eitaa logo
بذل الخاطر
933 دنبال‌کننده
901 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۰) «عظمت درمانی» «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ‏ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا اَبَداً» 📚به مناسبتی یک دوره مباحث حکما و عرفا را در برخی زوایای عالم اشباح مجرّده و عالم مثل معلّقه ظلمانیة و مستنیره و ارواح مثالیه مرور میکردم. 🔸دیده اید وقتی آدم در آسمان و عظمت آن مینگرد چه حالتی پیدا میکند؟! تمام پندارهایش فراموشش شده و غرق این عظمت بی کران میشود. به مراتب بیش از این حالت وقتی انسان با چشم فکر یا قلبش به ملکوت این آسمانها و زمین مینگرد دچار دهشت و حیرت میشود. 🔹انسان را سخت تکان میدهد. آدم دوست دارد آنهایی که مبتلا به فقر، بیماری، فقد عزیزان، بی مهری، مشکلات خانوادگی و... شده اند را خبر کند بیایند اینجا تا از عظمت هستی همه چیز یادشان برود! اسمش را «عظمت درمانی» گذاشته ام! 📖«أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ وَ ما خَلَقَ‏ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ء» 🔸در همین حالتها بودم که خوف و خشیتی وجودم را فرا گرفت. خدایا! پروردگارا! اینجا دیگر کجاست؟! منِ بی کس و تنها در این وسعت بی پایان پر از غرایب به کدام سو بروم؟! 🔹مشغول خواندن زیارت آل یاسین و جامعه صغیره و سپس سوره مبارکه احقاف شدم. احساسی وجودم را گرفت که نترس! یک دستت در دست قرآن است و دست دیگر در دست اهل بیت! 🔸تا با آنهایی در این شلوغی های دهشت انگیز دار هستی گزندی به تو نخواهد رسید. در صراطی مستقیم راه خود را به سوی حوض کوثر و آن غایت بی پایان ادامه خواهی داد. 🙏حدیث ثقلین برایم جلوه ای دیگر یافت. حالت کودکی را پیدا کردم که با نگاهی نگران در خیابانی شلوغ محکم دست پدر و مادرش را چسبیده تا گم نشود.
(نوشته انتخاباتی 9) لطفا نشر دهید (در انتخابات بیشتر به «من قال»ها به جای «ما قال»ها بنگرید) یکی از دوستان از امام جمعه برخی شهرها که باجناقش بود نقل میکرد که الآن چند سال است میخواهد مکبّر را تغییر دهد زورش نمیرسد! میبیند اگر بخواهد عوض کند به شکلی باید با اوقاف و سپاه و دفتر تبلیغات و... درگیر شود! دیدش نسبت به سیاست خیلی تغییر کرده است. قبلا گویا در خیالات سیر میکرد. گویا فهمیده مرد این میدان نیست. اصلا عالم دیگری است. از همینجا میخواهم یک نکته ای را در باب انتخابات عرض کنم: ماها معمولا در انتخاب نماینده سه اشتباه بزرگ داریم: 1⃣یکی اینکه بر اساس حرفهای قشنگ و حتّی بیان برنامه های قشنگ شخص را انتخاب کنیم. واقعا حرفهایش درد جامعه است. نقطه ضعفها را خوب بیان میکند و ادّعا میکند قادر به رفع آن است. اینها را «قشنگ زدگی انتخاباتی» مینامم. 2⃣دیگر اینکه بر اساس حرفهای عالمانه شخص را انتخاب کنیم. شخصی را گزینه ی بهتر میدانیم که اگر فرضا امتحان گرفتند سواد او از همه بیشتر بوده و به پرسشها دقیقتر پاسخ بدهد. اینها را «سواد زدگی انتخاباتی» مینامم. 3⃣دیگر اینکه بر اساس حرفهای دینی و تقوای عملی شخص را انتخاب کنیم. شخصی را گزینه ی بهتر بدانیم که از همه در نگاه ما باتقوا تر است. اهل احتیاط است. اخلاص دارد. اینها را «تقوا زدگی انتخاباتی» مینامم. در عالم ذهن فکر میکنیم همینکه موضعی حق بود و روشن پس هیچ مانعی برای تحقّق جز اراده نکردن ندارد. پس وقتی قشنگ و عالمانه حق را دانستیم و تقوای اراده هم داشتیم دیگر به نقطه ی مطلوب میرسیم! این اشتباه بزرگ به خاطر خلط میان عالم ذهن و عالم عین است. شخص میتواند حرفهای قشنگ و حتّی عالمانه بزند و اتّفاقا خیلی هم با تقوا باشد ولی کار را در عالم عینیّت نمیتواند جلو ببرد. ولی در عالم عین میبینیم که حرف حق برای تحقّق موانع بسیاری را با توجّه به مانع خارجی پیدا میکند که اساسا علم دیگری نیاز دارد که چطور با توجّه به شرایط موجود مقداری به سمت آن موضع حق میتوان حرکت کرد. گاهی سرداران جنگی مانند اشترها میخواهد نه امثال کمیلها. سابقا در بذل خاطر ۶۷۰ مطلبی در زمینه تفاوت علم ذهنی و علم خارجی نوشته بودم. مؤلّفه های انسانی که به درد عالم عینیّت میخورد مؤلّفه های دیگری است. همین است که گاهی باید در باب تزاحم به این ملاکها هم توجّه کرد. ممکن است کسی حرفهایش قشنگش یا علمش یا حتّی تقوایش به اندازه ی دیگری نباشد ولی ملاکهای یک انسان اهل عمل در او بیشتر است. در عالم عینیّت و تحقّق گاهی باید تقیه کرد و گاهی باید با تمام وجود همه ی حق را گفت. اینجا دیگر فقط جای حرف قشنگ و دانایی نیست. عرصه ی عینیّت عرصه ی زد و خورد و قدرت اقناع و قدرت تعامل است. عرصه ی مدیریّت و کیاست و شجاعت و قدرت اقدام و به موقع عمل کردن و به موقع کوتاه آمدن و جمع کردن کار و جرأت است. عرصه ای است که گاهی ارتباطات قبلی و شناخت و یاوران و اعوان و انصار میخواهد. ما باید بدانیم نمایندگان را عمدتا برای عالم عینیّت داریم انتخاب میکنیم نه برای عالم ذهن. آنها را قرار نیست به یک محیط فرهیخته ی علمی و آکادمیک بفرستیم که همه تشنه ی حقیقت و استدلال هستند! نخیر! در عالم عینیّت باید ببینیم آیا مؤلّفه های نمایندگی برای حرکت به سمت نقطه ی مطلوب را دارند؟! اصلا بلوغ و حدّ نصاب لازم برای جنگندگی در این عالم را دارند؟! اینگونه افراد را که کارکشته در مقام عینیّت و تحقّق هستند را «رجال تحقّقی» مینامم. آنهایی که اهل عمل و بر کرسی نشاندن و حرکت به سمت نقطه ی مطلوب با همه ی پیچیدگی های عالم عینیّت هستند. حتّی اگر ضعفهایی هم داشته باشند. از اینجاست که برای انتخاب یک نماینده در عالم عینیّت و حرکت به سمت وضع مطلوب مؤلّفه هایی برجسته میشود که برای انسان ذهن زده برجسته نبود. همین است که نگاه کردن به «من قال» برجستگی بیشتری نسبت به «ما قال» پیدا میکند. اینکه کسی که این حرفهای قشنگ یا علمی را میزند کیست؟! آیا مدیریت و جسارت و قدرت تعامل و انجام کار را دارد؟! آیا قدرت ریسک کردن را دارد؟! یا میخواهد فقط در ذهنش بر حریف واقعی پیروز شود؟! وقتی چنین است به سادگی نمیتوان به افرادی که علم به مؤلّفه های «رجل تحقّقی» بودن آن نداریم رأی بدهیم. و چنین علمی کارنامه ی عملی میخواهد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۱) «اشکالات علامه طباطبایی به علامه مجلسی» «الانتصار للدين بما لايرضى به الله سبحانه‏» «نظریه غُرَر علامه طباطبایی» «عقل قرآنی» (۱۰) 🔹روش فهم متن دینی یکی از موضوعاتی است که همواره موضع اختلاف بوده است. ریشه ی اختلاف عمیقتر از آن است که منحصر در مذهب شیعه هم باشد. در یهودیّت و مسیحیّت هم هست. 👈در دنیای اسلام نیز برخی مانند اشعری و غزّالی و فخر رازی ها مدّعی فهمی عرفی و معتبر از متون دینی بودند و در برابر فهم فلسفی و عرفانی و عقلانی از متون دینی موضع میگرفتند. 👈در دنیای تشیع نیز بررسی تاریخ این مسأله به درازا میکشد. از همان ابتدا و عصر خود اهل بیت علیهم السلام هم بوده و کار به جایی میرسد که مثلا مرحوم صدوق وقتی رساله ی اعتقادات مینویسد شیخ مفید تصحیح الاعتقادات مینویسد! 👈در ادامه با ظهور فلاسفه و عرفای بزرگ در دنیای تشیّع مانند خواجه نصیر الدّین طوسی و سید حیدر آملی و میرداماد و شیخ بهایی و ملاصدرا بار دیگر مسأله ی روش فهم متون دینی برجسته شد. 👈از طرفی با عقلی مواجهیم که مثلا کافی مرحوم کلینی را در قالب مرآة العقول علامه مجلسی میبیند و عقلی دیگر که همین کتاب را در قالب شرح کافی مرحوم صدر المتألّهین. اینها نماینده ی دو نوع تلقّی نسبت به متون دینی و روش فهم آن هستند. 👈کار به جایی میرسد که مرحوم علامه مجلسی بزرگترین جامع حدیثی شیعه را در قالب بحار الانوار با همکاری مجموعه ای جمع آوری کرده و فهم نحله ی خود را ضمیمه ی این روایات میکند. چیزی شبیه نسخه ی ارتقاء یافته ی اعتقادات شیخ صدوق میشود. ⬇
👈این کار ورای همه ی نقاط قوّتش نباید به گونه ای جلوه کند که علم حدیث را به نفع خود مصادره کند. ممکن است شخصی که کاملا نماینده ی فهمی عقلانی و روش مند از متون دینی است یک عالم رجالی و متتبّع قهّار باشد و یک کتاب حدیثی بسیار بزرگ جمع آوری کرده و فهم عقلانی خود را ذیل آنها ضمیمه نماید. ✋اشتباهی که اینجا رخ داده این است که علم حدیث و محدث بودن را به نفع روش فهم خاصی مصادره کنیم. نخیر! ممکن است شخصی از همه در تتبّع و تحقیق حدیث و رجال شناسی و بررسی های حدیثی مسلّطتر باشد ولی روش فهمش روشی عقلانی باشد. 👈فعلا در صدد قضاوت بین نحله های مختلف که قائل به فهم برتر از متون دینی هستند نیستم. 🔹مرحوم علامه طباطبایی به عنوان نماینده ی بزرگ جریان عقل گرا در مجموع تا جلد ششم بحار الانوار بر ۸۸ موضع تعلیقه زده اند. در برخی موارد اشکالات صریح و ریشه ای به روش فهم علامه ی مجلسی وارد میکنند که باعث شد جریان اخباری مانع نگارش ادامه تعلیقات توسّط علامه طباطبایی شوند. 👈علامه طباطبایی هم با بیان این مطلب که دفاع از امام صادق مهمتر از دفاع از علامه مجلسی است از کار خود دفاع نمودند. نوع تعلیقات علامه طباطبایی به گونه ای است که صلاحیّت علمی امثال علامه مجلسی را در ورود به برخی مباحث زیر سؤال میبرد. 👈چیزی شبیه همان تصحیح الاعتقادات میشود. علامه طباطبایی در موضعی از تعلیقات خود روش فهم حدیثی علامه مجلسی را مصداق «الانتصار للدين بما لايرضى به الله سبحانه‏» میدانند. ⚪در پاسخ از اشکالات علامه مجلسی در باب روش عقلانی ابراز میکنند که وقتی ظواهر دینی در اصل حجّیتشان متوقّف بر برهان عقلی هستند باید دانست دیگر باید حکومت عقل را در هر جایی که حکمی به همان وضوح دارد قبول کرد والّا یک بام و دو هوا و نوعی تناقض رخ میدهد: 📖«فإنّ هذه الظواهر الدينية لو أبطلتْ حكم العقل لأبطلت أوّلًا حكم نفسها المستند فى حجّيته إلى حكم العقل» 👈از طرفی ظواهر دینی برای انسان معمولا قطع و یقین ایجاد نکرده و مفید ظن است. لذا چنین ظنّی توان مقاومت در برابر برهان عقلی که مفید یقین است را ندارد. 👈این اساس اشکال نحله هایی است که میخواهند عقل را در روش فهم دین کنار بگذارند. اینها من حیث لا یشعرون به هدم اساس حدیث و دین حکم کرده اند. 💭یادم هست استاد فیاضی دام ظله یکبار در درس فلسفه میفرمودند در مشهد مقدس یکی از طرفداران مکتب تفکیک وقتی ایشان را دیدند شروع به اشکال به ملاصدرا کردند. ایشان میفرمود به او گفتم بگو ببینم اگر روایتی دیدید که میگفت اجتماع نقیضین محال نیست چه میکنید؟! گفت قبول نمیکنم. ایشان هم فرمودند خب به همین قیاس برخی مطالب نظری برای امثال ملاصدرا با قوت برهان وضوحی مثل استحاله اجتماع نقیضین پیدا کرده است. حالا به بحث خودم برگردیم: 🔹در ادامه علامه طباطبایی در موضعی از این تعلیقات به انتقاد صریح از علامه مجلسی میپردازد که روش این بزرگواران دو خطای بزرگ دارد: 1⃣خطای اوّل یک خطای اخلاقی و معرفت شناسانه در باب مقوله فکر و سوء ظنّ به حکما و فلاسفه و عقل و برهان است. 2⃣خطای دوّم یک خطای منهجی مهم در باب مقوله فهم و غفلت از اصل مسلّمی است که قرآن و حدیث به آن اصرار دارد. آن هم ذو بطن و عمق و دشوار بودن فهم حقائق دینی و لزوم تنزیل و رعایت مراتب در بیان حقائق است. همانکه باعث میشود بیان دینی بیانی ذو مراتب و تشکیکی باشد. 👈ولی پیش فرض امثال علامه مجلسی نوعی فهم متواطی از دین است که خلاف مسلّمات دینی ماست. این امر را علامه به شکل لطیفی توضیح میدهند: ✔به عقیده علامه طباطبایی روش فهم امثال علامه مجلسی این است که فرض میگیرند اهل بیت علیهم السلام مطلبی بیش از فهم عامّه مردم نفرموده اند! ممکن است بیشتر روایات هم در ظاهر همین باشد ولی از دو چیز غفلت میکنند. یکی همان نکته ی عمیق بودن و مراتب تشکیکی است و دیگری وجود غرری از آیات و روایات که مانند محکماتی بر دیگر متون سایه انداخته و معنای عمیقتری به آنها میبخشد. همه را رنگ دیگری میزند! ✔عجیب این است که وقتی به اینها میرسند به جای آنکه آن فهم عامیانه را ارتقاء بدهند آن غرر روایات را پایین می آورند و در سطح متعارف فهم ها تنزل میدهند. همین است که هم غرر روایات خراب میشود و هم روایات عادی به واسطه ی آنکه دیگر ارتقاء پیدا نمیکنند خراب میشوند! 📖«الطريق الذى سلكه فى فهم معانى الأخبار، حيث أخذ الجميع فى‏ مرتبة واحدة من البيان وهى التى ينالها عامّة الأفهام، وهى المنزلة التى نزل فيها معظم الأخبار المجيبة لأسئلة أكثر السائلين عنهم عليهم السلام 📖مع أنّ فى الأخبار غرراً تشير إلى حقائق لا ينالها إلّا الأفهام العالية والعقول الخالصة. فأوجب ذلك اختلاط المعارف الفائضة عنهم عليهم السلام وفساد البيانات العالية بنزولها منزلة ليست هى منزلتها، وفساد البيانات الساذجة أيضاً لفقدها تميّزها وتعيّنها. ⬇⬇
📖فما كلّ سائل من الرواة فى سطح واحد من الفهم، وما كلّ حقيقة فى سطح واحد من الدقّة واللطافة. والكتاب والسنّة مشحونان بأنّ معارف الدين ذوات مراتب مختلفة، وأنّ لكلّ مرتبة أهلًا، وأنّ فى إلغاء المراتب هلاك المعارف الحقيقية» 🔸«نظریّه ی غرر علامه طباطبایی»🔸 یکی از نظریّات قابل توجّه علامه طباطبایی در فهم احادیث نظریّه ی «غرر آیات و روایات» است. بر اساس این نظریّه در فقاهت متون دینی یک سری آیات و روایات معدود کانونی و محوری وجود دارند که قطب معنایی بوده و بقیه متون دینی بسان سیّاراتی پیرامون این ثوابت نورانی معنایی باید معنا شوند. 👈وقتی به مضامین دیگر در شعاع نوری این غرر نورانی نگریسته شود معنای عمیقتری پیدا میکنند. بر اساس این نظریّه اساسا قرآن و روایات بر محور چنین کانونها و قطبهای معنایی چیده شده اند. 👈امری که غفلت از آن باعث میشود که اساسا نتوان فقاهت دینی خوبی داشت. کسی که در پی فهم متون دینی است اگر درکی از وجود چنین کانونها و قطبهای بزرگ معنایی نداشته باشد نمیتواند فقاهت مطلوبی پیدا نماید. ریشه ی تفسیر قرآن به قرآن در واقع به همین نظریّه ی غرر برمیگردد. 👈پشتوانه ی نظریّه ی غرر در نگاه علامه طباطبایی ورای استدلالهای عقلی و انتظارات برخاسته از آن، متون دینی متواتری است که دلالت بر عمیق بودن پیام دین دارد. 👈همین متون دینی همواره این انتظار را در ذهن مفسّر ایجاد میکند که به اعماق دیگری از معنا دست پیدا کند و در قالب چنین انتظاری به زودی به فرازهایی در متون دینی برخورد میکند که ظهور در همان چیزی دارد که به دنبال آن می‌گشت و آشکارا او را دعوت به عمق معنایی دیگری میکند. 👈ولی اگر در قالب چنین انتظاری با این متون برخورد نکند وقتی به آنها رسید قدر این غرر و نورانیت خیره کننده ی آن را ندانسته و درک نکرده و آنها را در سطح فهم عادی خود تقلیل و تأویل میبرد. البته این امر منافاتی با آن ندارد که براهین عقلی یا کشفی هم معلّم ما در یافتن این غرر آیات و روایات باشد. 👈این آیات و روایات کانونی نسبتی با سایر متون دینی برقرار میکند که مانند کیمیا برای آنهاست. گویا تاج پادشاهی بر سر آنان است و بقیه‌ی متون مانند زیردستان آنها باید قلمداد شوند. در دانش اصول فقه، شیخ انصاری رابطه ی حکومت و ورود را در مباحث الفاظ متون دینی کشف کرد. 👈ولی در اینجا نوع دیگری از رابطه بین متون حدیثی کشف شده که غرر روایات قرائن منفصله ی مهیمنه ای هستند که روح دیگری در دلالت متون دیگر می‌دمند و فهم از آنها را عمق بخشیده یا باغبانی میکنند. 👈بحث از نظریّه ی غرر علامه ی طباطبایی مجال واسعی میطلبد. در اینجا فقط به آن اشاره کردم تا تفاوت فهم امثال علامه طباطبایی در تفسیر آیات و روایات با فهم امثال علامه مجلسی روشن شود. در فهم علامه مجلسی چیزی تحت عنوان غرر به این صورت خاص وجود ندارد. ✋نقد و آسیب شناسی از روش فهم علامه مجلسی و همینطور علامه طباطبایی به عنوان دو نماد بزرگ فهم آیات و روایات مجال دیگری میطلبد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۲) «العقل ما عُبِد به الرحمن و اکتسب به الجنان» «تفاوت عقل نظری و عقل عملی در سلوک» «تعریف عملی و وجودی» 🔹یکی از روایات نورانی مرفوعه ای است که بزرگان حدیث امامیّه مانند مرحوم برقی، کلینی و صدوق از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند. سند این روایت به دلیل عدم ذکر راوی صحیح نیست ولی با توجّه به اعتماد بزرگان و همینطور مضمون منطبق بر آیات و روایات دیگر کاملا قابل اعتماد است. 👈بر اساس این روایت شخصی از امام صادق علیه السلام میپرسد این «عقل» که مدام از آن صحبت میشود چیست؟! احتمالا ناظر به مباحث رایج در آن زمان بوده که بین طوائفی در مورد معاویه اختلاف افتاده بوده است. 👈برخی میگفته اند او یکی از عاقلترین افراد است و برخی دیگر این مطلب را قبول نمیکردند. فارابی در رساله ای که در باب عقل نگاشته به وضوح اختلاف بین مردم در زمینه آنچه معاویه داشته که آیا عقل بوده یا چیز دیگر را ذکر مینماید. 👈گویا امام صادق علیه السلام در پاسخ میفرماید همانطور که نباید بین شجاعت و تهوّر و یا ترس و خشیت و یا جود و ولخرجی اشتباه کرد بین عقل و شیطنت هم نباید اشتباه نمود. 👈آنچه معاویه داشت نوعی شیطنت بود که هیچ ربطی به آن عقلی که مورد مدح است ندارد. ولی اگر اینگونه است خود این عقل چیست که با شیطنت اینقدر تفاوت دارد؟! 👈حضرت در پاسخ فرمودند این عقل همان چیزی است که با آن خدای رحمان عبادت شده و سعادت بهشتی نصیب انسان میشود. ولی همواره این پرسش مطرح بوده که این چه نوع تعریفی از عقل است؟! ⬇
👈مرحوم میرداماد در حواشی خود بر اصول کافی معتقد است که فقره نخست علامت کمال عقل نظری و فقره دوّم اشاره به کمال عقل عملی است. در ادامه نکته ای که ایشان بیان میکنند این است که عادت قرآن کریم هم همین است که کمال دو قوّه را معمولا با هم می آورد. 👈شاگرد ایشان مرحوم ملاصدرا در شرح اصول کافی مراد از تفاوت این دو نوع عقل یعنی عقل معاویه ای با عقل دینی را در این میداند که یکی عقل معتدل است که برترین صفات انسانی است و دیگری همان جربزه و افراط در عقل است که در حکمت عملی آن را بدترین ملکات انسانی میدانند و معتقدند که بلاهت و کودنی از آن بهتر و نزدیکتر به نجات است. 👈از نگاه ملاصدرا این عقلی که در این روایت آمده همان عقل در برابر شیطنت یا همان جربزه و بلاهت است. مرحوم محمد تقی مجلسی نیز در در روضة المتّقین مراد از این عقل را آثار آن یعنی تدیّن به دین حق و عمل صالح میداند. ولی نکته ی این نوع تعریف را بیان نکرده است. 🔸«اهمیت عقل نظری و عقل عملی در سلوک»🔸 برخی بزرگان نیز این عقل را که در این روایت معرفی شده عقل عملی میدانند. با توجّه به اهمیت این نظر مقداری بیشتر آن را توضیح میدهم. عقل عملی نزد بسیاری به قوّه‌ی مُدرِکِ باید و نباید مرتبط میشود. 👈از دید ابن سینا در فصل پنجم از مقاله ی اول نفس شفاء، نفس ناطقه انسانی دو قوه دارد و قوه هم همان مبدأ التأثیر فی شیء آخر است و این قوه یا قوه ی عالمه است یا همان عقل نظری، یا قوه ی عامله یا همان عقل عملی، و اطلاق عقل بر این دو از باب اشتراک لفظی است. 📖فالعاملة قوة هی مبدأٌ محرکٌ لبدن الانسان الی الافاعیل الجزئیة الخاصة بالرویّة علی مقتضی آراء تخصها اصطلاحیة 👈بعد از این ابن سینا معتقد است که عقل عملی اگر هیئة استعلائی نسبت به بدن و قوای بدنی یعنی شهوت و غضب داشته باشد به آن دارای اخلاق فاضلة میگوییم و اگر هیئت انقیادی نسبت به بدن و قوای بدنی یعنی شهوت و غضب داشته باشد به آن اخلاق رذیله گفته میشود. 👈پس کار عقل عملی تحریک بدن است و اگر این کار هیئت راسخی شود اخلاق میشود پس موصوف در اخلاق، نفس ناطقه ی انسانی به لحاظ قوه‌ی عامله یا همان عقل عملی اوست و این هم نشان میدهد عقل عملی از سنخ تحریک است. 👈سرّ این امر هم از دید ابن سینا این است که نفس انسانی جوهر واحدی است لکن به لحاظ دو جنبه دو نسبت دارد: جنبه‌ی ما تحت و جنبه‌ی ما فوق، و برای نفس انسانی به حسب هر جنبه ای قوه ای است که به تنظیم علاقه بین نفس و آن جنبه میپردازد. عقل نظری ناظر به جنبه ی فوقانی است و عقل عملی ناظر به جنبه ی تحتانی: فمن الجهة السفلیة تتولد الاخلاق و من الجهة الفوقانیة تتولد العلوم 👈ظاهرا در اینجا عقل عملی در نگاه ابن سینا تنها منشأ انگیزه باشد نه خود اراده یا حرکت عضلات. یعنی یک صورت جزئی میدهد که آن را قوه ی محرکه ی باعثه یا همان نزوعیة در تخیل تبدیل به انگیزه برای رفتار قوه ی محرکه ی فاعله مینماید. به عبارتی گویا عقل عملی امر معقول را که عقل نظری تحصیل کرده است به صورت جزئی درک میکند و آن را به تخیل میدهد و سپس قوه ی نزوعی - که یکی از قوای نفس حیوانی و دو شعبه ی شهوت و غضب دارد- انگیزش مناسب با آن را تولید میکند و قوه ی محرکه فاعله را به خدمت میگیرد. 👈لذا اینکه ابن سینا در تعریف عقل عملی میگوید: قوة هی مبدأ محرک لبدن الانسان الی الافاعیل الجزئیة الخاصة بالرویّة علی مقتضی آراء تخصها اصطلاحیة مرادش به این کیفیت است که بیان نمودیم. البته باید بیشتر در این زمینه در عبارات ابن سینا تأمل کرد. و به تعبیر بهمنیار در التحصیل: 📖«قد عرفت بالمشاهدة أنّ الانسان له أن يدرك المعقولات و أن يتصرّف فى القوى البدنيّة، و لا محالة لقوّتين فيها على ما عرفته، فالّذى به يتصرّف فى البدن هو العقل العملىّ، و الّذي به يدرك المعقولات هو العقل النظرىّ. و الأفضل للنفس أن يكون العقل العملىّ تابعا للعقل النظرىّ سائسا جميع القوى البدنيّة بحسب الأحكام العقليّة دون أحكام القوى البدنيّة؛ و لا محالة إنّ ذلك بهداية و فطرة فاضلة تسمّى الملكة الفاضلة» ⬇⬇
🔸(عقل عملی به معنای دیگر)🔸 🔹اصطلاح دیگری هم نزد برخی وجود دارد یا در هر حال قابل جعل است که بر اساس آن عقل عملی از سنخ عمل و اراده و در بند شهوت و غضب نبودن است. اینگونه نیست که انسان وقتی وجوب چیزی را درک کرد به آن عمل کند. فعلا با توجّه به نکات مفید این اصطلاح از آن برای تقریر این بحث استفاده میکنیم. 👈این عقل است که مناسب ریشه ی عقال است و بر اساس آن انسان عاقل با انسان عالم متفاوت است و اگر کسی متناسب با علم خود رفتار نکرد جاهل است. ریشه ی چنین عقلی در وجود اخلاقی فاضل در انسان است که بر اساس آن وقتی درکی را حق تشخیص داد به آن عمل میکند. 👈برای اینکه بهتر این دو حیثیت به چشم بیاید عقل عملی در اینجا را صرفا به وجود همین خلق فاضل معنا میکنیم هر چند به دلیل جهل نظری، شخص نتواند از ظرفیت و نورانیت آن بهره ی کافی را ببرد. 👈در انتها روشن میشود که عقل دینی که در این حدیث شریف معنا شده عقل دیگری است که در آن کمال و اثر وجودی همه ی معانی عقل لحاظ و اشراب شده است. چنان عقلی است که عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان میشود. 👈توضیح اینکه نزد قدما عقل به نظری و عملی تقسیم میشود و عقل نظری هم به حکمت نظری و حکمت عملی. ولی در این اصطلاح باید دانست اساسا عقل عملی ربطی به حکمت عملی ندارد زیرا حکمت عملی زیر مجموعه ی عقل نظری است لذا از سنخ ادراک و اندیشه و بینش و جزم است ولی عقل عملی از سنخ رفتار و انگیزه و کنش و گرایش و عزم است. 👈در این تقسیم ادراک چه از نوع ادراک هست و نیست باشد یا باید و نباید مرتبط با عقل نظری است. ولی عقل عملی از سنخ فعالیت است. اخلاص، محبّت، اراده، نیّت، همّت، ریا و... همه از شئون عقل عملی است. 👈کار عقل نظری صرفا ادراک است و هیچ مدیریت و آمریّت و مولویّتی ندارد ولی عقل عملی از سنخ سیاست و تدبیر و فرماندهی است. عقل نظری از نسخ بصیرت است و عقل عملی از سنخ وارستگی. عقل نظری با جهلها مبارزه میکند و عقل عملی با تعلّقات. 👈از اینجاست که متوجّه میشویم تلازمی میان عقل نظری و عقل عملی نیست. به این معنا که درست است که ادراکات عقل نظری انسان را در موقعیّت ویژه ای با واقع قرار داده و در ادامه به شکل لزوم بیّن با تولید باید و نباید مناسب او را به موضع گیری و تعامل خاصی نسبت به واقع میکشاند. 👈ولی اینطور نیست که در این مرحله انسان بتواند این نجوای عقلی را در برابر نجوای شهوت و غضبش که او را به امور دیگر فرامیخواند اجابت کند. انسان میتواند علم به هست و باید خاصی را پیدا کند ولی عملی را انجام دهد که مبتنی بر یک هست و باید دیگری است که نسبت به آن جهل علمی و علم عملی دارد. 👈همین حالت است که باعث میشود علم ثمره اش را در وجود انسان که صیرورت و تحقّق است نبخشد و به گونه ای خنثی شود. در این حالت علم با جهل برای انسان فرقی ندارد. 👈از اینجاست که علم اگر نافع نبود و یا به مرحله ی عمل و تحقّق نرسید به منزله ی جهل است. چون به مثابه امر معدوم است. روشن است که در ظرف عدم علم عنوان جهل انتزاع میشود. 👈در این حالت انسان از منظر عقل نظری عالم است ولی از منظر عقل عملی جاهل است که ربَّ عالمٍ قتلَه جهلُه. همین است که فرمود: «أعوذ بالله أن أکون من الجاهلین» اینجا مراد از جهل همین جهل عقل عملی است و یا مثل: «أتأمرون النّاس بالبرّ و تنسون أنفسکم و أنتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون»؟! 👈یعنی وجودش با جهل محقّق میشود و از باب تسانخ بین حقایق چنین جهلهای عملی امور مناسب خود که اوهام و خیالات است را در عقل نظری انسان ایجاد میکند. از اینجاست که به مرور آن عقل نظری نیز از آنها گرفته خواهد شد که: لا تجعلوا علمکم جهلا و یقینکم شکّا. 👈آری عقلی که به دنبال خدا و بهشت نمیرود و با وجود علم گناه میکند سلطانش خیال و وهم است نه علم. همین است که در روایت عقل را در برابر جهل قرار داده اند نه علم را! 👈در عقل کامل دو حیثیت خوابیده است. یکی حیث علمی که باید نافع باشد و دیگر حیث عملی که به این علم نافع محقّق شویم. گناه با عقل کامل جمع نمیشود ولی با علم کامل جمع میشود. 👈برخی عقل نظری خوبی دارند و فهم خوبی دارند ولی عقل عملی خوبی و تدبیر درستی ندارند و برخی نیز عقل عملیشان خوب است یعنی یک هیئت استعلائیّه و یک اقتدار درونی دارند که با آن میتوانند به درکشان در برابر خواسته هایی نفسانی و شیطانی شان رفتار کنند ولی عقل نظری خوبی ندارند. 👈نباید گمان کرد مشکل انسان همه اش ریشه در جهل او دارد. گاهی از همه هم عالمتر است ولی مانند علم معتادهاست که میتوانند چند ساعت هم در مضرّات اعتیاد سخنرانی کنند ولی قدرت ترک رفتارشان را ندارند. یعنی عقل نظریشان خوب است ولی عقل عملی نه! انسانها هم معمولا متنوّع اند. ⬇⬇⬇
👈آنهایی که معمولا قوای ذهنی کمتری دارند و نوعی بلاهت دارند از آن طرف معمولا عقل عملی بهتری دارند. یعنی آن مقداری که درک میکنند را بهتر رفتار میکنند و برعکس معمولا آنهایی که عقل نظریشان خوب است عقل عملیشان مشکل دارد و اهل عمل نیستند یا نظرشان را در جربزه خرج میکنند. به قول مثل معروف: کرم داران عالم را درم نیست! درم داران عالم را کرم نیست! 👈همین است که کم من عقل أسیر تحت هوی أمیر. برخی طوری اند که باید برای سلوک روی عقل نظریشان کار کرد. چون عقل عملیشان خوب است و زیاد اسیر شهوت و غضب نیستند. ولی برای برخی دیگر اصلا نیازی به تقویت عقل نظری نیست بلکه باید عقل عملیشان را خوب کرد و تهذیبشان دارد. 👈اینها را دیگر باید استاد تشخیص دهد. به برخی باید علم بدهد و به برخی دیگر باید ریاضت. هر کدام هم به روشی و طریقی. از همینجاست که مسأله ی مهم برای ما باید در کنار علم آموزی در حوزه و دانشگاه تقویت اخلاق باشد. 👈اخلاق در اینجا یعنی تحصیل هیئت استعلائیه برای نفس که شهوت و غضبش خدمتگذار عقل نظری باشند. باید راههای تقویت اراده را دنبال نمود. مانند صوم و عبادات و ریاضات و پرهیز از مشتهیات و مراقبات و... که خود مطلبی است. 👈 اصل سلوک هم تهذیب معرفت از شهود غیر خدا و تهذیب عمل از نیّت غیر خدا است. توحید در نظر و اخلاص در عمل است. قوای ادراکی را باید از سلطه ی وهم و خیال به عقل نظری سپرد و قوای تحریکی را از سلطنت شهوت و غضب به عقل عملی! 🔸«تعریف وجودی و عملی»🔸 یکبار دیگر به روایت شریفه بازگردیم. راوی از امام صادق علیه السلام میپرسد عقل چیست؟! حضرت به جای آنکه در پاسخ طبق انتظار برخاسته از منطق ارسطویی از تعریفی ماهوی استفاده کند از همان رویکرد تربیتی خاص خودشان استفاده میکنند. علم منطق چه در حوزه ی تعریف و چه در حجّت مبتنی بر رویکرد تربیتی باید بازبینی شود. 👈چون حضرات علیهم السلام به دنبال تحقّق و واقعیّت هستند. به دنبال دستگیری و ایصال هستند. حضرات شغلشان که پرداختن به امور مفهومی و مدرسی نیست. حضرات به دنبال راه نشان دادن و تربیت هستند. 👈سر ریز چنین رویکردی آن است که در تعریف امور به جای پرداختن به مؤلّفه های ماهوی امور را با خواص وجودیشان معرّفی کنند. میخواهی بدانی عقل چیست؟! ببین اگر تو را به سمت خدا و بهشت کشاند آن عقل است! اگر این خاصیت را داشت عقل است. 👈این نوع تعریف است که راهگشا بوده و شیء را کاربردی میکند برخلاف تعریف ماهوی. این نوع تعریف است که به درد سالکین و اهل درد و سلوک میخورد. هر چند در منطق تعریف ضعیفی شمرده شود ولی در فضای تربیت و سلوک و تحقّق ابلغ التعاریف است. 👈از اینجاست که در متون دینی به وفور امور به آثار وجودی و علائمشان معرّفی شده اند. تا شیطان انسان را در بازی مفاهیم فریب ندهد. از اینجاست که یک نکته ی لطیفی در تعریف عقل در اینجا رخ داده است. 👈عقل در واقع در اینجا نه عقل نظری است و نه عقل عملی. بلکه عقل کامل به فعلیت وجودی رسیده و به ثمر نشسته است. عقل نظری صرفا به صلاح ادراک میپردازد و عقل عملی به صلاح آن هیئت استعلائیه ولی اینجا عقلی مطرح است که در آن انسان هم عقل نظری اش خوب باشد و توحید را که عمیقترین و لطیفترین معارف است را شکار کند و هم عقل عملی اش خوب باشد و متناسب با همین نظرش بتواند اخلاص متناسب را تأمین کند. 👈یعنی نه اینکه نگذارد به علمش عمل کند بلکه تا منتهای علمش هم او را به عمل بکشاند و او به برخی مراتب جنّت بسنده نکرده و همه ی جنّات را طلب کند و تحقّقی کامل و اخلاصی کامل داشته باشد. 👈این معنای جدیدی از عقل است که اتّفاقا ثمره ی دو عقل نظری و عملی است. در عبادت مطلق رحمان و طلب مطلق جنان عقل نظری کامل مندک شده که پشتوانه ی این همّت والا و اخلاص کاملی است که در عقل عملی انسان جلوه کرده است. 👈این روایت شریفه نمیخواهد عقل را به عقل نظری یا عقل عملی معنا کند بلکه میخواهد عقل را به میوه ی نهاییش معنا کند. یک تعریف وجودی متناسب با فضای تربیتی. اگر عقل مجموعه ای از درک و کار متناسب با آن است عقل دینی آن عصاره ای است که درکش به لطیفترین درک و کارش به والاترین کار رسیده باشد. ⬇⬇⬇⬇
🔹با توجّه به آنچه گذشت میتوان گفت در حدیث نورانی: «العقل ما عُبِد به الرحمان و اکتسب به الجنان» تعریف از سنخ تعریف عملی است. البته ممکن هم هست بگوییم نوعی تعریف وضعی است. یعنی اخبار به اینکه ما به این عقل میگوییم. رگه هایی از نوعی تعریف اقناعی با توجّه به کشش انسان به عبادت رحمان و کسب جنان در این تعریف گنجانده شده که به آن جذّابیت ویژه ای بخشیده است. 👈ولی تعریف عملی در اینجا روشنتر است. یعنی اساسا در فضای تعریف حقیقی نیست. یک سبک دیگری در تعریف است که مناسب با فضای تربیت و امامت است. 👈امروزه نیز این دسته از تعریفها مخصوصا در علوم تجربی مورد توجّه قرار گرفته اند. یعنی برای شناساندن معنای چیزی نوعی آزمایش عینی پیشنهاد میشود. به عنوان نمونه در علم شیمی برای تعریف «اسید» از تعریف عملی استفاده کرده و میگویند: «اسید محلولی است که اگر کاغذ آغشته به تورنسل در آن فرو رود رنگ کاغذ از آبی به قرمز تغییر میکند». 👈معروف است که فیزیکدان معروف آمریکایی بریجمن پای این نوع تعاریف را به علوم تجربی باز نمود. برخی اخیرا از همین الگو برای علوم انسانی نیز استفاده کرده و مثلا در تعریف ترس میگویند: «زید از تاریکی میترسد یعی هر گاه زید در تاریکی قرار بگیرد سرتاپا خیس عرق میشود و بدنش می لرزد». 👈البته تعریف عملی هم بعضا مشکلات یا بررسی های ویژه ی خود را میطلبد. در بین شارحین دیدم مرحوم مولی صالح مازندرانی در شرح کافی به این معنا نزدیک شده اند که اساسا پاسخ حضرت نوعی پاسخ تربیتی برای تنبیه به این نکته بوده که أنّ معرفة هذا هو الاهم و الاسهل له دون معرفة حقیقته. 👈لذا به تعبیر ایشان حضرت از راه تعریف با بعض خواص و اغراض عقل را تعریف کرده اند. جالبی این تعریف هم آن است که در آن والاترین اثر مورد انتظار و قلّه ی وجودی آن بیان شده است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۳) «هدیه ی ذکری نورانی برای سجده» 🌸«سَجَدَ لَكَ‏ سَوَادِي‏ وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي‏»🌸 🔹در بین کارهایی که انجام میدهیم پر معناترین و مهمترین کار وقتی است که به سجده در برابر خداوند متعال پیشانی خود را بر خاک قرار میدهیم. عجیب حالت محوی و فنایی خاصی دارد. گویا میخواهد انسان را از عالم دنیا فانی کند. 🔸همین سجده در عالم برزخ و روح انسان نیز به نوع دیگر امتداد یافته تا به آن مقام روح روح انسان و آن لطیفه نوری وجودی اش سرایت کند و همه عوالم وجود انسان را در برگیرد. سجده یک فرصت بی بدیل در این عمر کوتاه ماست. بهترین زمان و حالت ماست. قدرش را بدانیم. 👈وقتی که سر و صدا و افکار پریشان و گرسنگی و سیری زائد و... نداریم را در نظر بگیریم و روزانه یکی از فعالیتهایمان همین سجده کردن باشد. سعی کنیم بخشی از سلوک ما و قسمتی از زندگیمان را در سجده بگذرانیم. به آن عادت کنیم و با آن انس گرفته و رفیق شویم. بدانیم در این سجده خیلی خبرهاست. ✋ولی وقتی سجده میرویم چه بگوییم؟! وقتی میگوییم چه بگوییم یعنی چه توجّه وجودی پیدا کنیم؟! هر کسی هر چه دوست دارد. ذکرهای خوبی وجود دارد. 💡ولی به ذهنم خطور کرد یک ذکری را به همه هدیه کنم. در کنار بقیه این هم زیباست. حال که عامل نیستم لااقل مصداق «الدالّ علی الخیر کفاعله» و «طوبی لمن أجریت علی یدیه الخیر» شوم. ⚪️همانطور که عادت دارم ذکری را معرّفی میکنم که از لحاظ سندی شکّ و شبهه ای نداشته و از لحاظ مضمونی هم خیلی عالی باشد. آن هم این ذکر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که در سجده مکرر میگفته اند: 🌸«سَجَدَ لَكَ‏ سَوَادِي‏ وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي‏»🌸 خدایا بدنم و سایه ام، بیرونم و درونم در پیشگاهت به سجده افتاده و اعماق قلبم به تو ایمان آورده! 👈شیعه و سنّی با طرق مختلف آن را نقل کرده اند. اهل سنّت آن را از ابن مسعود و همینطور از عائشه نقل کرده اند. عائشه در نقلی مشهور میگوید شبی دیدم حضرت بیدار شد و رفت. 👈او هم با سوء ظنّ گمان کرد سراغ یکی دیگر از همسرانشان رفته اند و با عصبانیّت سراغ حضرت آمد که دید به سجده افتاده و مشغول مناجات است که فرازی از آن همین قسمت بود که نقل کردم. 👈در مجمع الزوائد هیثمی از عبد الله بن مسعود نقل میکند که: «كان رسول الله صلى الله عليه سلم يقول في سجوده إذا سجد ...» حاکم نیشابوری نیز با همین صیغه ی استمرار این ذکر را با سند صحیحی نزد عامه از حضرت نقل میکند. 👈در روایات شیعه با اسانید مختلف جریان این ذکر به شکل روشنتری بیان شده است. اینکه آنچه عائشه نقل کرده مربوط به شب نیمه ی شعبان بوده است. در روایت کافی ابو بصیر از امام باقر علیه السلام نقل میکند که همینکه دنبال حضرت میگشت حضرت را که به تعبیر خود عائشه در روایات عامّه مانند لباسی روی زمین افتاده بود ندید و پایش بر گردن حضرت رفت. 👈حضرت هم توجّهی نکرده و در همان حالت سجده با گریه میگفت: «فَوَطِئَتْ عُنُقَهُ وَ هُوَ سَاجِدٌ بَاكٍ يَقُولُ سَجَدَ لَكَ‏ سَوَادِي‏ وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي ...» وقتی تمام شد فرمود عائشه گردنم را داغان کرد! فکر کردی سراغ زنان دیگرم رفته ام؟! «يَا عَائِشَةُ لَقَدْ أَوْجَعْتِ عُنُقِي أَيَّ شَيْ‏ءٍ خَشِيتِ أَنْ أَقُومَ إِلَى جَارِيَتِكِ» 👈شیخ صدوق هم همین جریان را از حمزة بن حمران از امام صادق علیه السلام در کتاب فضائل الاشهر الثلاثة نقل میکند. شیخ طوسی در مصباح هم این مطلب را از طریق حمید بن المثنّی از امام صادق علیه السلام نقل میکند. 👈در موضع دیگر هم از کتاب حمّاد بن عیسی از ابان بن تغلب از امام صادق علیه السلام نقل میکند. در همه ی این طرق شیعی و عامّی این فراز یکسان است. ✋در موردی حسن بصری از عائشه اینگونه نقل کرده که: «سجد لک سوادی و خیالی و بیاضی» که قابل اعتماد نیست. هر چند برای برخی اغراض بیشتر مورد توجه اهل معرفت قرار گرفته است. 🔹از طرفی این ذکر ادامه ای هم دارد که در طرق مختلف، به شکل متفاوتی نقل شده است. میتوان با همین حالت دلدادگی و ایمان وجودی و محوی فقط همین فراز را که قطع داریم حضرت در سجده میفرموده در حالت سجده تکرار کنیم که: «سَجَدَ لَكَ‏ سَوَادِي‏ وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي» 👈ولی اگر بیشتر خواستیم ادامه بدهیم پیشنهادم این است که قسمتی از آن ادامه ای که ابان بن تغلب از امام صادق علیه السلام نقل کرده را بیان کنیم. در برخی روایات عامّه هم تأیید میشود و روایت حمید بن المثنّی نیز آن را تأیید میکند. آن هم اینکه: «سَجَدَ لَكَ‏ سَوَادِي‏ وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي هَذِهِ يَدَايَ وَ مَا جَنَيْتُ عَلَى نَفْسِي يَا عَظِيمُ تُرْجَى لِكُلِّ عَظِيمٍ اغْفِرْ لِي الْعَظِيمَ فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ إِلَّا الرَّبُّ الْعَظِيم‏»
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۴) «حکمتهای امام خمینی در مورد انتخابات» 🔹صبح جمعه انتخابات دور دوازدهم مجلس شورای اسلامی بود. بعد از نماز صبح چشمم به صحیفه امام افتاد. این ۲۲ جلد صحیفه را جایی گذاشته ام که هر از گاهی به دلم افتاد باز کنم و مقداری بخوانم. برایم بسان یک چشمه ی جوشان حکمت است که به اذن الهی بر روی زمین جاری شده است. 🔸اهل تملّق در این زمینه نیستم. صحیفه امام کتاب حکمت است برای آنان که تشنه ی حکمتند. نه آنان که به دنبال سرابهای فریبنده و اصطلاحات زر ورق شده افتاده اند. اتفاقی جلد هجدهم را دست گرفته و باز کردم. دیدم در حال صحبت در مورد تشویق برای حضور در انتخابات دور دوّم مجلس شورای اسلامی در انتهای سال ۱۳۶۲ هستند. 👈یکی از برادران درخواست کرده بود گاهی از امام خمینی هم مطلبی بنویسم. با دیده منت! در اینجا دو قسمت از سخنان ایشان را در مورد انتخابات خواندم. یکی پیام ایشان به مناسبت ۲۲ بهمن آن سال و دیگر هم دیدارشان در صبح نهم اسفند ۶۲ با مدیران و کارکنان صدا و سیما. 👈فرازهای پیام ۲۲ بهمن امام بسیار درس آموز است. حقیقتا اینها را باید مدام خواند و پند و عبرت گرفت و حکمت آموخت. ما خودمان سالهاست در حوزه های علمیه مشغول تحصیل و تدریس و غور در علوم اسلامی هستیم. 👈ولی اعتراف میکنم آنچه از زبان ایشان جریان پیدا کرده تبار دیگری دارد. نور دیگری دارد. چیز دیگری است. جنس دیگری است. چند فراز مرتبط با انتخابات را به ذهنم خطور کرد بذل کنم؛ در پیام ۲۲ بهمن دارند که: 📖«انتخابات یک امتحان الهی است که گروه گرایان را از ضوابط گرایان ممتاز میکند و مؤمنین و متعهدین را از مدعیان جدا مینماید» ⬇
👈چه نگاه توحید، حکیمانه و زیبایی به انتخابات دارد. و چه امتحان سختی است! در فراز دیگری ریشه ی مشکل ایران بعد از مشروطه را دسیسه ی شوم خروج و اخراج روحانیان و به تبع آنها اهل دین از مجلس دانستند. در اینجا در فرازی مهم میفرمایند: 📖«اکنون ما باید از آن توطئه ها و مفاسدی که از انزوای متدینین پیش آمد و سیلی ای که اسلام و مسلمین خوردند عبرت بگیریم؛ و بدانیم و بفهمیم که نظام اسلامی و اجرای احکام آسمانی آن و مصالح ملّت و کشور اسلامی و حفظ آن از دستبرد اجانب بستگی به دخالت اقشار ملت و بویژه روحانیون محترم و مراجع معظم دارد» 👈در ادامه نکته ی کلیدی مطرح میکنند که نشان دهنده ی عمق فقاهت دینی ایشان است. آنهم دست گذاشتن روی مفهوم مغفولی به نام «تقوای تاریخی». برخی رفتارهای ما طوری است که ممکن است نسلهای آینده ما را به خاطر آن نبخشند و به واسطه ی آن مورد مؤاخذه قرار گیریم: 📖«اگر خدای نخواسته بر اسلام یا کشور اسلامی، از ناحیه عدم دخالت در سرنوشت جامعه، لطمه و صدمه ای وارد شود یک یک تمام ملت درپیشگاه خدای قهّار توانا مسئول خواهیم بود و نسلهای آینده که ممکن است از کناره گیری های کنونی مورد هزار گونه تجاوز واقع شوند ما را نبخشند» 👈از کجای این بیانات حکیمانه بگویم که همه اش حکمت است: «میزان در نظر همه ارزش خدمت باشد نه تحصیل مقام!» یا در موضع دیگر: «هیچ مقامی و حزبی و گروهی و شخصی حق ندارد به دیگران که مخالف نظرشان هستند توهین کنند یا خدای نخواسته افشاگری نمایند!» ✋و چه در این انتخابات اخیر این مورد مصداقهای زشت و زننده ای داشت و در موضع دیگر: «حکومت حکومت اسلام و مردم است و مجلس از مردم است و رأی از آن مردم است و احدی تحت فرمان مقام یا مقاماتی نیست» اینها امتداد نگاه توحیدی در حکومت داری است. 👈و همینطور ملاک شرعی انتخاب را حصول به اطمینان میدانند که میشود از باب رجوع جاهل به عالم تأمین شود ولی «احدی شرعا نمیتواند به کسی کورکورانه و بدون تحقیق رأی بدهد» و اگر فرضا همه افراد و گروه ها شخصی را صالح میدانستند و خود او تشخیصش چیز دیگر بود تبعیت صحیح نیست و نزد خدا مسئولیت دارد! 👈و باز اینکه در انتخابات هرچند دنیای سیاست و خطابه و اقناع است ولی مراقب باشید سیاست زده نشوید و از تخصصها غافل نگردید: 📖«مجلس امروز مواجه است با دنیای پر آشوب صنعتی و سیاسی پیچیده و فرهنگهای غربی و شرقی و صحنه های تنازع بقای بین المللی و چنین مجلسی باید انباشته از مطلعین و دانشمندان و متخصصان در هر رشته باشد. و لازم است کسانی که کاندیداهایی به ملت معرفی میکنند در نظر داشته باشند که از مطلعین هر رشته تخصصی چند نفری در بین کاندیداهای آنها باشد و اگر کسی یا کسانی را در غیر گروه یا صنف خود یافتند که از افراد گروهشان لایق تر است او را کاندیدا کنند» 🔹همچنین در صحبتهای صبح نهم اسفند همین سال برای تشویق انتخابات سرّ دعوت ملّت برای حضور در صحنه سیاست را مطرح میکنند که اگر میان دولتها و ملّتها جدایی بیافتد هیچ گاه دولتها در برابر اقتدار قدرتهای جهانی تاب مقاومت نخواهند داشت. و همین سیاست شوم بوده که باعث شده همواره قدرتهای جهانی به واسطه ی جدایی انداختن میان دولتها و ملّتها از طریق سیطره بر دولتها بر دوش ملّتها سوار شوند! 📖«آن وقتی که با دولتها مقابل بودند ملتها کاری نداشتند با دولتها و دولتها هم نوکر آنها بودند ... آنجایی که مواجه با ملت هستند آنجا شکست میخورد. لبنان با اینکه ملّتش یک مقداری اش در میدان است ما بقی اش طرفدار آمریکاست و یا کاری ندارد آن طور کرده آمریکا که با همه چیزهایی که هی میگفت ما میمانیم در اینجا ... حالا میبینند که فرار کردند ... ایران دولتش، ملّتش تمام اقشارش با هم هستند ... با یک همچو ملّتی نمیتواند هیچ قدرتی مقابله کند» 👈و چه حکمت عظیمی در این جملات امام راحلمان موج میزند. برای ایستادگی در برابر حتّی بزرگترین قدرتهای جهانی فقط کافی است بخشی از ملّت پای کار دولتش مقاومت کند. دیگر کسی زورش به آنها نمیرسد. نباید پیوستگی دولت و ملّت به هیچ وجه از بین برود. 👈اینجا امام سخن از یک نیروی هسته ای عظیم به میان می آورد. بمب اتمی که از هر بمب اتم دیگر در برابر دشمنان نیرومندتر است و آن پیوستگی ملّت و دولت است. و هم ما و هم دشمنان باید از یک مغالطه و اشتباه بزرگ غافل نباشیم و آن هم به تعبیر امام راحلمان: «اشتباه اینکه مقابله با ملتها مثل مقابله با دولتهاست». 👈از همینجاست که امام خمینی طلیعه ی قیام علیه طاغوت جهانی را بیدار کردن ملّتها و «مظلومان دنیا» میدانند. در اینجا امام پرده از یک جهل یا استیصال تاریخی در جبهه ی طاغوت برمیدارد که اینها گمان میکنند یا آرزو دارند که مقابله با ملّتها هم مثل مقابله با دولتها با صرف اخم و اجازه ی آنها باشد ولی هیهات که دیگر اینطور نیست. ⬇⬇
👈همین جهل یا تمنّی است که باعث میشود سیاستهای اشتباهی در برابر ملّتها برگزینند ولی باید بدانند قطعا هر سیاستی در برابر اراده ی ملّتها شکسته خواهد شد: 📖«امروز قدرتها باید گوش کنند به حرف ملّتها. نمیفهمند این را که نباید بنشینند بگویند که ما اجازه میدهیم یا اجازه نمیدهیم. این اجازه میدهیم یا اجازه نمیدهیم مال آن وقتها بود نه مال حالا. و اینکه ما فلان جا را چه میکنیم حمله ی نظامی میکنیم خوب شما حمله نظامیتان را کردید و دیدید چه شد!... اینها باید تجدید کنند نظر خودشان را باید بفهمند این معنا را که امروز غیر سابق است و ملتها غیر دولتها هستند» 👈امام خمینی در ادامه به مسئولین صدا و سیما میگویند بروید این را تبلیغ کنید که مردم این قاعده ی طلایی را در سیاست بیاموزند که با ظهور انقلاب اسلامی و آشکار شدن نقش ملتها و قدرت توده مظلوم در برابر ابر قدرتها اساسا وضعیّت تاریخ بشر تغییر کرده و امروز دیگر مانند دیروز نیست: 📖«ما باید این مطلب را به مردم دنیا بفهمانیم که هر کسی نمیداند بداند که امروز وضع غیر سابق است. و مظلومین باید برخیزند از جا و مظلومین باید داد خودشان را از ستمکاران بگیرند و این یک مطلب شدنی است و مسلمین باید با هم باشند... که هیچ یک از این قدرتها مثل آن قدرت نیست» ✋انصافا حیف نیست اینها را مرور نکنیم؟! متن صحیفه امام را باید نزد استاد فرهیخته مهذب دانشمند درس گرفت. خدا میداند که این فرازها پر از حکمتهاست. 👈گویا دامن دامن از عالم غیب از زبان ایشان برای ما در حال جاری شدن است. آدم فرصت نمیکند همه را جمع کند. قدر این مجموعه ی گل و بوستان حکمت و معرفت را بدانیم و از اینکه در زمان زعامت این پاکان الهی به این سرای فانی آمدیم سجده شکر به جای آورده و در نصرت آنان بکوشیم. 👈فهم و بیان امام راحلمان نظر کرده ی عالم غیب برای نجات اجتماعی نسل ما و احیاء دین در عصر نوین بود. سنخ کلامشان در مقام هدایت و تشکیل حکومت دینی چیز دیگری است. حتّی با کلامشان در کتب فقهی و فلسفی شان هم گویا فرق دارد. اوج دیگری و حکمت دیگری است. 👈همانگونه که برایم فهم و بیان امثال علامه طباطبایی در بحث از معارف دینی فهمی عادی و حاصل تلاش طبیعی انسانی نیست فهم و بیان امام خمینی در امور اجتماعی و حکومت اسلامی چیز دیگری است. نور دیگری دارد. با همه ی ارادتم به عزیزان دیگر ولی المیزان در اینگونه موارد کلام امام راحلمان است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۵) «مرض تبعیّت از آباء به جای تبعیّت از حق» 🔹در تلاوت قرآن کریم به این آیه شریفه در سوره مبارکه زخرف رسیدم که: 📖«بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ» 🔸قرآن کریم بارها روی یک مریضی شخصیتی و عقلانی که باعث انحراف انسانها و جوامع انسانی شده دست گذاشته است. مرضی به نام تبعیّت از آباء. از کودکی از آباءش درک عظمت میکنند و با استدلالی خطابی برخاسته از عافیت طلبی و دنیا دوستی آنها را مناط صدق قضایا میدانند. 👈انبیاء الهی آمده اند تا با اثاره ی عقول آنها را از این ضعفهای ادراکی به استقلالهای شخصیتی در درک حقیقت بکشانند. ✋ولی اگر اینطور است ممکن است بگوییم این مطلب برای دوران قبل از عصر تجدّد صدق میکرد. زمانی که انسانها مدام از گذشته و آبائشان درک عظمت میکردند و مقلّد آنها بودند. 👈ولی در عصر تجدّد و علم دقیقا برعکس شده و با نگاه تحقیری به گذشته و آباء و نگاه خوش بینی به آینده مدام به دنبال پیشرفت و توسعه افتاده اند. آیا یعنی آنها دیگر این آفت را ندارند و شخصیتی عقلانی یافته اند؟! اگر چنین است چرا اینها هم نه تنها به دین نزدیکتر نشدند بلکه گاهی دورتر هم شده اند؟! 💡وقتی این آیه را میخواندم به دلم افتاد گمان نکنی فرقی حاصل شده! اینها هم مبتلا به همان مرض تبعیّت از آباء هستند. صورتش عوض شده است. 👈این کرم تجدّد و نگاه تنقیصی و گذر مدام روانی از گذشته و میل مدام به تغییر و ساخت آینده موهوم یک اخلاق موروثی از آباء جدیدشان است. اینها هم به جای انگیزه تبعیت از حق به نوعی دیگر مبتلا به همان مرضند. فریبشان را نخور!
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۶) «چه کار کنم امام زمان را ببینم؟!» 🔹خاطره ای از شهید بزرگوار ابراهیم هادی دیدم. برخی واقعا خداوند به خاطر پاکی و صدقشان یک نوری در عقل و فهمشان روشن میکند. واقعا رفتار و گفتارشان آموزنده میشود. 🔻«به شهید ابراهیم هادی گفتند: آقا ابراهیم! چرا جبهه رو ول نمیکنی بیای دیدار امام خمینی؟ گفت: ما امام رو برای اطاعت میخوایم، نه برای تماشا! من اگه نتونستم رهبرم رو ببینم، مهم نیست. مهم اینه که مطیع فرمانش باشم و ایشون ازم راضی باشه»🔺 🌸احسنت به این بصیرت و شعور. آفرین به این درک و بینش. 💭به یاد خودمان افتادم که مدام میگوییم یا ابن الحسن کجایی آقا؟! ای کاش یکبار میتوانستیم نگاهت کنیم و... . نمیگویم دیدن حضرت یک فضیلت نیست. ✋ولی این آرزو به ما نیامده. این را آن شخصی میتواند بگوید که برای رضایت حضرت نفس بکشد و دم به دم در مسیر ایشان حرکت کند و سپس این آرزو را داشته باشد. ✋مایی که در مسیر ایشان حرکت نمیکنیم چگونه میتوانیم در محبّت ایشان خالص و صادق باشیم؟! امام را برای تماشا میخواهیم یا برای اطاعت؟! 🔸اگر برای اطاعت میخواهیم رضایت حضرت روشن است و اگر دلمان هم برای ایشان تنگ شد اخلاق حضرت در قرآن کریم روشن است. 💭به یاد روایتی افتادم که ابن ابی عمیر از برخی از امام صادق علیه السلام نقل میکند که حضرت فرمودند کسی که خداوند را اطاعت نمیکند نمیتواند ادّعای محبّت او را داشته باشد: «ما أَحَبَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ عَصَاهُ» سپس حضرت این دو بیت شعر را خواندند: تعصی الالهَ و أنت تظهرُ حبَّه هذا محالٌ فی الفعال بدیعٌ لو کان حبّک صادقا لأطعته إنّ المحبّ لمن یحبّ مطیع
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۷) «آیه بیّنه برای عاقلان یا تکاثر لهوی برای جاهلان؟!» 🔹به آیات سوره مبارکه عنکبوت رسیدم. آنجا که قوم لوط با عذابی آسمانی نابود شدند. آری آثار باستانی آنها را برایتان به یادگار گذاشتیم تا ماجرایشان نشانه ای آشکار برای اهل تعقّل باشد: 📖«إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى‏ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ*وَ لَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» 🔸چه نگاه توحیدی جالبی به آثار باستانی دارد. حفظ اینها برای «آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» بود. برای افتخار کردن و مباهات کردن و فرو رفتن دوباره در دنیا نبود. اگر بقایای فرعونها ماند از باب «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ‏ لِمَنْ‏ خَلْفَكَ‏ آيَة» بود. ✋متأسّفانه امروزه معنای دیگری در نهادهای فرهنگی در زمینه حفظ آثار باستانی تبلیغ میشود. برای تفریح و جذب توریست اینها را تبلیغ میکنند! 🔹همین است که این مواطن عبرت تبدیل به مواطن غفلت بلکه گاهی دشمنی با دین شده است. بیشتر جایی برای اجتماع غافلان از یاد خدا شده تا ذاکران و سالکان راه حقیقت. خودش برای خودش شیطانی شده: «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» 🔸با این استخوانهای پوسیده و بقایای خراب برای خود سند افتخار و عزّت میخواهند سرپا کنند! میخواهند قدرت ظالمانه طاغوتهایشان را به رخ همدیگر بکشانند! 🗽تمدّن مادّی نوین همان دیده ی اعوری است که نمیتواند ایوان مدائن را آیینه ی عبرت ببیند. آنقدر بی بنیاد است که عامل هویّت بخش و متّحد کننده ای جز دمیدن در همین تعصّبات و تکاثرات پوچ ندارد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۸) قاعده ای خطرناک به نام: «لا تنقض الآخوند بغیر الآخوند بل انقضه بآخوند آخر» 🔹سالها قبل که به قم آمدم با واسطه با یک طلبه جوان که حرفهای انتقادی جدّی داشت آشنا شدم. از طریق همان واسطه دو کتاب از آنهایی که در آن زمان منتشر نکرده بود را به بنده دادند تا با عقایدشان آشنا شوم. در همان کتابها هر چند بارقه هایی از فضل -و نه نبوغ- مشهود بود ولی نشانه های آشکاری نیز از انحراف و شذوذ و سوء مزاج ظاهر بود. 👈مثلا جایی از کتابشان مدّعی بودند که ادعیه ی اهل بیت اساسا همه اش لسان حال است و نباید با آن مواجهه علمی داشت. به این معنا که اساسا برای برانگیختن و انگیزش است و نمیتوان از آن نکات علمی استنباط کرده و برایش شرح علمی نگاشته و کلاس درس تشکیل داد! 👈نوع فقاهت ایشان هم ولو اعتراف نمیکرد ولی مستلزم تأسیس فقه جدیدی بود. از برخی روایات ضعیف متناسب با افکارشان نتیجه ی قطعی میگرفتند. 👈کاملا مشهود بود که استفاده و مجالست با علما نداشته و شبیه یک طلبه ای است که از همان ابتدا اشکالاتی داشته و روی همان توقّف نموده است. البته بعضا نکات و سؤالات و دغدغه های حقّی هم بود. اتّفاقا فتنه ی ایشان همین بود. 👈در بهترین تحلیلی که آن زمان داشتم این است که ایشان جوان فاضل مستبدّ به رأیی است که دچار آفت تسمّی بالفضل قبل أوانه و مویزی قبل از غورگی شده است. دغدغه اش بیش از علمیّتش است. 👈برایم عجیب بود که با چه جسارتی زود یک مؤسّسه آن هم با عنوان پر طمطراق فقاهت و تمدّن اسلامی تأسیس کردند. مقداری هم شاید مشکوک بود. به دلایلی ظرفیّت عجیبی برای فتنه در ایشان دیده میشد. ⬇
👈یکی از دوستان نزدیکمان طوری شیفته ی ایشان شد که نشانگر جذّابیتهای خاص ایشان برای قشر خاصی داشت. ولی امارات رشد و آن سیمای صالح حلم برخاسته از علم در او دیده نمیشد. 🚫یکی از ویژگی های ایشان از همه برایم خطرناکتر بود. آن هم افراط در بالا بردن رهبری و تنقیص دیگران بود! به راحتی لحن تندی به همه ی علما و حتّی شیخ انصاری و دیگران داشت ولی در برابر امام و رهبری خود را مرید محض معرّفی میکرد. 👈به نوعی بوی «یک قدم بر خویش نه، آن دیگری بر کوی دوست» به مشام میرسید!😳 به این معنا که با این دورخیزی که ایشان برداشته اگر گام بعدی اش عبور از امام و رهبری باشد کاملا ظرفیّت یک فتنه ی خطرناک را دارد زیرا دیگر نیرویی نیست که پروای آن را داشته باشد. 👈و چون یک آخوند و یک روحانی است که در بدنه نفوذ کرده میتواند ظرفیّتی برای فتنه باشد. سابقا در تاریخ الوزراء ابن طقطقی دیده بودم شخصی به نزد برخی وزراء مشهور آمد و شروع به مبالغه ی عجیب در شأن او کرد. 👈او هم به جای آنکه به او پاداشی بدهد به شکل بدی او را از خود راند! گفتند او که مدح تو را گفت! وزیر هوشمند گفت: شخصی که اینچنین بدون منطق مدحم را میگوید روز دیگر همینطور بی منطق بدترین مذمّتها را از من خواهد کرد. 💭در همان ابتدایی که شاید بیش از ده سال پیش که تازه ایشان از این حرفها میزد و کاملا هم در فضای مرید رهبری بودن خود را نشان میداد و کسی شبهه ای در موردشان نداشت از یکی از عزیزان شنیدم که فرزند ارشد رهبری در جلسه ای فرموده بودند که این شخص یا خیلی جاهل است یا یک نفوذی خطرناک! 🔹با نگاه بدبینانه در آن وقت شاید اینطور به نظر میرسید که ایشان دارد خود را پشت سر امام و رهبری مخفی می‌کند تا بزرگ شده و از ظرفیّت انتقادی حوزه و نقاط ضعفها خود را مشهور کرده و سپس در شرایط مناسب اعلام استقلال نموده و یک صدای مخالف جدّی در بدنه‌ی حوزه در برابر انقلاب اسلامی ایجاد نماید. به شکلی امثال ایشان شبیه اسب تروآ برای نفوذ در خانه ی انقلاب باشد. 👈در ادامه هم به جان تاریخ علم در حوزه ها افتاده و با طرح سلسله مباحث زوائد علم اصول راه نقّادی صحیح را به گونه ای مبتذل نمود. مدام دیگران را دعوت به مناظره می‌کرد و یک مبالغه ی خاصّی در این زمینه داشت که عادی نبود. 👈در هر حال کاملا موفّق شد یک شهرت نسبی برای خود ایجاد نماید. تا جایی که مدام شذوذ ایشان بیشتر آشکار شد و کار به نقد لباس روحانیّت و سپس انتقادات سیاسی و اجتماعی و سپس اخیرا نقد امام و رهبری رسید. 👈خدایا! این شخص کجا و آن شخص ده سال پیشِ مرید محض رهبری کجا؟! چه راحت اشکالاتی که حتّی سختترین منتقدین به سادگی وارد نمیکردند ایشان به نظام و رهبری وارد میکند! 👈گویا حرفهای در گلو مانده ی بی بی سی و صدای آمریکا دارد از حلقوم یک آخوند حوزوی و از درون خانه شنیده میشود. نقدهایی که همراه توهین و جسارت و بعضا این بار با تستّر پشت خیرخواهی برای مردم ایران بود. گویا با سوء استفاده از لباس روحانیت دورخیز برای رهبری یک جریان مردمی برای مقابله را برداشته! ✋حالا بنده اصراری ندارم ایشان را بدبینانه تحلیل کنیم یا خوش بینانه. اینها دیگر کار نهادهای امنیّتی است و شاید هم واقعا یک جاهل دلسوز باشد هر چند از هر دشمنی میتواند خطرناکتر باشد. 👈ولی مطلبی که هست این است که ایشان کارکردش برای دشمن و ظرفیّتش برای آنها از قبیل «ردّوا الحجر من حیث جاء» است! دشمن میتواند از ایشان اصل خانه ی هدایت را هدف قرار بدهد. 👈هیچ شخص و نهاد و دانشمند و استاد دانشگاه و فعال سیاسی معمولا نمیتواند به اهداف اصیل انقلاب اسلامی آنطوری ضربه بزند که یک آخوندی مثل ایشان میتواند بزند. از آخوند منحرف خیلی بیشتر از هر کس دیگری باید ترسید. 👈و چه حکیمانه فرمود آن عالم مرحوم فرهیخته آیت الله صالحی مازندرانی که: «لا تنقض الآخوند بغیر الآخوند بل انقضه بآخوند آخر» 👈در انتها عرض میکنم بنده در مورد باطن نیت ایشان قضاوتی ندارم ولی ایشان و امثال آنها را بسیار خطرناک میدانم. مطالعه ی نحوه ی به وجود آمدن و رشد و تبدیل شدنشان به یکی از ضدّ نظامترین انسانها میتواند حاوی نکات مفیدی باشد. 👈اینکه چطور انتهای سلوک علمی شخص طوری میشود که دقیقا و عینا حرفهایی میزند که اردوگاه دشمن هم شاید اینگونه آن را بی پروا و با اعتقاد به سادگی نزند! کاری هم به کیفیت مواجهه صحیح با این نوع افراد و مبارزه با فتنه ی آنها ندارم. 👈فقط به یاد و خاطره ی آن خونهای پاکی که نهال این انقلاب نورانی را آبیاری کرده و ایشان راه آنها را اینگونه مریج و معوّج معرّفی کرد، این چند سطر را نوشتم. اللّهم اجعل عواقب‏ امورنا خيرا و أعذنا من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا بحقّ محمّد و عترته الطاهرين 🤲
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۹) «سخنی با مخالفان فلسفه و عرفان» «اهمّیت مطالعه ی تفاوتهای میان مجلسی پدر و پسر» 🔹با یکی از دوستان صحبت میکردم.به سبب بزرگ شدن در فضای خانوادگی و انس قبلی با نظرات مخالف فلسفه و عرفان به شکل ناخودآگاه عادت کرده همواره با سوء ظنّ و بدگمانی به این دست از آثار بنگرد. چون تدریجی و ناخودآگاه این حالت در او ایجاد شده به ایشان بارها تذکر داده ام که این روحیه را امری بیّن یا مبیَّن نداند. لزوما امری طبیعی نیست. 👈همین امر باعث شده بیشتر عیوب آنها را دیده و محاسنشان را هم نبیند! کسی که عمری با سوء ظنّ به دسته ای نگاه کند حتّی اگر انسان متّقی و منصفی هم باشد به دلیل آنکه مدام عیبها را دیگر در این فضا بهتر از دیگران میتواند ببیند عادتا مدام در اعتقاد قبلی اش راسختر میشود. 👈خلاصه سالهاست که مشغول ادبیات و فقه و اصول بوده و دیگر خودش را در اوان اجتهاد میبیند. به دلیل محبّت و حسن ظنّ ایشان به بنده و انصافشان تصمیم گرفتم گاهی مباحث عقلی با هم مطرح کنیم. 👈ایشان هم به زعم خودشان چون بنده را یک استثناء میان این طائفه متمایل به حکمت و عرفان میدانست که سعی میکنم انصاف را رعایت کنم سعی میکند بیشتر در حرفهایم دقّت کند. زود انکار نکند. حتّی اگر منجر به تجدید نظر در همه ی علائق قبلی اش بشود. 👈اینبار که با هم صحبت میکردیم عرض کردم همانطور که فهم فقها در مورد شریعت یکسان نبوده و اینهمه اختلافات داشته و فقه غیر از شریعت بوده و تنها تلاشی بشری برای درک شریعت است، فهم متفکّرین و فهم اهل عرفان نیز در مورد حقیقت یکسان نبوده و حکمت و عرفان صرفا تلاشی بشری برای درک حقیقت است. ⬇
👈منتها فقها اختلاف خودشان را با حجّیت توجیه می‌کنند و فلاسفه و عرفا نیز اختلافاتشان را با حجّیت برخاسته از دلیل یا شهود! خیلی اینجا تفاوت جدّی نیست. ✋مشکل عمده ی ایشان عمدتا در تفسیرها و فهم ها و تأویلهای عجیب و غریب حکما و عرفا از متون دینی بود که خیلی برخلاف ظهور و وجدان می‌دانست. 👈به خاطر همین سلسله بحثهایی در باب ادبیات و ظهور و فهم و منطق فهم و مباحث مرتبط با هرمنوتیک و نشانه شناسی سابقا با هم داشتیم. دیگر متوجّه شده بودند که ظهور یک پدیده بسیط و ساده ای نیست. دلالت الفاظ خیلی بیش از آنکه گمانش را میکنیم رهین مفروضات و قرائن محفوفه و بافت فهم است. 👈گاهی به محض اینکه شما فرضا برخی تجربه های قوی عرفانی را داشته باشید و قرآن را هم کلام حقّ بدانید دیگر بسیاری از امور برایتان ظهورش عوض میشود. چیزهایی برایتان ظاهر میشود که برای دیگران ظاهر نبود. همانطور که وقتی جامعه شناسی بخوانید یا روان شناسی یا حتّی ادبیّات و بلاغت، چیزهایی برایتان ظاهر میشود که قبلا نبود. 👈در بذل خاطر ۸۲۱ نیز در نقد علامه طباطبایی به علامه مجلسی بیان کردیم که اگر این مطلب اصل مسلّمی است که متون دینی بسیار عمیق و فهمی لایه ای دارد و همینطور از اینجا قائل به نظریّه ی غرر شویم، دریچه ای دیگر به رویمان باز میشود. 👈دیگر به سادگی فهم های دیگر را از ریشه تخطئه نمیکنیم هر چند وقتی وارد این فضا شویم میتوانیم برخی فهم های فلسفی یا عرفانی را مورد بحث قرار دهیم. ولی هرگز نباید آنها را مسخره کنیم یا به سادگی دور از ظاهر بدانیم. 🔴خلاصه از این بحثها بارها با هم داشتیم. این بار بدون هیچ مقدّمه ای وسط صحبت به ذهنم خطور کرد این بحث را از زاویه ی دیگری برای این دوست عزیزمان تقریر کنم. عرض کردم به نظر تو چه فرقی میان فهم علامه مجلسی و پدرش محمد تقی مجلسی در فهم روایات است؟! هر دو محدّث بوده و تفاوتی در سیر تحصیل با هم ندارند. بلکه شاید فرزند از جهاتی سواد علمی بیشتری هم داشته است. ولی پدر کاملا متمایل به برداشتی باطنی و همدلانه با اهل معرفت است ولی پسر هرگز اینطور نیست. ✋اگر هر دو عاشقانه عمرشان را در روایات گذاشته اند چرا اینقدر بین پدر و پسر فاصله هست؟! به نظرت این فاصله از کجا نشأت گرفته است؟! قبل از توضیح مقصود مقدّمه ای عرض میکنم: 🔸«مجلسی پدر و پسر»🔸 معمولا به سبب شدّت علاقه میان پدر و پسر بررسی تفاوتهای آنها میتواند حاوی نکات ویژه ای باشد. در تاریخ شیعه گاهی پدر و پسرهایی ظهور کرده اند که از پر برکت ترین روابط پدر و پسری برای دنیای تشیّع بوده اند. افرادی نظیر علی بن بابویه و پسرشان شیخ صدوق و یا علامه حلّی و پسرشان فخر المحقّقین و در دوران اخیر محمّد تقی مجلسی و پسرشان علامه مجلسی. فعلا مقصودم مقایسه میان مجلسی پدر یا همان مرحوم مولی محمّد تقی مجلسی و مجلسی پسر یا همان علامه محمد باقر مجلسی از زاویه ای خاص است. مطالعه ی در مورد این پدر و پسر می‌تواند از جهاتی بسیار راهگشا باشد. 👈به صورت کلّی اشتراک ویژه میان این پدر و پسر آن است که هر دو از بزرگترین محدّثان و شارحان حدیث همه ی ادوار تشیّع هستند. مجلسی پدر آثار گرانسنگی مانند شرح فقیه صدوق به عربی یا همان روضة المتّقین و به فارسی یا همان لوامع صاحبقرانی را نگاشته است. 👈مجلسی پسر نیز بزرگترین موسوعه حدیثی شیعه به نام بحار الانوار را نگاشت. گویا چون شرح پدرش بر فقیه را کامل یا کافی میدانسته تنها به شرح کافی یا همان مرآة العقول و شرح تهذیب یا همان ملاذ الاخیار دست میزند. 👈از این جهت برای علمای حدیث گرا و ظاهری این دو میتوانند از اقطاب علمی این فضا لحاظ شوند. هیچ کدام هم فیلسوف یا متخصص در مباحث عرفان نظری نبوده اند و شغل عمده شان و اساتید مهمشان عمدتا در فضای علوم ظاهری و حدیث بوده است. 👈هر دو هم اخباری ولی با گرایشی معتدل بودند. یعنی نه کاملا از اتباع ملا امین استرآبادی بودند و نه کاملا موافق فضای اصولی. استاد مهم مجلسی پدر، محدّث و رجالی بزرگ شیعه مولی عبد الله بن حسین تستری و در درجه‌ی بعدی شیخ بهایی است. 👈به خاطر همین در ابتدای شرح فقیه تنها نام همین دو را می آورد. در مورد علامه مجلسی همانطور که شاگرد و همکارش مرحوم میرزا عبد الله افندی صاحب ریاض العلماء میگوید در علوم نقلی عمدتا از پدرش اخذ علوم کرده است و در علوم عقلی از آقای حسین خوانساری. هرچند با فیض کاشانی و ملاصالح مازندرانی و برخی دیگر هم اتّصالی داشته است. ⬇⬇
✔اما تفاوت بزرگ میان این دو پدر و پسر در فلسفه و عرفان است. هر چند هیچ کدام فیلسوف و یا استاد عرفان نظری نبوده اند و اطلاعاتشان در همان حدّ سواد عمومی نیمه تخصصی بوده ولی مجلسی پدر به فلسفه و عرفان خوش‌بین است ولی فرزندشان به این دو بدبین است. مجلسی پدر به شکلی خوش‌بین است که او را اساسا در زمان خودش از صوفیه برمی‌شمرده اند و پسر آنقدر مخالف است که او را یکی از دشمنان فضای فلسفی و عرفانی شمرده اند. ولی این تفاوت بسیار بزرگ از کجا نشأت میگیرد؟! 🔹خود علامه مجلسی سعی کرده پاسخ این مطلب را در رساله ای که در باب اعتقادات نگاشته بدهد. آنجا که متّهم نمودن پدرش به تصوّف را رد میکند. خلاصه ی پاسخش این است که پدرم اهل زهد و ورع بودند و این روش غیر از روش تصوّف است و اگر میانه اش با صوفیه گرم بود صرفا در اوایل کار بود برای اینکه در آنها نفوذ کند و سپس آنها را هدایت نماید. ولی در انتهای عمر وقتی دید نیازی به این کار نیست و اینها هم بدتر از آنند که هدایت پیدا کنند صریحا آنها را تکفیر میکرد و سپس میگوید «أنا أعرف بطریقته و عندی خطوطه فی ذلک». 👈 نکته ی جالبی که در این نوشته هست آن است که در ارتکاز ذهنی علامه مجلسی اساسا نمیشود کسی محدّث و عاشق روایات باشد و بتوان او را صوفی دانست! گویا در یک قضیه ی خارجیه ما با نقد نوعی تصوّف مواجهیم که علاقه ای با روایات و عرفان برخاسته از حدیث ندارد: «و اياك ان تظن بالوالد العلامة نوّر اللّه ضريحه انه كان من الصوفية و يعتقد مسالكهم و مذاهبهم! حاشاه عن ذلك! و كيف يكون كذلك و هو كان آنس اهل زمانهم باخبار اهل البيت عليهم السّلام و اعلمهم بها» 👈سابقا در بذل خاطر ۸۲۱ تذکر داده بودم که محدث بودن نسبت به داشتن فهمی عارفانه یا حکیمانه به روایات یا فهمی ظاهری یا متکلمانه یا فقیهانه لا بشرط است. ولی معمولا گمان میشود محدث بودن یعنی فهم ظاهری داشتن! لذا فهم فیض کاشانی و علامه مجلسی با وجود اشتراک در محدث بودن تفاوت بسیار دارد. 🔹انصاف آن است که مسأله جدّی تری از این توجیهات است. تألیفات مجلسی پدر آکنده از مواضعی است که نشانگر نگاهی همدلانه به وادی اهل معرفت و حکمت است. چطور میشود اینها برای تقیه و ارشاد باشد وقتی مکرر آن را در کتبی مانند روضة المتّقین و لوامع آورده و برای همیشه ثبت نموده است. نامه های انتقادی ملا محمّد طاهر قمّی عالم برجسته زمان به مجلسی پدر در نقد ایشان و متّهم کردنشان به پیروی از ابن عربی و حکما مشهور است. 👈ایشان در پاسخ آن نامه ها بد گویی از اهل معرفت و حکمت را نهی کرده و خدمات مهم آنها را برای درک فضای دینی تثبیت میکند. اینها چیزهایی نیست که به سادگی بتوان از کنارش گذشت. 👈مثلا یکی از اذکار معروف صوفیّه که کاشانی در منازل السائرین برای حیات قلب آن را از مسلّمات اهل معرفت میداند این ذکر است که: «یا حیّ یا قیّوم یا من لا اله الّا أنت». مرحوم مجلسی پدر در روضة المتّقین میگوید من هم این ذکر را تجربه کردم و فهمیدم اهل معرفت درست میگویند: 📖«و قد جرّب القوم المداومة على ذكر (يا حي يا قيوم يا من لا إله إلا أنت) و جربته‏ أيضا، لكن كان أكثر ذكري (يا الله) مع إخراج غيره تعالى عن القلب بالتوجه إلى جنابه تعالى» ✔این تعبیر «جرّب القوم ...» برای آشنایان با فضای اسلامی به خوبی نشان دهنده ی آن است که ایشان نه تنها نگاه بدبینانه به اهل معرفت نداشته، بلکه به آنها خوش بین بوده و تداعی آن را دارد که خودش را هم یکی از آنها و پیروان آنها میداند. ایشان به نحو اکیدی دستور مراقبه و ذکر را راه سعادت انسان دانسته و در موضع دیگری از روضة المتّقین به وضوح با الهام گرفتن از بحث لطائف سبعه‌ی عرفا، دین را برای رساندن انسانها به مرتبه ی فنا و مراحل بعد از فنا میداند. جمع آوری و بیان آنها مجال واسعی میطلبد. 👈در موضعی ذیل برخی احادیث مرتبط با چلّه نشینی «من أخلص لله أربعین صباحا» دستور العمل عرفانی خودش را ذکر کرده و از این موضوع گله میکند که در این چهل سالی که مشغول هدایت مردم شده بیش از صد هزار را هدایت کرده ولی هنوز یک نفر را نتوانسته با این روش عرفانی پرورش دهد. 👈در ادامه این را به دلیل وسوسه شیطانها میداند؛ چون شیطان میداند این صراط مستقیمی است که چهل روزه جواب میدهد لذا نمیگذارد افراد به این روش نزدیک شوند! دیگر از این واضحتر چه بگوید؟! 📖«و لما كان هذا الطريق أقرب الطرق إلى الله تعالى كان معارضة النفس و الشياطين الظاهرة و الباطنة فيه أشد؛ فإنه لو اشتغل الناس جميعا بطلب العلوم لا يعارضونهم غالبا لأن الغالب في طلب العلوم حب المال و الجاه و العزة عند الخلائق‏ ⬇⬇⬇
📖و حينئذ يمدهم الشياطين! أما لو كان الغرض من طلب العلم رضاه تعالى يحصل المعارضات، فما لم تحصل ينبغي أن يتدبر في أن للشيطان في إمهاله غرضا! و أنا في أربعين سنة مشتغل بهداية الناس و لم يتفق أن يجلس أحدهم بهذا القانون و ليس ذلك إلا لعزته و نفاسته، و في الهدايات العامة و نشر العلوم الدينية اهتدى أكثر من مائة ألف» 👈در ادامه میگوید در همین روزهای اخیر عمر شریفش در حالتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را دیده و از ایشان نزدیکترین راه را برای وصول به خدا پرسیده که حضرت فرموده همین روش چلّه نشینی با دستور خاصی که میدانی بهترین است: «هو ما تعلم‏». 👈اینها را نقل کردم تا روشن شود هرگز نباید گمان کرد مجلسی پدر آنطور که علامه مجلسی میگوید صرفا شخصی متمایل به زهد و ورع بوده و هیچ میانه ای با اهل معرفت نداشته است. نخیر! علاقه ی ایشان با این قوم وثیقتر از این حرفهاست. 🔹حالا همه ی اینهایی که عرض کردم برای این نکته ای است که الان میخواهم بیان کنم و به آن دوستمان گفتم. همانکه بعدش فرمودند خیلی ایشان را به فکر فرو برده است. آنهم اینکه مجلسی پدر در سخن مهمّی ادّعا میکند این روش عارفانه ی ایشان که مبتنی بر مراقبه و ذکر برای رسیدن به این حالات عرفانی و طیّ مسیر فنا و دیگر اموری است که در فضای اهل معرفت مطرح است دقیقا همان چیزی است که در آیات و روایات وجود دارد! یعنی فهم ایشان این است که این مطالب عین قرآن و حدیث است! 📖«و الذي أقوله هو عين آيات الله و أخبار سيد المرسلين و الأئمة المهتدين الهادين (عليهم صلوات الله أجمعين) و صدقه حكماء الظاهر كأبي علي في إشاراته في النمط التاسع فلا بأس بأن تصرف أوقاتك أربعين يوما في العبادات، مع أنك مكلف في جميع عمرك بذلك، لكن مع التضرع و الابتهال إليه تعالى في حصول هذا المطلب لا بقصد الامتحان، بل بقصد العبادة لله تعالى كما قاله صلى الله عليه و آله و سلم من أخلص لله أربعين صباحا فتح الله تعالى ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه و تقدم قريبا- و الحمد لله الذي هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي لو لا أن هدانا الله» 👈این چیزی که مجلسی پدر میگوید همان چیزی است که در صفحه ی قبلش میگوید تا کنون نتوانسته حتّی یک نفر را با این روش که عین آیات و روایات است پرورش دهد، چون شیاطین نمیگذارند. از همینجا روشن میشود که در نگاه مجلسی پدر این روش همان روش اهل معرفت است که نوع مردم عادی و فقها و علما از آن محرومند. 👈نمیشود آن را روش همین اهل زهد و ورع و تقوای ظاهری دانست که پسرشان علامه مجلسی ادّعا کرده اند. والّا اهل تقوا و زهد و ورع کم نیستند. و از همینجاست که به نمط نهم اشارات ابن سینا با دید تحسین نگاه میکند و روشن است این نمط همان نمط عارفین است و ربطی به آن چیزهایی که علامه مجلسی قبول دارد ندارد. 👈همین است که مجلسی پدر میگوید اساسا روش اهل معرفت که منجر به فناء و بقاء میشود مبتنی بر روایات متواتر است: 📖«و المداومة على ما ذكر أربعين يوما تصير سببا لأن يفتح الله تعالى على قلبه أنوار حكمته و معرفته و محبته، ثمَّ يترقى إلى مقام الفناء في الله و البقاء بالله كما تقدم الأخبار المتواترة في ذلك» 👈دستور العملشان هم مبتنی بر همان دستور اهل معرفت است یعنی صمت و ترک مستلذات از مطاعم و مشارب و ملابس و مناکح و منازل و... و همینطور عزلت و ترک نوم زیاد و دوام ذکر و مراقبه با ذکر خاص. امیدوارم در همین حدّ دیگر روشن شده باشد که مجلسی پدر خیلی با مجلسی پسر متفاوت است. 🔹ولی این همه تفاوت از کجا نشأت گرفته است؟! این چه چیزی است که با وجود اینکه این دو پدر و پسر و همینطور استاد و شاگرد که هر دو هم محدّث و دور از عرفان و فلسفه تخصّصی بوده اند در آن اینقدر متفاوت شده اند؟! این را یادمان نرود! مجلسی پدر میگوید در زمانهای سابق که مشغول ریاضات بوده در واقعه ای در قرآن کریم یک دفعه علوم بی پایان به قلب او ریخته شده است. امری که تا پیش از آن اصلا برایش باور پذیر نبود که چنین چیزی ممکن باشد و همچنین می گوید باورش برای شماها ممکن نیست چون این چیزی که از آن میگویم امتناع عادی دارد. 👈طوری غریب و عجیب است که اصلا نباید به شما بگویم چون نمیتوانید باور کنید ولی بدانید اگر میگویم دو دلیل دارد. یکی اینکه دلم برایتان میسوزد و غرضم «الارشاد للاخوان فی اللّه» است. دیگر اینکه بعدا دیدم اخبار در این معنا متواتر است و این مطلب عین قرآن و روایات است و قبلا آن را نمیدانستم: 🔻«إلى أن ورد علي من العلوم ما لا تتناهى دفعة واحدة ففي كل آية كنت أتدبر فيها كان يظهر مثل ذلك و لا يمكن التصديق بهذا المعنى قبل الوقوع فإنه كالممتنع العادي، و لكن غرضي من ذكره الإرشاد للإخوان في الله ...»🔺 ⬇⬇⬇⬇
👈آری وقتی انسان خودش این حالات را تجربه کند و یا با حسن ظنّ به آنهایی که متواتر گزارش کرده اند که چنین تجربه هایی داشته اند نگاه کند، دیگر نمیتواند مانند ما متون دینی را بفهمد. استظهاراتش چیز دیگری میشود. البته نه آنکه لزوما فهم مرتبه ی ظاهری را تخطئه کند. 👈ولی الفاظ برایش ارجاع به عالَم دیگری پیدا نموده و در فضای دیگری معنا میشود. اینجا نباید به سادگی آنها را متهم به فهم های تخیّلی و خلاف ظاهر کنیم چون مانند ما نمیفهمند! به قول مرحوم مجلسی پدر، اینها کالممتنع العادی است ولی بدانید که تجربه شده است. ✋چه میشود کرد؟! یا باید سکوت کرد و ضلالت برادران را دید و یا سخن گفت و تکفیر شد! به یاد کلام حکیم معنوی در مثنوی افتادم، آنجا که میگوید: گر بگوید زان بلغزد پای تو ور نگوید هیچ از آن، ای وای تو 👈این و شبیه آن دقیقا همان حالتی است که مجلسی پدر را مجلسی پدر میکند و راهش را از راه مجلسی پسر جدا میکند. یکی را همدل یا محبّ قوم میکند و دیگری را مخالف و ضدّ قوم مینماید! همه چیز زیر سر همین حالت «کالممتنع العادی» است. 👈همانکه وقتی رخ میدهد فهم از آیات و روایات را هم چیز دیگری میکند! اختلاف بر سر انصاف و محدّث بودن و فضل علمی و ظهور گیری نیست! مطلب بالاتر از این حرفهاست. ✋در انتها تذکّر میدهم که هرگز منظورم پذیرش دربسته همه ی آنچه به عنوان فلسفه و عرفان نظری گفته میشود نیست، بلکه منظورم انکار ردّ دربسته همه ی آن چیزی است که اینها آورده اند. منظورم نوعی انصاف واقعی و خوش بینی و برخورد دقیقتر با اینهاست. ✋گمان نکنیم با یک عدّه کم سواد یا دچار مالیخولیا یا مغرض و بی انصاف طرفیم که میخواهند قرآن و حدیث را طور دیگری بفهمند! از آن طرف روش نقد اندیشه های اینها روش دیگری است. باید در فضای خودش با آنها وارد بحث و نظر شد. گاهی اهل حکمت و عرفان نیز زیادی خودشان را تحویل گرفته اند. واقعا جای اصلاح و پیشرفت دارند ولی نه در فضای ردّ و انکار و سوء ظن. 👈همانطور که مرحوم ملاصدرا بزرگترین نقدها و اصلاح ها را در حکمت و حتّی عرفان ایجاد نموده است. اگر کسی مرد نقد است اینگونه وارد میدان شود.
باسمه تبارک و تعالی (۸۳۰) «سوره مبارکه حجرات و آسیب شناسی جامعه ایمانی» «آثار سیاسی غیبت» «کز خیالی عاقلی مجنون شود» 🔹بعد از نماز صبح توفیق شد سوره مبارکه حجرات را تلاوت کنم. خیلی برایم حلاوت داشت. اگر بخواهم نامی برای این سوره مدنی بگذارم شاید یکی از آنها این باشد: «آسیب شناسی و تذکّراتی به جامعه ایمانی». دیگر گویا جامعه و حکومت دینی تشکیل شده و چالشهای مربوط به آن در سطوح مختلف رخ داده و پاسخ قرآنی میگیرد. 👈از این زاویه وقتی به این سوره نگاه کنیم نکات بسیاری برایمان برای گفتن دارد. البته مرحوم علامه طباطبایی غرض سوره را طور دیگری بیان کرده ولی در هر حال آنچه بیان کردم برای بنده روشنتر بود. 💡بعد از آن به ذهنم خطور کرد یک دوره تفسیر این سوره را در المیزان ببینم. گاهی برخی در نظم طوری مبالغه و افراط میکنند که چنین توفیقاتی از آنها دیگر سلب میشود. یعنی فرضا تا آخر عمر با توجّه به برنامه ریزی که دارند قاعدتا فرصتی برای مرور تفسیر سوره حجرات پیدا نخواهند کرد. 👈برنامه ریزی باید مبتنی بر اصالت مطالعه و سپس به شکل شناور باشد. البته روحیات هم تفاوتهایی دارد. ولی آسیب شناسی آن هم مهم است. 🔹در هر حال پیامهای آیه خیلی عمیق بود. از همان ابتدا با تذکّر عدم افراط و تفریط و لزوم پیروی از رهبر منصوب الهی گرفته تا هشدار احباط عمل به واسطه جهر بالقول در برابر ایشان. حقیقتا تکان دهنده است. خود علامه هم میفرماید باور پذیر نیست ولی ظاهر قرآن کریم این جهر بالقول را حتّی اگر از باب انکار نبوّت نباشد مانند کفر موجب احباط عمل دانسته است. ⬇