باسمه تبارک و تعالی (۲۱۸)
«معضلی شایع در دهه هشتادیها»!
«اهمیت مسأله تأدیب»
🔵یکی از مسائلی که در این ایّام و اغتشاشات مرتبط با مسأله حجاب مطرح شد آن بود که بخش عمده ای از معترضین از نوجوانانی معمولا با میانگین سنّ ۱۵ سال بودند. یعنی اوان دوره ی بلوغ! آخر چرا باید نوجوانانی در این سن رکن این اغتشاشات باشند؟! خودش یکی از مسائل امروز شده است.
🔸در این زمینه چند نظریه این روزها در تبیین این پدیده به شکل تصریحی یا ضمنی به گوشم خورده است:
👈۱-به خاطر نوجوانی و ضعف عقل افراد در این زمان است.
👈۲-به خاطر نوجوانی و هیجانات طبیعی این زمان و تحریک هیجانات آنان توسّط بیگانگان است.
👈۳-به خاطر نوجوانی و تأثیر بازیهای جنگی مجازی و تخلیه هیجانات ناشی از آن است.
👈۴-به خاطر دهه هشتادی بودن و شروع تأثیر عمیق دنیای سایبر بر آنان است.
👈۵-به خاطر دوره ی کرونا و تنبلی و دوری از فضای درسی و تربیتی بر نوجوانان دهه هشتاد است!
👈۶-به خاطر تیز هوشی و بازیگوشی خاص دهه ی هشتادی هاست که اتّفاقا نشانه ی خوبی بوده و اینها یعنی میشود روی آنها حساب کرده و در مسیر خوب از توانایی آنها و جسارتشان استفاده کرد!
👈۷-به خاطر تیزخوشی خاص دهه ی هشتادی هاست که ما نتوانسته ایم به خوبی آنها را اقناع عقلی کنیم و...
🔹این عوامل و مانند آن قابل تأمّل اند. شاید بخشی از حقیقت هم همین باشد. ولی به نظرم نوعا قابل نقد است. نباید در تأثیر آنها مبالغه کرد. همچنین نباید تعمیم باطل داد.
👈بسیاری از دهه ی هشتادیها نیز دیده ام و دیده اید که وضعیت خیلی مطلوبی دارند. ولی برعکسش هم خیلی دیده ایم.
🔹ولی باز هم سؤال باقی است که چرا دهه ی هشتادیها؟! چرا قبلا چنین پدیده ای را در چنین سنّی در امور اجتماعی مشاهده نمیکردیم؟!
💡به ذهنم خطور کرد که از یک امر مهم غفلت کرده ایم. به نظرم شاید عامل برجسته و یا اصلی در این زمینه چیز دیگری باشد. آن هم اینکه:
🔻دهه ی هشتاد همان نسل از دانش آموزان و همچنین فرزندهای این مرز و بوم هستند که متأسفانه بیشترین آسیب را از تغییرات عمیق سبک تربیت و از میان رفتن تدریجی تأدیب اثر گذار دیده اند!🔺
👈مشکل اساسی در فضای مجازی و دهه ی هشتادی بودن و کرونا و... نیست.
✅بیشتر این اغتشاشگران نوجوان را در این فیلمها و گزارشها انسان دقّت میکند میبند معضل بی تربیتی و بی ادبی دارند!
😳همان بود که شاهد آن فحشهای رکیک در دانشگاه شریف بودیم! فحشهایی که حتّی معاندترین گروه های سیاسی هم از آن خوششان نمی آمد! اینها همه از تبعات بی تربیتی و بی ادب بار آمدن است.
✋یکی از غافلان معاند ترسو میگفت من از این دهه هشتادیها درس مقاومت یاد گرفته ام! درس ایستادگی! اینها معلمان من هستند! نخیر اشتباه گرفتی! اگر میخواهی چیزی بیاموزی از باب ادب از بی ادبان آموختن چیزی بیاموز!
👈میدانی چرا اینها ایستادگی و رشادتی نوعا ندارند؟! چون وقتی بازداشت میشوند بسیاری گریه میکنند و میگویند جو گیر شده ایم و برخی خودشان را خیس میکنند! این یعنی یک مقاومت طبیعی ناشی از عقل و فرهیختگی و فرهنگ نیست!
⚪آری مشکل اساسی در ادب نشدن برخی از دهه هشتادی هاست! ادب افسار انسان است! انسان را از قبائح نگه میدارد. قالب نیکوی رفتار و گفتار است. ادب ظرفی برای جلوه ی عقل است. ادب متمدّن کردن یک فرد وحشی به اموری است که لازمه ی زندگی اجتماعی است. ادب آموختن یعنی فرهنگ آموختن. یعنی یاد دادن قالبهای نیکوی زندگی! رفتارهای پسندیده! اموری که واقعا نیازمند یاد دادن است.
🔴مدّتهاست به نوعی از این بدعت غلط در تربیت فرزندانمان غافل شدیم. تربیت جایگاهش را در کنار تعلیم از دست داد. هم در مدارس و هم معمولا در منازل! رویکردهای پرورشی کم کم ضعیف و ضعیفتر شده است. مدّتهاست که از معلّمین محترم میشنوم که به شدّت از این امر گلایه دارند! البته بیشتر ناظر به مدارس تهران میگویم. چون اینها را بیشتر دیده ام.
👈میگویند طوری شده که احترام چندانی برایشان باقی نمانده! یکی از اقوام از سالها پیش به بنده میگفت من در زنگ تفریح اصلا نمیتوانم بیرون بروم! از بس اینها به همدیگر فحشهای ناموسی رکیک میدهند! آدم خجالت میکشد!
👈یا اصلا نمیشود یک مقدار به آنها گیر داد! چون ممکن است آبرویی برای آدم نگذارند! اخیرا هم به دلیل فشار این امور کلا از آموزش و پرورش بیرون آمد!
👈یکی دیگر میگفت والدین یکی از آنها مدرسه آمده بود میگفت ببخشید فرزندم اذیت میکند! بیش فعال است! گفتم نه خانم! بی تربیت است!😂 بعضا که متأسّفانه والدین بدتر از فرزندان!
⚪آنقدر چشم بر این امور بستیم که حالا داریم پیامدهای سیاسی اش را هم در این اغتشاشات میبینیم! اینکه چطور ۱۵ ساله ها و نوجوانان دارند میانداری اغتشاشات را میکنند!
👈چشممان روشن! اینها میوه های نظام پرورشی ماست! نظام تربیتی ماست! فقط گیر دادیم به کنکور و تست زدن! به ادب و تربیت آنها توجّه نکردیم.
💡به ذهنم خطور کرد که اصلا این امر طبیعی هم نبود. شاید یک دسیسه ای هم در کار بوده باشد. بی تربیت بار آوردن نوجوانان ما خودش ابعاد سیاسی و پیامدهای مهمی دارد. معنای سیاسی دارد.
👈الآن دشمن چقدر دارد از این گسل استفاده کرده و آن را بازویی برای اجرای اهداف خود قرار داده است.
🔵طوری شده که معلم و والدین آن جلالت قدر را ندارند! نوجوان از آنها یک هاله ای از ترس به سبب ظهور کارهای شنیع و بی ادبی چندان احساس نمیکند. همان ترسی که عامل رشد و سلامت اوست! اگر ما عقل داشتیم میفهمیدیم که نباید پایه های این ترس مبارک را متزلزل کنیم! به تعبیر امام سجاد علیه السلام در دعای والدین: «اللهم اجعلنی أهابهما هیبة السلطان العسوف»!
👈در عربی وقتی از چیزی ترسی آغشته به عظمت و توقیر داشته باشیم یعنی آن چیز برایمان هیبت دارد. عسوف هم در عربی به معنای شخصی بسیار ستمگر است. جائر ظلوم!
👈یعنی خدایا چنان کن که من هیبتی از پدر و مادرم داشته باشم که عادتا آن هیبت را از یک سلطان بسیار ستمگر دیگران دارند! ببینید چقدر برجسته این مفهوم را به چشم آورده است!
👈آخر مگر میشود انسان واقعا ادب شود و تربیت گردد در حالیکه جلوی والدینش هر کاری خواست بکند و معلّمش هم نتواند چیزی بگوید؟! نتواند با جنود ترس و سیطره ی روانی او را تأدیب نماید؟!
✋طوری شده که گاهی والدین اصلا مخالف تادیب فرزندشان هستند! می آیند میگویند چرا به بچه ی ما اخم کردید! والدینی که برای اصلاح فرزندشان هر چند اشتباهی هم رخ داده باشد باید اگر عقل داشته باشند همیشه جانب مؤدّب و معلّم را نگاه دارند! از خدایشان هم باشد اگر تأدیبی رخ دهد! اگر واقعا در جهت صلاح باشد.
🔹در باب بیست و هفتم قابوسنامه که بسان گنجینه ای از تجارب تاریخی انسانی ایرانی است میگوید:
🔻«اگر معلمان فرزند تو را از بهر تعلیم بزنند بران شفقت مبر و بگذار تا بزنند که کودک علم و هنر و ادب را به چوب آموزد نه به طبع اما اگر از کودک بی ادبی آید و تو از وی به خشم شوی به دست خویش وی را مزن و به معلمان او را بترسان و ادب ایشانرا فرمای تا بکنند تا کینه ی تو اندر دل او نماند اما تو بر وی همیشه به هیبت باش تا تو را خوار نبیند و دایم از تو ترسان باشد»🔺
👈پدران ما عمیقا به این مطلب رسیده بودند که بچه را باید تأدیب کرد! تأدیب هم مستلزم نوعی اجبار و ترس است. چون امری طبعی نبوده و در ابتدا با تکلّف همراه است. به تعبیر کیکاووس: کودک علم و هنر و ادب را به چوب آموزد نه به طبع!
👈فرزندان یک خانواده دیدم به شکل شاخصی بهتر از فرزندان اطرافیانشان هستند! اتفاقا برعکس پدر بد اخلاق و عصبی دارند. نگاه که کردم همین ترس اجمالی که از پدرشان دارند چقدر باعث شده از خیلی از آسیبها محفوظ بمانند!
⚪️بلکه از دید دینی و نگاه آسمانی نه تنها تأدیب کودکان نکوهیده نیست بلکه حق کودکان است! بر اساس روایت مشهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یکی از حقوق فرزندان را «تحسن أدبه» فرمودند! یعنی اگر والدین در تأدیب آنها کوشش نکنند واقعا آن دنیا مسئول هستند! فرزند میتواند شکایت آنها را به خداوند متعال بکند! عذری دارد! روایت نخست باب حقّ الاولاد کافی در همین زمینه آمده است.
🔹مرحوم کلینی در باب تأدیب الولد نیز ۸ روایت آورده است. از مسلّمات این باب آن است که نباید به کودک تا سن حدود ۷ سالگی سخت گرفت. باید به او آزادی داد تا مشغول بازی باشد: الغلام یلعب سبع سنین. نه اینکه رهایش کن! یعنی اینکه خود بازی خودش کار است. ادبش میکند. بازی تمرین زندگی است.
👈این بازی هم یعنی با برادران و خواهران و همسایه و... نه اینکه فقط تنهایی با عروسکش بازی کند.
✅اصلا یکی از دلایل بی تربیتی برخی از این دهه هشتادیها همین شیوع کم فرزندی در بین دهه هشتادیهاست! در خانواده کم جمعیت خوب بازی نکرده اند!
👈ولی در هفت سال دوّم یعنی تا قبل از ۱۵ سالگی و شروع دوران بلوغ و تکلیف او دیگر نه! زمان زمان تأدیب است. باید به شکل جهت مند او را وارد لایه ی دوّم زندگی کرد! لایه ی اوّل بازی بود. لایه ی دوّم ادب است.
👈ادبی که قرار است با آن زندگی کند. اصلا نباید در این زمینه تسامحی کرد! ألزمه نفسَک سبعا! ضمّه الیک سبعَ سنین فأدّبه بأدبک و... .
👈این مسأله عین رحمت و مهربانی به کودک است. بلکه بالاتر حقّ اوست. به او با نزدن منطقی اش برای تربیت یا با تنبیه نکردنش و ادب نکردنش ظلم نکنید!
👈حتّی اگر دیدید فرزندی یتیم است نکند حس مهربانی و رحمتتان طوری گُل کند که لوس بارش بیاورید! نه اگر واقعا دلتان برایش میسوزد او را هم بزنید! مانند فرزندتان ادبش کنید! در روایت هشتم این باب امام صادق علیه السلام از امیر المؤمنین علی علیه السلام نقل میکند که:
📖«أَدِّبِ الْيَتِيمَ بِمَا تُؤَدِّبُ مِنْهُ وَلَدَكَ وَ اضْرِبْهُ مِمَّا تَضْرِبُ مِنْهُ وَلَدَكَ»
👈اگر بعد از ۷ سال دوره ی تربیتی و تأدیبی دیدی برخی هنوز آدم نشده اند و به شکل یک انسان مؤدّب وارد دوران بلوغ و ۱۵ سالگی نشده اند دیگر بدان اینها جوهرشان مشکل دارد!
📖«فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا خَيْرَ فِيهِ» و « فَإِنْ قَبِلَ وَ صَلَحَ وَ إِلَّا فَخَلِّ عَنْهُ»
👈این را دیگر باید روزگار ادب کند! سرش به سنگ بخورد! جامعه و حکومت ادبش کند! باید این سیر تربیتی طوری شود که دیگر در سن ۱۸ سالگی بر اساس روایت مخاطب آیه ی شریفه: «أ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ» شود که در فقیه آمده: «تَوْبِيخٌ لِابْنِ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ سَنَة»
🔹مصیبت آن بود که ما را از این حقائق دور کردند! اصلا میگوید فرزندان را با معلمینشان بترسانید! اینقدر مؤلّفه ی مهمی در تربیت است. البته منظورم ظلم و آن مصداقهای باطلش که نیست. شنونده عاقل است. آن هم باید آسیب شناسی شود.
✋ولی مگر سابق بر این همه را فلک میکردند؟! الکی میزدند؟! حالا شاید یک معلم نا صالحی بد رفتاری میکرده است. ولی از آن که نمیتوان نتایج واضح البطلان گرفت. گاهی یکی را میزدند تا آخر سال کافی بود!
👈اخیرا از یکی از معلّمان شنیدم که والدین یکی از دانش آموزان آمده بودند با مدیر مدرسه دعوا که چرا با فرزندمان بد رفتاری کردی؟! تازه آنهم جریان خاصی داشت که واقعا به خاطر بی ادبی آن دانش آموز بود!
👈این مدیر بی دفاع هم مانده بود چه کند! راهکارش در قانون میدانید چیست؟! اینکه مدیر یا معلّم در دادگاه از آن دانش آموز شکایت کند! جلّ الخالق! و علی التأدیب السلام اذ قد بلیت التربیة براع مثل هذه الضوابط العجیبة!
👈مدام از یک معلّم فیلم گرفتند که دارد کسی را میزند! بعد موجی درست میکردند در محکومیت تنبیه و سپس آزادتر کردن بچه ها! بی ادب بار آمدنشان!
👈از یکی از مسئولان آموزش و پرورش شنیدم این فیلمها که میگذارند شاید بیشترش را داریم که دانش آموزان معلّم را زده اند! ولی رویمان نمیشود منتشر کنیم! همه را سانسور میکنیم. آبروی معلّم بودن نرود! چه میشود گفت؟!
🔹سابقا یادم هست در هر شرایطی صبح گاه مدارس تعطیل نمیشد! حالا ما برای دهه شصت هستیم! از یکی از عزیزان شنیدم که میگفت فرزندانش اصلا صبحگاه ندارند! یک راست میروند سر کلاس!
👈ناخنهایمان را اول هفته یکی یکی میدیدند! و ناظم مدرسه با یک شلنگ بالای سرمان راه میرفت! افرادی که ناخنشان را نگرفته بودند از ترس تا وقتی به مدرسه میرسیدند تمام ناخنهایشان را با دندان میگرفتند! یبارش خودم اینگونه شدم 😊 ناظم با شلنگ زنگ تفریح در حیاط میچرخید! شلنگی که باید آن را بوسید! نمره ی انضباط خودش آبروی دانش آموزان بود.
✔همین شده که متأسّفانه بسیاری تقریبا بی ادب بار آمده اند! ادب نشده اند! باغبانی نبوده تا علفهای هرز میان مزرعه ی وجود آنها را از بین ببرد! آفت خورده اند! اخلاق و آداب بد آنها رام نشده است! مفهوم احترام بزرگتر، احترام استاد، احترام جامعه، نظم، انضباط، عفّت کلام، ضبط نفس از رفتارهای حیوانی و... به آنها به خوبی منتقل نشد!
🔹همین شد که به شکل نظری و همچنین عملی بنیانهای تأدیب در مورد این نسل متزلزل شد! تعارف که نداریم! دشمن با ترفندهای مختلف تربیت و تأدیب فرندانمان را مخدوش کرد! امری که ضرورت آن یکی از بدیهی ترین امور برای بشر بود اینقدر مورد غفلت واقع شده و به عناوین مختلف تبدیل به یک امر نظری یا حتّی باطل، منسوخ و قدیمی شده و مصداق اموری مانند ظلم، گناه، سلب آزادی، فشار روانی، مانع شدن از رشد انسانها و... دانسته شد!
👈حتّی برای پیشبرد اهداف خود فتاوای فقهی هم گرفت که نباید با دانش آموز برخورد شود! مشکل شرعی دارد! کلمة حقّ یراد بها الباطل! نباید به آنها از گل کمتر گفته شود؟!
👈تنبیه باید کنار گذاشته شود! با اساتید متخلّف برخورد جدّی شود! اورژانس اجتماعی درست شود که نکند والدین برخورد بدی با فرزندان داشته باشند! یکباره بگویید بچه هایتان را تربیت نکنید دیگر! به لفظ نمیگویید ولی به معنا تقریبا یعنی همین!
🔹ای والدین فرزندان خودتان را تربیت کنید! ای معلّمان دانش آموزان را تربیت کنید! فقط دغدغه ی دانش نداشته باشید! ای والدین و معلّمان خودتان با تربیت رفتار کنید! ای بانوان محترم دخترانتان را تربیت کنند! چرا آداب زندگی و خانه داری را یادشان نمیدهید؟!
👈ای پدران پسرانتان را تربیت کنید چرا آداب زندگی و مسئولیت پذیری را یادشان نمی دهید؟! میگویید چرا ازدواج نمیکنند؟! خیلی ها عرضه ازدواج ندارند! کوتوله هایی بزرگسال بارشان آورده اید!
👈باز هم تأکید میکنم بسیاری از این دهه هشتادیها ان شاء الله از فرهیختگان و عزیزان و نور چشم ما خواهند شد! بخشی را گفتم که متأسّفانه اثر سوء لطمه خوردن به فرهنگ تأدیب باعث شده بی تربیت بار بیایند!
👈منظور از ادب کردن هم لزوما کتک زدن و اینها نیست گرچه اینها هم در مراحلی هست! آن شرورها را اگر اینطوری تادیب نکنند تربیت دیگران دچار اختلال میشود و خودشان هم آسیب میبینند. فعلا بحثمان در ضرورت تادیب است نه کیفیت آن.
باسمه تبارک و تعالی (۲۱۹)
«گم شدن فرزند»
«آزاد کردن نیروهای عظیم متراکم موجود در نعمتها»
🔴در اتاق نشسته بودم. ناگهان مادر بچه ها به خانه آمد. با استرس و ترس عمیقی فریاد زد دخترمان نیست! گم شده! بدون اینکه بایستد و توضیحی بدهد از خانه رفت! من هم مانده بودم یک دفعه چه شده! انصافا مدیریت بحران هم خوب چیزی است! دیگران را سکته ندهید😊
👈چیزی شبیه تجربه ی سقوط آزاد در شهر بازی ها بود! در آن آرامش یک دفعه همه چیز طوفانی شد! یعنی چه گم شده؟!
👈گویا ته دلم خیلی نگران نبودم ولی در هر حال من هم بیرون رفتم. دیدم این فرزند دلبند به جای آنکه به کلاسشان برود رفته مغازه ی مجتمع دارد ویترین را نگاه میکند!
👈القصّة! مادرشان منقلب و پریشان مانده بود چه بگوید! میگفت گمان میکردم دیگر فرزندم را نمیبینم! آن لبخندها را! آن محبّتها را! آن عزیز دلم را!
👈برگشتیم خانه! گویا اصلا اتّفاقی نیافتاده بود! انگار این ما نبودیم که تا یک دقیقه قبل در طوفانی عجیب بودیم و حال که به ساحل رسیده بودیم همه چیز یادمان رفته بود! حالا برگردیم دوباره به همان زندگی قبلمان!
🔹به یاد قرآن افتادم! آن حقیقت عظیم! آن استوانه ی نور که چه بی صدا در خانه هایمان بنشسته در گوشه ای! از حضورش غافلیم. ای به فدای تو ای قرآن عزیز! ای همدم و مونس ابدی پاکان! ای شافع مشفّع! ای ظاهر انیق و باطن عمیق!
👈در این لحظه معنای دو آیه ی قرآن کریم گویا برایم مقداری حلّ شد! آنجا که از انسانها گله میکند! آیه ی ۸۳ سوره ی مبارکه اسرا:
📖«وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ كانَ يَؤُساً»
👈و آیه ۵۱ سوره ی مبارکه فصّلت:
📖«وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَريضٍ».
👈ای انسانهای نمک نشناس! ای بی چشم و روها! ای فراموش کارها!
🔵حالا منظورم توضیح این فرازها نبود. چیز دیگری به ذهنم خطور کرد. در آن حال همه همّ و غمّ این بود که این فرزند پیدا شود! حتّی حاضر بودیم همه ی اموالمان را در این راه بدهیم! حاضر بودیم حتّی سلامتی خودمان را بدهیم! زندگیمان را بدهیم! چه دعاهایی میکردیم! گویا همه مشکلات عالم پیش این مشکل مسخره شده بود! رنگ باخته بود!
✋ای آقای محترم ناراحتی ات این است که سهامت در بورس افت قیمت پیدا کرده! حقّا که غافلی! این هم شد ناراحتی؟!
✋ای بانوی محترم ناراحتی ات این است که شوهرت بد اخلاق است و خانه نداری؟! حقّا که غافلی! این هم شد ناراحتی؟! ناراحتی ات این است که مشکلات خانوادگی دارید و همدیگر را درک نمیکنید؟! حقّا که غافلید!
✋ای آقای محترم ناراحتی ات این است که مقامت را از تو نگیرند؟! حقّا که غافلی! ناراحتی ات این است که ماشینت را دزدیدند؟! این است که در امتحان تجدید شدی؟!
✋این است که آنقدر که میتوانستی پیشرفت نکردی؟! این است که ... . همه ی شما ناراحتی هایتان مسخره است! رهایش کنید و خوشحال زندگی کنید! ناراحتی شما پیش ناراحتی ما که فرزندمان را دیگر نمیبینیم هیچ است!
👈دلتان خوش است! اصلا اینها که ناراحتی نیست! اصلا اهمیتی ندارد. نه مال، نه مقام، نه سلامتی و... مهم نیست. فقط فرزندمان را دوباره ببینیم! آن لبخندش را! آن شیرینی اش را!
✔ای دل غافل! ببین حضور این فرزند دلبند در کنارمان در خود چقدر معدن شادی و خوشحالی بود و از آن غافل بودیم! با وجود او دیگر مشکلات برایمان چه اهمیتی داشت؟! عجب نیروی عظیم مثبتی در او نهفته بود که آن را آزاد نمیکردیم! همیشه بود! این صحنه به ما فهماند که چنین ظرفیتی دارد! میتوانی وقتی او را کنار خودت داری دیگر هیچ چیزی تو را ناراحت نکند!
💡به ذهنم خطور کرد حقیقت شکر نعمت همین است. شکر گذاری نعمتها یعنی دیدن آنها و آزاد کردن نیروهای عظیم متراکم موجود در آنها.
👈همه ی ما آنقدر از این نعمتها داریم که با وجود آنها جای هیچ ناراحتی دنیایی مهمی برایمان نماند. نعمت سلامت، امنیت، فامیل، خانواده، فرزند، ثروت، موقعیت و... و در رأس آنها نعمت ایمان و هدایت!
👈چرا از اینها غفلت میکنیم؟! چرا از داشتن اینها انرژی مثبت نمیگیریم! چرا تازه وقتی یک دفعه از ما گرفته شدند میفهمیم چه ظرفیّتی داشته و از آن غافل بودیم! حقّا که ما به کفران نعمت خو کرده ایم!
👈ای به فدای آن سیّد ساجدان که خدا را به خاطر این نعمت که امروز هم خورشید طلوع کرد شکر میکند! از این هم نیرو میگیرد!
🔹با یکی از دوستان بر سر مشکلات خانوادگی که داشت صحبت میکردیم. به ذهنم خطور کرد اگر این زوج محترم فقط و فقط انرژی مثبت موجود در اینکه امروز هم خورشید طلوع کرد را با شکر گذاری و توجّه عمیق آزاد میکردند الآن مشکلی نداشتند! ناراحتی شان میرفت!
👈حالا این پیش کش ماها! ولی مگر شما دو تا نمیبینید این فرزند دلبندتان سالم و شاداب و خندان دارد بین شما دو تا بازی میکند!
👈این اقیانوسی از لذّت و خوشی را در خود نهفته که میتوانید با توجّه عمیق و شکر گذاری آن را در زندگیتان جاری کنید!
👈یک شکر عمیق وجودی بگویید و اصلا با آن سیر توحیدی کنید! به عالم بالا متّصل شوید. وقتی کفران نعمت میکنید و نعمت را نمیبیند مجازات میشوید! هل نجازی الّا الکفور! اصلا فقط این کفورها را خدا نمیتواند تحمّل کند!
👈مجازاتش چیست؟! اینکه در همان ظلمت خدا ندیدنتان بمانید! در آن خوف و حزنهایتان بمانید! خودتان نمیخواهید بیرون بیایید!
👈همین الآن چقدر هستند که پشت درب بیمارستان و اورژانس نگران جان عزیزانشان هستند! وقتی آدم آنها را به یاد بیاورد مشکلش از یادش میرود.
⚪رفقا ما باید شکر گذاری را یاد بگیریم. باید بدانیم این همه نعمت ضروری و طبیعی نیست. میشد که نباشد. همین نعمت وجود داشتن! همین نعمت سلامتی! همین نعمت عقل داشتن و دیوانه نبودن! همینکه الآن دندانم تیر نمیکشد!
👈آنقدر هست که اصلا حسابی ندارد: «و إن تعدّوا نعمة الله لا تحصوها»! اینها را باید بفهمیم! وقتی فهمیدیم توجّه به منعم پیدا میکنیم. وقتی توجّه کردیم خودش یک راه خوب توحیدی را برایمان باز میکند.
🔻باید یاد بگیریم که چطور به جای این تمرکزها و مراقبه های عجیب و غریب و یوگاها و... چطوری توجّه عمیق و تمرکز روی نعمتهای پیرامونمان را برای آزاد کردن انرژی مثبت متراکم در آنها یاد بگیریم🔺
👈اگر در این حال دست خدا را هم در آن ببینیم به حقیقت شکر نائل شده ایم.
🔹قرآن کریم در بین انبیاء الهی حضرت نوح علی نبیّنا و آله و علیه السلام را عبد شکور معرّفی کرده است. گویا این خصلت توحیدی نیک جلوه ای خاص در این بنده ی پاک خدا داشته است.
👈مرحوم کلینی در روایت ۳۸ «باب القول عند الاصباح و الامساء» از ابو حمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام نقل میکند که از حضرت پرسید این عبد شکور بودن حضرت نوح به چه چیزی بوده است؟!
👈حضرت میفرماید این پیامبر بزرگ یک ذکری داشته که خیلی در گفتنش جدّیت و التزام شدید داشت! صبحها سه بار و عصرها هم سه بار این ذکر را با تمام وجودش میگفت که:
«أَصْبَحْتُ [أمسیت] أُشْهِدُكَ مَا أَصْبَحَتْ [أمسیت] بِي مِنْ نِعْمَةٍ أَوْ عَافِيَةٍ فِي دِينٍ أَوْ دُنْيَا فَإِنَّهَا مِنْكَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكَ الشُّكْرُ كَثِيراً»
باسمه تبارک و تعالی (۲۲۰)
«ترشی آلبالو»
«تنها آن حال و کمالی در نهایت مفید است که خراج سلطنت فقر باشد!»
🍒درب یخچال را باز کردم! جایتان خالی! دیدم آن آلبالوهای باغ یکی از بستگان که ترشی کرده بودیم آن گوشه است! خیلی تشنه ام بود! گفتم چند تایی از اینها بخورم!
🍒چندتایی خوردم که دیدم سرکه در گلویم شکست! نفسم قطع شد! طوری بود که حتّی خر خر هم نمیتوانستم بکنم! کسی هم متوجّه نمیشد!😵
👈انگار انسان در یک لحظه از همه چیز بریده شده و با خودش تنها میشود! چند لحظه ای گذشت و نفسم برگشت!
✋با خود گفتم ای انسان ضعیف! ما غرّک بربّک الکریم! چه شد آن همه همه هیاهو و قیل و قال و کرّ و فرّ؟! با یک قطره سرکه نزدیک بود از بین بروی!
✋این ضعفت را ببین! اینقدر أنا أنا نگو! وقتی چنین ضعیفی دیگر علوّی در کار نیست که مبتنی بر آن استعلائی داشته باشد! با این توهّم استعلاء مبارزه کن و حقیقت خود را بهتر ببین!
💡به ذهنم خطور کرد مطلبی در همین زمینه بنویسم. خیلی کلیدی است. آدمی تا به این ضعف و نیازش پی نبرده و به شکل آگاهانه آن را نپذیرد به شکل واقعی آماده ی خدا شناسی و خدا پرستی نمیشود!
✅مگر خدا کیست؟ همانکه به شکل وجودی رافع این نیازهاست. وقتی ما واقعا نیازی در خود قائل نباشیم به همان مقدار خدایمان را هم نشناخته ایم!
👈ما در عالم واقع فقر محضیم و خداوند متعال غنیّ مطلق! آنچه مشکل ایجاد کرده آن است که در عالم ادراکمان برعکس شده است!
👈ما غنیّ مطلقیم و خدایی در ذهنمان ساخته ایم که اگر دقّت کنیم خدایی است که عین فقر و نیاز بوده و ساخته ی خود ماست! همه ی مشکل در همین است.
👈در واقع چه بدانیم یا ندانیم توحید حاکم است ولی در ظاهر و در ظرف ادراک اولیه ما شرک حاکم است.
✔از همینجا به یک قاعده ی طلایی در سعادت انسان دسترسی پیدا میکنیم. آدمی هر چقدر به ضعف و نیاز و فقر وجودی خود آگاهی پیدا کند آمادگی آن را پیدا میکند که توجّه وجودی به غنیّ مطلق و خداوند متعال پیدا کند! هر چه این درک فقر بیشتر شود درک وابستگی به خداوند متعال و نیاز به او بیشتر میشود.
✔هر چه از علوّش کاسته شده و نفسش شکسته و شکسته تر میشود خداوند متعال بیشتر در وجود او جلوه گر میشود. این امر تا آنجا ادامه می یابد که انسان از خود فانی شده و به حق باقی شود. همان حقیقت اضافه اشراقیه را شهود کند. همان حقیقتی که همواره بوده ولی از آن غافل بوده ایم. سیر حقیقی سعادت انسان در پیمودن و سلوک چنین راهی است
✅راهی که همه ی بهجتها و لذّتها و کمالات در دل آن نهفته است. آری همه ی سعادتها و کمالات حقیقی از درک فقر و تعلّق وجودی به خداوند متعال نشئت میگیرد.
✅لذا آن قدرتها، لذّتها و علوّهایی اصالت دارد که از توجّه انسان به فقرش به خداوند متعال نشئت بگیرد! اگر چنین نباشد خطری بس عظیم است!
✅آن دارایی اصالت دارد که خراج سلطان فقر است! به تعبیر حافظ شیرازی:
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین مُلک تو از ماه بود تا ماهی
👈از همینجاست که در سرای آخرت که سرای حقیقت است تنها آنانی به سعادت خود میرسند که منطقشان فقر و تقوا بوده است:
📖«تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»
🔹رفقا قلّه ی بحث همینجاست. کلامی از یکی از اولیاء الهی شنیدم که باید آن را با آب طلا نوشت:
🔻«انسان باید اول بیچارگی خودش را درک کند، اگر انسان فقر خودش را درک نکرد، هر چه به او بدهند به ضررش است، انسان اگر اول فقر را درک کرد، همه چی به او میدهند»🔺
👈این همان است که امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق در موردش میفرماید:
📖«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا»
⚪آدمی از آنجا که در ابتدا با نیازهای طبیعی عمیقی پای به دنیا میگذارد توجّه ویژه ای به من طبیعی و مُلکی خود دارد. گویا خودش را جزئی از این عالم طبیعت دیده و بر اساس حبّ نفس فطری و تفسیر این نفس به نفس طبیعی مدام به دنبال سعادتی از جنس سعادتی است که برای من طبیعی خود توهّم میکند.
👈از ویژگی های من طبیعی آن است که هر چه امکانات بیشتری را به استخدام بگیرد بیشتر میتواند به تمایلات خود دسترسی پیدا کند.
👈وقتی قوی و قوی تر میشود که مدام احساس کند علوّ پیدا کند! قوّت نفس پیدا میکند! توانمندیهای جسمی و روحی و امکاناتی پیدا میکند! اصلا دارایی را در همینها میبیند و میداند!
✋مشکل کار همین است که دیر متوجّه میشود که اینها همه دارایی های موهوم سلطنت نفس است. همه اش از جنس همان است که با یک قطره سرکه ترشی آلبالو از بین میرود! هیچ اصالتی ندارد. باقی نیست.
👈نه تنها در نهایت به نفع انسان نیست بلکه به ضرر اوست! چرا؟ چون طبیعت را بر فطرت غلبه میدهد! مانع توجّه به فقر وجودی انسان میشود! توهّم علو و استعلاء می آورد!
👈آری قبل از آنکه انسان فقر خود را بیابد و یا در مسیر مبارزه با انانیت و درک فقر وجودی به خداوند متعال قرار بگیرد اگر کمالات ظاهری روحی، مکاشفات، ثروت، مقام و هر چیز دیگری به او بدهند میتواند بسیار خطرناک باشد! به ضررش است. راهش را دورتر میکند! بیماریش را تشدید میکند.
✅آن حال خوب و آن کمالی واقعا ریشه دار و اصیل است که از درک فقر نشأت گرفته باشد!
👈سر تاکید عجیب بر مهلک بودن صفاتی مانند غرور و تکبر در روایات و اهمیت تواضع و خشوع و مانند آن همین است.
🔹از همینجاست که علمای اخلاق نحله ی معرفت نفس حالات خوبی که در ظرف مراقبه نفس حادث نشود را چندان مفید به حال شخص نمیدانستند!
باسمه تبارک و تعالی (۲۲۱)
«حقیقت وجود» (۱)
«بزرگترین کشف تاریخ علم»
🔵کتاب تاریخ علم اثر معروف ویلیام دامپی یر را نگاه میکردم. از عصر یخ بندان و دوره های پارینه سنگی، نوسنگی، عصر مفرغ و آهن و سپس رودنشینی و صحرا نشینی بشر شروع کرده و به جهان باستان و پیدایش تمدّنهای انسانی مانند بابل، مصر، هند و یونان رسیده است.
👈در ادامه بحث را به فلسفه یونانی و پزشکی یونانی و هندسه و مکانیک و دیگر علوم یونانی میکشاند. در سده های میانی به قرون وسطی تا به قول خودش عصر انحطاط فلسفه مدرسی بحث را ادامه داده و سپس وارد عصر نوزایی میشود.
👈از داوینچی، کپلر، گالیله، دکارت و از همه مهمتر نیوتن میگوید. از لاک تا کانت گفته و وارد اکتشافات بزرگ بشری مانند نظریه اتم و نظریه ی موجی نور و ترمودینامیک و نظریات شیمی میشود. از تحوّلات مختلف در علم سخن گفته و بحث را تا نظریه کوانتوم و اخترشناسی نوین میکشاند! مطالعه ی آن بد نیست.
✋در این کتاب بیش از ۷۰۰ صفحه ای حدود ۹ صفحه از تاریخ علم در اسلام بحث کرده است! دیدم خیلی جفاکاری است.
🔹حالا کاری به آن ندارم که اینها قائل به علم دینی نبوده و طبیعتا علوم مبتنی بر عقول قدسی را در تاریخ علم حساب نمیکنند. آن را چیزی از سنخ حرفهای رمّالها و جادوگران و کهنه میدانند! چه میشود گفت؟!
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
در گوشه سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی
🔴ولی در همین علوم بشری هم حق را ادا نکرده است. مهمترین و عمیقترین کشف علمی همه ی تاریخ بشر را اصلا نفهمیده است. کشفی که بسی بالاتر از نظریه کوانتوم و نسبیت و قوانین نیوتن و کشف علم منطق توسّط ارسطو و کشف قاره آمریکا و گردش زمین دور خورشید و مانند آن است.
✅آن هم کشف حقیقت وجود که هنوز هم با وجود عظمتش غریب مانده است. هر کسی گویا توفیق آن را ندارد که بفهمد فلسفه اسلامی چه گوهر تابناکی را به علوم بشری هدیه کرده است.
✅همان امری که به شکل ضمنی در قاعده ی «کلّ ممکن زوج ترکیبی من ماهیة و وجود» توسّط فارابی و ابن سینا به دنیای علم هدیه شد.
✅کشف این حقیقت شگرف که در خارج از ذهن ما چیزی از سنخ حقیقت وجود تحقق دارد که اصلا هیچ گاه به ذهن ما نیامده و نخواهد آمد! عین تحقّق و خارجیت است.
✅تأمّل در این قسمت کلید فهم عظیمترین کشف بشری تمام دوران است. کشف حقیقت وجود!
⚪اوّلین ثمره ی بزرگی که فلسفه ی اسلامی از این ابر کشف همه ی تاریخ چید برهان امکان و وجوب برای اثبات واجب الوجود بوده که نفس مسیحایی توحیدی در فلسفه و تاریخ علم دمید!
👈تا پیش از آن هیچ گاه به این سادگی در فلسفه خداوند متعال قابل اثبات یقینی نبود. معانی مانند جوهر و محرّک و واحد و... که از یونانیان به ارث رسیده بود توان نهایی چنین اثباتی را نداشتند. شرحش بماند!
👈البته قبل از فارابی آنچه در این زمینه توسط پارمندیس کشف شده بود همان معنای وجود در برابر دیگر معانی فلسفی و ماهوی بود. ولی وجود هم مانند دیگر معانی تنها یک معنای فلسفی بود که دلالتی بر عین تحقّق بودن نداشته و به همین سبب میتوان ضمن تصوّر آن در تحقّق خارجی اش تشکیک نمود.
👈به عبارت دیگر در فلسفه یونان مفهوم وجود کشف شده بود ولی صرفا به عنوان مفهوم و هنوز حقیقت وجود در خارج که چیزی ورای معنا و ماهیت است کشف نشده بود.
👈یعنی هنوز مصداق منحاز داشتنش کشف نشده بود. از همینجاست که در فلسفه ارسطو موجود بودن چیزی در خارج معنایش چیزی بیش از تحقق جوهر نبود.
👈در این دوره فلاسفه در شناخت اصیل ترین هویّت عالم واقع آن را در عالم معانی جستوجو میکردند. در ذهنشان به دنبال اصیلترین واقعیّت هستی میگشتند!
👈در همین تلاش هستی شناسانه زمانی به معنای عناصر چنگ زده و زمانی دیگر به معنای مُثُل افلاطونی و بار دیگر به معنای جوهر ارسطویی و زمانی به معنای واحد فلوطینی!
👈ولی کشف حقیقت وجود در فلسفه اسلامی همه چیز را میتوانست تغییر دهد! بر اساس این کشف تاریخی رمز هستی را نباید در عالم ذهن و دنیای معانی جست!
👈همه ی رازهای هستی در آن هویّتی است که عین تحقّق و موجودیّت بوده و هرگز به هیچ ذهنی نیامده و نخواهد آمد! از همین رو اساسا از سنخ معنا نیست تا در ذهن به دنبال آن بود.
🔹فارابی این حقیقت را حقیقت وجود نامید و آنچه سابقا فلاسفه به عنوان معنای وجود کشف کرده بودند را صرفا حکایتی ذهنی از آن دانست. حقیقت وجود همان چیزی است که اصلا مفهومی نداشته و محال است به ذهن بیاید. مفهوم وجود تنها حکایتی بعید از آن را دارد.
⚪فارابی با طرح مفاهیم وجوب و امکان و سپس قرار دادن وجود در برابر ماهیّت و کشف مصداق داشتن مفهوم وجود گامهای اساسی را در شناخت هستی برداشت. طرح ممکن الوجود و واجب الوجود طرحی نو برای اثبات خداوند متعال بر اساس مفهوم وجود و مفهوم وجوب و امکان بود.
👈سابقا در فلسفه یونان با برجسته نمودن مفهوم جوهر به نوعی خود بنیاد بودن مفهوم جوهر تن داده بودند که با آن توان اثبات خدا را نداشتند. خدا را تنها با مفهوم حرکت و محرّک اوّل میخواستند به نوعی بعید اثبات کنند.
👈ولی در مفهوم جوهر چون ذات اشیاء را تشکیل میداد نوعی وجوب برای جوهر بودن اشیاء نسبت به خودشان مطرح بود که با آن نمیتوانستند با بطلان تسلسل به واجب الجوهریة دست بیابند.
👈برخلاف مفهوم وجود که با توجه به اثبات اینکه حقیقت وجود عین خارجیّت است ضمن قول به عارض بودنش نسبت به ماهیت میشد از واجب الوجود و ممکن الوجود بحث نمود.
🔴فارابی در کتاب فصوص الحکم صراحتا اشیاء خارجی را دو عنصری دانست! ماهیت و وجود:
📖«الامور الّتی قبلنا لکلّ منها ماهیة و هویة و لیست ماهیته هویته ...»
👈یعنی وجود حقیقتی اصیل در خارج و غیر از ماهیّت است. فارابی نکته را در این جا دنبال کرد که الماهیة من حیث هی لیست الّا هی لا موجودة و لا معدومة! نه تنها ماهیّت بلکه همه معانی همینطور هستند.
👈سپس نتیجه گرفت اگر ماهیّت یا معنایی در خارج محقّق شود حتما باید از ناحیه حقیقتی دیگر باشد که عین تحقّق باشد. چنین حقیقتی دیگر نمیتواند از سنخ ماهیت و معنا باشد.
👈در واقع فارابی با قانون علّیت به ضمیمه قاعده الماهیة من حیث هی لیست الّا هی و در ادامه درک وجدانی تحقّق اشیاء در خارج به کشف حقیقت وجود نائل شد که علّت تحقّق ماهیات و معانی در خارج است.
👈همچنین مسأله تقدّم بالوجود علّت بر معلول و موضوع بودن وجود برای فلسفه از دیگر رگه های کشف حقیقت وجود بود که در دوّمی بهمنیار در التحصیل صراحتا پرده از کشف حقیقت وجود برداشت.
🔹راهی که فارابی و ابن سینا پیمود آن بود که اشیاء خارجی از آنجا که از سنخ معانی و ماهیات هستند نمیتوانند به خودی خود موجود باشند. از همینجا پی برد اشیاء خارجی به حکم معنا و ماهیّت بودن حتما ممکن الوجود هستند زیرا الماهیة من حیث هی لیست الّا هی!
👈از همینجا به واسطه قانون علّیت حتما باید حقیقتی که از سنخ معنا و ماهیّت نیست معانی و ماهیات را موجود کرده باشد و آن هم حقیقتی که تحقّق برایش وجوب داشته باشد که همان حقیقت واجب الوجود است.
🔸برای این امر هم از این راه وارد میشوند که این وجود را نمیتوان از لوازم ذات ماهیّت دانست زیرا لازم می آید که ماهیّت قبل از آن موجود باشد و همچنین نمیتوان از عرض مفارق دانست زیرا لازم می آید معنا و ماهیّت دچار انقلاب شده و بتواند خود به خود موجود شود لذا باید حتما این وجود را عرض لازمی برای ماهیت دانست که از ناحیه جعل غیر که آن غیر نیز معنا و ماهیت نیست افاضه شده باشد.
🔹وقتی مصداق داشتن واجب الوجود بر اساس قانون علّیت اثبات شد به تبع آن مصداق داشتن حقیقت وجود که از سنخ معنا نیست نیز اثبات شده و در ادامه در تبیین تحقّق ممکن الوجودها راه برای نظریه عروض حقیقت وجود بر معانی و ماهیات و نظریه کلّ ممکن زوج ترکیبی باز شد.
👈از اینجا به نوعی اصالت وجود در واجب الوجود و اصالت الوجود و اصالت الماهیة در ممکنات رسیدند که ابن سینا در الهیات شفا اینطور به آن تصریح میکند که: «هو حاصل الهویة منهما جمیعا فی الوجود».
👈بوعلی در مباحثات تصریح میکند که در ممکنات هم وجود و هم ماهیت اصالت دارند و وجود را عرض لازم ماهیت میداند و میگوید:
📖«اعنی بقولی: الوجود الوجود فی الاعیان لیس الوجود الّذی یعمّ حالین عینا و معقولا فذلک الوجود لازم دائما للماهیة ایضا و لیس کونها شیئا و ماهیة هی کونها ذلک الوجود و یعلم ذلک لاختلاف المفهومین و أنّ احدیهما موضوع للآخر».
👈در هر حال کشف حقیقت وجود توسّط فارابی زمینه را برای منحاز دانستن وجود از جوهر و ماهیّت مهیّا نموده و با ضمیمه کردن مفهوم وجوب و امکان به راحتی فلسفه الهی اسلامی تأسیس شد.
👈فارابی در واجب کاملا قائل به اصالت وجود شده و در ممکنات نیز با طرح نظریه عروض حقیقت وجود بر ماهیّت و قاعده کلّ ممکن زوج ترکیبی طرح اصالت وجود و ماهیّت در ممکنات را ریخت.
🔵دوّمین ثمره ی بزرگی که از این کشف تاریخی چیده شد کشف اصالت وجود بود! کشف اصالت وجود توسّط ملاصدرا خود از ثمرات کشف حقیقت وجود بود که توسّط فارابی به ما رسیده است. این صدرا بود که اوج اهمیت این کشف را درک کرده و با مطرح کردن اصالت وجود فلسفه ای نوین را پایه ریزی نمود.
👈تا قبل از صدرا نورانیّت این کشف بزرگ به واسطه اندیشه اصالت معنا که در فلسفه مشّاء ریشه دوانده بود روشن نمیشد.
👈این صدرا بود که بعد از برجسته کردن اندیشه حقیقت وجود با ضمیمه کردن اصالت وجود مانع را برای پی ریزی فلسفه وجودی از میان برداشت.
👈بعد از ضمیمه شدن اصالت وجود به حقیقت وجود دیگر ثمرات این کشف بزرگ را میتوان پی در پی یافته و چید!
👈ثمراتی بس شگرف که بسیاری را ملاصدرا چیده و بسیاری دیگر هنوز بر این شجره ی طیّبه باقی مانده است.
باسمه تبارک و تعالی (۲۲۲)
«عشق درمانی!»
«حب الحسین»
🔵زهر الربیع سید نعمت الله جزائری را میخواندم. رسیدم به: «التداوی بالعشق»؛ عشق درمانی! جریانی نقل میکند که خیلی قابل توجه است.
👈بهرام، پادشاه معروف ساسانی فرزندی داشت که معدن همه نقصها بود! هم طبعش پست بود و هم اخلاقش و هم بخیل بود و هم ضعیف! ولی تنها فرزندش همین بود!
👈بهرام اندیشه کرد که چطور این فرزند را درمان کند تا بتواند جانشین او در پادشاهی ایران شود! آنهایی که با اخلاق و صعوبت تغییر آن آشنا هستند میدانند چه موضوع مهمی است.
👈فکر کرد و فکر کرد تا اینکه راه حلّی به ذهنش آمد! تصمیم گرفت عدّه ای زن زیبا رو را برگزیده و به آنها دستور بدهد که سعی در دلربایی از او کنند!
👈قصدش آن بود که از بین اینها عاشق یکی شود! این جوان هم از آن همه دلربایی های رنگارنگ موزیانه عاشق یکی از آنها شد!
👈آن زن هم به سفارش بهرام ابتدا آنقدر دلربایی کرد که این جوان را از هوش ببرد! عقلش را زائل کند!
👈همینکه احساس کرد که کاملا موفّق شده و در آتش عشق او قرار گرفته یک دفعه از او دوری کرده و به ناز و کرشمه و پرده نشینی پرداخت!
👈این جوان از همه جا بی خبر هم مدام به دنبال وصال و سوز و گداز آن بود! مدّتی به همین منوال گذشت تا اینکه روزی این زن به این جوان گفت تا این اخلاقها را داری نمیتوانی به نزد من بیایی!
👈همین را که گفت این جوان با یک اراده ی شاهانه مشغول قلع و قمع این اخلاقهای پست شده و در مدّتی کوتاه مسیری را طی کرد که برای او عادتا طی آن در زمانهای طولانی ممکن نبود!
👈بر همه ی همگنانش سبقت گرفته و بعد از پدرش به پادشاهی نشست!
🔹کتاب را بستم و تلفن همراه را برداشتم. دیدم در یکی از گروه ها یکی از برادران خوش ذوقمان که اهل شعر و ادب است بیتی گذاشته که:
عشق چیزی نیست جز حب الحسین
هر که کرد تفسیر دیگر باطل است
💡به فال نیک گرفتم و به ذهنم خطور کرد به همین مناسبت مطلبی بذل کنم.
🔴رفقا یکی از داروهای قوی و مؤثّر و عمومی برای اصلاح شخص و جامعه معجونی به نام حبّ الحسین است! اگر واقعا این دارو را از جایی گیر بیاورید معجزه میکند! اگر انسان خوب تحت درمان این معجون قرار گیرد به مرور و یا حتّی گاهی آنی ریشه ی رذایلش را میخشکاند!
👈این درمان از محبّت شروع میشود و به محبّت سوزان و سپس عشق اگر ختم شود که دیگر کار را تمام میکند!
👈آنجا که انسان محو در معشوق و اراده ی او شده و ظرفی از میل به تشبّه و اتّحاد را مهیّا میکند که انسان در آن بتواند به سادگی موفّق به اراده ی خوبی ها و کمالات شود.
⚪شاید یکی از معانی «قتیلُ العَبَرات» و «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر» و «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة» همین باشد.
✅یعنی خدا من را داروی جان انسانها قرار داد! یک سوزی و یک جاذبه ای در من قرار داد که از طریق من راه صعود به قلّه ی رفیع کرامت را هموار کرد.
✅امام حسین کسی است که نرخ مملکت حسن را شکست! دسترسی به آن را برای همگان میسور کرد! آن دیار پاکی که جز پاکان را به آن راهی نبود در دسترس همگان قرار داد.
✅آنقدر آن معانی زلال و پاک و والای معنوی را در مظاهر مشهود و پر جاذبه ی احساسی جلوه داد که همه زینت و زیبایی وادی پاکی را به نظاره نشستند!
✅رفقا احدی نه قبل و نه بعد ابا عبد الله الحسین اینگونه از دلها دلربایی نکرده بود! انگار مبعوث شده تا دلها را شیفته و عاشق خود کند و با خود چون همای سعادت به دیار پاکی ببرد!
✅اگر نبود راه سخت بود! خیلی سخت بود! قیمت سعادت را پایین آورده! ره صد ساله را گاهی یک شبه کرده!
👈آری تا قبل از ابا عبد الله حق و حقیقت هیچگاه اینگونه جلوه گری نکرده بود!
⚪مشکل همیشگی نبرد حق و باطل در آن بود که زینت حق باطنی و نامحسوس بود و زینت باطل ظاهری و محسوس بود! همین بود که اصل فتنه بود! همان چیزی که حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام از آن گله نمود که:
📖«وَ قالَ مُوسى رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِك»
👈شاید یعنی خدایا هر چه زینت و دلربایی ظاهری هست را به فرعون و فرعونیان داده ای و مرا تنها به نبرد آن فرستاده ای!
👈آخر مردم که آن زینت و زیبایی و طهارت باطنی موساها را نمی بینند! اگر میدیدند که دیگر دار ابتلاء نبود! تنها سلاح انبیاء تکیه به نیروی فطرت و پاکیهاست. با فطرت به جنگ طبیعت رفته اند
👈ولی این ابا عبد الله الحسین بود که کار را آسان کرد! پاکی را مجسم و محسوس و دلربا جلوه داد! آتشی به دلها انداخت و رفت!
👈همان آتشی که ریشه ی رذائل و زشتی ها را میخشکاند! میل به تشبّه می آورد! همان آتشی که به برکت آن و محرّم و صفر آن است که اسلام زنده مانده است.
🔵آری معجون «حبّ الحسین» همه ی ارکان عشق درمانی را به نحو واقعی و اعلی دارد! رابرت استرنبرگ دانشمند معروف معاصر در نظریه ی عشق خود سه مؤلّفه اساسی را برای عشق برشمرده است: صمیمیت، وفاداری، شهوت.
✋البته گویا مراد از شهوت امری عامّ است و بسته به خصوصیت موضوع تفاوت دارد. گویا روح معنایش همان میل به اتّحاد و یکی شدن است.
✔اگر در رابطه ای تنها صمیمیت وجود داشته و در آن وفاداری و شهوت نباشد آن را رابطه ی دوستی میدانند. اگر علاوه بر صمیمیت، وفاداری هم باشد آن را رابطه ی رفاقت و خلّت میدانند! اگر علاوه بر این دو میل به اتّحاد هم باشد عشق است.
✔اگر چنین است ابا عبد الله الحسین میتواند هم بهترین دوست برای انسان باشد. یعنی انسان با وجود او خوشحالی و درک متقابل و حمایت عاطفی و مانند آن را تجربه کند. و هم میتواند بهترین رفیق برای انسان باشد. همان کسی که انسان از ناحیه ی او در امنیت کامل بوده و میتواند رویش همیشه حساب باز کند!
✔همانکه همیشه با او یک روست و رهایش نمیکند! یک تعهّد واقعی و همیشگی! و هم میتواند معشوق انسان واقع شود. همان وجود نوری که انسان را در شور و هیجان اتّحاد با خود بسوزاند. فطرت انسان را بیدار کند.
⚪رفقا در منازل روضه بگیرید! پدر و مادرها فرزندانتان را از همان کودکی با حبّ الحسین بار بیاورید. آنها را هیئتی کنید. اهل سینه زنی های پاک و پر شور کنید. اگر همه ی رذائل هم زمینه هایش مهیّا باشد این معجون میتواند همه را درمان کند. در آن لحظات حسّاس و گردنه ها به دادشان میرسد. یک میل و جاذبه ی وجودی نوری قوی به عوالم نور!
باسمه تبارک و تعالی (۲۲۳)
«حقیقت وجود» (۲)
«بازخوانی اجمالی تاریخ فلسفه اسلامی بر اساس چالش حقیقت وجود»
🔻نقطه ی عطف واقعی در تاریخ علم بشر و همچنین فلسفه اسلامی کشف حقیقت وجود توسّط فارابی در قاعده ی کلّ ممکن زوج ترکیبی و سپس کشف اصالت وجود و اعتباریت معنا و ماهیت توسّط ملاصدرا است🔺
⚪اکتشافات شگفت انگیزی که در فلسفه اسلامی رخ داده و هر کسی توفیق درک عمق آن را نداشته است. باید به این کشف بزرگ بشری بالید و سعی در فهم و چیدن ثمرات آن نمود.
👈کشف حقیقتی شگرف که همه هستی را فراگرفته ولی هرگز در هیچ ذهنی نیامده و نخواهد آمد! حقیقتی که انسان تنها با نوعی مواجهه حضوری میتواند به درک آن نائل شود. همان حقیقتی که حقیقة الحقائق است.
✋رفقا همیشه خودمان برای خودمان و دیگران برای ما از معانی و ماهیات حرف زده اند! از خود وجود که اصل الاصول است چیزی نمیدانیم!
🔹به زعم حقیر کشف حقیقت وجود به راستی بزرگترین کشف تاریخ علم بشر است. برخی از اساتید فلسفه نیز همین نظر را دارند. بزرگترین انقلاب علمی بشر با درک عمیق این کشف میسور میشود.
👈هنوز متأسّفانه امتدادهای این کشف بزرگ چندان روشن نشده است. تنها برخی از ثمرات برجسته آن مانند اثبات واجب الوجود در فلسفه ی فارابی و ابن سینا به بار نشسته.
👈البته مرحوم ملاصدرا به خوبی این حقیقت و لوازم آن را یافته و ثمرات بسیاری را از این کشف بزرگ چیده است.
✅اوّلین ثمره این کشف نورانی الهی شدن فلسفه بود.
✋اما همواره مانع اصلی از ازدهار این کشف بزرگ اصالت معنایی بودن ذهن بشر بوده است. کشف حقیقت وجود به خودی خود به اصالت معنایی بودن فلسفه پایان نداده بود.
👈بلکه مفروغ عنه گرفتن اصالت معنا و ماهیّت باعث آن شد که اشکالات جدّی بر حقیقت وجود مخصوصا در حوزه ی زیادت وجود بر ماهیت وارد شود.
👈فارابی و ابن سینا سعی در توجیه این اشکالات و دفاع از حقیقت وجود در واجب و ممکن نموده و شیخ اشراق سعی در برجسته کردن این اشکالات و نفی حقیقت وجود در واجب و ممکن کرد.
👈فلاسفه بعد از شیخ اشراق سعی در دفاع از حقیقت وجود در واجب و نفی آن در ممکن نموده و در نهایت ملاصدرا سعی در دفاع از حقیقت وجود با برداشت اصل فتنه که همان اصالت معنا و ماهیت بود داشته و با طرح نظریه اصالت وجود مانع را بالکلّ از میان برداشت.
🔴به عبارت دیگر در قبال این مانع چهار رویکرد در فلسفه اسلامی اتّخاذ شد که :
✔۱-یکی به حکمت مشّائی اسلامی امثال فارابی و ابن سینا انجامید که سعی در توجیه این اشکال و تأسیس فلسفه الهی وجودی نمودند
✔۲-و دیگر به حکمت اشراقی و نوری شیخ اشراق انجامید که به انکار حقیقت وجود پرداخته و حتّی معنای وجود را نیز مانند معانی منطقی دانست.
✔۳-و دیگر به ذوق تألّه دوانی رسید که حقیقت وجود را در واجب مانند فارابی پذیرفته و آن را در ممکنات مانند شیخ اشراق نفی نمود.
✔۴-و دیگر به حکمت متعالیه رسید که در آن ضمن طرح اصالت وجود اساس اشکال که ناشی از اصالت معنا بود مرتفع گردید.
🔵رویکرد شیخ اشراق این بود که با اصل قرار دادن اندیشه اصالت معنا سعی در انکار حقیقت وجود نموده و وجود را در سطح همان معانی ذهنی عصر یونانی تقلیل داد. بعد از این کار وقتی خود را برای اثبات خداوند متعال و فلسفه الهی در خطر دید سعی نمود با تکیه بر علم حضوری و شهود درّاک فعّال بودن نفس انسانی که همان حالت نوری انسان است با ابطال تسلسل به اثبات نور الانوار نائل شود.
✅خداوند از نظر شیخ اشراق واجب الوجود نیست بلکه نور الانوار است. از دید او وجودی که اصلا در خارج نمیتواند تحقّق داشته باشد چطور میتواند مبیّن اصیلترین واقعیّت هستی باشد؟!
✅نقطه عزیمت شیخ اشراق در تأسیس حکمت نوری همین انکار حقیقت وجود بود که بزرگترین کشف فلسفی همه ادوار بود.
👈گویا شیخ اشراق به خوبی درنیافته بود که حقیقت وجود در فلسفه ابن سینا و فارابی چه کشف بزرگی است.
✋فارابی در شناسایی حقیقت وجود بیش از آنکه در پی حلّ اشکال زیادت وجود بر ماهیّت در ممکنات باشد که شیخ اشراق اشکالات خود را به این ناحیه گسیل ساخت دنبال تأسیس فلسفه ی الهی بود که بتواند هویّت حقیقی ترین موجود هستی را تبیین کند.
🔹فارابی و ابن سینا خوب میدانستند که این حقیقت نمیتواند از سنخ معنا یا ماهیت باشد؛ چه این معنا مُثُل افلاطونی باشد یا جوهر ارسطویی یا واحد افلوطینی و یا حتّی نور اشراقی!
✅این حقیقت چون خودبنیاد است باید عین موجودیت باشد و اصیلترین هویت هستی نمیتواند از سنخ معانی باشد. بلکه باید چیزی باشد که عین تحقّق بوده و اساسا از سنخ معنا نباشد.
👈همان حقیقتی که در مرحله بعد با عروضش به ماهیّت سبب تحقّق ممکنات میشود.
🔵اشکال شیخ اشراق بر فلسفه مشّاء این بود که شما در تحلیل حقیقت ممکنات و قاعده ی کلّ ممکن زوج ترکیبی ضمن ادعای کشف حقیقت وجود بیان نمودید که ممکنات مرکّب از وجود و ماهیّت بوده و وجود آنها عارض بر ماهیّت آنها شده است.
👈اگر مرادتان از وجود حقیقت آن نبوده و همان مفهوم وجود است امری ذهنی و اعتباری است و اصالت با ماهیّت است و وجود چیزی جز همان تحقّق ماهیّت در خارج نیست.
👈اگر هم مرادتان حقیقت وجود است آنگاه حقیقت ممکنات متشکّل از دو امر اصیل در خارج که همان ماهیّت و وجود است میباشد.
👈در اینجا اضافه وجود به ماهیّت خودش ماهیّت بوده و قبول حقیقت وجود در خارج ما را به تسلسل در ناحیه اضافه میکشاند لذا اساسا نمیتوان برای وجود حقیقتی جز در ذهن قائل شد.
⚪در مورد واجب الوجود هم روشن است که نمیتواند حقیقتش را مفهوم وجود که امری اعتباری است شکل داده باشد. ولی اینکه بگوییم حقیقت وجود در واجب تحقّق دارد و آن اشکال در ممکنات به دلیل ماهیّت نداشتن واجب مطرح نمیشود غلط است.
👈زیرا ما راهی برای اثبات اینکه خدا حقیقت وجود است نداریم. بله اگر میتوانستیم اثبات کنیم که در ممکنات در خارج متشکّل از حقیقت وجود و ماهیّت هستند میتوانستیم با آن به واسطه اصل سنخیّت در قانون علّیت قائل به حقیقت وجود در واجب الوجود بشویم.
👈ولی چون در ممکنات اثبات نمودیم که با چیزی بیش از صرف تحقّق ماهیّت در خارج مواجه نیستیم پس در واجب الوجود نیز نمیتوانیم سخن از حقیقت وجود مطرح نماییم.
🔹البته در تاریخ فلسفه اسلامی بعد از شیخ اشراق نوع فلاسفه مانند خواجه نصیر تا میرداماد اشکال شیخ اشراق را در ممکنات پذیرفتند ولی این اشکال را در نفی حقیقت وجود در واجب نپذیرفته و از همینجا اساس حکمت نوری او را که بر ردّ حقیقت وجود و ردّ واجب الوجود و اثبات نور الانوار به جای آن بود نپذیرفتند.
👈در زمان محقّق دوانی سعی در ترمیم اندیشه شیخ اشراق با مطرح نمودن اندیشه ذوق تألّه شد که بتوان بر اساس حقیقت وجود در واجب و اصالت ماهیّت نوعی از الهیّات وحدت وجودی را تصویر نمود که به دلیل ابتناء آن بر اصالت معنا در شناخت عالم واقع ناکام بود.
⚪اما رویکرد ملّا صدرا این بود که در برابر کشف بزرگ فلسفه اسلامی که همان کشف حقیقت وجود و مصداق داشتن مفهوم وجود بود مانع را از ریشه برداشت. ملّا صدرا با طرح نظریه اصالت وجود صحنه بحث را تغییر داد.
👈بر اساس اندیشه او دیگر در خارج چیزی غیر از وجود تحقّق نداشت تا اشکالات شیخ اشراق رخ دهد.
👈در ادامه با طرح تشکیک در وجود به فلسفه الهی و سپس با طرح وجود فقری به فلسفه عرفانی دست یافت.
👈تا پیش از صدرا گمان میشد که کشف حقیقت وجود به چیزی بیش از این امر دلالت ندارد که در خارج بر خلاف تصوّرات اوّلیه چیزی بیش از این معانی و ماهیّات هم تحقّق دارد که همان حقیقت وجود است. یعنی هم ماهیّات اصالت دارند و هم وجود!
👈ولی صدرا با طرح نظریه اصالت وجود بر این امر تأکید نمود که اساسا برخلاف تصوّرات اوّلیه در خارج چیزی بیش از حقیقت وجود تحقّق نداشته و این ماهیّات و معانی تحققی ورای تحقق وجود ندارند.
👈اگر هم بر موجود بودن معانی فلسفی و ماهیّات در خارج اصرار کنیم حتما باید در سایه حقیقت وجود و به تبع آن موجود شوند و هرگز نمیتوانند وجودی زائد داشته باشند.
باسمه تبارک و تعالی (۲۲۴)
«حقیقت وجود» (۳)
«باز خوانی اجمالی تاریخ فلسفه یونان تا فارابی بر محور مسأله حقیقت»
🔵سؤال اساسی تاریخ فلسفه این است: «اوسیا یا امر واقعی یا همان حقیقت چیست؟» آری مسأله اصلی این است: «حقیقتی ترین حقایق که همه حقایق، حقیقت و واقعیتشان مرهون اوست کدام است؟» در دل پرسش از حقیقت و هستی شناسی بیزاری از باطل نهفته است.
👈شاید همان پرسش کمیل از امیر المؤمنین علیه السلام: ما الحقیقة؟ حضرت فرمودند: ما لک و الحقیقة؟!
👈ارسطو در فصل اول از کتاب هفتمِ ما بعد الطبیعه در خصوص هستی چنین می گوید:
📖«این مسئله هم که از قدیم مطرح بوده است و اکنون نیز مطرح است و همیشه مطرح خواهد بود ـ مسئله ای که همیشه معلق و مورد تردید بوده است ـ یعنی اینکه موجود چیست؛...»
⚪انسان موجودی حقیقت جو است. در این بین طائفه ی از آنان که به آنها فلاسفه میگویند -مخصوصا بعد از کشف علم ما بعد الطبیعة توسّط ارسطو به عنوان عرصه ای واضح و برتر که در آن از موجود بما هو موجود بحث میشود- از باب قاعده ی نفر شغل خود را جستوجوی از حقیقت و خبر آوردن برای دیگر انسانها قرار دادند.
👈تا آنجا که تاریخ تفکّر بشر قبل از اسلام نشان میدهد چهار فیلسوف منسجم تر از دیگران به حقيقت پژوهشی پرداختند؛
👈پارمندیس حقیقت را در ماده کروی دیده و افلاطون حقیقت را در مثل و ارسطو در جوهر و افلوطین در وحدت! سوفیستها نیز در این بین حکم به عدم امکان شناخت حقیقت نمودند!
🔹شاید اولين گام اساسی در مسیر شناخت صحیح حقیقت ملاکی بود که پارمندیس کشف کرد!
✅از دید وی ملاک واقعیت و حقیقت، هو هویّت، این همانی یا همان خود بودگی است. چیزی حقیقی و واقعی است که خودش خودش باشد و اگر چیزی خودش خودش نباشد بهره ای از حقیقت نبرده است.
🔹سپس در بیان مصداق این ملاک تنها واقعیتی که ویژگی خود بودگی را داراست، در ماده کروی همگون ازلی و ابدی یافت.
👈افلاطون مصداق آن را در عالم عقول و مُثُل دانسته و عالم ماده را سرابی عاری از حقیقت دانست!
👈ارسطو مصداق خودبودگی را در همین عالم ماده در جوهریت اشیاء شناسایی کرد.
👈افلوطین مصداق آن را واحد دانست. واحدی که وحدت محضه بوده و هر حقیقت و واقعیت دیگری در سایه وحدت اوست که خودش خودش است،
👈به عبارت دیگر از نگاه فلاسفه یونان اگر چیزی خود بودگی نداشته باشد معدوم است. حقیقت نمیتواند معدوم باشد.
👈ولی در این عالم تغییر و حرکت و جزئیّت مصداق این خودبودگی چیست؟ اینجا بود که افلاطون عالم ماده را عاری از حقیقت یافته و آن را در عالم معانی کلّی و مثل دنبال کرد!
🔴ولی ارسطو که توضیح اجمالی مبنای او به دلیل اهمیت آرائش اهمیت دارد به هیچ روی این نگاه را نپذیرفت! از نگاه ارسطو حقیقت را در همین عالم ماده و سرای جزئیات میتوان یافت. حقیقت انسانیت نیست بلکه همین انسان و همین زید و عمرو و بکر است.
🔹ولی اگر ملاک حقیقت خود بودگی است چطور میتوان در این سرای فانی و متحرّک حقیقت را یافت؟
👈طرح ارسطو همانطور که آن را ژیلسون در کتاب هستی در اندیشه ی فیلسوفان به خوبی دریافته استفاده از مفهوم جوهر و عرض است.
👈ارسطو کوشید تا چیستی اشیاء را هستی آنان بداند. خصوصیتی را در اشیاء نشان دهد که بتواند در سایه ی آن خود بودگی را نشان داده و نسبتش با واقع از سنخ «بودن در» یا همان شیئیت عرضی نباشد.
👈روشن است که چنین خصوصیاتی نمی تواند منشاء و سبب واقعی بودن افراد خارجی شود، بلکه واقعیت داشتن آنها متوقف بر دیگری است. اين ویژگی را همان موجودیت لا فی موضوع یا همان جوهریت دانست.
👈ولی حقیقت از نگاه ارسطو نه اعراض است و نه معانی ذاتی کلّی یا همان مُثل بلکه حقیقت همین افرادند که علاوه بر اینکه می توانند وجود خودشان را عینیت ببخشند، می توانند وجود اعراض را نیز هستی بخشند.
✅آری از نگاه ارسطو ملاک واقعیت اشیاء امری پنهان و شگفت در نهاد آنها به نام جوهر است. امری که برخلاف اعراض هیچ گاه دیده نشده ولی بنیانی ترین حقیقت است!
✅از نگاه ارسطو چیزی بالاتر از هستی نیست و در هستی نیز چیزی بالاتر از جوهر نیست و این جوهر هم همان صورت است.
✅از نگاه ارسطو جوهر هر چند معنا و ماهیت است، لکن از هر معنا و ماهیت دیگری برای موجود بودن و وجود داشتن شایسته تر است، چون جوهر برخلاف سایر معانی موجود لا فی موضوع است، یعنی معنایی است که برای تحقق نیاز به موضوع ندارد هرچند سایر معانی برای موجود شدن نیازمند موضوع و جوهرند.
⚪ولی اگر ملاک خودبودگی جوهر است پس این تغییرات و دگرگونی ها که از دید ارسطو توهّم هم نیست چگونه قابل توجیه است؟ اینجاست که ارسطو طرح دوّم خود را به تاریخ فلسفه هدیه میکند. آن هم تحلیل جوهر به قوه و فعل است.
✅از نگاه ارسطو ملاک حقیقت فعلیت و صورت جوهری است و مصحّح این همانی و خودبودگی در عالم مادّه نیز قوّه است.
👈قوه و فعل پاسخی از مسأله ثبات و تغییر در عالم برای شناخت حقیقت بود.
👈ارسطو نه مانند پارمنیدس واقعیت را ماده اي كروي متناهی همگون تو پُر خيالي دانست و نه مانند افلاطون بساط عالم ماده را توهم و خیالی خواند.
👈اين دو به دنبال حقایقی ازلی و ابدی بودند که در آن تغییری که منافی خود بودگی باشد راه نداشته باشد.
✋از اینجاست که سرّ نوعی نفس الحادی در فلسفه ارسطو را بهتر درک میکنیم.
👈اینکه چرا از علّت هستی بخش بحثی نداشته و صرفا بسته به نیازش مقداری از تحریک جواهر مادی توسط محرِّک اوّل وچگونگی این تحریک بحث كرده است.
👈چرا؟! چون حقیقت همان جوهر است! هویات عینی هر چند برای موجود شدن نیازمند به علت غایی، مادی و صوری هستند، لکن هیچ موجودی به برکت جوهر بودن برای موجود شدن نیازمند علت هستی بخش و فاعلی نیست!
🔴در اینجا ممکن است اشکال شود که چطور میتوان به ارسطو نسبت داد که هستی را به همان چیستی جوهری و صورت تقلیل میدهد در حالیکه خود در منطق تصریح نموده که پرسش از هستی را باید از پرسش از چیستی اشیاء تفکیک نمود؟!
👈در پاسخ باید گفت این همان معضل کار است! پرسش از وجود اشیاء از جمله پرسشهای کلیدی ارسطو است. ولی وقتی در فلسفه او دقّت کنیم میفهمیم خیلی سریع از کنار آن عبور میشود.
👈همینکه وجود شیء با حواس یا استدلال درک شد دیگر از صحنه غائب شده و فراموش میشود! آخر مگر میشود از وجود صرف نظر کرد؟!
👈مسأله آن است که چگونه آن را تفسیر نموده اند! ارسطو به شکل واضحی آن را در فلسفه ی خود به جوهر و صورت تقلیل داده و آن هستی که در برابر چیستی اشیاء است اثری در ساختار فلسفی او نداشته است.
✅از اینجاست که به تعبیر عمیق ژیلسون: عنوان حقیقی ارسطو برای هستی، جوهر است، که با چیستی هستی یکسان است.
🔹شاید اگر آن اشتباه تاریخی در دوران ترجمه رخ نداده و اثولوجیای فلوطین به ارسطو نسبت داده نمیشد هیچگاه فلسفه ارسطویی نمیتوانست به این زودی جایی در بین مسلمین پیدا کند! مفاهیم واحد و تجلّی و بنیانهای توحیدی موجود در کتاب اثولوجیا مسلمین را به ما بعد الطبیعه ارسطو خوش بین کرد.
👈شاید هم مترجمین اوّلیه با هوشمندی خاصی فلسفه ارسطویی را با همان کلّیت الحادی خاصّش تبلیغ نکردند.
⚪در هر حال ضلالت ارسطو نیز در کشف حقیقت آشکار است. ارسطو حقیقت را همان جوهر یا صورت اشياء دانست. ولی آیا میتوان حقیقت را از سنخ معانی و ماهیات لحاظ کرد؟! هر حقیقت معنایی و ماهوی اعم از اینکه جوهر باشد یا غیر آن ، فی حد نفسه نه اقتضای موجود بودن را دارد و نه اقتضای معدوم بودن را.
👈بنابراین حتی اگر حقیقت هویات همان جوهر یا صورتشان باشد باز هم این امر نمی تواند مبیّن چرایی موجودیت هویات بوده و در ادامه هنوز راز سر به مهر حقیقت باقی خواهند ماند!
🔹فلاسفه در این دوره هر چند در درک معیار شناخت حقیقت توفیق بزرگی یافته بودند ولی مشکل اساسیشان آن بود که پیش فرض عمیق ذهنی آنان این بود که حقیقتی که در پی آنند چیزی از سنخ معنا و ماهیت است. از همین رو مدام در ذهنشان به دنبال آن میگشتند!
👈هر بار در ذهن خود به معنایی چنگ زده و همینکه به آن میرسیدند کسرابٍ بقیعه یحسبه الظمآن ماءا میشدند! آری مشکل آن بود که مصداق این خودبودگی را در ذهن خود میجستند!
✋ولی آیا آن حقیقی ترین حقایق که همه حقایق، حقیقت و واقعیتشان مرهون اوست چیزی بود که در ذهن یافت شود؟!
🔸«فلسفه اسلامی»🔸
مسلمين، بزرگ میراث داران این حجم از تراث فلسفی بودند. ولی گویا یک تفاوت اساسی داشتند. فطرت حقیقت جوی خود را پیش از آشنایی با آراء فیلسوفان یونانی با وحی الهی سیراب کرده بودند. لذا تشنگانی سرگردان در بیابان در پی حقیقت نبوده اند، بلکه گوهر شناسانی بودند که در وادی حقیقت در پی حقیقت بوده اند.
✔امثال فارابی برگزیدگانی بودند که پیش و بیش از ارادتی که به ارسطوها داشته باشند به شهادت تاریخ مؤمنینی واقعی و متشرّعینی تابع وحی بودند. از همینجا بود که از قبل گویا یافته بود که هیچ حقیقتی بالاتر از حق تعالی نیست. هر حقیقت دیگری حقیقتش در گرو حق تعالی است. اوست که بی نیاز مطلق است و غیر از او همه محتاج و نیازمند اویند.
🔹در هر حال گام دوّم که بزرگترین گام در شناخت حقیقت بود را فارابی در فلسفه اسلامی با کشف حقیقت وجود برداشت.
✅گام سوّم نیز همان کشف اصالت وجود توسّط صدرا بود که بحث از آن مجال دیگری میطلبد.
👈مفهوم وجود پیش از فارابی در فلسفه یونان توسّط پارمندیس شناسایی شده بود ولی مصداق منحاز داشتن آن کشف بزرگ فلسفه اسلامی بود.
👈فارابی در فصوص و تعلیقات، خود را از وادی تیه عالم ذهن که فلسفه یونانی قرنها در آن سرگردان شده بود نجات داده و چون هدهدی خوش خبر از مملکت سبا خبری یقین از گمشده ی انسان آورد!
👈بوی پیراهن یوسف حقیقت را نه در کنعان ذهن بلکه در مصر واقعیت یافت. حقیقت نه معنایی هر چند عقلی مانند مثل است و نه ماهیتی چون جوهر!
👈حقیقی ترین حقیقت از سنخ حقیقت وجودی است که هرگز به ذهنها نیامده تا بتوان آن را با معانی و ماهیات شناسایی نمود. منزّه از این امور است.
👈این نقطه همان جایی است که میتوان آن را تأسیس فلسفه و حقیقت پژوهی اسلامی دانست.
🔹فارابی کفر بزرگ و گناه نابخشودنی فلسفه که عدم شناخت حقیقت وجود بود را کنار زده و با طرح قاعده ی کلّ ممکن زوج ترکیبی به کشف واجب الوجود بالذات نائل شد. نفسی توحیدی در کالبد فلسفه دمید.
👈ولی بعد از آن دوران کفر هنوز فلسفه مبتلا به شرکی ریشه دار بود! «و ما یؤمن أکثرهم باللّه الّا و هم مشرکون».
👈با تکیه بر گناه اوّلیه ی ذهن انسانی که همان اصالت معنایی بودن آن است برای حقیقت وجود در عالم واقع شریکی از جنس معانی و ماهیات قائل بود!
👈به گمان او ممکنات در همان عالم خارج مرکّب از حقیقت وجود و ماهیت و دیگر معانی هستند.
👈در نگاه او چون حقیقت واقعیت های پیرامونی ما از سنخ معنا و ماهیت هستند پس صورت عقلی شیء همان خودِ شیء است لکن در ذهن و خودِ شیء همان صورت عقلی شیء است لکن در خارج!
👈فارابی اصالت وجود در واجب الوجود را پذیرفت ولی در ممکنات قائل به اصالت وجود و معنا شده است. وي هر چند توانست به نوعی خدا و خلقت را در عالم واقع کشف کند ولی نتوانست حقیقت مخلوقات و رابطه ی آنها با خدا و حقیقت را به واسطه ی ابتلا به گناه شرک ناشی از اصالت معنا کشف نماید.
👈حقیقت وجود را عارض بر ذات ممکنات دانست! همان گونه که وجود عارض بر آنها را حقیقتا موجود دانست در شرکی آشکار ماهیت معروض را نیز حقیقتا موجود دانست!
✋دریغ که آنچه موجود بالذات است صرفا حقيقت وجود است و لا غير! در هر حال همين قدر هم که توانست حقیقت وجود را کشف کرده و خداوند متعال را عین وجود دانسته و موجودیّت ممکنات را نیز در گرو عروض حقیقت وجود بداند منّتی عظیم بر تاریخ فلسفه دارد.
👈اینکه فلسفه را از کفرستان عالم معانی برای شناخت حقیقت بیرون آورده و هر چند به شکل مشرکانه حقیقت وجودی را یافت که به هیچ روی حاضر نشد آن را به شیئیت معنایی و ماهوی تقلیل دهد!
👈در تنزیهی رندانه حقیقت وجود را بر مسند پادشاهی عالم حقیقت نشاند و دامن آن را از آلودگی به معانی و ماهیات تکاند!
[اگر دوستان ابراز علاقه کردند میشود این بحث را ادامه داد و الّا فلا!😊]
باسمه تبارک و تعالی (۲۲۵)
«به جای این بد حجابها یقه ی سیاسیون و مسئولان را بگیرید!»
🔴این روزها منتظرم که کی وقتش میرسد تا در شهر قم برخی غافلان روسری از سر برداشته و از محدوده سه راه بازار و اطراف حرم تا خیابان ارم و صفائیه به ریش و عبا و عمامه بسیاری خندیده و متکبّرانه بر روی اعصاب ماها قدم بزنند!
👈با این وضع که زمانش میرسد ولی ای کاش زودتر زمانش برسد! گویا تا به این مرحله نرسیم بسیاری از بزرگانمان درک ضرورتی نمیکنند تا موضعی قطعی و کارا بگیرند! از حکومت مطالبه واقعی برنامه و عمل کنند.
👈ای کاش این ناهنجاری ها قبل از آنکه در تهران و جاهای دیگر نمایان میشد در قم و آن هم نه در هر نقطه ای از آن! بلکه در آن محدوده ای که گفتم رخ میداد! شاید اگر اینطور بود وضعیت الآن جور دیگری میشد!
✋روحانیت مسئول اصلی دینداری جامعه است. چرا ساکتند؟! حکم که روشن است و موضوع هم که محقق است و قدرت هم که در جمهوری اسلامی دست شماست! پس این تهاون و مداهنه برای چیست؟!
👈مگر نمیدانید ما در کوران جنگ جنسی قرار گرفته ایم؟! مگر نمیدانید که از مدّتها پیش با امواج تفکّر مدرن به چارچوب نظام اخلاقی ما تهاجم رخ داده و در جنگ فلسفه اخلاقی قرار گرفته ایم؟!
👈مگر نمیدانید که از مدّتها پیش همین وزارت اطّلاعات گزارش میداد که بسیاری به شکل سازمان دهی شده سعی در ترویج بی حجابی و بی بند و باری در شهرهای ما داشته ند؟!
🔹نه امر به معروف و نهی از منکر محصور در حجاب بود و نه حجاب محصور در روسری! خودمان به نوعی این حصرها را ایجاد کردیم! همین حصرهای نابجا باعث شد عقلانیّت این حکم نورانی تضعیف شود!
👈ولی در هر حال اگر در همین مسأله روشن هم که برای خودمان سالهای سال است تعریف کرده ایم که مهم هم هست اینگونه تن به شکست بدهیم چه عذری داریم؟!
✋رفقا کلاه سرتان نرود! نهی از منکر را حکومت باید زنده کند و الا این نهی از منکرهای ما در این جوّ موجود نوعی حرکت خلاف جریان است! اعصاب خودمان و دیگران را خورد میکند! لج بازی می آفریند!
✅وظیفه ی شکستن این جریانها به دست نظام اسلامی است. آنها هستند که چنین قدرت و نفوذی دارند.
👈حالا گیرم که شما نهی از منکری کردید و آن شخص هم به شکل مقطعی از روی خجالت یا بزرگواری قبول کرد و گوش کرد! ولی اصلا مسأله اینها نیست.
🔹مسأله یک جریانی است که ایجاد شده و این نهی از منکرها دیگر پاسخ گو نیست! میدانید چرا؟! چون این نهی کردنها بستر مناسب فرهنگی میخواهد! باید حجاب داشتن یک فرهنگ و هنجار باشد و سپس ما برای مقابله با ناهنجاری ها نهی از منکر کنیم.
✋ولی الآن طوری است که گویا ناهنجاری نیست! جای معروف و منکر گویا تغییر کرده! رفته رفته و در یک سیر تدریجی روانی، استدلالی و عملی حجاب از هنجار بودنش دور شده است.
👈اگر چنین است واقعا نهی از منکر کردن بسیار دشوار است. احتمال تأثیر در حدّ اجتماعی از بین میرود.
✅چنین نهی از منکری نوعی حرکت قسری خلاف جریان آب بوده و همه میدانیم که القسر لا یدوم! بلکه گاهی شائبه ی حرمت دارد! تأثیر بدی میگذارد!
⚪این نظام اسلامی است که باید بسترهای چنین امر و نهی هایی را مهیّا کند! باید حمایت قطعی و کافی عملیاتی از آمر و ناهی داشته باشد. باید احتمال تأثیر را بالا ببرد.
✋رفقا فریبتان ندهند! حکومت زورش زیاد است. مثل ماها نیست. اگر واقعا بخواهند مخصوصا در جامعه ی ما میتوانند! وظیفه ی حکومت است که برای این امور برنامه ریزی کند. زمینه را برای امر و نهی ماها مهیّا کند. مگر در همین الزام به ماسک و مانند آن قدرتش را ندیدید؟!
🔹ولی وظیفه ی ما چیست؟ وظیفه ی ما این است که یقه ی این حوزه ی خودمان و مسئولان فرهنگی و حکومتها و احزاب را بگیریم.
⛔چرا شما هنجار سازی و فرهنگ سازی نمیکنید؟! چرا بازدارندگی مناسب تولید نمیکنید؟ چرا تسامح میکنید؟!
⛔چرا احتمال تأثیر را بالا نمیبرید؟! اوّل شما را باید به خاطر ترک فعلهایتان نهی از منکر کرده و محاکمه کنیم! یکی باید شما را اوّل مهار کند و بعد سراغ این غافلان برود!
⛔باید برای احزاب و گروه های سیاسی بی غیرتی که از این امور مهم دینی و فرهنگی سوء استفاده میکنند هزینه سازی کرد! تا اینها را رام نکنید همیشه این ناهنجاری ها خواهد بود. بدتر هم خواهد شد! عقبه ی این ناملائمات شمایید!
🔵الآن مسئولین ما چرا ساکتند؟! آخر موضع قطعی و عملیاتی ایشان در این زمینه چیست؟ چرا بی حجابی را امری پر هزینه نمیکنند؟! شما باید « أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْض» باشید. شمایید که قوی مطاعید! شمایید که نصیحت و نهی از منکرتان چندان خشونت غیر قابل تحمّل جلوه نمیکند. قدرتتان باعث مشروعیتتان است.
👈هر کاری میخواهید بکنید الآن وقتش است. از ارشاد جاهل و برنامه فرهنگی گرفته تا جرم انگاری یا تخلّف انگاری با اعمال جریمه یا سلب مزایای اجتماعی و مانند آن را الآن انجام دهید.
👈اگر میخواهید با تولید کنندگان، طرّاحان و فروشندگان لباس برخورد کنید الآن وقتش است.
👈اگر میخواهید با چهره ها و به قول خودتان سلبریتی هایی که احیانا بعد از این دست به چنین کاری بزنند برخورد کنید همین الآن برنامه تان را بگویید.
👈میخواهید این ناهنجاری ریشه دار شود و بعد شروع به این امر کنید؟! خیلی صریح و واضح و عاقلانه بگویید برنامه تان چیست؟ کجایش جرم است و کجایش تخلف؟ چگونه رصد میکنید و هزینه ی آن چیست؟
✋ما را هم به برنامه ها و طرح های عمل نشده ای مانند طرح عفاف و حجاب و مانند آن نیز احاله نکنید. الآن فعلا مسأله روشن روشن است. روسری! مسأله حدود برهنگی در جنگ جنسی!
✔اگر شکست خوردید میدانید پیامش در روانها چیست؟! آن است که ما در امور فرهنگی تسلیم زور نمیشویم مگر آنکه زورش پر زور باشد! درس بدی به بدخواهان میدهید! با این دست فرمان منتظر زورهای پر زور بعدی باشید! تیشه به ریشه ی خود میزنید! آن هم در این جامعه ی مظلوم و آماده ای که اکثریتش با خودتان است.
👈منطقی قویم دارید. امری صرفا دینی هم نیست که برخی غیرت کفرشان گل کند!
✋کاری نکنید که گمان شود همه مان سر کاریم! تا مسأله ی حجاب و دین امری سیاسی است و برخی از این سیاسیون از خدا بی خبر از آن هزینه کرده و کسی هم نیست که جلوی آنها را گرفته و آنها را نهی از منکر کند و تا زمانیکه این مجلس و حکومت دست به تصمیمی جدّی در این زمینه نزند این امر و نهی های ما در شرایط کنونی شاید نتیجه ی عکس هم بدهد! هر چه داد دارید بر سر اینها بزنید!
باسمه تبارک و تعالی (۲۲۶)
«پیشنهادی مهم به مسؤولان حوزه علمیه»
«به فضلای حوزوی فرصت اتّصال بدهید»
🔵امسال هم بحمد الله تعالی سال تحصیلی جدید حوزه های علمیه آغاز شد. حوزه ای با تاریخی کهن و پر افتخار که همواره محفل پاکترین و فاضلترین انسانها و مشعل دار هدایت بوده است. حوزه ای شکل گرفته و حلقه زده پیرامون ذوات قدسی!
🙏از درگاه حضرت حق جلّت عظمته مسألت میکنم این شجره طیّبه بیش از پیش در راه نورانی خود موفّق باشد.
🙏محاسن کلام اهل بیت را به جهانیان بفهماند. آن را استنباط و تبلیغ کنند. مشعل هدایت در جهان پر شبهه کنونی باشند.
🙏باز هم مانند گذشته پاکترین، برگزیده ترین و فرهیخته ترین محفل انسانی باشد.
✋ولی یک گلایه هم هست. آن هم به ضعفهای ما حوزویان برمیگردد. ما که در شریعه ی این رود خروشان و موّاج معارف قدسی نشسته ایم
✋چقدر قابلیت استفاده از آن را در دنیای کنونی داریم؟ چه میزان میتوانیم استفاده کنیم؟ چقدر قابلیت تبلیغ آن را به جامعه ی خود داریم؟ چقدر قابلیت تبلیغ جهانی آن را داریم؟
✋چرا بعد از گذشت مدّتها هنوز هم در کتبی متوقّف شده ایم که مدّتها از تألیف آن میگذرد؟! آیا یعنی علم رشدی نیافته است؟ طرق تعلیم رشد نیافته است؟ مقدّمات اجتهاد رشد نیافته است؟ بشر رشد نیافته است؟ جوامع تغییر نکرده است؟!
👈از یکی از افرادی که برای طلبگی از برخی از کشورهای غربی به قم آمده بود با واسطه شنیدم که میگفت نمیدانم چرا این فقه با همه دقتهایش بوی دهات میدهد!
👈گویا پیش فرض کلان و پنهان پشت برخی مباحث آن نوعی بستر فرهنگی و مناسبات اجتماعی موجود در قعر تاریخ و دهات است! پاسخ شما چیست؟!
🔴یک پاسخی که امسال به این پرسش داده شد این بود که تغییرات گسترده ای در کتب درسی حوزوی دادند. متنهای جایگزین تعیین کردند. مباحث نوین آوردند. محدوده ها را تغییر دادند. فعلا وارد نقد این کار نمیشوم. بنده چند سال است از نزدیک با فضای تدوین متون حوزوی آشنایی دارم و شاید مناسب باشد در مجال دیگری شماره هایی در زمینه ی کتب درسی حوزوی بحث کنم.
👈فعلا میخواهم بگویم اگر بخواهیم حوزه ها را از این وضعیت اجمالا رکود و در تاریخ مانده ی فعلی خارج کنیم باید چه کنیم؟ یک راه حلّی پیشنهاد کنیم.
✋قبلش بگویم! مرادم از حوزه افرادی مانند امام راحل و مقام معظّم رهبری نیست. افرادی مانند شهید مطهری و آیت الله مصباح ها نیست.
✋اینها بیش از آنکه ثمرات نظام آموزشی حوزه باشند ثمرات تعهّد راستین به واقعیّات اسلام و مجاهدت در عرصه های نوین با تکیه بر منابع اسلامی و تراث قویم حوزوی بوده اند.
✋همچنین هیچ شکّی ندارم که پاکترین انسانها و زلالترین نیّتها هنوز کمّا و کیفا در گوشه ی همین حجرات حوزه ها و این عرصه های نورانی وجود دارند.
✋در ادامه باز هم همانطور که در بذل خاطر ۱۳۶ گفتم معتقدم تفکّر حوزوی یک تفکّر ناب و قوی است که در جای دیگر به این شکل پیدا نمیشود.
✋منکر پیشرفتهای اخیر مخصوصا بعد از انقلاب اسلامی هم نیستم. اینها قبول! فعلا مرادم آن فضای راکدی است که در فضلای خوش فکر و نوابغمان میبینیم که خود را محصور در چارچوب متن کفایه و رسائل و مکاسب میبینند.
✋عمرشان در آن میگذرد و خیال عبور از این دنیاها را هم ندارند. فعلا مخاطبم لزوم تکان دادن چنین حوزه ای است.
🔵امّا راه حلّ چیست؟! شاید سریعترین و بهترین راه برای ما آن است که به فضلای حوزوی و به آن اساتید مطرح و درس خارج گو و رسائل و مکاسب گوهایمان یک مفتاح المفاتیح بدهیم. شاه کلید «فرصت اتّصال» بدهیم.
🎓در کلام برخی اساتید مطرح دانشگاهی دیدم در دانشگاه های معتبر جهان هر پنج سال اساتید به فرصت مطالعاتی رفته و از محیط دائمی خود دور میشوند.
✅با چه هدفی؟ با این هدف که در معرض تحقیق جدید، اندیشه های جدید، پرسشها و پاسخهای جدید قرار بگیرند. ارتباطات جدید بگیرند. دنیاهای جدید را ببینند. شعاع دایره ی فکری خود را وسعت بدهند.
✅به مرحله ای ناب و اساسی برسند که همان مقام «فرصت مقایسه» است. یک فرصت طلایی است.
🔻اصلا بگذارید یک اصل را بگویم. هر چقدر محیط، متضاد تر یا حداقل متفاوت تر باشد، زمینۀ یادگیری بیشتر!🔺
👈شاید به خاطر همین باشد که در دانشکده های مختلف دانشگاه های کلیدی جهان آنطور که از برخی مطّلعین شنیده ام همیشه چند نفر «استاد مهمان» از کشورهای دیگر حضوردارند تا شعاع فکرِ دانشجو و اساتید وسیع تر شود.
✋اینها برای ما درس است. چون ضرورت رشد و به روز بودن و دوری از تحجّر و لزوم پیش رفت را درک کرده اند به راهکارهای مناسبی رسیده اند. اینها را باید یاد گرفت:
📖«الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَحَيْثُمَا وَجَدَ أَحَدُكُمْ ضَالَّتَهُ فَلْيَأْخُذْهَا»
✅وقتی انسان در معرض نگاه ها و ادله ی متفاوت قرار نگیرد زمینه آن را پیدا میکند که ذهنش زنگ بزند! به نوعی دچار تکبّر و از خود راضی بودن میشود.
✅باید جهاندیده شد! حالا جهان پیشکش، همین یک ساعت آن طرف تر تهراندیده شد! دانشگاه تهران و حوزه ی قم باید مانند دو برادر باشند. مدام و همواره با یکدیگر رفت و آمد داشته باشند. شب نشینی داشته باشند. دوست و رفیق و همبحث باشند.
✅علم همینطور رشد کرده و منتقل میشود. خدمات متقابل بسیاری برای هم خواهند داشت. سوء تفاهم ها کم و کمتر میشود. دو طرف صبورتر میشوند.
✅دیدن جهان و کار و حضور در مراکز فرهنگی و علمی مختلف و درگیر شدن با مفروضات، فرضیه ها، نظریه ها و دنیاهای علمی انسان را پخته میکند. آگاه میکند. صبور میکند. نیازشناس میکند. زمان شناس میکند.
👈مخصوصا متفکّرین و تصمیم سازان و تصمیم گیران ما باید فرصت چنین اتّصال هایی را داشته باشند. چون اینها هستند که در معرض استنباطها و استنتاج های اثر گذار قرار دارند. تأثیر بیشتری دارند. شعاع و مدار فکری اینها باید توسعه پیدا کند.
✋آخر چگونه از افرادی که ورودی های محدود و اتّصالهای محدود و دنیاهای محدود دارند میتوان انتظار تغییرات عمیق، گسترده و جهانی داشت؟!