزرگ الهی برای همه ی بشریّت است. و خداوند رحمان و رحیم و پروردگار عزیز منتقم و دادار سمیع بصیری که در محضر او اینها در حال رخ دادن است. امتحانی که دیگر در آن هیچ عذری برای جامعه ی انسانی وجود ندارد.
🔹وقتی چنین آزمون بزرگ و بی سابقه ای از بشر گرفته میشود که در آن صف آرایی جنود عقل و جهل به وضوح هر چه تمامتر رسیده انسان میتواند رایحه ی یک تغییر و یک بیم و امید جهانی و فراگیر را استشمام کند. از اینجاست که مسأله ی فلسطین یک مسأله ی آخر الزمانی است. خط مقدم همه ی نبردها میان عقل و جهل است. حتی آن مخفی ترین نبردهای باطن تک تکمان! جنس مسأله ی آخر الزمانی باید همینطور فراگیر بین همه ی امّتهای انسانی باشد. تا سرنوشت همه را به هم گره بزند. تا آن مبارزه ی واپسین بین فطرت، و نفس و شیطان را در مقیاس بزرگ رقم بزند.
🔸ویژگی آخر الزمان همگانی شدن ابتلائات میان همه ی بشر است. و در اینجاست که دیگر بازیگر اصلی رفته رفته مهدی و یاورانش (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و دجّال و پیروانش (لعنة الله علیهم اجمعین) میشوند. و شاید یکی از معانی یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا همین همگانی شدن آزمون انسانی باشد. آری یک مبارزه ی واقعی در محضر و در جلوی دیدگان همه ی انسانها و همه ی جوامع انسانی بین عدل و ظلم در گرفته!
🌸و چه زیبا، افتخار آمیز و پر رمز و رازست که سرداران و پرچمداران جنود عقل در این نبرد بزرگ از میان فرهنگ شیعی و جامعه ی ایرانی است. همان سفید رویانی که با همه ی مشکلاتشان و ضعفهایشان بهترین آزمون را در دفاع از حقیقت داده و ارزشمندترین شهیدان را در این راه پر افتخار تقدیم نمودند.
🔹و این سرای فانی مگر جز برای همین ابتلائات بر پا شده بود؟! ما برای آبادی آخرت از میان عبور از این ابتلائات آمده بودیم. برای رفاه و عیش و آبادی فقط دنیا که نیامده بودیم! قرآن کریم بارها و بارها به یادمان می آورد که ای انسانها! نکند تبار آسمانی تان را فراموش کنید! نکند یادتان برود از آن احسن تقویم به اسفل سافلین هبوط کرده اید. نکند دشمن قسم خورده تان شیطان را فراموش کنید. نکند وقتی به زمین آمدید تا بعد از ابتلائات دوباره برگردید یادتان برود معنای زندگی در زمین چه بود؟!
🔸نکند گمان کنید برای عیش و نوش و آبادی زمین شما را آورده بودیم؟! ای انسانها چه بسیار افراد و جوامعی در این دنیا زندگی کردند که هم قدرتی بیشتر از شما پیدا کردند و هم زمین را بیشتر از شما پیشرفت و آبادی دادند ولی وقتی در برابر پیام رسولان آسمانی ایستادند همگی از بین رفتند! نکند فریب این پیشرفتها و توسعه ها و رفاه ها را در دار فانی بخورید!
📖«أَ وَ لَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون»
🔹و از حکمتهای عمیق است که اهل حقّ ابتلائات دنیایشان بیشتر و اهل باطل پرچم فریبنده شان سرابی به نام رفاه دنیاست:
📖«لَا يَسَعُ عَدُوَّنَا إِلَّا الرَّفَاهِيَةُ؛ وَ ذَلِكَ لِخِزْيٍ لَهُ آجِلٍ وَ عَاجِلٍ، وَ الْعَاجِلُ الِانْتِقَامُ مِنْهُ فِي الدُّنْيَا فِي دَوْلَةِ وَلِيِّ اللَّهِ، وَ الْآجِلُ عَذَابُ النَّارِ فِي الْآخِرَةِ أَبَدَ الْآبِدِينَ، فَأَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا، فَلَكُمْ وَ اللَّهِ الْجَنَّةُ، وَ لِأَعْدَائِكُمُ النَّارُ، لِلْجَنَّةِ وَ اللَّهِ خَلَقَكُمُ اللَّهُ، وَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ اللَّهِ تَصِيرُونَ ...»
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
۲۴ مرداد ۱۴۰۳