eitaa logo
بذل الخاطر
954 دنبال‌کننده
1هزار عکس
3 ویدیو
12 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸مستکبرین و مترفین عالم به خوبی میدانند که اگر تعلیم و تربیت بر اساس بالا رفتن جمعی سطح آگاهی و فرزانگی هر چند در سطوحی مقبول برای همگان باشد عرصه بر آنان تنگ میشود. اگر آگاهی در علومی که طلبش بر همگان فریضه است مطرح شود در همان اول کار بازار آنها بسته میشود. راستش آدم احساس میکند گاهی میخواهند با چماق تخصص گرایی مؤمنین را از مسئولیتهای خود دور نموده و عرصه را برای اندیشه خاصی باز نمایند. 🔷گاهی آدم احساس میکند برخی این علوم و تخصصها و نظریات پیچیده و شیک آمده اند تا بدیهیات و امور واضح را نظری کرده و سپس در آن خدشه وارد کنند! خلاف بدیهیات تئوری افاضه میکنند! دفع الضروریات بالنظریات میکنند. چه بگویم؟! 🔶اندر حکایت گفته اند روزی یکی از برادران لر یک بار هیزم برای فروش با خود به اصفهان برد! یک اصفهانی زیرک شروع به معامله با این لر ساده و با صفا کرد! گفت این مقدار از هیزمها را از تو خریدم به این قیمت! این مقدارش را به تو پس میدهم به این قیمت! بقیه آنچه از تو نخریده بودم را میخرم به این قیمت! آن مقدار که به تو پس داده بودم را میخرم به این قیمت! دوباره همه را به تو پس میدهم به آن قیمت! اینقدر طولش داد که آخرش آن لر ساده دل یک چیزی هم به این مرد اصفهانی بدهکار شد! مرد شریف لر هم با صفا و سادگی معهود گفت: همه آنچه گفتی درست! فقط من نمیدانم آن بار هیزمی که من آوردم چه شد! 😂 🔹طلبکار دیگری به بدهکاری که اصفهانی بود رسید! گفت طلبم را بده! اصفهانی گفت: مگر من ۱۰ میلیون به تو بدهکار نیستم؟! گفت: آره! اصفهانی گفت: مگر تو ۱۰ میلیون از من طلبکار نیستی؟! گفت: آره؛ اصفهانی گفت: پس بی حساب شدیم دیگه😁 🔹این هم حکایت ما با این به اصطلاح غربزدگان دانشمند و توصیه های برخاسته از به اصطلاح علوم روز است! برخی از این نظریات را به نظرم اساسا نوشته اند تا فضا را غبار آلود کنند! نوشته اند تا حتّی بدیهیاتی مانند ضرورت استقلال را هم ما دیگر نفهمیم. سخن از بدیهیات گاهی مورد تمسخر واقع میشود! 🔸نکته چهارم «مهندسی شدن گرایشات تخصصی مبتنی بر اغراض سیاسی و الحادی»🔸 قطعا کلام تخصصی یا همان منطقی امری نیست که بتوان از آن گذشت. ولی آیا این امر با ادّعا درست میشود؟ آیا با حلوا حلوا گفتن دهان کسی شیرین میشود؟ باید بین علوم تخصّصی به معنای واقعی اش با آنچه در خارج به این عنوان در بازار علم عرضه میشود فرق گذاشت. این علوم تخصصی وقتی به غایت نسبتا مطلوب خود نزدیک میشود که کاملا آزاد و مبتنی بر جهانبینی های علمی مختلف شکل گرفته و در یک بستر کاملا علمی و آزاد ابراز شود. نه اینکه یک جریان مرموز جهانی سعی در قرائتی الحادی و داروینی و وحی گریز از علم نموده و بافته های خود را نام دانش و علم و تخصص داده و با آن بر دهان دیگران بگوبد! امروزه با همین انگاره تخصص و رشد علوم از ریشه طب سنتی ما که کارآیی اجمالی اش قابل انکار نیست را ردّ میکنند. به عبارت دیگر آنچه رخ داده تخصصی شدن واقعی علوم هم نیست بلکه مهندسی شدن علوم با انگاره های خاص است. 🔸نکته پنجم «لزوم مطالبه گری واقعی از نهادهای تخصصی»🔸 یکی از معایب تخصص گرایی منع دیگران از اعمال نظر و اظهار نظر در امور به بهانه ی متخصص نبودن است. همین امر باعث میشود که در این حوزه های عرصه برای به اصطلاح متخصصان خالی بوده و بتوانند هر لا طائلاتی را به خورد انسانها بدهند! اگر این امر با بالا بردن تعقل و فرزانگی عمومی اصلاح شود مطالبه گری واقعی از نهادهای تخصصی هم به عمل آمده و تخصص گرایی را در رسیدن به اهداف و عدم انحرافش یار مینماید. بعد دیگر این مسأله آن است که تخصصی شدن علوم به معنای از میان رفتن اختلافات بعضا بسیار عمیق بین متخصصین در موضوعات علمی نیست. حال ما در آن مسائلی که نیازمند نظر این متخصصان هستیم باید به کدام عمل کنیم؟
✔️این همان مسأله ای است که از دیرباز در فقه اسلامی مطرح بوده است؟ چگونه میتوان اعلم را تشخیص داد؟ خب یا باید شهرت مفید علمی یک نظر پیدا نماید و یا باید خودمان قریب به اجتهاد بوده و بتوانیم اجمالا بفهمیم کدام عمیقتر است. در بسیاری از موارد که شهرت مفید علم وجود ندارد تنها راه همان است که خود انسانها مراتبی از فضل را قبلا تجربه نموده باشند تا بتوانند به خوبی تصمیم بگیرند که تن به چه نظری بدهند. آیا با تخصص گرایی به معنای رائجش چنین چیزی برای ما ممکن است؟! 🔹گویا در نگاه های افراطی به تخصص گرایی مقداری از عظمت ذهن انسان و توانایی های بسیار گسترده ی آن نیز غفلت شده است. این ذهن انسان اگر درست شکوفا شود بسی بیش از آنچه گمان میرود توان رشد دارد. همچنین باید دانست که دیگر برخلاف قدیم جامعیت به معنای تخصص در همه رشته ها بی معناست. ولی این امر منافاتی با آن ندارد که برخی مسائل بعضا بسیار مهم مبتنی بر مقدماتی باشد که چندان به آن تخصصهای ویژه محتاج نبوده تا نتوان در مورد آن نظر صادق یا نزدیک به واقع داد. 🔸دو تا منبری مشهور قبل از انقلاب گویا در قم بوده اند که گویا تفاخری نسبت به هم داشته اند. یکبار یکی برای آنکه گوی سبقت را از دیگری برباید روی منبر گفت ای مردم این مطلبی که میگویم را وقتی به مکه رفته و در کتابخانه ی آنجا رفتم از فلان کتاب دیدم! دیگری بعد از او منبر رفت و با کنایه به آن منبری دیگر گفت بابا مردم این که کتاب خونه مکه رفتن نداشت! کتابش توی همین گذر خان خودمان هم هست! خلاصه اینکه برخی مطالب نیازمند 40 سال استاد دیدن و متن انگلیسی تخصصی خواندن و... که نیست. 🔸جانب دیگر این مسأله به آن برمیگردد که اساسا برخی مسائل اهمیتی دارند که انسان نمیتواند به سادگی به این به اصطلاح متخصصان هم اعتماد کند! مسأله مهمتر از آن است که بشود به این و آن اعتماد کرد! آدم توانا باید با توجه به اهمیت آنها و اختلافات در آن خود به نوعی گلیمش را عالمانه از آب بکشد و اگر قرار است تقلید نماید به شخص متخصصانه بداند باید مقلد چه اندیشه ای باشد! یکی از راههای تشخیص اعلم آن است که خود انسان قریب به اجتهاد باشد و بتواند عیار حرفها را تا اندازه ای متوجه شود تا کلاه سرش نرود. یکباره نیایند به عنوان تئوری توسعه بدیهیاتی مانند ضرورت استقلال و عزّت ملی را نفی کنند! 🔴یک نکته ای در کتاب «حرفهایی با دخترم درباره اقتصاد» یا همان «تاریخ مختصر سرمایه داری» یانیس واروفاکیس دیدم که جالب است. این کتاب را وی به دخترش سِنیا در استرالیا در تحلیل علم اقتصاد نوشته است. وی این کتاب را در یونان طی 9 روز بعد از بحران اقتصادی یونان نگاشته و سعی کرده روان و گویا و بدور از اصطلاح و ذکر مراجع باشد. نکته مهم این کتاب این است که: 📖«اقتصاد مهمتر از آن است که آن را به متخصصان بسپاریم» 🔸میگوید واقعا فریب پیچیدگی علم اقتصاد نخورید زیرا ورای این پیچیدگی چیزی نیست و میخواهند شما سر در نیاورید و شما باید خودتان خوب بفهمید و تصمیم مهم و بزرگ اقتصاد را با خوش بینی به این افراد واگذار نکنید. ✔️در یکجای کتاب میگوید فلانی در یکی از کشورهای آفریقایی تحقیق کرده در یک قبیله که باور راسخی به کاهنان آنجا دارند ولی باز با وجود اینکه پیشبینی آنها معمولا اشتباه است از اعتقاد آنها چیزی کم نمیشود.
در مورد این بحث کرده است که سرّش چیست و به این نکته میرسد که نهادی تخصصی جز آنان برای تصحیح مشکلات ندارند و مجبورند به آنها اعتماد کنند. یعنی باز میروند پیش کاهن تا سرّ اینکه پیشگویی اشتباه شد را بگوید. بعد استفاده خیلی جالبی میکند در علم اقتصاد که آنچه به عنوان علم اقتصاد میبینی اصلا فکر نکن وضع بهتری نسبت به آن کاهنان قبیله آفریقایی دارد بلکه اینها هم هر کدام فرمولها و نظریاتی دارند که شکست میخورند ولی به اینکه اقتصاد دان هستند و مورد احترام لطمه ای نمیرسد زیرا باز برای جبران شکست مردم به خود آنها رجوع میکنند. لذا همواره مورد احترام هستند. گاهی واقعا فرقی بین فوق دکتراهای اقتصاد با کاهنان معبد دلفی نیست. بله امری که هست آن است که روی نقطه ضعف ما که همان عدم آشنایی با اصطلاحات و برخی نکات است دست گذاشته و هر چه میخواهند را به خورد ما میدهند! 🔸نکته ششم «نقد تخصص گرایی به معنای ارتجاع نیست»🔸 گاهی طوری نظر منتقدین و علمای دینی را نقل میکنند که گویا اینها وکیل مدافع قدیمی ها هستند. برخی از سنّتی ها هم واقعا همینطورند. ولی ما هم به سنت و قدیمی ها نقد داریم و هم به مدرنیته و جدیدی ها! مقداری در زمینه خدمات متقابل اسلام و مدرنیته بحث کردم که اسلام را نباید با سنّت اشتباه گرفت. یک چیزی ورای سنّت و تجدد است. نمیخواهیم بگوییم پس برویم سراغ همان سیستم عالم و عامی حاکم بر دنیای قدیم! ما میگوییم هم در عالم سنّت بسیاری با چوب عوام بودن از سعادت خود محروم ماندند و هم در تجدد بسیاری با چوب متخصص بودن و شدن از سعادت خود محروم ماندند. دقت در تخصصگرایی نوین نشانگر آن است که به شکل جالبی عوام بودن و جهل را در بین انسانها در عرصه های مختلف شایع نموده است! گاهی حتّی بدتر از قدیم و در آنها غرور هم ایجاد نموده است! انسانهای به اصطلاح دانشمند ولی در واقع جاهل در بسیاری از امور. یک رشد کاریکاتوری مضحک! واقعا انسان گاهی فریب این قله های علمی را میخورد. به قول طلبه ها: «تسمع بالمعیدی خیر من أن تراه»! ما در نزدیکانمان هست گاهی افرادی که دکتر و یا مهندس و یا فلان بوده و در کار خود بسیار متخصصند ولی وقتی با آنها صحبت میکنیم باور کنید از آن روستایی مؤمن و ساده دلی که مشغول شغل شریف خودش است سطح تعقلشان در بسیاری از امور حیاتی پایینتر است. درک سیاسی، اقتصادی، دینی، اجتماعی ... . شما ندیده اید؟! ای متخصصان! اینهایی که شما با پسوند متخصص مغرور بارشان آورده اید جماعتی با مغزهایی کودکانه نشوند! تخصص گرایی را عاملی برای مصرف انسانها در راستای اغراض خود و نه مصالح آنها کرده اید! استقلال و کرامت آنها را گرفته اید. به جایی رسانده ای که بعد از عمری بیگاری کشیدن از آنان وقتی به دوران بازنشستگی رسیدند هنری جز آنچه چارلی چاپلین از پیچاندن پیچها بلد بود بلد نباشند. به موجودات تاریخ مصرف گذشته و سربار جامعه تبدیل میشوند. بحران هویت پیدا کرده و در نهایت سلوک تعلیم و تربیتی شما اینگونه سیر برزخی خود را میخواهند آغاز نمایند! خودشان میفهمند بعد از عمری چیزی در چنته ندارند! قابل پنهان کردن هم نیست. وقتی به درد کاری نخورند سربار جامعه حساب شده و احترامی هم نخواهند داشت. اساسا همین فاصله بسیار زیاد سطح عمومی دانایی و فرزانگی با سطح تخصصی آن باعث آن شده است که به مرور حرف متخصصین نیز دیگر چندان خریدار نداشته باشد. بتوان از چیزی به نام «مرگ تخصص» اثر تام نیکولز یاد نمود. البته این کتاب در موضوعی غیر از آنچه این بذل الخاطر را نوشتم نگاشته شده و در پی بررسی عوامل عدم رجوع به متخصص در فرهنگ جوامع مدرن است. نکوهش نوعی عوام زدگی جدید که قدر تخصص ها را نمیداند. فعلا به این جنبه کاری ندارم. 🔸نکته هفتم «ضرورت مطالعات میان رشته ای»🔸 حقائق خارجی اموری در هم تنیده اند که ذهن آدمیان به منظور سهولت کار خودش از برشهای مختلفی از آن موضوعاتی در نظر گرفته و مورد بررسی قرار میدهد. ولی این باعث نمیشود که متن خارج هم اینقدر بریده بریده و بدون تاثیر و تأثر ابعاد مختلف باشد. لذا ضرورت مطالعات میان رشته ای برای آشنایان با کاستی ها و آسیبهای رویکردهای تخصصی به دانش پوشیده نیست. حتی نگاه تخصصی به امور مختلف ما را به نوعی ضرورت ارتقا و فاخر نمودن ذهن ها در عرصه های مختلف رهنمون میکند. سالهاست جامعه علمی به آسیبهای جدی تخصص گرایی نوین پی برده است. در انتها نکته ای را تذکر میدهم که یادم رفت بگویم؛ یک مغالطه ای هم در قیاس علوم تجربی به انسانی در مباحث تخصص گرایی میشود! میگویند مگر برای دندان پزشکی سراغ کشاورز میروید و برای تعمیر رایانه سراغ آخوند؟! مسأله در علوم انسانی مقداری پیچیده تر از علوم تجربی است. در علوم انسانی مبانی خیلی تأثیر گذار است. این مطلب خود موضوع بحث مستقلی میتواند باشد.
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۴-۳) «اقتصاد نفتی گناه کبیره جامعه ایرانی» «وظیفه حوزه علمیه و دولت اسلامی در بیدار کردن مردم از این گناه بزرگ» «خیانت پهلوی و استعمار جهانی در معتاد کردن ایران به اقتصاد نفتی» 🔴داشتم مطالبی در مورد اقتصاد نفتی میگفتم. اقتصاد نفتی صورتی نوین از یک گناه بسیار بزرگ اجتماعی است. گناهی است که میتوان از منظر فقهی نشان داد که شاید اگر در صدر اسلام واقع میشد آیات و روایات زیادی ظاهرا در نکوهش آن وارد میشد. 🔹چیزی که شاید از جهاتی بالاتر از ربا و دیگر گناهان بزرگ باشد. بله آنچه هست آن است که چنین عنوانی برای متحجّران در روایات و آیات یافت نمیشود ولی امری است که از متون دینی قابل استنباط است. 🔻ما عادت کرده ایم معمولا به عناوین ظاهری گناهان در آیات و روایات آن هم معمولا در حیطه گناهان فردی توجه کنیم🔺 👈گاهی متاثر از تغییر و تحوّلات صور جدید و زشتی از گناهان تولید میشود. یک جامعه نیز گناهان صغیره و کبیره میتواند داشته باشد. امر به معروف و نهی از منکر آن نیز باید متناسب با خودش باشد. باید این موضوعات نوین را شناخت. 🔻شاید دور نباشد زمانی علم فقه آنقدر پیشرفت کند که به راحتی اثبات نماید امری چون اقتصاد نفتی حرام بسیار بزرگی است که مبارزه و پرهیز از آن بر همه مکلفین واجب بزرگ شرعی است!🔺
🔹اقتصاد نفتی گناه کبیره جامعه مومنین🔹 راستی آنقدر که برخی مقدسین و مؤمنین ما برای ربا نگران هستند و از بانک بیزارند از ابتلاء عظیم جامعه ی ما به اقتصاد نفتی اطلاع دارند؟! 👈آیا میشود گفت دین برای افعال مکلّفین حکم دارد و برای چنین پدیده ی عظیمی ساکت است؟! 👈نمیدانم فرهیختگان و علمای آن زمان چه میکردند! آیا نمیدیدند یا نمیدانستند؟! روی کدام منبر از این اقتصاد شوم نفتی نهی از منکر نمودیم؟! رگ غیرت دینیمان به جوش آمد؟! 👈اگر برای کشف حجاب، ممانعت از عزاداری، شرابخواری و ترویج بهائیت و ... در عصر پهلوی دادمان بلند شد برای این گناه عظیم که بسیار بزرگ است اصلا نهی از منکر میکنیم؟! 👈اصلا اینها را میفهمیم یا چون در کتب فقه و اصولی نیامده ارزش فهمیدن ندارد؟! 👈آخر مردم از همین منبرها و از همین ماها باید مطّلع میشدند دیگر! از بیشتر این روشنفکرهایمان که خیری ندیدیم! 👈میدانید این اقتصاد شوم بستر چه گناهان عظیمی شده است؟! گناهانی بسی بالاتر از گناهانی که فعلا نزد ما عظیم جلوه میکند! 🔻باید از این اقتصادی که به آن آلوده شده ایم توبه کنیم! از این گناه بزرگ اجتماعی!🔺 👈گناهی که جامعه را واقعا بی کار کرده است! خداوند متعال از انسان وابسته به دیگران و بیکار خوشش نمی آید! 👈اگر یکی از مسلّمات ما لزوم تقدیر معیشت و فقر زدایی، کراهت اجیر شدن و استحباب مؤکّد تجارت است یعنی اقتصاد نفتی از نگاه دینی باطل است! یعنی نظام کارمندی را کنار بگذارید! 👈اقتصاد نفتی خود مانعی بر سر تحقّق مفاهیم مهمّ دینی شده است. اگر در دین ما توصیه به استقلال و عزّت مؤمن، مبارزه با طاغوت، عدم جواز رکون به ظالمین، دفاع از مظلوم و... شده است یعنی اقتصادتان نفتی نباشد. اقتصاد نفتی خودش نوعی هالک حرث و نسل است. 👈خودش کم باعث ضرر برای جامعه و آحاد شده است؟! آیا این فقر و این تبعات اجتماعی باعث تضعیف اسلام نشده است؟ آیا باعث آن نشده که کفار در موضعی برتر از مسلمین قرار گیرند؟! آیا اساسا وضع قواعد اقتصاد بر اساس نفت و تامین هزینه های جاری با آن و بزرگ و بزرگتر کردن دولت امری سفیهانه نبود؟! آیا حاکمانی که برنامه و جدیتی برای برون رفت از این وضع نداشته و بر تشدید آن دامن میزنند را میتوان به عنوان رئیس جامعه مسلمین قبول کرد و اموال خود را دست این سفیهان داد؟! 👈حال اگر برخی این امور قابل خدشه باشد به راحتی از مجموع آنها و انضمامشان میتوان به قطع در این مساله رسید. عمده آن است که توصیف دقیقی از اقتصاد نفتی داشته باشیم. اگر توصیفی دقیق و واقعی از اقتصاد نفتی داشته باشیم حکم مساله راحت به دست می آید. 👈یک مقداری جامعه شناسی و اقتصاد و توجهات مناسب داشته باشیم عقل خودمان حکم قطعی به بطلان چنین نوع اقتصادی میدهد. نکند غورمان در این مناهج علمی مرسوم ما را از درک احکام واضح محروم کند! قبلا در یک بذل الخاطر نکاتی در زمینه پدیده: (اصابت بدیهته و اخطات رویته) آوردم. 👈درست است که استدلال به ذوق شریعت یا اولویت گیری معمولا مبتلا به مشکلات صغروی است ولی یکی از اموری که صغرای اینگونه استدلال را میتوان به سادگی اثبات کرد در مسأله اقتصاد نفتی است. 👈نیازمند دلیل لفظی خاصی بعد از توجه اجمالی به خزانه مفاهیم فقهی نیست. هیچ ربطی به قیاس باطل هم ندارد.هنوز هم متاسفانه مناهج استنباط ما به رشد مطلوب نرسیده است. 👈مرحوم علامه طباطبایی در موضعی از المیزان از همین سبک استدلال در موردی خاص استفاده کرده است: 📖«و الوجه الوافي لغرض الباحث في هذا الباب أن يطالع سيرته (ص) و يمتلئ منه‏ نظرا ثم يعود إلى مجموع ما نزلت من الآيات في الأخلاق و القوانين المشرعة في الأحكام العبادية و المعاملات و السياسات و سائر المرابطات و المعاشرات، فإن هذا الدليل المتخذ بنحو الانتزاع من ذوق التنزيل الإلهي له من اللسان الكافي و البيان الوافي ما لا يوجد في الجملة و الجملتين من الكلام البتة» 👏مرحوم امام خمینی نیز بیش از ابتناء بحث ولایت فقیه به ادله لفظیه و تصحیح سند و بحث از وثاقت عمر بن حنظله بر اساس همین نوع نگاه بر ضرورت ولایت فقیه استدلال نموده و در همان ابتدای کتاب ولایت فقیه آن را از مسائلی میداند که تصورش باعث تصدیقش میشود! 👈بله اقتصاد نفتی گناه کبیره اقتصاد ایرانیان است که جمهوری اسلامی آن را به ارث برده است! مردم ساده دل هم نمیدانند چه بر سرشان رفته است! نمیدانند چه ویروس مهلکی به آنها تزریق کردند! نمیدانند چه اعتیاد خطرناکی پیدا کرده اند. نادانهایی سنگی به چاهی ظلمانی انداختند که هزاران عاقل هم به سادگی نمیتوانند آن را بیرون بیاورند! 👈اقتصاد نفتی و اقتصاد دولتی دو گناه بزرگ اقتصادی مردم ایران است. خام فروشی نفت و تک محصولی بودن و ارباب شدن دولت! مردم را بد بار آوردند. اخلاقها را خراب کردند! 🔻گناهان اقتصادی در رأس گناهان میتواند باشد زیرا با سطح زیرین انگیزشی انسان ارتباط دارد🔺
👈ویل للمطففین ها و امثال آن در قرآن کریم کم نداریم! شاید از اینجاست که ربا اینقدر حکمش سنگین است. ربا در قدیم یکی از عوامل بسیار تأثیر گذار در اقتصاد جوامع بود. با خودش برخی را به خاک سیاه کشانده و بار فرهنگی داشت. مانع اصطناع معروف بود. 👈اقتصاد نفتی اینها را شاید بالاتر داشته باشد. ربا اینقدر حرام است شاید یعنی اقتصاد اینقدر مهم است. ربا در یک جامعه دومینوی بزرگ مفاسد اقتصادی است. به تعبیر مرحوم علامه در المیزان دو گناه از نگاه قران کرم در رأس گناهان است؛ ربا و تولّی اعداء دین! 🔹حوزه علمیه و اقتصاد نفتی🔹 براستی چرا این همه در حوزه ها مکاسب میگوییم و میخوانیم و دنبالش نیستیم بدانیم مشکل مکاسبمان امروز از کجا نشئت میگیرد؟! 👈وقتی ندانستیم نمیتوانیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم. کسی نبود بلند شود بگوید ای پهلوی جاهل و خائن! چه بلایی داری بر سر اقتصاد ما وارد میکنی؟! 👈برای نفوذ بهاییت و مفاسد جنسی و... عکس العمل نشان دادیم. خوب هم بود. ولی برای آنچه به نظرم در برخی ابعاد بالاتر از اینها بود اصلا کاری نکردیم! 👈اسلام برای اینها برنامه نداشت؟! اینها ارزش بحث نداشت؟! کشاورزی ما را نابود کردند! ⚠راستی میدانستید مدّتها قیمت نفت یک دلار بود! قیمت نفت را در برهه ای در دهه پنجاه چند برابر کردند تا جوامعی مثل ما را مصرف گرا و شهرنشین بار بیاورند! معتادمان کردند! این روشنفکرها هم که آبی ازشان گرم نمیشود! 😑با چنین سیستم فشلی میخواهیم به نظام اسلامی و ولی فقیهمان خدمت کنیم؟! بازوی او باشیم؟! جامعه ی شیعی ما شینی برای پیشوایان عظیمش در نگاه عالمیان نشده؟! 😑از خودمان خجالت نمیکشیم؟! والله برویم بیل بزنیم شرافتش بیشتر از بسیاری از این پشت میز نشستنها و کارمندی های فسیلی است. راستی دیده اید؟! انسانیتمان نیز اخیرا دارد در این سیستم کمتر میشود! ✔امام خمینی عزیز توانست پای مردم را به سیاست باز کند و برکاتش را دیدیم! دیدیم که چگونه همین مردم زمام ولایتشان را از مستکبران و شاهان ظالم ستانده و به فقیه عادل سپردند! ✔ولی هنوز نتوانستیم پای مردم را به اقتصاد باز کنیم و برکاتش را ببینیم! قبلا سیاست دولتی بود و سیاست مردمی شد و نظام سیاسی اسلامی شکل گرفت ولی هنوز اقتصاد دولتی است و نظام اقتصادی اسلامی دشوار است محقق شود. با چنین اقتصاد فشل نفتی ای نمیتوان به نصرت ولیّ فقیه و دینمان بپردازیم. 🔹اقتصاد نفتی ایران گناه کبیره پهلوی و دسیسه استکبار جهانی🔹 این خشت کجی است که مخصوصا در زمان پهلوی دوم گذاشته شد و چه آثار نامیمونی داشت! 👈یکی از مهمترین خیانتهای رژیم پهلوی همین بود! مگر به این سادگی ها میشود علاجش کرد! سرطان است! 👈استکبار جهانی خیلی در این امر دخیل بود. چون هم ایران وابسته میشد و هم بازار و انباری برای کالاهای آنها! یک مصرف کننده وابسته چاق بی هنر! ☝اینها را باید برای مردم باز کرد تا بدانند چه بر سر ما رفته است! تا بدانند خیانت رژیم قبل چه بود! تا بدانند دسیسه استکبار چه بود! اینها مولود جمهوری اسلامی نبود! ✔البته این بی لیاقتی و دسیسه منافاتی با بحث از زمینه های دیگر ظهور این اقتصاد شوم در بین ما ندارد. در رأس این زمینه ها عقب بودن علمی مردم ما از غرب بود. امری که باعث شده بود قواعد عالم تغییر کرده و با انقلاب صنعتی در غرب کشورهای شرقی و مخصوصا کشور خودمان عادت به عقب بودن و وابستگی به غرب پیدا نماید. تولید گویا منحصر در غرب شده بود. اقتصاد نفتی در این دوران خود صورت بندی جدیدی از وابستگی اقتصادی ایران بود که ریشه در مدتها قبل داشت. در هر حال فرهنگ استقلال از مدتها پیش لطمه دیده بود. خام فروشی نفت نیز ریشه در همین وابستگی به غرب دارد. ✔مستعمرین غربی نیز با تلاش فراوان به نخبگان ما قبولانده بودند که توسعه اقتصادی همچون کالایی است که میتوانا آن را با دلار نفتی از بازارهای غربی خرید! یعنی توسعه اقتصادی را در وابستگی بیشتر به پول نفت و واردات از غرب میدانستند! متوجه ضرورت استقلال فرهنگی و سیاسی و فرهنگ کار و تلاش برای کاستن فاصله علمی از غرب نبودند. 😡اینها جماعت مسحورین هستند. توقعی از آنها نیست. غرب برای آنها اساسا تبدیل به یک خدای قابل پرسش شده است. اینها منطق نمیفهمند. منطق برای خودشان تأسیس میکنند. خلاف بدیهیات تئوری افاضه میکنند!
✔مستعمرین غربی نیز با تلاش فراوان به نخبگان ما قبولانده بودند که توسعه اقتصادی همچون کالایی است که میتواند آن را با دلار نفتی از بازارهای غربی خرید! یعنی توسعه اقتصادی را در وابستگی بیشتر به پول نفت و واردات از غرب میدانستند! متوجه ضرورت استقلال فرهنگی و سیاسی و فرهنگ کار و تلاش برای کاستن فاصله علمی از غرب نبودند. 🔹دولت سازندگی و اقتصاد نفتی🔹 انقلاب عظیم اسلامی ما با خود فرهنگ استقلال، آزادی و نه شرقی و نه غربی آورد! هشت سال دفاع مقدّس مردم ما را مقاوم نمود. فرهنگی بسیار غنی در ادبیات خودکفایی، استقلال و کرامت ملّی. این یک ظرفیت بی بدیل برای نجات از اقتصاد نفتی بعد از دوران جنگ بود که با یک فرصت سوزی تاریخی از سوی دولت کارگزاران به تشدید وابستگی به اقتصاد نفتی و وابستگی انجامید. 👈دولت سازندگی به جای استفاده از فرهنگ استقلال در انقلاب و دفاع مقدّس و پرداختن به توسعه واقعی با ترویج فرهنگ تولید و تقبیح مصرفگرایی و تجملگرایی و وابستگی به نفت به دنبال طرحهای صندوق بین المللی پول و خریداری توسعه از بازارهای غربی رفتند و شد آنچه شد! 👈وابستگی و ادامه دادن به خفّت اقتصاد نفتی را به اسم تعامل با جهان برای ما تئوریزه کردند! 👈آخر هر انسان عاقلی میداند این جهانی که اینها میگویند همان مستعمرینی هستند که نانشان در وابستگی ماست! حتّی نصیحت دلسوزانه و در ظاهر خوبشان را نباید گوش داد! 👈 خوش خیالی است که آنها علم اقتصاد به ما بیاموزند! نود و نه حرف خوب هم بیاموزند در آن مورد صدمش ممکن است زهر خودشان را بریزند! طبیعتا دشمن هستند! از آنها توقع دوستی داشته باشیم؟! حماقت نیست؟! 🔹تحریمهای اقتصادی و اقتصاد نفتی🔹 اگر این تحریمهای اخیر اقتصادی بر جمهوری اسلامی خیلی بد بود لا اقل اینش خیلی خوب بود که مضرّات اقتصاد نفتی را بیش از پیش به همگان نشان داد. 👈نقطه ضعف بزرگمان را نشانمان داد. عمق زشتی این نوع اقتصاد را هویدا کرد. بسیاری از ما عقلمان در چشممان است و تا چیزی را نبینیم باورمان نمیشود. آره اینها درد اقتصاد نفتی بود که با مسکن پول نفتی مدتی تخدیر شده بودیم. 👈فرصتی مجدد برای توجّه به بیماری اصلی و گناه بزرگ اجتماعی ایرانیان و توبه از آن فراهم نموده است. عسی أن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم! همین میتواند بیداری و تکاپوی ما را در علاجش در پی داشته باشد. 👈به این سادگی ها نمیشد خطر اقتصاد نفتی را آنجوری فهماند که این تحریمها فهماند. مانند کرونا که عظمت فضایی مجازی و ظرفیتهای بسیار زیاد آن را در امر آموزش به حوزه ی ما و اساتید و طلابمان به خوبی فهماند! شیر فهممان کرد! 👏رهبر عزیزمان با ابلاغ سیاستهای اصل 44 قانون اساسی و طرح اقتصاد مقاومتی و برجسته کردم مفهوم جهاد اقتصادی و مفهوم تولید، و اقتصاد دانش بنیان و تأسیس صندوق توسعه ملّی تلاش بزرگ در این عرصه را آغاز نمود. ولی کار بسی دشوار است. به آگاه شدن، آگاه کردن و جهاد نیازمند است. جهادی بزرگ!
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۸) «بچه ها و رفتن مادر!» «اضطراب جدایی و محنت قرب» «خوف علامت قطعی ایمان و مراتب آن» 🔵ما سه تا بچه داریم که از 4 سال به پایین سنشان است. با هم در خانه معمولا مشغول بازی هستند. حواسشان هم معمولا به پدر و مادر نیست. انگار بودن و نبودن مادرشان در خوشی آنها و شادی عمیقشان تأثیری ندارد. 😮ولی به محض اینکه مادرشان را صدا کنند و جوابی نشنوند و دوباره صدا کنند و نشنوند اضطرابی مشهود وجودشان را میگیرد! طرف من می آیند! مادر کجاست؟! 😐اگر وسط بازی ببینند مادرشان چادر پوشیده برود میزنند زیر گریه! باید مخفیانه برود متوجه نشوند والا از گریه خانه را میگذارند روی سرشان! 😞طوری گوله گوله گریه میکنند آدم میگوید انگار همه غصه هایی عالم یکدفعه به قلبشان وارد شده است! با هیچ اسباب بازی و خوراکی آرام نمیشود! 😐انگار یکباره داغی بزرگ دیده اند و خبر داده اند عزیزشان مرده است! نگاههای نگران و مضطرب، اشکهایی روان، ناله هایی سوزان و خستگی ناپذیر! 😐مانند گریه های ما نیست که فوقش چند ثانیه در روضه ها تجربه اش میکنیم! خیلی طولانی است و عمیق و سوزان است.
🔸روان شناسی و اضطراب جدایی کودکان🔸 در روانشناسی این امر یک وضعیت کاملا شناخته شده میباشد که از آن تحت عنوان «اضطراب جدایی» یاد میکنند. 👈از دید روان شناسان اضطراب جدایی در کودکان امری طبیعی و نشانه سلامت کودک است. بله برخی افراطی آن در سنین بالاتر علامت نوعی اختلال رفتاری میباشد. ولی اصل آن در سنین اولیه کودکی خود کاملا طبیعی است و معمولا همه ما آن را در کودکی مان تجربه کرده ایم. 🔹میگویند تا حدود 3 سالگی اساسا کودک قدرت شناختی اش از تفکیک بین مفهوم غیبت و مرگ عاجز است. به دلیل حس گرایی شدید او گمان میکند چیزی که آن را احساس نکند معدوم شده است! 👈لذاست که معمولا کودکان زیر سه سال تحمّل جدایی را ندارند زیرا تصوّری قوی از وجود غائب ندارند! نبودن مادر به معنای معدوم شدن او است! تصوری روشنی ندارد که قرار است مادرش برگردد! در سه سالگی به بعد کم کم میفهمند اگر چیزی را حس نکرد معنایش معدوم شدن آن نیست و همین مقداری به او آرامش داده و برای جدایی آماده میکند. 💡به نظرتان این ویژگی کودکانه از کجا نشئت میگیرد؟! به ذهنم خطور کرد که بین انسان بالغ با کودک در این امور فرقی نیست. این حالات در کودکان هست ولی اصلا حالات کودکانه ای نیست. مبتنی بر روابط کاملا طبیعی است. هر جای دیگری این نوع رابطه باشد انسان همینطور میشود. در هر سنّی هم که باشد. پیر مرد هم باشد مانند کودکان میشود! 💡به ذهنم خطور کرد این حجم غصه کودک به خاطر حجم درک واقعی او نسبت به نیازش به مادر است. درک او از خطرات محیط و عدم استقلال و آسیب پذیری خود و درک قوی از آنکه مادر منبع آرامش و امنیت اوست. چنین درکهای به شکلی طبیعی برای او احساس عاطفه و وابستگی خاص می آورد. 💡اگر در خانه اینقدر شادمان در حال بازی است به خاطر آن است که میداند مادرش هست! دلش به مادرش خوش است! احساس امنیتی عمیق میکند. میداند همه نیازهایش را یکی هست برطرف کند. به محض اینکه احساس کند مادرش نیست یا مادر دارد میرود یک ترس عمیقی وجودش را میگیرد! 🔻این خوف و ترس علامت طبیعی ایمانش به مادرش است🔺 🔸تمثیل رابطه انسان با خدا با رابطه کودک و والدین🔸 انسان چیزهایی را دوست دارد. در میان دوست داشتنی هایش برخی را اساسا به آنها نیاز دارد. برخی از نیازهایش هم اساسی ترین نیازهایش میداند. به همین ترتیب انسان نسبت به آنها حساس بوده و همواره ترس از زوال آنها را با خود دارد. این ترس وقتی با بی پناهی آدم ممزوج شود انسان را به التماس و گریه میکشاند. ربطی به کودک بودنش ندارد. انسان چنین است. ✔️در ادبیات تمثیلی ما در رابطه انسان با خدا معمولا از رابطه عاشق و معشوق استفاده میشود. خب برخی ابعاد را میتوان تصویر کند. ولی نسبت خداوند متعال با انسان از جهاتی به رابطه کودک و والدین مخصوصا مادر هم تمثیل قوی تر ی میتواند داشته باشد. کمتر روی آن کار شده است. مسأله نیاز و فقر است. 👈یک نکته ای هم هست که معمولا از آن غفلت میشود. تمثیل گاهی صرفا یک تشبیه ساده دو امر متغایر از یک بعد ورای همه فرقهای زیادی هست که در ابعاد دیگر دارند؛ و گاهی اساسا مانند حلول همان حقیقت است که در این موطن اینگونه جلوه کرده است. عینیت است نه یک تغایر که صرفا مشابهتی در جهتی داشته باشند. بد نیست این دومی را تمثل بنامیم نه تمثیل. یک حقیقت است که در رابطه کودک و مادر و عارف و خداوند متعال جلوه میکند. تشبیه نیست. مصادیق متعدد یک حقیقت است. بگذریم ... ✔️در روان شناسی اثبات شده و در روایات معتبر ما نیز آمده است که کودکان والدین خود را خدا میدانند! آنها را قدرت و علم و دیگر فضائل مطلق میدانند! اگر میبینید گریه میکند که چرا عروسکش را از زیر چه میدانم آوار بیرون نمی آوری چون واقعا گمان میکند پدر زور همه چیز را دارد! ✔️واقعا والدین را ربّ خود میدانند. خوف از مقام ربّ هم یک امر قابل تبیین و مورد تأکید در قرآن کریم است. در کافی با سندی از امام صادق علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میکند که: 📖أحِبُّوا الصِّبْيَانَ وَ ارْحَمُوهُمْ وَ إِذَا وَعَدْتُمُوهُمْ شَيْئاً فَفُوا لَهُمْ‏ فَإِنَّهُمْ لَا يَدْرُونَ إِلَّا أَنَّكُمْ تَرْزُقُونَهُم‏ این یعنی اطفال واقعا واالدین را ربّ خود میدانند. همین مضمون را در سند دیگر از امام کاظم علیه السلام نیز نقل میکند: 📖إذَا وَعَدْتُمُ الصِّبْيَانَ فَفُوا لَهُمْ‏ فَإِنَّهُمْ يَرَوْنَ أَنَّكُمُ الَّذِينَ تَرْزُقُونَهُم‏ 💡وقتی داشتم به اینها فکر میکردم مسأله گریه عجیب اولیاء الهی که مانند کودکان است و خوف زیادشان از معصیت و غفلت و قهر خدا از طرفی و شادی و نشاط آنها در مواجهه با ما و فعالیتهای شگفت انگیزشان در طول روز از طرف دیگر حلّ شد. 👈نمیدانم از نزدیک برخی اولیاء الهی را دیده اید. مخصوصا هنگام مناجات کردن! دعای ابوحمزه و افتتاح و عرفه و شعبانیه خواندن! واقعا مانند کودکان میشوند!
🔷این هم روان شناسی معقول مناسب خودش را دارد. حال میخواهید اسمش را عرفان بگذاری و روان شناسی نگذارید. 🔸خود همین حالت کودک با مادر یا حالت عاشق با معشوق حالاتی عارفانه است. حالات طبیعی مبتنی بر عرفان و شناخت عمیق نسبت به نیازشان به مقام آنچه آن را ربّ پنداشته اند! 🔸همین حالات و بالاتر از آن را اولیاء الهی با ربّ العالمین تجربه میکنند. بسیاری از این روابط معقول در کتبی مانند منازل السائرین و شروح آن مورد بررسی قرار گرفته است. 👈این حالات روانی امری است که در قرآن کریم مورد توجّه ویژه قرار گرفته است. بارها روی این مسأله تأکید شده که هم در این دنیا و هم در آخرت برخی به حالتی روانی میرسند که «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» میشوند. 👈هیچ تألّم درونی ندارند؛ نه از آینده خوفی دارند و نه از گذشته شان حزنی! یک حالت روانی برخاسته از جهل یا غفلت هم نیست و برخاسته از حاقّ واقعیّت است. انگار واکسن ناراحتی زده اند! 🔸خوف اولیاء الهی🔸 ولی همینها از یک چیز خائفند! از مقام ربّ! خوفشان به تعبیر امام صادق علیه السلام خوف نوری است. با خوفهای دنیایی فرق دارد؛ درونش بهجت و انبساط موج میزند! نور است دیگر! «لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِي قَلْبِهِ نُورَانِ نُورُ خِيفَةٍ وَ نُورُ رَجَاء» در دل همین خوفشان امنیت پیدا میکنند. 👈مؤمنین عادی خوفشان از عقاب است. خوفی که به تعبیر خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین ناشی از تصدیق وعید، ذکر جنایت و مراقبه ی عاقبت است. 👈مؤمنین بالاتر خوفشان از احتجاب است. به تعبیر عبدالرزّاق کاشانی در شرح منازل السائرین: «کلّما کانت الحلاوة بالإقبال أتمّ کان الخوف من الاعراض أشدّ». 👈مؤمنین بالاتر خوفی دیگر هم دارند. خوفی که ماهیتش هیبت اجلال میشود! درجاتی دیگر نیز در روان شناسی سلوک بیان شده است. 🔶آدمی که این درجه از نیاز عمیق خودش را به خدا و لزوم توجّه خدا، استمرار توجّه و تعمیق آن نفهمیده اینها برایش قابل درک نیست! 🔹در شرح حال مرحوم امام خمینی نقل کرده اند که در نماز شب آنقدر گریه میکرده که با حوله اشکهایش را گاهی پاک میکرده! دستمال کفاف نمیداده! این آقا چه کار کرده است مگر؟! انگار باید مانند ما لزوما جرم و جنایتی کرده باشد؟! مگر بچه ها که از تخیّل قهر مادرشان یا رفتنش یا کم شدن توجّه مادر زیر گریه میزنند جرم و جنایتی کرده اند؟! 🔸اولیاء الهی وقتی در مقام مناجات به نیازهای عمیق خود و برخی غفلتها و کاستی های خودشان و لا یقفی حدی انسان توجّه خاص میکنند به صورت بسیار طبیعی میزنند زیر گریه! 👈یک نا امنی و ترسی نورانی وجودشان را فرامیگیرد که تنها با توجّه خاصّ خدا تسکین پیدا میکند و وقتی آن توجّه خاص الهی را درک میکنند گریه ای دیگر میکنند. 👈گاهی که مهربانی خدا را توجّه میکنند ناز میکنند و با انبساط خاصّی رفتار میکنند و وقتی که بارقه هایی از عظمت الهی بر دل آنها تابیده و توجّهاتی به بزرگی ساحت ربوبی پیدا میکنند از هیبت جلال بارگاه الهی دست و پای خود را جمع کرده و خیلی مؤدّبانه ادامه میدهند! 👈اینها در زمان مناجات که قرب خاصی دارد «و قرّبناه نجیّا» خیلی در احوالات انسان مؤمن مشهود میشود. 👈انسان مؤمن هر چه در مسیر ایمان و عمل صالح جلوتر میرود بیشتر نیاز خودش را درک میکند؛ گویا هر چه نزدیکتر میشود دورتر میشود؛ انگار دیگران آنقدر خود را به خدا دور نمیدانند که او میداند! انگار وضعش از همه بدتر است! چنین شخصی هر چه جلوتر میرود آه و ناله اش بیشتر میشود «کأنّهم خولطوا و قد خالطهم أمر عظیم». 👈باور کنید اینها همه طبیعی و باور کردنی است. خودمان صورتی از آن را در رابطه خود با والدینمان تجربه کرده ایم! صورتی دیگر را شاید برخی در زمان عشق دنیایی تجربه کرده باشند. 🔷از آن طرف در روز همین اولیاء از همه ما شادترند! از همه نترس تر هستند! رهبان اللیل و اسد النهار! اصلا از هیچی نمیترسند! مانند کودکانی که میدانند پدر و مادرشان در خانه است و با خیال راحت میتوانند بازی کنند! حواسشان هست. از چیزی هم نمیترسند چون پدر و مادرشان هست. 📖«قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى‏* قالَ لا تَخافا إِنَّني‏ مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏» ✔این آرامش و نشاط و شجاعت و دیگر فضائل دائمی ایشان به خاطر احساس امنیت عمیقی است که همواره از درک معیت خداوند متعال دارند. مانند همان بچه ها!
🔸چرا از خدا نمیترسیم؟🔸 ما چرا از خدا نمیترسیم؟! چرا از خوف خدا گریه نمیکنیم؟! چرا اهل مناجات و سوز و گداز شبانه نیستیم؟! چرا در فعالیتهایمان اینقدر ترسو و کسل و دچار افسردگی های آشکار و پنهان هستیم؟! 🔹چون نیازمان، عمق نیازمان، عمق عمق نیازمان، عمق فقر وجودی مان، عمق بی پناهی و آسیب پذیری مان، عمق خطرات و محرومتهای ناشی از دوری از خدا و قهر خدا را درک نکرده ایم. 🔸وقتی چنین است از خدا و دوری از او و یا بالاتر از آن مدام نزدیکتر نشدن از او و درجا زدن نمیترسیم! 👈این خوف اخیر را که اصلا نمیفهمیم! دقت کنید چه شد! خوف از عدم زیاد شدن مدام! 👈اموری که واقعا وحشتناک است! این اولیاء الهی خوب فهمیده اند مطلب چیست! انسان هر چقدر درک خودش از خود و خدا و عالم و عظمت هستی را بالا ببرد در مراحلی از خوف سلوک خواهد کرد؛ 👈فعلا مقصودم بحث از خوف نیست ولی خوف الهی خود نوری در قلب انسان مؤمن است و بدون خوف و مراتب آن ایمان و مراتب آن معنایی ندارد. 🔸روضه🔸 حیفم آمد آخر عرضم روضه نخوانم! صلی الله علیک یا اباعبدالله. ما که در منزلمان یک کتیبه خیلی بزرگ نصب کرده ایم که روی آن عبارت: «یا رحمة الله الواسعة و یا باب نجاة الأمة» و عبارت «یا حسین» نقش بسته! 🔹دوست داریم از همان کودکی این نقش و نگار دلربا در ارتکاز بچه هایمان برود! با این سفینه نجات و مصباح هدایت بزرگ شوند! 🔸امام حسین علیه السلام خیلی مراقب زنان و اطفال حرم بود! آخر آنها وابستگی خاصّی به ایشان دارند. نیازمند آن هستند که مدام یک احساس امنیت و حمایت عاطفی به آنها داده شود. آن هم در این بیابان! آن هم در میان این وحشی ها! 🔹شاید به همین دلیل بود که تا آن آخر کار راضی نمیشدند عمویشان عبّاس به میدان برود! آخر مایع دلگرمی حرم بود! به آنها احساس امنیت میداد! 😢زمانی رسید که امام حسین دید دیگر یاری برایش باقی نمانده و اهل حرم ناصری جز خود ایشان ندارند! باز هم برای آنکه به آنها احساس آرامش و امنیت بدهد به طرف خیام آمد 📖«و نَادَى يَا سُكَيْنَةُ يَا فَاطِمَةُ يَا زَيْنَبُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَام» 😢یعنی نگران نباشید ها! حسین هنوز هست! صلی الله علیک یا ابا عبدالله! ولی سکینه شاید از شرایط میدان و لحن صدای پدر چیزهایی فهمید! احساس نا امنی کرد! بوی خداحافظی به مشامش آمد! بوی بی پناهی! بوی آوارگی! 📖«فَنَادَتْهُ سُكَيْنَةُ يَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟ فَقَالَ كَيْفَ لَا يَسْتَسْلِمُ مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ وَ لَا مُعِينَ» 😭اینجا بود که کلامی گفت که دلها را سوزاند! گفت حال که میخواهی بروی قبلش ما را به خانه برگردان! ما را به مدینه برگردان! «يَا أَبَهْ رُدَّنَا إِلَى‏ حَرَمِ‏ جَدِّنَا فَقَالَ هَيْهَاتَ لَوْ تُرِكَ الْقَطَا لَنَامَ» 😭همه فهمیدند دیگر پناهی ندارند فتَصَارخنَ النِّساء. شاید امام حسین نگاهی به خواهرشان زینب کرده باشند! آری زینب دیگر آماده باش! دیگر نوبت توست که پناه حرمم باشی! ای پرده نشین خاندان رسالت! وقت آن شده همه بفهمند چقدر عظمت داری!
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۹) «فرهنگ نیسان آبی» «تأثیر محیط در ادراکات اعتباری» «طلبه نباید ساده لوح باشد» 🔶دیروز برای زیارت اهل قبور به بهشت زهرا تهران رفتم. به فرموده امیر المؤمنین علیه السلام: 📖«زُورُوا مَوْتَاكُمْ‏ فَإِنَّهُمْ يَفْرَحُونَ بِزِيَارَتِكُمْ وَ لْيَطْلُبْ أَحَدُكُمْ حَاجَتَهُ عِنْدَ قَبْرِ أَبِيهِ وَ عِنْدَ قَبْرِ أُمِّهِ بِمَا يَدْعُو لَهُمَا» 🔹در مسیر برگشت این نیسانها و عباراتی که پشتشان مینویسند نظرم را دوباره جلب کرد! 💡با مقداری تأمّل بیشتر ذهنم به اینجا کشیده شد که اساسا نیسان سواری خودش یک فرهنگ با خود دارد. 👈دنده نیسان سنگین است. همه خودرو‌ها با دنده یک راه می‌افتند، نیسان با دنده دو، تابستان‌ها داخلش، مخصوصا جلوی پای راننده، جهنم می‌شود؛ گیربکسش داغان است! اگزوز نیسان جوری است که گرما را به داخل خودرو می‌آورد، به ‌هرحال اصولی درست نشده، میگویند ترمزش آدم را بیچاره می‌کند. 👈محکم که ترمز می‌گیری، خودرو کله می‌کند، شل می‌گیری تا بایستد خودروی عقبی داخل خودرو است. نیسان دو رنگ بیشتر نداشت؛ آبی و سفید؛ سفیدها کمتر و آبی‌ها بیشتر. 👈ماشینهای گردن کلفت و جاداری هستند که مزداها و وانتها و تویوتاها هم نتوانستند جایشان را بگیرند! 👈گاهی سپر ماشین را عوض کرده و ناودانی تیرآهن جایش میگذارند! بدنه شان هم از دیگر ماشینها محکمتر است. بوقش را هم گاهی بوق 1011 بنزی میگذارند تا خفن تر شود!
🔷طوری است که اساسا برخی را عاشق مرام و فرهنگ خودش میکند! برخی عشق نیسان هستند! قیافه هایشان و نوع پوششان و نوع ماشین سواری شان و... . 🔸خودتان میدانید که از چه چیزی صحبت میکنم! از همان نیسان آبی ها! از همان زامیادهای آبی خشن پر ابهتی که سلطان جاده ها هستند! حرمت دارند و نباید سر به سرشان گذاشت! 🔹با دیدن اینها معمولا یا باید کنار کشید و خیال خود و خودرویمان را راحت کرد یا اینکه با سلام و صلوات از کنار آنها عبور کرد! کامیونها هم کما بیش سابقا نوعی دیگر از خرده فرهنگ را برای خودشان داشتند! سریال خوش رکاب یادتان هست! 😊از من به شما نصیحت! کلا در رانندگی وقتی با خودروهای چهار گروه مواجه میشوید حسابی احتیاط کنید! یکی نیسان آبی! دوّمی تاکسی ها! سومی پیرمردها! چهارمی زنها و ما ادراک ما زنها😉 🔴بگذریم؛ راستی این خرده فرهنگ نیسان آبی ریشه در چه چیزی دارد؟ 💡اولین چیزی که در همان پشت فرمان به ذهنم خطور کرد این است که چنین شغلی اقتضاء نوعی دوری از ظرافتهای زنانه را دارد. اینها طوری است که گویا با ماشینشان زندگی میکنند و در نوع شغلشان هم طرف حسابشان زنان نیستند. اگر طوری بود که به نوعی با زنان در ارتباط بودند اینطور نمیشدند! 👈همچنین نوع هیکل ماشین و ضمختی آن و بار زدن و... همه احساساتی خشن در بین آنها ایجاد میکند. از امکانات رفاهی مانند کولر مناسب، فرمان نرم و... هم که خبری نیست. لااقل وقتی پشت ماشین مینشینند انگار اثر مقطعی خاصی رویشان دارد. یک هویت خاصی برایشان ایجاد میکند. 👈گویا نوع زیست آنها چنین حالاتی را برایشان زمینه سازی کرده است. ماشینی با سرعت پایین، رویین تن، بدون اضطراب خطّ و خش، توان بالا و... . 👈گاهی حسّ مالکیت خاصی نیز نسبت به جاده دارند! انگار مال بابایشان است! تاکسی ها هم که روزی خود را از همین جاده ها در می آورند همین حسّ را کما بیش دارند! برای خود حقّ تقدّم قائل بوده گویا دیگران باید همواره آنها را درک کنند! 🔻انسان وقتی مدّت زیادی با چنین وسیله ای کار کند مجبور است برای تحمّل و مدیریت آن با آن انس گرفته و خو بگیرد🔺 ✔️انسان موجود عجیبی است. یادتان هست؟! در همان ابتدای طلبگی در جامع المقدمات در آداب المتعلّمین میخواندیم: 📖«و أمّا اختيار الشريك: فينبغي أن يختار المجدّ و الأورع و صاحب الطبع المستقيم و يحترز من الكسلان و المعطّل و مكثار الكلام و المفسد و الفتّان، قيل في الحكمة الفارسيّة نظم: تا توانى میگريز از يار بد يار بد بدتر بود از مار بد مار بد تنها تو را بر جان زند يار بد بر جان و هم ايمان زند و قيل: فاعتبر الأرض‏ بأسمائها و اعتبر الصّاحب بالصّاحب» ✔️مرحوم علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم در بحث از ادراکات اعتباری میگوید: 📖«محیط عمل در اختلاف افکار و ادراکات اعتباری دخیل می باشد. مثلا یک نفر باغبان با یک نفر بازرگان یا یک نفر کارگر با یک نفر کارفرما از جهت روش فکری یکسان نیست. زیرا احساساتی که مثلا سبزه و آب و درخت و گل و بهار به وجود می آورد غیر از احساساتی است که مال التجاره و داد و ستد لازم دارد و اختلاف احساسات، اختلاف ادراکات اعتباریه را مستلزم میباشد». 🔹در مورد نیسان داران هم همینطور است. تأثیر محیط در اخلاقیات و ادراکات اعتباری خیلی بحث جالب و پر کاربردی است. مثلا تحلیل اخلاق اصناف مختلف؛ کشاورزان، تاکسی داران، پزشکان و... . 👈بحثم اینها نیست. اینها جبر هم نیست بلکه یک زمینه هایی است. ما هم نوعا به دلیل ضعف اراده معمولا بنده زمینه ها هستیم. 🔵حال نکته ای در مورد تأثیر محیط طلبگی در خلقیات آنها بگویم. با یکی از طلاب خوب که مدّتی است برای سربازی به شهرشان رفته که یکی از مراکز استانها است دیشب تلفنی صحبت میکردم. دیدم خیلی ناراحت است. به اقتضاء شغلش در استانداری گویا اطلاعات زیادی در دست دارد و متوجه برخی خیانتها، دروغگویی ها، نفاقها، بی وجدانی ها و... میشود. از سوی افرادی که باورش نمیشود! واقعا تحمّلش برایش سخت بود و لحظه شماری میکرد و میگفت دعا کن به قم برگردم! 🔷بنده همین مطلب را به ایشان عرض کردم. گفتم این مدّت مقداری برای انسان شناسی شما خوب است. 👈ما وقتی در حجره ها و حوزه ها هستیم تنها با یک نوع تعیّن کلّی انسان در محیطی اینچنینی ورای اختلافات فردی انس میگیرم و نمیدانیم انسانها میتوانند چه صور دیگری پیدا کنند.
👈انسان در محیطهای مختلف زمینه های مختلفی پیدا کرده و روحیات غالبی خاصی می یابد. باید خوب اینها را درک کنیم. 🔸ما در هر حال باید دین الهی را در همین محیطها و به همین انسانها تبلیغ کرده و اجرا کنیم. باید انسان شناسیمان بالا برود. اینقدر تعجب نکن! خیلی عجیب نیست. اذا ظهر السبب بطل العجب! 🔹یکبار در مسجد جلوی پاساژ الغدیر و روبه روی دارالشفاء و شیخان نماز ظهر رفته بودم. پیش نماز به مناسبت حدیثی از یکی از ائمه علیهم السلام خواند که متضمن آن بود که چطور حضرت به تعبیر وی چک برگشتی شخص را پاس کرد و باعث شد آبروی آن شخص نرود! تعابیر اینطوری به کار میبرد و نوع مخاطبین نیز که از بازاری ها بودند حسابی ارتباط برقرار کرده و گریه میکردند! خب این یعنی میداند که با چه مخاطبینی و با چه احساساتی مواجه است! 👈برای نیسان آبی ها نیز وقتی ما میخواهیم تبلیغ کنیم باید متناسب با خودشان صحبت کنیم. برای اداری ها جور دیگر! برای مسئولین جور دیگر! برای کارگران جور دیگر! باید مخاطبان خودمان را بشناسیم. ✔️مردم معمولا اینطور نیست که اساسا قابل تحمّل نباشد. ما چون خلاف انتظارمان هست و خلاف درکمان هست جا میخوریم و بیش از حدّ ناراحت شده و کنار میکشیم. چوب توقعات غیر واقعی خودمان را میخوریم. 👈سابقا در بحث طلاق گفتم که اگر در همان اول ازدواج هر چقدر مورد مورد نظر خوب بود اگر به آن نمره بالاتر از 13 نزدیم بعدا کمتر ناراحت میشویم! 👈چنین شغلهایی در چنین محیطهایی از قبل به راحتی میشود حدس زد که چنین مفاسدی هم داشته باشند. 👈آدمهای خوب یکی از آسیبهایشان همین است که ممکن است ساده لوح شوند! و یا نتوانند در محیطهایی که لازم است باشند دوام بیاورند! باید جنبه ی خود را بالا برد. 👈گاهی آدم باید بفهمد که انسان چقدر میتواند خبیث شود! به بسیاری از همین فضلای خودمان وقتی میگوییم فلان سیاستمدار منظورش از این حرف این است و آن است تعجّب میکنند! فکر میکنند توهّم توطئه داریم! وقتی میگوییم دروغ میگوید تعجّب میکنند! 👈خودشان انسانهای خوبی هستند و گمان میکنند فهم این حرف مانند فهم حرفی است که ممکن است خودش زده باشد! قیاس به نفس میکنند! علت فریب خوردن آدم از شیطان هم همین بود! باورش نمیشد! بالاتر اصلا به ذهنش خطور نمیکرد دروغ بگوید! 👈اجلّکم الله. نمیدانم چرا میگویند سگ دروغگوست. شاید به خاطر پارسهای بی موقعش باشد که نشانگر خطری نبوده و صاحبش را به اشتباه می اندازد. ولی خب تعبیر رایجی است! بعضی مثل سگ دروغ میگویند!😤 یک انسان خوب باید جنبه ی درک چنین حقیقتی را داشته باشد. وقتی هم فهمید گمان نکند چنین شخصی دیگر بدترین خلق الله است! خیر ممکن است او از گناهانی چشم پوشیده که ما اگر بودیم آنطور نبودیم! لو علم الناس کیف خلق الله هذا الخلق لما لام احد احدا. 👈منظورم چیست؟ منظورم این است که ایمان و پاکی منافاتی با کیاست و عدالت و از آن طرف بدبین نبودن ندارد. یعنی اگر رفتی بنگاه یا مغازه یا ... ده بار هم قسم جلاله خورد حواست را جمع کن به بازی گرفته نشوی! ✋همین شبهه برای برخی آنطور قوی میشود که باورشان نمیشود چطور ممکن است برخی در آتش قهر الهی سوزانده شوند! خودشان معمولا افرادی عادی اند و خبر از برخی شیاطین انس و جن و فجار و طواغیت ندارند! 🔸شاید از همینجاست که در روایات سفارش شده که مؤمنین به شهرهای بزرگ بروند! از معاشرت با مردم پرهیز نکنند! مجالست با عالمان را از دست ندهند! دنبال شغلهایی مانند تجارت بروند زیرا عقلشان را زیاد میکند! چنین شغلهایی را ترک نکنند والا عقلشان کم میشود! 🔹همین طلاب و فضلای ما وقتی حواسشان به این مطلب نباشد ممکن است که افرادی دورشان را بگیرند و فریبشان بدهند! 👈برعکس اینها با برخی از افرادی که در وزارت اطلاعات کار کرده اند نمیدانم مواجهه داشته اید یا نه! اینقدر توهم توطئه وار همه چیز را تحلیل میکنند که از آن طرفش می افتند! ✔️آدم باید شش دانگ حواسش را جمع کند. حق را در موضعش قرار دهند. کجا حسن ظنّ و کجا سوء ظنّ داشته باشد. ساده لوح نباشد. کسی فکر نکند که این طلاب ساده هستند و میشود سرشان کلاه گذاشت! اذن خیر بودن اشکال ندارد ولی ساده لوح نباشند! 👈آن طرف ساده لوحی میدانید چیست؟ بد بینی افراطی! برخی از ماها که چند بار از افراد به ظاهر موثق فریب میخوریم به جای آنکه نگاه خود را دقیق کنیم و انسان شناسی خود را بالا ببریم به همه شک میکنیم! اصل را بر بطلان همه چیز میگذاریم مگر خلافش ثابت شود! 👈بنده با اینگونه از بزرگان مواجه بوده ام! انسانهای بسیار عالم و با تقوا که سوء ظنّشان انسان را به تعجّب وا میداشت! انگار تا با چشم خود نبینند باور نمیکنند! مجالسة الاشرار تورث سوء الظنّ بالاخیار. 🔻انسان باید ببیند با چه کسی و چه چیزی و چه محیطی مجالست و مؤانست دارد. چه تدریجها و فرآیندهایی را پذیرفته و به چه سمتی در حرکت است!🔺
.
باسمه تبارک و تعالی (۵۰-۱) «زندان شرط ها» «مضرات شرطی سازی های مخرب در وادی دانش» 🔵یکی از دوستان طلبه مشاوره تحصیلی میخواست. مطالبی بیان کردم از آن جمله گفتم مراقب باش خودت را شرطی نکنی که در مکان، زمان و شرایط خاصّی فقط چیزی را آمادگی داشته باشی یاد بگیری! 🔸اگر اینطور باشی خیلی از مطالب را از دست خواهی داد! پاسخ بسیاری از پرسش هایت و پرسش بسیاری از پاسخهای عمیقتری که در انتظار توست در همین مطالبی است که به آنها افتخار بذل توجه نمیدهی! 📖«وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ‏ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُون‏» 💡به ذهنم خطور کرد مطالبی را در همین زمینه بذل کنم. 👈راستش برخی مطالب مهمّ و عمیق است و آدم شک میکند همان عمق و اهمیت منتقل شد یا مخاطب همان سطح ساده بحث را تصدیق نموده است. خلاصه اگر گاهی طول میدهم به همین دلیل است. 👈یاد انیمیشن پاندای کونگفو کار افتادم! جایی پاندا به شاگردانش میگفت: خیلی خوب دقّت کنید چون بیشتر از 10 بار تکرار نمیکنم! 😂 🔹ببخشید سطح بحث با این شوخی ها پایین می آید؛ چه کار کنم با بچه ها نگاه میکنیم دیگر! قابل کتمان نیست😊 خودش از ویژگی های زندگی امروزی شده است:
📖نَظَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ‏ الْمَدِينَةِ قَدِ اشْتَرَى لِعِيَالِهِ شَيْئاً وَ هُوَ يَحْمِلُهُ فَلَمَّا رَآهُ الرَّجُلُ اسْتَحْيَا مِنْهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اشْتَرَيْتَهُ لِعِيَالِكَ وَ حَمَلْتَهُ إِلَيْهِمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَهْلُ‏ الْمَدِينَةِ لَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْتَرِيَ لِعِيَالِيَ الشَّيْ‏ءَ ثُمَّ أَحْمِلَهُ إِلَيْهِمْ. 🔹از کجا معلوم! شاید حضرات علیهم السلام هم بودند گاهی با اطفالشان کارتن میدیدند! خودشان فرموند با صبیان تصابی داشته باشید! این هم بهانه خوبی برای کارتن دیدن است😊 🔷برگردم به بحث! راستش بارها تجربه کرده ام در اینگونه مباحث باید به چشم مخاطب خود دقت کنم که کی برق میزند و چند بار برق میزند! اینها همان لحظات ناب تبلیغ مفاهیم عمیق است. 🔻آدمها به خاطر تنبلی و عافیت طلبی که دارند عادت میکنند که هر مطلبی را در همان لایه نخستی که معنای قابل تصدیقی از آن فهم میشود بفهمند. از اینجاست که قاتل عمقها میشوند! توهّم میکنند که فهمیده اند در حالیکه اندازه سطح خودشان فهمیده اند نه اندازه عمق مراد متکلّم🔺 ✔یکی از نکات مهمّی که همواره باید به آن دقّت نمود آن است که در تلاش باشیم که چه چیزی در ذهن مخاطب است که میخواهد آن را با محدودیتهای این جملات بیان کند نه آنکه من چه چیزی را در همین نقطه ای که هستم سریع از این کلام با توجه به انتظارات قبلی خود میفهمم! 🔴بسیاری از ما خود را شرطی کرده ایم که تنها در یک شرایط خاصّی چیز یاد بگیریم! البته شدّت و ضعف دارد! انتظار دارد صبح از خواب به زور بیدار شود و با زحمت به مدرسه برسد و سر کلاس بنشیند و استادی با هیئتی خاصّ بیاید و پشت میز بنشیند و حضور و غیاب هم احتمالا بشود و قرار هم باشد بعدا امتحان گرفته شود و بعد حواسش را جمع کند تا از آن استاد چیزی یاد بگیرد! 👈انتظار دارد تنها در درس خارج حرف عمیق بیاموزد! انگار تصمیم گرفته تنها در چنین مطالبی چیز یاد بگیرد یا چیزهای عمیق یاد بگیرد! 👈خود را شرطی کرده خیلی چیزها را یاد نگیرد! به ذهن خود گویا دستور داده از کنار خیلی امور با بی توجهی بگذرد! 👈دوستان من! صمیمانه میگویم! اگر اینطوری باشید خیلی چیزها را فرا نخواهیم گرفت! طفلک همین بذل خاطرها بعضا مطالب خوبی دارد ولی چون افراد ذهن خود را شرطی کرده اند که در شرایطی خاصی چیز بیاموزند از کنارش میگذرند!😊 ✔یکی از کلیدهای موفقیت در امر تحصیل و برکت پیدا کردن زمان آن است که آدم ذهن خودش را از این شرطی شدنها آزاد کند! همواره مترصّد آن باشد که هر چیزی از هر چیزی و از هر کسی بیاموزد! گویا همیشه کلاس درس برپاست! 👈هنگام رانندگی و دیدن تصاویر و گوش کردن حرفها و بازی با بچه ها و مطالعه کتب و... . به اشیاء با دید صرف المطلوبیة بنگرد! با این دید که یک مجهولی را میخواهد برایش حلّ کند! 👈مرحوم کلینی در کافی با سندی از جابر جعفی از امام صادق علیه السلام نقل میکند: الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ‏ فَحَيْثُمَا وَجَدَ أَحَدُكُمْ ضَالَّتَهُ فَلْيَأْخُذْهَا. 👈از یکی از پژوهشگران برجسته تعبیر جالبی شنیدم! میگفت محقّق خوب باید هیز باشد! چشم چران باشد! یعنی در هر مطلبی طوری بنگرد انگار میتواند چیزی از آن بیاموزد! تعبیر زشتی است ولی خیلی گویاست. دوستان لطفا هیز باشید😊
🔴یکی از ابعاد این مسأله آن است که بسیاری اینطور خود را شرطی میکنند که در هر بحث تنها یک چیز بیاموزند! دنبال همان میگردند! حال در آن بحث آن کتاب یا استاد مطالب ناب فراوانی میگوید ولی نسبت به آن بی رغبت میشود! 👈این را در درس استاد مددی بارها میدیدم. ایشان معدن نکات نابی بود که به قول جاحظ: «سمعت منه فی شهر ما لا یسمع من افواه الرجال فی دهر»! 👈ولی افراد قدر نمیدانستند! دنبال این بودند که آخر کار نظر ایشان چه بود؟ ذهنشان را شرطی کرده بودند به این امر و نیم نگاهی به مباحث دیگر داشتند. 👈برعکس بنده سراپا تقصیر گاهی اصلا موضوع بحث را نمیدانستم. فقط شاخکهایم را تنظیم کرده بودم چه حرفهای جدیدی در هر موضوعی میزند و مدام فیش برداری میکردم! 👈مانند بازی های رایانه ای که میپرد از این ور سکه ها را میخورد و از آن طرف قارچ میخورد و... . سعی میکردم تصوّرات جدید و طرز نگاهها و تصدیقات جزئی و... را از بیان ایشان صید کرده و در کوله پشتی وسایل اجتهادی خود قرار دهم. 👈کمترین توجّهم به فتوای آخر ایشان و نتیجه بحث بود. آن را خودم اگر نیاز داشتم و وقتش میشد میتوانستم با همین ابزارهایی که جمع کرده ام به دست بیاورم. همین مشکل را بنده در درسها با مستمعین داشتم. مدام میگفتم مراقب باشید مطلب از دست نرود! ولی چه سود!😔 ✔راستش این هم به شخصیت و استقلال برمیگردد. شخصی که مقداری استقلال و شخصیت یافته است بیشتر دنبال نکات و فوائدی است که عادتا خودش با تلاش عادی خودش نمی یابد یا دشوار است بیابد. بقیه امور را خودش میداند که میتواند با تلاش خودش بیاموزد! لذا قدر برخی حرفها و برخی اشخاص را خیلی بیشتر میداند و میشناسد. 🔴یکی دیگر از شرطی سازی های مخرّب در وادی دانش آن است که افراد به ذهن خود دستور میدهند برخی مطالب را فعلا یاد نگیرند و وقتش نرسیده است! زود است! بعدا یاد میگیرند! 👈همین باعث میشود اینها را نیاموزند و یا عمقش را درک نکنند! کفران نعمت میکنند. نمیدانند خیلی چیزها را دیگر نخواهند شنید! 👈بنده تجربه ام را عرض میکنم. هر مطلبی که دیدید مفید است و مشکلی فعلا برای یادگیری اش ندارید حتما با دقّت یاد بگیرید و فیش برداری کنید. وقتش همین الآن است. بعدا عمق راهبردی اش را خواهید فهمید😉 🔴یکی دیگر از ابعاد شرطی سازی ذهن در عالم دانش آن است که برخی ذهن خود را شرطی میکنند که به چیزهای خاصّی فقط بیاندیشند! انگار تصمیم گرفته اند در مورد برخی امور اصلا نیاندیشند! 👈گاهی واقعا تعجب برانگیز میشود! اصلا در بسیاری از موارد سرنوشت بحثها را آن نقاطی تعیین میکند که همگان تصمیم گرفته اند در مورد آن نیاندیشند! انگار خود را شرطی کرده اند که از اینجا به بعد بیاندیشند! خطوط قرمز برای خود تعریف کرده اند! معمولا هم ناخودآگاه است. 👈این بحث را مقداری در بذل خاطر دیگر در زمینه هوش منحطّ توضیح دادم! اخیرا برخی نظریات مهمّ در فلسفه علم به بررسی تأثیر همین امور در انقلابهای علمی با مفهوم پارادایم تأکید نموده اند. 👈یکی از کلیدهای پیشرفت علمی امروزه آن است که بیش از تلاشمان در مباحثی که همگان مشغول آن هستند در مفروضات و آن نقاطی که همه خود را شرطی کرده اند در مورد آن نیاندیشند بحث را شروع کنیم. از اینجاست که فلسفه دانش مهمّ است. 👈مطلبی از شوپنهاور فیلسوف آلمانی دیدم که تذکرش مفید است! حکمت ضاله مؤمن است: 📖«آنچه بیش از هر چیز مانع کشف حقیقت میشود ظاهر دورغین چیزها که به خطا راه مینماید یا حتی مستقیما ضعف عقل نیست بلکه بر عکس عقیده پیش پنداشته، پیشداوری است که به منزله نوعی ما تقدم جعلی با حقیقت در میافتد. در این حالت به باد مخالفی میماند که کشتی را به جهت عکس سوق میدهد و از سکان و بادبان دیگر کاری بر نمی آید» 🔴یکی دیگر از ابعاد شرطی سازی ذهن آن است که به ذهن دستور دهیم یا همه اش را بفهم یا هیچ چیزی از آن نفهم! همه یا هیچ! 👈مطلبی هست و مفید خب حالا هم که شنیدی چرا یادش نمیگیری! چه مرگت هست! گاهی خیلی هم باکلاس بهانه می آورد که اینها در تخصص من نیست به آن توجّه نمیکند!
✔این شرطی شدن انسان خودش ریشه در اختیار و انتخاب خود او دارد. خودش تصمیم گرفته چنین باشد. میگوید چه کار کنم! من چیزی از این حرف نمیفهمم یا عمقش را نمیفهمم! میگوییم احتمالا میتوانستی بفهمی ولی خودت تصمیم گرفته بودی چنین توقّع و انتظاری را از یاد گرفتن از این امر نداشته باشی! پیش فرضها، انتظارات و سؤالات تأثیر زیادی در ادراکات ما دارد. الممتنع بالاختیار لا ینافی الاختیار. پس مشکل از خود توست. این بحث سر درازی دارد! 🔵راستی میدانستید یکی از رموز موفقیت روان شناسان چیست؟ اینکه خیلی پول میگیرند و نوبت هم دیر به دیر میدهند! وقتی اینطور است خب انسان خیلی خیلی حرف آنها برایش مهم میشود! ذهن خود را شرطی میکنند که حتما حرفشان را بفهمند و عمیق بدانند و به آن عمل کنند! همان حرف را ما به او بگوییم گوش نمیدهد یا اثر نمیگذارد! 🔵بگذارید مقداری اخلاقی اش کنم! میدانید ما میتوانیم بدون پول زیاد، بدون مسکن شخصی، بدون ویلا، بدون وسیله نقلیه، بدون ... هم عمیقا شاد و خوشحال باشیم! انگار همه اینها را داریم! 👈بسیاری را دیده ام و دیده اید که از ما در اینگونه امور خیلی جلوتر هستند ولی آن شادمانی حاصل از این امور را که ما انتظارش را داریم ندارند! 👈بگذارید یکی از آن اسرار را به شما بگویم! قدرش را بدانید! انسانها گاهی خود را شرطی میکنند که وقتی شاد شوند که به آن خانه ویلایی خاص، همسر خاصّ یا به آن ماشین خاصّ برسند والا آن شادی را نداشته باشند! 👈تازه وقتی هم که به آن مطلوبشان میرسند و شادمان میشوند اینطور نیست که از آن چیز شاد شده باشند! در واقع حال به خودشان اجازه میدهند تا شادی را تجربه کنند! 👈همین شادی را میتوانست تصمیم بگیرد همیشه داشته باشد! خودش را شرطی نکند به اینها! اختیار انسان و انتخاب آنها را دست کم نگیریم. 🔵مقداری عرفانی اش کنم! میدانید ما همین الآن هم میتوانیم حالات عرفانی نسبتا عمیقی را تجربه کنیم! فقط کافی است که به خودمان اجازه بدهیم. باور کنید همین است. 👈خودمان را شرطی میکنیم که با این بار گناه و با این ضعفهای عملی و اعتقادی و اخلاقی نمیتوانیم کاری کنیم! مدام خودمان را در بند ضعفهای خود نگاه میداریم! 👈حال بیاید مقداری با هم تجربه کنیم. گاهی در خلوت گوشه ای بنشینیم. بگوییم ای شیطان خبیث! اصلا من جهنمی ام! اصلا من کجا و این حرفها کجا! دیگر چه داری بگویی! 👈یک لحظه گم شو برو میخواهم از خودم بیرون بیایم! از این حصارهای پنداری خارج شوم! ببینم عالم چه خبر است! یک مقداری به عظمت خداوند متعال و صفات حسنای او توجّه کنم و لذّت ببرم! یک لحظه خودم را فراموش کنم و از این همه عظمت و زیبایی و پاکی لذّت ببرم! 👈چه خدای بزرگی! چه خدای منزّهی! چه خدای مهربانی! چه خدای با جلالی! مقداری ذکر او را بگویم! سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا اللّه و الله اکبر! مقداری هم به پاکی و عظمت جایگاه خاندان رسالت توجّه کنم و صلوات بفرستم. به خودمان اجازه بدهیم از محدودیتهای خود رها شویم و فارغ از همه کاستی ها و ترسها و حزنها مقداری به حقیقت عظیم هستی توجه کنیم. به آن کانون هستی! به آن معدن پاکی و نزاهت و عصمت! واقعا وجد آور است! واقعا قلب قاسی را خاشع میکند! از ما که گذشت ولی تو چقدر زیبایی! پاکی! شکوهمندی! 👈مقداری به خودمان اجازه بدهیم از این همه عظمت لذت ببریم. از این همه عظمت خاشع شویم! دوستان چقدر با دعای عشرات مأنوسید؟! بد نیست با همین حالت خروج از پلشتی های خودمان و توجه تام به کانون هستی و لذت بردن از این همه پاکی و عظمت دعای عشرات را زمزمه کنیم. این دعا رقص دل عاشقان است. وجد آور است. 👈این شیطان رجیم میخواهد نگذارد! مدام میگوید تا توبه نکنی! تا گناه را ترک نکنی! تا فلان جور نباشی! تا بهمان کار را نکنی! و... 👈نمیتوانی دمی با آرامش به اعماق هستی توجّه کنی! نه میتوانی! فقط کافی است به خود اجازه بدهی تا بتوانی. تصمیم نگیری که به این همه جلال و عظمت نگاه نکنی! تصمیم نگیری که مدام به فکر خودت و عاقبتت و گناهانت و... باشی! 👈اگر اینطور شدیم لذتی میبریم که لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر! زبان حالمان این میشود که: اللهم انی استغفرک من کل لذه بغیر ذکرک و من کل راحه بغیر أنسک و من کل سرور بغیر قربک و من کل شغل بغیر طاعتک. 🔸خلاصه اش کنم: بیاموزمت کیمیای سعادت ز شرطی شدنها جدایی جدایی😊
.
باسمه تبارک و تعالی (50-2) «زندان شرطها» «رهایی از حجاب مراد متکلم با ورود به دنیای دلالتهای استبطانی» «لزوم تحصیل ملکه استنباط مستبطنات» 💡نمیدانم هنوز بیدار بودم یا خوابم برده بود که خاطری آمد! چرا در زندان شرطها از دلالتهای استبطانی نگفتی؟! 🔹بعدا که هوشیارتر شدم به یاد این خطور ذهنی افتادم. دیدم مطلب مهمّی است. البته بحثش اندکی فنّی است و مقداری مقدّمات میخواهد. اگر به خودم بود آن را مناسب بذل الخاطر نمیدانستم ولی احساس کردم باید بگویمش! 👈راستی که یکی از کلیدهای موفقیت علمی مخصوصا در علوم نقلی توجّه ویژه به دلالتهای استبطانی است. 👈امری است که ما معمولا در تربیت علمی حوزوی چندان آن را فرا نگرفته و به آن عادت نمیکنیم. البته منظورم این نیست که در دانشگاهها بهتر است. کاری به آنها ندارم. 🔻ما خود را زندانی و شرطی به درک ما سیق لأجله الکلام ها نموده ایم! زندانی مراد متکلم! خودش یک زندانی است! بسیاری از آنچه باید بدانیم و از کنارش مرّ الکرام میگذریم در ما لم یسق لأجله الکلام ها رقم خورده است! ربطی به مراد متکلم ندارد🔺 👈دلالت به سه قسم وضعی، طبعی و عقلی تقسیم میشود. دلالت وضعی یا دلالت لفظی است یا غیر لفظی. دلالت وضعی غیر لفظی مانند دلالتهای تصویری و دلالتهای فرهنگی و...است. ✔اینطور نیست که به صرف یادگیری زبان یک ملّت به راحتی بتوانید میان آنها زندگی کنید!این وسط حجم وسیعی از دلالتهای وضعی غیر لفظی هست که آنها را باید به تدریج در آن ملّت دیگر فراگرفته و بپذیرید. از اینجاست که انسان معمولا احساس غریبه بودن خاصّی در کشورهای خارجی میکند هر چند در زبان آنها مسلّط باشد.
🔸همچنین حجم بسیاری از دلالتها ربطی به لفظ ندارند و به دلالتگراهای دیگری منوط است که گاهی به قرائن، پیش فرضها، سیاق و بافت و... مربوط است. 🔹در علوم سنّتی حوزوی معمولا از دلالتهای لفظی بحث شده بلکه میتوان گفت یکی از آسیبهای منطق فهم در علوم سنّتی آن است که لفظ زدگی خاصّی دارد. میخواهد همه چیز را حتّی الامکان در لفظ بفهمد! 👈راستش تفکیک معنای موضوع له و مستعمل فیه تفکیک چندان مناسبی نیست. خودش به نوعی تداعی گر لفظ زدگی نسبی ما در تحلیل قواعد منطق فهم است. هر لفظی تنها در معنای خودش به کار میرود و این پیچیدگی های بعدی را باید با نظریات نوینی بهتر توضیح داد. 👈ربطی به شکاکیت هم ندارد. انکار وضع هم نمیکنیم. هر چه میگذرد عظمت فرایند فهم معانی و پیچیدگی های آن بیشتر آشکار میشود! تفصیلش بماند برای جای خودش! بله خود از آیات الهی است: (خلق الانسان٭علمه البیان) 👈چند سال پیش توفیق داشتم بلاغت بگویم و وقتی به علم بیان رسیدیم گفتم که اساسا علم بیان علمی است که به دنبال ارائه کلیات منطق فهم است. به قول تفتازانی در مطول: 📖علم یقتدر به علی ایراد کل معنی واحد یدخل فی قصد المتکلم و ارادته بتراکیب یکون بعضها اوضح دلالة علیه من بعض و... 👈البته از آنجا که ذیل بلاغت مطرح شده عمدتا ناظر به جنبه های زیبایی شناسانه کلامی است. در مباحث الفاظ علم اصول نیز عمدتا به جنبه ی قانونی این بحث توجه شده است. در منطق هم به جنبه ی عقلی دلالت توجه شده و به بحث از منطق فهم ناظر به دلالتهای لفظی پرداخته نشده است. 👈در آنجا گفتم همانگونه که دلالت حقیقی، مجازی و کنایی داریم دلالت طبعی، انضمامی و استبطانی هم داریم. مرادمان از دلالت طبعی اصطلاح خاصّی است که ربطی به دلالت طبعی در منطق ندارد. 👈از دیرباز این مضمون که تفتازانی اینطور آن را بیان کرده در ذهن ما نقش بسته است: 📖لایقبل العقل أن یکون کلام یدل علی معنی دلالة صحیحة من غیر أن یکون حقیقة فی ذلک المعنی و لا مجازا و لا کنایة 👈سید میرشریف جرجانی در حواشی مطوّل از مستتبعات ترکیب یاد میکند که نزدیک به همین دلالات استبطانی مورد نظر ماست: 📖وقد غفل عن مستتبعات التراکیب فان الکلام یدل علیها دلالة صحیحة و لیس حقیقة فیها و لامجازا و لا کنایة لانها مقصودة تبعا لا اصالة فلایکون مستعملا فیها و المعنی المعرض به و ان کان مقصودا اصلیا الا انه لیس مقصودا من اللفظ حتی لایکون مستعملا فیه و انما قصد الیه من السیاق بجهة التلویح والاشارة. ✔امروزه در علم نشانه شناسی یا همان دلالت شناسی وجود داشتن معانی بسیار در یک متن کوچک اثبات شده است؛ تنها دلالتی که در یک متن بیان میشود معنای آن نیست بلکه یک متن میتواند آبستن معانی بسیار دیگر هم باشد که انسان نشانه شناس میتواند آن را درک نماید. 👈در نوشته قبلی اشاره کردم گاهی انسان ذهن خود را شرطی میکند که از هر مطلبی تنها یک چیز یاد بگیرد. این مطلب ریشه ی همین بحث است ولی دقیقا آن نیست. 👈توضیح آنکه کلام از یک منظر دو سطح از دلالت دارد. یکی دلالتهایی که در لایه ی ما سیقه لأجله الکلام مطرح است. یعنی آنچه دورخیز کلام برای بیان آنهاست و در مخاطب این انتظار را ایجاد میکند که همان را از آن کلام بفهمد. از همینجاست که ظواهر در همین حیطه مطرح میشود. به عبارت دیگر معنایی که علت غایی بیان آن کلام است. اگر قصد افاده آن نبود اصلا آن مطلب گفته نمیشد. این ما سیق لاجله الکلام میتواند خود به شکل حقیقی یا مجازی یا کنایی افاده شود. 🔻لایه دیگر از دلالت متن در جایی است که اصلا متن برای بیان آنها نیامده ولی در ضمن بیان مقصود خود آنها را هم لو داده است! این سطح از دلالت واقعا خود دنیای کمتر شناخته شده از دلالتهاست! شاید خود گوینده هم نداند چه چیزهایی را لو داده و به آنها توجّه تفصیلی نکرده ولی واقعا در متن وجود دارند! این همان دلالتهای استبطانی و دنیای مستبطنات است🔺 👈مرحوم مظفّر در اصول فقه به این دلالت به عنوان دلالت اشاره پرداخته است. دلالتی که در آن نه اصل دلالت مقصود متکلّم است و نه صحّت و صدق کلام مبتنی بر آن ولی مطلبی است که شکل واقعی میتوان آن را از متن با دقّت عقل برداشت نمود. در دنیای طلبگی تا میگوییم دلالت اشاره یاد شش ماه بودن اقل حمل می افتند! مساله خیلی وسیعتر از این مثال محدود است! 🔻به اصطلاح اصولی دلالت اشاره از باب ظواهر نبوده لذا مشمول حجیت ظهورات نمیشود بلکه حجیت آن از باب ملازمه عقلی است🔺 👈مراد از دقّت عقل هم چیزی نیست که در مقابل عرف باشد. یعنی تفطّن به اموری که واقعا وجود دارد ولی نیازمند دقت ثانوی است. این نوع دلالت را در اقسام دلالت وضعی لفظی التزامی گنجانده و در برابر دلالت اقتضاء و تنبیه قرار داده اند. اساسا درک این سنخ دلالات محتاج دقت و بررسی و کنجکاوی بوده و هرچند معتبر است عرفی نیست. ادراک آن شأن اهل تدبر و علماست.