eitaa logo
بذل الخاطر
950 دنبال‌کننده
1هزار عکس
3 ویدیو
11 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۸) «سرّ تفاوت مراقبه تقوایی و مراقبه بودایی» «انسان یا فرشته؟!» «إِنَّمَا رَهْبَانِيَّةُ أُمَّتِي‏ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّه‏» 🔹انسان با مراقبه از ظواهر فاصله گرفته و آرام آرام به باطن هستی نزدیکتر میشود. از آنجا که فاصله ی ظاهر تا بواطن هستی مسیری است که در قلب انسان طی میشود انسان نیازمند مراقبه قلبی و تمرکز بر اعمال قلبی است. ادیان عرفانی شرقی مصداق این مراقبه را در اموری مثل ذاذن و مدیتیشن یوگا یافته اند! برخی از فرق متصوّفه اسلامی نیز مبالغه ای بر انزوا و خلوت گزینی نموده و گاهی از مصادیق مشابهی مانند رقص سماع برای تمرکز و نفوذ به بواطن استفاده میکردند. 🔸در دین اسلام نیز مفهوم خلوت مفهومی آشنا است ولی به شکل آشکاری قرابتی با این نوع مراقبه ها ندارد. خلوت سحری و بین الطلوعینی بیشتر نیرویی برای بازگشت به سَبحِ طویل و صحنه های نبرد تقوامدارانه در زندگی اجتماعی است. برخلاف ادیان شرقی که اشتغالات دنیایی برایشان مزاحمهایی است که باید به حداقل برسد. ✔پیش فرض این نوع مراقبه های شرقی نوعا آن است که فعالیتهای بدنی و همینطور زندگی اجتماعی، اموری غریب و بیگانه از سلوک قلبی انسان است. سلوک تنها با همان اعمال قلبی است که در خلوت و مراقبه خاص رخ میدهد. لذاست که زن و فرزند و شغل و سیاست همه دشمن راه است و باید به آنها به شکل اضطرار نگاه کرد. باید از آنها گریزان بود. این مخ نظریه ی رهبانیت است. 🔸سه اشکال جدی نظریه‌ی رهبانیت شرقی🔸 1⃣یکی اینکه چون رسول الله و شارعی ندارند امکان عادی آن را ندارند که امورات زندگانی را با قصد تقرّب و ابتغاء مرضات الله انجام دهند. امکان آن را ندارند که فعالیتهای مختلف زندگی را با انگیزه الهی تبدیل به یک عمل قربی و قلبی و سلوکی کنند. الگوهای این نوع زیست معنوی را هم ندارند. 2⃣دوم اینکه حکمت آفرینش انسان آزاد و فلسفه هبوط او به دار ابتلاء را درک نکرده اند (بذل الخاطر ۴۵۹). جنّات و انهار و مقعد صدق چنین مقامی از دل انتخابی آزاد در میدان تضادها و کشمکشها و مجاهدتها میجوشد. اینها میخواهند با تنگ و تنگتر کردن بسترهای آزادی دایره ی انتخابگری خود را محدود کنند! همین است که سودای مبارزه ریشه ای با امیال فطری و قطع روابط اجتماعی را دارند تا دایره ی اختیار را محدود کرده و میدان نبرد را بسته و در خلوت عافیت صلح جویانه ای به مراقبه بنشینند! غافل از اینکه با بستن راه های نبرد و تنگ کردن دایره ی مقدورات، خودشان را از راه های متنوّع ترقّی و تکامل انسانی محروم کرده اند. 3⃣سوّم اینکه نفهمیده اند مقام انسانی فوق فرشته صفتی و فرشته خویی است. همین است که گمان کرده اند زندگی اجتماعی انسان تنافی ذاتی با راه سلوک معنوی دارد. گمان کرده اند انسان مانند فرشته ها صرفا موجودی روحانی بوده و فقط مظهر اسم سبحان است. اگر چنین است پس باید تنها به تسبیح و تقدیس مشغول باشد. در حالیکه انسان بُعد مادّی و امکان انتخاب در تضاد امیال هم داشته و به واسطه ی آن قابلیّت آن را پیدا کرده تا مظهر همه ی اسماء الهی باشد. فلسفه ی هبوط به دار دنیا و دار ظلمت اساسا همین بود. ابعاد گوناگون روح انسان ارتباط گسترده ای با اعضاء و جوارح و فعالیت آنها دارد. ارتباط انسان با خداوند از طریق اسماء و صفات دیگر مانند قدرت، علم، حیات و حکمت هم هست. اگر آدمی بخواهد به مقام مظهریت جامع برسد باید به تناسب آن اسماء، ابعاد وجودی خود و به تبع آن گستره ی فعالیتهایش را تنظیم کند. از اینجاست که انسان کامل نمیتواند کسی باشد که در گوشه ی خلوتی صرفا مشغول مراقبه ذاذن یا ذکر و دعا باشد! اگر انسان با خلق الله ارتباط نگیرد و به آنها خدمت نکند چطور میتواند مظهر رحمت الهی شود؟! اگر با دشمنان خدا درگیر نشود چطور میتواند مظهر غضب الهی شود؟! و... ☑از اینجاست که سرّ تفاوت مراقبه ی تقوایی و مراقبه ی بودایی را میفهمیم. اینکه چرا یکی تمرکز بر انجام وظایف بندگی در ساحتهای مختلف زندگی داشته و به استقبال چالشهای گوناگون میرود و دیگری به دنبال تمرکز در تاریکیها و خلوتها و زدودن موضوع ابتلائات دارد! هر دو هم مراقبه است ولی تفاوتش در تعریفی است که از انسان و کمال انسانی دارد. یکی سالک راه سبحان است و دیگری سالک راه الله است. یکی قرار است انسان را به مقام انسانیّتش برساند و دیگری اساسا انسان را نشناخته! یکی میخواهد علی بن ابی طالب و حسین بن علی علیهما السلام تحویل جامعه ی بشری دهد و دیگری راهبی بودایی! 👈اینجا بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عثمان بن مظعون که نماد رهبانیّت و عرفان جویی فرشته صفتانه در امّت اسلامی بود اینگونه فرمود که: «إِنَّمَا رَهْبَانِيَّةُ أُمَّتِي‏ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّه‏» و چه زیبا گفت امام راحلمان که: سالک! در این سلوک به دنبال کیستی‌؟ من، یار را به کوچه و بازار می‌کشم
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۹) شرحی بر آیه شریفه: «ان الشیطان لکم عدوّ فاتّخذوه عدوّا» 🔹آدمی اگر از فقر نترسد! از بی آبرویی نترسد! از مریضی نترسد! از بی امنیتی نترسد! اگر از دشمن نترسد به فکر مبارزه نمی افتد. دشمن برای انسان تولید غایت میکند. معنا و جهتی برای جنگیدن و اجماع قوا میدهد. نشاطی برای حرکت میدهد. انسان را وادار میکند روی دو پای خوف و رجا ایستاده و حرکتش را آغاز کند. 🔸یک جریان هم برای بقایش بیش از نیاز به دوست به دشمن نیاز دارد. در ستیزه گری با چنین دشمنی است که هویّت و ضرورتی مشروعیت بخش پیدا میکند. شرط ماندگاری اش در آن است که مدام در ستیزه باشد و دشمنش نیز هیچگاه نابود نشود. والا اوّل بحران بی معنایی و اضمحلال اوست. 🔻هر زندگی و هر سرزندگی ای عرصه ی جنگی است! جنگی با دشمنی. اما اگر میخواهی معنا و ارزش زندگی ات را بفهمی ببین در جبهه ی کدامین جنگ و با کدامین دشمن در حال نبردی؟! به چه سویی در حرکتی؟!🔺 🔹آری دشمن واقعی داشتن از نان شب و دوست صمیمی داشتن برای انسان ضروری تر است. دشمنان موهوم را رها کن! دشمنی را پیدا کن که حقیقتا دشمنی اش مایه خیر واقعی توست! همانکه جنگ با او خیر محض است. تو را به خود واقعی ات توجه میدهد. همین است که خداوند این نعمت بزرگ و این دشمن بزرگ را آفرید! شیطان و هوای نفس را! 🔸اگر اینها را دشمن نبینیم خود واقعی مان و حرکت به سوی خود برترمان را فراموش میکنیم. دشمن شناسی به انسان خود شناسی و حرکت میدهد. همین است که شیطان و هوای نفس از بزرگترین نعمتهای خدا برای بندگانش است. آدمی به برکت چنین دشمن توانایی است که توان سلوک تا درجات بلند فنا را می یابد.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۰) شرحی بر آیه ی شریفه: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِير» 🔹ما معمولا تا سرمان نیاید یاد نمیگیریم! عقلمان در حسمان است! گاهی هم میگوییم: «بگذار خودش تجربه کند تا بفهمد!» زندگی اکثر انسانها را وقتی میبینی متوجّه میشوی چندی دیگر سرشان به سنگ خواهد خورد! مسیرشان بن بست است! ولی چرا باز میروند؟! 🔸این خصلت راه انسان را طولانی میکند! گاهی او را به هلاکت می اندازد. بگذریم از آنها که حتّی در این مدرسه هم شاگرد تنبل اند! باید چند بار به سرشان بیاید تا درس بگیرند! آیا راه دیگری نیست؟! راهی که دیگر منتظر نباشیم تا چیزی سرمان بیاید تا یادش بگیریم! 1⃣یکی آن است که در کودکی نمونه ای از چیزها سرمان بیاید. سرّ تأکید بر بازی و فراهم کردن آزادی برای کودکان همین است. در بازیها خیلی از حقیقتها و مهارتها را می آموزیم. به بچه ها فرصت بازی بدهیم. بزرگی دیگر وقت بازی و تجربه نیست. 2⃣دیگر اینکه از تاریخ و تجربه و مشورت و نصیحت دیگران بهره ببریم فان السعید من وعظ بغیره. منتظر ننشینیم تا سر خودمان هم بیاید. واقعا برایمان تجربه ی دیگران مهم باشد. 3⃣دیگر اینکه با عقلمان حس کنیم. پیش بینی کنیم. عقل و تربیت عقلی وقتی قوی شد آینده ها را مانند امر محسوس برایمان نشان میدهد. آینده را میبینیم و سرمان به سنگ میخورد و برمیگردیم. 🙏ولی کاش به حرف خدا و اولیاء خدا گوش میکردیم! کاش لااقل دیگر وقتی آثار بد کارهایمان هویدا شد توجیه نمیکردیم! کاش وقتی سرمان به سنگ خورد قبول میکردیم. ضرورت استغفار و توبه برای همین است. تا توجیه نکنیم و برگردیم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۱) 🌸کوبیدن درب بهشت با ذکر شریف «لا الهَ الّا اللهُ الملکُ الحقُّ المبین»🌸 🔹ذکر، معجونی معنوی است که معمولا باید با تجویز اطبّاء نفوس استفاده شود. یکی از معجونهای خالص و قطعی که اذن عام از اهل بیت علیهم السلام در موردش آمده ذکر شریف «لا الهَ الّا اللهُ الملکُ الحقُّ المبین» است. به فرموده ی امام صادق علیه السلام اگر کسی صدبار آن را بگوید خداوند او را از فقر و وحشت قبر در پناه خودش قرار داده و نوعی بی نیازی و ثروت برایش به ارمغان می آورد. انسان را از تنگی ها به سوی گشایشها میبرد. 🔸روشن است که این امر مرتبط با مضمون توحیدی عمیق این ذکر شریف است. اثر دیگر این ذکر این است: «استقرعَ بابَ الجنّة» در ملکوت گویا انسان با این توجه و این ذکر در حال کوبیدن درب بهشت است. با همین توجه سعی کنیم این ذکر را در سحرها بگوییم. با توجّه به عمق توحیدی این ذکر شریف مانند کسی که در تاریکی ها محبوس شده بخواهیم درب عالم نور را برایمان باز کنند. 🔹این ذکر از اختصاصات اهل بیت علیهم السلام است. شیخ صدوق در المقنع عدد روزانه ۳۰ بار هم برای این ذکر بیان کرده. ولی در ثواب الاعمال از امام صادق علیه السلام همان عدد صد را نقل کرده است. شیخ طوسی نیز در حدیثی سلسلة الذهب از امام رضا علیه السلام همین مضمون را نقل کرده و به جای «استقرع» تعبیر: «استفتح» آورده است. 🔸در میان اهل سنت نیز دارَقطنی محدّث بزرگ عامّی و معاصر شیخ صدوق در مسأله شماره ۳۰۸ کتاب علل، طرق مختلف این نقل را از مالک بن انس از امام صادق علیه السلام جمع کرده است. خلاصه خنکِ خنک و با اطمینان خاطر این ذکر شریف را نوش جان کنید😊
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۲) «ضرورت معالجه ی ساختارهای تبلیغی حوزه های علمیه» «معضلاتی در راستای جهاد تبیین و جهاد تبلیغ» ✔بر اساس برخی آمارها در ابتدای قرن بیستم یعنی تقریبا آغاز عصر مشروطیّت و دوران مرحوم آخوند صاحب کفایه از جمعیت حدودا ۱۲ میلیونی ایرانیان تنها ۵ درصد آنها سواد داشتند. عمده ی این ۵ درصد هم حوزوی بودند و اندکی هم در مکتب خانه های قرآنی و یا مراکز وابسته به میسیونرهای خارجی آموزشهایی دیده بودند. و باز در ابتدای قرن بیستم بر اساس برخی آمارها ۶۰ درصد جمعیت روستایی و حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد ایلاتی و عشایر و کمتر از ۱۵ درصد نیز شهر نشین بودند. 🔹با احیاء مجدّد حکومت مقتدر ایرانی با تکیه زدن بر اساس مذهب ممتاز تشیّع امامی در عصر صفوی یکی از عوامل هویت بخش و احیا کننده ی ایران زمین در برابر هویتهای دیگر نظیر ترکان عثمانی و ازبکها و پشتوها و مرزهای بیرونی تشویق اجمالی تبلیغ شیعی توسّط حاکمان برای پیدا کردن استحکام درونی جامعه بوده است. این تدبیر حکومتهای نوین ایران زمین از عصر صفوی به بعد به نوعی برای پر کردن شکاف میان پادشاهان و رعایایشان و همینطور هم عاملی استحکام بخش در برابر مرزهای خارجی بوده است. 👈از اینجاست که در عصر نوین تاریخ ایران شیعی با توجّه به ظرفیتهای مهم مذهب تشیّع امر تبلیغ دینی توسّط حکومتها تشویق و توسط نهاد روحانیّت به مرور سامان دهی شد. ظرفیتهایی نظیر مسجد، حسینیه، امام زاده و حرم، هیئات مذهبی و ماه رمضان و ایّام مناسبتی فرهنگ شیعه و در رأس آنها عزاداری های محرّم حسینی. ⬇
👈شکل طبیعی و گسترده ی این تبلیغ هم اعزام مبلّغین همزمان با ایّام عزاداری حسینی به روستاها و شهرها با محوریّت منبر و حسینیه ها بود. 🔹آنچه تسهیلگر فرآیند تبلیغ مفاهیم دینی به کالبد انسان ایرانی میشد پنج امر: عظمت، جذّابیت، معنویّت، آخرتگرایی و بی رقیب بودن بود. 1⃣یکی عظمت مبلّغین در نگاه توده ی ایرانی. این هم ریشه در بی سوادی توده و با سوادی مبلّغین داشت. رجوع آنها به مبلّغین از باب رجوع جاهل به عالم مینمود و توده از مبلّغین درک عظمت میکردند. هنوز هم یکی از یادگاران این فضا در ادبیّات رایج بین ما تعبیر «عالم و عوامّ الناس» است. یعنی غیر از عالم دینی و حوزوی نوعا بی سوادهای عمدتا روستایی و عشایر و بعضا شهرنشین بودند. 2⃣عامل دیگر هم جذّابیت بود. بخش مهمتر این جذّابیت امری بیرونی بود و بخش دیگری هم به هنرهای بیانی و علمی و معنوی خود مبلّغ مربوط بود. عامل جذابیت بیرونی همین بود که مبلّغین مخصوصا در ایّام محرّم زندگی یکنواخت آنها را از حالت طبیعی بیرون آورده و باعث گردهم آیی های دلنشین و معنوی و جذّابی میشدند. عزاداری ها و تبلیغ در این ایّام ورای همه ی نکات دیگرش یک تنوّع دوست داشتنی برای زندگی آنها بود. 3⃣عامل دیگر هم نیازهای معنوی انسان ایرانی بود. روشن بود که مجرای مشروع و شناخته شده مهمّی برای ارضاء نیازهای معنوی جز در قالب همین تبلیغهای دینی توسّط مبلّغین نبود. 4⃣در کنار این عامل هم میتوان نقش ترس و آخرت گرایی را در تمدّنهای سنّتی قدیم برجسته دانست. انسان و جامعه ای که هنوز به شکل جدّی درگیر مقوله های نوینی مثل انسان گرایی و فردگرایی و مادّی گرایی نشده و فهم روشنتری از مفهوم بندگی و ترس از عقاب اخروی و شوق به ثواب آن دنیا دارد. 5⃣عامل آخر که به نوعی تسهیلگر تبلیغ مفاهیم دینی در جامعه ی ایرانی شده بود بی رقیب بودن تبلیغ روحانیان بود. به دلیل بی سوادی مردم و همینطور در دسترس نبودن افکار مختلف و کتابها و رسانه ها و آشنا نبودن با تفکّرهای رقیب زمینه ی بهتری برای تبلیغ و ترویج مفاهیم دینی وجود داشت. 👈ولی در ابتدای قرن بیست و یکم و قرن پانزدهم هجری در ایران، دیگر با ایرانی مدرن شده مواجه هستیم که گویا زلزله ای همه ی مناسبتهایش را تغییر داده است. توده ی ایرانی با سواد شده! طوری که اخیرا سواد حوزوی را چندان سواد حساب نکرده و از آنها به عنوان شش کلاسه ها یاد میکنند! با رشد امکانات ارتباطی و رسانه ای با افکار متنوّع و افکار رقیب آشنا شده و با رشد فرهنگ شهر نشینی و مناسبات نوین شغلی جذابیتهایش تغییر نموده است. 👈با گسترش هنرها، موسیقی، ادبیات و مانند آن احساسات معنوی به اشکال دیگری نیز امکان برآورده شدن پیدا کرده و افراد با پناه بردن به تفریحات و روان شناسان و بیمارستانها امکانات نوینی برای تسکین پیدا کرده اند. نگاه ها نیز به خودشان و لذّتهای زندگی غلیظ‌تر شده و راحت‌تر از مفاهیمی مانند آخرت و ترس از آن دچار غفلت میشوند. ⛔مبلّغین دینی در زمان ما نسبت به یک قرن قبل دیگر نه آن عظمت را در نگاه مخاطبین دارند و نه آن جذابیت را و نه آن راه انحصاری معنویّت را و نه آن تأمیین کنندگی برای نیاز قطعی آخرت گرایانه را و نه آن بی رقیبی را! 👈علاوه بر این موارد، ساختارهای تبلیغی هم دیگر آن پوشش مطلوب را نسبت به همه ی ایرانیان ندارد. الآن بخش زیادی از جامعه ی ایرانی این امکان طبیعی را دارند که هیچگاه خود را مخاطب جدّی تبلیغ دینی قرار ندهند؛ چون نه در مسجد و حسینیه و حرمها حاضر میشوند و نه خود را مخاطب صدا و سیمای رسمی حکومت دینی قرار میدهند و نه تعلیمات دینی مدارس به آنها تبلیغ میشود. 👈با ظهور عصر رسانه و ارتباطات نیز بیشترین لطمه های دینی را همین قشر متحمّل شده اند. اینها که بخش قابل توجّه و تأثیرگذاری از جامعه ی ایرانی را در زمان ما تشکیل میدهند متأسّفانه هیچگاه مواجهه تأثیرگذاری با مبلّغین دینی پیدا نکرده و مجراهای ساختار تبلیغ دینی نسبت به آنها در زمان ما دچار نوعی انسداد شده است. مبلّغین هیچگاه این طیف را پیدا نمیکنند تا بتوانند با آنها صحبت کنند. 👈متأسّفانه باید اذعان کرد که دستگاه تبلیغی شیعه برای جامعه ی ایرانی علی رغم همه ی امکانات بی نظیرش مانند ایّام عزاداری سیّد و سالار شهیدان، کهنه و کم‌کارآمد است. عمدتا در سطح مناسبات زندگی روستایی ایرانیان در ابتدای قرن پیش باقی مانده و هنوز به شکل مطلوبی نتوانسته راهکارهای مناسب و کارآمدی برای ورود به مناسبات زندگی انسان مدرن شهر نشین و انسان متولّد شده در فضای دیجیتال پیدا کند. 👈بنده که خود چند بار موفّق به تبلیغ در محیط روستایی بودم باید بگویم حتّی دیگر در چنان جمعهای روستایی نیز نمیتوان مخاطب خود را به سادگی به پای منبر کشاند! ممکن است برخی با تکیه بر برخی قابلیّتها و هنرهای فردی بتوانند جمعی را پیرامون خود جذب کنند ولی اینها دیگر استثناء است. ⬇⬇
🔹البته مهمترین عامل در این زمینه تحوّل دفعی جامعه ی ایرانی به شکل برون زا و با نیروی دولتها و حکومتها و پرتاب شدن از زندگی سنّتی به مدرن است. ولی دیگر به جای آنکه مقصّر و عامل این کاستی را دنبال کنیم و همه ی تقصیر را به گردن آن بیاندازیم باید به فکر چاره باشیم. حتّی نمیتوان منکر دشواری های نبرد بین جنود عقل و جهل در دنیای نوین هم شد. 👈شاید یکی از بزرگترین چاره اندیشی ها در مسیر دفاع از دین و تبلیغ آن تشکیل حکومت دینی توسّط معمار کبیر انقلاب اسلامی بود. معلوم نیست با تحولات جهانی و تغییرات دفعی در جامعه ی ایرانی و آن راهی که توسّط پهلوی شروع شده بود امروز وضعیّت دینی جامعه ی ایرانی به چه سطحی کشیده شده بود. ✋اگر نظریّه ی ولایت فقیه استنباط نمی‌شد و فرهنگ شیعی با تکیه بر مفهوم عاشورا حالت فعالیّت و تهاجمی خود را پیدا نمیکرد وضعیت امروز به مراتب بدتر بود. اگر فرهنگ جهاد و شهادت، روحی دینی در بین ما نمی‌دمید وضعیت ما به مراتب بدتر بود. 🔹امروزه برای تبلیغ دینی باید مطالعات عمیقی در مناسبات نوین زندگی شهری و انسان امروزین داشت. سهم حاکمیّت و قانون گذاری و برنامه ها و ساختارهای آموزشی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را در عرصه ی تبلیغ مفاهیم دینی به جامعه ی ایرانی روشن نمود. سهم علوم انسانی نوین و تعالیم ایرانیان را در مشکلات دینی آنها بررسی مجدد کرد. در تأیید قوانین صرفا به اهرم عدم مخالفت قطعیه فقهای محترم شورای نگهبان اکتفا نکرد! فقه را پیشرفت داد. 👈حوزه های ما باید دست به جرّاحی بزرگی در علوم حوزوی بزنند. باید باور کنند که حوزه ی امروزی تنها یکی از حوزه های مفروض و متعهّدی است که از باب نصح لله و للرسول پیرامون قرآن و سنّت شکل گرفته است. فرصت تحوّل و شکل گیری سفره های دیگری را پیرامون معارف دینی بدهند. سبک و محتوای تبلیغی را بهینه کنند. دستشان به جای صرفا فقه و اصول از قرآن و حدیث و تاریخ و موعظه پر باشد. مشکل در اینجا این بود که به جای تربیت عالم ربانی به دنبال تربیت مجتهد افتادیم. 👈طلاب قطعا باید با علوم نوین آشنا شوند تا زبان و فکر مخاطب خود را بفهمند و بشناسند. انسان مخاطب خود را بشناسند. مجاری ارتباط خود را با آنها باز کنند. یکی از مهمترین ظرفیّتهای تبلیغی طلّاب باید مدارس و دانشگاه ها باشد. بهترین فرصت ارتباط گیری مؤثّر با همه ی اقشار ایرانی مواجهه ی مستقیم با آنها در این ظرفیّتهای آموزشی نوین است. 👈نباید به کتابهای تعلیمات اسلامی که نه به شکل تبلیغی بلکه به شکل استخوان درگلو و تستی فراگرفته میشود دلخوش کرد. ساختارهای تبلیغ را نباید منحصر در منبر کرد. باید به فکر طرح های ابتکاری مانند طرح ولایت و مانند آن بود، و البته از طرف دیگر فرهنگ مسجد را دوباره زنده کرده و در مهندسی فرهنگی جامعه، محوریت مسجد را بازطراحی نمود. 👈فعلا غرضم بیان راهکارهای بهبود ساختارهای تبلیغی نیست. این امر نیازمند اندیشه ی بسیار است. غرضم صرفا طرح مسأله بود. باید روی اینها عمیقا اندیشید. به این دلخوش نبود که به شهر یا روستایی رفته و در مسجد یا هیئت یا اداره ای چند کلمه ای سخن گفت. باید به فکر ایجاد ساختاری برای توزیع و تبلیغ مویرگی مفاهیم دینی به همه ی اقشار جامعه ی ایرانی بود. 👈نباید گمان کرد صرفا خدمت به مردم با کارهای عمرانی و آبادانی های دنیایی و رفاه آنها به تقویت و تبلیغ مفاهیم دینی کمک میکند! نخیر! باید جهاد تبلیغ داشت. باید نهضت عمران دینی داشت. آن هم با نوعی از طرّاحی که حداقل انسداد را در مواجهه با اقشار مختلف ایرانی داشته باشد. وقتی چنین تبلیغی رخ ندهد نمیتوان انتظار داشت در بزنگاه های انتخاب در فرهنگ دموکراسی، مردم به انتخابهای متناسب با اهداف دینی و جامعه ی ایمانی احترام بگذارند.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۳) «مغالطه ای به نام (چماق نوع ایده آل)» «نقدی بر درکمان از حقیقت امر سیاسی در آقایان پزشکیان، قالیباف و جلیلی» 🔹انسان برای آنکه پیچیدگی مواجهه ی خود با پیرامونش را کاسته و بتواند به اشیاء پیرامونش معنا داده و معنای آنها را درک کند از پنجره ی مفاهیم برای نگریستن به بیرون استفاده میکند. ولی در امور سیاسی و جریانات اجتماعی واقعیّت خارجی پیچیده‌تر و متکثّرتر و تشکیکی‌تر از آن است که بتوان آن را در قالب مفاهیم رایج، ساده سازی کرده و درک کرد. اینجا دیگر با مقولات ماهوی مواجه نیستیم و باید حقیقت را در دل پیچیدگی هایش درک کنیم. در اینجا باید سعی در تکثیر مفاهیم و ترکیب آنها و همینطور تجربه‌ی مستقیم‌تر حقائق داشته باشیم تا از واقعیّت امر خارجی درک بهتری پیدا کنیم. ✋وقتی در یک خانواده‌ی ۵ نفری می‌بینیم که هر کدام در امور سیاسی نوع مواجهه و درجه ی خاصی از حساسیت و فعالیت دارند و نمیتوان حقیقت میزان درک و کنش سیاسی آنها را در قالب دو مفهوم اصلاح طلب و اصول گرا درک کرد، چگونه انتظار داشته باشیم در یک ملّت تکیه‌ی صرف بر این دو مفهوم بتواند ما را به واقعیّت متکثر و سیال امر سیاسی رهنمون کند؟! ⛔آیا چنین عینکهای ضعیف و پنجره های کدر و ترمینولوژی های ناکارآمدی آنقدر قدرت دارند که اینگونه قُضاتی بی رحم برای ارزش گذاری روی جریانها و اشخاص واقعی باشند؟! 🔹باید همواره متوجّه این نکته باشیم که این مفاهیم صرفا مفاهیمی هستند که خودمان با توجه به برخی ملاکها برای درک تمایزها به شکل کلّی ساخته ایم. اینها قابلیّت پیشرفت دارند. اینها برای آنکه به چشم بیایند و متمایز شوند حاصل نوعی فعالیت ذهنی در تجرید و لیسیده و خالص‌سازی ماهیّت مفهومی با نوعی افراط و غلو هستند. دنبال مصادیق تامشان نباشیم. به قول ماکس وبر این عناوین چیزی جز تیپ آرمانی و نوع ایده آل (ideal type) نیستند. 👈اینها خودشان در خارج وجود ندارند. لذا اوّلا نباید در میزان کارآیی این مفاهیم مبالغه کرد و ثانیا نباید به دنبال صدق صفر و صدی این عناوین بر مصادیق خارجی بود. نباید در صفات افراط و غلو کرد! نباید به دنبال نوع ایده آل در خارج باشیم. در هر انسانی رگه هایی از آنچه در این مفاهیم میدانیم وجود دارد. 👈نباید دچار مغالطه ی به نام «چماق نوع ایده آل» شد. باید امر خارجی را دقیقتر مورد مطالعه قرار داد. فریب این مفاهیم کلّی و ضعیف را در توصیف امر خارجی نخوریم. اگر هم از این مفاهیم استفاده میکنیم به شکل ترکیبی و با منطق نمره دادن وارد شویم. صفر و صدی مبالغه نکنیم. اینها از تبعات ذهن زدگی در عرصه ی سیاست و ابتلا به مغالطه ی چماق نوع آرمانی است. ✋نباید با چماق نوع ایده آل بر سر افراد کوبید! هر کدام خوبی هایی دارند و احیانا ضعفهایی. به راحتی با ساده سازی های ناشی از مقایسه ی مفاهیم ماهوی با مفاهیم انسانی دچار مغالطه ی چماق تیپ آرمانی نشویم. 👈با چماقهای مفهومی مانند اصولگرایی و جبهه ی انقلاب بودن دیگران را بیرون از حیطه ی اصول و انقلاب تعریف نکنیم. به سادگی با برچسبی مانند پدرخواندگی و چنار و... چوب حراج به ثروتها و سرمایه های اصول گرایی نزنیم. اینها چیزی جز دوری از واقعیّت و ایجاد اختلاف و تشتت و سلب قدرت اجماع نیست. ✋مگر میشود افراد را به خاطر یک یا چند اشتباه خود یا اطرافیان از اصولگرایی ساقط کرد و دیگری را بر مسند رب النوع و حالت ایده آل اصولگرایی نشاند! یا چطور میشود یکی را به سادگی با تهمت تحجّر و خشکی کنار زد و آن یکی را به بهانه ی دیگر بر مسند نشاند! 👈نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟! نقدها را باید متعادل و ملایم و منصفانه کرد! به دنبال نمونه ی لیسیده و مفهوم آرمانی از اصلاح طلبی و اصولگرایی و انقلابی و کارآمد و برنامه دار و مانند آن نباشیم. 🔹حقیقت آن است که نه آقای پزشکیان کاملا و دقیقا آن شخصی بود که بسیاری به خاطر آن به او رأی دادند یا ندادند و نه آقای قالیباف و جلیلی آنگونه بودند که بر اساس آن به آنها رأی داده شد یا نشد. بر اثر افراط در کاربست این مفاهیم ضعیف نکند دچار تنازع شویم و به نوعی فشل شده و آن ریح اقتدار ایمانیمان را از دست بدهیم. بدانیم وحدت بالاترین مصلحت ملزمه را در جامعه ی ایمانی دارد. قال الصادق علیه السلام: 📖«مَا أَنْتُمْ وَ الْبَرَاءَةَ يَبْرَأُ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ؟! إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ بَعْضُهُمْ أَفْضَلُ مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُهُمْ أَكْثَرُ صَلَاةً مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُهُمْ أَنْفَذُ بَصِيرَةً مِنْ بَعْضٍ وَ هِيَ الدَّرَجَات‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۴) «شغلهای آسمانی» «مَنْ عَمِلَ‏ لِلَّهِ‏ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّه‏» 🔹برخی گمان میکنند برای کسب نور و تقرّب به خداوند متعال تنها باید از راه خلوت و ذکر و عبادت و علم اندوزی پیش رفت! ولی میتوان گفت انسان هر شغلی که دارد میتواند آن را نردبانی برای ذکر و عبادت و حضور و ترقی و عروج قرار دهد. هر کاری راهی برای خدایی شدن و آسمانی شدن و تقرّب الی اللّه است. چه معلّمی یا صنعت یا کشاورزی یا ریاست یا خانه داری و... . 🔸از هر شغلی میتوان به خدا رسید. در اینها اسمی از اسماء الهی جلوه کرده است. انسان میتواند مظهر آن شود. اینها طرقی به سوی سرچشمه ی نور اند. اگر کسی این حقیقت را نفهمد و از شغلش نردبانی برای سلوک الی الله نسازد خسارت بزرگی به خود زده! 🔹ولی چگونه شغلمان را آسمانی کنیم؟! با آن عبادت کنیم؟! اینطور که در آن شغل به جای خودخواهی نیّت خلیفة اللهی کند! به فکر سود و معامله گری و ثروت نباشد. به فکر خدمت باشد. خدمت به خدا و بندگان خدا. با شغلش کار خدایی کند و حین اشتغال به شغلش مشغول خدا باشد. اینطور میشود وسیله ی جاری شدن معروف و خیرات در عالم. میشود دست خدا. 🔸این شغلها صرفا برای رفع نیازمندی های ما و جامعه نیست. برای ریاء و جاه طلبی و ثروت اندوزی نیست! کار کردن برای این و آن نیست! برای خدایی شدن است؛ برای خلیفة الله شدن است. خودش راه تقرب است. اینکه انسان از شغلش کسب نور کند و خودش را در آن خلیفه الله قرار دهد توفیق بزرگی است. 📖«مَنْ عَمِلَ لِغَيْرِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى مَا عَمِلَ لَهُ وَ مَنْ عَمِلَ‏ لِلَّهِ‏ مُخْلِصاً تَوَلَّى اللَّهُ أَجْرَه‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۵) مولا جان «ما را به سخت جانی خود این گمان نبود ...» 💘«السَّلَامُ عَلَى الرَّضِيعِ‏ الصَّغِير‏»💘 🔹شبها برای آنکه من هم نامم در میان روضه خوانهای مولایمان ثبت شود مجلسی که میروم دقایقی عرض ارادت میکنم. امشب شب علی اصغر است! ای اهل کوفه رحمی، این طفل جان ندارد خواهد که آب گوید، امّا زبان ندارد شمشیر اوست آهش، فریاد او تلظّی جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد ای حرمله مکش تیر، یک سر فکن کمان را یک برگ گل که تاب، تیر و کمان ندارد 💔خدایا! اینها واقعا رخ داده؟! حسین جان! واقعا قلب مهربانت اینگونه مصیبت دیده از دنیا رفت؟! آقا جان! یعنی این همه جراحت بر قلب نازنینت وارد کردند؟! چطور مقتلت را میخوانم و اما باز زنده میمانم! «ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود ...»😭 💔حسین جان میخواستی بروی خب میرفتی؟! دیگر وداعت با علی اصغر برای چه بود؟! مولا جان! ای کشته ی اشکها! به گمانم دیگر میخواستی باب رحمتت را برای دلهای سنگی مانند من هم بگشایی! ✋رفقا مهم نیست نامش چه بود! علی بود! عبد الله بود! عبید الله بود! آنقدر عمر نکرد که روشن شود! مهم هم نیست شش ماهش بود! سه سالش بود! هر چه بود طفل بود! 💔ولی خدا کند آنچه یعقوبی نقل کرده نباشد! میگوید اصحاب حضرت همگی شهید شده بودند و حسین تنها روی اسب مانده بود. در همان زمان بود که فرزند رباب به دنیا آمد! او را نزد بابایش آوردند که در گوشش اذان بگوید که ...! 📖«إنه لواقف على فرسه إذ أتي بمولود قد ولد له في تلك الساعة، فأذن في أذنه، و جعل يحنكه، إذ أتاه سهم، فوقع في حلق الصبي، فذبحه، فنزع الحسين السهم من حلقه، و جعل يلطخه بدمه ...»😭
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۶) «نخستین شیره ...» «ورع آزادگی» 🔹بعد از روضه سفره ی حلیم پهن شد. روی حلیم شیره انگور میریختند. یک بطری شیره دادند با خودم ببرم. با شوخی و محبت گفتند حاج آقا از اون شیره ها هم داریم! منظورشان شیره ی ... بود. برادری که کنارم نشسته بود گفت حاج آقا نمیخاد!: «اوّل اونا دنبالت می افتن و بعد از دوبار دیگه شما باید دنبالشون بیافتی!» 🔹از کلام این برادرمان دو تا حکمت را بهتر درک کردم: 1⃣یکی اینکه گناه بزرگ برخی چیزها در آغاز آن است. اصلا نباید لب زد! و الّا بعدش دیگر انسان کالممتنع بالاختیار میشود. معتادش میشود. بهتر فهمیدم چرا در قرآن کریم خود خمر، رجس نامیده شده. یعنی اصلا دورش را خط قرمز بکشید. اصلا لب نزنید! چه کم یا زیادش! چه مستی بیاورد یا نه! کلاً ممنوع! بسیاری که معتاد شدند به خاطر همین بود که گمان میکردند حالا با چند پُک چیزی نمیشود! باید به اینها میگفتیم اتّفاقا بزرگترین گناه و خطا همان چند پُک اوّل است. 2⃣دیگر اینکه گناه بزرگ برخی چیزها این است که آن آزادی را از انسان میگیرد. آدم را اسیر میکند. آزادی و آزادگی آنقدر مهم است که آدم باید نسبت به آن غیرت و ورع داشته باشد. حتّی نزدیک چیزهایی که ممکن است آن را به خطر بیاندازند هم نشود. تعلّقات و تمتّعات و رفاه و شهوات هم اگر مراقب نباشیم انسان را اسیر میکند. 💖جانم به فدای آن پیامبر آزادگان که وقتی دید همسرش پرده ای منقّش و رنگارنگ آویزان کرده فرمود: «يَا فُلَانَةُ غَيِّبِيهِ‏ عَنِّي‏» برای چه؟! برای اینکه آزاد آزاد باشد: «فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ»
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۷) «از روی محبت و مردانگی دنبال روابط آلوده نباش» 🔹برای خرید منزل به فروشگاه رفته بودم. جلوی فروشگاه نگاهم به یک خانم افتاد که همینطور آنجا ایستاده بود و مشغول خودش بود. طبق معمول سرم را پایین انداختم. ولی اینبار با نیت دیگری نگاه نکردم: 💡به دلم افتاد مگر این دختر یا خانم چه دارد؟! جز یک قلب حساس و مهربان؟! 💝قلبی که با حکمت و عنایت الهی در قالبی زیبا و جذّاب بسته بندی شده تا نیرویی گرمابخش و شمعی فروزان برای محفلی صمیمی و پرورش انسانهایی شایسته باشد💝 ⛔️با نگاه و ارتباطات آلوده به او ظلم نکن! از او دزدی نکن! نه لزوما برای خودخواهی ات تا مثلا بذر شهوت در دلت نکاری! تا به زحمت نیافتی! بلکه برای خود او و از روی محبّت به او تا به او ظلم نکنی! از روی مردانگی نگاه نکن! 🔸راستی میدانی چرا برخی مردان که حاضر نیستند ذره ای به کسی ظلم کنند یا از مال کسی دزدی کنند اینجا غارتگرانی فریبکار و بی رحم میشوند؟! راحت دست به قتل و غارت و دزدی از این قلبهای مهربان میزنند؟! چون فکر میکنند زنها هم مانند مردها قلب و احساسشان یکی در کنار ده ها دارایی مهم دیگرشان است! فکر میکنند زنها هم صرفا برای اطفاء غریزه دنبال رابطه ای زودگذر و بدون عشقی متعهدانه اند! ✋نمیدانند یک زن است و یک قلبش! اینقدر غرق خودخواهی خودت نباش! ببین بعد از این ارتباطهای ابتر دیگر چه چیزی از این گلهای زیبا باقی میماند؟! غارتگری و بی رحمی از این بزرگتر؟! ✋و راستی چه بی باکانه این غارت شدگان جاهل در حال چوب حراج زدن به سرمایه و امانت بزرگ وجودشان هستند و چه بی رحمانه این غارتگران غافل در حال تاراج آنهایند!
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۸) «گاهی جنگیدن با نفس آن را نیرومندتر میکند!» «أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى‏» 🔹چند وقت پیش مسافرتی به شمال داشتیم. بعد از بازگشت یکی از برادران از یکی از اهل ریاضت نقل کرد سالهاست به مسافرت نرفته! میخواهد لذّتی نبرد! بزرگوار دیگری هم میگفت مطلقا هر جایی لذّتی آمد ترکش کن! اخلاص را می‌برد! حتّی هنگام زیارت نامه خواندن اگر لذّت میبری ادامه نده!😐 ⛔به یاد انتقاد نیچه در کتاب غروب بتها از رهبانیت مسیحی افتادم: «ریشه کن کردن غرائز و لذّتها یعنی ریشه کن کردن زندگی؛ عمل کلیسا دشمنی با زندگی است!» 🔸به نظرم خیلی اینها به نفسشان بها داده و تحویلش میگیرند! گاهی جنگیدن با نفس آن را نیرومندتر میکند! مثل اژدهایی منتظر بیرون زدن و آتشی زیر خاکستر میشود! حریص تر و وحشی تر میشود. مثل مارقین منتظر است از چلّه ی کمان بیرون بزند! راه صحیحتر ندیدن و جدّی نگرفتنش است. بی توجّهی و تحقیر نفس با کثرت عبادت و ذکر الله است. ☑گاهی کباب بخور و تفریح هم برو ولی ریاضتت این باشد که در دل شاکر باش که: الطاعم الشاکر له من الاجر کاجر الصائم المحتسب. ✔خیلی نباید مشغولش شد. همینکه به پچ پچش گوش ندهیم خودش ضعیف میشود. قوتش از توجّه ماست. با نفس نباید خیلی گلاویز شد. باید با توحید آن را سوزاند. روش احراق همین است: إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى‏. روش مبارزه توحیدی با نفس ریشه ای تر از مبارزه اخلاقی است. دفع است نه رفع! در مبارزه ی اخلاقی اصل موجودیّتمان مفروض گرفته میشود و به مبارزه با اذناب آن میرویم ولی در روش توحیدی با خود این وجود مبارزه میکنیم که وجودُک ذنبٌ لا یقاس به ذنب!
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۹) «همای سعادت و باب الحوائجی به نام برآوردن حاجت مؤمنین» «لَوْ عَلِمْتَ مَا مَنْزِلَةُ الْمُؤْمِنِ مِنْ رَبِّهِ مَا تَوَانَيْتَ‏ فِي‏ حَاجَتِهِ» 🔹یکی از اهل دل از توفیقات معنوی پدر بزرگش مطلبی نقل میکرد. وی از فرزندان یکی از خوانین لُر بود که بعد از مرگ پدرش مورد بی مهری قرار گرفته و اموالش را برده بودند. خلاصه به وضع سختی افتاده بود. دل تنگی عجیبی داشت. اما حادثه ای رخ داد که درب ابواب توفیق را به روی او گشود. روزی از صحرایی میگذشت که دید سگی از شدّت ضعف و گرسنگی در حال مرگ است. 🍪زود به آبادی آمد و نانی برداشت و به سوی آن سگ برگشت. دید از شدّت ضعف توان به دندان گرفتن ندارد! نان را در دهانش گذاشت و نگه داشت تا کمی در دهانش خیس شود و بعد آن را اندکی در دهانش فرو کرد تا بتواند بخورد! به دشواری آن را بلعید. ای جانم به این دل رحمی! اینها شکوفه های پاک فطرت انسانی و از یادگاران عالم صفاء و بهاء است. 🍞همینطور لقمه ی بعدی و بعدی تا نیم ساعت ادامه داد تا اینکه اندکی قوّت گرفت و توانست بنشیند و بقیه نان را خودش بخورد. از مرگ نجات پیدا کرد. از آن لحظه ابواب توفیق گشوده و گره کارها برایش باز شده بود. 👈در کافی مرحوم کلینی از امام باقر علیه السلام نقل کرده که خداوند متعال خنک کردن جگرهای تشنه و داغ را دوست دارد. چه جگر حیوانی باشد یا غیر حیوان! چون اینها کار خدایی کردن است: 📖«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُحِبُّ إِبْرَادَ الْكَبِدِ الْحَرَّى‏ وَ مَنْ سَقَى كَبِداً حَرَّى مِنْ بَهِيمَةٍ أَوْ غَيْرِهَا أَظَلَّهُ اللَّهُ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ»
👈در روایت دیگری که مرحوم صدوق در ثواب الاعمال نقل کرده معلّی بن خنیس از امام صادق علیه السلام نقل میکند که روزی حضرت عیسی بن مریم علیه اسلام با حواریون از دریا عبور میکرد! یک قسمت از غذایش را به آب انداخت. برخی از حواریّون گفتند یا روح الله! چرا غذایت را به آب انداختی؟! حضرت فرمود برای آن انداختم تا جانوران دریایی آن را بخورند! خداوند از این کار خیلی خوشش می آید: 📖«فَعَلْتُ هَذَا لِتَأْكُلَهُ‏ دَابَّةٌ مِنْ دَوَابِّ الْمَاءِ وَ ثَوَابُهُ عِنْدَ اللَّهِ الْعَظِيمِ» 🔻گاهی برخی کارها آنقدر خلوص و شکستگی دارد که به آن نظر میشود. حتی گاهی شخص نیت خدایی هم ندارد ولی آنقدر صفا و خوش دلی در آن هست که فطرت الهی انسان در آن گر میگیرد. خود انسان احساس یک شیفتگی و گشایش روحی و شیدایی به عوالم بالا در درونش میبیند. یک جذبه ای میبیند. آن نگاه نافذ ملکوت و شعور مرموز هستی که همیشه حواسش به همه ی کائنات هست آن را پسندیده و اصطفاء و اجتباء میکند. میچیند و در سبد ملکوت قرار میدهد. لحظات لیله القدری برایمان پیش می آورد. از فرش به عرشمان میبرد🔺 👈لازم نیست به دنبال سگها و گیاهان بیافتیم و نجاتشان دهیم. اینها معنای دیگری دارد. اگر نجات یک سگ اینقدر اهمیت دارد نجات آبروی مؤمنین و سعی در رفع حوائج آنها دیگر چگونه است؟! آنهایی که نسبت ویژه تری با خداوند متعال داشته و به آنها نظر خاصی هست؟! 👈هر کس در هر وضعیتی هست نوعی از ثروت دارد. میتواند با آن دستگیری کند. خودش را از قافله عقب نیاندازد. یاد بگیریم که اهل معروف باشیم. خودمان را مجرای فیض قرار دهیم. در این دارایی هایی که به ابتلاء در دستمان قرار داده شده تجارت معنوی خلیفة اللهی کنیم. 🔹گاهی به یاد کلام نورانی امام صادق علیه السلام به عثمان بن عِمران می افتم دلم میلرزد. مرحوم کلینی آن را در روایت چهارم باب القرض نقل کرده! عثمان با جمعی از شیعیان نزد امام صادق علیه السلام رفتند که حضرت با کمال محبّت و احترام آنها را تکریم کردند که: «فَلَمَّا رَآنَا قَالَ مَرْحَباً مَرْحَباً بِكُمْ وُجُوهٌ تُحِبُّنَا وَ نُحِبُّهَا جَعَلَكُمُ اللَّهُ مَعَنَا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» 👈عثمان عرض کرد آقا جان! فدایت شوم! من انسانی هستم که دستم باز است. ثروتی دارم. گاهی برخی ابراز نیاز میکنند ... حضرت فرمود قرض بده و اگر توان پرداخت نداشت آن را زکات مالت حساب کن. در ادامه فرمودند ای عثمان! 👈نکند این انسانهای نیازمند را رد کنی! نکند مؤمنی به تو رو بزند ردَّش کنی! نکند فکر کنی چیز مهمی نیست! ردّ درخواست مؤمنین نزد خدا خیلی بزرگ است! «يَا عُثْمَانُ لَا تَرُدَّهُ فَإِنَّ رَدَّهُ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ» 👈در ادامه فرمودند ای عثمان! اگر میدانستی که انسان مؤمن چه جایگاه رفیعی نزد خدا دارد هیچ گاه در برآوردن نیازهای مؤمنین سستی و تنبلی نمیکردی! «يَا عُثْمَانُ إِنَّكَ لَوْ عَلِمْتَ مَا مَنْزِلَةُ الْمُؤْمِنِ مِنْ رَبِّهِ مَا تَوَانَيْتَ‏ فِي‏ حَاجَتِهِ‏» 👈ای عثمان! بدان! هر کسی دل مؤمنی را شاد کند دل رسول الله را شاد کرده! الله اکبر! «مَنْ أَدْخَلَ عَلَى مُؤْمِنٍ سُرُوراً فَقَدْ أَدْخَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ» 💖خدایا چه ارتباطی بین ارواح مؤمنین و روح مطهّر آن انوار پاک وجود دارد؟ اینقدر اینها نزدیک هم هستند؟! برای شادی روح آن اولیاء دستگیری کن! همان خوشنودی و شادی که مفتاح برکات و توفیقات توست. 💖وقتی در حال گره گشایی از مشکلات بندگان خدا هستیم آن لبخند رضایت رسول الله را به یاد بیاوریم و وجودمان را با یاد آن نورانی کنیم. این رضایتها نشانه ی رضایت خداوند متعال است. همان رضایتی که گویا تمام عالم هستی میخواهد از ما تشکّر کند. همان تشکّری که معنایش گشایش و فرج است. 🔸رفقا تجربه ای داریم؟! علمی داریم؟! ثروتی داریم؟! توان کمک کردنی داریم؟! قبل از اینکه از ما درخواست بشود به استقبال این همای سعادت برویم. به استقبال شادی دل رسول الله برویم. نیازها بالاخره بر طرف میشود: «إِنَّ لِلْخَيْرِ وَ الشَّرِّ أَهْلًا فَمَهْمَا تَرَكْتُمُوهُ مِنْهُمَا كَفَاكُمُوهُ‏ أَهْلُه‏» مهم آن است که ما بهره ی خودمان را از این سفره ای که پهن شده ببریم. 👈بدانیم هر چه کنیم در حقّ خودمان نیکی کرده ایم. برخی واقعا نیازمند مشورت هستند. مسیرشان غلط است. برخی نیازمند کمک مالی برای تأمین مخارج بیماری و ازدواج فرزندان و تأمین مسکن هستند. برخی نیازمند کمک عاطفی اند. برخی نیازمند کمک روحی و معنوی اند. از کنار این نیازها ساده عبور نکنیم که: «إنَّ رَدَّهُ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ» و چه زیبا فرمود مولایمان امیر المؤمنین علی علیه السلام که: 📖«مَنْ عَلِمَ أَنَّ مَا صَنَعَ إِنَّمَا صَنَعَ إِلَى نَفْسِهِ لَمْ يَسْتَبْطِ النَّاسَ فِي شُكْرِهِمْ وَ لَمْ يَسْتَزِدْهُمْ فِي مَوَدَّتِهِمْ فَلَا تَلْتَمِسْ مِنْ غَيْرِكَ شُكْرَ مَا أَتَيْتَ‏ إِلَى‏ نَفْسِك‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۲۰) «ذکر خیری از مرحوم آیت الله آقا مرتضی تهرانی رضوان الله علیه» «وَ صَرَفْتُ وَجْهِي عَمَّنْ يَحْتَاجُ إِلَى رِفْدِك‏» 🔹یادش بخیر! اوایل طلبگی در تهران محیط معنوی خوبی وجود داشت. هنوز مرحوم آیت الله حق شناس در قید حیات بودند. برخی طلاب از شمع وجود ایشان بهره میبردند. آن طرف مرحوم آیت الله خوشوقت بودند که حلقه ی معنوی دیگری تشکیل داده بودند. گاهی هم مدرسه ی آیت الله مجتهدی یا منزل ایشان میرفتیم و گاهی هم از محضر مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی و دیگران بهره میبردیم. 👈آن زمان -مثل همیشه-بنده توفیقم کم بود. بیشتر در فکر درس و تحصیل بودم. ولی خب گاهی میشد سری بزنیم. مرحوم آیت الله آقا مرتضی تهرانی برادر بزرگتر مرحوم آقا مجتبی جذابیت خاصی داشت. پدرشان مرحوم میرزا عبد العلی تهرانی نیز اهل دل و ظاهرا از شاگردان مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رضوان الله تعالی علیه بوده است. خود ایشان هم شاگرد آقا مرتضی زاهد و علامه طباطبایی و امام خمینی و پدرشان بوده اند. 💭یادش بخیر در مسجد میرزا موسی در بازار تهران نماز میخواندند. چه چهره ی نورانی ای داشتند. اینها را یاد میکنم تا ذکر خیری از این اولیاء و پاکان درگاه خداوند متعال داشته باشیم. همانها که دیدنشان انسان را یاد خداوند متعال می انداخت. قبرشان در کربلاست و ان شاء الله با مولایشان محشور شوند. 🔹از یکی از شاگردان مرحوم آقا مرتضی داستانی دیدم که حیفم آمد نقلش نکنم. خود آقا مرتضی برای این شخص نقل کرده اند. فرازهای دعای بیست و هشتم صحیفه را برایم ملموس کرد که: ⬇
📖«اللَّهُمَّ إِنِّي أَخْلَصْتُ بِانْقِطَاعِي إِلَيْكَ وَ أَقْبَلْتُ بِكُلِّي عَلَيْكَ وَ صَرَفْتُ وَجْهِي عَمَّنْ يَحْتَاجُ إِلَى رِفْدِكَ وَ قَلَبْتُ مَسْأَلَتِي عَمَّنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ فَضْلِكَ وَ رَأَيْتُ أَنَّ طَلَبَ‏ الْمُحْتَاجِ‏ إِلَى الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْيِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ» 👈گفته بودند روزگاری در دوران طلبگی به فقر شدیدی مبتلا شده بودند. آنهایی که طلبه هستند زیاد از این تجربه ها گاهی دارند. طلبه باید عزّت نفس و استغناء داشته باشد، و الّا به مشکل برخورد میکند. در هر حال آقا مرتضی نقل کرده که به واسطه ی شناختی که بازاریان با پدرشان داشتند باید میرفتند و گاهی به برخی بزرگان بازار رو میزدند تا پول بگیرند. 👈پول به این شکل به ایشان میرسید ولی برای خودشان ذلّت بدی میدانستند. روزی دیگر به تنگ آمدند که اینطور نمیشود! اگر این زندگی را از اینجا درست نکنم دیگر تا آخرش بدبختی است! دیگر از احدی درخواست نمیکنم! عزمم را جزم کردم که حتّی اگر از گرسنگی بمیرم از کسی درخواست پول نکنم! چند روزی به این منوال گذشت و پول تمام شد! گرسنه شدم! 👈وسوسه شدم که بروم قرض بگیرم ولی گفتم نه! باید این زندگی را از همینجا علاج کنم! اینطور نمیشود! چند روز دیگر گذشت درحالیکه هیچ چیزی نخورده بودم! گرسنه ی گرسنه!!! 👈شب که شد دیگر رفتم سر وقت زباله ها!😢💔 چند تکه نان خشک جمع کردم و تطهیر کردم و خوردم! فردا که باز دنبال زباله ها رفتم دیدم همان مقدار نان خشک هم دیگر پیدا نمیشود! دیگر مُشرف به مرگ شدم! هیچ کس هم از حالم خبر نداشت! گفتم خدایا من کوتاه نمی آیم! می‌میرم ولی افتخار میکنم یکی پیدا شده که عزّتمندانه مرده! نخواسته آبروی خودش را لکّه دار کند! 👈شیطان آمد وسوسه کرد که حفظ جان واجب است! ولی باز او را رد کردم و گفتم خدایا من کوتاه نمی آیم! اگر میخواهی نمیرم خودت رزق و روزی ات را برسان! من دیگر به کسی رو نمیزنم! اگر میخواهی خودت روزی بده و اگر نمیخواهی دیگر من را ببر! 👈فردای آن شب سخت داشتم برای درس از بازار عبور میکردم و آنقدر گرسنه بودم که از روی ضعف دستم را به دیوار میکشیدم و راه میرفتم! 🌸در همین حال بودم که یکی آمد و گفت مرتضی تهرانی پسر حاج عبدالعلی شما هستید؟! گفتم بله! گفت این پول را بگیر! این را پدرمان وصیت کرده با آن برایش حج بجای بیاورید و سپس به عتبات بروید! یک دهم آن هم برای خودتان و اگر باز چیزی ماند باز برای خودتان! پول را گرفتم و همان فردا عازم سفر حج شدم! 👈بعد از حج به عتبات رفتم! چند ماه سفرم طول کشید و پول زیادی باقی ماند. همینکه برگشتم رفتم دیدن مادربزرگم! ایشان گفت مرتضی! به دلم افتاده املاکم را به نام تو کنم!!! تو خودت را وقف دین خدا کرده ای و دایی هایت هم همه ثروتمندند! نیازی ندارند! 👈بعد محضردار را آورد و دایی ها را هم حاضر کرد و آنها هم گفتند عیبی ندارد. املاکش را در تهران و قزوین به نام من کردند. خانه ی مادرشان را دایی ها از من به قیمت هزار تومان خریدند. با نصف پول آن در شمال تهران که آن وقت بیابانی بیش نبود زمین خریدم و نصف دیگرش را هم به یکی از تجّار دادم تا برایم مضاربه کند. هر چه خریدم در گذر زمان هزار برابر سود کرد. ✋البته مرحوم آقا مرتضی تا آخر عمر حقیقتا زاهد و دنیا گریز بودند. دلداده ی اینها نبودند. ولی مکنت مالی و ثروت زیادی داشتند. منزلشان در نیاوران تهران بود و حسینیه ای داشتند. شاید هیچ کس نمیدانست این مکنت مالی ریشه در چه چیزی داشته! ولی داستانش را از زبان خودشان نقل کردم. 🔹البته اینها کار هر کسی نیست. یک عقیده و یک معرفت بالایی میخواهد. هر کسی اندازه ی ظرف وجودش باید رفتار کند. ادای کسی را در نیاوریم! روزیِ طلبه ها هم ویژگی خاص خودش را دارد. ولی عمده آن است که بدانیم عالم حساب و کتاب دارد. فراموش نشده ایم! گاهی فایده ای که از این حکایات میبریم باید همین باشد. در زندگی خودمان هم گاهی از این جور امور رخ داده است. 👈رزق و روزی یک حداقلِ تضمین شده ای دارد که معمولا اولیاء الهی به این مقدار قناعت میکنند. همان بلغة الکفاف و همان قوت است که به تعبیر مولایمان امیر المؤمنین علی علیه السلام: «مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْكَفَافِ‏ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَة» 👈انسانها در این حداقل روزی تضمین شده هم متفاوتند! اسرارش را خدا بهتر میداند. ولی یک رزق بالاتری از این حداقل هم هست که با تلاش و دعا و بعضی اعمال و ترک برخی امور حاصل میشود. ولی باید بدانیم هر کسی یک حداکثر رزق هم دارد که هرگز بیشتر از آن نمیشود. 👈البته نمیدانیم چقدر است ولی هست. عمر انسان هم همینطور است. یک حداقلی دارد و یک حداکثری. زیاد و کم میشود. حرص نزنیم و باور کنیم و یقین داشته باشیم اگر با اقتصاد و میانه روی خرج کنیم روزیمان می آید.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۲۱) «در هیئتها و عزاداری ها سرمان در لاک احوال خودمان باشد» 🔹این شبها قبل از شروع عزاداری معمولا به خودم و مستمعین تذکّر میدادم مشغول خود و عرض ارادت به ساحت اولیاء الهی باشیم. در بند گوینده و این و آن نباشیم. یکی از آسیبهای محیطهای عزاداری همین توجّه به حال و ناله ی دیگران و گریه ها و شور و حال آنهاست. خوب است غبطه بخوریم و حسن ظن داشته باشیم. ولی اگر این حالات را در خودمان یا دیگری دیدیم یا ندیدیم مغرور یا مأیوس نشویم. اینها را دلیل قطعی بر چیزی ندانیم. 🔸اینکه ما محبّ و شیفته و گریان آنهاییم دلیل آن نیست که آن حضرات هم خیلی ما را میپسندند! بزرگی حضرات نزد ما به معنای بزرگی ما نزد آنها نیست. دم زدن از حضرات و شیدایی و بی قراری نسبت به آنها و آه و ناله در این محافل توسّل دلیل آن نیست که مورد توجّه خاص حضرات هم باشیم. کشش از این سمت لزوما به معنای همان کشش از آن سمت نیست. همان چیزی که معمولا ما از آن غافلیم و فریب حال خود و دیگران را میخوریم. 🔹خیلی از این حالات و کش و قوسهای نفسانی مان ممزوج با تجلیات نفسانی و امیال خودمان است. پشتوانه ی محکمی ندارد. معلوم نیست چقدرش خالص باشد. گاهی ما آن امام واقعی را با امامی که نفسمان تخیل کرده و پسندیده اشتباه گرفته ایم. یک تصوّر مغشوش و نفس‌پسند ساخته و با آن عشق بازی میکنیم. 🔸به خودمان ظنین باشیم و محبّتمان را خیلی خالص ندانیم. عیار محبت به اندازه ی عیار معرفت است. سرمان در لاک خودمان باشد. یادمان نرود که: 📖«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُخْدَعُ‏ عَنْ‏ جَنَّتِهِ‏ وَ لَا يُنَالُ مَا عِنْدَهُ إِلَّا بِطَاعَتِه‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۲۲) «صحبتهای ابلیس با شیاطین بعد از عاشورا» «ارزش والای شیعیان و سرّ باطنی دشمنیها با آنها» 💔بر اساس نقل کامل الزیارات زمانی که ابن ملجم بر فرق مطهّر امیر المؤمنین علی علیه السلام آن ضربه را وارد کرد زینب سلام الله علیها میفرماید در چهره ی پدرم آثار مرگ را میدیدم. به یاد حدیث امّ ایمن افتادم که از پیامبر جریان شهادت امیر المؤمنین و امام حسین را شنیده بود. نزد پدر آمدم و آن را عرض کردم؛ فرمودند بله عزیزم. 💔زینب جان گویا همین الآن تو و زنان حرم را میبینم که چگونه با ترس و ذلّت اسیری به این شهر وارد میشوید! ولی دخترم! وقتی زمانش رسید صبر کن! صبر! به خداوند بلند مرتبه سوگند که در کل زمین در آن روز ولیّ و مؤمن واقعی جز شما و محبّین و شیعیانتان وجود نخواهد داشت. 🔻دخترم! پیامبر به ما خبر داد در آن روز ابلیس ملعون با خوشحالی همراه شیاطین و عفریتهایش شروع به پرواز در اقصی نقاط زمین میکند و به آنها میگوید ای شیاطین! آن انتقامی که از فرزندان آدم میخواستیم گرفتیم! طوری سزاوار هلاکت و آتش شدند که هیچ نجاتی دیگر ندارند مگر افرادی که شیعه و دوست دار این عده ی باقی مانده شوند! دیگر خیالتان از بقیه انسانها راحت باشد! وظیفه ی بزرگ شما بعد از این در زمین همین است که نگذارید مردم و انسانها به این شیعیان نزدیک شوند! مدام در دلشان شک و تردید بیاندازید! سعی کنید با آنها دشمنی کنند! تا به نجات نزدیک نشوند!🔺 ☑سپس امیر المؤمنین فرمود آن ملعون راست گفت! کسی که دشمن شما شیعیان شود دیگر عمل صالحی از او پذیرفته نمیشود و هر کسی شما را دوست داشته باشد جز بر کبائر از او مؤاخذه نمیشود!
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۲۳) «صد سالگی طرح سربازی اجباری» «بیان تاریخچه و تأمّلاتی گذرا پیرامون نظام سربازی اجباری» 🔹این روزها با مواردی از مشکلات جوانان با سربازی اجباری مواجه بودم. یک جوان دانشجوی خوبی بود که به خاطر شرایطی مجبور شد درسش را ترک کند و به سربازی برود! مورد دیگر فرزند یکی از برادران فاضلمان بود که به دلیل سربازی ازدواجش با مشکل مواجه شده بود. درست است که سربازی اجباری در قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده ولی وحی منزل نیست! 👈یک طرح و نوعی عقلانیّت است که از کشورهای غربی یاد گرفته ایم و الآن بیشتر کشورهای دنیا دیگر از این طرح عبور کرده اند. میتوان در موردش تأمل کرد. گرچه همانطور که خواهد آمد برای بنده تردیدهای جدی در به صلاح بودن لغو این طرح در زمان ما وجود دارد. 🔹نظریّه ی نوین سربازگیری اجباری یکی از ثمرات انقلاب فرانسه بود. طرح نظام وظیفه ی اجباری که در ۱۷۹۸ در فرانسه تصویب شد برای ایجاد قدرت و مشارکت دادن به خود مردم برای ایجاد نظم و امنیّت کشور بود. تا پیش از آن یکی از مهمترین دلایل برای موجودیّت نظامهای پادشاهی همین بود که طرحی بدیل برای تأمین امنیّت جز در سایه ی چنین اقتدارگرایی استبدادی نمیشناختند. 👈نظام وظیفه ی اجباری خودش مبتنی بر مفهومی به نام وطن و ملّیت و غیرت ملّی بود. نوعی ناسیونالیسم! اینکه انسانها باید به وطنشان خدمت کنند! و لذا خودش از جهتی منجر به تحکیم هویّت ملّی و تلقین جمعی در این زمینه بود. اینها هم خودش نیاز به استفاده ابزاری از تاریخ و تقدس سازی برای پرچم و از این قبیل دستاویزها داشت. ⬇
🔹در اواخر عصر قاجار ایرانیان با این نوع سربازگیری آشنا شدند. تا قبل از آن نوعی سربازگیری سیّال بر اساس بُنیچه بندی بود که از زمان ایلخانان مغول در ایران شایع بود. شرحش بماند. در زمان حمله ی روسیه به ایران در زمان فتحعلی شاه قاجار و نیاز جدّی به لشگر، توجّه دوباره ای به بنیچه بندی توسّط عباس میرزا شد. در ادامه مرحوم امیر کبیر به فکر ضابطه مند کردن بُنیچه قدیم در نوع سرباز گیری عمومی افتاد. 👈طرح ایشان این بود که گویا باید از میان هر ۱۰ جوان یک نفر به سربازی اعزام می‌شد و خانواده‌های ۹ جوان دیگر نیز هزینه‌های وی را تامین می‌کردند. مرور این طرح های بدیل جالب توجّه است تا دچار جبری پنداری حول آنچه واقع شده نشویم. اینها قابل بررسی است. 👈ولی سربازگیری اجباری به شکل مدرن آن با توجّه به شرایط حادّ ایران در آن زمان میتوانست الگوی خوبی هم باشد. چون در آن زمان سلاطین قاجار تسلّط واقعی بر ولایات نداشتند و عملا ولایات با قشون مرتبط با متنفذین محلّی اداره میشد. یک لشگر ثابت و مستقرّی نبود که با آن بتوانند بر همه جای ایران اعمال قدرت کنند. هر منطقه ای خان و ایل و قشون خودش را داشت. 👈تأمین یک لشگر مستقل از سوی حکومت مرکزی هم از نظر مالی و هم از نظر سربازگیری ممکن نبود. همین امر عملا باعث شده بود ایران یک دولت مرکزی واقعی نداشته باشد. مجبور بود با کثرت زن و فرزند و وصلت با بزرگان مناطق و همینطور درگیر نگه داشتن مناطق با یکدیگر و دوز و کلک و دادن امتیازات و... کشور را اداره کنند. 👈این خودش شرح مفصّلی دارد. مطالعه ی اواخر قرن سیزدهم و بررسی قشون هفت لنگ و چهار لنگ و شیخ خزعل و سپهدار و... گویای حقایق بسیار است. زمانی که کشور هر لحظه در خطر تجزیه بود. در خطر تهاجم خارجی از سوی عثمانی و روسیه و انگلیس بود. همین بود که متدیّنین و روحانیّون هم که به فکر دفاع از دین و مذهب بودند با این طرح مخالفت نداشتند. 👈در جلسه ۱۸۱ از مذاکرات مجلس اوّل، مجتهد و نماینده ی معروف آن زمان حاج میرزا یحیی امام جمعه شاگرد آخوند خراسانی در مجلس اینطور بیان میکند: 📖«این مملکت، مملکت شیعه است! اما چرا هشت ماه پس از تجاوز عثمانی کسی در اندیشه ی اعزام قشون برای مقابله با آنها نیست؟! اگر فردا یک دولت قوی تر به کشور حمله کند چه خواهید کرد؟! چرا سرباز درست نمیکنید؟! چرا در فکر قشون نیستید؟! اول بیایید پسر مرا به سربازی بگیرید! همه ی آقایان حاضرند فرزندشان را برای حفظ اسلام و مملکت به سربازی بفرستند!» 🔹در هر حال دقیقا صد سال پیش یعنی سال ۱۳۰۳ با ارائه طرح خدمت اجباری توسّط رضا خان به مجلس شورای ملّی چهارم برده شد. مرحوم مدرّس مدافع جدّی این طرح بود. با استدلالهایی فقهی مخصوصا وجوب جهاد آن را مطابق شریعت اسلام و نیازی برای حفظ استقلال و اقتدار کشور میدانست. استدلال ایشان در واقع از باب مقدمه ی واجب بود. همینطور در نطق خودشان لزوم یادگیری فنون نظامی برای دفاع از مرزهای جامعه ی اسلامی را یکی از احکام ضروری اسلام دانست که مخالفت با آن کفر است!!! خلاصه خیلی بحث را داغ کرد و میخش را محکم کوبید. 👈در جای دیگری در پاسخ برخی از مردم گویا شهید مدرّس فرموده بودند میخواستم اسلحه را به دست خود مردم بیاندازم تا بتوان از این قدرت مردمی بعدا استفاده کرد. البته به نظرم اینها را باید در همان بافت فهمید و شاید واقعا نیاز آن زمان بوده و الّا روشن است که این استدلالها به سادگی نمیتواند اثبات کننده ی شکل کنونی نظام وظیفه ی اجباری باشد. 👈البته برخی مثل حاج آقا نور الله اصفهانی شاگرد میرزا حبیب الله رشتی و میرزای شیرازی که خود نوه ی صاحب هدایة المسترشدین از جانب پدر و نوه ی کاشف الغطاء از جانب مادر بود در اصفهان مخالفت جدّی کردند و به نشان اعتراض همراه روحانیون بسیاری به قم آمدند؛ ولی مورد تأیید مراجع نجف مانند مرحوم نائینی و سید ابو الحسن اصفهانی واقع نشد! حتّی شیخ عبد الکریم حائری نیز خودشان را از این بحث بیرون کشیدند و از قم بیرون رفتند. 👈شهید مدرّس خطاب به جمع متحصّنین در قم گفتند چرا افق خواستتان را برای سربازی اجباری که مشروع است خرج میکنید؟! چرا برای قطع استبداد رضا شاهی و ریشه ی ظلم قیام نمیکنید؟! البته مرحوم حاج آقا نور الله اصفهانی مظلومانه با آمپول هوا توسّط عوامل رضا شاه که آن زمان هنوز خیلی قدرت نگرفته بود شهید شد. بررسی نوع نهضت ایشان نشان میدهد که مخالفت او جدّی تر از صرفا نظام وظیفه بود ولی مورد حمایت علما جز معدودی مانند شهید مدرّس واقع نشد. شاید اگر همان زمان توسّط روحانیون تدبیری اندیشیده می‌شد جلوی بسیاری از مفاسد رضاخان گرفته می‌شد. 👈ظاهرا نظام سربازگیری اجباری بهترین بهانه برای سازماندهی مردم در برابر رضاخان بود ولی شهید مدرس و علمای بزرگ آن زمان استفاده از این امر را هر چند میتوانست در مبارزه با رضاخان مفید باشد به مصلحت نمی‌دانستند. ⬇⬇
🔹به بحث خودمان برگردیم؛ اگر دفاع و استدلالهای مرحوم مدرّس نبود شاید به این سادگی ها این قانون تصویب نمیشد. بر اساس این طرح همه ی مردان سالم بالای ۲۱ سال باید دو سال در ارتش و چهار سال هم به صورت نیروی ذخیره خدمت کنند. اینها ابتدا از روستاها و سپس از ایلات و عشایر و در نهایت از شهرها جذب میشدند. در آن زمان بیشتر جمعیّت ایران روستا نشین بود و هر قسمتی هم با آداب و فرهنگ خودش زندگی میکرد. با همین تدبیر در کمتر از ۲۰ سال بعد یعنی وقتی رضا خان را به تبعید میبردند کشور دارای هجده لشگر کامل و ۱۲۷ هزار نیرو بود. آن زمان ایران ۱۲ استان داشت که برای هر کدام لشگری جداگانه تشکیل شد. ☑با این کار ژاندارمری روستایی و پلیس شهری هم تقویت شد. اهمیت حکومت مرکزی در نگاه مردم بیشتر تحکیم شد. با این کار عملا بازوهای حکومت مرکزی به شکل مستقیمی در سراسر کشور گسترده شده و نقش قدرتهای نسبتا مستقلّ منطقه ای خیلی کم شد. ☑اما یکی از مهمترین آثار نظام وظیفه ی اجباری در این دوره همانطور که قبلا اشاره شد این بود که باعث تقویت بنیانهای ملّی گرایی شد. مفهوم ایران و وطن و سربازی برای آن را برجسته کرد. به شکلی در صدد کم رنگ نمودن تکثّرهای فرهنگی و قوّت بخشیدن به وحدتی ملّی بین ایرانیان بود. ☑به شکل خاص در ایران این اثر را هم گذاشت که مردان را از محیطهای سنّتی نوعا روستایی و عشایری بیرون کشیده و آنها را برای نخستین در مفاهیم جدید ملّی هضم میکرد. افراد را بر محور مفهوم تقویت شده ای به نام سربازی برای ایران زمین تربیت میکرد. همینطور آنها را مجبور میکرد به شکلی زبان فارسی را فراگرفته و با دیگر اقوام معاشرت کنند و هر روز وفاداری و نظم پذیری خودشان را نسبت به مفاهیمی به نام پرچم و دولت و شاه اعلام کنند! ☑جالب است بدانیم در آن زمان شش ماه نخست سربازی افراد باید زبان فارسی را اگر مسلّط نبودند یاد میگرفتند. در واقع یکی از اهداف سربازی اجباری برای ایرانیان بیرون کشیدن آنها از نظامهای اجتماعی سنّتی در ایلات و روستاها و نزدیک کردن آنها به مفهوم شهروند بود. 👈بر اساس برخی آمارها قبل از این از جمعیت حدودا ۱۲ میلیونی ایرانیان تنها ۵ درصد آنها سواد داشتند. از این میان ۶۰ درصد جمعیت روستایی و حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد ایلاتی و عشایر و کمتر از ۱۵ درصد نیز شهر نشین بودند. 👈این قانون نظام وظیفه ی اجباری یک ضمیمه ای هم داشت که تأثیر بیشتری بر این امر نهاد. افراد تا قبل از آن عمدتا در قالب فامیل و روستا و ایلها و منطقه هایشان شناخته میشدند. معرّفی آنها بر اساس نوعی هویّت ملّی یکسان نبود. همراه خدمت سربازی گرفتن شناسنامه از سوی دولت مرکزی و پیدا کردن نام خانوادگی اجباری شد. 🔹شاید منصفانه باشد که بگوییم ورای همه ی ظلمها و مشکلاتی که این قانون و فعالیتهای آن زمان بر جای گذاشت یک اثر مثبتی هم داشت. آن هم ایجاد یک دولت مرکزی قوی در سایه ی نظام سربازی اجباری و جلوگیری از خطر تجزیه و ایجاد زمینه برای زنده شدن هویّتی ایرانی بود که نوعی اتّحاد و همبستگی به ارمغان آورد. در آن زمان واقعا وضعیت کشور شاید نیازمند چنین اتّحادی بین اقشار گوناگون و تشکیل نوعی حکومت مرکزی بود. 👈اما زمان ما آیا دیگر آن مناطها و ملاکها برای نظام سربازی گیری وظیفه وجود دارد؟! یا میتوان مانند بسیاری از کشورها به سمت سرباز گیری حرفه ای و مزدور رفت؟! واقعیّت آن است که هر چند در کشورهای بسیاری بعد از جنگ جهانی دوّم و جنگ سرد به دنبال سربازی حرفه ای رفته اند ولی این امر بیشتر به دلیل نظم نوین امپریالیسیمی حاکم بر جهان است. برخی کشورهای مهم حتّی در این نظم نوین اجازه ی داشتن ارتش را هم ندارند. 👈ولی آیا حساسیتهای دفاعی و نوع مواجهه ی نظم جهانی با کشور ما طوری هست که نظام سربازی اجباری را لغو کرده و به سوی سربازی حرفه ای برویم؟! آیا با توجه به بافت خاص کشور ما از نظر تکثّر اقلیمی و مذهبی و حساسیتهای پیرامونی میتوان سرباز مناسب را برای مرزهای جنوب شرق و غرب و شمال غرب و مانند آن بدون داشتن نظام وظیفه ی اجباری تأمین کرد؟! 👈ایران که همواره سایه ی تهدید بر سر آن هست میتواند با سرباز گیری استخدامی روی پای خودش بایستد؟! و اساسا سربازگیری حرفه ای نیروهای نظامی کشور را از حالت مردمی اش بیرون نمی آورد؟! اینها پرسشهای جدّی است. ⬇⬇⬇