eitaa logo
بذل الخاطر
938 دنبال‌کننده
924 عکس
2 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
👈یعنی چه؟! یعنی اینها ارزش هزینه کردن دارد! باید برای این امور پول خرج کرد! اسرافی در کار نیست. خود عدل و وضع الشیء فی موضعه است. 💡بحث دقیق و گسترده در این زمینه نیاز به تألیف یک کتاب دارد. فعلا تنها آنچه همین الآن در ذهنم هست را مرقوم میکنم. شاید دیگران در این زمینه بحثهای خوبی نوشته باشند که من اطلاعی ندارم. فقط به ذهنم خطور کرد نکته ای در زمینه سانسور و فیلترینگ هم بگویم! 🔴حال میخواهم بگویم نه تنها امر رسانه و پیام رسان و بیان هنری و هر چیزی در این زمینه برای اولیاء الهی بسیار مهم بود بلکه در برابر رسانه ی دشمن هم حساس بودند. بی تفاوت نبودند. بعضا عکس العملهای بسیار جالب توجهی در این زمینه داشته اند. 👈رفقا هیچ میدانیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور قتل برخی از شعرایی که شعر در هجو ایشان و اذیت ایشان کردند صادر نمود؟! 👈میدانید در فتح مکّه که امان عام صادر شد چندین تن از این شعرا را اعدام کرد؟! برخی از آنها مانند ابن الزَّبَعری و هُبَیرة بن أبی وهب نیز فرار کردند. ✋این یعنی چه؟! یعنی نوعی برخورد امنیتی بسیار خشن! آنچه امروزه آن را در واژه ای منافقانه به نام تروریسم مینامند! دستور ترور اینها را داد! البته اعلام علنی و عمومی کرد که ترس در دل اینها بیافتد. ⚪یکی از این افرادی کعب بن زهیر است. پدرش زهیر یکی از بزرگترین شعرای جاهلیت و از اصحاب معلّقات سبعه است. کعب نیز شاعری بزرگ و اثر گذار در آن زمان بود! وقتی شنید برادرش بُجَیر مسلمان شده و به مدینه رفته عصبانی شد و اشعاری در مذمّت او و اسلام سرود! حضرت وقتی شعر او را شنید فرمود: «من لقی منکم کعب بن زهیر فلیقتله»! دستور قتلش را صادر کردند! 👈برادرش نیز شعری به او نوشت و به او توصیه کرد مخفیانه به مدینه آمده و توبه کند تا حضرت او را ببخشد! 👈کعب نیز قصیده ی معروف بانت سعاد را که از قصائد ماندگار و قطعی تاریخ ادب عربی است سرود و مخفیانه به مسجد مدینه خود را رساند و آن را در محضر حضرت سروده و امان طلبید! حضرت نیز برده ی معروف خود را به او بخشید! در بخشی از این قصیده میگوید: أُنبِئتُ أنَّ رسولَ الله أوعَدَنی و العفوُ عند رسولِ الله مأمولُ مهلاً هداک الّذی أعطاکَ نافلة الـ قرآن فیها مواعیظ و تفصیلُ لا تأخُذَنِّی بأقوالِ الوُشاةِ و لَم أُذنِب و إن کَثُرَت فیَّ الأقاویلُ لقد أقومُ مقاماً لو یقومُ بِه أری و أسمعُ ما لو یسمعُ الفیلُ لظلَّ یُرعَدُ الّا أن یکون له من الرَّسولِ بإذنِ اللّهِ تنویلُ ... ✋خلاصه اصلا از این خبرها نبود که هر کاری بخواهند بکنند و کسی جلویشان را نگیرد! برخی چیزها دیگر دادگاه هم نمیخواهد تا چند ماه طول بکشد! همانجا حکم اعدامش را صادر کردند که حساب کار دست خودش و دیگران بیاید! ✋البته نمیخواهم بگویم این حکمی مطلق است و در هر حال حاکم مصالحی را مدّ نظر قرار میدهد. ولی نسبت به این امور اصلا نمیتوان بی توجّه بود! ⚪یک مورد دیگر را ذکر میکنم؛ یکی از شعراء بزرگ و از طرفی اشراف و انسانهای تأثیر گذار در زمان جاهلیّت أمیة بن ابی الصلت است. شخصی است که از بزرگان طائف و دارای پیوند خویشاوندی با اهل قریش بود. 👈در همان جاهلیّت راهب عرب شد و با تبعیت از دین حنیفیت خمر را تحریم کرده و بت پرستی را کنار گذاشت. عمری را در جهت دعوت به توحید و وصف بهشت و جهنّم و آخرت گذراند و شعر گفت! 👈عرب او را بسیار بلند مرتبه میدانست! برخی گفته اند منظور از آیه ی «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ» هموست! نقل شده وقتی حضرت ظهور کرد سوره ی یس را برای او تلاوت نمود و او در پذیرش اسلام مردّد بود! 👈قریش هم برایش خیلی مهم بود که ببیند تصمیم او چیست! او را انسان زاهد و با تقوا و موحّد عرب میدانستند! عرب گمان میکرد اگر هم کسی قرار است پیامبر خدا و دعوت کننده به توحید و پارسایی و آخرت باشد بزرگ زاده و اشرافی مسنّ و پارسا مانند امیة بن ابی الصلت باید باشد! 👈موضع او خیلی مهم بود! مخصوصا آنکه شاعری بسیار بزرگ هم بود! وی به شام رفت تا آنکه جنگ بدر رخ داد! از قضا عتبه و شیبه از کشته های بدر که در چاه افکنده شدند پسر خاله ی او بودند! 👈او وقتی آمد و قضیه را فهمید بسیار عصبانی شده و گفت دیگر اسلام نخواهد آورد! پیامبر نمیتواند اینگونه رحم خود را به قتل برساند! 👈سپس قصیده ای در مذمّت اسلام و تشویق قریش برای انتقام از پیامبر سرود. این قصیده هم خودش بسیار اثر گذار بود و هم شاعرش بسیار مهم بود! ✅حال به نظر شما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با این جنگ ادراکی و رسانه ای جدید چه باید میکرد؟! چه حدس میزنید؟! ✅در اغانی ابو الفرج اصفهانی دیدم که میگوید: «هی قصیدة نهی رسول الله صلی الله علیه و سلّم عن روایاتها»! حضرت روایت کردن و گوش دادن این شعر را تحریم کرد! آن را از جامعه ی آن زمان عرب سانسور و فیلتر کرد!
باسمه تبارک و تعالی (۲۴۱) «این بچه ها را از پوشک بگیرید!» «نقدی بر مطالبه آزادی دانشجویی!» 🔵دو هفته ای درگیر از پوشک گرفتن بچه های دوقلویمان بودیم. بیش از سه سال آزادشان گذاشتیم دیدیم دیگر دارند از این آزادی سوء استفاده میکنند! انگار خیلی از این آزادی خوششان آمده! به روی خودشان هم نمی آوردند!😊 👈دیدیم گویا قصد ندارند مقداری درک کنند که هر چیزی آدابی دارد! گویا از اینکه دیگران از دستشویی استفاده میکنند تنبّهی برایشان پیدا نمیشود! 👈نمیهفمند که باید مقداری جلوی خودشان را بگیرند و خودشان را مدیریت کنند! نمیفهمند که باید مقداری اراده ی خود را تربیت کنند! 👈آخر هر جا و هر موقع که خواستند خودشان را راحت کنند؟! مگه داریم؟! مگه میشه؟!😄 همین شد که دیگر دست به کار شدیم! آرایش نظامی گرفته و یگانی ویژه تشکیل داده و آزادیشان را ظالمانه سلب کرده و سپس مقتدرانه تربیتشان کردیم! 🙏خدا را شکر هنوز زورشان نمیرسد جلویمان را بگیرند و اعتراض کنند و فحش رکیک بدهند یا شکایتمان را به دستگاه قضایی و مجامع بین الملل ببرند! 🔹یکی دو سه روزی زحمتش زیاد بود ولی دیگر یک عمر دعایمان میکنند! بزرگ که شدند میفهمند چقدر دوستشان داشتیم! اگر مقداری اخم کردیم و عصبانی شدیم تا یاد بگیرند این مسأله هم آدابی دارد عین رحمت و مهربانی بود! 📖«لو یطیعکم فی کثیر من الأمر لعنتّم»!
💡به ذهنم خطور کرد یکی از مشکلات این دانشجویان فریب خورده که سخن از آزاد نبودن میزنند و درخواست آزادی پوشش و غذا خوری و مانند آن را دارند همین است! 👈اینها همان کودکانی هستند که قبل از آنکه به دانشگاه برسند هنوز کسی نبوده اینها را از پوشک بگیرد! اراده و انتخابشان را تربیت کند! 👈به اینها بفهماند انسان پروردگار و معادی دارد و موجود مکلّفی است. موجود مکلف احکامی دارد! از این گذشته فرهنگ و هنجارهای جامعه اقتضائاتی دارد! اصلا از اینها بگذریم! بفهماند انسان با دیگر حیوانات فرق دارد! خود انسانیّت آدابی دارد! 👈همانطور که دفع فضولات آدابی دارد دیگر عرصه های زندگی هم آدابی دارد! غذا خوردن آدابی دارد! اوّل ها بچه ها با دست و صورت غذا میخوردند و همه لباسشان را کثیف میکردند! 👈وقت نمیشناسند! تا گرسنه شدند گیر میدهند غذا میخواهیم! این آزادی آیا مورد قبول است؟! کم کم پدر و مادر اینها را تربیت میکنند که بابا غذا خوردن آدابی دارد! زمانی دارد! مکانی دارد! سفره حرمتی دارد! ⚪رفقا یک نکته ای در داستان از پوشک گرفتن بود! این بچه ها با دو سه روز تمرین ادب شدند! یعنی چه؟! یعنی از قبل هم میتوانستند خودشان اینگونه باشند! والدین حقیقت جدیدی را در وجودشان حادث نکردند! بلکه همان اراده ی موجودشان را قالب زدند! 👈به آنها فهمانند که مقداری با شکیبایی و خودآگاهی بیشتر اینگونه اراده کنند! ولی خودشان اراده کردند! همان اراده ای که قبلا هم میتوانستند بکنند ولی نمیکردند! ✅این همان ضرورت تربیت است! همان ضرورتی که به ما میفهماند آزادی به این صورت کلّی اش امری مضحک و باطل است. باید دست آن پدر و مادر و معلّم و جامعه و حکومتی را بوسید که چنین تربیتهای نیکویی را در انسان ایجاد کنند. 🔻دوگانه ی اینجا دوگانه ی آزادی در برابر اجبار و دیکتاتوری نیست! بلکه دوگانه ی وِلیّت در برابر تربیت است. دوگانه ی اباحی گرایی در برابر تکلیف گرایی است. دوگانه ی میمون گرایی و انسان گرایی است!🔺 🔴این آزادی روابط زن و مرد که برخی دانشجویان فریب خورده میخواهند از اقتضائات آزادی نیست! بلکه از اقتضائات بی تربیت بار آمدن است! کسی نبوده آزادی اینها را در این عرصه ها تربیت کند! هیئت نیکو بزند! هنوز هم مانند این بچه ها ناراحتند چرا هر وقت و هر جا اراده میکنند چرا نمیتوانند شلوارشان را خیس کنند! ✅این آزادی که اینها میخواهند عین ضجّه های اسارتشان در چنبره ی اراده ای وحشی است که رام و اهلی نشده است! 👈میدانید قرینه اش چیست؟! این است که وقتی متمدّن بار آمده و آداب را بیاموزند اصلا دیگر به این سادگی میل ندارند آن آزادی قبلی را تجربه کرده و در شلوارشان دستشویی کنند! 👈دیگر حاضر نیستند مثل کودکان غذا بخورند! دیگر حاضر نیستند مثل فواحش و بی حیاها رفتار کنند! 🔹آیا درک این مطلب برای یک انسان متمدّن و تربیت شده سخت است که هر چیزی آدابی دارد؟! یا آداب دینی یا فرهنگی یا انسانی؟! آیا درک این نکته سخت است که خانواده جایی است و دانشگاه جایی دیگر! زن چیزی است و مرد چیز دیگر! 👈همانطور که کیفیت غذا خوردن و تخلیه و تحلیه و... آدابی دارد روابط زن و مرد و تحصیل و دانش و دانشگاه و... نیز آدابی دارد. 👈بندگی هم آدابی دارد. باید انسان در سنینی اراده اش تربیت شود تا بتواند نماز بخواند و روزه بگیرد و حجاب داشته باشد و الا اگر تربیت نشد بعدا دشوار میشود! ✋گاهی برای تنبلی حاصل از تربیت نشدنش نظریه و شبهه تولید میکند. در ارزش بودن حجاب و حدود آن تشکیک میکند. ✔باید به آنها گفت این آزادی که شما دنبال آنید و برایش جیغ میکشید همان است که کودکان به خاطرش شلوارشان را نجس کرده و نیاز به از پوشک گرفتن دارند! باید ادبش کنید تا از شرّ عواقبش رها شوید! تا متمدّن شوید. 👈آنهایی را هم که خوب میفهمند و عالمانه دنبالش هستند را باید سر جایشان نشاند و ساکتشان کرد! این نوابت و انسانهای مریض در همه ی جوامع هستند و همه جا ساکتشان میکنند! عقاید مزخرفشان برای خلوت خودشان! اینها را نباید پر رو کرد! 👈آری مشکل از ماست که نتوانستیم در آن سنین طلایی تربیت و تأدیب اینها را خوب بار بیاوریم! آری مشکل این است که اینها را هنوز از پوشک نگرفته ایم!
باسمه تبارک و تعالی (۲۴۲) «این کرم را یکی از مغز اینها در بیاورد!» «روشی برای درمان بیماری غرب زدگی» 🔴به اذعان مورّخین و مطّلعین ملّت ایران یکی از متمدّن ترین ملل دنیاست که از هوش سرشار و توانایی های انسانی برتری برخوردار است. با تکیه بر همین ویژگی های خدادای و موقعیت جغرافیایی برتر قرنهای قرن نیز بر مسند قدرت عالم نشست. ✅افت و خیز این ملّت بزرگ همواره در طول تاریخ وجود داشت. ولی شاید بزرگترین ضربه ای که ملّت ایران متحمّل شد از حمله مغول بود! واقعا ضربه ی روحی سخت و عمیقی بود! تجربه ی یک شکست و تحقیر واقعی! بیشتر به یک بلای آسمانی شبیه بود تا یک واقعه ی عادی زمینی. ✅چند قرن گذشت تا ملّت ایران دوباره هویّت خود را توانست تا حدودی با صفویه بازیابی کند. خود را از آن تجربه ی تلخ مقداری بیرون بیاورند؛ در این برهه رفته رفته به آقایی پیشین خود نزدیکتر میشد و این عظمت نسبی و آقایی را میتوان از سفرنامه های غربی که در عصر صفوی نگاشته شده تا اندازه ای برداشت نمود. ✅ولی این برهه نیز دیری نپایید و به تدریج با ظهور غرب نوین به پایان خود نزدیک شد! ملّت ایران مخصوصا از اواسط عصر قاجار در جنگهای با روسیه با یک فاصله ی بزرگ بین خود و کشورهای غربی مواجه شد! هر چه جلوتر رفت و بیشتر با دنیای غرب نوین آشنا شد متوجّه گردید گویا هیچ نسبتی با پیشرفت آنها ندارد. ✅باز هم یک احساس حقارت عمیقی را تجربه کرد! خودش را در چنبره ی قدرت و عظمت غرب حقیر دید! بازیچه ی سفارتهای روسیه و انگلیس میدید.
🔹تلاشهایی را برای بازیابی مجد و عظمت سابق خود در قالب تجدید نیروی نظامی و تأسیس دار الفنون و مشروطیت آغاز کرد ولی دید مسأله عمیقتر از این حرفهاست. 👈اینجا بود تقی زاده به تعبیر خودش در کتاب اخذ تمدّن خارجی آن نارنج فرهنگی معروفش را انداخت! گفت مشکل از ایرانی بودن ماست! ایرانی حقیر است! باید استحاله ی وجودی شود تا مشکلش حل شود! مشکل از ذات ماست. باید آن را نفی کنیم! باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم! حتّی معایب غرب هم برای ما محاسن است. 👈در ادامه رزم آرا نیز در مجلس شورای ملّی به مناسبتی رسما این حقارت را به ملّت ایران نسبت داد که حتّی قادر به ساختن یک آفتابه هم نیست چه برسد بخواهد به فکر اداره کارخانه سیمان و شرکت نفت و مانند آن باشد! ⚪در این برهه بود که بسیاری از روشنفکران و برخی از جامعه ی ایرانی در اثر احساس این حقارت عمیق در برابر غرب نوین مبتلا به یک بیماری عجیب روانی شدند که شاید برای اوّلین بار به شکل برجسته جلال آل احمد آن را کشف کرد! بیماری غرب زدگی! چیزی در وزن بیماری جن زدگی است! ✔یک بیماری روانی جدید! نوعی اختلال ادراکی و روانی است. یک نوع احساس حقارت ملّی محض و نفرت باطنی از ایرانی بودن و احساس دلبستگی و شیفتگی غیر عادی به غرب! یک نوع احساس کرختی و نا امیدی از پیشرفت. یک نوع احساس ما نمیتوانیم! 🔻بلکه بالاتر از اینها غرب زدگی نوعی پرستش و تقدیس غرب به عنوان نوعی برتر و دست نایافتنی است! به خاطر همین بدشان می آید عظمت غرب به چالش کشیده شود! خوششان می آید ما همیشه از آنها عقب باشیم!🔺 👈خودش یک کشف بزرگی بود. مهلک بودن آن مخصوصا از این جهت بود که بسیاری از نخبگان ایرانی که امید میرفت دوباره مجد و عظمت ایران را در این دوره احیاء کنند خودشان مبتلا به این بیماری مهلک روانی شدند! وای از آن روز که بگندد نمک! 👈یک بیماری بدی بود! چون در ظاهر نه تنها بیماری نبود بلکه نوعی عقلانیّت و فرهیختگی بود! با نوعی غرور و ما می دانیم ها و شما نمیدانید ها و... همراه بود! شاهد غوایتش هم دمادم از غیب میرسید😊 مدام مردم مظاهر پیشرفت غبی مانند طیاره و ماهواره و تلگراف و... را میدیدند. 👈نوعی بیماری مسری هم بود! به شدّت واگیر داشت! حتّی پادشاه ایران رضا خان قلدر هم به شدّت به آن مبتلا شد! چادر از سر زنها و عبا و عمامه از روحانیون برکشید! شب عاشورا جشن شادی راه انداخت! 👈برای چی؟! برای اینکه این احساس حقارت را اینطور جبران کند! گویا یک کینه ی عمیقی از هویّت ایرانی دارند! آن را مانع پیشرفت میدانند! یک بیماری مهلکی بود. 👈بعد از حمله ی مغول شنیده نشد که ایرانیان دچار چنین بیماری شوند! هیچ کس احساس نکرد باید فرهنگ و تمدّن ایرانی محو شده و همه زندگی مغولی پیشه کرده و پیرو یاساهای مغول شوند! چون اقتدار مغول صبغه ی نظامی عمیق داشت. ولی اقتدار غرب در این برهه صبغه های فرهنگی عمیقی را هم در ظاهر به چشم می آورد. ⚪بیماری غرب زدگی را امام امّت، خمینی کبیر با نفس قدسی ما میتوانیم تا مقدار بسیاری درمان کرد! توده ی مردم دیگر احساس میکردند میتوانند روی پای خودشان ایستاده و از هویّت دیرین خود در برابر دنیای نوین پاسداری کرده و آن را ارج نهند! بلکه طوری عزّت نفس و هویّت خود را بازیافتند که به فکر انتقال تفکّر خود و صادر کردن آن افتادند. 👈یک روحیه ی قوی پیدا کردند. همان چیزی که مدّتها بود آن را در برابر غرب از دست داده بودند! دیدند مشکل از ایرانی بودن و اسلام نیست. مشکل از احساس حقارت در برابر غرب و تنبلی و از دست دادن اعتماد به تواناییهای خودشان و توکّل به خداست. 🔻قیام امام علیه کاپیتلاسیون قیام علیه غربزدگی و خود تحقیری و یادآوری کننده غرور تاریخی و خود باوری ایرانی و ایمانی بود🔺 ✅اگر آل احمد بیماری نخبگان ایرانی را کشف کرد و آن را غرب زدگی نامید امام خمینی ایرانیان را نسبت به این بیماری درمان کرد! داروی شفا بخش روحیه ی افسرده و پژمرده ی ایرانی شد. آری خمینی نه تنها مرجع حزب اللهی هاست بلکه منت بزرگی بر ملی گراها و ایران دوستها هم دارد. پادشاه واقعی ایرانیان است. 🔹دیری نپایید که همه برکات این عزّت نفس و روحیه ای که این روح قدسی به این ملّت عزیز و توان مند برگرداند را دیدند. در همه ی عرصه ها با شتابی سریع عقب ماندگی ها جبران شد! از سلولهای بنیادی تا ماهواره تا صنایع نظامی تا صادر کردن خدمات مهندسی و... . ⚪ولی این بیماری غرب زدگی متأسّفانه عمیقتر از آن بود که همه درمان شوند! هم به دلیل ضعف روحیه ی برخی ایرانیان و هم به دلیل مزایا و جذابیتهای دنیای غربی. هنوز بسیاری از نخبگان ما مبتلا به این بیماری روانی بودند و هستند! همانها که متأسّفانه آثار بیماریشان به جامعه ی ما نیز سرایت کرده و باعث کند شدن روند پیشرفت این ملّت بزرگ گردیده!
✋هر جا این تفکّر «ما نمیتوانیم» غرب زدگان به جای تفکّر«ما میتوانیم» موحّدان نشسته باعث رکود شده! 👈اخیرا هم یکی از جملات ماندگار همین نبرد روانی بین ما نمیتوانیم ها تا ما میتوانیم ها را مرحوم اکبر ترکان مشاور رئیس جمهور سابقمان آقای روحانی گفت! وی در جمع مدیران خودرو ساز و قطعه ساز در سال ۹۳ صراحتا ابراز کرد: 📖«اگر تعرفه واردات برداشته شود، قابلیت رقابت در هیچ تکنولوژی و هیچ صنعتی به جز آبگوشت بزباش و قرمه‌سبزی را نخواهیم داشت» 👈البته سخن ترکان نسبت به رزم آرا یک پیشرفت بزرگی به برکت انقلاب و ما میتوانیم ها داشت! در اینجا دیگر سخن از این نیست که ملّت ایران یک آفتابه هم نمیتواند بسازد! نه ایشان میگوید همه چیز را میسازد ولی توان رقابت ندارد! 👈ولی در آن و لحن آن باز هم رگ آن بیماری روانی غرب زدگی و ما نمیتوانیم مشهود است! البته ممکن است کسی به دفاع از حرف ایشان بپردازد ولی آنچه از پس این حرف هویداست و از آن برداشت میشود از نشانه های همان بیماری است. ✅یعنی مراد یک توصیف ساده نیست بلکه القاء نوعی یأس است! 👈معاون اتاق بازرگانی نیز چندی پیش گفت: «قوطی، در قوطی و لیبل آب معدنی را هم نمیتوانیم تولید کنیم!». ✔این را به انحاء مختلف در رسانه ها ابراز میکنند! مانند سمّ است. باید مراقب باشیم در قالب برنامه های به شدّت آلوده ای مانند دورهمی ها به ما سرایت نکند! برنامه ی دور همی نگو! بلکه برنامه ی تحقیر ملّی و تعظیم غرب بگو! حال آدم از ادا و اطوار چندش آور غرب زدگیشان به هم میخورد! 🔴چه کنیم که این از ابتلائات ماست! این روزها که ساخت سلاح هایپرسونیک توسّط نیروی هوافضای سپاه عزیزمان اعلام شد دیدم انگار هیچ اتّفاقی در این روزنامه ها و سایتهای غرب زدگی نیافتاده است! سلاحی که انصافا تکنولوژی پیش رفته تری از لولهنگ و آبگوشت بزباش و در قوطی دارد! هیچ کسی در اوج فناوری و تکنولوژی آن شکّی ندارد و میداند از آن چیزهایی نیست که کسی به ایران بخشیده باشد! 💡اینجا بود که به یاد داستان ابن سینا و کرم بینی یکی از اشراف زادگان زمانش افتادم! دیدم این غرب زدگان را خوب است کسی مانند ابن سینا درمان کند! امتحانش ضرری ندارد. 👈در زمان ابن سینا شخصی مدّعی بود در مغزش یک کرمی رفته و همینطور در حال خوردن مغزش است! صدای خرچ و خرچ خورده شدن مغزش را هم شنیده و جایش را هم در سرش تعیین میکرد! 👈اطبّاء از معالجه ی او عاجز شدند! به ابن سینا خبر دادند! گفت میدانم مشکلش چیست! ابتدا کاملا به این شخص حق داد که تو راست میگویی و کرمی چنین و چنان در مغز توست! حسابی اعتماد او را جلب کرد! 👈آخیش آخر یک طبیبی پیدا شد که حرفم را قبول کند و درکم کند! بعد ابن سینا کاری کرد و سریع دستش را جلوی بینی او برده و یک کرمی که از قبل تهیه کرده بود را از بینی اش بیرون آورد! 👈گفت این هم همان کرمی است که میگفتی! دیگر راحت شدی! آن مرد هم وقتی کرم را دید که از بینی اش خارج شد گفت آخیش حالم خوب شد! دیگر از آن صداها خبری نیست! حالم خوب خوب شد!😄 ✅حالا چه میخواهم بگویم؟! میخواهم بگویم غرب زدگی بیماری ای شبیه این کرم مغز آن شخص روانی زمان ابن سینا است. نباید انکارش کنیم! ✅باید بگوییم آری واقعا ما از غرب عقبتریم! خیلی بد بختیم! اصلا ای کاش به دنیا نیامده بودیم! ای کاش سقط شده بودیم! ای کاش در قبائل آفریقایی به دنیا آمده بودیم. ای کاش آنگولایی بودیم و ایرانی نبودیم!😂 ✅بعد که مقداری ذکر مصیب کردیم و پرت و پلا گفتیم این انسان غرب زده کم کم دلش به رحم آمده و به ما میگوید حالا خیلی غصه نخور! وضعمان آنقدرها هم بد نیست! حالا باید تلاش کنیم! تا گفت تلاش کنیم سریع مچش را بگیرید! عجب فکر بکری کردی! آهان پس چاره در تلاش است! نمیدانم چرا به ذهن خنگ خودم تا حالا نرسیده بود😁 ✅در مرحله ی دوّم بگوییم باشد پس تلاشمان را شروع میکنیم. سپس هر از چندی پیشش برویم و یک پیشرفتی را به او از نزدیک نشان دهیم! یا او را به کارخانه جات و صنایع پیشرفته خودمان ببریم! همان امری که رهبری آن را پیشنهاد کردند! ✅مسئولین ببینند کشور چقدر پیشرفت کرده است! یکبار مؤسسه رؤیان ببریم! یکبار سکوی پرتاب ماهواره! یکبار شهرهای موشکی زیر زمینی! یکبار ناوچه های دریایی! یکبار کارخانه جات خودرو سازی! یکبار سدهای بزرگ! یکبار معماری های عظیم مهندسین ایرانی و اخیرا هم سلاح هایپرسونیک را به او نشان دهیم! 🔻آری غرب زدگی نوعی بیماری روانی است! باید روان درمانی شوند! خیال درمانی شوند! باید کرم مهلک خود تحقیری و «ما نمیتوانیم» ها را با دیدن همه ی این «ما میتوانیم» ها از بینی شان بیرون آوریم! اینها نیاز به معالجه خیال دارند! آری مسأله این است: معالجه خیال! باید کرم خود تحقیری را از مغزشان بیرون آورد!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۲۴۳) «درود بر زن زندگی آزادی یعنی مرگ بر مادر، همسر و خانواده» «سرّ کینه ی غرب از حجاب» 🔵از آنجا که رابطه لفظ و معنا رابطه ی حقیقی نیست شعارها را باید در کنار حلقومها دید و معنا کرد! باید دید در چه بافتی گفته میشود! از چه زبانی صادر میشود! در چه فرهنگی و در چه پارادایمی ادا میشود؟! نکند کلمة حقّ یراد بها الباطل شود! گاهی نیز اراده ی باطلی از شعار نمیشود ولی عملا آثار باطلی در شرایط و بسترهایی خاص بر آن مترتّب میشود. ✅دقّت در بافت، عالَم و حلقوم شعار درود بر زن، زندگی، آزادی نشان میدهد معنایش مرگ بر مادر، همسر و خانواده است! یک لگد و سیلی بزرگ به خانواده و نسل و فامیل است. ✅اتّفاقا موضع ما در اینجا لزوما دینی هم نیست. یک موضع فرهنگ و انسانی قوی است. مخالفت با شعار زن و آزادی در واقع مخالفت با هرزگی و حرامزادگی است. مخالفت با نابودی خانواده است. ✅نه به حجاب چه بخواهند یا نخواهند در بستر کنونی و جامعه ی کنونی به معنای آری به برهنگی و هرزگی است. مفهوم زن و زندگی در اینجا در عمق معنایش در برابر مفهوم مادر و خانواده است! دعوای فحشا طلبی و انسان دوستی است. ✅عمق بیشترش هم به معنای هلاکت نسل و از هم پاشیده شدن نظم مقدّس زندگی انسانی و تبدیل شدن انسانهای سرگردان به عنوان ابزارهای بی آزار استعمار و نوکران طواغیت زمان است.
✅مفهوم مادر، خانواده و سپس فامیل و مانند آن عوامل انتقال تراث فرهنگی و دینی و قدرت سیاسی است! از همین رو معنای سیاسی عمیقی دارد که آن را نشانه گرفته اند. ✅خانواده هسته های اوّلیه تولید و تکثیر طبیعی قدرت و انتقال تراث فرهنگی است. طواغیت زمان برای برداشتن موانع ریشه ای تسلّطشان بر بشر مدّتهاست بر علیه بشریّت «جنگ جنسی» راه انداخته اند! ✅اساسا این حجم از بی عفّتی و ترویج آن هرگز امری طبیعی نیست. با نگاهی عمیقتر به شکل واضحی میتوان دید که مسأله ی امروز بشر آن است که مجبور به بی عفّتی میشود! ✅بی حجابی یعنی دست گذاشتن روی گسل ضعف انسانها و ضعیف شدن انسانها یعنی شکسته شدن مقاومت آنها و شکسته شدن مقاومت آنها یعنی برده شدن آنها برای اهداف استعمار نوین! ✋باید به این جوانان غافل و فریب خورده فهماند که بازیچه ی چه سیاستهای شومی قرار گرفته اند! باید به آنها گفت که اساسا حکومتهای غربی مدّتهاست با همین شیوه ی انقلاب جنسی مردمش را به اسارت گرفته است! از آنها عناصری متفرّق و از جوانانشان افرادی ضعیف و شهوت پرست ساخته است. 🔹شنیدم یک استاد دانشگاه غرب درس خوانده مدام به دانشجویان پسرش تأکید میکرد ازدواج نکنید! استاد چرا ازدواج نکنیم؟! چون آدم عاقل برای یک لیوان شیر یک گاو در خانه اش نمی بندد!😳 ببینید منطق این استاد از فرنگ آمده مان را! 👈این زن، زندگی و آزادی عمقش هم همین میشود! نگاه مرد را به زن تغییر میدهد! یک مرد چطور میتواند به یک انسان هرزه اعتماد کند! چطور فرزند چنین شخصی را بزرگ کند! بالعکسش هم همینطور است. 👈این حجاب و همه امور پیرامونی آن لایه های حفاظتی از نهاد مقدّس خانواده است. 🔴از طرفی بی عفّتی در جامعه مبتنی بر کفر آنقدر مشکل ایجاد نمیکند که در جامعه ی ایمانی میکند! چون بی عفّتی با اصل ایمان مشکل دارد ولی با اصل کفر مشکلی ندارد! وقتی با اصل ایمان مشکل داشت شالوده و بنیان فلسفی جامعه را میلرزاند! 👈هر جامعه ای چه بخواهد یا نخواهد، بداند یا نداند مبتنی بر پایه های بنیادی فلسفی شکل گرفته است. نسبت به یک سری پرسشهای عمیق جامعه موضعی را اتّخاذ کرده است. 👈ما معمولا امتدادهای محسوس و بیرونی این فلسفه های پنهان را میبینیم. مغز فرهنگ و اتاق فرمان جامعه از سنخ تصدیقات فلسفی بنیادین است. 👈در این میان مغز فرهنگ ایرانی را ایمان شکل داده است. مناسبات بعدی و هنجار پذیری جامعه و کنترل اجتماعی کاملا متأثّر از آن چینش طبیعی یافته است. 👈وقتی چنین است باید بدانیم پدیده ای مانند بی حجابی و بی عفّتی در جامعه ی ایمانی خیلی خطرناکتر از جامعه ی کفر است. اساس فلسفی جامعه را نشانه میرود! 👈ترویج فساد جنسی در جامعه ی ایمانی به معنای خراب شدن بازار و اخلاق و نظام زندگی است. مثلا دزدی نکردن در جامعه ی ما عمدتا به دلیل تنافی آن با ایمان بسته شده است! اگر چنین است در چنین جامعه ای بی حجابی یعنی ترویج دزدی! 👈از همینجاست که هر چقدر در بالا رفتن ایمان جامعه تلاش کنیم به بالا رفتن نظم جامعه ای که بر فلسفه ایمان پی ریزی شده کمک کرده ایم. این را در بذل خاطر ۸۷ مقداری توضیح دادم. ⚪اینها از حجاب یک کینه ی عمیقی دارند! حجاب پرچم اسلام است. خیلی معنای نشانه ای قوی ای دارد. سدّ بزرگی در برابر آنهاست. یک زن با حجاب موفّق مانند یک سیلی محکم بر تمدّنشان است. ما چون جای آنها نیستیم خوب معنای این امور را درک نمیکنیم! خوب درک نمیکنیم چقدر سختشان است که مردمشان متوجّه این مظاهر شوند! ✅میدانید چرا؟! چون اینها به شدّت سعی کرده اند در کلّه ی مردمشان فرو کنند که پیشرفت و موفقیت مادی و دنیایی ملازم پس رفت دینی و بلکه معنوی است! به شدّت میترسند که نکند نقشه ی شومشان لو برود! 👈شاکله ی تمدّنی شان از این متنفّر است که یک بانوی محجّبه مخصوصا با چادر و حجاب کامل بر سکّوی قهرمانی علمی یا ورزشی و یا در صحنه های تأثیر گذار اجتماعی دیده شود! 👈میدانید چرا؟! چون زن غربی نه اینکه آزاد است تا بی حجاب باشد! بلکه مجبورش کرده اش که بی حجاب باشد! مثل خر برای اقتصاد سرمایه داری کار کند و برای رام کردن و مهار کردن مخالفت اجتماعی و تفریح در برابر دیدگان هرز خدمات جنسی ارائه دهد. ✅حجاب در زمان ما یعنی پیام رهایی زنان و پیام دروغگویی طواغیت زمان!
باسمه تبارک و تعالی (۲۴۴) «علل ضعف تبلیغی طلاب علوم دینی» «تقسیم دانایی مورد نیاز طلّاب به صناعتی، حکمتی، معرفتی و عملیاتی» 🔵با یکی از عزیزان که از دست اندر کاران دفتر تبلیغات اسلامی در امر اعزام مبلّغ است گفت و گویی پیش آمد. ایشان ابراز کردند که ظرفیّت تبلیغی موجود توان پاسخ گویی مناسب به نیازهای تبلیغی را ندارد. نمیتوان منکر ضعف کمّی و کیفی مبلّغین حوزوی در امر تبلیغ شد. اما سرّ این ضعف در کجاست؟! 💡عواملی به ذهن می آید ولی به ذهنم خطور کرد یکی را به چشم بیاورم! به ایشان عرض کردم حوزه های علمیه ما به قسمت نخست آیه ی نفر توجّه کردند ولی چندان به قسمت دوّم آن نپرداختند: 📖«فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» ✅آیه ی نفر دو قسمت دارد. قسمت اوّلش کوچ برای تفقّه در دین است و قسمت دوّمش کوچ برای یادگیری با سویه تبلیغ و انذار است. ✅علوم حوزوی و تلاشها در حوزه های ما عمدتا در راستای تفقّه در دین تنظیم شده است. آن هم با این ایراد عمده که تفقّه به معنای فقه مصطلح تقلیل داده شده و از دیگر ساحتهای دین شناسی غفلتی نسبی شده است. 👈ولی در هر حال علوم حوزوی برای اجتهاد در فقه تنظیم شده و مقدّمات متناسب خود را یافته است. 👈ابزار چنین تفقّهی نیز عمدتا دو تا است. یکی استدلال و دیگری استنباط! انصافا سنخ تفکّر حوزوی پختگی بالایی در نقّادی و استدلال و استنباط دارد. ولی اینها همه ابرازهایی برای رسیدن به فهم عمیق دینی در حوزه ای خاص است.
👈بعد از رسیدن به فهم دینی مسأله ی اصلی ابلاغ و انذار است. ابلاغ و انذار ادبیات دیگری میطلبد! علم دیگری نیاز دارد. نیازی به استدلال و استنباط ندارد. عمده وسیله اش بلاغت کاربردی و توصیف است. 👈هوش تبلیغی میخواهد! مخاطب شناسی و زمان شناسی میخواهد! اطلاعات فراگیر و عمیق در همه ی عرصه های دینی میخواهد! یک توصیف گری قوی میخواهد. یادگیری روش اقناع، اسکات، خطابه و روضه خوانی میخواهد. 👈آیا اینها را به طلاب یاد میدهند؟! آیا در دروس حوزوی کاری برای تبلیغ انجام میدهند؟! قسمت نخست آیه ی نفر اجتهاد است ولی قسمت دوّم آن که دیگر تبلیغ است. 👈ولی علوم حوزوی عمدتا برای قسمت نخست طرّاحی شده است. گویا تبلیغ نیاز به دانش خاص یا مهارت خاصی ندارد! در صورتی که همه میدانیم اینطور نیست. ✋بلکه اساسا میتوان گفت یکی از دلایل تورّم و افسارگسیختگی علومی مانند علم اصول همین است که از ضرورت تبلیغ غفلت شده است. 👈قسمت دوّم بودن تبلیغ در آیه ی نفر به معنای نوعی غایت بودن آن است. اگر تبلیغ در جایگاه مناسب خود قرار میگرفت خودش تأثیر شایانی در همان قسمت اوّل داشت. 👈افرادی که از همان ابتدا با عالم تبلیغ دست و پنچه نرم میکنند نحوه ی درس خواندن و امیال و افکارشان هم متفاوت میشود. اولویتهایشان تفاوت میکند. البته گاهی آسیبهایی هم دارد ولی فعلا کاری به آنها ندارم. ⚪در کتابخانه منزل توجّهم به یک کتاب خاصی معطوف شد. برای یکی از علمای قبل بود و مجموعه آثار ایشان چیزی بیش از ۲۰ جلد بود. اینها را باز میکردم و عمدتا در فن اصول و فقه و حواشی فلسفه و مانند آن بود. 👈همینکه اینها را تورّق میکردم به این فکر میکردم واقعا بسیاری از اینها فقط به درد همان فضای حوزه میخورد و به درد مردم نمیخورد! به تعبیر متعدی نیست بلکه لازم است! 👈مثلا اگر کسی به اینها مسلّط شود در تبلیغش چقدر مؤثّر است؟! البته محتوای متقن به او میدهد ولی تبلیغ خیلی چیزهای ضروری دیگر هم لازم دارد. 💡اینجا بود که به ذهنم خطور کرد که ما برای تبلیغ به چهار سنخ دانایی نیاز داریم: «دانایی صناعتی، حکمتی، معرفتی و عملیاتی» ✅یکی دانایی صناعتی که همان چیزی است که ما در حوزه ها تقریبا همه ی وقتمان را به آن اختصاص میدهیم. همان دقایق استدلال و استنباط و فهم متن در اصول و فقه و فلسفه و ادبیات و رجال. ✅دیگر دانایی حکمتی که همان چیزی است که از سنخ سخنهای عمیق و صحیح و حکیمانه است. همان چیزی که عمل به آن باعث سعادت انسانها میشود. همان تسلّط واقعی به آیات قرآن کریم و روایات به شکل بررسی شده و متقن. متأسّفانه نوعا حوزه های ما این حوزه ی بسیار مهم را به فعالیت شخصی افراد سپرده است. ✅و سوّم هم دانایی معرفتی که همان چیزی است که از سنخ تحلیل و اطلاعاتی در عرصه های مختلف علوم بشری و انسانی با گرایش دینی است. این که ما واقعا در آن ضعف مفرطی داریم. امروزه با توجّه به گسترش سواد و دانایی در بین مردم این نوع دانایی به شکلی یکی از ضرورتهای ما شده است. دیگر مثل قدیم با طبقه عوام مواجه نیستیم. با قومی مواجه هستیم که اگر بخواهیم با لسان آنها تبلیغ کنیم باید در سطح آنها بتوانیم بیاندیشیم و پاسخ پرسشهای چنین ذهنهایی را بدهیم. ✅و چهارم هم دانایی عملیاتی که همان نوع دانایی خاص فرآیند تبلیغ مانند مخاطب شناسی و آشنایی عملی با فنون تبلیغ و ظرافتهای آن و همچنین تنظیم و تنسیق داناییهای دیگر در جهت تبلیغ به شکل مطلوب است. 👈یکی از مشکلات جدّی ما در امر تبلیغ آن است که هر چند در دانایی صناعتی توانمندی بالایی پیدا کنیم در دانایی حکمتی، معرفتی و عملیاتی مشکل داریم. ✋به راستی اگر شخصی به درجه ی اجتهاد برسد میتواند از پس تبلیغ در یک دانشگاه و یا حتی یک روستا بی آید؟! هیچ تضمینی نیست. 👈توقّعی هم نیست. زیرا اصلا شغلش طوری است که گویا قرار نیست تبلیغی بکند! برای آن ساخته شده که استفتاء فقهی کنند و او نیز اجتهاد کند. علم کلامی هم که گاهی به شکل شبه تزیینی میخوانند به نوعی تاریخ کلام بیشتر شباهت دارد تا کلامی متناسب با عصر حاضر! 🔴اما راهکار چیست؟ یکی آنکه طلاب از همان سالهای ابتدایی کم کم به شکل برنامه ریزی شده گاهی به شکل کار آموزی وَر دست برخی مبلّغین به مناطق یا دانشگاه ها و مدارس اعزام شوند. از نزدیک آشنا شوند. یک تأثیر مهمی روی روان و اندیشه و مطالبات و مهارت آموزی او میگذارد. 👈دیگر اینکه به شکل هوشمندی در تدوین متون درسی حوزوی بازنگری شده و صرفا غایت این کتب اجتهاد نبوده و دورخیز آن را تبلیغ نیز قرار دهند. البته این بحث بسیاری دارد. 👈همچنین به غنی سازی اطلاعاتی ذهن طلاب نسبت به سطحی از آگاهی های نوین دانشهای بشری هم اهتمام ورزیده شود. انس با قرآن و روایات به نیّت استفاده عملیاتی از آن در تبلیغ مورد تأکید و برنامه ریزی قرار گیرد.
👈همچنین نباید از ظرفیّت بزرگ مؤمنین مستعدّ و علاقه مند به علوم دینی که حوزوی هم نیستند در امر تبلیغ غفلت کرد. بسیاری از آنها از توان مندی های بسیار قابل توجّهی برخوردار هستند که میتوان با برگزاری دوره هایی مانند طرح ولایت برای آنها انتظار سطحی از کمک تبلیغی را از آنها نیز داشت. ⚪گاهی به این فکر میکنم که ای کاش ما در عرض این حوزه ی موجودمان چند حوزه ی دیگر که رقیب آن در دین شناسی باشد هم میداشتیم. این حوزه ی موجود که خود ناکامی هایی نیز در اهدافش بعضا داشته است خیلی خود را بی رقیب معرّفی نکند! گمان نکند حق مطلق است و چون چیزی غیر از این حوزه با هدف فهم برتر قرآن و سنت پدید نیامده پس نمیتوانسته پدید بیاید! 👈البته منظورم هرگز به معنای بی تقوایی در برداشتهای دینی و بی ضابطه شدن فقاهت و... نیست. بلکه نحله های فکری متنوّعی است که هر کدام بر اساس نصحوا للّه و رسوله تلاشی در خور در نفر علمی و تبلیغ داشته باشند. 👈آنگاه دستمان خیلی بازتر بود. اگر حوزه ی اخباری به شکلی رقیب حوزه ی اصولی است خیلی صور مفروض دیگر هم امکان تحقق داشت. 👈به عنوان نمونه هر چند مدارسی مانند مدرسه امام خمینی مرحوم آیت الله مصباح خودش را چندان رقیب حوزه علمیه نشان نداد ولی توان آن را داشت و دارد که با مقداری بازنگری یک حوزه ی رقیب برای حوزه ی موجود باشد. 👈حالا این بحث سر درازی دارد. ان شاء الله حوزه های علمیه بیش از پیش در انجام وظایف خطیرشان موفّق و مؤیّد باشند.
باسمه تبارک و تعالی (۲۴۵) «تحلیلی از روایت علیکم بدین العجائز» «دینداری وجودی» 🔵یکی از جملات بسیار مشهور در فضای اسلامی که به یکی از روایات متداول در افواه عامه و خاصه تبدیل شده است جمله «علیکم بدین العجائز» میباشد. دعوت به التزام به دین پیرزنان! از همان قرون اوّلیه اسلامی تا کنون همواره مورد توجّه طوائف فکری مختلف بوده است. 👈برخی نیز در اسناد آن تشکیک نموده و یا برای پشتوانه سازی برای آن روایاتی دیگر مانند: «إذا كان في آخر الزمان واختلف الأهواء فعليكم بدين أهل البادية والنساء» به جای آن با سندهای دیگر ذکر کرده اند. 👈فعلا کاری به بررسی سندی آن نداریم. تأثیر گذاری واقعی این روایت از بحث سندی هم گذشته و به متنی باز برای نزاع تفاسیر محتمل تبدیل شده است. ⚪این جمله به خودی خود چقدر قابل دفاع است؟ معمولا از دیرباز این نقل را یکی از ادلّه اکتفاء به تقلید و جواز ترک نظر و یا وجوب آن مطرح نموده اند. برخی با آن به نکوهش علم کلام و فلسفه پرداخته اند. 👈برخی نیز مراد از آن را ترک تعمّق در نظر دانسته اند. برخی نیز معنای آن را کفایت استدلالهای ارتکازی یا اجمالی برای دینداری دانسته اند. 👈گاهی نیز مراد از آن را صرفا در فروعات دینی مطرح کرده اند. یک اندیشه ی دیگر هم در تفسیر این جمله آن است که مراد تفویض امر به خداوند متعال و انقیاد دینی است. 👈قولی دیگر هم این است که مراد مدح یقین و رسوخ عقیده است. همان چیزی که عادتا در دینداری انسانهای ساده ای که عمری در عالم دینی زندگی کرده اند و پیر شده اند بیشتر دیده میشود.
👈مولوی نیز در مثنوی برداشتی باطنی از آن ارائه نموده و مراد از عجائز را افرادی میداند که به فقر وجودی و عجزشان توجّه وجودی پیدا کرده اند! 👈برخی نیز مراد را انسانهایی میدانند که عاجز از توانایی های ذهنی قوی هستند. غزالی نیز در احیاء العلوم مراد را صرفا در اکتفاء به تقلید ندانسته و معنای این جمله را تقلید و اشتغال به اعمال خیر میداند. یعنی این اشتغال عملی به خیرات نیز در آن ملحوظ است: 📖«هو تلقى أصل الإيمان وظاهر الاعتقاد بطريق التقليد ، والاشتغال بأعمال الخير». 👈مرحوم ملاصدرا نیز در آثار خود مخصوصا کسر اصنام الجاهلیة مراد را ضرورت حدّ شناسی و اکتفاء کردن برخی افراد ناتوان از سلوک وادی حقیقت به این درجه ی ناقص از دینداری میداند که بیش از آن باعث ضلالت آنها خواهد بود! 📖«غاية عرفانكم و قصارى إيمانكم أن تؤمنوا بالغيب إيمان الأكمه بحقيقة الألوان و عرفان العنّين كنه لذّة الوقاع مع النّسوان، إيمانا مركّبا من خيالات و مشوبا بتمثيلات بعيدة عن كنه الأمر و ماهيّته، لا عن مثاله و عنوانه» 💡به ذهنم خطور کرد میتوان معنای دیگری برای این جمله دنبال نمود. اصلا گویا ربطی به عالم ذهن و مفاهیم ندارد و مراد نوعی دینداری وجودی است. ندیدم تا کنون اینگونه به این نقل نگاه شود. در هر حال ورای صحت و سقم این تفسیر اصل مطلب ارزش طرح دارد. 🔸«دینداری وجودی»🔸 شاید بتوان این نقل را در سایه تفکیک بین دو نوع دینداری به شکل قابل دفاعی معنا نمود. تفکیک بین دینداری وجودی و دینداری مفهومی. دین عجائز کنایه از آن دینی است که به جای پرداختن به مفاهیم و امور انتزاعی در خارج به شکل واقعی و بی پیرایه با مقولات دینی ارتباط حضوری و وجودی برقرار میکند. 👈گویا دین انسانهای درس نخوانده و أمّی است. دین آنهایی که در حجاب مفاهیم نیستند. مراد این نقل هم لزوما کوبیدن و نکوهش دین مفهومی نیست. بلکه مرادش آن است که اصل دین و دینداری همان دینداری وجودی است. 👈همان دینداری که با فطرت انسانها گره خورده و مبتنی بر روشن شدن چراغ فطرت انسانها و ازدیاد هدایت قلبی است. همان نوع دینداری که قرآن و روایات منادی آن است. ✅دینداری وجودی از سنخ دارایی است نه صرف دانایی؛ لزوما از سنخ یک دین مفهومی نظام مند با مباحث هستی شناسانه و الهیاتی مبتنی بر استنتاجات برهانی و علمی نیست. 👈همان چیزی که ضرورتا ساختاری مبناگرایانه دارد که برخی ضروری و برخی نظری باشند. همان باورهای صادق موجّه! ✅از سنخ تلاشهای ذهنی غایبانه برای اثبات خدا و اوصاف و مباحث علمی اینچنینی نیست که با بستن کتاب هم تمام شود و مخصوصا دانشمندان و فلاسفه باشد. 👈اینطور نیست که درک آن منوط به عقل برهانی و ساختارهای ریاضی وار باشد. محصول معرفتی حسابگرانه نیست. وقتی اینچنین نیست دشوار هم نیست. آسان است. 🔹مگر ما وقتی در این عالم به دنیا آمده و با خانواده و اشیاء پیرامونی و جامعه و جهان آشنا شده ایم لزوما برای زندگی کردن فلسفه ای برای آنها یاد گرفته ایم؟! آنها را اشیائی دَم دستی و زنده دیده و با آن ارتباطی وجودی و مبتنی بر نیازهایمان با همان عقل معاشمان برقرار کرده ایم. آیا برای ارتباط وجودی با جامعه و جهانمان معطّل تلاشهای سنگین فلسفی و طبیعی و علمی میشویم؟! در مقولات دینی هم همینطور است. 🔴دین وجودی یعنی آن جهانی که تو میبینی چیزهای بیشتری هم در آن وجود دارد. با آنها هم باید ارتباط وجودی گرفت. این فلسفه های منسجم و الاهیاتهای منسجم تلاشهای مفهومی بعدی برای کشف صورت بندی حاکم بر آن است ولی خودش همان حقائق وجودی حیّ و حاضر است. همان که در عالم مفاهیم نباید به دنبالش بوده و در عالم خارج است. باید با آن زندگی کرد! 👈همان که صفر و یکی نبوده و قابل ازدیاد و تشکیکی است. دینی است که میگوید اگر همین الآن زید و عمرو و جبل و شجر و آثار آنها را میبینی اسماء و صفات خدا و آثار ملائکه و شیاطین را هم ببین و مبدأ و منتهی را هم ببین. 👈اینها هم دیدنی است. برای اینها هم حساب باز کن. بدان عالم صاحبی دارد. واقعا روزی دست خداست. واقعا در عالم چیزهای بیشتری از آنچه یک انسان دنیا پرست میبیند وجود دارد. آنها را هم ببین. ✅ایمان داشته باش یعنی چه؟! یعنی همانطور که به وجود زید و آثار وجودی او ایمان داری به وجود خدا و ملائکه و آخرت نیز ایمان داشته باش. اینها هم هستند. 👈مقولات دینی چیزهایی در کتابها و افسانه ها و از سنخ مفاهیم و استدلالها و... نیستند. از سنخ وجودهای مفهومی غایب نیستند. ✅واقعا در خارج هستند و دمادم آثارشان به ما میرسد. ارتباطی حضوری و تخاطبی و دَمِ دستی میتوان با آنها داشت. دین وجودی دینی است که گرم است. زنده است. در آن میشود دعا کرد! مناجات کرد! گریه کرد! اساسا دعا یعنی همین ارتباط حضوری.
🔻در همین فضای دین وجودی است که مفاهیمی کانونی مانند ایمان و عمل صالح و اخلاص و تقوا برجستگی خاصی پیدا میکند. همان مفاهیمی که در دین مفهومی در کانون توجّه نیست🔺 ✔دینداری وجودی از احساس بندگی شروع شده و تا جایی ادامه می یابد که وحدتی مطلق بر عالم را انسان به شکل حضوری درک کند. تا آنجا که به مراتب عالی یقین و فنا دست پیدا میکند. ⚪وقتی اصل دین از سنخ دینداری وجودی بود دیگر لازم نیست معرفت مفهومی چنین متدیّنی نیز به اندازه معرفت وجودی اش باشد. گاهی تبیینی که از درکش می آورد به اندازه ی درک وجودی اش نیست. ولی عمده همان درک وجودی است. البته خودش نوعی نقص است ولی در هر حال اصل نیست. 👈لذا نباید گمان کرد که دین مردم باید لزوما از سنخ استدلال باشد. تلازمی میان درک یک پدیده و توان خودآگاهی علمی و تبیین دقیق آن نیست. علم چیزی است و علم به علم چیز دیگری است. 👈از همینجاست که نمیتوان ایمان را منوط به عقایدی استدلالی استنباطی نمود. از همینجاست که در اسلام آوردن همان شهادتین کفایت میکند. سپس عمده همان باور درونی است. 👈اساسا میزان دارایی دینی انسان به اندازه ی دینداری وجودی اوست. دینداری وجودی نیز از سنخ باور و رفتار است و با اطلاعات زیاد به دست نمی آید. بلکه مستلزم نوعی فهم عمیقتر و تفقّه وجودی و نه تفقّه مفهومی در دین است. همان فقهی که آن اعرابی از شنیدن آیه ی (و من یعمل مثقال ذره ...) پیدا کرده و حضرت فرمود: (انصرف الرجل فقیها) 👈یک نوع تفکّر حضوری معنا یاب بر آن حاکم است. نه یک تفکّر محاسبه گرایانه ریاضی وار! همان سنخ تفکّری که: 📖«الذين يذكرون الله قياما وقعودا وعلى جنوبهم ويتفكرون في خلق السماوات والأرض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار» و یا: «أولم يتفكروا في أنفسهم ما خلق الله السماوات والأرض وما بينهما إلا بالحق وأجل مسمى». 👈همان نوع دینداری که از این سنخ است که: 📖«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ‏ بِإِيمَانِي‏ أَكْمَلَ الْإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ، وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ، وَ بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَال‏». 👈همان دینداری است که جنس عقلش از نوع تفکّر حضوری و وجودی است: 📖«قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ‏ إِلَى‏ بَابِ السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَةِ وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّه» 👈آری دینداری وجودی آغاز راهی است که پایان آن فناست! 🔹همچنین باید بین دو سنخ از دین مفهومی تفکیک نمود. دین مفهومی نظام مند و دین مفهومی عوامانه. دین مفهومی عوامانه همان تلاشهای ذهنی مؤمنینی است که سعی میکنند درکهای وجودی دینی خود را در قالب مفاهیمی منسجم بیان کنند. 👈چنین دینی دیگر آن انسجام و مبناگرایی دقیق را ندارد هر چند از انسجام گرایی نسبی برخوردار است. تبار دیگری است. 👈همان مقدار تلاش عرفی مفهومی است که به شکل طبیعی برای دینداری وجودی لازم است. کار را راه می اندازد. ⚪دین مفهومی نظام مند در تاریخ اسلام خودش به دو شاخه ی دین مفهومی فلسفی و دین مفهومی کلامی تقسیم شده است. در هر حال دین مفهومی خودش قابل تقسیم به دین مفهومی عوامانه، کلامی و فلسفی است. 👈از این میان دین مفهومی عوامانه خیلی بوی دین وجودی را میدهد. ولی آنچه هست همان حقیقتی است که به آن ایمان می آوریم. نباید آن را همواره مساوی آن تلاشهای مفهومی بدانیم که با تغییر آنها گویا آن حقائق هم تغییر کند. 🔻با توجه به آنچه گذشت دین وجودی در برابر دین مفهومی است و دین مفهومی خود میتواند عوامانه یا کلامی یا فلسفی باشد. لذا نباید دین وجودی را همان دین عوامانه دانست! دین وجودی همان طریق بندگی است که انتهای آن هما چیزی است که سر از فنا که بالاترین درجه ی بندگی است در می آورد🔺 ✋✋البته منکر فوائد دین مفهومی نیستیم. بلکه گاهی آثار بسیار عمیقی در دینداری وجودی انسان و کیفیت آن میگذارد. برای آن زمینه سازی میکند. علم است دیگر. جلوی شبهات را میگیرد. جلوی شیّادها را میگیرد. ادّعاهای باطل را رسوا میکند. منکر این نیستیم که حقیقت آن چیزی که متعلَّق دین وجودی قرار گرفته فلسفه ای قویم و قابل استنباط داشته باشد.
باسمه تبارک و تعالی (۲۴۶) «تنظیم باد» «کوچکهای بزرگ!» «ضرورت تدوین علم تکنیکهای سلوک» 🔵مدّتی بود برخی چرخهای خودرو کم باد شده بود. در بزرگ راه بیشتر خودش را نشان میداد. عدم توازن باد چرخها باعث شده بود ماشین روان حرکت نکند. کرخت باشد. در سرعت بالاتر مقداری بلرزد. در هر حال پس از مدّتها که پشت گوش می انداختم جایی رفتنم تا باد چرخها یا همان لاستیک را تنظیم کند. 👈یک نوجوانی آمد زحمتش را کشید. خیلی محل نمیگذاشت! تمام که شد مبلغش را حساب کردم و همان قدر هم به این نوجوان انعام دادم! 👈مبلغ زیادی نبود ولی اثر زیادی داشت. خوب است گاهی حتّی المقدور یک انعامی بدهیم. صدقه خوبی است. از آن صدقه هایی است که هم به دهنده اش میچسبد و هم به گیرنده اش! نوعی فضل است. 😢گفتم خدایا عملی که نداریم! تو هم همینگونه از فضلت به ما ببخش! آن هم نه اینقدر اندک که من فضل کردم! به اندازه ی خودت فضل کن! به اندازه ای که تو اهلش هستی ببخش نه به آن اندازه ای که ما اهلش هستیم! دولت آن است که بی خونِ دل آید به کنار ور نه با سعی و عمل باغِ جَنان این همه نیست بر لبِ بحرِ فنا منتظریم ای ساقی فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست دردمندیِّ منِ سوخته زار و نَزار ظاهراً حاجتِ تقریر و بیان این همه نیست 💡بگذریم! همینکه سوار خودرو شدم دیدم دیگر روان حرکت میکند. همانجا به ذهنم خطور کرد باد لاستیک هم خودش برای خودش کسی هست ها! شخصیتی دارد! مسأله ای است! غروری دارد! میتواند حسابی برایمان فخر فروشی کند!
👈ما چقدر دست کمش میگیریم! اصلا به حسابش هم نمی آوریم! اصلا در عرض قیمت دیگر اجزاء خودرو قیمتی ندارد. ولی اگر نباشد بهترین خودرو دنیا هم داشته باشیم و بهترین لاستیک دنیا باز هم فائده ای ندارد! 👈اصلا گویا زبان حالش این بود که باد چرخ یک طرف کل ماشین یک طرف دیگر! ولی آیا واقعا میتوان گفت که باد لاستیک از خود لاستیک مهمتر است؟! 👈آیا میتوان گفت باد لاستیک از موتور خودرو مهمتر است؟! آیا میتوان گفت باد لاستیک از بنزین خودرو مهمتر است؟! و... . 🔹دیدم اصلا اینها اموری قابل مقایسه نیستند تا بتوانیم بگوییم کدام مهمتر است. هر کدام اگر نباشد خودرو دیگر قادر به حرکت نیست. اگر هدف از خودرو حرکت کردن به شکل مطلوب است پس همه ی اینها به یک اندازه ضروری است. هر چند قیمت یکی نسبت به دیگری اصلا به حساب نیاید! 👈باد لاستیک از طرفی اصلا مهم نیست و از طرفی کاملا مهم است. از طرفی اصلا قیمتی ندارد و از طرف دیگر کاملا قیمتی است. 💡به ذهنم خطور کرد که باد لاستیک یعنی ما امور ریز و کوچک را از یاد نبرید! ما در جایش خیلی هم اهمیت داریم. ضروری هستیم. 💡ما را ببینید و مراقبمان باشید! اگر نباشیم باد توهّمتان از اینکه ما اهمیتی نداریم خالی میشود! تازه میفهمید نه انگار یک حقائق دیگری هم در کار است. 👈حالا اینجا در مورد باد گفتم! آبش هم همینطور است! اگر رادیاتور آب نداشته باشد که باز نه تنها در نهایت خودرو را متوقّف میکند بلکه به موتور هم آسیب میزند! ✔آری رفقا برخی کوچکها در وقت خودش خیلی هم بزرگ هستند. کوچکهای بزرگ! بسیاری از ما وقتی دقّت کنیم مشکلمان در همین کوچکهای بزرگ است. ولی به دلیل همان مغالطه ی لحاظ نکردن کوچکها کارمان به سامان نمیرسد! اینها را باید با عینک دیگری ببیند و تشخیص بدهند. ⚪گاهی برخی را میبینیم همه چیز برای رشد دارند ولی مشکلشان آن است که دوستانشان بد هستند! یا مثلا زیاد میخورند یا زیاد حرف میزنند! یا مثلا چشمشان را کنترل نمیکنند! یا مثلا یک تصدیق اشتباه در کلّه شان فرو رفته! باید تصدیق درمانی شوند! یا یک تصدیق را ندارند. 👈مثلا بسیاری چوب بی توجّهی به این کوچک بزرگ را میخورند که راه کمال انسان راه تدریج است. برخی چوب این را میخورند که عالم بر اساس اسباب و مسبّبات است و همینطور ... ✋بله خیلی مسائل اساسی و سنگین برای رشد لازم است. اموری مانند علم و همّت و شرایط مساعد و... . ولی گاهی با وجود همه ی اینها باز حرکتی نمیبینی! اگر اینطور بود سریع مراقب این کوچکهای بزرگ باش! 🔹درست است که در یک خودرو مهمترین جایش موتور است. ولی بقیه جاها هم سر جای خود ضرورت دارد. مکانیک خوب یا یک راننده ی خوب فقط به موتور یا بنزین که نگاه نمیکند! همه را با هم میبیند! گاهی یک قطعه ی ریز خودرو را از کار می اندازد! 👈ببین لاستیک دارد؟ اگر دارد باد دارد؟ ترمز دارد؟ فرمان دارد؟ دنده دارد؟ نشتی ندارد؟! 🔴آدمی در معالجه ی حالات خودش باید خودش طبیب خودش باشد. کتاب معالجه هم همین قرآن و سنّت است. حالا اگر هم خواست به طبیبی مراجعه کند استاد اخلاقی را لحاظ کند که در فن خودش حاذق است. فقط خودش خوب نباشد یا کلّیات را خوب بداند! در تطبیق کلّیات بر جزئیّات و تجزیه و ترکیب موارد مختلف و حدس بالینی قوی باشد. 👈بسیاری به خاطر همین آسیب دیده اند! بفهمند بابا این شخص چوب غرورش را میخورد! دیگری چوب جهلش را! دیگری چوب شهوتش را! دیگری چوب حرصش را! و... 👈وقتی این شخص سخنرانی یا وعظ میکند طوری حرف بزند که به درد انسان بخورد! بداند مشکلات یک انسان در چیست! 🔹معمولا برخی طلاب مدّتی نزد کسی میروند و او هم یک فرمول و روش یا چند فرمول را میخواهد به همه تعمیم دهد! بعدش هم که جواب نداد با زبان بی زبانی گاهی تهمت میزند که مشکل حتما از خودت است و استعداد نداری! 👈رفقا بسیاری هر چند انسانهای شریفی هستند ولی اصلا مکانیکهای خوبی نیستند! شریف بودنشان همین است که راننده خوبی هستند و اجمالا کارهایی در مکانیکی بلدند. ⛔همین رشد نکردن زیر دست ایشان باعث نا امیدی مضاعف برای شخص میشود. گاهی خودش مانع شیطانی بزرگی میشود. 👈گاهی آدم برایش جالب است که چرا این استادها اصلا در استادی خودشان شک نمیکنند؟! مدام در استعداد شاگردشان شک میکنند! شاید هم میکنند و به ما نمیگویند!😄 ⚪میدانید چرا این را میگویم؟! برای اینکه اینها هم لازم است مدام بر دانششان بیافزایند. بخشی از مشکل ما به خاطر ضعف این بزرگواران و تلاش بیشتر نکردن در علم و تجربه شان است. اینها هم بر اساس علم و تجربه شان کار میکنند. پس باید بر علم و تجربه شان بیافزایند. ابعاد مختلف انسان را بشناسند. مزاجها را بشناسند. روشهای جدید استنباط کنند! 👈اگر خودشان طور خاصی رشد کرده اند یا استادشان به آنها دستورهای خاصی داده دلیل نمیشود که همه یکجور باشند!
👈مثلا چه اشکالی دارد ۲۰ روش برای نفی خطورات داشته باشند. هر کسی طوری است. یا برای انسانهای مختلف راهی داشته باشند. 👈همه را با یک چوب نرانند! برخی را با فکر! برخی را با ذکر! برخی را با دعا!٫ برخی را با مراقبه! برخی را با نوعی اخلاق فتوّت و جوانمردی! برخی را با نوعی خدمات اجتماعی و تقوای شغلی و عمل صالح! و... به خدا وصل کنند! 👈قرآن کریم برای نجات، سعادت و وصل شدن انسان به حقیقت راه های مختلفی بیان فرموده! تا آنجا که از آن اقصای مدینه و جایی که کسی گمانش را نمیکرد با فرهنگ مردانگی کسی اهل نجات شد: (و جاء من اقصی المدینه رجل یسعی قال یا قوم اتّبعوا المرسلین) و یا عده ای با فرهنگ جوانمردی در بین کفر به سعادت رسیدند: (إنهم فتیه آمنوا بربّهم فزدناهم هدی) 👈یک راه دیگر وصول به حق هم حق طلبی و اهل حق بودن است. کسی که فطرتش را با این حماسه درونی در همه ی عرصه های علمی و عملی بیدار نگاه دارد تا به حق نهایی برسد. راه (یا بنی اصبر علی الحق و ان کان مرّا). 👈خوب عیب و هنر انسانها و توزین آن را بدانند؛ به قول قابوسنامه: «یک عیب باشد که صد هزار هنر بپوشد و یک هنر باشد که صد هزار عیب را بپوشد»! ⚪یکی از علومی که امروزه در این فن ضرورت دارد علم تکنیکهای اخلاقی و سلوکی است. نه عرفان نظری است و نه عرفان عملی! اصلا خوب است یک انسان خوش ذوق و کار کرده ای یک دوره این دستور العملهای نحله های مختلف را استقراء و دسته بندی کند. 👈تازه وقتی اینها را جلوی چشممان ببینیم میفهمیم خیلی چیزها را باید یاد بگیریم. افق دیدمان وسیع میشود! تازه میفهمیم در این تنوع ها و تعارضها امکان فکر و انتخاب و استنباط و بررسی هم هست. 🔹این کوچکهای بزرگ حکایت بسیاری دارند. برخی واقعا کوچک هستند که در عین حال در جای خودش چون ضروری هستند بزرگند! برخی هم واقعا بزرگ هستند ولی کوچک دیده میشوند! خیلی نقش اساسی دارند هر چند اصلا با بی تفاوتی دیده نمیشوند ولی اینها در واقع موتور حرکتند! مثلا توجّه به پیش فرضها در دانش مصداق کوچکهای بزرگ به معنای دوّم است. 👈در عرصه های مختلف علمی، معنوی، طبّی، سیاسی، فرهنگی، تربیتی، خانوادگی و... عدم توجّه به این کوچکهای بزرگ برایمان مشکل آفرینی کرده است. 👈میتوان در مورد آنها تأمّل کرد. بنده فعلا در صحنه ی برخی امور اخلاقی آن را مقداری برجسته کردم. ولی در همه عرصه ها هست. ✔فقط سر بسته خدمتتان عرض میکنم. حواسمان به ریز ریز احکام شریعت باشد. حواسمان به آیه آیه ی کلام وحی باشد. اینها دستورهای راهبردی است. نکند کوچکشان بدانیم! همه بزرگ اند! از حکمتی بی نهایت سر زده اند! 📖«إِنَّكَ قَدْ جُعِلْتَ‏ طَبِيبَ‏ نَفْسِكَ وَ بُيِّنَ لَكَ الدَّاءُ وَ عُرِّفْتَ آيَةَ الصِّحَّةِ وَ دُلِلْتَ عَلَى الدَّوَاءِ فَانْظُرْ كَيْفَ قِيَامُكَ عَلَى نَفْسِكَ»
باسمه تبارک و تعالی (۲۴۷) «عمامه پرانی» «فتوکّل علی الله إنّک علی الحقّ المبین» «اللهم اغفر لقومی فإنّهم لا یعلمون» 🔵از صحن صاحب الزمان حرم حضرت معصومه سلام الله علیها به طرف حرم میرفتم. دیدم شخصی میان سال و محترم خودش را به من نزدیک کرد. به گمانم مسافر بود و اهل قم نبود. با محبّتی دلنواز گفت: «حاج آقا این روزها بیشتر مراقب خودتان باشید! ما هر چه داریم از برکت شماست!» 👈بنده هم تشکّر کردم؛ گویا به همین جریانات اخیر توهینها به لباس روحانیت اشاره میکرد. به همان شرذمة قلیلون فریب خورده و بعضا مغرض یا کینه داری که از بس شاذّند اینگونه در سیل محبّت مردممان به چشم می آیند! ✅گاهی چیزی به خاطر شدّت ظهور مخفی میشود و گاهی هم برعکس به خاطر شدّت خفاء ظاهر میگردد! ✅آری گاهی شاذّ بودن خودش باعث برجستگی میشود. تبار این نوع برجستگی را باید خوب درک کرد و آن را نوعی برجستگی روانی و نه واقعی دانست. ✅چون خیلی زننده و خلاف انتظار است برجسته است. گاهی نیز چون در عالم رسانه خیلی به چشممان می آورندش خیلی به نظر می آید. ✅فضای مجازی برخلاف عالم عینی قابلیت آن را دارد که یک چیز را هزار بار جلوی چشممان بیاورد و هزار چیز را یکبار هم جلوی چشممان نیاورد! همین باعث اشتباه ادراکی در ما میشود. جنگ ادراکی است دیگر! 💡با خود گفتم اگر این صحنه های معدود عمامه پرانی را همه میبینند خدایا چطور به اینها اینگونه صحنه ها را هم نشان دهیم! 👈چطور این سوز محبّت برادر عزیزمان را که با تواضعی لطیف میگفت: «هر چه داریم از برکت شما داریم» به دیگران نشان دهیم؟!
🔹این برادرمان میخواست به ما قوّت قلب بدهد. خدا خیرش بدهد. معلوم بود شعور و معرفت بالایی دارد. ولی با خود گفتم برادر عزیزم غصّه ما را میخوری؟! نگران نباش! مگر دیوانه ایم که بترسیم! قهر کنیم! زودرنجی کنیم! اینها صفات آنانی است که هنوز نمیدانند عالم چه خبر است! 👈مگر این آسمانها و زمینها و کهکشانها و دریاها و ... بیهود آفریده شده؟! این انسان بیهوده آفریده شده؟! انفجاری شده و ذرّات به تدریج به هم چسبیده اند و حالا ما کنار همیم؟! هیچ خبری در عالم نیست؟! عالم صاحبی ندارد؟! بی حساب و کتاب است؟! 👈نه داستان خیلی بزرگتر از این حرفهاست. برادر عزیزم این تکه پارچه ای که از سرمان پایین می افتد که غصه ای ندارد! خودش اگر مقداری زرنگ باشیم راهی برای تقرّب به آن نور آسمان و زمین است؛ او که عالم همه محضر اوست؛ همو که میشنود و میبیند! 📖«وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزيزِ الرَّحيمِ * الَّذي يَراكَ حينَ تَقُومُ * وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدينَ * إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ». 👈برادر عزیزم مشغول اینها نباش و مشغولة عن الدّنیا بحمدک و ثنائک باش! مشغول آن نور اوّل و آخر باش: سحرگاهان که مخمور شبانه گرفته باده با چنگ و چغانه نهادم عقل را ره توشه از می ز شهر هستیش کردم روانه سرا خالی است از بیگانه می نوش که جز تو نیست ای مرد یگانه 👈برادر عزیزم مصیبت آن است که یادمان برود ابدیّتی در پیش داریم! آن است که یادمان برود در این چند روز زندگانی داریم ابدیّت خود را میسازیم. 👈آن است که ندانیم که ما دیگر هستیم که هستیم که هستیم! دیگر نابودی نخواهیم داشت! دیگر آن قوچ مرگ و نیستی را ذبح کردند! 👈مسأله این است که ما آفریده شده ایم تا مسیر صعود به آن قلّه هستی و کانون نور و لذّت را با انتخاب و اختیار خود بپیماییم. آری مسأله این است که ما از او بوده ایم و به سوی او در حال حرکتیم! 👈مسأله آن است که آن نور آسمان و زمین و آن حقیقة الحقائق و آن کانون هستی بر اساس «إن کنّا لمبتلین» مرحله ای دیگر از آزمون ابتلایمان را آغاز کرده؛ به گردنه ای دیگر از صعودمان به قلّه ی سعادت رسیده ایم! ⚪️رفقا آماده باشید! گویا آن نور اوّل و آخر نظر لطفی به ما کرده است. گویا ورقی خورده و مرحله ای دیگر از آزمون ابتلاء آغاز شده! به گمانم قرار است مؤمنین دوره ای از مظلومیّت را تجربه کنند. کمر همّت را محکم ببندید و تنها به آن قلّه سعادت بیاندیشید. خدا را شکر که گویا لائق آزمونی بالاتر شده ایم. اگر پیروان حسین بن علی هستیم نه از مسلوب العمامه و الرداء شدن بترسیم و نه از تقدیم سر و انگشت و انگشتر! 👈گاهی خدا ما را با گرسنگی و گاهی خطر جانی و مالی و گاهی با ترس می آزماید! آیا صابریم؟! آیا یادمان میماند که به سمت او در حال حرکتیم؟! 📖«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ * الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ * أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» 👈برادر عزیزم غصّه ما را نخور! اگر هم میخواهی غصّه بخوری غصّه قوممان را بخور! اینها که برخی نمیدانند! اینهایی که با لباس ما به شکل سختی در حال امتحان شدن اند! ان شاء الله سربلند بیرون بیایند! آن نور آسمان و زمین را از خود خشمگین نسازند. 👈ما که در میدان بوده ایم و هستیم و به فضل الهی خواهیم بود. توکّلمان به اوست! دلگرمیمان به آن است که آن حقیقت آشکار با ماست: «فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبينِ». 🔴رفقا این بی محبّتی ها و جسارتها و یا بی منطقی ها و غوایتها خودش کید شیطان است! گاهی میخواهد با آن به دل مؤمنین شک بیاندازد! یک جسارت و یک صلابت و یک انکار قطعی پوشالی را در برابر منطق روشن ما ابراز میکنند که خودش برای بسیاری ممکن است شبهه آفرین باشد! 🔻آیا واقعا حق با من است؟! آیا همه ی حق با من است؟! آیا حقی که با من است اینقدر آشکار است؟! آری هم حق با توست و هم همه ی حق با توست و هم حقی که از آن دم میزنی خیلی هم آشکار شده است. مشکل از تو نیست! در راهت ذرّه ای شک نکن! انّک علی الحقّ المبین🔺 👈مسأله آن است که: 📖«إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ * وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ» 👈اینها مشکل از خودشان است! یا فطرت خودشان را کشته اند و یا پنبه در گوش و دست بر جلوی دیدگان نهاده و یا تصمیم گرفته اند حقیقت را نفهمند! اگر کسی سوادای حقیقت را نداشته باشد صوت زیبای منادی حق را نخواهد شنید! هر چند پیامی آشکار باشد.
⚪️از همینجاست که خداوند متعال پیامبرش را تسلّی میدهد که: «فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبينِ» و بلا فاصله بعد از آن میفرماید: «إنّک لا تُسمِع الموتی ...»! یعنی ای پیامبر من نکند این درجه ی عجیب از انکار و لجاجت اینها در دل تو شکّی بیاندازد! نه! تو بر حقّ مبینی! داستان این است که تو با آنها امتحان میشوی و آنها با تو! 🔸«اللهم اغفر لقومي فإنهم لا يعلمون»🔸 آری برادر عزیزم اگر قرار است برای کسی غصّه خورده شود باید برای این عمامه پرانها غصّه خورد! اینها که اینگونه بد ابدیّتی برای خود رقم میزنند! واقعا دلها باید برای این بیچارگان بسوزد! 📖«وَ إِنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلَامَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ‏ الذُّنُوبِ‏ وَ الْمَعْصِيَةِ وَ يَكُونَ الشُّكْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ وَ الْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُم‏». ⚪️در صحیح بخاری و همینطور صحیح مسلم روایتی از عائشه نقل کرده اند که در این زمینه تکان دهنده است. عائشه نقل میکند که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفتم آیا زمانی سختتر از جنگ احد بر شما گذشته است؟! حضرت هم در بیانی لطیف فرمودند بله آنچه از قوم تو به من رسیده سختتر از اینها بود! «لقد لقيت من قومك» 👈در ادامه حضرت میگوید سخت ترین جایی که بر من گذشت در یوم العقبة بود؛ آن وقتی که اسلام را بر ابن عبد یالیل بن عبد کلال عرضه کردم. طوری رد کرد که خیلی بر من سخت گذشت! 👈همینطور غصّه دار به راه افتادم تا به جایی رسیدم و سرم را به آسمان بلند کردم و دیدم ابری بر من سایه انداخته است! بهتر نگریستم دیدم جبرئیل بر آن ابر قرار گرفته و مرا صدا میزند! 👈گفت خداوند متعال سخن قومت را در مورد تو و ردّ کردن دعوتت شنید و فرشته ی کوه ها را فرستاده که به او اگر بخواهی دستور دهی تا این کوه های اطراف مکّه را بر سرشان خراب کند! 👈اینجا بود که حضرت فرمود نه! من امید آن دارم که خداوند متعال از اصلاب اینها انسانهایی موحّد و عابد بیافریند! 📖«بل أرجو ان يخرج الله من أصلابهم من يعبد الله وحده لا يشرك به» 🔹شبیه همین روایت را در اصل عاصم بن حمید حناط در اصول ستّة عشر دیدم که از ابو بصیر از امام باقر علیه السلام نقل میکند که فرشته ای نزد حضرت آمد و گفت من فرشته ی کوه ها هستم! پروردگارت سلام میرساند و به من دستور داده اگر بخواهی این کوه های اطراف مکّه را بر سرشان خراب کنم! در این نقل کلامی لطیف از حضرت نقل شده که فرمودند؛ نه! خدیا قوم من مشکلشان آن است که نمیدانند! 📖«جاء ملك الى رسول اللّه ص فقال يا محمد ان ربك يقرئك السلام و قد امرنى ان اطيعك و انا ملك هذه الجبال فان تشاء ان اطبق عليهم هذين الجبلين فعلت قال فقال رسول اللّه ص يا رب ان قومى لا يعلمون» 🔹در تنبیه الخواطر دیدم که زمانی اذیّت و آزار قریش بر حضرت زیاد شد و حتّی به تعبیر ایشان کار به ضرب هم رسید که حضرت دست به دعا برداشت و فرمود: «اللهم اغفر لقومی فإنّهم لا یعلمون» و اینجا بود که این آیه قرآنی نازل شد که: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ‏»! 👈در صحیح بخاری نیز حدیثی از عبد الله بن مسعود نقل میکند که حضرت روزی داستان یکی از انبیاء را برایمان میگفت که طوری قومش او را زدند که خون از بدن مطهرش جاری شد! 👈این پیامبر بزرگوار هم خون را از چهره ی مبارکش کنار میزد و میگفت: «اللهم اغفر لقومي فإنهم لا يعلمون»؛ به راستی که اینها نادانند! نمیدانند مسأله چقدر جدّی است! نمیدانند ابدیّت یعنی چه؟! از آن عقبة کؤود خبری ندارند! اگر میدانستند اینطور میشدند؟! اینها غیر آن شیاطینشان آیا سزاوار آن نیستند که انسان غصّه شان را بخورد؟! آخر انسان عاقلی این چنین خرمن هستی خود را به آتش میکشد؟!
باسمه تبارک و تعالی (۲۴۸) «ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها» ✅ما به دلیل حس گرایی و محدود بودن علممان عادت کرده ایم تنها رفتارهای بلا واسطه و مستقیممان را رفتارهای خودمان بدانیم. فقط آنها را نتیجه ی انتخابمان بدانیم! 👈شاید در نظامهای حقوقی نیز تا اندازه ای به خاطر همین ارتکاز و همچنین برخی محدودیتهای دیگر چنین تلقّی ای در زندگی دنیایی رواج داشته باشد. ✅ولی باید دانست که این امر تنها به خاطر ضعف علم ما و محسوس نبودن امتدادهای اعمالمان برای خودمان است. اگر واقعا میتوانستیم ببینیم که چطور این رفتار ما مانند یک دومینو در عالم عمل میکند کاملا متقاعد میشدیم که واقعا آن واقعه ی دیگر که اصلا فکرش را هم نمیکنیم و به ما در ظاهر هیچ ربطی هم ندارد و در شهر یا حتّی کشور دیگری رخ داد به خاطر رفتار ماست. نتیجه ی رفتار ماست. 🔹بگذارید دقیقتر بگویم! نه اینکه این رفتار من نتایجی دارد که آنها را فعلا به دلیل محدودیتهای عالم ماده نمیبینم. بلکه بالاتر از آن اصلا این رفتار من وقتی خوب باز شود خودش به رفتارهای بسیاری در عالم تبدیل میشود که در همه ی آنها گویا خود من و رفتارم حاضر بوده و همینطور ادامه می یابد. 👈گاهی از یک رفتار من ذرّات بسیاری در پیرامون و حتّی در آن جایی که فکرش هم نمیکنیم منتشر میشود. همه هم ذرّات رفتار خود من است.
🔴مثالی بزنم! فرض کنید دختری جوان را به خاطر جرمی به شکل قانونی و دینی گرفته و برای ارشادی ساده به جلسات آموزشی برده اند! در آنجا به هر دلیلی میمیرد! ما هم نمیدانیم دلیلش چیست! عقل چه میگوید؟! میگوید خب باید منتظر بمانیم جریان چیست! ⛔ولی نفس چه میگوید؟! میگوید ببین شاید بهانه ی خوبی باشد برای بعضی کارها! حالا یا به خاطر کینه ی قبلی از نظام اسلامی یا به خاطر جو گیری یا اعتماد به رسانه های دشمن یا هر چیزی مانند آن بیاییم و بدون هیچ دلیل روشنی نظام را متّهم کنیم! هر کسی رسید به گمان خودش موقعیت را مناسب دید و یک سیلی و لگدی به نظام اسلامی زد! 🔹خب چه میخواهم بگویم؟! میخواهم بگویم این بیچاره های غافل اگر میدانستند عالم چه خبر است اینگونه رفتار نمیکردند! اینها گمان میکنند تنها رفتارشان همان بیانیه اوّلیه و یا تهمتهای ساده در فضای مجازی به نظام اسلامی بود. دیگر ذرّات رفتار و آثار آن را حساب نمیکنند! ✅اموری که همه ما با وجدان و عقلمان میدانیم واقعا هستند ولی به دلیل ضعف عالم مادّه و محدودیت علممان این ذرّات بسیار ریز و پراکنده را دیگر نمیبینیم. ✅ولی حساب و کتاب عالم دیگر اینگونه نیست! به تصریح قرآن کریم در آنجا اعمال با مثقال حبّة و مثقالة ذرّة کشیده میشوند! یعنی کوچکترینها را هم حاضر میکنند. به انسان نشان میدهند. 👈حتّی اگر چیزی لازم هزارم رفتار ما باشد باز رفتار ماست. حاضرش میکنند! به وضوح هر چه تمامتر میبیند این خودش است که به گونه ای گویا در حال توحّش بر پیکر آن جوان مظلوم طلبه است! 👈در حال یتیم کردن آن کودک مظلوم است. در حال کشیدن چادر از سر آن زن مظلوم است. در حال پراندن عمامه از سر آن روحانی پاک و نورانی است! ... ✋✋ای بدبختی که به خاطر یک کینه ی شخصی آنقدر ذوق زده شدی و با مرگ آن دختر جوان بیانیه دادی! این تو بودی که سلاح برداشته و در حرم مطهّر به روی زوّار مظلوم اسلحه کشیدی! ذرّاتی از رفتار تو در اینجا هم حاضر است! ⚪به قول شاعر عرب اگر دیدی پدر خانه در خانه دف میزند دیگر کودکان آن خانه را ملامت نکن که چرا میرقصند! إذا کان ربُّ البیتِ بالدفِّ ضاربا فلا تَلُمِ الصبیانَ فیه علی الرقص! 👈وقتی شما که مثلا نخبگان و بزرگان این جامعه هستید و در هر حال برخی به شما و رفتارتان نگاه میکنند در آن موقع فتنه و امتحان آنگونه رفتار کردید و بیانیه دادید و طعنه زدید و بر طبل فتنه کوبیدید دیگر همین فرزندان شما هستند که اینگونه در خیابانها فریب رفتار شما را خورده و اغتشاش میکنند! 👈به قول سعدی شیرازی در گلستان: 📖«آورده‌اند که انوشیروان عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود غلامی به روستا رفت تا نمک آرد نوشیروان گفت نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد گفتند از این قدر چه خلل آید گفت بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده: اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی بر آورند غلامان او درخت از بیخ به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ ✋البته نمیخواهم بگویم همه یک اندازه اند! شاید بُرد برخی بیانیه ها و حرفهای غلط اصلا طوری نبود که ذرّاتش به اینجاها برسد ولی اگر تأثیری در این امر داشته حتما ذرّه ی رفتارش به اینجا هم رسیده است! هم عقل حکم میکند و هم مکاشفات عرفانی متکرر و هم قرائن فراوان دینی. اصلا برخی بر همین اساس خواسته اند تفاوت حساب و کتاب برزخ و قیامت را تبیین کنند! در برزخ هنوز همه ذرات عمل انسان جمع نشده! 👈آیا به سادگی میتوان گفت نیتش اینها نبوده؟! خیر! اینها چه بخواهد یا نخواهد و چه بداند یا نداند آثار واقعی فعل سوء اوست. آتشی است که او به عالم انداخته! بله انسان به گونه ای نسبت به آثار بعید اعمالش اختیار و انتخابی ندارد ولی میدانیم که الممتنع بالاختیار لا ینافی الاختیار! اسرار این تفاصیل را دیگر ما نمیدانیم و علمها عند ربی لا یضل و لا ینسی! عدل الهی هم بر اساس واقعیات مو را از ماست خواهد کشید ومانند اینجا نیست که بر اساس بیّنات و زُبُر باشد! 👈ماها به دلیل انس ذهنمان به مقولات اعتباری باب جزا در عالم دنیا گمان میکنیم حساب و کتاب آخرتی هم همینطور است! نخیر این خود عمل توست! تکوینی است. آیا میتواند بگوید من نیتم این نبود؟! اگر میدانستم باطنش این است انجام نمیدادم؟!
👈اساسا یکی از ریشه های عمیق اندیشه ی حجت همین است. آیا اگر وقتی آثار بسیار اعمالمان را نشانمان دادند میتوانیم بگوییم فعل ما نیست؟! اگر گفتند اگر تو فلان گناه را نمیکردی اینها نمیشد چه پاسخی داریم بدهیم؟! حجتی داریم؟! ولی اگر بر اساس حجت کاری کنیم ولو آثاری احیانا غیر مطلوب هم بر آن مترتب شد ولی حجت داریم! سرمان بالاست! 👈دقیقا به همین دلیل است که جاهل مقصر هر چند جهل دارد ولی عذر ندارد! نمیتواند بگوید نمیدانستم چون میگویند چرا نرفتی بدانی؟! اینجا هم نمیتواند بگوید این تبعات و آثار را که نمیدانستم! در نیتم نبود! چون گفته میشود درست است که در نیتت نبود و نمیدانستی ولی در هر حال اگر آن گناه را نمیکردی اینها به وقوع نمی پیوست و اینها حقیقتا کار خود توست ولو به یک معنای لطیفتر! ⚪از علم الهی و عدل الهی چه میدانیم؟! چه خیال کرده ایم؟! عالم را چگونه تصوّر کرده ایم؟! تمام ذرّات عالم یکپارچه هستی و شعور است! فکر میکنیم یک رفتاری کردیم و تمام! فکر میکنیم افعال ما همه از سنخ فعل لازم یا فوقش متعدّی یک مفعولی و دو مفعولی و سه مفعولی است؟! 👈نه! گاهی یک رفتار ما هزاران مفعول دارد! آن دنیا که میشود همه را نشانمان خواهند داد! چشممان تیز تیز میشود! دیگر این محدودیتها نیست که فقط تا نوک دماغمان را بتوانیم ببینم! 👈وقتی کتاب آورده شد! وقتی کتاب را گشودند! میگوییم خدایا اینها دیگر چیست؟! اینها هم رفتار من بود؟! 📖«وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا فيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً» 🔵ما معمولا گمان میکنیم منظور از گناه همین گناه صغیره و کبیره است! فکر میکنیم منظور از «من یعمل مثقال ذرّة شرّا یرَه» یعنی صرفا همین رفتارهای ریز و کوچک! نه بیش از اینهاست. حتّی ذرّات رفتارمان را جمع میکنند! آثارش را! تبعاتش را! این رفتارهای ما در عالم گم نمیشود! همینطور زنده مدّتها حتّی بعد از مرگ ما در جریان است! به حسابمان نوشته میشود! همه امتدادها و اذناب رفتارهایمان! زمانی همه را جمع کرده و به خودمان تحویلش میدهند! چه فکر کرده ایم؟! خداوند لطیف خبیر است! این همان حکمت نورانی لقمانی به فرزندش است: 📖«إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ في‏ صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطيفٌ خَبيرٌ» ✋اگر هم در روایت آمده است که: «إِذَا مَاتَ الْإِنْسَانُ انْقَطَعَ‏ عَمَلُهُ‏ إِلَّا مِنْ ثَلَاثٍ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ صَدَقَةٍ تَجْرِي لَهُ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَه‏» مراد آن اعمال برجسته است که قابل اشاره است. والا اعمال باقی انسان خیلی پر دامنه تر است! همه جمع میشود! «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ في‏ إِمامٍ مُبينٍ» 🔴فرض کنید به کسی به ناحق ظلمی کردید! مالش را غصب کردید! مردید و از این عالم رفتید! ولی این فقری که شما باعث آن شدید آثاری در زندگی این انسان دارد! گاهی جلوی زن و بچه اش شرمنده است! همین باعث اختلافات خانوادگی میشود! زن و شوهر دعوا میکنند! در فامیل چندان به چنین خانواده ای دیگر احترام نمیگذارند! از چشمها می افتد! برای پسرشان نمیتوانند به موقع زنی بگیرند و همین باعث گناهانی میشود! 👈بعدا هم نمیتوانند زن مناسب و در شأنی بگیرند. همین بعدها باعث اختلافات و مشکلات پسرشان در زندگی میشود و این اختلافات به فرزند پسرشان سرایت کرده و ادامه می یابد! 👈برای دخترشان نمیتوانند جهیزیه ی مناسب تهیه کنند! یخچال خوبی که میتوانستند بخرند را نمیتوانند بخرند! یک یخچال معمولی میخرند! گاهی میوه ها و گوجه ها در آن وقتی میماند خراب میشود! 👈ولی اگر یخچال بهتری بود اسراف نمیشد!😳 احترام زن نزد همسر و خانواده ی همسرش هم مقداری کم شده! و همینطور ... ✅اینها همه به پرونده ی اعمال شما وارد خواهد شد! اینها آثار واقعی و تکوینی آن رفتار غاصبانه و ظالمانه شماست. اینها همه حق است. آنچیزی است که به خاطر شما و رفتارتان واقع شده! ترازوی آن عالم بر اساس حق است: «الوزن یومئذ الحقّ»؛ شاید تا صدها سال هم ادامه یابد! ✋ولی جبری هم در کار نیست. دیگران هم به اندازه ی انتخابشان مسئول اعمالشان هستند!
🔹وقتی هم میگوییم ذرّات اعمال لزوما منظورمان این نیست که اثری کوچکتر از اثر آن رفتار اوّلیه است! گاهی اینطور نیست! اینطور نیست که هر چقدر جلوتر برود لزوما ضعیفتر بشود تا محو شود! گاهی مدام قویتر میشود! امواجش بزرگتر میشود! چیزی شبیه اثر پروانه ای که امروزی ها میگویند! 👈رفقا چه فکر میکنیم؟! ممکن است همین الآن ذرّات رفتار ما حتّی در دیگر نقاط جهان و حتّی در چین و آفریقا هم پیدا شود! چه میدانیم؟! لااقل فکر کنید رفتار ما در موضعگیری حکومتمان در امور بین المللی به اندازه ای تأثیر دارد. 👈به همان اندازه ذرّات رفتارمان جهانی میشود! به هر صورتی که اصلا گاهی فکرش را هم نمیکنیم آثار خوب و بد رفتار ما در عالم منتشر میشود! ✋✋قبلا هم گفتم که نگران عدالت هم نباشید! خدا عادل است! محکمه اش عدل است! نگویید من منظور این را نداشتم که اثرش در فلان جا فلان شود! در دادگاه حق همه حساب میشود و حقیقت روشن میگردد! غصّه ی این جای ماجرا را نخورید! ⚪یکی از عزیزان فرمودند یکی از نوشته های این حقیر را در باب ضرورت تأدیب فرزندان به والده شان که در شهرستان فعالیت فرهنگی میکند داده اند و او نیز آن را برای معلم برادرش ارسال کرده و آن معلّم نیز در کلاس درس ۱۰ قانون تربیتی وضع کرده است! قوانینی مثل اینکه بدون اجازه کسی حق صحبت یا خوردن خوراکی و... ندارد! جریمه تعیین کرده است! یک گوشه ای اندک از تبعات عملم را به من نشان دادند! 👈با خود گفتم خدایا یعنی ممکن است اینها همه اعمال من باشد؟! این منم که دارم آن کودک را به خاطر جریمه تنبیه میکنم؟! آیا مراقب بودم حرف حق بگویم؟! ⚪رفقا به خاطر همین یک توصیه ای به خودم و به شما میکنم. خودم سعی میکنم انجام دهم. روزی لااقل ۱۰۰ بار استغفار کنیم! در روایات آمده اگر اشتباه نکنم تا ۷۰۰ گناه را پاک میکند! بسیاری از اینها مربوط به آثار اعمال انسان است. 👈و یا هر از چندی با خواندن نماز حضرت جعفر طیار در حرم مطّهر یا روز جمعه سعی کنیم مقداری خودمان را از تبعات رفتارمان پاک کنیم. نوعی حمام روحی است. مقداری سبک شویم! 👈وقتی میخواهیم کاری کنیم به تبعات کارمان هم بیاندیشیم! هم در کارهای نیک و هم بد! اگر اینگونه باشیم یک افق و عالم دیگری از حوزه ی رفتارهایمان برایمان گشوده میشود که نوع درکمان را از اعمالمان دگرگون میکند! 👈خیلی کارها را دیگر به این راحتی انجام نمیدهیم و خیلی کارها را با رغبت انجام میدهیم! وقتی شیطان خواست از علممان به این حقیقت بزرگ بهره برداری کرده و ما را به یأس بکشد گاهی دعای رهبه صحیفه ی سجادیه علیه السلام را زمزمه کنیم: 📖«اللَّهُمَّ إِنِّي وَجَدْتُ فِيمَا أَنْزَلْتَ مِنْ كِتَابِكَ، وَ بَشَّرْتَ بِهِ عِبَادَكَ أَنْ قُلْتَ: يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً، وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِنِّي مَا قَدْ عَلِمْتَ وَ مَا أَنْتَ‏ أَعْلَمُ‏ بِهِ مِنِّي، فَيَا سَوْأَتَا مِمَّا أَحْصَاهُ عَلَيَّ كِتَابُكَ فَلَوْ لَا الْمَوَاقِفُ الَّتِي أُؤَمِّلُ مِنْ عَفْوِكَ الَّذِي شَمِلَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ لَأَلْقَيْتُ بِيَدِي، وَ لَوْ أَنَّ أَحَداً اسْتَطَاعَ الْهَرَبَ مِنْ رَبِّهِ لَكُنْتُ أَنَا أَحَقَّ بِالْهَرَبِ مِنْكَ، وَ أَنْتَ لَا تَخْفَى عَلَيْكَ خَافِيَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ إِلَّا أَتَيْتَ بِهَا، وَ كَفَى بِكَ جَازِياً، وَ كَفَى بِكَ حَسِيب...»
باسمه تبارک و تعالی (۲۴۹) «آیا میتوان اصل نظام را به رفراندوم گذاشت؟!» «تقریر شبهه» 🔵یکی از شبهاتی که در زمینه نظام سیاسی حاکم مطرح میشود آن است که چرا ما باید محکوم به نظامی باشیم که اصلش را پدرانمان انتخاب کردند؟! چرا ما تنها امکان انتخاب محدود به درون نظام را داریم و امکان انتخاب خود نظام سیاسی حاکم را نداشته باشیم؟! این با حق تعیین سرنوشت و دموکراسی در تضاد نیست؟! 🔸«پاسخ»🔸 برای پاسخ دادن به این شبهه ابتدا دو مقدّمه را ذکر کرده و سپس به اصل پاسخ میپردازم: 🔸«مقدمه نخست»🔸 در ابتدا باید مختصّات مفهوم رفراندوم را در جغرافیای مفاهیم سیاسی پیدا کنیم. ✅گفته میشود که تغییرات اجتماعی و سیاسی به صورت کلّی معلول سه عامل است؛ یکی عوامل مادّی مانند تغییر زندگی از کشاورزی به صنعتی و از صنعتی به الکترونیکی و دیگر عوامل تدریجی فرهنگی که همان نهضتهای اجتماعی است و دیگر کنشهای جمعی دفعی است. ✅کنشهای جمعی که خواهان تغییرات اجتماعی و سیاسی است خود انحاء اربعه ای دارد؛ یا اصلاحات است یا جنبش یا شورش یا انقلاب! ✔️اصلاحات نوعی کنش جمعی تحول خواهانه است که موضوعش اصل نظام نیست و معمولا مسالمت آمیز و تدریجی بوده و منجر به تغییر اصل نظام نمیشود؛ ساختار مشروع اصلاحات معمولا در جریان دموکراسی در قوای مجریه و مقنّنه ذیل قانون اساسی قابل تبیین است.