eitaa logo
بذل الخاطر
936 دنبال‌کننده
904 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۸۶۲) «حلاوت ذکر برای زاهدان» 🔹بخشی از کتاب «مفتاح الهدایة» که در سرگذشت یکی از عرفای شهیر قرن هشتم به نام امین الدّین بلیانی کازرونی است را میخواندم. 👈از آنهایی که آباء و اجدادش عمدتا از مشایخ صوفیه بوده اند و گویا نسلش به ابو علی دقّاق، صوفی شهیر میرسد. حافظ شیرازی نیز در یکی از قطعات خود اینگونه از او با عظمت یاد میکند: دگر بقیهٔ ابدال شیخ امین الدین که یمن همت او کارهای بسته گشاد 🔸کتاب خوبی برای شناخت احوال برخی بزرگان صوفیه و حکایات پیرامون آنهاست. مخصوصا اینکه توسّط یکی از مریدان ایشان و به شکل دست اوّل و زنده نگاشته شده است. در ذیل باب هفتم که در باب نصایح شیخ به اهل خلوت است فصلی گشوده و در آن نکته ای مهمی آورده است: 📖«شيخ، قدّس اللّه روحه، فرمود كه از اركان‏هاى بزرگ خلوت يكى مداومت نمودن است به ذكر لا إله إلّا اللّه از روى حضور. و فرمود كه فتح و گشاد ذكر در ترك دنياست. و به دليل و برهان معلوم و محقق شده است كه ذوق ذكر آن كس را بخشند كه دوستى دنيا در دل او نباشد و از محبت دنيا خلاص يافته باشد 📖و اگر كسى ذاكر باشد و يك درم يا يك دينار يا يك گليم دوست دارد و ترك آن نتواند كرد، آن كس از حساب دنيا دوستان باشد و ذوق و شيرينى و لذّت آن در دل او راه نيابد. و دل هر كس كه دنيا دوست باشد امكان آن نيست كه لذت ذكر لا إله إلّا اللّه بيابد؛ و ذكر گفتن او بر قاعده اصل عادت باشد» 💭به یاد کلام نورانی مولایمان کشاف حقائق امام صادق علیه السلام در کافی افتادم که: «حَرَامٌ‏ عَلَى‏ قُلُوبِكُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِي الدُّنْيَا»
باسمه تبارک و تعالی (۸۶۳) «روزه از دنیا و افطار با رحلت‏» 🔹مضمونی زیبا در متون اسلامی نقل شده که خیلی قابل توجّه است: 🔸«صم عن الدّنيا و اجعل فطرك‏ الموت‏»🔸 👈از زاویه ای به صوم و افطار نگریسته که توانسته خیلی خوب هم معنای زهد را به چشم بیاورد و هم تفسیر دیگری از حقیقت روزه را بیان کند که بازگشت به نوعی زهد دسته جمعی از دنیا دارد. 👈در مصادر شیعی مانند کنز الفوائد مرحوم کراجکی این جمله به عنوان یکی از وصایای ابوذر غفاری به خلیفه دوّم مطرح شده. در فتوحات ابن عربی از جمله وصایای حضرت عیسی به حواریّون بیان شده. 👈در احیاء العلوم غزالی از رابعه عدویّه نقل شده. در البیان و التبیین جاحظ و رساله قشیریة آن را یکی از وصایای داوود طائی صوفی عنوان کرده است. 👈اگر سختگیری نکنیم میشود مضمون آن را به عنوان حدیثی اصطیادی به شکل قطعی به قرآن و روایات نسبت داد. خوب است خطاطهای آن را بنویسند و در خانه ها نصب شود. 💭وقتی آن را میخواندم به یاد عثمان بن مظعون آن زاهد بزرگ عربی و صحابی بزرگ افتادم. وقتی پیکرش را میبردند پیامبر اکرم فرمودند: «ذَهَبَتْ وَلَمْ تَلَبَّسْ مِنْهَا بِشَيْءٍ» یعنی دنیا نتوانست ذرّه ای هم او را آلوده کند. 👈این عثمان همان است که زمانی برای زهد تصمیم گرفت خود را عقیم کند که حضرت فرمود: «إِنَّ خِصَاءَ أُمَّتِي الصِّيَامُ» و فرمودند:«إِنَّ لِعَيْنَيْكَ عَلَيْكَ حَقًّا وَإِنَّ لِجَسَدِكَ حَقًّا وَإِنَّ لأَهْلِكَ حَقًّا فَصَلِّ وَنَمْ وَصُمْ وَأَفْطِرْ» «يَا عُثْمَانُ إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَبْعَثْنِي بِالرَّهْبَانِيَّةِ» یک معنای عمیقتری از زهد از دنیا را به او تعلیم دادند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۶۴) «من امامک؟!» 🔹در این روزها به مناسبتی مشغول مطالعه ی برخی کتب فلسفی و عرفانی بودم. عجیب میل خاصی به عزلت و فکر و ذکر و عبادت در انسان ایجاد میکند. آدم دوست دارد دست از همه بکشد و گوشه ای بخزد و سر در گریبان خودش فرو ببرد. صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر بدوام نا تمامان جهان را بکند کار تمام 🔸این ایّام مصادف با عید نوروز بود و دید و بازدیدها! بهانه ی بسیار خوبی برای نرفتن هم داشتم. هم اینکه رفتن از قم به تهران دشوار است و هم اینکه ماه مبارک رمضان است و هم اینکه در شرف تشرّف به مشهد مقدّسم و مشغول آماده کردن کارها! 💡به دلم افتاد من امامک؟! پیرو کیستی؟! مگر پیامبرت به ابن مظعون نفرمود: «أما لک بی أسوة»؟ً! از کجا معلوم چنین عزلتی به سود تو باشد. چیزی که در کتب اینها پیدا نمیشود صله رحم و اینگونه احکام نورانی است که گویا از افق حکیمی برتر توصیه میشود. 💭با خودم گفتم اینها در بهترین حالت مانند متخصصین قلب هستند که فقط از منظر کار خودشان و مقداری که دانش دارند توصیه ای میکنند. ولی امامان تو هم پدر جدّ تخصص قلب را دارند و هم به شکل میان رشته ای همه ی تخصصهای دیگر ابعاد انسان و عالم وجود را دارند. ✋نکند قلب را درمان کنی چشم را هم کور کنی؟! این همه روایات در باب صله رحم پس چه میگوید؟! پیرو آل عبایی یا آل فلسفه و عرفان؟! 📖«أُوصِي الشَّاهِدَ مِنْ أُمَّتِي وَ الْغَائِبَ مِنْهُمْ وَ مَنْ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَنْ يَصِلَ الرَّحِمَ وَ إِنْ كَانَتْ مِنْهُ عَلَى مَسِيرَةِ سَنَةٍ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنَ الدِّينِ»
باسمه تبارک و تعالی (۸۶۵) «سرطان قلب» 🔹فکر کنید اخیرا متوجّه مشکلی در خود شده اید. احتمال دارد مبتلا به سرطان شده باشید. چه میکنید؟! آیا میگویید توکّل به خدا! خدا بزرگ است! و بیخیال به زندگی ادامه میدهید؟! یا یک جا نشسته و زانوی غم گرفته و منتظر معجزه مینشینید؟! 🔸قسم به ماه و خورشید که همه در عمق نهانمان میدانیم چنین خطر بزرگی با توکل تو خالی و بیخیالی و انتظار معجزه همخوانی ندارد. همین است که هرچند احتمال اندک باشد دربه در این آزمایشگاه و آن طبیب میشویم. ✋پس چرا نسبت به سرطانهای آخرتی مانند کفر و تردید و نفاق و بیماریهای سنگینی دیگر قلبمان اینچنین نیستیم؟! چرا در آزمایشگاه محاسبه خود را بررسی معنوی نمیکنیم؟! چرا اینجا که میرسد عارف شده و به فضل خدا تکیه میکنیم یا به عذاب وجدانی مسخره اکتفا میکنیم؟! 👈میدانید چرا؟! چون هنوز ایمانمان ضعیف و کفرمان قوی است! خودمان را همین بدن و دنیایمان را بی زوال میپنداریم: 📖«فلذلك تراه يتكل على فضل اللّه في مرض القلب، و يجتهد في علاج مرض البدن من‏ غير اتكال‏» 🔹والله اگر ایمانمان قوی بود خطری که زندگی ابدیمان را تهدید میکرد را جدّی تر از سرطان میدیدیم. در همین دنیا روز و شب میدویدیم تا جزء جزء امورمان را اصلاح کنیم. از همین رو در این تجربیات نزدیک مرگ هر کسی برگشته دیگر شب و روز به فکر اصلاح خود است. 🔸به خاطر همین مریضی قلب بین انسانها خیلی شایعتر از مریضی جسم است. چون اولا نمیداند مریض است و ثانیا عاقبت شومش را برخلاف مرض بدن در این عالم نمیبیند تا مو به بدنش سیخ شود و ثالثا علمایی که باید طبیبان معنوی باشند گاهی خود مبتلایند و قطّاع طریق!
باسمه تبارک و تعالی(۸۶۶) «عظمت حکمت شریعت» 🔹گاهی در قوانین بشری دقّت میکنم. در بیشتر موارد هر چند با مقداری بررسی عمق نگاه آن قانون گذار و حکمتها و مصلحت قانونش روشن است. این قانون گذارها هم انسانهایی مثل خودمان با تخصصهای محدود بشری است که کما بیش از نوع و عمق آن خبر داریم. 🔸از آن سو گاهی که در برخی قوانین دینی مانند نماز و روزه و حج و ولایت و برخی دیگر مانند حجاب و حقوق والدین و... نگاه میکنم برایم جالب است. میگویم اگر اینها را کسی قانون کرده که از افق خلقت انسان و آسمانها و زمین و ازل و ابدِ او مینگرد و قانون میگذارد چقدر حکیمانه است! 🔹با همین دیدگاه اوج عظمت مقنّن وقتی به احکام شرعی میرسم واقعا برایم بزرگ جلوه میکند. گاهی که فکر میکنم ابعادی از برخی حکمتهایش را احساس میکنم که هیبت و عظمت آن حکمت بی پایان نهفته، رقیقه ای از حالت سکر عقلانی برایم ایجاد میکند. اگر حکمت این است پس اینهای دیگر ول معطلند! 🔸قدر این احکام نورانی را بدانیم. با تعظیم و تکریم در مورد آنها حرف بزنیم و بیاندیشیم و تبلیغ کنیم. اینها اقیانوس حکمت است. فقاهت در اینها چیز دیگری است. آری نشانه کذاب مدعی علم و حکمت این است که خبری از شریعت خدا نداشته باشد. 🔹دیدم مرحوم حکیم سبزواری توصیف جالبی از نسبت عقل و شرع در اسرار الحکم بیان کرده اند که حیفم آمد بذلش نکنم: 📖«عقل اسّ و اساس است، و شرع بناى بر آن؛ عقل چون چشم است و شرع فروغ او، يا عقل چراغ است، و شرع زيت او يا عقل چمنى است يا انجمنى، و شرع چمن پيرا و انجمن آراست ... و چون شرع، عقلى است خارجى، خداوند- جلّ شأنه- سلب عقل فرموده، در كتاب مجيد از كفرة»
باسمه تبارک و تعالی (۸۶۷) «قدر امام زاده ها را بدانیم» «از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان» 🔹از قم عازم مشهد شدیم. اینبار توفیق شد برای استراحت فقط در امام زاده های میان راه توقّف میکردم. به خانواده میگفتم ببیند در مسیر چه امام زاده هایی هست. در اوایل مسیر برای افطار و نماز مغرب در جوار بارگاه یکی از امام زادگان در اطراف شهر گرمسار ایستادیم. 🔸اینقدر دیدن این امامزاده ها برایم دلنشین است که گویا با حضور در جوارشان به وطنم بازگشته ام. سحر هم در جوار امام زاده ای بعد از سبزوار ماندیم و ساعاتی آنجا در جوار این امام زاده بودم. 💭با خودم گفتم خدایا اینها چه نعمتهای بزرگی در مسیر ما بود و سالها از آن غافل بودیم. کفران نعمت این است! دوست دارم تک تک این امام زاده های شریف را بروم و آنها را واسطه قرار بدهم. برای هر کدام هدیه ای معنوی بفرستم و نماز بخوانم و انس بگیرم. حالم این بود که: از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان باشد کز آن میانه یکی کارگر شود خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه کز دست غم خلاص من آنجا مگر شود 🔹عزیزان! قدر این امام زاده های عزیز را بدانیم. وقتی از مسیری عبور میکنیم ببینیم آنجا چه نشانه هایی از آن انوار پاک عرش نشین وجود دارد؟ مانند مجنون که عاشق آثار دیار لیلی است باشیم. سعی در تعظیم و تکریم این بقاع متبرکه داشته باشیم. همینطور از زیارت قبور بزرگان و صالحان تشیع غافل نباشیم. از هر کرانه تیر دعایی روان کنیم! 📖«مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَصِلَنَا فَلْيَصِلْ فُقَرَاءَ شِيعَتِنَا وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَزُورَ قُبُورَنَا فَلْيَزُرْ قُبُورَ صُلَحَاءِ إِخْوَانِنَا»
باسمه تبارک و تعالی (۸۶۸) «فاجعه نوامیس مسلمین» 🔹بعد از صفّین لشگر شام در یک نقشه ی شوم تصمیم بر انجام سلسله غارتهایی به شهرهای عراقیان گرفت. در یکی از آنها به شهر انبار ریخته و ضمن قتل و غارت، حسّان بن حسّان بکری را به شهادت رساندند. 🔸برای امیر المؤمنین خبر آوردند که برای اوّلین بار در اسلام لشگر معاویه دست به هتک نوامیس هم زده است. به طمع مادّی اشیاء زینتی زنان مسلمان و ذمّی را هم غارت کردند. حضرت در خطبه ای جانسوز از این وقایع ابراز ناراحتی میکنند. 🔹بعد از نقل این هتک نوامیس میفرمایند به من خبر رسیده وقتی غارت و هتک نوامیس کردند بدون اینکه مردم علیه آنها قیام کنند و جراحتی به آنها وارد کنند و یا خونی از آنها بریزند گذاشته اند تا بروند! اینجاست که آن جمله ی معروف را می فرمایند: 📖«فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً فَيَا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ يُمِيتُ الْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ» 🔸اشتباه نکنید! آن مصیبتی که باید برای آن جان داد هتک نوامیس نیست! اگر قیامی میکردید هر چند شکست میخوردید باز قابل تحمّل بود! آنچه باید به خاطرش جان داد این بی غیرتی شما به اصطلاح امّت اسلامی است! این اجتماع بی خاصیت شماست! 🔹شما مسلمانید؟! از وقتی دست از طاعت ولیّ الهیتان کشیدید دیگر شما انسانیت هم ندارید! مردانگی و عروبت هم ندارید. و همین عقوبت بزرگ خدا از شما نامردان است: «يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ ...»
باسمه تبارک و تعالی (۸۶۹) «وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ» 🔹در مسیر قم به سمت مشهد دیدم نیسانی با بار گوجه چپ کرده و این گوجه ها کف خیابان و صحرا ریخته اند! آدم احساس میکرد این همه محصول به گونه ای نابود شده اند! محصولی که این همه آن کشاورز برایش زحمت کشیده و چه انتظارهایی به پایش ریخته شده و با چه دلخوشی چیده شده و بار زده شده بود! ولی یک دفعه همه اش ... . 💭با خودم گفتم این بنده خدا اگر واقعا یک ثروت درونی نداشته باشد و خودش را به این ثروتهای بیرونی خوش کرده باشد چه مصیبت بزرگی میکشد! به قول منازل السائرین: «المصائب علی قدر العلائق». اگر علاقه اش به این بار زیاد بوده واقعا سزاوار ترحّم است. 🔸ای کاش کارمان را بکنیم ولی علاقه ای به آن نداشته باشیم. علاقه مان فقط به آن امور ثابت غیر آفل باشد. همان که هیچ آفت و زیانی در آن راه ندارد. 💡همینکه این گوجه های له شده را میدیدم به یاد مصیبت بزرگتری افتادم! 👈حالا این بار با هر ناراحتی ای جبران پذیر است! بیچاره آنکه عمری پی این اوهام و خیالات دنیا بدود و در نیسان وجودش بار بزند تا با آن به سعادتی موهوم برسد ولی یکباره با مرگ چپ شده و همه را در یک لحظه نابود میبیند! ✋چقدر سخت است! آن قلبی که منزل ادراکات و گرایشات انسانی است یکباره میبیند چپ شد! همه ی بارش هیچ و پوچ بود! کسراب بقیعة بود! 🔹و چه آیه ی تکان دهنده ای است که: «وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ» همه ی آنچه در قلبشان مهم بود میبینند سراب بود! اینجاست که آه از نهاد انسان برمیخیزد که: 📖«رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَريبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ ...»
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۰) «تا شکم دایر است، دل بایر است» 🔹یکی از تجربه های جالب امسال درک واضحتر تأثیر غذا بر لطافت نفس و میل به عالم قدس بود. شبهای ماه مبارک رمضان تا سحر بیدار میماندم. هر چه به سحر نزدیک میشد حتی قلب قاسی من هم لطافت بیشتر و احساس شدیدتری به عبادت پیدا میکرد. 🔸ولی به محض اینکه سحری میخوردم و دوباره قبل از اذان صبح یا نماز صبح برمیگشتم دیگر آن حال قبلی نبود. گویا انسان قلبش تیر خورده! مخصوصا وقتی این غذا چرب هم باشد که این حالت بیشتر میشد. آنقدر این حالت در ظرف چند دقیقه تأثیرش در میل انسان به عبادت و عالم غیب مشهود بود که آدم را عجیب به فکر فرو میبرد! ✋نکند خیلی از کم توفیقی های ما زیر سر این غذاها و کثرت و کیفیّت آن است؟! عبادت پیشکش یکی این شکم را مهار کند! 👈البته این نکته یک دلگرمی هم دارد. آن هم اینکه خیلی از کم میلی یا بی میلی هایمان به عبادت اصالت ندارد. تأثیر امور جزئی مثل این غذاهای جسمی و یا حرف زدنها و فکر کردنها و دیدن و شنیدنها است که غذای روحی ماست. والّا در جانمان واقعا اتّصال به غیب را دوست داریم. فقط باید مراقب این قلب بیچاره باشیم. 🔹وقتی با همین دید به روایات مراجعه کردم دیدم خیلی دقیق همه ی اینها را گفته اند و ما غافلیم! کسی که به دنبال حال خوش و عبادت است ضروری است که به کیفیت و کمیت غذایی که میخورد توجّه داشته باشد. آخر هر غذایی؟ هر وقتی؟ به هر اندازه ای؟! 🔸چه تعبیر زیبایی است که انسان مؤمن عفّت بطن دارد. البته امور دیگر هم هست ولی همینکه به چشممان بیاید خیلی اهمیت دارد. «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ صَلَاحَ عَبْدٍ أَلْهَمَهُ قِلَّةَ الطعام»
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۱) «التجاره تزید فی العقل» 🔹در مسجد گوهر شاد نشسته بودم. کنارم چند نفر رنگ پریده مثل افراد احتمالا کم سواد و ساده ی شهرستانهای دوردست با لهجه خاصی مشغول حرف زدن بودند. یکی دیگر طرف دیگرم کنار یک عرب نشسته و راحت داشت عربی صحبت میکرد! خودم تعجب کردم چنین شخصی چطور اینقدر عربی مسلط است. 🔸صحبتش که تمام شد گفت کار خدا ایشان در کویت مدتها کفیل من بود. میخواستم بروم کویت برای حل کردن مشکلی که دیدم مثل یک معجزه خودش برای زیارت آمده و اینجا نشسته! بعد آمد سمت این چند نفر و گفت اهل لامرد هستم و آنها هم گفتند اهل گراش اند! بعد دیدم مقداری به هم آشنایی دادند و آشنا درآمدند. 👈همه ی صحبتشان از تجربه کارشان و خاطراتشان در دبی و قطر و کویت و دیگر بنادر بود. یکی میگفت پدرش سال ۴۶ در قطر فوت شده و در قبرستان شیعیان دفن شده. چیزی که برایم جالب بود این بود که این تجارت و سفر به نقاط مختلف و کشورهای مختلف چقدر در اینها بلند نظری و روشنفکری ایجاد کرده. 👈گویا با مؤمنین عادی دیگر فرق دارند. یک پختگی و فرهیختگی در آنها ایجاد شده بود. آن بساطت و خامی که معمولا از اینگونه افراد آدم میدید در اینها دیده نمیشد! حتی اگر دانشگاه هم میرفتند شاید اینگونه به آنها وسعت نظر نمیداد که این تجارت و سفر در آنها ایجاد کرده. 💡به یاد این روایت افتادم که: (التجاره تزید فی العقل) اینها درکهایی داشتند که احساس کردم امثال بنده ندارند. دینداری و تقوای چنین افرادی هم طعم و عمق دیگری دارد. ✋مشکل بسیاری از مسئولان ما این است که پختگی عقل تجارت ندارند. خامند هر چند انبار اصطلاحات و تقوا باشند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۲) «آیا مردم نسبت به دین و نظام دینی دلسرد شده اند؟!» «نقدی بر آمارها» 🔹این روزها در ایّام عید نوروز و ماه مبارک رمضان توفیق نصیب شده به مشهد مقدّس مشرّف شده ایم. شبها که برای زیارت میروم حجاب زائرین در بیرون حرم در موارد زیادی مناسب نیست. ولی روشن است که به محبّت حضرت این راه را آمده اند و این بد حجابی از لوازم سطح فرهنگ دینداری جامعه در زمینه حدود حجاب است. 👈حدود و ثغور دینداری مردم تابع دین محقَّق در سطح جامعه است تا دین معرّفی شده در منابع و سرچشمه ها! دین محقَّق هم عالم خودش را دارد و در آن مثلا گاهی واقعا گمان میشود این سطح از دینداری کافی است و تناقضی ندارد! 👈ولی کسی که از زاویه ی دین معرَّف به این نوع دینداری نگاه میکند ممکن است احساس تناقض و بد گمانی غیر پیدا کند. با یکی از زوّار حرف میزدیم که صفحه ی مجازی خود را نشان داد و انتقادات خودش را از وضعیت کشور و مانند آن عنوان میکرد. 👈ولی با این وجود برای زیارت آمده بود و در اعماق دلش انسان احساس میکرد پیوند خاصی با این نظام برآمده از این معنویّات دارد هر چند فعلا به دلیل موانعی گمان میکند با آن مشکل دارد. 🔹یک مغالطه ای که در تحلیل وضعیت مردم و نسبت آنها با دین و نظام دینی وجود دارد تفکیک نکردن بین حالات اصیل مردم و حالات نشأت گرفته از زنگارها و غفلتها و موانع عارضی است. ممکن است افرادی به دلیل حال عارضی که فعلا پیدا کرده اند در ظاهر میانه شان با دین و نظام دینی ضعیف شده باشد. ⬇
👈ولی آن حال اصیل مخفی شده شان که واقعا در باطن آنها وجود دارد هر چند از خود آنها هم فعلا به دلیل مانع مخفی مانده کاملا طرفدار دین و نظام دینی است. ✔برای داشتن یک قضاوت بهتر باید آن حالات اصیل را هم در نظر گرفت. آن حالت ریشه دار در اعماق فطرت و اعماق حافظه ی تاریخی و فرهنگی ما باید دید چه طلبی دارد؟! آن حالت اصیلی که گاهی هنگام بحرانها یا اضطرارها یا برطرف شدن موانع طلب اصیل خودش را بروز میدهد. ⚪یکی از جاهایی که این حالت ناب و اصیل و باطن شگفت انگیز انسان ایرانی خود را توانست نشان دهد بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی بود. شهادت ایشان طوری بود که همه ی این حجابها و موانعی که بر آن من اصیل ایرانی افتاده بود را طوری یکباره کنار زد که آنان که نگاهی دیگر به جامعه و معانی کامن در آن دارند خوب فهمیدند این ایران عزیز چه حالت اصیل و نابی در سینه اش پنهان کرده است. 👈دو ماه قبلش برخی نادانان فکر میکردند ایرانیان همان غافلان آبان سال ۹۸ هستند! ولی دو ماه بعد در دیماه ۹۸ دیدند اصلا یک ایران دیگری وجود دارند که خیلی اصالت دارد ولی موانع نمیگزارد خوب خودش را نشان دهد. 💭یادم می آید یکی از اقواممان که اصلا میانه ای با نظام و شاید تا حدودی دینداری نداشت آنطور آن روزها برای حاج قاسم گریه میکرد و طرفداری میکرد و یک میل شدیدی به نظام اسلامی و دین پیدا کرده بود که وقتی او را میدیدم متوجّه میشدم هیچ ربطی به آن شخص سابق ندارد. هیچ ربطی به جو گیر شدن هم ندارد. 👈گویا آن من اصیلش از باطنش دارد زبانه میکشد و ظاهر میشود. آن تمایلات واقعی اش که پنهان مانده بود فرصت بروز پیدا کرده است. حقیقت انسان ایرانی نوعا همین است. 👈یکی دیگر از این امور که باز آن حالت اصیل انسان ایرانی را ظهور میدهد عزاداری سیّد الشهدا و همینطور زیارت اربعین در زمان ماست. 🔹به دلیل برخی مشکلات این زمان دیگر مثل قبل انسان وقت نمیکند به فامیلش سر بزند. یا به یاد آنها بیافتد! هر کسی در گوشه ای و شهری هست و شاید حتّی گاهی ناراحتی هایی هم بین آنها پیدا شود. در ظاهر ممکن است کسی بگوید اینها تقریبا ربطی به هم ندارند. رابطه ی شما با دوستتان یا همکارتان خیلی مهمتر از این رابطه ی فامیلی است. در ظاهر هم درست میگوید. ولی آیا اگر آن پیوندهای واقعی زمینه ی بروز پیدا کند واقعیت همینطور است؟! 👈یکی از اقواممان چندی پیش به رحمت خدا رفت. همین باعث شد که همه دور هم جمع شوند. فوت ایشان مانند یک نسیمی بود که آن آتش زیر خاکستر روابط رحمی را جلوه دهد. دیدیم همه دور هم جمع شده بودند و فرصت پیدا کرده بودند به همدیگر توجّه کنند و اینکه از یک ریشه هستند و همدیگر را دوست دارند. 👈محبّتشان خیلی نسبت به هم بیشتر شده بود. شاید خودشان هم نمیدانستند که اینقدر همدیگر را دوست دارند و برای هم مهم هستند. شاید خودشان هم نمیدانستند که اینقدر آن شخص متوفّی را دوست داشتند و فقط به خاطر غفلتها و موانع بود که نمیتوانستند به این حالات اصیلتان توجّه داشته باشید و برای همدیگر وقت بگذارند. 👈نکته ای که هست این است که اگر ما در زمان عادی احساس محبّت خاصی بین برخی از مردم با دین و نظام دینی نمیبینیم نباید در یک قضاوت عجولانه معانی باطلی را نتیجه بگیریم. 👈گاهی به دلیل اینکه برخی موانع و دشمنی ها طوری شده که نمیگذارد انسانها به دین و لازمه ی آن که نظام دینی است فکر کنند آن محبّتهای عمیقشان فرصت بروز پیدا نمیکند. آن اندیشه های واقعی شان ابراز نمیشود! بلکه خلافش را هم بیان میکنند. ✔اگر اینطور است باید چه کنیم؟! این است که مدام سعی کنیم مردم را به آن میل واقعی و اصیلشان توجّه بدهیم. تا بتوانند به آن فکر کنند و محبّت ریشه دارشان فرصت ظهور و بروز پیدا کند. این فکر و این محبّت باعث کنار رفتن شبهات و بیشتر شدن این احساسات و هم بستگی های اجتماعی پیرامون آن گرایشات اصیلش میشود. 👈ادّعا این است که چنین ظرفیّت بزرگی در ضمیر انسان ایرانی نسبت به دین و نظام دینی قابل اثبات است و باید هر گونه قضاوت و تحلیلی مبتنی بر توجّه به این خمیر مایه اساسی باشد. 👈باید برای استحصال این جواهرات مخفی شده در درون بخشی از جامعه ی ایرانی برنامه ای داشت. آنها را متوجّه تمایلات واقعی پنهان شده در ورای تمایلات ظاهری اش مخصوصا در زمانه ی نبرد شناختی نمود. باید خود واقعی شان را به خودشان نشان داد تا برآورد اشتباهی نسبت به خودشان پیدا نکنند! تا خودشان را انکار نکنند! تا ما هم برداشت اشتباهی از جامعه ی خودمان پیدا نکنیم. 🚫ولی بدانیم اگر در این امور تسامح و تساهل کنیم و این زنگارها روز به روز بیشتر شود ممکن است آن خود واقعی واقعا فراموش شود و یا از بین برود. وظیفه ی ما یادآوری آن عوامل پیوند آفرین عمیق بین ما و برطرف کردن موانع توجّه جامعه نسبت به آن و تلاش برای اثاره ی عواطف ایرانیان پیرامون آن است. همان چیزهایی که مایه اتّحاد و پیوند خانواده ی ایرانی است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۳) «احتیاط در تغییر کتب درسی» «یکی از عوامل احساس تفاوت با نسل جدید» 🔹کتاب فارسی اول دبستان را فرزندم را گشودم. دیدم تقریبا هیچ خاطره ی مشترکی با این کتاب ندارم! همه چیزش را تغییر داده اند! احساس غریبه بودن داشت. فقط شاید همان صد دانه یاقوت باقی مانده بود که آن هم شاید بعدا تغییرش بدهند. 💭یک مطلبی از سابق در ذهنم بود که دیگر برایم خیلی پر رنگ شد! آن هم اینکه یکی از دلایل احساس گسست با نسل جدید اساسا به تغییر در خاطرات مشترک و عوامل پیوند دهنده برمیگردد. 👈یکی از ریشه های جدّی آن هم ورای همه ی اختلافاتی که در روند رشد ما ایجاد شد به اختلاف در آموزش و کتابهای درسیمان برمیگردد. ✔ما معمولا یکی از عوامل مهم پیوندمان در خانواده همین تصوّرات و خاطرات مشترکی است که از کودکی با هم تجربه کرده ایم. همانکه دیگران ندارند ولی ما داشته ایم. همینها ما را با یکدیگر نزدیک کرده و یک احساس مشترک بینمان ایجاد میکند. یک انس و الفتی بینمان ایجاد میکند. ✔وقتی اینگونه است میتوان به خوبی درک کرد که یکی از بهترین و مؤثرترین راه های ایجاد گسست و اختلاف و تفرقه نسلی و اجتماعی دست بردن در کتابها و تغییر در آنهاست. آن هم با یک مغالطه ی بزرگ که شأن کتاب درسی را صرفا به صرف ابزار یادگیری تقلیل دهیم و از شئون مهم دیگر آن مانند ایجاد اتّحاد و اشتراک در خاطرات یکسان یادگیری و قدرت ارجاع و پیوند دهندگی آن غافل شویم. ✔کتاب درسی برای یک ملّت خاطرات یکسان میسازد و آنها را به هم نزدیک میکند. مثلا کتاب فارسی و درسهای آن صرفا برای یادگیری زبان نبود. یک عامل قوی پیوند دهنده هم بود. 🔹سابقا کتابی به نام «پژوهش و نگارش کتاب درسی» اثر یکی از پژوهشگران غربی در این عرصه به نام یان میک میخواندم. نکات مهمی در همین زمینه میشد از آن کتاب استفاده کرد. مثل اینکه جایی گفته بود: 📖«نباید از ظرفیت کتاب درسی در انتقال ارزشها و نگرشها غفلت شود که بهترین ظرفیت بوده است» 👈و یا اینکه جایی خاطر نشان میکرد: 📖«برای تحول به جای کارهای دشوار و پر هزینه دوره تربیت و توجیه معلم و متحول سازی شیوه ی تدریس معلم و... باید به فکر تحول در کتاب درسی بود» 👈یا اینکه در موضع دیگری گفته بود: 📖«کتاب درسی از برنامه ریزی آموزشی یا معلم مهمتر است چون همه چیز بر محور آن است و مهمترین ابزار آموزشی و قلب مراکز آموزشی است» 👈در موضع دیگر هم اینگونه گفته بود: 📖«بسیاری در تحلیل ضعف آموزشی انگشت اتهام را به شاگرد یا معلم میگردانند ولی نادرا این تشخیص را میدهند که کتاب درسی نقش بسیار زیادی در این امر میتواند داشته باشد» 👈شاید مهمترین و تکان دهنده ترین فرازی که در این کتاب به یاد دارم این مطلب بود که: 📖«از آنجا که گاهی ۶۰ درصد عمر دانش پژوهان با کتاب درسی میگذرد سرنوشت یک ملت را کتاب درسی او تعیین میکند» 🔹البته لزوما مدّ نظرم نیست که یک دسیسه ای در این زمینه رخ داده است. نه! گاهی حتّی با نیّتهای خوب میشود چنین لطمه های بزرگی زد. اساسا باید یک اصل اساسی را تأسیس کرد. آن هم اینکه در کتب درسی که همه ی انسانها یا یک گروه خاص با آن در مراحل رشدشان ارتباط برقرار میکنند باید اصل را بر عدم تغییر قرار داد مگر ضرورتی رخ دهد. 👈اصلا نباید به تغییر مدام و کوتاه مدّت این کتب خوش بین بود. مخصوصا کتب اصلی که همه به نوعی با آن پیوند عاطفی برقرار کرده و در ظروف تأثیر گذار عمر انسان آنها را فرا میگیرد. 👈ما وقتی دچار گسست فرهنگی و تاریخی با پیشینه ی خود شدیم که یادگیری کتب فاخری مانند گلستان سعدی را از ما گرفتند! نسل نوین با کتبی جدید که خزانه ی تصوّرات آنها را تشکیل میداد پرورش یافت که باز تا حدودی چند دهه باعث اشتراک نسبی میان آنها شد. 👈متأسّفانه در دوران ما با برخی اغراض فاسد یا کم بصیرتی ها یا ... مدام کتابهای درسی مخصوصا در مقاطع حساس تغییر میکند. این امر باعث نوعی گسست اجتماعی بین ما شده است. 👈ما اگر مانند همیم به خاطر همین اشتراکاتمان است. بسیاری از این اشتراکات را از وحدت در متون درسی که عمرمان را با آن گذرانده ایم حاصل میشود. 👈در همین فضای طلبگی هم این را تجربه کرده ایم. وقتی به هم میرسیم عمدتا به خاطر کتبی واحد که آن را آموخته ایم احساس قرابت و پیوند خاصی داریم. کتبی مانند صمدیه و سیوطی و شرح لمعه و... . نمیگویم نباید کتاب درسی را متناسب با ضرورتها تغییر داد، ولی باید بدانیم چقدر مسأله خطیر است. 👈اگر واقعا دیدیم اثری مطلوبتر بعد از مدّتها پیدا شده یا تولید شده، حساب شده آن را وارد گردونه کنیم. در این امر بی باک نباشیم. الآن با طلابی که کتابهای دیگری یاد میگیرند تا حدودی گاهی احساس گسست میکنیم. باید خیلی مراقب بود و نسبت به کتاب درسی سهل انگار نبود.
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۴) «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي‏ تَحَبَّبَ‏ إِلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي‏» 🔹یکی از فرازهای دعای ابوحمزه که عجیب آدم را متأثّر میکند این فراز از دعای زین العابدین علیه السلام است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي‏ تَحَبَّبَ‏ إِلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي‏» 🔸حمد و ثنا مخصوص آن خدایی است که با وجود اینکه ذرّه ای نیاز و چشم داشتی نداشت به من ابراز محبّت میکند. محبّتی نه از روی لذّت یا منفعت! محبّتی ناب آن هم از غنیّ علی الاطلاق! مالک آسمانها و زمین! قادر متعال! ذو الجلال و الاکرام! 🔹همانکه در ماست و با ماست و محیط بر ماست! محبّت به چه کسی؟! به من گنهکار و غافل و بی مقداری که حتّی به اندازه ی ذرّه ای هم در میان اقیانوس مخلوقات او نیست! 😢این همه کرامت و بزرگواری را وقتی انسان تصوّر میکند حیران میشود! دوست دارد از شرمندگی اصلا نباشد. 😭خدای من! تو کجا و من کجا؟! من پست و بی مقدار کجا و نگاه تو کجا؟! من بیچاره کجا و نظر کریمانه و محبّت آمیز تو کجا؟! 🔸یک ذکری برای قنوت و دیگر حالات هست که خیلی دل انگیز و زیباست. در چند موضع آن انوار پاک به ما یادش داده اند: 📖«الهی حَبِّبْ الِيَّ لِقَاءَكَ وَ أَحْبِبْ‏ لِقَائِي‏ وَ اجْعَلْ لی فِي لِقَائِكَ الرَّاحَةَ وَ الرَّحْمَةَ وَ الْكَرَامَة وَ أَلْحِقْنِي بِصَالِحِ مَنْ مَضَى وَ اجْعَلْنِي مِنْ صَالِحِ مَنْ بَقِي‏»
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۵) «دندان درد فرزند» «خواب غفلت و سکر طبیعت» 🔹فرزندم دندان درد گرفت! اوّل نق میزد و بعد ناله و دیگر اواخر شب که اشتغالات آدم به پیرامون کمتر شده و توجّهش به درد بیشتر به گریه افتاده بود. دلداری اش دادم و مسکّن دادم ولی با گریه گفت: شما متوجّه نیستید! اینها روی من اثر ندارد! 💭با خود گفتم بهترین مسکّن در این حالت «نیروی اشتغال و غفلت» است! همینکه گفتم بیا با گوشی مادرجون بازی کن –که قبلا اجازه آن را نداشت- دیدم انگار یک دفعه دردها را فراموش کرد!😊 🔸مقداری که بازی کرد دوباره گریه اش شروع شد که دندانم درد میکند و این بازی ها هم تکراری است. دو تا بازی جدید اجازه دادم پیدا کند و نصب کند که واقعا دیگر دردش یادش رفت و ساکت و خوشحال مشغول بازی شد! 🔹رفقا داستان «سکر طبیعت» و «خواب غفلت» که اولیاء الهی مدام به ما تذکّر داده اند همین است! همه مان مبتلا به درد رذائل و مهمتر از آن درد دوری از خداوندیم! ولی فعلا با زنجیرهای تعلّقات و شهوات و آمال و امانی خود را به غفلت کشانده ایم! 🔸همینکه مقداری برخی از اینها تکراری میشود و آن درد واقعی مان اندکی ظاهر میشود تا ما را به فکر معالجه بکشاند سریع دوباره یک بازی جدید و یک آروزی جدید و یک ماجرای جدید در ذهنمان نصب میکنیم! به جای آنکه به فکر معالجه ی درد باشیم به دنبال مسکّنیم! 🔹چرا برخی، از اولیاء الهی بدشان می آید؟! چون وجود آنها و کلام آنها این انسانها را به یاد دردشان انداخته و غفلتها را کنار میزند! آنها را متوجه نواقصشان میکند. همین است که دیدنشان برایشان درد آور میشود. اثر مسکّن غفلتشان را از بین میبرد!
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۶) «شبهای قدر با طعم ولایت مولا علی» 💔ای جانها به فدای سر شکافته ات ای مولا جان! ای آنکه در شهادتت هم به فکر ما بیچارگان بودی! اجازه دادی خون فرق سرت در محراب عبادت جاری شود تا شبهای قدر ما بیچارگان را با یاد و خاطره ات آباد کنی! 💔و چه سرّی است پیوند خوردن شبهای قدر با نام و یاد تو ای مولا! مولا جان! راستی اگر از ابتدای زندگی تا انتهایش سر به سجده آوریم و خداوند را برای توفیق آشنایی با تو و اولاد طاهرینت شکر کنیم باز کم است! 🙏خدایا شکرت که در این سرای فانی ما را با این انوار پاک عرش نشین آشنا کردی! خدایا شکرت که از همان ابتدا محبّت مولایمان را در قلبمان قرار دادی! 💗راستی که توجّه به همین نعمت کافی است که دیگر همه غم و غصه ها را فراموش کنیم. 📖«خَلَقَكُمُ‏ اللَّهُ‏ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ‏ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ‏ وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا» 🌸خدا رحمت کند جابر بن عبد الله انصاری را که در کوچه های انصار در مدینه راه میرفت و صدا میزد: 📖«عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ يَا مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ أَدِّبُوا أَوْلَادَكُمْ عَلَى حُبِ‏ عَلِيٍ‏ فَمَنْ أَبَى فَانْظُرُوا فِي شَأْنِ أُمِّه»
خلاصه پیرامون اجنّه در حکمت اسلامی.pdf
547.9K
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۷) «خلاصه ای پیرامون جن از منظر حکمت اسلامی» 🔹چندی پیش بدون مناسبت خاصی متنی در مورد اجنّه در کتب فلسفی نگاشتم. الآن به مناسبتی به یادش افتادم و به ذهنم آمد بذلش کنم تا بین نوشته ها از بین نرود. شاید به درد کسی خورد. 👈در این نوشته از راه های اثبات اجنّه و نقدهای آن گزارشی میشود. مثلا از این بحث شده که آیا دلیل عقلی برای اثبات وجود اجنّه تا کنون اقامه شده است؟ 👈همینطور در مورد این نسبت بحث میشود که آیا واقعا ابن سینا و حکمای اسلامی منکر وجود اینها بوده اند یا فقط آنها را موجوداتی خیالی دانسته اند؟ 👈در ادامه از نظریّات چهارگانه حکما در تبیین ماهیت اجنّه صحبت میشود. همینطور از چرایی این نکته بحث شده که چرا اجنّه در اماکن خاص عمدتا دیده میشوند؟ 👈در ادامه از ازدهار بحث از این موجودات با اثبات عقلی عالم مثال مجرّد در فلسفه اشراق سخن گفته شده است. بحثی هم در این زمینه آمده که آیا ارتباط با اجنّه نشانه ی قوّت نفس است؟ 👈همینطور بحث مهمی در این عنوان که چرا اجنّه مانند انسان امکان ترقّی روحی به مدارج بلند را ندارند؟ همچنین توصیفی از نظامات اجنّه در کلام برخی حکما آمده است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۸) 🌸«حُبُ‏ عَلِيٍ‏ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ»🌸 🔹در محفلی بودیم که استاد محترم این روایت را خواندند که: «حُبُ‏ عَلِيٍ‏ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ» با توجّه به قطعی بودن ترغیب به عمل و پرهیز از گناهان و مضامینی مانند اینکه: «أَنَّ وَلَايَتَنَا لَا تُنَالُ‏ إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَاد» 👈تبیین ایشان این بود که این محبّتی که باعث میشود دیگر هیچ گناهی به انسان آسیب بزند همان محبّت کاملی است که با وجود آن دیگر گناهی از انسان سر نمیزند. یعنی جمله از باب سالبه به انتفای موضوع است. 👈یکی از عزیزان بعد از جلسه نظر حقیر را خواست. در هر حال وجوهی در این زمینه میتوان گفت. ورای اینکه این مضمون از حیث سندی چقدر قابل دفاع است میتوان خود این مضمون را با قطع نظر از سند مورد بررسی قرار داد. 👈مثلا ممکن است گفته شود محبّت از آن حسناتی است که اگر با انسان به آن عالم آورده شود هیچ سیئّه ای نمیتواند آن را از بین ببرد. برخلاف دیگر حسنات که ممکن است در جرح و تعدیلها با سیئّات از بین بروند و دیگر اثری نداشته باشند. 👈محبّت علامت یک گرایش اصیل و واقعی است و محبّت ولیّ الله نیز به خاطر متعلَّق آن منشأ آثار عظیمه در حیات انسان خواهد بود. ولی اشکال این است که ظاهر تعبیر این روایت این نیست که این محبّت باقی میماند بلکه گویا میخواهد بگوید وقتی این باشد دیگر گناه اثری بر انسان نمیگذارد. 👈این وجه تنها مبیّن همین اندازه است که گناهان نمیتواند این محبّت را از بین ببرد. وجوه دیگر هم ممکن است بیان شود. ⬇
💡ولی آنچه به ذهن خطور کرد آن است که میتوان گفت حقیقتا اگر محبّت مولا و بالاتر از آن شیعه بودن و ولایت ایشان در وجود کسی باشد دیگر گناهان نمیتوانند مانع او شوند. اگر سرتاپا گناه هم باشد باز هیچ ضرری به او نمیرساند. ✋ولی مگر میشود؟! پس این همه دستور به پرهیز از گناهان برای چیست؟! 👈پاسخ این است که ضرر گناهان در مانع شدن از وصول انسان به مقام برتر است. ولی انسانی که اهل محبّت و ولایت است آنچنان گوهری در وجودش است که این گناهان هر چند برای او مشکلاتی به بار خواهند آورد ولی در نهایت همگی شکست خورده و نمیتوانند ضرر نهایی خودشان که مانع شدن از وصول این شخص به مقام عالی انسان است را به او برسانند. 👈این محبّت آنقدر ریشه دار و اصیل است که در نهایت انسان را به سرچشمه میرساند. ضرر همه ی گناهان و معاصی را ولو بعد از مدّتها خنثی میکند و به مسیر خود تا رسیدن به چشمه ادامه میدهد. همان چشمه ای است که هیچ مناسبتی با این گناهان ندارد. در بذل الخاطر ۷۵۹ نکته ای در این باره گذشت. 👈چیزی شبیه تفسیری برخی روایات در مورد: فوقاه الله سیئات ما مکروا نسبت به مومن آل فرعون که هر چند به شکل فجیعی شهید شد ولی باعث نشد ضرری به ایمانش برسد. در اینها هم خداوند آن ضرر نهایی این معاصی را که مانع شدن کامل از رسیدن به سرچشمه است را میگیرد. 🔹قرینه ی این برداشت ادامه ی همین نقل است که دارد: «وَ بُغْضُ عَلِيٍّ سَيِّئَةٌ لَا يَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة» یعنی کسی که بغض ایشان را دارد ولو سر تا پا ثواب باشد اساسا اقتضاء وصول به جایگاه برتر را ندارد. اصلا آن گوهر را ندارد که با آن عروج کند. 👈قرینه ی دیگر این برداشت روایت سوّم از «بَابُ مَا يَنْطِقُ بِهِ مَوْضِعُ الْقَبْر» کتابِ کافی است که راوی از امام صادق علیه السلام میپرسد که از شما شنیدم که فرمودید تمام شیعیان بدون استثناء هر چند اهل معصیت هم باشند اهل بهشت هستند. حضرت فرمودند درست گفتم! «قَالَ صَدَقْتُكَ كُلُّهُمْ وَ اللَّهِ فِي الْجَنَّةِ» 👈راوی میگوید گناهان زیادند و برخی گناهان کبیره اند! حضرت فرمودند منظور من آن است که در قیامت همه ی شما با شفاعت پیامبر و وصی او اهل بهشتید ولی به خدا سوگند من از برزخ شما هراس دارم! 📖«لَكِنِّي وَ اللَّهِ أَتَخَوَّفُ‏ عَلَيْكُمْ‏ فِي الْبَرْزَخِ قُلْتُ وَ مَا الْبَرْزَخُ قَالَ الْقَبْرُ مُنْذُ حِينِ مَوْتِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ» 👈این روایت هم نشان میدهد آن محبّت و تشیّع و ولایت آنچنان اقتضائی است که همه‌ی زنجیرها را ولو بعد از مدّتی عذاب پاره کرده و در نهایت انسان را به موطن نورانی خودش میرساند. قرینه ی دیگر برای این برداشت همین نقل در تفسیر منسوب به امام عسکری ع است که در هر حال میتواند مؤیّدی برای این برداشت باشد: 📖«إِنَّ وَلَايَةَ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا شَيْ‏ءٌ مِنَ السَّيِّئَاتِ وَ إِنْ جَلَّتْ إِلَّا مَا يُصِيبُ أَهْلَهَا مِنَ التَّطْهِيرِ مِنْهَا بِمِحَنِ الدُّنْيَا، وَ بِبَعْضِ الْعَذَابِ فِي الْآخِرَةِ إِلَى أَنْ يَنْجُوَ مِنْهَا بِشَفَاعَةِ مَوَالِيهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ» 👈از همینجاست که محب امیر المؤمنین و شیعه ی اهل بیت در نهایت اهل سعادت بزرگ است که جز با چنین محبّت و ولایتی قابل دسترسی نیست. نباید به شیعیان هر چند اهل معصیت با دیده ی تحقیر نگریست. 🚫فقط باید بدانند این گناهان سه اثر دارند؛ 1⃣یکی اینکه راه آنها را دور میکند 2⃣و دیگر اینکه اگر زیاد شد نعوذ بالله این محبّت را از آنها میگیرند! 3⃣سوّم آنکه مراتب محبّت و درجات اهل ولایت بسیار است و شاید بی پایان و باید شیعیان با طاعت و عبادت در این درجات سبقت بجویند؛ در روایت امام صادق علیه السلام به ابو بصیر همین مطلب بیان شده که: 📖«وَ اللَّهِ مَا بَعْدَنَا غَيْرُكُمْ وَ إِنَّكُمْ مَعَنَا فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى فَتَنَافَسُوا فِي‏ الدَّرَجَات» 👈و همین امر مفاد روایت دیگر امام صادق علیه السلام است که: «إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْت‏ ... مِنْ قَلِيلِ الْخَيْرِ وَ كَثِيرِهِ فَإِنَّهُ‏ يُقْبَلُ‏ مِنْك‏»
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۹) «الدَّالُ‏ عَلَى‏ الْخَيْرِ كَفَاعِلِهِ» «حلاوت صلوات جلوی ضریح» 🔹یک روایتی هست که هم شیعه از اهل بیت علیهم السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را نقل کرده اند و هم اهل سنّت با اسانید مختلفی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که: «الدَّالُ‏ عَلَى‏ الْخَيْرِ كَفَاعِلِهِ» 🔸از آنهایی است که تقریبا از مسلّمات روایی است. مرحوم شیخ صدوق در ابتدای کتاب ثواب الاعمال میگوید اصلا به خاطر همین روایت این کتابش را نوشته است. 🔹آدم گاهی برخی چیزهای خوب را تجربه میکند دوست دارد دیگران هم آنها را تجربه کنند. مثلا یک شیرینی فروشی پیدا میکند به دیگران هم میگوید از آن خرید کنند. یک ویژگی طبیعی و شایع بین همه هست. 🔸در امور معنوی هم همینطور است. خوب است گاهی اگر چیزهایی تجربه کردیم به دیگران هم آدرسش را بدهیم. تک خور نباشیم! همین بهره مند کردن دیگران از آن بخشی از لذّت روح است. 🌷یکی از این شیرینی های معنوی که بارها در حرم امام رضا علیه السلام تجربه شده این است که در موضعی مقابل ضریح با توجّه زیارت جامعه را بخوانیم و حسابی با ذکر فضائل و عظمت این انوار پاک دم بگیریم! 🌷همینکه تمام شد با همین حرارت و شوری که از این زیارت گرفته ایم به ضریح و بالای آن نگاه کنیم و شروع کنیم با تمام وجود صلوات بفرستیم و در این ذکر شریف فرو رویم و غرق شویم! 🌷همه چیز را-حتی حوائجمان را-فراموش کنیم و غرق عظمت این بارگاه و خدایی شویم که چنین انواری را آفرید و با صلوات فرستادن با زبان حال بگوییم خدایا از ما بیچارگان که گذشت ولی عجب نورهای پاکی آفریدی! «فتبارکَ الله أحسنُ الخالقین!»
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۰) «وَجَدَها تَغْرُبُ‏ فِي‏ عَيْنٍ‏ حَمِئَة» 🔹بعد از ظهر از مشهد با وسیله شخصی عازم قم شدیم. غروب آفتاب از شهر نیشابور گذشته بودیم و به سمت سبزوار یا همان بیهق قدیم میرفتیم. این صحراهای بین نیشابور تا بیهق را میدیدم و در ذهنم تاریخ عظیمی را مرور میکردم که بر این مناطق گذشته؛ واقعا خیلی خبرها در سینه دارد. 👈 چیز جدیدی که تا کنون اینگونه ندیده بودم را در این صحراها مشاهده کردم. آفتاب مستقیم از جلو به چشممان میزد! خانواده گفت گویا ما با خورشید در حال مسابقه هستیم تا غروب نکند! تشنه هم بودیم و منتظر افطار! 👈گفتم برویم تا نماز در جوار امام زادگان خسروجرد بعد از سبزوار توقّف کنیم. همین که میرفتیم دیدم خورشید مدام در این صحرای بزرگ از ما دورتر میشد و این سفید نورانی مدام به زمین نزدیکتر میشد! 👈کم کم رنگش سرخ شد طوری که آسمان نزدیک خود و زمینی که گویا میخواست در آن فرو برود را هم سرخ نشان میداد. به شکل خیره کننده و زیبا و وجد آوری دیدم کم کم با همان سرخی در دل آن صحرای بزرگ دارد غروب میکند و در خاک سرخ آن صحرا فرو میرود! 🌸صحنه ی زیبا و پر شکوهی از خلقت بود. تا کنون به این شکل ندیده بودم. به یاد ذو القرنین و این آیه افتادم که: 📖«حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ‏ فِي‏ عَيْنٍ‏ حَمِئَة» 💡به ذهنم خطور کرد یک همچنین حالتی را شاید ایشان در جایی مانند یک منطقه آبی یا اقیانوسی در مغرب تجربه کرده که اینگونه خورشید آرام در دل آبی که غروب تیره رنگ دیده میشده فرو میرفته و عظمت غریبی را تداعی میکرده! فهمش برایم آسانتر شد. تعبیر آیه لطافت خاصی دارد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۱) «علی الدُّنیا بعدَک العَفا ...» 🔹جوانی با صفا برای مشورت پیشم آمد. یک حزن خاصی در نگاهش بود و یک وقار ویژه ای در رفتارش! به خاطر برخی آداب دینی از او و دیار و احوالش پرسیدم و گفتم چند تا فرزند هستید؟! 😢نگاه محزونی کرد و گفت برادری داشتم! چند ماه پیش پدر و مادر و برادرم برای زیارت اربعین رفته و تصادف کردند و همگی رحلت کردند! 💔این را که گفت گویا غم دنیا را در چشمانش دیدم! ترحّم و دلسوزی خاصی نسبت به او پیدا کردم! گفتم کجا زندگی میکنی؟! گفت یک حجره ای مسئول مدرسه بعد از آن واقعه در اختیارم گذاشته در آنجا زندگی میکنم! 🔸گفتم تو یادگار آن عزیزانت هستی! دور نیست تو و من و همگی نیز برویم! ولی سعی کنیم با روی سفید برویم! هر چه تو در علم و تقوایت افزوده شود نفعش به آنها هم به نوعی ان شاء الله خواهد رسید. 🔹نوعی زهد و رمیدگی از دنیا را در وجناتش میدیدم! گویا دلش را کنده اند و برده اند! گویا حال دلش این است که علی الدنیا بعدکم العفا! با خود گفتم واقعا برای این برادر عزیز دیگر دنیا چه زیبایی باید داشته باشد؟! 🔸خوشا به حالت که این عروس دنیای ما را عجوزه ای زشت رو و بد ذات یافته ای! بعد از رفتن همه عزیزان دیگر ای خاک بر سر دنیا و همه مال و منالش! به یاد کلام مولایمان ابا عبدالله بر بالین فرزند اربا اربایش افتادم که: 💔«قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ‏ الْعَفَا»💔 🔹رفقا واقعا دنیایی که از آن پیامبر و فاطمه و علی و حسن و حسین آنگونه رفتند دیگر جای دل بستن دارد؟! ای خاک بر سر همه ی زیبایی هایش اگر بخواهد آخرت را از یادمان ببرد!