eitaa logo
بذل الخاطر
939 دنبال‌کننده
910 عکس
2 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
👈یکی از دوستان نزدیکمان طوری شیفته ی ایشان شد که نشانگر جذّابیتهای خاص ایشان برای قشر خاصی داشت. ولی امارات رشد و آن سیمای صالح حلم برخاسته از علم در او دیده نمیشد. 🚫یکی از ویژگی های ایشان از همه برایم خطرناکتر بود. آن هم افراط در بالا بردن رهبری و تنقیص دیگران بود! به راحتی لحن تندی به همه ی علما و حتّی شیخ انصاری و دیگران داشت ولی در برابر امام و رهبری خود را مرید محض معرّفی میکرد. 👈به نوعی بوی «یک قدم بر خویش نه، آن دیگری بر کوی دوست» به مشام میرسید!😳 به این معنا که با این دورخیزی که ایشان برداشته اگر گام بعدی اش عبور از امام و رهبری باشد کاملا ظرفیّت یک فتنه ی خطرناک را دارد زیرا دیگر نیرویی نیست که پروای آن را داشته باشد. 👈و چون یک آخوند و یک روحانی است که در بدنه نفوذ کرده میتواند ظرفیّتی برای فتنه باشد. سابقا در تاریخ الوزراء ابن طقطقی دیده بودم شخصی به نزد برخی وزراء مشهور آمد و شروع به مبالغه ی عجیب در شأن او کرد. 👈او هم به جای آنکه به او پاداشی بدهد به شکل بدی او را از خود راند! گفتند او که مدح تو را گفت! وزیر هوشمند گفت: شخصی که اینچنین بدون منطق مدحم را میگوید روز دیگر همینطور بی منطق بدترین مذمّتها را از من خواهد کرد. 💭در همان ابتدایی که شاید بیش از ده سال پیش که تازه ایشان از این حرفها میزد و کاملا هم در فضای مرید رهبری بودن خود را نشان میداد و کسی شبهه ای در موردشان نداشت از یکی از عزیزان شنیدم که فرزند ارشد رهبری در جلسه ای فرموده بودند که این شخص یا خیلی جاهل است یا یک نفوذی خطرناک! 🔹با نگاه بدبینانه در آن وقت شاید اینطور به نظر میرسید که ایشان دارد خود را پشت سر امام و رهبری مخفی می‌کند تا بزرگ شده و از ظرفیّت انتقادی حوزه و نقاط ضعفها خود را مشهور کرده و سپس در شرایط مناسب اعلام استقلال نموده و یک صدای مخالف جدّی در بدنه‌ی حوزه در برابر انقلاب اسلامی ایجاد نماید. به شکلی امثال ایشان شبیه اسب تروآ برای نفوذ در خانه ی انقلاب باشد. 👈در ادامه هم به جان تاریخ علم در حوزه ها افتاده و با طرح سلسله مباحث زوائد علم اصول راه نقّادی صحیح را به گونه ای مبتذل نمود. مدام دیگران را دعوت به مناظره می‌کرد و یک مبالغه ی خاصّی در این زمینه داشت که عادی نبود. 👈در هر حال کاملا موفّق شد یک شهرت نسبی برای خود ایجاد نماید. تا جایی که مدام شذوذ ایشان بیشتر آشکار شد و کار به نقد لباس روحانیّت و سپس انتقادات سیاسی و اجتماعی و سپس اخیرا نقد امام و رهبری رسید. 👈خدایا! این شخص کجا و آن شخص ده سال پیشِ مرید محض رهبری کجا؟! چه راحت اشکالاتی که حتّی سختترین منتقدین به سادگی وارد نمیکردند ایشان به نظام و رهبری وارد میکند! 👈گویا حرفهای در گلو مانده ی بی بی سی و صدای آمریکا دارد از حلقوم یک آخوند حوزوی و از درون خانه شنیده میشود. نقدهایی که همراه توهین و جسارت و بعضا این بار با تستّر پشت خیرخواهی برای مردم ایران بود. گویا با سوء استفاده از لباس روحانیت دورخیز برای رهبری یک جریان مردمی برای مقابله را برداشته! ✋حالا بنده اصراری ندارم ایشان را بدبینانه تحلیل کنیم یا خوش بینانه. اینها دیگر کار نهادهای امنیّتی است و شاید هم واقعا یک جاهل دلسوز باشد هر چند از هر دشمنی میتواند خطرناکتر باشد. 👈ولی مطلبی که هست این است که ایشان کارکردش برای دشمن و ظرفیّتش برای آنها از قبیل «ردّوا الحجر من حیث جاء» است! دشمن میتواند از ایشان اصل خانه ی هدایت را هدف قرار بدهد. 👈هیچ شخص و نهاد و دانشمند و استاد دانشگاه و فعال سیاسی معمولا نمیتواند به اهداف اصیل انقلاب اسلامی آنطوری ضربه بزند که یک آخوندی مثل ایشان میتواند بزند. از آخوند منحرف خیلی بیشتر از هر کس دیگری باید ترسید. 👈و چه حکیمانه فرمود آن عالم مرحوم فرهیخته آیت الله صالحی مازندرانی که: «لا تنقض الآخوند بغیر الآخوند بل انقضه بآخوند آخر» 👈در انتها عرض میکنم بنده در مورد باطن نیت ایشان قضاوتی ندارم ولی ایشان و امثال آنها را بسیار خطرناک میدانم. مطالعه ی نحوه ی به وجود آمدن و رشد و تبدیل شدنشان به یکی از ضدّ نظامترین انسانها میتواند حاوی نکات مفیدی باشد. 👈اینکه چطور انتهای سلوک علمی شخص طوری میشود که دقیقا و عینا حرفهایی میزند که اردوگاه دشمن هم شاید اینگونه آن را بی پروا و با اعتقاد به سادگی نزند! کاری هم به کیفیت مواجهه صحیح با این نوع افراد و مبارزه با فتنه ی آنها ندارم. 👈فقط به یاد و خاطره ی آن خونهای پاکی که نهال این انقلاب نورانی را آبیاری کرده و ایشان راه آنها را اینگونه مریج و معوّج معرّفی کرد، این چند سطر را نوشتم. اللّهم اجعل عواقب‏ امورنا خيرا و أعذنا من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا بحقّ محمّد و عترته الطاهرين 🤲
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۹) «سخنی با مخالفان فلسفه و عرفان» «اهمّیت مطالعه ی تفاوتهای میان مجلسی پدر و پسر» 🔹با یکی از دوستان صحبت میکردم.به سبب بزرگ شدن در فضای خانوادگی و انس قبلی با نظرات مخالف فلسفه و عرفان به شکل ناخودآگاه عادت کرده همواره با سوء ظنّ و بدگمانی به این دست از آثار بنگرد. چون تدریجی و ناخودآگاه این حالت در او ایجاد شده به ایشان بارها تذکر داده ام که این روحیه را امری بیّن یا مبیَّن نداند. لزوما امری طبیعی نیست. 👈همین امر باعث شده بیشتر عیوب آنها را دیده و محاسنشان را هم نبیند! کسی که عمری با سوء ظنّ به دسته ای نگاه کند حتّی اگر انسان متّقی و منصفی هم باشد به دلیل آنکه مدام عیبها را دیگر در این فضا بهتر از دیگران میتواند ببیند عادتا مدام در اعتقاد قبلی اش راسختر میشود. 👈خلاصه سالهاست که مشغول ادبیات و فقه و اصول بوده و دیگر خودش را در اوان اجتهاد میبیند. به دلیل محبّت و حسن ظنّ ایشان به بنده و انصافشان تصمیم گرفتم گاهی مباحث عقلی با هم مطرح کنیم. 👈ایشان هم به زعم خودشان چون بنده را یک استثناء میان این طائفه متمایل به حکمت و عرفان میدانست که سعی میکنم انصاف را رعایت کنم سعی میکند بیشتر در حرفهایم دقّت کند. زود انکار نکند. حتّی اگر منجر به تجدید نظر در همه ی علائق قبلی اش بشود. 👈اینبار که با هم صحبت میکردیم عرض کردم همانطور که فهم فقها در مورد شریعت یکسان نبوده و اینهمه اختلافات داشته و فقه غیر از شریعت بوده و تنها تلاشی بشری برای درک شریعت است، فهم متفکّرین و فهم اهل عرفان نیز در مورد حقیقت یکسان نبوده و حکمت و عرفان صرفا تلاشی بشری برای درک حقیقت است. ⬇
👈منتها فقها اختلاف خودشان را با حجّیت توجیه می‌کنند و فلاسفه و عرفا نیز اختلافاتشان را با حجّیت برخاسته از دلیل یا شهود! خیلی اینجا تفاوت جدّی نیست. ✋مشکل عمده ی ایشان عمدتا در تفسیرها و فهم ها و تأویلهای عجیب و غریب حکما و عرفا از متون دینی بود که خیلی برخلاف ظهور و وجدان می‌دانست. 👈به خاطر همین سلسله بحثهایی در باب ادبیات و ظهور و فهم و منطق فهم و مباحث مرتبط با هرمنوتیک و نشانه شناسی سابقا با هم داشتیم. دیگر متوجّه شده بودند که ظهور یک پدیده بسیط و ساده ای نیست. دلالت الفاظ خیلی بیش از آنکه گمانش را میکنیم رهین مفروضات و قرائن محفوفه و بافت فهم است. 👈گاهی به محض اینکه شما فرضا برخی تجربه های قوی عرفانی را داشته باشید و قرآن را هم کلام حقّ بدانید دیگر بسیاری از امور برایتان ظهورش عوض میشود. چیزهایی برایتان ظاهر میشود که برای دیگران ظاهر نبود. همانطور که وقتی جامعه شناسی بخوانید یا روان شناسی یا حتّی ادبیّات و بلاغت، چیزهایی برایتان ظاهر میشود که قبلا نبود. 👈در بذل خاطر ۸۲۱ نیز در نقد علامه طباطبایی به علامه مجلسی بیان کردیم که اگر این مطلب اصل مسلّمی است که متون دینی بسیار عمیق و فهمی لایه ای دارد و همینطور از اینجا قائل به نظریّه ی غرر شویم، دریچه ای دیگر به رویمان باز میشود. 👈دیگر به سادگی فهم های دیگر را از ریشه تخطئه نمیکنیم هر چند وقتی وارد این فضا شویم میتوانیم برخی فهم های فلسفی یا عرفانی را مورد بحث قرار دهیم. ولی هرگز نباید آنها را مسخره کنیم یا به سادگی دور از ظاهر بدانیم. 🔴خلاصه از این بحثها بارها با هم داشتیم. این بار بدون هیچ مقدّمه ای وسط صحبت به ذهنم خطور کرد این بحث را از زاویه ی دیگری برای این دوست عزیزمان تقریر کنم. عرض کردم به نظر تو چه فرقی میان فهم علامه مجلسی و پدرش محمد تقی مجلسی در فهم روایات است؟! هر دو محدّث بوده و تفاوتی در سیر تحصیل با هم ندارند. بلکه شاید فرزند از جهاتی سواد علمی بیشتری هم داشته است. ولی پدر کاملا متمایل به برداشتی باطنی و همدلانه با اهل معرفت است ولی پسر هرگز اینطور نیست. ✋اگر هر دو عاشقانه عمرشان را در روایات گذاشته اند چرا اینقدر بین پدر و پسر فاصله هست؟! به نظرت این فاصله از کجا نشأت گرفته است؟! قبل از توضیح مقصود مقدّمه ای عرض میکنم: 🔸«مجلسی پدر و پسر»🔸 معمولا به سبب شدّت علاقه میان پدر و پسر بررسی تفاوتهای آنها میتواند حاوی نکات ویژه ای باشد. در تاریخ شیعه گاهی پدر و پسرهایی ظهور کرده اند که از پر برکت ترین روابط پدر و پسری برای دنیای تشیّع بوده اند. افرادی نظیر علی بن بابویه و پسرشان شیخ صدوق و یا علامه حلّی و پسرشان فخر المحقّقین و در دوران اخیر محمّد تقی مجلسی و پسرشان علامه مجلسی. فعلا مقصودم مقایسه میان مجلسی پدر یا همان مرحوم مولی محمّد تقی مجلسی و مجلسی پسر یا همان علامه محمد باقر مجلسی از زاویه ای خاص است. مطالعه ی در مورد این پدر و پسر می‌تواند از جهاتی بسیار راهگشا باشد. 👈به صورت کلّی اشتراک ویژه میان این پدر و پسر آن است که هر دو از بزرگترین محدّثان و شارحان حدیث همه ی ادوار تشیّع هستند. مجلسی پدر آثار گرانسنگی مانند شرح فقیه صدوق به عربی یا همان روضة المتّقین و به فارسی یا همان لوامع صاحبقرانی را نگاشته است. 👈مجلسی پسر نیز بزرگترین موسوعه حدیثی شیعه به نام بحار الانوار را نگاشت. گویا چون شرح پدرش بر فقیه را کامل یا کافی میدانسته تنها به شرح کافی یا همان مرآة العقول و شرح تهذیب یا همان ملاذ الاخیار دست میزند. 👈از این جهت برای علمای حدیث گرا و ظاهری این دو میتوانند از اقطاب علمی این فضا لحاظ شوند. هیچ کدام هم فیلسوف یا متخصص در مباحث عرفان نظری نبوده اند و شغل عمده شان و اساتید مهمشان عمدتا در فضای علوم ظاهری و حدیث بوده است. 👈هر دو هم اخباری ولی با گرایشی معتدل بودند. یعنی نه کاملا از اتباع ملا امین استرآبادی بودند و نه کاملا موافق فضای اصولی. استاد مهم مجلسی پدر، محدّث و رجالی بزرگ شیعه مولی عبد الله بن حسین تستری و در درجه‌ی بعدی شیخ بهایی است. 👈به خاطر همین در ابتدای شرح فقیه تنها نام همین دو را می آورد. در مورد علامه مجلسی همانطور که شاگرد و همکارش مرحوم میرزا عبد الله افندی صاحب ریاض العلماء میگوید در علوم نقلی عمدتا از پدرش اخذ علوم کرده است و در علوم عقلی از آقای حسین خوانساری. هرچند با فیض کاشانی و ملاصالح مازندرانی و برخی دیگر هم اتّصالی داشته است. ⬇⬇
✔اما تفاوت بزرگ میان این دو پدر و پسر در فلسفه و عرفان است. هر چند هیچ کدام فیلسوف و یا استاد عرفان نظری نبوده اند و اطلاعاتشان در همان حدّ سواد عمومی نیمه تخصصی بوده ولی مجلسی پدر به فلسفه و عرفان خوش‌بین است ولی فرزندشان به این دو بدبین است. مجلسی پدر به شکلی خوش‌بین است که او را اساسا در زمان خودش از صوفیه برمی‌شمرده اند و پسر آنقدر مخالف است که او را یکی از دشمنان فضای فلسفی و عرفانی شمرده اند. ولی این تفاوت بسیار بزرگ از کجا نشأت میگیرد؟! 🔹خود علامه مجلسی سعی کرده پاسخ این مطلب را در رساله ای که در باب اعتقادات نگاشته بدهد. آنجا که متّهم نمودن پدرش به تصوّف را رد میکند. خلاصه ی پاسخش این است که پدرم اهل زهد و ورع بودند و این روش غیر از روش تصوّف است و اگر میانه اش با صوفیه گرم بود صرفا در اوایل کار بود برای اینکه در آنها نفوذ کند و سپس آنها را هدایت نماید. ولی در انتهای عمر وقتی دید نیازی به این کار نیست و اینها هم بدتر از آنند که هدایت پیدا کنند صریحا آنها را تکفیر میکرد و سپس میگوید «أنا أعرف بطریقته و عندی خطوطه فی ذلک». 👈 نکته ی جالبی که در این نوشته هست آن است که در ارتکاز ذهنی علامه مجلسی اساسا نمیشود کسی محدّث و عاشق روایات باشد و بتوان او را صوفی دانست! گویا در یک قضیه ی خارجیه ما با نقد نوعی تصوّف مواجهیم که علاقه ای با روایات و عرفان برخاسته از حدیث ندارد: «و اياك ان تظن بالوالد العلامة نوّر اللّه ضريحه انه كان من الصوفية و يعتقد مسالكهم و مذاهبهم! حاشاه عن ذلك! و كيف يكون كذلك و هو كان آنس اهل زمانهم باخبار اهل البيت عليهم السّلام و اعلمهم بها» 👈سابقا در بذل خاطر ۸۲۱ تذکر داده بودم که محدث بودن نسبت به داشتن فهمی عارفانه یا حکیمانه به روایات یا فهمی ظاهری یا متکلمانه یا فقیهانه لا بشرط است. ولی معمولا گمان میشود محدث بودن یعنی فهم ظاهری داشتن! لذا فهم فیض کاشانی و علامه مجلسی با وجود اشتراک در محدث بودن تفاوت بسیار دارد. 🔹انصاف آن است که مسأله جدّی تری از این توجیهات است. تألیفات مجلسی پدر آکنده از مواضعی است که نشانگر نگاهی همدلانه به وادی اهل معرفت و حکمت است. چطور میشود اینها برای تقیه و ارشاد باشد وقتی مکرر آن را در کتبی مانند روضة المتّقین و لوامع آورده و برای همیشه ثبت نموده است. نامه های انتقادی ملا محمّد طاهر قمّی عالم برجسته زمان به مجلسی پدر در نقد ایشان و متّهم کردنشان به پیروی از ابن عربی و حکما مشهور است. 👈ایشان در پاسخ آن نامه ها بد گویی از اهل معرفت و حکمت را نهی کرده و خدمات مهم آنها را برای درک فضای دینی تثبیت میکند. اینها چیزهایی نیست که به سادگی بتوان از کنارش گذشت. 👈مثلا یکی از اذکار معروف صوفیّه که کاشانی در منازل السائرین برای حیات قلب آن را از مسلّمات اهل معرفت میداند این ذکر است که: «یا حیّ یا قیّوم یا من لا اله الّا أنت». مرحوم مجلسی پدر در روضة المتّقین میگوید من هم این ذکر را تجربه کردم و فهمیدم اهل معرفت درست میگویند: 📖«و قد جرّب القوم المداومة على ذكر (يا حي يا قيوم يا من لا إله إلا أنت) و جربته‏ أيضا، لكن كان أكثر ذكري (يا الله) مع إخراج غيره تعالى عن القلب بالتوجه إلى جنابه تعالى» ✔این تعبیر «جرّب القوم ...» برای آشنایان با فضای اسلامی به خوبی نشان دهنده ی آن است که ایشان نه تنها نگاه بدبینانه به اهل معرفت نداشته، بلکه به آنها خوش بین بوده و تداعی آن را دارد که خودش را هم یکی از آنها و پیروان آنها میداند. ایشان به نحو اکیدی دستور مراقبه و ذکر را راه سعادت انسان دانسته و در موضع دیگری از روضة المتّقین به وضوح با الهام گرفتن از بحث لطائف سبعه‌ی عرفا، دین را برای رساندن انسانها به مرتبه ی فنا و مراحل بعد از فنا میداند. جمع آوری و بیان آنها مجال واسعی میطلبد. 👈در موضعی ذیل برخی احادیث مرتبط با چلّه نشینی «من أخلص لله أربعین صباحا» دستور العمل عرفانی خودش را ذکر کرده و از این موضوع گله میکند که در این چهل سالی که مشغول هدایت مردم شده بیش از صد هزار را هدایت کرده ولی هنوز یک نفر را نتوانسته با این روش عرفانی پرورش دهد. 👈در ادامه این را به دلیل وسوسه شیطانها میداند؛ چون شیطان میداند این صراط مستقیمی است که چهل روزه جواب میدهد لذا نمیگذارد افراد به این روش نزدیک شوند! دیگر از این واضحتر چه بگوید؟! 📖«و لما كان هذا الطريق أقرب الطرق إلى الله تعالى كان معارضة النفس و الشياطين الظاهرة و الباطنة فيه أشد؛ فإنه لو اشتغل الناس جميعا بطلب العلوم لا يعارضونهم غالبا لأن الغالب في طلب العلوم حب المال و الجاه و العزة عند الخلائق‏ ⬇⬇⬇
📖و حينئذ يمدهم الشياطين! أما لو كان الغرض من طلب العلم رضاه تعالى يحصل المعارضات، فما لم تحصل ينبغي أن يتدبر في أن للشيطان في إمهاله غرضا! و أنا في أربعين سنة مشتغل بهداية الناس و لم يتفق أن يجلس أحدهم بهذا القانون و ليس ذلك إلا لعزته و نفاسته، و في الهدايات العامة و نشر العلوم الدينية اهتدى أكثر من مائة ألف» 👈در ادامه میگوید در همین روزهای اخیر عمر شریفش در حالتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را دیده و از ایشان نزدیکترین راه را برای وصول به خدا پرسیده که حضرت فرموده همین روش چلّه نشینی با دستور خاصی که میدانی بهترین است: «هو ما تعلم‏». 👈اینها را نقل کردم تا روشن شود هرگز نباید گمان کرد مجلسی پدر آنطور که علامه مجلسی میگوید صرفا شخصی متمایل به زهد و ورع بوده و هیچ میانه ای با اهل معرفت نداشته است. نخیر! علاقه ی ایشان با این قوم وثیقتر از این حرفهاست. 🔹حالا همه ی اینهایی که عرض کردم برای این نکته ای است که الان میخواهم بیان کنم و به آن دوستمان گفتم. همانکه بعدش فرمودند خیلی ایشان را به فکر فرو برده است. آنهم اینکه مجلسی پدر در سخن مهمّی ادّعا میکند این روش عارفانه ی ایشان که مبتنی بر مراقبه و ذکر برای رسیدن به این حالات عرفانی و طیّ مسیر فنا و دیگر اموری است که در فضای اهل معرفت مطرح است دقیقا همان چیزی است که در آیات و روایات وجود دارد! یعنی فهم ایشان این است که این مطالب عین قرآن و حدیث است! 📖«و الذي أقوله هو عين آيات الله و أخبار سيد المرسلين و الأئمة المهتدين الهادين (عليهم صلوات الله أجمعين) و صدقه حكماء الظاهر كأبي علي في إشاراته في النمط التاسع فلا بأس بأن تصرف أوقاتك أربعين يوما في العبادات، مع أنك مكلف في جميع عمرك بذلك، لكن مع التضرع و الابتهال إليه تعالى في حصول هذا المطلب لا بقصد الامتحان، بل بقصد العبادة لله تعالى كما قاله صلى الله عليه و آله و سلم من أخلص لله أربعين صباحا فتح الله تعالى ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه و تقدم قريبا- و الحمد لله الذي هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي لو لا أن هدانا الله» 👈این چیزی که مجلسی پدر میگوید همان چیزی است که در صفحه ی قبلش میگوید تا کنون نتوانسته حتّی یک نفر را با این روش که عین آیات و روایات است پرورش دهد، چون شیاطین نمیگذارند. از همینجا روشن میشود که در نگاه مجلسی پدر این روش همان روش اهل معرفت است که نوع مردم عادی و فقها و علما از آن محرومند. 👈نمیشود آن را روش همین اهل زهد و ورع و تقوای ظاهری دانست که پسرشان علامه مجلسی ادّعا کرده اند. والّا اهل تقوا و زهد و ورع کم نیستند. و از همینجاست که به نمط نهم اشارات ابن سینا با دید تحسین نگاه میکند و روشن است این نمط همان نمط عارفین است و ربطی به آن چیزهایی که علامه مجلسی قبول دارد ندارد. 👈همین است که مجلسی پدر میگوید اساسا روش اهل معرفت که منجر به فناء و بقاء میشود مبتنی بر روایات متواتر است: 📖«و المداومة على ما ذكر أربعين يوما تصير سببا لأن يفتح الله تعالى على قلبه أنوار حكمته و معرفته و محبته، ثمَّ يترقى إلى مقام الفناء في الله و البقاء بالله كما تقدم الأخبار المتواترة في ذلك» 👈دستور العملشان هم مبتنی بر همان دستور اهل معرفت است یعنی صمت و ترک مستلذات از مطاعم و مشارب و ملابس و مناکح و منازل و... و همینطور عزلت و ترک نوم زیاد و دوام ذکر و مراقبه با ذکر خاص. امیدوارم در همین حدّ دیگر روشن شده باشد که مجلسی پدر خیلی با مجلسی پسر متفاوت است. 🔹ولی این همه تفاوت از کجا نشأت گرفته است؟! این چه چیزی است که با وجود اینکه این دو پدر و پسر و همینطور استاد و شاگرد که هر دو هم محدّث و دور از عرفان و فلسفه تخصّصی بوده اند در آن اینقدر متفاوت شده اند؟! این را یادمان نرود! مجلسی پدر میگوید در زمانهای سابق که مشغول ریاضات بوده در واقعه ای در قرآن کریم یک دفعه علوم بی پایان به قلب او ریخته شده است. امری که تا پیش از آن اصلا برایش باور پذیر نبود که چنین چیزی ممکن باشد و همچنین می گوید باورش برای شماها ممکن نیست چون این چیزی که از آن میگویم امتناع عادی دارد. 👈طوری غریب و عجیب است که اصلا نباید به شما بگویم چون نمیتوانید باور کنید ولی بدانید اگر میگویم دو دلیل دارد. یکی اینکه دلم برایتان میسوزد و غرضم «الارشاد للاخوان فی اللّه» است. دیگر اینکه بعدا دیدم اخبار در این معنا متواتر است و این مطلب عین قرآن و روایات است و قبلا آن را نمیدانستم: 🔻«إلى أن ورد علي من العلوم ما لا تتناهى دفعة واحدة ففي كل آية كنت أتدبر فيها كان يظهر مثل ذلك و لا يمكن التصديق بهذا المعنى قبل الوقوع فإنه كالممتنع العادي، و لكن غرضي من ذكره الإرشاد للإخوان في الله ...»🔺 ⬇⬇⬇⬇
👈آری وقتی انسان خودش این حالات را تجربه کند و یا با حسن ظنّ به آنهایی که متواتر گزارش کرده اند که چنین تجربه هایی داشته اند نگاه کند، دیگر نمیتواند مانند ما متون دینی را بفهمد. استظهاراتش چیز دیگری میشود. البته نه آنکه لزوما فهم مرتبه ی ظاهری را تخطئه کند. 👈ولی الفاظ برایش ارجاع به عالَم دیگری پیدا نموده و در فضای دیگری معنا میشود. اینجا نباید به سادگی آنها را متهم به فهم های تخیّلی و خلاف ظاهر کنیم چون مانند ما نمیفهمند! به قول مرحوم مجلسی پدر، اینها کالممتنع العادی است ولی بدانید که تجربه شده است. ✋چه میشود کرد؟! یا باید سکوت کرد و ضلالت برادران را دید و یا سخن گفت و تکفیر شد! به یاد کلام حکیم معنوی در مثنوی افتادم، آنجا که میگوید: گر بگوید زان بلغزد پای تو ور نگوید هیچ از آن، ای وای تو 👈این و شبیه آن دقیقا همان حالتی است که مجلسی پدر را مجلسی پدر میکند و راهش را از راه مجلسی پسر جدا میکند. یکی را همدل یا محبّ قوم میکند و دیگری را مخالف و ضدّ قوم مینماید! همه چیز زیر سر همین حالت «کالممتنع العادی» است. 👈همانکه وقتی رخ میدهد فهم از آیات و روایات را هم چیز دیگری میکند! اختلاف بر سر انصاف و محدّث بودن و فضل علمی و ظهور گیری نیست! مطلب بالاتر از این حرفهاست. ✋در انتها تذکّر میدهم که هرگز منظورم پذیرش دربسته همه ی آنچه به عنوان فلسفه و عرفان نظری گفته میشود نیست، بلکه منظورم انکار ردّ دربسته همه ی آن چیزی است که اینها آورده اند. منظورم نوعی انصاف واقعی و خوش بینی و برخورد دقیقتر با اینهاست. ✋گمان نکنیم با یک عدّه کم سواد یا دچار مالیخولیا یا مغرض و بی انصاف طرفیم که میخواهند قرآن و حدیث را طور دیگری بفهمند! از آن طرف روش نقد اندیشه های اینها روش دیگری است. باید در فضای خودش با آنها وارد بحث و نظر شد. گاهی اهل حکمت و عرفان نیز زیادی خودشان را تحویل گرفته اند. واقعا جای اصلاح و پیشرفت دارند ولی نه در فضای ردّ و انکار و سوء ظن. 👈همانطور که مرحوم ملاصدرا بزرگترین نقدها و اصلاح ها را در حکمت و حتّی عرفان ایجاد نموده است. اگر کسی مرد نقد است اینگونه وارد میدان شود.
باسمه تبارک و تعالی (۸۳۰) «سوره مبارکه حجرات و آسیب شناسی جامعه ایمانی» «آثار سیاسی غیبت» «کز خیالی عاقلی مجنون شود» 🔹بعد از نماز صبح توفیق شد سوره مبارکه حجرات را تلاوت کنم. خیلی برایم حلاوت داشت. اگر بخواهم نامی برای این سوره مدنی بگذارم شاید یکی از آنها این باشد: «آسیب شناسی و تذکّراتی به جامعه ایمانی». دیگر گویا جامعه و حکومت دینی تشکیل شده و چالشهای مربوط به آن در سطوح مختلف رخ داده و پاسخ قرآنی میگیرد. 👈از این زاویه وقتی به این سوره نگاه کنیم نکات بسیاری برایمان برای گفتن دارد. البته مرحوم علامه طباطبایی غرض سوره را طور دیگری بیان کرده ولی در هر حال آنچه بیان کردم برای بنده روشنتر بود. 💡بعد از آن به ذهنم خطور کرد یک دوره تفسیر این سوره را در المیزان ببینم. گاهی برخی در نظم طوری مبالغه و افراط میکنند که چنین توفیقاتی از آنها دیگر سلب میشود. یعنی فرضا تا آخر عمر با توجّه به برنامه ریزی که دارند قاعدتا فرصتی برای مرور تفسیر سوره حجرات پیدا نخواهند کرد. 👈برنامه ریزی باید مبتنی بر اصالت مطالعه و سپس به شکل شناور باشد. البته روحیات هم تفاوتهایی دارد. ولی آسیب شناسی آن هم مهم است. 🔹در هر حال پیامهای آیه خیلی عمیق بود. از همان ابتدا با تذکّر عدم افراط و تفریط و لزوم پیروی از رهبر منصوب الهی گرفته تا هشدار احباط عمل به واسطه جهر بالقول در برابر ایشان. حقیقتا تکان دهنده است. خود علامه هم میفرماید باور پذیر نیست ولی ظاهر قرآن کریم این جهر بالقول را حتّی اگر از باب انکار نبوّت نباشد مانند کفر موجب احباط عمل دانسته است. ⬇
👈اصلا ملاک انسانهای باتقوا همین غضّ اصوات عند رسول الله عنوان شده است. اینجا به یاد خلیفه دوّم افتادم که حکایت جهر بالقول ایشان و انتقاداتشان از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در تاریخ مستفیض است. در بذل خاطر ۶۳۹ بخشی از آن را ذکر کردم. 👈در ادامه نیز بیانات مهمی در زمینه جامعه ایمانی بیان میشود و بحث خبر واحد و نبأ فاسق و خطرات ناشی از این امر برای جامعه ی دینی تذکر داده میشود. سپس بحث به آنجا میرسد که آنجایی که از رسول و خدا حکمی هست دیگر به دنبال دموکراسی و آراء خودتان نباشید که خودتان به دردسر می افتید. خودتان دچار عنت و دشواری میشوید. این را یادتان نرود که کلام خدا و رسولش میان شما موجود است. آن را زمین نگذارید. 👈بحث به آنجا میرسد که اگر دو طائفه از مؤمنین با یکدیگر دچار اختلاف و درگیری و حتّی مقاتله شدند وظیفه ی دیگران این است که بین برادران خود آشتی و صلح برپا کنند. این استعاره بسیار مهم اخوت که البته شاید منشأ برخی آثار دینی هم باشد در اینجا خیره کننده است. سابقا در بذل خاطر ۳۴۷ در مورد آن نکته ای گفته بودم. 👈در هر حال این فراز یعنی اصل اساسی قطعی ایجاد آشتی است. اتّحاد بین مؤمنین ورای همه ی تشخیصها و سلائق اولویّت دارد. اگر گروهی دچار بغی شد از گروه مؤمن مظلوم دفاع کنید تا حکم الهی انجام شود و سپس دوباره میان انها صلح برپا کنید. اصالت صلح یا همان اتّحاد در این آیات موج میزند. در ادامه بحث به ابعاد ریزتر در مورد جامعه ی دینی میرسد. ✔️روح کلّی این سوره موجود شدن یک جامعه با اتّحاد کامل به به امامت رهبری الهی است. هر چه در مورد امامت این رهبر الهی خدشه وارد کند و یا اتّحاد و وحدت میان این پیکره را لطمه بزند مذموم است. باید در جامعه ی ایمانی یک اتحاد برادرانه و صلح و صفا پیرامون تبعیت از امام الهی جامعه رخ دهد. 👈در این قسمت آنچه وحدت جامعه را با مخاطرات مواجه میکند به شکل فردی و جناحی ادامه پیدا میکند. دستور داده میشود نکند که جناحی جناح دیگر را مسخره کند. نکند به هم برچسب بزنید و تنابُز بالالقاب کنید! اگر چنین کردید زود توبه کنید که شما نزد خدا ظالمید! 👈سپس وارد نهی از مقوله ی سوء ظنّ و تجسّس و غیبت میشود. مدام ننشینید پشت سر هم بدگویی کنید! اینها برادران خودتان هستند! یکی از تقواها بر اساس این آیه تقوای حسن ظنّ و غیبت نکردن و تجسس نکردن است. اگر مبتلا به این بیماری شدید زود توبه کنید که خدا توّاب رحیم است. 👈در ادامه به فلسفه ی اختلافات اجتماعی اشاره میشود و اینکه ملاکِ برتری تقوا است و بس! اینکه بسیاری مسلمان هستند و هنوز واقعا مؤمن نشده اند و ایمان یک امر قلبی است. مؤمنین واقعی آنهایی هستند که به خدا و رسول ایمان آورده اند و هیچ گاه شکی به دل در این مسیر نورانی راه نداده و با اموال و انفسشان در راه خدا جهاد میکنند. اینها هستند که اهل صدق هستند. 👈در ادامه بیان میفرماید که دنبال ظاهر سازی نباشید. درگاه الهی درگاه صدق و طهارت و اخلاص است. او همه چیز را میداند و اگر واقعا اهل صدق باشید نزد او آشکار است. اینکه برخی طوری اند که گویا میخواهند بر سر رسول خدا منّت بگذارند که مسلمان شده اند، در حالیکه اگر واقعا صدق داشته باشند نشانه اش این است که خودشان را زیر بار دین میبینند نه اینکه از این نظام دینی طلبکار باشند. و بدانید که خدا همه ی پنهانی های شما را میداند و به همه ی امور شما بصیر است. ✋به نظر شما این آیات فقط مربوط به همان زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است؟! به نظر شما در زمان ما این سوره چه پیامهایی در فضای شکل گیری نظام اسلامی و جامعه ی دینی دارد؟! 🔸«بدگمانی و غیبت و خطر گناه بزرگی به نام ناامیدی از نظام اسلامی»🔸 به ذهنم خطور کرد یک مورد را بیان کنم. اخیرا در صحبت با برخی عزیزان برایم برجسته شد. یکی از آسیبهای شایعی در جامعه ی ما که به خاطر عدم رعایت همین دستورات است. متأسّفانه یکی از چالشهای جدّی جامعه ی دینی ما «نا امیدی» بسیاری به نظام سیاسی و مسئولان جمهوری اسلامی است. ایران امروز در وضعیتی است که از جهتی در سکوی پرش برای ورود به گام دوم انقلاب، جهش نظامی و ژئوپلوتیکی، غلبه بر اسرائیل و هژمونی آمریکا، توسعه روابط سیاسی و اقتصادی با کشورها، و بهره گیری از ظرفیتها در راستای حل مسائل اقتصادی است. 👈از جهت دیگر، در صورتی که «ناامیدی» بر جامعه امروز ما غلبه کند و شکاف میان مردم و مسئولان در سطوح مختلف رخ دهد، ورود به گام بعدی غیر ممکن خواهد بود. اندک نگاهی به فضای رسانه ای سنگین دشمنان خارجی و داخلی نشان میدهد مسئله ی مهم امروز ناامیدسازی جامعه ایران از آینده است. 👈به همین قیاس مسأله مهم زمان ما امیدوار نمودن مردم است. همین است که رهبر عزیزمان بر مفهوم «امید» تأکید ویژه دارند. هر اقدام و کنش سیاسی که منافات با این مسئله اصلی باشد به نوعی خطا و انحراف است. ⬇️⬇️
👈متأسّفانه برخی ولو در زبان دوستی و انتقادات بحق دارند، ولی بر تنور ناامیدی میدمند. ناامیدسازی پروژه خطرناک دشمن است که سالهاست شروع شده و با فضای مجازی و جنگ ادراکی وارد مرحله ی خطرناکی شده است. 👈ناامیدی حقیقتا یک بیماری و مرض مهلک و سرطانی برای جامعه است که متأسّفانه در جامعه ی ما بسیار فراگیر شده است. حالت مسری و اپیدمی هم دارد. حالتی است که در آن طوری بدبینی ایجاد می‌شود که دیگر هیچ دستاوردی دیده نشده و هر عیبی با ضریب بالایی به چشم آورده میشود. 👈انسان المُسرِعة الی قیل الباطل میگردد. تمایل دارد هر بدی را شنیده و یافته و تصدیق کند و هر خوبی را نشنیده و نادیده گرفته و تکذیب یا مورد غفلت قرار دهد. مریضی برای یک جامعه در ارتباطش با نظام حاکم از این خطرناکتر هم داریم؟! ⚪متأسّفانه ادبیات ناامیدی در بین بسیاری شایع شده است. حتّی در انتخابات اخیر بسیاری با این زمینه مردم را دعوت به مشارکت میکردند که «انتقاد دارم ولی می آیم!»، «ناراحتم ولی می آیم!» و دیگر جملاتی که درجاتی از این ناامیدی در آن اشراب شده بود. ولی آیا میدانیم ناامیدی میتواند بسیار بیش از آنکه مبتنی بر واقعیّات باشد یک امر خیالی کاذب باشد؟! 👈آیا می‌دانیم انسان حتی در بهترین شرایط و در حال رشد و پیشرفت باز نسبت به آینده اش به خاطر این بیماری ادراکی احساس ناامیدی کند؟! آدم سالم هم اگر مدام به او این امر تلقین شود واقعا ناامید میشود! 💭آدم به یاد داستان مثنوی می افتد! آنجا که شاگردان برای آنکه مکتب را تعطیل کنند تصمیم گرفتند هر کدامشان بیاید و به استاد بگوید چرا حالت خوش نیست! استاد آنقدر با این موج منفی و سیاه نمایی کم کم نسبت به سلامتی اش نا امید شد که واقعا دچار مریضی شده و به بستر بیماری افتاد! ✋حقیقتا عجیب است. به تعبیر مولوی: «کز خیالی عاقلی مجنون شود». حکایت امروز جامعه‌ی ما با همه ی سختی هایش همین است. آدمی با خیال خوش است و با خیال ناخوش است. خیالِ مردم ما را پریشان کرده اند. 👈اینها توانسته اند با قدرت رسانه و برخی کارهای طولانی مدّت بیماری ناامیدی و پندار بیمار بودن نظام را به آحاد جامعه ی ما تزریق کنند! آدم سالم و عاقل هم وقتی در برابر این حجم هائل سوء ظنّ و بد گویی و غیبت واقع شود خودش را میبازد: 🔻تا چو سی کودک تواتُر این خبر متّفق گویند یابَد مستقر🔺 👈به قول مولوی تأثیر این حربه آنقدر عمیق است که حتّی فحول و انسانهای بزرگ و استادهای فن را به زمین زده است: «پیر با صد تجربه بویی نبرد» 🔸«درمان ناامیدی اجتماعی»🔸 ولی اگر ما در جامعه ی اسلامی دچار بیماری مسری نا امیدی از نظام داریم میشویم درمانش چیست؟! 1⃣طرح برخی اخیرا برای درمان آن مایه گذاشتن از خون شهدا و بیان امور عقیدتی است. روشن است که آدمی وقتی ناامید شد به این سادگی گوشش به این امور بدهکار نیست. واقعا خودش را خسارت زده میبیند و از باب حبّ نفس وقتی آینده ای برای خود نبیند احساس خطر میکند. 2⃣طرح برخی دیگر این است که مدام از پیشرفتها و دستاوردها بگویند. پاسخ این هم روشن است انسانی که بد بین و ناامید شده گوشش به این حرفها بدهکار نیست. خودمان هم دیده ایم. خدای دستاورد را هم به آنها عرضه کنیم که هر انسانی میگوید دیگر انصافا این دستاورد است برای چنین شخصی رنگ و بویی ندارد! لذا اینکه از صعود چهل ساله و آمار و ارقام هم برایشان بگوییم نه گوش میکنند و نه اگر گوش کنند باورشان میشود. البته بی اثر نیست ولی درمان ریشه ای نیست. 3⃣برخی گمان میکنند این امر باید با تبلیغات مناسب رسانه ای انجام شود. این هم در ادامه ی مورد قبلی است و البته تأثیر بیشتری دارد ولی آیا آن بیماری را درمان میکند؟! گاهی اساسا شخص را در اندیشه ی باطلش راسختر می کند و وقتی نمیتواند از عقیده باطلش دفاع کند نسبت به حقیقت دچار کینه میشود. 🔹امیدوارم موفق شده باشم بگویم مسأله پیچیده تر از این حرفهاست. واقعا جهاد تبیین باید کرد. بخش مهمی از این جهاد تبیین در واقع باید در زمینه ریشه یابی و یافتن راه حل‌های اقناع باشد. اینطور نیست که صرف خبر رسانی از پیشرفتها مشکل را حل کند. نیاز به یک خطابه ی اجتماعی قوی و فراگیر برای ایجاد اقناع جمهور دارد که امروزه در علم روان شناسی اجتماعی نظریّاتی در زمینه فرآیند اقناع مطرح شده است. ⬇⬇⬇
👈ورای همه ی تحقیقاتی که اینجا باید انجام داد آنچه از سوره ی مبارکه حجرات به آن ملهم شدم این است که بخش اساسی این بیماری مهلک اجتماعی غیبت و سوء ظن است. 👈اینکه به ما یاد ندادند و در ما این فرهنگ را نهادینه نکردند که به راحتی از نظام و مسئولان غیبت نکرده و سوء ظنّ بی مورد نداشته باشیم. هر جا مینشینیم با نوعی ادلّه ی واهی که هیچ اساسش روشن نیست در حال غیبت از مسئولان و تصمیمات هستند. 👈واقعا یک بیماری در محافل ما شده است. همین دستور غیبت نکردن و غیبت نشنیدن اینگونه گاهی تبعات و امتدادهای هولناک اجتماعی دارد. اجزاء سالم یک جامعه ی واحد را دچار اختلال و سقوط میکند. ✔مهمترین جزء یک جامعه، نظام حاکم بر آن است. باید خودمان عادت کنیم و به دیگران عادت دهیم که بزرگترین گناهان همین بدگویی ها و سوء ظنّهای بی پشتوانه و بی سبب نسبت به مسئولان و نظام است. 👈حالا بحث در اینجا بسیار است. باید مردم را نسبت به این گناه بزرگ و آثار شومش خودآگاه کنیم. فرهنگ دینی و تقوای جمعی را در گوش نکردن به وسوسه های خناثان بالا ببریم. تا ساده لوح نباشند. تا در مورد این گناه بسیار بزرگ که جامعه ما با تلاش دشمن به آن مبتلا شده سهل انگار نباشند. متاسفانه حتی مؤمنین معتقد و خوب ما هم درگیر این گناه بد شده اند. ⚪دیدم مرحوم علامه ی طباطبایی ذیل آیه ی «لا یغتب بعضکم بعضا» خیلی زیبا این قسمت را توضیح داده اند که وقتی به سطح جامعه تعمیم دهیم عمق این دستور راهبردی را متوجّه میشویم: 📖الغیبه تُفسِد اجزاء المجتمع واحدا بعد واحد فتُسقطها عن صلاحیه التأثیر الصالح المرجوّ من الاجتماع و هو أن یخالط کلٌّ صاحبَه و یمازجَه فی أمن و سلامة ... فهی کالأکله التی تأکل جثمان من ابتلي بها عضوا بعد عضو حتی تنتهی الی بطلان الحیاه...
باسمه تبارک و تعالی (۸۳۱) «وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِرات ٌ...» «کارخانه‌جات الهی» «روش فهم زبان آفرینش» 🔹بنده خدایی با یک اعجابی از عظمت صنایع غربی میگفت. کارخانه های بزرگ و منظّم و مناطق صنعتی عظیم و خارق العاده! واقعا دل بسیاری را اینها برده است. از اینها درک عظمت میکنند. یکی از اموری که به واسطه ی آن نوعی گذر روانی از دنیای سنّتی نمودند همین آغاز عصر صنعت بود. ✋زبان حال بسیاری این بود که مگر نمی‌بینید و عقل ندارید؟! این همه عظمت پیامها دارد! یعنی به قدرت بشر ایمان بیاورید! بشر باید روی پای خودش بایستد و دنیایش را آباد کند! این کارخانه ها و دودها پیام آور چنین امری بود. 💭دیدم چه جالب دقیقا همین ادبیات و منطق را قرآن کریم خطاب به انسانها بیان میکند. در همان آیات ابتدایی سوره مبارکه رعد به آنها نهیب میزند مگر عقل ندارید؟! 👈مگر این کارخانه‌جات حیرت انگیزی که در طبیعت به راه انداخته ام را نمی‌بینید؟! اینها همه آیات قدرت و علم و حکمت و صفات من است. اینها همه نشانه های من است؟! چرا به من ایمان نمی آورید؟! 📖«وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»
🔹یکی از لذتهایم رفتن به این باغ و بوستانها برای دیدن صحنه ی دیگری از عظمت آفرینش است. راستی تا حالا وقتی به باغ و بوستان میروید به آنها از این زاویه نگاه کرده اید که اینها بزرگترین کارخانه‌جات جهان اند؟! با حیرت انگیزترین و شگفت انگیز ترین صنعتها مواجهید؟! این آیه دقیقا همین تنبّه را به انسانها میدهد. از کنار اینها آسان عبور نکنید. 👈به این «قطع متجاورات» نگاه کنید. یعنی چه؟! یعنی در یک باغ که هم زمین یکی است و هم هوا یکی است! به قول مرحوم ملاصدرا در شرح کافی یعنی نه میتوانید اینها را به طبیعت خاک نسبت دهید و نه به تأثیر شمس و قمر و کواکب! 👈با اینکه اینها یکی است ولی در آن انگور و زرع و خرما و میوه ها را میبینید. اموری که در ظاهر هیچ ربطی به هم ندارند. با یک آب هم سیراب شده اند: «یسقی بماء واحد». 💭تا حالا به این فکر کرده اید که چه کارخانه ی عظیمی در اینجا وجود دارد که این محصولات حیرت انگیز را بدون سر و صدا و آلودگی و فضولات، در نهایت هماهنگی میان سیستم و اکوسیستم ایجاد میکند؟! 👈در آیه مقداری از اینجا هم جلوتر میرود. آیه میفرماید در خود اینها دقّت کنید! برخی صنوان اند و برخی غیر صنوان! دیده اید گاهی محصولی را به محصول دیگر پیوند میدهند؟! گاهی با یک ریشه و یک تنه واحد میوه های مختلف برداشت میکنند! 👈سبحان الله! میدانید یعنی چه؟! یعنی این کارخانه های الهی آنقدر بی سر و صدا ولی با عظمت اند که حتّی یک کارخانه قابلیّت آن را دارد که به کارخانه های مختلف تبدیل شود. در هر شاخه ای گویا یک کارخانه ی جداگانه تعبیه شده است. 👈یک درخت فقط یک کارخانه نیست بلکه برای هر میوه اش با همان ساقه اش زنجیره ای از کارخانه ها گویا در حال کار کردن است. یک صنعت تبدیل عظیم در حال رخ دادن است. 👈این انسانها اگر بخواهند در همه ی کارخانه جاتشان یک دانه سیب یا گلابی با خرما تولید کنند به نظرتان میتوانند؟! چقدر کارخانه ها برای طراحی شکل و رنگ و زیبایی و مهندسی و کارگر و متخصص و ... میخواهند؟! آخرش هم پر از سر و صدا و آلودگی و فضولات و خراب کردن اکوسیستم و ... . 👈ولی این کارخانه های الهی وقتی محصولش را برای شما در کمال تواضع و بدون چشم داشت به ارمغان می آورد میبینید چقدر حکیمانه و مدبّرانه همه چیز سر جای خودش است. چه طعمها و رنگهای زیبایی: «إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» 👈در حدیث هشام بن حکم از امام کاظم علیه السلام بیان شده که ای هشام اینها برای این است که بدانی عالم صاحبی دارد! مدیری دارد! کارخانه ی عظیمی است! 📖«يَا هِشَامُ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ دَلِيلًا عَلَى مَعْرِفَتِهِ بِأَنَّ لَهُمْ‏ مُدَبِّراً» ✋به نظر شما کارخانه جات و صنایع بشری حیرت انگیزتر از این صنایع طبیعی اند؟! ورای اینکه این صنایع بشری هم همه ریشه در خود طبیعت دارند. ⚪نکته ی لطیف این آیات این است که قرآن کریم میگوید اینها آیات برای اهل تعقّل است. میدانید یعنی چه؟! یعنی خدا با خلقتش هر لحظه در حال گفت‌وگو با انسانهاست. همانطور که با کتاب تدوینش یعنی قرآن با انسان حرف میزند، با کتاب تکوینش یعنی همین درختان و آسمانها و زمینها و... هم حرف میزند. 👈خداوند با افعالش هم با انسان گفت‌وگو میکند. ولی یک فرق مهم در اینجا هست. اگر برای فهمیدن کتاب تدوینش نیاز به دانش لغت و علم به وضع الفاظ داریم و این علم است که واسطه در فهم است، برای فهمیدن کتاب تکوین الهی نیاز به تعقل و تفکّر داریم. 👈این حقائق وجودی هم خودشان کلمات الهی هستند و میخواهند با ما به حرف بیایند اگر به آنها گوش کنیم و زبانشان را بفهمیم. این همان حقیقتی است که قرآن کریم مدام به ما بیان میکند. زبان اینها دیگر فارسی و انگلیسی و عربی نیست. 👈چون از سنخ اوضاع نیست بلکه دلالتی معقول دارد، آن را باید با عقل درک کرد. ولی کدام عقل؟! همان عقلی که انبیاء الهی برای اثاره ی آن مبعوث شدند. خداوند متعال گاهی برخی حرفهای اینها را در قرآن کریم برایمان رمز گشایی کرده است. 👈مثل اینکه همه در حال تسبیح و تحمید خدایند. مثل اینکه همه در حال شهادت بر صفات خدا و بیان اتّصال تدبیر و وحدانیت الهی هستند. ولی راه فهمیدن زبان آفرینش چیست؟! اگر اینجا دیگر لغت و وضعی در کار نیست چطور بفهمیم؟! 👈در اینجا برخی بزرگان میگویند شیوه ی فهمیدن زبان آفرینش همان است که «من عمل بما علم أورثه الله علم ما لم یعلم». یعنی چه؟! یعنی آن فهم های واضحی که از آفرینش داری را خوب گوش کن و به آن ترتیب اثر بده. 👈زبان آفرینش ترتیب اثر دادن به فهم های واضح برای شکوفا شدن و جلوه کردن فهم های بعدی است. ادبیات ورود به عالم زبانی آفرینش عمل به پیامهای آشکار اوّلیه ی آنهاست. این عمل، به دیگر پیامهای آنها لفظ میدهد تا فهمیده شوند. 👈فهم های بعدی را در پی دارد. دیگر اینها چیزی نیست که به زبان بیاید. سابقا در بذل خاطر ۴۴۳ مطلبی نزدیک به این امر بیان شده بود.
باسمه تبارک و تعالی (۸۳۲) «حسناتُ الابرارِ سیّئاتُ المقرَّبین» 🔹بچه ها سر سفره نشسته بودند. یکی از آنها یک ادبی کرد که خیلی به چشمم آمد. او را واقعا تحسین کردم و لبخند رضایتی به او زدم. مقداری دقّت کردم دیدم این کار چیزی عادی برای بزرگترهاست. نه تنها برای رعایتش تحسین نمیشوند بلکه اگر آن را ترک کنند توبیخ هم میشوند. 🔸باز مقداری دقّت کردم دیدم برخی از شیرین کاری های بچه گانه طوری است که اگر دقیقا همان کار را یک بزرگسال انجام دهد اصلا کار جالبی هم نیست. 💡به دلم افتاد معنای: «حسناتُ الابرار سیّئات المقرّبین» همین است. حالا فهمیدی چطور برخی غفلتهای اولیاء الهی از گناهان کبیره ما ممکن است برایشان گرانتر تمام شود؟! 💡فهمیدی چطور برخی کارهای خوب خوبان برای انسانهایی در مقام مقرّبین گناه محسوب میشود؟! اینها کجایش تعجب دارد؟! سابقا هم در بذل خاطر ۵۹۰ مطلبی بیان شده بود. 🔹همین بچه ها وقتی به یک مهمانی بزرگی در محضر بزرگی مثل رهبر عزیزمان بروند همینکه مؤدّب جایی بنشینند ولو اصلا حواسشان به مقام محضر نباشد همین هم تحسین برانگیز است. باعث تقربشان است. همه خوششان می آید. 🔸ولی برای بزرگترها اندکی عدم رعایت مقام حضور و حتّی غفلت قلبی از آداب محضر گناهی بزرگ است. اگر بداند که آن انسان بزرگ غفلت او را فهمیده واقعا شرمنده میشود. تفاوت درجات مؤمنین و مقربین و اصحاب یمین در عمل و در احساس شرم و گناه همین است. 👈شاید سرّ گریه ی اهل بیت علیهم السلام از گناهانشان هم از همین باب باشد. گریه ای واقعی متناسب با مراتب خودشان که درکی از آن نداریم. این مناجاتها برای هر کسی در مقامش حقیقت دارد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۳۳) «سلوکی از جنس محبّت به خلائق» 🔹هر کاسه و ظرفی هر چقدر هم بزرگ باشد بالاخره با آن چیزی که در آن میریزند پر شده و گنجایشش تمام میشود. در این میان یک ظرف جادویی وجود دارد که هر چه در آن بریزند خودش هم بزرگ و بزرگتر میشود. این همان کاسه و ظرف علم و معرفت است. 💗محبّت هم که از تراوشات معرفت است مانند آن هیچ گاه با ظاهر کردنش نه تنها کمتر نمیشود بلکه در وجود انسان رشد هم پیدا میکند. آدمی با ابراز محبت واقعی معرفتش را تثبیت کرده و وجودش را رشد میدهد. از همین رو میتوان گفت: 📖«كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ و المحبه فَإِنَّهُ‏ يَتَّسِعُ‏ بِهما‏» 💓همین است که در تعابیر دینی با زبانهای مختلف تأکید شده نسبت به مخلوقات محبّت داشته باشید. در رأس آنها پدر و مادر و خانواده و رحم و سپس مؤمنین و همینطور. اینکه چطور محبوبترین خلق الله کسی است که نسبت به دیگر خلائق لطیفتر و مهربانتر باشد. اینکه چطور: 📖«مَا الْتَقَى مُؤْمِنَانِ قَطُّ إِلَّا كَانَ أَفْضَلُهُمَا أَشَدَّهُمَا حُبّاً لِأَخِيهِ» 🔸هر چقدر انسان وزنه ی محبّتی سنگینتر، با صفاتر و خالصتری بزند روحش بزرگتر میشود. حتّی با گیاهان و حیوانات هم نگاه محبّتی داشته باشیم. محبّت اگر واقعی باشد هر محبّت جدید خالصی بیاید نه تنها محبّتهای قبلی کمتر نمیشود بلکه بیشتر هم میشود. اگر اینطور نبود در جنس و خلوص آن باید شک کرد. 💖این محبت و خوش دلی صادقانه پدرانه و مادرانه را همه جا مشق و تمرین کنیم. وجودمان را بزرگ و بزرگتر میکند تا ظرفیت محبتهای والاتری مثل حب اولیاء و محبت الله را پیدا کنیم!
باسمه تبارک و تعالی (۸۳۴) «استغفر الله الّذی لا اله الّا هو» 💡چشمم به روایت ششم از باب الاستغفار اصول کافی افتادم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند که دو امر است که بهترین عبادت است. یکی «استغفار» و دیگری هم قول «لا اله الّا الله». 👈در ادامه حضرت به آیه ای از قرآن کریم استناد کردند که: «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِك‏». در روایت دیگری نیز آمده افضل العلم کلمه توحید و افضل الدعاء استغفار است. 👈آری دستور العمل دینی برای جهاد با نفس و مبارزه با خود و موانع تقرب استغفار است. گویا در عالم چیزی جز مولا و عبدش و موانعی که قرار است با استغفار پوشانده و برداشته شود نیست. استغفار روحی توحیدی به این جهاد دمیده و آن را مقدس میکند. 👈از ابتدای سلوک تا انتها عبد با نیروی استغفار جلو میرود. خوب است این ذکر شریف را با همین توجّه عمیق زیاد بگوییم: «أستغفِرُ اللّهَ الّذی لا الهَ الّا هو» 👈این همان است که شاعر خوش ذوقی در موردش میگوید: «یک قدم بر خویش نه وانِ دگر در کوی دوست» و دیگری میگوید: میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز 🔹این سلوک توحیدی با نیروی استغفار در باطن ولایت باید محقّق شود. همین است که ذکر شریف صلوات نوعی احاطه بر همه ی دعاها دارد. 👈در روایت ۳۱ از باب صلاة النوافل کافی در حدیثی صحیح از امام صادق علیه السلام نقل میکند اگر خواستید چیزی برای قنوت وتر بگویید لااقل ثناء الهی و صلوات و استغفار را ترک نکنید: 📖«أَثْنِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِيِّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ‏ الْعَظِيمِ»
باسمه تبارک و تعالی (۸۳۵) «مقایسه ای میان شیخ بهایی و قاضی نور الله شوشتری در حاشیه بیضاوی» «به دنبال حکیمان و فقیهان خوش بین، خوش فکر و روشن اندیش باشید» «ورم حبابی یا الممدَّد بالامداد السّماوی؟!» 🔹شاید در بین تفاسیری که بر قرآن کریم نگاشته شده تا کنون هیچ کدام در تاریخ تمدّن اسلامی به اندازه ی تفسیر بیضاوی مورد استقبال قرار نگرفته باشد. وی یکی از ایرانیان حکیم و فقیه و مفسّر بزرگ در قرن هفتم و از مصاحبین و دوستان خواجه نصیر بود. 👈دانشمندی سنّی شافعی و اشعری مذهب بود که مدّتی منصب قاضی القضات را نزد اتابکان فارس و سپس در تبریز به عهده داشت. در همین زمان بود که دست به نگارش شرحی موجز، عمیق و دقیق به شکل مزجی بر قرآن کریم زد. 👈پایه ی نخست کار او تفسیر کشّاف و تفسیر فخر رازی بود که با رویکرد ادبی، بلاغی و کلامی سعی نمود مبتنی بر اندیشه های عامّی نوشته شود. 👈این تفسیر از زمان انتشارش برای قرنها متن درسی و کتابی همراه برای حوزه های اسلامی بوده است. طوری که به قول حاجی خلیفه عثمانی تا زمان وی در قرن یازدهم، ۱۵ حاشیه کامل و ۲۷ حاشیه غیر کامل بر آن نوشته شده و به قول آقا بزرگ تهرانی در الذریعة ۳۳ حاشیه و تعلیقه نیز توسّط دانشمندان شیعه امامی بر آن نوشته شده است. 👈کمتر دانشمند بزرگی در آن اعصار هست مگر اینکه برای اثبات فضل خود حاشیه ای بر این تفسیر شریف نگاشته است. به شکلی تفسیر بیضاوی نظیر متن کتاب عروة مرحوم یزدی برای فقه زمان ما و مانند متن تجرید خواجه نصیر برای حوزه های کلامی طی چند قرار در آمده بوده است. انصافا هم تفسیر شیرین و لطیفی است. ⬇
👈ای کاش این سنّت ادامه پیدا میکرد و چنین کتب مختصر و متقن و بسیار دقیقی جزء متون درسی حوزه ها باقی میماند. شاید جامع ترین حاشیه هایی که در بین اهل سنّت بر این تفسیر نگاشته شده بتوان از حواشی محیی الدّین شیخ زاده و حاشیه شهاب الدّین خفاجی و همینطور حاشیه قونوی یاد کرد. 👈بنده از اوایل طبلگی با حاشیه ی شهاب بر تفسیر بیضاوی انس داشتم و انصافا عظمت این حجم از تدقیقات ادبی و بلاغی را در جای دیگری ندیدم. 🔸«مقایسه رویکرد قاضی نور الله شوشتری و شیخ بهایی در حاشیه بیضاوی»🔸 روشن است که تفسیری مانند بیضاوی چیزی نبود که نظر علمای شیعه را هم جلب نکند. تا قرنها علمای شیعه نیز آن را محلّ توجّه خود قرار داده و نظرات تفسیری آنها عمدتا ناظر به آن سامان یافته است. به عنوان نمونه عمده ی مباحث تفسیر بحار الانوار علامه مجلسی از همین تفسیر است و تفسیر صافی ملا محسن فیض کاشانی اساسا نسخه ی شیعی همین تفسیر بیضاوی است. ✋البته در آن زمان به دلیل اختصار تفسیر بیضاوی، تفسیر دیگری که اخیرا توسّط نظام نیشابوری عرضه شده بود نیز در حوزه های شیعی شهرت نسبی یافته بود. 👈در بین دانشمندان شیعه که به بیضاوی حاشیه نوشته اند مقایسه رویکرد دو دانشمند بزرگ معاصر و شیعی یعنی قاضی نور الله شوشتری و شیخ بهایی میتواند حاوی نکات مهمی باشد. 👈ابتدا گزارشی اجمالی از رویکرد قاضی نور الله شوشتری آورده و سپس نوع نگاه شیخ بهایی را به تفسیر بیضاوی در حواشی ایشان بر این تفسیر ذکر میکنم. 🔴قاضی نور الله یک شخصیّت شیعی اهل جدل و بحث است. از همین رو عمدتا به دنبال اثبات مذهب تشیّع و ابطال مذهب عامّه است. همین است که گویا پرداختن به وجوه فضل و برتری و جویایی حکمت در آثار اهل سنّت برایش اهمیتی ندارد. بلکه تتبّع عورات آنها و نشان دادن غوایت آنها و ضلالتشان و افتخار به مذهب تشیّع بیشتر بر ایشان غالب است. 👈این خودش یک روحیه است. گویا رقیب یک انسان بسیار متعصّب و باطل و کژ اندیش است که باید از او بر حذر بود. یک برائت حدّاکثری بر چنین روحیه ای غالب است و هرگز نسبت به آثار فرق غیر شیعی خوش بین نبوده و اهمیت اصلی به مذهب و مکتب است تا به وجوه فضل و برتری. 👈ورای بحثها و مجادلاتی که با علمای عامّی مذهب دارد همین رویه جدلی را در حواشی ای که بر یک کتب علمی و آن هم تفسیری نگاشته باز میبینیم. ایشان حاشیه ای به نام کشف القناع بر تفسیر بیضاوی نگاشته است. 👈ایشان سبب اقبال علمای اسلامی به تفسیر بیضاوی را صرفا «المزج و الاختصار» آن میداند که باعث شد طبع صغار و کبار به آن متمایل شده و اکثر محصّلین زمان گمان کنند که «إنّه فی هذا الباب کاف». 👈اینجاست که قاضی نور الله بعد از آنکه هیچ فضیلت خاصی برای تفسیر بیضاوی ذکر نمیکند شروع به مذمّت و بیان نقاط منفی در مورد آن میکند که حقیقت موافق این توهّمات نبوده و حتّی نزدیک هم به این تخیّلات نیست! اصلا اینها ورم را حجم و حباب را نجم پنداشته اند! 👈بیضاوی انسانی بی انصاف است که حقّ صریح را به خاطر مجادلات مذهبی نمیپذیرد و مانند حشوی ها اهل تقلید است و هیهات که امثال قاضی نور اللّه اهل تقلید باشند! قاضی از آنهایی است که به قول خودش: «لم أخشِ انکار سُنّیٍ و لا شیعیٍ لأنّ الی الله الرجعی و هو أحقّ أن یخشی» 👈همین است که میگوید همین روحیه ی حق طلبی و بغض باطل سبب نگارش کشف القناع برای نشان دادن عورات تفسیر بیضاوی شد. انصافا بلاغت ایشان خیلی زیبا و گیراست. 👈ولی روحیه ی ایشان در بد بینی نسبت به تفسیر بیضاوی و همینطور پرداختن به نواقص آن برایم جالب توجّه بود. خدا روح این شهید بزرگ را شاد کند که با غیرت دینی خود خدماتی هم در تاریخ مذهب از خود به یادگار گذاشته است. 🔴حالا دقیقا برعکس ایشان عالم بزرگ و معاصرش شیخ بهایی رضوان الله علیه است. ایشان هم در همین زمان حواشی بر تفسیر بیضاوی نگاشته است. در ابتدای تفسیر آنچنان به مدح این تفسیر میپردازد که انسان به حیرت می افتد. شیخ بهایی در توصیف تفسیر بیضاوی میگویند این کتاب اثر حبر جلیل و فاضل نبیلی است که با نوعی مدد آسمانی موفّق به نگارش چنین کتابی شده است: 📖«وجدت کتاب انوار التنزیل و اسرار التأویل للحبر الجلیل و الفاضل النبیل الممدّد بالامداد السّماوی القاضی ناصر الدّین عبد الله البیضاوی» ⬇⬇
👈علمای ما معمولا در مورد امکان سعادت برای عامّه یا جواز رحمت فرستادن برای اموات عامّی بحث دارند حالا ببینید شیخ بهایی چطور برای بیضاوی رحمت میفرستد: 📖«قدّس الله زکیَّ تربتِه و حشره فی زمرة أحبّته» 👈در ادامه شیخ بهایی میگوید این کتاب را اینگونه یافته که آن مغز ناب دانش تفسیر را عرضه کرده و نکاتی را آورده که «یدهش العقول و الألباب» و تحقیقات زیبایی را بیان کرده که هر کسی را مجبور به اعتراف به عظمت آن میکند. 👈اموری که انسان باید عمر پای آن گذاشته و موهایش سفید شود تا آنها را خوب درک کند. در ادامه شیخ میگوید زمانی تفسیر بیضاوی را تدریس میکرده تا اینکه مبتلا به سفرهای طولانی به شام و هواز و مصر و حجاز و... میشود. سفرهایی طولانی که رفیق و همدمش در آنها همین تفسیر بیضاوی بود. اینجا بود که تصمیم گرفت بین تعلیقات قدیمی و جدیدش جمع کرده و آنها را ثبت کند: 📖«کان ذلک الکتاب فی تلک المدّة رفیق اسفاری و سمیر عشیّاتی و اسحاری» 🔹حالا خودتان با این دو نگاه به تفسیر بیضاوی بنگرید. آیا تفسیر بیضاوی آنطور که قاضی نور اللّه میبیند یک ورم حبابی است یا به قول شیخ بهایی الممدّد بالامداد السماوی است؟! آیا صرفا نوع غرض تألیف سبب این دو رویکرد شده یا مسأله بالاتر از اینهاست؟! به گمان بنده مسأله به خوش بینی یا بد بینی و همینطور به میزان روشن اندیشی برمیگردد. 👈انسان خوب است زیبایی و حکمت و حقیقت را هر جایی دید آن را انکار نکرده و با عدالت به فضیلتش اقرار کند. به فرموده ی امام باقر علیه السلام به زراره: «فَلَوْ أَنَّا إِذَا رَأَيْنَا شَيْئاً مِنَ الْبَاطِلِ مَعَ الْحَقِّ تَرَكْنَا لَهُ الْحَقَّ لَمْ نَقْضِ‏ حَقَ‏ مُسْلِمٍ» ✔بله انسان نباید ساده لوح باشد. نباید طوری محبّت اهل ملل و نحل باطل در دلش رخنه کند که نتواند باطل آنها را ببیند. ولی از آن طرف هم نباید طوری لعّان و سبّاب باشد که نفرت آنها مزاج دلش را منحرف کند و دیگر حق و جمال و حکمت را نتواند در بیان آنها ببیند. نباید ناخواسته متکبّرانه و متعصّبانه به مبارزه با حقیقت و حکمت برود. ✔یک شیعه واقعی باید شخصی باشد که در مذهب و مکتب اهل حق به فقاهت رسیده و بعد از آن دل خود را به روی هر حکمتی بگشاید. همین است که امام صادق علیه السلام در روایتی به بشیر دهّان تنها آن دسته از شیعیان را مذمّت کرد که قبل از آنکه به درجه فقاهت و اندیشه ورزی و واکسینه شدن برسند خودشان را مبتلا به کتب ضلالت و اندیشه های ملل و نحل دیگر میکنند و فریفته ی خضراء الدمن ها میشوند: 📖«لَا خَيْرَ فِيمَنْ لَا يَتَفَقَّهُ مِنْ أَصْحَابِنَا يَا بَشِيرُ إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ إِذَا لَمْ يَسْتَغْنِ بِفِقْهِهِ احْتَاجَ إِلَيْهِمْ‏ فَإِذَا احْتَاجَ إِلَيْهِمْ أَدْخَلُوهُ‏ فِي‏ بَابِ‏ ضَلَالَتِهِمْ‏ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ» 👈همین است که شیخ بهایی که اینگونه با عظمت از بیضاوی یاد میکند در اواخر عمر دست به تألیف کتابی در تفسیر قرآن کریم به نام العروة الوثقی میزند که بسیار تحقیقی است و در آن هر مطلبی را نقادی میکند. شاید اگر این کتاب تا انتهای قرآن کریم ادامه پیدا میکرد به قول برخی فضلا بیش از ۶۰ جلد میشد. 👈انصافا شیخ بهایی نمونه ی یک دانشمند خوش بین، خوش فکر و روشن اندیش است که توأم با آنکه ایمان قلبی و قطعی به حقّانیّت مذهب داشته و در این مذهب به مقام فقاهت رسیده قلب خود را به روی حقیقت و حکمت به سفارش معصومین علیهم السلام نبسته است. 👈شیخ بهایی نمونه ی یک عالم متفکّری است که در بحث با دانشمندان هر مکتبی واقعا ادب را رعایت کرده و جویای حکمت است. تحقیق حق و پیروی حکمت شرح صدری بزرگ و نگاهی نقّاد و فراتر از تعصّبات مذهبی میطلبد. 👈تجربه و تاریخ هم نشان داده که چنین انسانهایی بوده اند که فائده ی زیادی برای مذهب حق داشته اند. نه آنهایی که بیش از توجّه به حقیقت و حکمت به دنبال انکار دیگران بوده اند. هنوز هم افرادی میان ما هستند که بدون توجّه به حکمتها تا اسم امثال ابن عربی، مولوی و... را میشنوند گویا برق آنها را میگیرد! 👈ولی از آن طرف امثال ملاصدراها هم هستند که با نگاهی فقیهانه و نقّاد بدون آنکه به احدی باج دهند سعی کرده اند در حدّ وسعشان نکات و حکمتهای خوب آنها را متواضعانه گرفته و آن را به محلّ اصلی اش در مکتب حق آورده و به آن رشد و بالندگی دهند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۳۶) «نکاتی پیرامون تدبر در قرآن کریم» «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ‏ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ‏ أَقْفالُها» 🔹ماه مبارک رمضان بهار قرآن است. شاید بهترین اعمال در ماه مبارک رمضان تلاوت قرآن کریم باشد. چقدر بخوانیم؟! آن مقداری بخوانیم که توفیقش را داریم: «فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن‏»؛ سعادتمند آنکه روزی او در این دار فانی انسی بیشتر با قرآن باشد. 🔸در روایات سفارش شده که در غیر ماه مبارک رمضان روزی یک جزء و در ماه مبارک روزی سه جزء تلاوت شود. گاهی نیز گفته شده لااقل روزی ۵۰ آیه ترک نشود: 📖«الْقُرْآنُ عَهْدُ اللَّهِ إِلَى خَلْقِهِ فَقَدْ يَنْبَغِي لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ يَنْظُرَ فِي عَهْدِهِ وَ أَنْ يَقْرَأَ مِنْه‏ فِي كُلِّ يَوْمٍ خَمْسِينَ آيَة» 🔹ولی گویا ملاک همان: «فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْه‏» است. در خود قرآن کریم بیان شده که آنچه در تلاوت قرآن کریم اهمیت دارد تلاوت با تدبّر آن است. قرآن کریم کتابی نیست که برای ثواب همینطور ختم شود. برای تدبّر آمده است. 🔸هر آیه ای توان آن را دارد که انسان را به خزانه هایی از دانش متّصل کند. توان آن را دارد که انسان را مهمان سفره ی بی پایان خود نماید: 📖«آيَاتُ الْقُرْآنِ‏ خَزَائِنُ‏ فَكُلَّمَا فَتَحْتَ خِزَانَةً يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْظُرَ مَا فِيهَا» 👈اگر بهترین اعمال تلاوت قرآن کریم مخصوصا در ماه مبارک رمضان است آیا زیاد خواندن بهتر است یا کمتر خواندن با تدبّر؟! قطعا تدبّر اولویّت داشته و آنچه برای انسان همراه تدبر میسّر است مطلوب است. اگر زیاد خواندن بخواهد مانع از تدبّر باشد مناسب نیست. ⬇
👈ولی اگر آن حال تدبّر نیست خود کثرت تلاوت مطلوبیت دارد. ولی مراد از این تدبّر چیست؟ آیا بهتر است به جای کثرت تلاوت میزان کمتری را با فکر و مطالعه ی تفاسیر بخوانیم؟! در اینجا خلاصه ی آنچه از تدبّر در متون دینی و برخی تجربیات و پرسش از علمای ربّانی فهمیده ام را به برادران دینی هدیه میدهم. 🔹مطالعه ی تفاسیر خوب است.، ولی آن تدبّر مطلوب در قرآن کریم معنایی والاتر از اینها دارد. چیزی است که به حال انسانها مرتبط است. وقتی حال تدبّر بیاید خود انسان می‌فهمد که گویا قرآن کریم و برخی آیات خاص آن انسان را به خودش دعوت میکند. اصلا دوست دارد متوقف شود. مگر اینکه با یک دشواری دل بکند و عبور کند. دریافتهایی از آیات قرآن کریم دارد و القائاتی به قلب او میشود که از سنخ دیگری است. دیگر اینها یُدرک و لا یوصَف است. 👈تنها از سنخ فکر کردن و بررسی های لفظی و تفسیری و مانند آن نیست. چیزی از نوع یقظه و بیداری فهم است. تعبیر خود قرآن کریم آن است که تدبّر ممدوح در قرآن کریم چیزی است که با قلب انسان مرتبط است. اگر دیدید این تدبّر برایتان نیست بدانید قلبتان مشکلی دارد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها» 👈نوعی قفل بلکه قفلها آن را در برگرفته است. اساسا میشود انسانها را از نوع دریافتهایی که از قرآن کریم دارند شناخت. آدمی به فرموده ی امام صادق علیه السلام به سلیمان بن خالد ورای این گوشی که با آن قرآن کریم را میشنود قلبی دارد که آن قلب هم گوشی دارد که با آن میتواند معنای دیگری از قرآن را بشنود. باید تلاش کرد مسامع آن قلب باز شود: 📖«يَا سُلَيْمَانُ إِنَّ لَكَ قَلْباً وَ مَسَامِعَ وَ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَهْدِيَ عَبْداً فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ إِذَا أَرَادَ بِهِ غَيْرَ ذَلِكَ خَتَمَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ فَلَا يَصْلُحُ أَبَداً وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ‏ أَقْفالُها» 🔹ولی راه یافتن چنین دریافتها و تدبّرهای قرآنی چیست؟! وقتی مانع این تدبّر قفل قلبی باشد، راه این تدبّر نیز پاکی و طهارت قلب است. وقتی انسان تلاش در مراقبه و انجام طاعات و پرهیز از گناهان داشته باشد در واقع در حال تحصیل مقدّمات اجتهاد تدبّری و فهمی در قرآن کریم است. آدمی باید مدّتی با قرآن کریم صادقانه انس گرفته و باور قلبی داشته باشد که حرفها برای گفتن دارد. 👈در خلوت و با صدای محزون و با قلب پاک و صدق نیّت و انتظار و درد قرآن کریم را تلاوت کند. اینها مقدّمات به سخن در آمدن قرآن کریم با قلب انسان است. ⚪از کلام بزرگان یک نصیحت برادرانه نیز به خودم و افرادی که مشغول به علوم قرآنی و تفسیر هستند همین است که این علوم نظری و یافتن قوّه ی اجتهاد در فن تفسیر ملازمه ای با این تدبّر قرآنی ندارد. اگر سالها به دنبال مقدّمات تفسیر مانند علوم ادبی و روایی و شأن نزول و... هستند باید بدانند مقدّمات تدبّر قرآنی همین است که در زندگی تقوا را رعایت کنند. 👈مراقب باشند آلوده نشوند. مسّ پیام قرآنی نیاز به طهارت داشته و این صید، تنها شکار مطّهَرون و اهل طهارت است. انسان هر چه بر اخلاص و طهارتش افزوده شده و از حالت شرک حاشیه بگیرد فهم قرآنی اش شکوفا میشود. 👈شرک همان ظلم عظیم است. انسان مبتلا به چنین شرک وجودی ای هر چند مجتهد در فن تفسیر باشد به نوعی مصداق لا یزید الظالمین الّا خسارا میشود. وقتش تلف شده و گاهی مصداق: «كَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُون‏» است. 👈مقدّمه ی فهم قرآن کریم صرف و نحو و معانی و بیان و ... فقط نیست. مقدّمه ی آن مراقبه ی چشم و گوش و زبان و صبر و مجاهدت و... است. وقتی توحیدی و مخلص زندگی کنیم گویا در حال فرا گرفتن مقدّمات فهم قرآن کریم هستیم. به قول سنایی: عجب نبوَد گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی که از خورشید جز گرما نیابد چشم نابینا عروس حضرت قرآن، نقاب آنگه براندازد که دار المُلک ایمان را بیابد خالی از غوغا ✔وقتی در جایی از حرامی خود داری میکنیم و با ذکر دلمان را بیدار نگاه میداریم و از غفلتها پرهیز میکنیم بدانیم در حال طیّ مراحل مقدّمات فهم قرآن کریم هستیم. در چنین حالتی است که وقتی جلوی قرآن کریم زانو بزنیم قرآن با ما به حرف می آید و با قلب انسان شروع به سخن میکند و معنا را در وجودمان می‌دمد. آری، قرآن کتابی است که نفس دارد و معنا را میتواند در وجود انسان بدمد. ⬇⬇
🔹اگر این حال تدبّر که یک حال وجودی است نه مفهومی برای کسی پیدا شد خوشا به حالش! دیگر در این فضا به فکر اکثار در تلاوت نباشد. گاهی طوری میشود که دامن دامن آیات قرآن کریم برای او القائات معنوی دارد. احساس میکند حقیقتا دارد پاسخ پرسشهایش را میگیرد. طوری میشود که اصلا وقت نمیکند این همه نکته را جمع کند. اموری که نیازهای واقعی اش را تأمین میکند و گویا فقط برای خود اوست و برای مفاخرات علمی نیامده است. از سنخ نوعی حکمت است که با قلب گره میخورد. 👈این تدبّر از آن نعمتهایی است که اگر انسان قدرش را نداند و بخواهند با سرعت گرفتن به آن بی اعتنایی کند ممکن است قهر کرده و دیگر نیاید! مانند نفحه هایی است که هر وقت آمد باید خود را در معرضش قرار داد. آن را قدر دانست. 👈آری با قرآن نباید بسان کتابی عادی یا کتابی برای ثواب تلاوت یا بررسی های علمی تاریخی و دلالی برخورد کرد! قرآن کتاب هدایت است که مانند ریسمانی آمده تا انسان را به بالا ببرد. 👈آنچه مطلوب است این است که انسان در هر آیه ای مدّتی توقّف کند و مهمان سفره ی بیکران آن شود. البته این میهمانی بدون دعوت هم چندان میسّر نیست. ولی اگر ممکن بود باید حضور در محضر ملکوتی این آیات را قدر دانست که به فرموده ی امام سجاد علیه السلام: 📖«آيَاتُ الْقُرْآنِ‏ خَزَائِنُ‏ فَكُلَّمَا فَتَحْتَ خِزَانَةً يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْظُرَ مَا فِيهَا» ⚪ممکن است بپرسیم این القائات که آمد از کجا معلوم درست باشد؟! اصلا چطور است؟! دیگر اینها را باید انسان خودش تجربه کند. این پیامها و القائات وقتی می آید با خودش معرفت و یقین هم می آورد. دیگر مجالی برای درنگ باقی نمیگذارد. بلکه گاهی طوری است که خود یک آیه یک مشکلی را در انسان درمان میکند. یا در او روحیه ی جدیدی ایجاد میکند. واقعا مانند غذایی او را رشد وجودی میدهد. 👈خلاصه آنکه روش فهم قرآن چیز دیگری است. قرآن برای فلاسفه و عرفا و فقها و ادبا و دانشمندان نیامده است. آن تدبّر در قرآن چندان منوط به این علوم متعارف نیست. هر چند اینها هم برخی ابعاد دیگر قرآن کریم را به چشم می آورد. 👈فهم قرآن نیازمند طهارت است و وقتی طهارت آمد قفل قلب باز میشود و وقتی قفل قلب باز شد معانی و پیامها و حالات مدام به دل انسان القاء میشود و همراه با خودش نوعی سکوت، خنکی درون و یقین در وجود انسان به ارمغان می آورد. روش تدبّر قرآن کریم برای همگان اینگونه است. 👈انسان میتواند عامی باشد ولی با باطن قرآن کریم در سطوحی ارتباط برقرار کند. اینها نوعی حالت وجودی است و وقتی آمد نباید به هیچ بهانه ای به آن کم توجّهی کرد و مثلا به این بهانه که باید امروز یک جزء یا ۵۰ آیه بخوانم از آن گذشت! نه! 👈حتّی اگر یک صفحه هم شد مغتنم است. دین ما دین کیفیّت است نه کمیت. ولی اگر این حال نبود نباید با تکلّف آن را به خود بست. باید همینطور تلاوت کرد و با ابراز فقر و حزن به آیات قرآن کریم گفت میدانم شما اقیانوسهای معانی و معرفت هستید. میدانم من را محرم نمیدانید. ولی آنقدر میخوانم تا روزی از لطف و فضل و کرم روزنه ای را هم به دل من بیچاره باز کنید. 👈همین است که خود اکثار در تلاوت ممدوح میشود. ولی با این وجود گاهی خوب است در برخی آیات که به نوعی برایمان جلب نظر میکند سعی کنیم توقّف و تفکّر کنیم. 👈اگر این حال تدبر وجودی بود و با توجّه و لطف خدا ادامه دار شد از برخی بزرگان شنیدم که طوری میشود که به مرور، اکثار دیگر مانع از تدبّر نمیشود. خلاصه دیگر نباید حرص زد که باید عدد خاصی را بخوانم. مهم همین تدبر است. دو دستی به آن بچسبد که خیر دنیا و آخرت به او روی آورده است. به هیچ بهانه ای از دستش ندهد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۳۷) «مبتلا کردن مردم ایران به بیماری مهلک ناشکری و ناامیدی» «كَمْ مِنْ مُنْعَمٍ‏ عَلَيْهِ‏ وَ هُوَ لَا يَعْلَم‏» «جهاد صبر» و «انتظار فرج» 🔹با یکی از عزیزان در مورد معضل نا امیدی در بین ایرانیان صحبت میکردیم. اینکه چطور دشمنان با جنگ روانی طولانی مدّت و جنگ رسانه ای و اخیرا با استفاده از فضای مجازی پمپاژ ناامیدی در بین آحاد جامعه ی ایرانی میکنند. 👈ناامیدی یک بیماری است که از بیرون وارد بدن یک شخص یا جامعه میشود. انسان هر چقدر دچار مشکلات باشد هیچ وقت به خودی خود مبتلا به ناامیدی نشده و بلکه به تلاش خود برای رسیدن به نقطه ی مطلوب می افزاید. این شیطان است که پیام فقر و ناامیدی میدهد. ✋ناامیدی نه تنها ربطی قطعی به مشکلات و میزان آن ندارد بلکه برعکس گاهی انسان در کمال برخورداری از نعمتهای فراوان باز میتواند مبتلا به این بیماری روانی شود. یأس و ناامیدی یقینا خاطری شیطانی است. 🔸این حقیقت را امام صادق علیه السلام در روایتی اینگونه بیان کردند که بین نعمت و توجّه و علم به نعمت هیچ تلازمی نیست. انسان میتواند غرق در نعمت باشد ولی خودش را بیچاره و ناامید ببیند! اینها مربوط به حوزه ی ادراک و خیال آدمی است؛ در این مقوله خام‌اندیش نباشید: 📖«كَمْ مِنْ مُنْعَمٍ‏ عَلَيْهِ‏ وَ هُوَ لَا يَعْلَم‏» 👈یعنی چه بسیار انسانهایی که نعمت آنها را احاطه کرده ولی از آن خبری ندارند. میدانید یعنی چه؟! یعنی میتوان خیال انسانی که مشکلی ندارد را طوری مورد هجوم قرار داد که او را نسبت به دارایی هایش نابینا کرده، دچار حالت یأس و فقر و ناخوشنودی کرد. ⬇
👈او را مبتلا به بیماری ناسپاسی کرد. مخصوصا اگر چنین تهاجم ادراکی همزمان با برخی تهاجم‌های محسوس اقتصادی هم باشد که بسان برهانی برای آن حالت ادراکی تداعی کند. 👈حقیقتا ملّت شریف ایران ملّتی مظلوم است. خودش هم نمی‌داند مورد چه خمپاره ها و بمبهای شیمیایی ادراکی قرار گرفته است. طوری این شیاطین جنّ و انس به سمت او شب و روز حمله ور شده اند که واقعا در درونش در این پیکار عظیم بین جنود عقل و جهل دچار جراحاتی شده است. 👈حقیقتا تحت فشار است، فشاری بی امان! آدمی که عدّه ای شیطان صفت به او داروی خستگی و ناامیدی و افسردگی می‌خورانند، به جای نکوهش سزاوار مراقبت و ترحّم است. برخی گمان میکنند بسیاری از این مردم مظلوم مردمی بی چشم و رو یا مخالف آرمانهای پاک نظام اسلامی و راه شهدا و... هستند. 👈نه اینگونه نیست! اینها مجروحان این نبرد بزرگ بین جنود عقل و جهل اند. به اینها باید دلداری داد و به عیادتشان رفت و اخمشان را تحمّل کرد: 📖«إِنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلَامَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ‏ الذُّنُوبِ‏ وَ الْمَعْصِيَةِ وَ يَكُونَ الشُّكْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ وَ الْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُمْ» 👈این شیاطین او را مبتلا به گناهان بزرگی مانند کفران نعمت، غیبت امامان جامعه و مسئولان و ناسپاسی و بدبینی نسبت به نظامشان کرده اند. 👈همین است که بسیاری سودای مهاجرت را در سر دارند و وقتی به کشوری دیگر می‌روند هر چند مجبورند فشارهای مشکلات را گاهی چند برابر تجربه کنند ولی چون در آن محیطها دیگر این فشار جنگ روانی که میخواهد آنها را ناامید کند وجود ندارد احساس نوعی رهایی و آزادی می‌کنند. 🔹ای کاش این ملّت مظلوم می‌فهمید که اینها همه بهای مجاهدتش در مسیر حقیقت و در مسیر بهجت و سعادت ابدی است. اینها که توأم با تحریمهای بی سابقه اقتصادی هم شده، بمباران ادراکی است که دارد آن را تحمّل می‌کند. اینها هزینه های ماندن در مسیر حقیقت است. 💭سالها پیش بنده خدایی در عالم رؤیا یکی از اولیاء الهی را دید که به او این آینده ی ملّت مظلوم را خاطرنشان کرده و این آیه شریفه را تلاوت نمود: 📖«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين‏» 👈حقیقتا باید مدام این مردم شریف را به این معنا تذکّر داد که شما در حال «جهاد صبر» هستید. این جنود یأس و ناامیدی که از جنود شیطانی است را با جهاد صبر تار و مار کنید. موقعیّت شما امروز جبهه صبر است. و بشارتتان باد که آن نور ازل و ابد با شما صابران راه حقّ است. 👈به این برادر عزیزمان عرض کردم این «جهاد تبیین» که رهبر عزیزمان وظیفه ی امروزمان دانسته اند هر چند معنایش به حمل اوّلی روشن است ولی معنایش به حمل شایع خودش جهاد تبیین میخواهد! 👈امروز برای مداوای این بیماری مهلکی که جنود جهل در حال تزریق به جامعه ی ما هستند چه باید بکنیم؟! مصداق جهاد تبیین چیست؟! روشن است که بیان دستاوردها و مانند آنها این بیماری را مداوا نمی‌کند. تأمّل در این نقطه خودش مصداق جهاد تبیین است. 👈یکی از روشنترین امور در این زمینه خودآگاه کردن این ملّت شریف به این بیماری ادراکی و روانی است که او را به آن مبتلا کرده اند. همین خود آگاهی و توجّه به غیر طبیعی بودن حالتی که به شکل مصنوعی در او ایجاد کرده اند خودش گام بلندی برای درمان و برون رفت از این حالت شیطانی یأس و ناامیدی است. 👈اینکه به او گفت این دردها و ناراحتی ها را در میدان جنگ و نبرد و نه در صحنه ی عادی زندگی ببیند. اینکه این خونها و جراحتها را در مسیر آن نور ازل و ابد و نه لزوما بی عرضگی این و آن ببیند! اینکه بداند موطنی که در آن قرار گرفته موطن صبر است نه ناامیدی و یأس. صبری برای رسیدن به قلّه ی سعادت و پیروزی. ✔اگر چنین است مصداق «جهاد تبیین» در زمان ما از جنس «جهاد صبر و انتظار فرج» است. اینها چون طبیعی نیست پس باید منتظر فرج بود و مدام این صابران را بشارت داد و ثواب و اجر این صبر و پایان خوش آن را برایشان مدام بیان کرد. باید تواصی به صبر داشت. 👈باید آنها را نسبت به ناخدای کشتی انقلاب حفظه الله تعالی امیدوار کرد که خوب میداند دارد این کشتی بزرگ را در دل این امواج طوفانی و شب ظلمانی به کدام سوی میراند. اینکه همه پشت این امام بر حقِّ جامعه متّحد، ایستادگی و صبر کنند تا به ساحل نجات برسند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۳۸) «بلاغت خط» «مروری بر کلام حکما پیرامون دانش بلاغت» 🔹بنده خدایی سیاهه ای در رشته ای از مباحث علمی نگاشته بود. به زعم خودش در انتخاب الفاظ و معانی سعی کرده بود دقّت و عمق را لحاظ کرده ولی آن را با متنی ساده و کوتاه بیان کند. منافاتی بین عمق و دقّت و بین ساده و مغلق نبودن متن وجود ندارد. 👈گاهی میتوان عصاره ی مطلبی صد صفحه ای را در یک صفحه به شکل ساده ای گنجاند و اینجاست که انسان میفهمد در برخورد با الفاظ چقدر باید محتاط باشد. بیم این بود که مخاطب به واسطه ی نداشتن حس ظنّ کافی انتظار مناسبی برای صید این عمقها و دقایق پیدا نکند. 👈یکی از عزیزان قرار شد آن را ویراستاری کند. دیدم ترکیب رنگی خاصی با خط میترا برای آن انتخاب کرده اند. با برخی فضلا متن را مرور میکردیم. 💡در نقد این ویراستاری به ذهنم خطور کرد که این خط هرچند زیباست ولی طوری است که در مخاطب انتظار مواجهه با متنی دقیق و عمیق را نه تنها ایجاد نمیکند بلکه او را مقداری از این مطلب دور هم میکند. 👈برخی کارهای زیبا سازی هم گویا مخاطب را از آن فضای تعمّق و برخورد با طمأنینه نسبت به متن دور میکند. در ادامه عرض کردم حتّی برای چنین کتابی که با این درجه از عمق و دقّت نگاشته شده نباید از جلد کاغذی استفاده کرد. 👈اینها گاهی معنای کم اهمیتی و یکبار مصرفی میدهد. هنوز وقتی به یاد جلد چرمی و خط عجیب شرح ملّا جامی می افتم احساس نوعی عمق و دقّت ذهنم را فرا میگیرد. به قول برخی فضلا «للهیکل قسطٌ من الثمن»!😀 ⬇