eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
📖در بهمن 81 یک مقایسه جالبی مطرح میکنند و آن هم اینکه اگر کسی بین اصولگرایی یا همان بنیادگرایی و تحجّر فرقی نگذارد باید او را مجاب کرد که بین آزاد اندیشی و بی بند و باری نیز فرقی نگذارد! 📖و همچنین میفرمایند: «تا گفته می‌شود تحجّر، ذهن بعضی به تحجّر جناحهای دینی می‌رود. در حالی‌که جناحهای به اصطلاح روشنفکر و متجدّد ما در تحجّر دست کمی از متحجّرین دینی ندارند، بلکه در مواردی به‌مراتب از آنها بدترند. من یادم نمی‌رود، دوران قبل از انقلاب در این مجالسی که با دانشجویان و بعضی از فعّالان سیاسی چپ تشکیل می‌شد، اگر کسی حرفی می‌زد که با مبانی مارکسیسم اندک مخالفت و مساسی داشت، استدلال لازم نبود، می‌گفتند این حرف باطل و غلط است!» 📖همچنین در سال 88 در دیدار با ستاد اعضای ستاد برگزاری سالگرد ارتحال امام راحل ره فرمودند: «پروردگار حکیم، آن بنده صالح خود را به گونه ای آفریده و پرورش داده بود که بدون کوچکترین احساس حقارت، در مقابل هجوم گردنکشان سیاسی جهان می ایستاد و در مقابل سیل تهمت هایی که اصول او را ارتجاعی و بنیادگرایی می خواندند با افتخار و عزت کامل، از اسلام ناب دفاع می کرد و به همین دلیل به نماد حقیقی عزت ملی مردم ایران تبدیل شد». انشاء الله تعالی در نوشته دیگری نکاتی در زمینه بنیادگرایی بیان خواهم کرد.
.
باسمه تبارک و تعالی (18) «خدمات متقابل اسلام و مدرنیته» 🔵به ذهنم مطلبی خطور کرد که بد نیست آن را بذل کنم! خدا رحمت کند شهید متفکّر مطهرّی را. کتاب ارزشمند ایشان به نام خدمات متقابل اسلام و ایران هنوز هم مورد توجّه علاقه مندان است. 🔵بر اساس همان نوع نگاه هنگامی که سخنرانی یکی از فضلا را گوش میکردم نکته ای به ذهنم رسید. 🔵معمولا در مباحث علمی یک دوگانه ای بین سنّت و مدرنیته ایجاد میشود. در ادامه ادیان و از آن جمله دین اسلام جزء مقوله های عالم سنّت محسوب میشود و این دوگانه به گونه ای غلیظ تصویر میشود که یا باید مدرنیته با محسّناتش را بپذیرید یا به عالم سنّت برگردید. 🔷کاری فعلا به نقد این دوگانه انگاری و القاء ارتجاعی بودن سنّت ندارم. 👈اساسا سنّت و مدرنیته دو پارادایم فکری هستند که ربطی به مقوله زمان و تقدّم و تأخّر زمانی ندارند لذا برای اشاره به ذات این دو عالم نباید از عناوین مشعر به عنصر زمان استفاده کرد. 👈بد نیست این تقابل را اگر بپذیریم از آن به تقابل عالم تعالی گرا و مادی گرا یا اموری از این دست یاد کنیم. 🔵نکته ای که اینجا هست آن است که حقیقت اسلام چیزی نیست که حتّی در پاداریم تعالی گرایی که در تاریخ سابقا بر جوامع حکمرانی مطلقی داشت خود را به شکل مطلوبی ظهور داده باشد. 👈اسلام یک حقیقت ذو ابعادی است که خدمات متقابلی با آن پارادایم و عالم داشته است. 👈ظرفیتهای عالم تعالی گرا باعث شکوفایی درک انسانها از ابعاد متناظر اسلام بوده و ابعاد ناظر به ولایت و معنویت و مانند آن را برجسته نموده است؛
👈از طرفی برخی کاستی های این عالم نیز در درک افراد از اسلام و شکوفایی مفاهیم آن در جوامع سنّتی اثر زیادی گذاشته است. 👈نکته اینجاست که ما هنوز با عالم اسلامی و تمدّن واقعی اسلامی مواجه نشده ایم تا دقیقا درک صحیحی از آن داشته باشیم. فقط میدانیم که این عالم اجمالا چه شعارهایی دارد و چه آثاری بر آن مترتّب است و اینکه و لو أنّ اهل القری آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض. 👈آنچه از آن به عنوان تمدّن اسلامی در تاریخ یاد میشود تمدّنی است که بر اساس برخی مفاهیم اسلامی متناسب با ظرفیتهای عالم سنّتی ظهور یافته و نباید آن را با تمدّن واقعی اسلامی اشتباه گرفت. 👈از اینجاست که اگر برخی مانند مرحوم علامه طباطبایی سخن از سقوط تمدّن اسلامی با ظهور تمدّن غرب گفته اند مرادشان این معنی از تمدّن اسلامی است و الا از مسلّمات اسلامی است که إنّ الاسلام یعلو و لا یعلی علیه. 🔻نکته ای که به ذهنم خطور کرد آن است که ما باید اسلام را چیزی ورای سنّت و مدرنیته در نظر بگیریم و به صورت تاریخی سخن از خدمات متقابل اسلام و سنّت و خدمات متقابل اسلام و مدرنیته داشته باشیم.🔺 🔶 آیا مدرنیته ورای آسیبهای جدّی که به دین و دینداری وارد نموده است برکاتی نیز با خود داشته است؟ 🔶آیا خدماتی به اسلام و شکوفایی آن و تعمیق درکهای ما از حقیقت اسلام داشته است؟ 👈روشن است مرادمان درکهای واقعی و ازدهار دلالتهای استبطانی است نه درکهای انضمامی و تأویلات باطل مبتنی بر تفسیر به رأی. 👈به نظر میرسد این سؤال خوبی باشد. همانطور که میتوان از خدمات متقابل اسلام و فلسفه غربی یونانی در نهضت ترجمه سخن گفت. 👈بحث از خدمات اسلام به مدرنیته فعلا مدّ نظر نیست و عمدتا آثار خوب مدرنیته برای اسلام شناسی و شکوفایی ابعاد اسلام مدّ نظر است. 👈معمولا در بررسی نسبت اسلام با مدرنیته از آسیبهای مدرنیته برای تفکّر دینی سخن گفته میشود. این امر گاهی معلول همان یکسان پنداشتن عالم سنّت با عالم دین و بالتبع عالم اسلامی است. 🔵مدرنیته مبتنی بر اومانیسم است و اومانیسم در هر حال نوعی باور به توانمندی های انسان و توجّه به نعمت عقل و ادراکات او را به همراه داشته است. 💣البته آسیب آن سوق یافتن بشر به انسان پرستی و غفلت از محدودیتهای خود و نیازش به وحی بوده است که اسلام میتواند این ابعاد نیازی او را به وی گوشزد کرده و آن را برطرف نماید. 👈در هر حال این اومانیسم یکی از ثمرات خوبی که برای اسلام داشته همین توجّه مجدد به عقل انسان است. 👈این توجّه خودش یکی از مفاهیم و ارزشهای اسلامی است که در این سطح در جامعه سنّتی محقق نمیشد. 👈در نسبت ذهن مدرن با متون اسلامی نقطه عزیمت برای درک متون مقدّس به جای آنکه ادرکات ساده عرفی و یا تنگ نظری های بدوی باشد عقل شد. 👈همین امر باعث رواج نوعی باز اندیشی و عبور از کلیشه ها و تقلیدها در فهم اسلام شد. 👈اینها را میتوان در این سطح گسترده کنونی از آثار انسان محوری عالم مدرن دانست. انسان محوری باعث رواج این نوع باز اندیشی مبتنی بر عزیمت انسان از عقل خود به متن بوده است. 👈در ادامه فرد گرایی موجود در عالم مدرن باعث رواج پدیده تدبّر مستقلّ و انحصار زدایی از فهم شده و تغییر گرایی مدرن نیز مسبب فاصله گیری از محافظه کاری های موجود در کهنه گرایی و کهنه پرستی عالم سنّت بوده است. 👏اینها همه به نوعی باز اندیشی در اسلام و قرآن و نوعی «یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتی کانت علیهم» و ازدهار اموری مانند اصالت ظهور و بناء عقلاء و توجّه به علوم انسانی و توسعه یافتن مبدأ قابلی اذهان در درک عمق مراد کمک شایانی نموده است.
👈امروزه تفسیر قرآن کریم برخلاف تفاسیر رایج در عالم سنّت آزادگی و ازدهار بسیار بهتری را تجربه میکند. 👈خود را محدود به تفاسیر سنّتی ندیده و تنها به تدبّر در حیطه تفاسیر سابق دلخوش نمیکند. 👈مفاهیمی مانند تدبّر شخصی به جای تفاسیر جمع محور رواج یافته است. یعنی به جای اصالت دادن به جمع باور مند با ابتناء به اتوریته های القاء کننده فهم مرجع زمینه برای تدبّرهای فردی در مدرنیته بسیار مهیّا شده است. 👈البته نباید این امر را لزوما رواج فهم میلی دانست. بین تدبّر و تفسیر فرق هست. 🔵در اینجا باید بین سه مفهوم باز اندیش و نو اندیش و دگر اندیش تفکیک نمود. 🔹عالم مدرن گاهی با خود میل به دگر اندیشی و تغییر افراطی با اصالت دادن به خود تغییر آورده و همینطور نو اندیشی یا همان مطالعه متون مقدّس با اصالت دادن به بافتهای مدرن برای استنطاق از متون را در پی داشته است. 👈 امری که به تفسیر به رأی متون مقدّس انجامیده است. 🔹ولی همینطور ظرفیتهای بی پایانی از باز اندیشی را با خود به ارمغان آورده که ورای دگر اندیشی یا نو اندیشی در پی تحقیق مجدد در باب مراد واقعی دین است. 👈البته همین باز اندیشی که نوعا از آثار مدرنیسم است میتواند افراطی بوده و به نوعی باز اندیشی سلفگرا ختم شود که در آن به فهم مخاطبین اولیه اصالت داده شود و یا به باز اندیشی معتدل که در آن به مراد واقعی خود متن مقدّس ورای فهمهای مختلف در زمانهای مختلف توجّه ویژه میشود. 🔻در هر حال اگر بحث از منزلت عقل در هندسه معرفت دینی میکنیم و میدانیم در دنیای مدرن عقل از یک منظر شأن والایی یافته که در عالم سنّت چنین شأنی نداشته میتوانیم حدس بزنیم عقل مدرن میتواند ورای آسیبهایی که احتمالا برای فهم دینی دارد برکات بسیاری نیز به دنبال داشته باشد.🔺 🔶در عصر جدید با توجّه به توسعه علوم انسانی و رواج روشهای پژوهش بسترهای نوینی برای برقرار ارتباط پویا با متون اسلامی مهیّا شده که در عالم سنّتی این بسترها در این سطح و گستردگی هرگز سابقه نداشته است. 🔸در اینجا عمدتا به تاثیر مدرنیته در تحول مثبت پیرامون فهم متون مقدس اسلام اشاره نمودیم. تاثیرات مثبت دیگر فراوان است مانند: سهولت تبلیغ با ابزارهای نوین و بالا رفتن سطح درک طبقه عوام و آشکار شدن حکمت بسیاری از احکام و بیانات دینی با توجه به علوم جدید و... 🔸این بحث را میتوان از اینجا ادامه داد و صرفا در این قسمت به همین حدّ اکتفا میکنم.
.
باسمه تبارک و تعالی (19) «اصابت بدیهته و اخطأت رویّته» «فهم طبعی، ذوقی و عرفی را دست کم نگیریم»! 🔵کتاب شرح کافیه مرحوم محقق رضی ره را مطالعه میکردم. در موضعی ذیل باب افعال مقاربه نکته ای جالب توجه نقل نموده است. 🔷توضیح اینکه یکی از مشهورات رائج در کتب ادبی آن است که در بین افعال در احکام نفی و اثبات فعل کاد استثناء شده و قاعده کلّی در مورد آن این است که: «کاد نفیها اثبات و اثباتها نفی». 👈 محقّقین از نحویون مانند مرحوم رضی این قاعده را قبول نکرده و بین کاد و دیگر افعال فرقی از این جهت قائل نیستند. 🔴یکی از شبهات قائلین به این قاعده یکی از ابیات ذو الرُّمّة م117 شاعر معروف عرب است. 👈اسم وی غیلان بوده و وجه اشتهار او را به ذو الرمه از آن رو گفته اند که روزی نزد معشوقه اش میه آمد در حالیکه بر کتفش تکه طنابی پوسیده بود و در همین حال از میه درخواست آب کرد. میه نیز به او گفت: اشرب یا ذا الرمه. و از همینجا وی به این لقب مشهور شد و الرمه قطعه الحبل البالیه. 👈القصه اینکه ذو الرمه روزی به شهر کوفه آمد و در کناسه قصیده حائیه خود را انشاد نمود تا اینکه به این بیت غزل در مورد معشوق خود میّه رسید که: إذا غیّر النّأی المحبّین لم یکد رسیسُ الهوی من حبّ میّةَ یبرحُ 👈قال ابن مالک فی شرح الکافیة الشافیة: «معناه: إذا تغير حب كل محب لم يقارب حبى التغير، و إذا لم يقاربه فهو بعيد منه. فهذا أبلغ من أن يقول: لم يبرح؛ لأنه قد يكون غير بارح، و هو قريب من البراح، بخلاف المخبر عنه بنفى مقاربة البراح».
👈کناسه بازار مهم کوفه و محلّ اجتماع و عبور و مرور مردم در این شهر مهمّ اسلامی بود که گویا بین مسجد کوفه و مسجد سهله واقع بوده است. کناسة کوفه مانند بازار مربد در بصره بوده است. تاریخ خاطرات بسیاری از این بازار به یادگار گذاشته که در رأس آن 4 سال به دار آویخته بودن زید شهید در همین مکان بوده است فإنّا للّه و إنّا الیه راجعون. در روایتی هم آمده که قائم عجّل الله تعالی فرجه در همین مکان دجّال را به دار می آویزد! و في الأغاني أنه قال المدائني إن السيد الحميري وقف بالكناس و قال من جاء بفضيلة لعلى بن أبي طالب لم أقل فيها شعرا فله فرسي هذا و ما علي فجعلوا يحدثونه و ينشدهم فيه! 😢سخن به اینجا رسید در ایام محرم و صفر یک ذکر مصیبتی هم میکنم. در همین بازار بود که مسلم جصّاص سرهای بریده و کاروان اسرا را دید. مسلم که برای بنایی در دارالاماره به دستور ابن زیاد به کوفه آمده بود مشغول کارش بود که شنید صدای گریه می آید؛ 😢از ماجرا پرسید که گفتند: (أتوا برأس خارجیّ خرج علی یزید). مسلم میگوید دستهای خود را که گچی بود شست و از قصر به کناسه آمد و الناس یتوقعون وصول السبایا و الرووس. ناگهان دید ۴۰ شتر که بر آن زنان را سوار کرده بودند آمد. کوفیان از روی دلسوزی به اطفال تمر و خبز و جوز میدادند و گریه میکردند! در همین حال ناگهان ضجه ها بالا گرفت: 😭(اذا بضجه قد ارتفعت فإذا هم أتوا بالرووس یقدمهم راس الحسین و هو رأس زُهری قَمری أشبه الخلق برسول الله و لحیته کسواد السبج قد انتصل منها الخضاب و وجهه داره قمر طالع و الرمح تلعب بها یمینا و شمالا فالتفتت زینب فرأت رأس أخیها فنطحت جبینها بمقدم المحمل حتی رأینا الدم یخرج من تحت قناعها و جعلت تقول: یا هلالا لمّا استتمّ کمالا ...) 👈برگردیم به قصه! در همین زمان که ذو الرمة به این بیت رسید فقیه و قاضی معروف کوفه ابن شُبرُمه به ذو الرّمة اشکال کرد که با آوردن فعل کاد و نفی آن در واقع به زوال محبّت میّه اقرار کرده که خلاف مقصود شاعر است. 👈به عبارتی قول ذو الرمة را شبیه آیه شریفه: «فذبحوها و ما کادوا یفعلون» دانست. 👈ابن شبرمه همان عالمی است که در روایات ما بارها از او یاد شده و اینکه «ضلّ علم ابن شبرمة عند الجامعة املاء رسول الله و خطّ علی بیده إنّ الجامعة لم تدع لأحد کلاما فیها علم الحلال و الحرام». 👈نقل شده که ذو الرمة که شاعری فصیح بود و با مباحث علمی آشنایی نداشت به فکر فرو رفت و سپس اشکال را پذیرفت و به جای «لم یکد»، «لم أجد» آورد. 👈همین اشکال ابن شبرمه و قبول ذو الرمة یکی از ادله مثبتین قاعده «کاد نفیها اثبات و اثباتها نفی» بوده است. 👈 محقّقین از نحویون همانطور که در بیان ابن مالک گذشت بیان کرده اند که حقّ با ذو الرمة بود هر چند نتوانست از خود دفاع کند و خوب بود در وادی جدل به آیه شریفه «اذا أخرج یده لم یکد یراها» استدلال مینمود. 👈در همین فضا مرحوم محقّق رضی از برخی نقل میکند که در مورد این واقعه و ذو الرمة گفته است: «أصابت بدیهته و أخطأت رویّته» یعنی طبعش درست گفت ولی فکرش غلط! جمله ی جالبی به کار برده که میتوان آن را بسان کلمه ای قصار در اشاره به نکته ای مهمّ استفاده نمود؛ 🔸«علیّ أن أقول و علیکم أن تحتجوّا»!🔸 🔵حقیر در مباحث نحو متعالی وقتی به اینجا رسیدم این عبارات را نگاشتم: 📖هذا کلام لطیف جدّا فإنّ الانسان قد یدرک بمجمل طبعه امورا لا یدرکه بمفصّل تعقّله فالزام النّاس بأن لا یقبلوا الّا الادراکات التفصیلیة تضییق علیهم بجهالة و الاحسن لذی الرمة أن یقول بما قال معاصره الفرزدق حین استشکل علیه بعض النحویین قوله فی مرفوعته: 📖و عضّ زمان یا ابن مروان لم یدع من المال الّا مسحتا أو مجلّفٌ 📖فإنّه نقل ابن قتیبة فی الشعر و الشعراء: «قد سأل بعضهم الفرزدق عن رفعه إيّاه فشتمه وقال : علىّ أن أقول وعليكم أن تحتجّوا!». 👈در اینجا نیز فرزدق که نمیتوانست از موضع فکری از ادراک طبعی اش دفاع کند دست از طبعش نکشید و با تیزبینی خاصّی طبع خود را منبعی برای علم نحویون بیان کرده و جمله مهمّ دیگری که میتوان آن را نیز کلمه قصاری در این زمینه در نظر گرفت بیان نمود که: «علیّ أن أقول و علیکم أن تحتجّوا». 🔸تحت کل ذوق علم🔸 🔵یکی دیگر از قواعد کلّی که در این زمینه میتوان بیان نمود آن است که: «تحت کلّ ذوق علم»؛ 👈بسیاری با استدلال به اینکه برخی امور ذوقی است گویا مرزی میان علم و ذوق بشری میکشند. 👈این ذوق گاهی مربوط به زبان و بلاغت است و گاهی مربوط به دیگر علوم طبعی انسانی رایج بین متعارف مردم. 👈ولی باید دانست اگر چیزی در ذوق بود یعنی خود علمی خاص است که هنوز تبدیل به علم تفصیلی نشده و علم به این علم برای دانشمندان حاصل نشده است.
🔵در همین زمینه حقیر در مباحث منهج شناسی نحو متعالی، از 23 منهج یاد کرده و در مورد منهج 16 از فهم تحلیلی و ضرورت آن برای تحقیق مباحث ادبی سخن گفته شد. 👈تفاوتی مهم بین فهم عرفی و فهم تحلیلی و فهم فلسفی وجود دارد و هر کدام برکات و آسیبهای خاصی را در بر دارد. میخواستم عباراتی که در این زمینه نوشته بودم را بیاورم ولی به دلیلی طولانی نشدن از آن چشم پوشی کردم. 👈در انتها حیفم آمد کلام ابن خلدون را که مناسبت تامی با بحث پیش گفته دارد را نیاورم؛ وی با استفاده از همین قاعده اصابت بدیهته و اخطات رویته آسیب شناسی جالبی از ورود علما و اکیاس به عالم سیاست دارد: 📖قال ابن خلدون فی الفصل الرابع و الثلاثین من مقدّمته حول أنّ العلماء من بین البشر أبعد عن السیاسة و مذاهبها: 📖«فهم متعودون في سائر أنظارهم الأمور الذهنية والانظار الفكرية لا يعرفون سواها والسياسة يحتاج صاحبها إلى مراعاة ما في الخارج وما يلحقها من الأحوال ويتبعها 📖فإنها خفية ولعل أن يكون فيها ما يمنع من إلحاقها بشبه أو مثال وينافي الكلي الذي يحاول تطبيقه عليها ولا يقاس شئ من أحوال العمران على الاخر كما اشتبها في أمر واحد 📖 فلعلهما اختلفا في أمور فتكون العلماء لاجل ما تعودوه من تعميم الاحكام وقياس الأمور بعضها على بعض إذا نظروا في السياسة افرغوا ذلك في قالب أنظارهم ونوع استدلالاتهم فيقعون في الغلط كثيرا ولا يؤمن عليهم 📖ويلحق بهم أهل الذكاء والكيس من أهل العمران لأنهم ينزعون بثقوب أذهانهم إلى مثل شأن الفقهاء من الغوص على المعاني والقياس والمحاكاة فيقعون في الغلط 📖والعامي السليم الطبع المتوسط الكيس لقصور فكره عن ذلك وعدم اعتياده إياه يقتصر لكل مادة على حكمها وفي كل صنف من الأحوال والاشخاص على ما اختص به ولا يعدي الحكم بقياس ولا تعميم ولا يفارق في أكثر نظره المواد المحسوسة ولا يجاوزها في ذهنه كالسابح لا يفارق البر عند الموج 📖قال الشاعر: فلا توغلن إذا ما سبح تم فإن السلامة في الساحل 📖فيكون مأمونا من النظر في سياسته مستقيم النظر في معاملة أبناء جنسه فيحسن معاشه وتندفع آفاته ومضاره باستقامة نظره وفوق كل ذي علم عليم» انتهی کلامه. 🔵مولوی ضمن اشاره به همین نکته اینطور از امتداد آن در جریان غرق شدن فرزند نوح علیه السلام و عدم پذیرش درخواست پدر برای سوار شدن به کشتی استفاده نموده است: 📖کاشکی او آشنا ناموختی تا طمع در نوح و کشتی دوختی كاش چون طفل از حيل جاهل بدى تا چو طفلان چنگ در مادر زدى يا به علم نقل كم بودى ملىّ علم وحى دل ربودى از ولى 🔵حقیر با استفاده از همین نکته که اصابت بدیهته و اخطات رویته در موضع دیگری اینطور بیان کرده ام: 📖فاذا عرفت هذا فنقول إنّه یجب علی الباحث أن لا یغفل عن شأن الفهم التحلیلی خصوصا فی المباحث الادبیة فإنّ التدبّر فی کلام النحویّین یورث أنّ کثیرا من کلامهم ممّا یشمئزّ عنه الفهم العرفی 📖و التحقیق فی وجه هذا الاشمئزار و محاولة الفهم التحلیلی ممّا یکشف عن وجه الحقّ فی کثیر من المواضع 📖فمثلا اذا سألت عن العرف لماذا تقول: «أمّا انت منطلقا انطلقت» و کذا سائر الاسالیب اللسانیة لم یلبث دون أن یقول إنّ هذا کذا خُلِق 📖لکنّه اذا سألت العرف عن الفرق بین النصب و الرفع فی التراکیب الساذجة لم یلبث دون أن یقول إنّ هذا لاختلاف جهات الکلام و الفهم التحلیلی حول هذه المسألة ممّا یصل الباحث بسرعة الی کشف الاسالیب السمعیة و اعراب السمع لکنّ الغفلة عن هذا و التوغّل فی الفهم الفلسفی أی الفهم العلمیّ المبتنی علی المفاهیم الرائجة فی النحو المتعارف ممّا أوجب هذه التکلّفات العجیبة 📖و قد استفدنا من هذا المنهج فی کثیر من مباحثنا نحو بحثنا فی اثبات الاسالیب السمعیة فراجع مثلا تفصیل کلامنا حول اسلوب: «إن خیرا فخیرٌ و إن شرّا فشرّ» ذیل الافعال الناقصة.
.
باسمه تبارک و تعالی (20) «کرونا و طبّ سنّتی» «تقابل طبّ قدیم و طبّ جدید» 😢امروز متأسفانه مراسم تدفین یکی از روحانیان خوش نام و با سابقه و اساتید محترم و متخلّق بود. نمیدانم چه بگویم! خداوند ایشان را رحمت کند. 🔵وی به نوعی مروّج طبّ سنّتی بین طلّاب هم بودند. بنده خودم دوست داشتم زمانی برنامه غذایی از ایشان بگیرم. از یکی از فضلاء امروز با واسطه شنیدم که مدیر مدرسه گفتند ایشان مبتلا به کرونا بودند و متأسفانه از رفتن به پزشک خودداری کرده و در همان منزل بعد از مدّتی رحلت کرده اند! 🔵البته غرض شماتت نیست و یا حتّی اینکه بگوییم اگر میرفتند لزوما نتیجه هم میگرفتند نیست! عمر هم دست خداست! 🔵آنچه مایع تأسّف است آن است که استنکاف ایشان از مراجعه به پزشک به علّت انحصارگرایی رائج در طبّ سنّتی و تحقیر علم نوین باشد که البته نمیدانم واقعا اینطور بوده یا نه. به همین مناسبت نکاتی به ذهن خطور کرد که به اشتراک میگزارم. 🔵اگر مقداری دقّت کنیم میبنیم مسأله طبّ نوین به مسأله عقل و تجربه انسان و جایگاه آن در کشف حقائق برمیگردد. 👈طبّ نوین چیزی جز بررسی آنچه عقل آدمی با روشهای خود که البته در اینجا مهمترینش تجربه است در حیطه سلامتی و مرض بدن انسانی نیست. 👈آیا عقل انسان میتواند با بررسی و تجربه و آزمایش اکتشافاتی در این زمینه داشته باشد؟ 👈هر کسی برای عقل منزلتی در هندسه معرفت دینی قائل است نمیتواند دست از این دستاوردهای بزرگ بشری به بهانه دین بکشد.
👈گویا افرادی که بر انکار طبّ نوین اصرار دارند ولو نادانسته منکر این امکان شده اند. این چنین رویکردی منحصر در طبّ جدید نبوده و در قبول بسیاری دیگر از جوانب عالم جدید نیز وجود داشته است. 👈این اشکال بیشتر در فضای نزاع مشهور علم و دین مطرح است ولی باید دانست چیز قابل توجّهی به عنوان طبّ اسلامی اکنون در دست نیست که با آن بتوان نیازهای طبّی مختلف را برآورد. البته منکر استنباط مبانی یا مباحث مهم طبی از روایات و لزوم کار در این زمینه نیستم. 🔵آنچه موجود است و معمولا نیز مراد از طبّ سنّتی همان است طبابت یونان قدیم است که نماد معلمین آن افرادی مانند بقراط و جالینوس و دیسقوریدوس و... است. 🔻طب سنتی موجود خود زمانی از علوم وارداتی غربی بوده است🔺 👈ایران و عرب از خود طبّ مهم و مدونی نداشته اند. بعدها در جندی شاپور طبّ هندی و یونانی تدریس شد. از طبّ چینی نیز تا همین اواخر خبر خاصّی در ممالک ما نبود. 👈ابو ریحان بیرونی نیز در کتاب مهمّ الصیدنة که در فنّ داروشناسی است به این مطلب اذعان نموده که طبّ صناعت یونانیان است. بوعلی سینا نیز در قانون خود عمدتا طبّ یونانی را ضبط و تنقیح و نقد نموده به نحوی که مرجع این علم حتی برای غربیان در قرون وسطی شد. در قدیم طبّ بزرگ و ریشه داری جز این طبّ نبوده است تا بتوان ارجاع معنی داری به آن داد. 🔶البته ائمه علیهم السلام گاهی از خود نکاتی در علم طبّ بروز میدادند که بسان معجزات علمی ایشان بوده و ربطی به تأسیس نظام طبّ اسلامی لزوما ندارد. از همین رو در روایات منعی از رجوع به اطبّاء نشده بلکه اطبّاء بر بالین خود حضرات علیهم السلام نیز ظاهرا آماده میشده اند. 🔴حال چنین طبّی که خود از میراث غرب قدیم است آیا لزوما بر طبّ غرب جدید برتری دارد؟ 👈کسی که آشنایی با طبّ سنّتی دارد به خوبی میداند که هرچند این طبّ از کارآمدی نسبی و برجستگی در برخی زوایا مانند قواعد حفظ الصحة برخوردار بوده ولی چندان نام علم به آن دادن خالی از مسامحه نیست. 👈زیرا دعاوی کلان و خرد آن نه مبتنی بر وحی الهی است و نه مبتنی بر استدلال منطقی قویم و منتهی بر بدیهیات و نه چندان در جمیع نواحی مبتنی بر تجارب متقن بشری! 👈عمدتا اصول و حتّی بسیاری از فروع خود را با صفت تعبّد به شخص تحمیل کرده و دلیل قانع کننده ای برای قبول آن در دست نیست. عمدتا باید با حسن ظن ناشی از عظمت امثال بقراط یا توهم اینکه این نجوم و طب وحی انبیاست باید آن را برای خود قانع کننده نمود! 👈به عبارتی نزاع طبّ جدید با طب قدیم از باب نزاع علم و دین هم نیست. 👈عمده آنچه امروزه تحت عنوان طبّ اسلامی ادّعاء میشود نیز ورای کارآمدی اجمالی در برخی مسائل خیلی خاصّ امری غریب است که در استناد خود به اسلام دارای خللهای جدّی سندی و دلالی میباشد. 👈روشن است که در اینگونه مباحث استدلال به حجّیت هم معنی نداشته و اعتبار آن در کارآیی عملی آن در همین دنیا میباشد. 🔴 در این میان معلوم نیست که برخی حوزویان چرا اینقدر سنگ طبّ سنّتی را طوری به سینه میزنند که گویا جزئی از دیانت اسلامی بوده است و طوری از آن یاد میکنند که گویا همه اش صحیح و طبّ جدید همه اش بد بوده است! 🔻گویا مقداری از نزاع به نزاع بزرگتر سنّت و مدرنیته برمیگردد.🔺 🔴بسیاری نمیدانند که اساسا یکی از مسائل مهم تعارض علم و دین در دنیای قدیم و در صدر اسلام همین تعارض برخی منقولات اسلامی با مسلّمات طبّ سنتی بوده است. 👈مثلا در قرآن کریم با لفظ صریحی بیان شده که عسل شفاء هر بیماری هست ولی علماء و حتّی اخباریونی مانند صدوق آن را به داء بارد تخصیص زده اند زیرا معتقد به آن بوده اند که عقل میتواند مخصص لبّی باشد. 🔴شیخ صدوق در رساله اعتقادات رویکرد مذهب را نسبت به روایات وارد در زمینه طبّ به گونه ای توضیح میدهد که انسان یاد روشنفکران زمان خودمان می افتد؛ تقریبا گویا نمیخواهد هیچ روایتی را در این زمینه بپذیرد! ایشان در این زمینه تمامی روایات را در زمینه طبّ اسلامی تأویل میبرد و میگوید: 📖«اعتقادنا فی الاخبار الواردة فی الطب أنها علی وجوه: منها ما قیل علی هواء مکّة و مدینة فلا یجوز استعماله فی سائر الأهویة 📖و منها ما أخبر به العالم علیه السلام علی ما عرف من طبع السائل و لم یتعدّ موضعه اذ کان أعرف بطبعه منه 📖و منها ما دلّسه المخالفون فی الکتب لتقبیح صورة المذهب عند الناس و منها ما وقع فیه سهو من ناقله 📖و منها ما حفظه بعضه و نسی بعضه و ما روی فی العسل أنّه شفاء من کلّ داء فهو صحیح و معناه أنّه شفاء من کلّ داء بارد ... 📖و أمّا ادویة العلل الصحیحة عن الائمة علیهم السلام فهی آیات القران و سوره و الادعیة علی حسب ما وردت به الآثار بالأسانید القویة و الطرق الصحیحة»