eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
👈الآن بسیاری از مکاتب اخلاقی ظهور یافته اند که منکر چنین امری هستند. میگویند اصلا خوب و بد را در خارج به من نشان بده! در خارج چیزی میبینی؟! نه خبری نیست! اینها را ما خودمان ساخته ایم! 👈مانند اشاعره ولی با پایه های دیگری منکر حسن و قبح عقلی شده اند. به نظر آنها این گزاره های اخلاقی واقعیتی ندارند تا مسأله صدق و کذب و اثبات مطرح شود! 👈اثبات کردن چیزی به معنای نشان دادن صدق آن است و در اینجا واقعی نیست تا صدقش را نشان دهیم. از همینجا نوعی تکثرگرایی اخلاقی مطرح شده و چون واقعی نیست تناقضی هم در کار نیست! 👈اخلاقیّات اموری نسبی است! پس اصلا نباید کسی را قضاوت کنی! امر به معروف و نهی از منکر کیلویی چند؟! 🔴این نحله های غیر واقعگرا در اخلاق را به صورت کلّی میتوان در سه دسته امرگرایی، احساس گرایی و قرارداد گرایی گنجاند. 👈امرگرایان میگویند اخلاق هیچ واقعی جز امتثال دستور ندارد. حال چه امر الهی باشد مانند آنچه اشاعره گفته اند و چه امر هر شخص یا نهاد دیگری که اعتبارش را پذیرفته ایم. 👈احساس گرایان میگویند اخلاق ریشه در سلایق و غرائز و ارضاء آنها دارد. احکام اخلاقی تنها برای شخصی اعتبار دارد که آن احساس را دارد. دلبخواهی است! 👈گویا قراردادگرایان بیشترند! اینها میگویند اخلاقیّات چیزی جز نوعی توافق عمومی برای رفع تعارض اجتماعی نیست. مبنای واقعی ندارد ولی نفع واقعی دارد. در هر جامعه ای به مدلی از چنین قراردادهایی رسیده اند و چون باعث رفع تعارض میشود رعایتش خوب است ولی به خودی خود واقعیتی ندارد! اینکه چطور به این توافقهای عمومی رسیده اند نیز معمولا با سرایت دادن دیدهای داروینی به حوزه علوم انسانی تبیین میشود. ⚪️بحث تفصیلی از اینها فعلا مدّ نظر نیست. فعلا بدانیم چه خبر است. انسانی که خود را دوست دارد و پیامدهای واقعی رفتارش را دیده و رابطه واقعی این پیامدها را با مصالح خودش درک کرده به خوبی میتواند درک کند که هر چه او را به کمالش نزدیک کند ارزش اخلاقی دارد. 👈این صفات و رفتارهای اختیاری انسان یک رابطه ی وجودی و واقعی با کمالات انسانی دارد. کمالات انسانی همان درجاتی وجودی است که انسان میتواند به آنها با رفتارهایش برسد. 👈یک ارتباط واقعی از نوع ضرورت بالقیاس بین رفتار و صفات انسان با کمالات انسان وجود دارد. ✔️لزوم اخلاقی یک واقعیّت عینی بوده و بنا بر برخی اصطلاحات از نوع معقولات ثانی فلسفی است که نباید انتظار داشت آنها را در خارج دید! ارزش و لزوم اخلاقی واقعیت عینی داشته و جمله های اخلاقی و امر و نهی های مبتنی بر آن برخاسته از واقعیّاتند! اینطور نیست نظر همه محترم باشد! مطلوبیّت صفات و رفتارهای اختیاری انسان از مطلوبیت واقعی کمال انسان سرچشمه گرفته و به دستور و احساس و توافق بسته نیست. میتوان امر و نهی کرد. 🔹معمولا عدم تفکیک میان جنبه ی اخلاقی و غیر اخلاقی برخی مفاهیم مانند زشت و زیبا و خوب و بد و مانند آن و نیافتن منشأ واقعی ارزش و لزوم اخلاقی موجب برخی مغالطات در غیر واقع نما دانستن این مفاهیم بوده. 👈حالا این نظریات غیر واقعگرایانه در زمینه اخلاق ریشه در اموری دارد. از طرفی ریشه در هستی شناسی و معضلات معرفت شناسی دارد و از طرفی ریشه در مردم شناسی و نسبیت توصیفی و مانند آن. 👈مثلا میگویند ما رفته ایم و تحقیق کرده ایم در هر جایی از جهان چیزی خوب است و در جای دیگر همان چیز بد! اساسش هم ریشه در شیوع تمدّن مادّی دارد که سنخیّت ذاتی با چنین اباطیلی دارد. ✋تدلیس ماشطه است. بل سوّلت لکم أنفسکم أمرا! رفقا ورای همه ظاهر پر زرق و برقشان خیلی جدّیشان نگیرید! ما گاهی وقتی این پیش فرض را داریم که لابد خیلی اینها فکر کرده اند و از درد واقعیّت به این نظریّات رسیده اند به فکر فرو میرویم! ولی به قول کتاب هدایت: 📖«أم تحسب أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون؟! إن هم الّا کالانعام بل هم أضلّ سبیلا» 🔹مطلبی اخیرا از دیوید ونگ فیلسوف اخلاق نسبیتگرا که چینی الاصل و آمریکایی است دیدم که برایم جالب بود. وی معتقد بود مردم شناسان غربی شاید در واکنش به تصور غربی ها از پست تر بودن فرهنگهای دیگر که در استعمار نقش داشته اغلب از نسبیت هنجاری حمایت کرده اند.
⚪رفقا دیده اید اینها تا حرف میزنند همه اش از لزوم آزادی،تحمل مخالف، نفی خشونت، نفی تروریسم، لزوم تساهل و تسامح و هم زیستی میگویند؟! چون در اخلاق چیز دیگری نمیتوانند بگویند. همین مقدار هم که توصیه اخلاقی میکنند مجبورند و همین توصیه ها خلاف مبانی فلسفی نسبیتگرایان در اخلاق است. 👈از آنجا که غیر واقعگرایان و نسبیت گرایان هیچ اصل اخلاقی دیگری را به طور مطلق قبول ندارند و هیچ مبنای واقعی برای قبول ارزشهای اخلاقی و توصیه ی آن به دیگران ندارند مجبورند مدام همین ارزشهای بی مبنا را به نحوی ملال انگیز تکرار کنند. 👈گویا هدف زندگی همین است که آزادانه و بدون هدف به هر سوی حرکت کنیم یا بنشینیم و دیگران را تحمل کنیم! این بحث ادامه دارد ...
🔸«اعتباریّات علامه طباطبایی»🔸 📎یکی از دوستان پرسیدند: آیا نظر علامه طباطبایی هم از جمله نظریه های نسبیت در اخلاق نیست؟ ایشان هم برای اعتباریات واقعی وراء همین اعتبار در نظر نمیگیرد. 🔷پاسخ: نظریه علامه طباطبایی ربطی به بحث ما در واقع نمایی احکام اخلاقی ندارد. ایشان نیز در نهایت از منظر مورد بحث لزوم اخلاقی را مبتنی بر نوعی واقعیت خارجی از نوع ضرورت بالقیاس میداند. نه ایشان بلکه همه ی حکمای اسلامی همینگونه بوده اند. نظریه اعتباریات علامه طباطبایی به هیچ رو منجر به غیر واقعگرا شدن در اخلاق و به تبع آن نسبیت اخلاقی نمیشود. 🔹اعتباری در اصطلاح ایشان اساسا چیز دیگری است. ایشان به فرآیند تکوّن این احکام در نفس انسان عطف نظر کرده و بر اساس آن ادراکات را به حقیقی و اعتباری تقسیم میکند. 👈ادراک حقیقی را نیز به کلّی و جزئی و کلّی را به معقول اولی و معقول ثانی تقسیم میکنند. ✔اعتباری در اصطلاح ایشان اعمّ از مبتنی بر واقع و اعتباری محض است و جامع این دو در نظر ایشان در صرف این است که چه در اعتبار مبتنی بر واقع و چه در اعتبار محض معنای باید و نباید وجوب میان فاعل و خواسته ی او بوده و به خودی خود ربطی به وجوب میان فعل با نتیجه ی خواسته شده در عالم واقع ندارد. ✔ولی در بحث واقع نمایی اخلاق عطف نظر به ربط میان وجوب میان فعل و نتیجه ی خواسته شده در واقع داریم و بر اساس چنین ملاکی قضایا را به حقیقی و اعتباری تقسیم کرده و آن اعتباریات مبتنی بر واقع در اصطلاح علامه را نیز حقیقی میدانیم. 👈از همین رو گفتیم مفاهیم اخلاقی را میتوان بر اساس یک اصطلاح از معقولات ثانیه فلسفی دیده و حقیقتا در خارج موجود دانست. 🔴برای درک بهتر کلام علّامه طباطبایی باید دانست ایشان معنای باید و نباید را وجوب و لزوم دانسته و معتقد است این وجوب در واقع میان قوه فعاله و اثر آن برقرار است. 👈انسان با افعال ارادی خود رابطه امکانی دارد لذا برای آنکه به نتایج مطلوب خود دست پیدا کند دست به اعتبار یا همان اعطاء حدّ شیء لآخر میزند. 👈آن هم به این صورت که وجوب و لزوم واقعی میان قوه فعاله و اثرش را میان خود و صورت علمی آن اثر مورد نظر اعتبار میکند تا برای دست یابی به نتیجه ی خاص انگیزه پیدا کرده بتواند اراده خود را متعیّن نماید. 👈در ادامه به تبع همین اعتبار، وجوب را به ماده که متعلّق فعل است نسبت داده و میگوید کارهایی که موجب حصول آن نتیجه مطلوب میشوند باید انجام دهم. 👈حسن و قبح پس از اعتبار وجوب میان انسان و صورت علمی چیزی که مطلوب اوست اعتبار میشود. قبلش وجود نداشت. ⚪در اینجا باید دقّت کرد خود این اعتبارات از دید علامه تابع احساسات درونی بوده و قابلیت تغییر و زوال را داشته و نسبی و غیر قابل برهان میشوند ولی در عین حال این اعتبار میتواند بر حقیقتی مبتنی باشد و آثار واقعی داشته و این احساسات مولود یک سلسله احتیاجات وجودی باشد. بر همین اساس برخی از این اعتبارات عمومی و ثابت و غیر متغیّرند. 👈از همینجا برای نشان دادن اینکه این اعتبارات بر مبنای کدام نیازهای واقعی اعتبار میشوند میتواند اقامه برهان کرد. ✅مراد از نسبی بودن اعتباریات در کلامه علامه طباطبایی آن است که با صرف نظر از خواسته ها، نیازها و کمال برای موجودی خاصّ حقیقتی به نام حسن و قبح و باید و نباید وجود ندارد. ماهیتی در خارج ندارند هر چند ممکن است در نهایت برخاسته از ضرورتهای بالقیاس موجود در عالم خارج بوده و به نوعی معقولات ثانی فلسفی تکیه کنند. 🔸از همینجاست که احکام حاوی این اعتباریات از موجودی مانند انسان نسبت به موجود زنده ی دیگر متفاوت و متغیّر است. 👈همچنین چون برخی از نیازهای انسان متغیرند و مانند نیازهای عمومی انسان نیستند در مجموع باید و نبایدهای مربوط به انسان نیز همگی ثابت نیستند و قابلیت تغییر و زوال دارند. 🔻پس دقّت کنیم که علامه طباطبایی معنای باید و نباید را وجوب میان فاعل و خواسته اش دانسته نه وجوب میان فعل و نتیجه ی خواسته شده لذا از اینجا ادبیّات اعتبار برخاسته از واقعیت در کلام علامه به وجود آمده است🔺 👈در هر حال این اعتبار در حوزه اخلاق دارای ملاک واقعی و استوار بر روی حقیقت است لذا درباره نتایج مطلوب افعال همان رابطه وجوب و لزوم میان علت و معلول یعنی میان قوه فعاله و اثر خارجی که رابطه حقیقی است میان انسان و صورت علمی همان اثر مطلوب و به تبع آن میان انسان و موادی که به عقیده ی وی او را به آن نتیجه میرسانند اعتبار میشود. 👈پس اعتباری بودن «باید» تنها از این جهت است که آن رابطه واقعی و حقیقی را میان فاعل ارادی و صورت علمی نتیجه ی مطلوب یا میان وی و کار خاصی که آن را مقدمه ی وصول به نتیجه ی مطلوب میداند اعتبار میکنیم. 👈ولی این اعتبار تنها در جایی مقبول است که آن کار واقعا ما را به نتیجه ی مطلوب و مصلحت قوه مورد نظر برساند.
👈همچنین از نظر علامه مطلوب بودن نتیجه به احساس ناشی از نیازهای قوای فعاله باز میگردد که برخی از آنها به نوعیت نوع و ساختمان طبیعی انسان مربوط هستند و اعتبارات ناظر به این دسته از نیازها ثابت اند. 👈ولی غیر واقعگرایی در احکام اخلاقی اساسا به معنای آن است که این احکام به هیچ رو مبتنی بر حقایقی در خارج نبوده و تنها مبتنی بر دستور یا سلیقه یا توافق عمومی است. 👈اگر به هر نحو اینها مبتنی بر نوعی حقایق خارجی و حاکی از نوعی ضرورتهای بالقیاس شوند دیگر نمیتوان آنها را غیر واقعگرا دانست. 👈البته مقداری خروج از بحث و خروج از طور مباحث بذل خاطر بود. ان شاء الله در فرصت دیگری در زمینه احکام اعتباری و پیامدهای آن برای دانش فقه و ادبیات و مانند آن مطالبی بیان شود.
باسمه تبارک و تعالی (۱۴۱) «مختصات اخلاق توحیدی در منظومه اخلاقهای رایج بشری» (۲) 🔴به نظر شما مراد از «كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ‏ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً» چیست؟ بنا بر آنچه گذشت شاید مراد نبرد بزرگ فلسفه ها در آخر الزمان باشد. آخر الزمان گفتم چون در روایت سلمان فارسی چنین امری به عنوان اشراط الساعة بیان شده است. 🔹دیگر بحث صرفا در ظهور فسق و منکر نیست. بلکه بحث در تغییر نظام معروف و منکر است. برای اینها دیگر نمیتوان به سادگی امر به معروف و نهی از منکر داشت! برای اینها دیگر نمیتوان به سادگی درس اخلاق داشت! اینها بحثهای متأخّری است. ✋رفقا در زمان ما شیاطین در عرصه های مختلف سراغ سرچشمه ها و گلوگاهها رفته اند! در آنچه نیز فعلا مورد نظر ماست سرچشمه های اخلاق را نشانه گرفته اند! 👈برای اینها دیگر گاهی باید کنار درس خلاق یا امر به معروف از فلسفه اخلاق هم گفت. برای مؤمنین هم که در معرض این شبهاتند باید گفت. 👈از چارچوبهای اخلاق فطری و دینی و از نظام معروف و منکر دفاع نموده و مبتنی بر آن دست به تبلیغ پیام دین زد. ⚪مهمترین تفکیک در مباحث فلسفه اخلاق تفکیک بین واقعگرایی و غیر واقعگرایی در زمینه اخلاق است. این تفکیک به دلیل آثار بسیار مهمی که در نسبیت اخلاقی و تکثر گرایی اخلاقی و ... دارد میتواند بهترین نقطه برای رصد جغرافیای فلسفه ی اخلاق باشد. 👈در نوشته قبل مکاتب غیر واقعگرای اخلاق را در سه دسته کلّی امر گرایی، احساس گرایی و قرارداد گرایی معرفی کردیم.
🔵حالا از واقعگرایی در اخلاق سخن میگوییم. آیا اگر در باب ارزش و لزوم اخلاقی قائل به واقعگرایی شدیم کار تمام است؟ خیر در اینجا نیز مکاتبی در فلسفه اخلاق ظهور خواهد نمود. 👈وقتی سخن از واقعگرایی در اخلاق به میان می آید بحث از اثبات گزاره ی اخلاقی مطرح میشود. اثبات نیز همان نشان دادن صدق یک گزاره است. صدق نیز مطابقت گزاره با واقعیّت است. 👈چنین چیزی زمینه را برای ردّ نسبیت و تکثّر گرایی در اخلاق مهیّا نموده و بستر امر به معروف و نهی از منکر و دفاع و تبلیغ از احکام دینی و اخلاق اسلامی را میتواند مهیّا کند. ⚪ولی باید دانست به صورت کلّی واقعگرایان اخلاقی را میتوان به دو دسته کلّی اثبات گریزان و اثبات گرایان تقسیم نمود. 👈اثبات گریزان آن دسته از واقعگرایان در حوزه فلسفه اخلاق هستند که معتقدند حکم اخلاقی را نمیتوان از واقعیّات دیگر استنتاج نمود. حکم اخلاقی نوعی خود بنیادی و بداهت دارد. این دسته خود به دو گروه کانتی و شهودی تقسیم میشوند. ⚫واقعگرایی اثبات گریز کانتی به همان نظریه مشهور کانت در زمینه اخلاق تکیه دارد که گاهی از آن به عنوان تکلیف گرایی یاد میشود. از دید کانت معرفت عملی ربطی به معرفت نظری نداشته و هر چند بتوان برخی هستها مانند فرض خدا را از باید اخلاقی نتیجه گرفت ولی بایدها را نمیتوان از هستها برگرفت! 👈کانت یک حکم را به عنوان مبدأ المبادی برای احکام اخلاقی و استنتاج آنها بیان نموده و آن را هم از بدیهیات عقل عملی برمیشمرد. 👈این حکم را اصل امر مطلق مینامد: «چنان رفتار کن که گویی آیین رفتار تو به اراده ی تو یکی از قوانین عام طبیعت شود»! 👈برای تشخیص وظیفه و رفتار صحیح که میتوان امر به معروف و نهی از منکر را مبتنی بر آن سامان داد باید دید اگر همه آن کار را بکنند چه میشود؟! 👈اگر همیشه و برای همه قابل اجرا بود نشان دهنده ی آن است که یکی از قوانین طبیعت است و مانند دیگر قوانین طبیعت عام و کلی و سازگار و در نتیجه معتبر خواهد بود! 👈یکی از فروعات امر مطلق اخلاقی کانت همان قاعده طلایی است که با دیگران چنان رفتار کن که دوست داری با تو چنان کنند! ✋فعلا کاری به نقد این نظریه ندارم. هم تفکیکش از عقل نظری و عملی و هم ادّعای بداهت امر مطلق و مانند آن قابل نقد است. گویا ضابطه ای برای تزاحم هم نمیتواند ارائه کند. بحث از تأثیر نیّت در اخلاق یکی از مباحث مهم در اخلاق کانتی است. تفصیل این بحث جالب مجال دیگری میطلبد. ⚫دسته دیگر واقعگرایانِ اثبات گریزِ شهودی هستند. اینها معمولا معتقدند چون مفهوم معروف و منکر قابل تعریف نیستند پس نمیتوان گزاره های اخلاقی را اثبات نمود. 👈البته چون این گزاره های واقع نما هستند پس باید لااقل بخشی از آنها را به شکل بدیهی بپذیریم. اینها هم ورای ادّعاهایی که دارند باز از درک عمق کمال اختیاری انسان و ضرورتهای بالقیاس نهفته در عالم واقع باز مانده اند. ⚪اما واقعگرایان اثباتگرا خود به دسته های مختلفی تقسیم میشوند. آنانی که معتقدند اخلاق و رفتار انسان را میتوان بر اساس معیارهایی مورد قضاوت واقعی قرار داده و آنها را بر واقعیاتی در عالم مبتنی دانست. 👈این گروه بسته به آنچه آن را ارزش ذاتی و سعادت پنداشته اند نظریات مختلفی در پیشنهاد نظامهای متنوعی از معروف و منکر ابراز نموده اند. ✅از جمله واقعگرایان اثبات گرا میتوان به لذّت گرایان، عاطفه گرایان، قدرت گرایان، سودگرایان عمومی، فضیلت گرایان و آرامش گرایان اشاره نمود. ⚫لذّتگرایی به معنای آن است که آن رفتاری معروف است که در نهایت –و نه لزوما با نگاه ساده انگارانه ی لذّت آنی- بیشترین لذّت را برای انسان به دنبال داشته باشد. 👈حرف خوبی است ولی اوّلا نمیتوان ارزش ذاتی لذّت را از صرفا از ارزش طبیعی اش نتیجه گرفت و از طرف دیگر هیچ انسانی تجربه ی لذّت و رنج خود را از کارهایی که انجام داده به پایان نبرده تا بتوان مبتنی بر آن معروف و منکر را به شکل قاطعی تعیین نمود. 👈البته تبلیغ حقائق دینی از منظر لذّت و الم خود موضوع بسیار مهم و جالبی در عصر نوین است که در بذل خاطر شماره ۲۲ به آن اشاره کردیم.
⚫عاطفه گرایی به معنای آن است که سعادت و نخ تسبیح نظام معروف و منکر نه در لذّت است و نه قدرت و نه آسایش روح و نه کسب فضیلت! 👈اینها همه خودخواهی است! آن چیزی خوب است که در آن انسان از خودش بگذرد و صرفا برای دیگران کار کند! ارزش اخلاقی مبتنی بر میزان دیگرگرایی است. 👈از آنجا که عواطف مظهر دیگرگرایی است این دسته را میتوان عاطفه گرایان نامید. 👈این هم جنبه ای از واقعیت است. اوّلا آیا واقعا یک تنافی ذاتی بین خودگرایی و دیگر گرایی هست؟ عاطفه گرایی نیز نوعی خود خواهی است. ثانیا آیا این معیار یک معیار کافی برای تعیین ارزش صفات و رفتارهای اختیاری انسان به دست میدهد؟ ⚫قدرتگرایی به معنای آن است که آن چیزی خوب است که قدرت بیشتری برای انسان به دنبال داشته باشد. ارزش هر فردی به اندازه ی قدرت اوست! قیمة کلّ امرء درجة قدرته! 👈البته چنین گمانی همواره کما بیش بین انسانها وجود داشته ولی کسی که این امر را به شکل یک نظریه با فروعاتش عنوان نمود نیچه است. 👈گویا وی در برابر دنیا گریزی رایج در مسیحیت که خود مبتنی بر اندیشه های رواقی بوده چنین نظر افراطی را بیان نمود. گفته شده که ظهور اندیشه فاشیسم بی ارتباط با قدرتگرایی نیچه و تکاملگرایی داروین نبوده است. 👈البته مراتب عالی انسانی همواره با مراتب عالی قدرت که مطلوب طبیعی انسان است ملازمت دارد ولی این ربطی به این اندیشه ندارد. ⚫سودگرایان عمومی معتقدند که ملاک ارزش اخلاقی در سودمندی آن برای عموم است. میزان لذّتی است که بر اساس آنها عائد عموم انسانها شده و سعادت نیز بیشترین سود برای بیشترین افراد است! 👈منافع فرد نیز در سایه منافع جمع تأمین خواهد شد زیرا فرد عضوی از جمع است. در اینجا هم باید گفت گاهی منفعت خودگرایی بر دیگرگرایی میچربد. 👈به عبارتی اینطور نیست که همواره نوعی تلازم بین سود فرد و سود جمع در میان باشد. روشن است که لمّ اصلی کار هنوز به دست نیامده است. ⚫فضیلت گرایی نیز همان نظریه معروف حکمت قدیم در بیان سعادت انسان است. از دید فلاسفه از دیرباز سعادت حقیقی در هماهنگی بین روح و بدن است. 👈این هماهنگی و ابتناء معروف و منکر بر رعایت حدّ وسط و اعتدال همان فضیلتی است که مطلوب و ملائم طبیعت انسان است. 👈سعادت انسان زمانی است که عقل انسان حاکم بر دیگر قوای وجودی اش شده و انسان در سایه آن به شجاعت، عفّت، عدالت و حکمت دست یابد. 👈در اینجا هم باید گفت ورای آنکه تعیین حدّ وسط امور گاهی بسیار دشوار یا غیر ممکن است چنین اخلاقی به نوعی ابتناء نهایی به حکمت الهی نداشته و در آن سهم مراتب کمال اختیاری انسان در تقرّب به مبدأ آفرینش و تأثیر نیّت و تقوا دیده نشده است. ⚫آرامش گرایان نیز معروف واقعی را در چیزی میدانند که باعث آرامش درونی انسان شده و منکر را در آن میدانند که باعث تشتت و وابستگی و در نتیجه الم درونی و روحی انسان میشود. 👈سعادت در لذّت نیست زیرا هر لذّتی به دنبال خود الم جدایی را دارد. سعادت در سکون نفس و رهایی از اضطراب است و این به معنای قطع تعلّقات است. 👈این دسته عموما رمز وصول به آرامش را در دنیا گریزی و قطع تعلّقات و محبّت دنیا دانسته و مهمترین منکر را که رأس تمام خطایا است حبّ دنیا و مهمترین معروف را ازاله حبّ دنیا میدانند. 👈در اینجا هم باید گفت دوری از لذّت دنیای خود نوعی محرومیت است و از طرفی لذّات دنیایی به خودی خود مانع سکون نفس و اطمینان قلب نیست و از طرفی اساسا دنیا بستری ضروری برای وصول به کمالات اختیاری است. 👈این دیدگاه همچنین در ریشه های اصلی خود ابتناء روشنی بر دیدگاههای توحیدی ندارد. به عبارتی دنیا گریزی را میتوان به دو دسته دینی و غیر دینی تقسیم نمود. 👈دنیا گریزی دینی خود بخشی از یک فلسفه اخلاق بسیار پیشرفته و مترقّی است که در نوشته ی دیگری اجمالا از کلیات آن سخن خواهیم گفت. 🔴به صورت کلّی آرامش گرایی و دنیاگریزی غیر دینی را میتوان در سه دسته دنیا گریزی بودایی، دنیا گریزی کلبی و دنیا گریزی رواقی تقسیم نمود. ✔در دنیاگریزی بودایی اعمال و نیّات انسان آثاری (کَرمَه) دارد که بیش از زمان زندگانی او زمان لازم دارد لذا چرخه ی زندگی و مرگ یا همان سمساره لازم می آید تا آنکه بتواند با پیروی از آیین بودا که مبتنی بر مبارزه با هوای نفس و دنیا است از چرخه ی سمساره رهیده و این رنج مدام را با رسیدن به نیروانا پایان دهد. همه زندگی رنج است. لذا برای رهیدن از آن باید آن را رها کرد. همان اخلاق مرتاضان است. ✔در دنیاگریزی کلبی سعادت واقعی در بی خیالی واقعی است و باید نسبت به همه چیز و هر قید عرفی و اجتماعی رهید و از لذّات هم رهید تا وابسته و دلبسته نشد تا رنج نکشید! باید مثل سگها طبیعی زندگی کرد!
✔در دنیا گریزی رواقی سعادت در رضا دادن به خلقت و تسلیم امور شدن است. به جنگ هیچ چیز نرفت و همه چیز را پذیرفت. نوعی جبر بر عالم حاکم است. شاید اخلاق رهبانیت مسیحی برگرفته از اخلاق رواقی باشد.همان چیزی که نیچه با نظریه قدرتگرایی بر ضدّش قیام کرد! وی به نقد ظلم پذیری و سستی و ریاضت مبارزه با اقتضائات طبیعی پرداخت. 🔹همانطور که گذشت اینها را نباید با دنیا گریزی دینی اشتباه گرفت. اساسا اینها بیش از آنکه دنیا گریز باشند دنیا ستیز هستند. 👈در دنیا گریزی دینی سعادت در آن است که آسمانی باشد و در دنیا زندگی کن! اصلا دنیا مزرعه آخرت است لذا نباید از آن گریز داشت بلکه باید در دنیا آخرتی زندگی کرد تا روی نیکش آشکار شود. به فرموده امیر المؤمنین علی علیه السلام: 📖«إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا 📖مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ‏ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ 📖فَمَنْ ذَا يَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَيْنِهَا وَ نَادَتْ بِفِرَاقِهَا وَ نَعَتْ نَفْسَهَا وَ أَهْلَهَا فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلَائِهَا الْبَلَاءَ وَ شَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ رَاحَتْ بِعَافِيَةٍ وَ ابْتَكَرَتْ بِفَجِيعَةٍ تَرْغِيباً وَ تَرْهِيباً وَ تَخْوِيفاً وَ تَحْذِيراً 📖فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ وَ حَمِدَهَا آخَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ذَكَّرَتْهُمُ الدُّنْيَا فَتَذَكَّرُوا وَ حَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا وَ وَعَظَتْهُمْ فَاتَّعَظُوا» این بحث ادامه دارد ...
باسمه تبارک و تعالی (۱۴۲) «فیلم سینمایی جاده آرلینگتون» «مهندسی نگرشها!» 🔵دیشب تا صبح بیدار بودم. امروز دقیقا در یک زمان دو تا امتحان با هم داشتم. باید مطالعه میکردم. ظهر که آمدم دیگر خوابم برد. بچه ها برای بازی بیرون رفتند. ساعت بدنم به هم ریخته بود و خوابم می آمد. راستش امروز به مناسبت دحو الارض روزه هم بودم. تقبل الله😊 🔸بعد از مدّتها در سکوت منزل تلویزیون را روشن کردم و اتفاقی شبکه نمایش آمد. دیدم یک فیلم سینمایی آمریکایی به نام جاده آرلینگتون دارد پخش میکند. 👈به ذهنم آمد که راستی من مدّتهاست دیگر اصلا وقت این چیزها را نداشتم! قبل از طلبگی بود که گاهی پای تلویزیون اینها را میدیدم! نمیدانم چرا کنجکاو شدم ببینم چیست! 👈همینطور تا آخرش دیدم و به نظرم آمد فیلم مهمی است. پیام مهمی را میخواهد منتقل کند. این فیلم محصول سال ۱۹۹۹ در آمریکا و مربوط به فعالیتهای سازمانهای اطلاعاتی و تروریستی است. 👈مدام نیز برای القاء عمق سیاسی بودن فیلم نمای کاخ سفید را پخش میکند. همینطور از بازیگران خیلی معروف سینمای جهان در آن استفاده کرده اند. 🎬خلاصه داستان فیلم آن است که قهرمان داستان استاد دانشگاه بوده و در زمیه تاریخ آمریکا و تروریسم بحث میکند. 🎬یک نظریه دارد و آن هم این است که کارهای تروریستی بزرگ اصلا نمیتواند کار یک نفر باشد! حتما باید جریان و نهادی پشت آن باشد! 🎬همسر اوّلش که مأمور اف بی آی است در سانحه ای کشته میشود. این شخص با فرزندش در جایی زندگی میکند و با خانم دیگری وارد فرآیند نامزدی میشود!
🎬در همین زمان با همسایه جدیدشان وارد رابطه خانوادگی شده و این استاد دانشگاه به مرد خانه مشکوک میشود. نکند این هم تروریسم است! 🎬با بررسی هایش متوجّه میشود که این شخص در نوجوانی فعالیت تروریستی داشته و سابقه اش بالکلّ پاک شده و با هویتی جدید زندگی میکند! 🎬نامزدش که از توهّم توطئه ی او که ناظر به رشته ی درسیش است ناراحت است ناخودآگاه در صحنه ای گوشه ای از فعالیت تروریستی این همسایه را دیده و بلافاصله در یک تصادف ساختگی در جاده آرلینگتون کشته میشود. 🎬این استاد تاریخ به دنبال ماجرا می افتد و از فرزندش به عنوان گروگان استفاده میشود و بارها به او به طرقی گوشزد میشود که خودت را وارد کار بزرگان نکن! 🎬در یک مباحثه جالب آن همسایه در ظاهر تروریست که بعدا معلوم میشود مأمور امنیتی است و خود این کارهای تروریستی را نیز همینها میکنند به او میگوید برای مصالح کشور از انجام اینگونه اقدامات ناگزیر هستیم! هرچند کودکانی کشته شوند! 🎬مگر این کودکان در جنگها کشته نمیشوند! یک نظریه نیز برای این خباثت داشته و توانسته اند وجدان خود را با آن خفه کنند! 🎬این استاد دانشگاه به دوستش که افسر اطلاعاتی است خبر میدهد و او نیز با تحقیقاتی میگوید احتمالا اینها که اینقدر راحت سابقه ای برای خود باقی نگذاشته اند نیروهای امنیتی هستند و خودت را وارد ماجرا نکن! 🎬در بررسی سابقه ی وی به پدر یکی از افرادی که فرزندش متّهم به حادثه تروریستی بزرگی بوده که در آن کودکان زیادی کشته شده بودند برخورد میکند. 🎬آن پدر هم میگوید محال است که کار فرزند من باشد و او دست به چنین جنایتی نمیزند و نمیتواند اساسا این کار کار یک فرد باشد ولی همه ی تحقیقات امنیتی میگوید کار فرزند او بوده است! 🎬در هر حال ما بقی فیلم را خودتان ببینید. فقط همین را بدانید که در انتها در پایان بندی نا متداولی این استاد دانشگاهی خودش در دام اطلاعاتی آنها قرار گرفته و بمبی که قرار بود جای خاصی را منفجر کند در ماشین او و با تلاش خود او در جایی منفجر میشود و بسیاری از جمله خود او کشته میشوند! 🎬در همه اخبار هم گفته میشود این حادثه تروریستی کار یک فرد خاص بوده! و آن هم همین استاد دانشگاه که به خاطر فوت همسرش دیوانه شده بوده است! دانشجویانش هم میگویند مدام حرفهای عجیب سر کلاس میزد! 🎬اسم این استاد تاریخ در صفحات تاریخ آمریکا به عنوان تروریست ثبت می‌شود و تربیت فرزندش به همان همسایه ی امنیتیشان سپرده می‌شود. شخصیت مثبت داستان در این فیلم برخلاف انتظار قربانی شده و شخصیت منفی بدون گذاشتن هیچ ردپایی از خود باقی می‌ماند. 🔴رفقا فیلم تکان دهنده ای بود! برخی ادّعاء کرده اند ساخته شدن این فیلم اندکی قبل از وقایع یازده سپتامبر اتّفاقی نبوده است. ولی این فیلم واقعا چه میخواهد بگوید؟! آیا میخواهد بگوید سیاسیون آمریکا همه فاسد و کثیفند؟! آیا میخواهد بگوید سازمانهای امنیتی خودشان تروریسم هستند؟! 👈بعید هم نیست! لااقل انتظار این امور را در مخاطب ایجاد میکنند که چندان جا نخورند! دونالد ترامپ صراحتا گفت داعش را ما ایجاد کردیم! مگر کم حرفی بود! ✋ولی آخر مگر میشود چنین مفاهیمی توسّط مهمترین فیلمسازان و بازیگران آن هم در آمریکا ساخته شود! حتما کاسه ای زیر نیم کاسه است! همه ما میدانیم اینها اگر چیزی واقعا برایشان خطر داشته باشد هرگز اجازه ی نفس کشیدنش را به این سادگی نمیدهند! 👈حالا بیایند اینگونه برایش فیلم بسازند؟! این فیلم ولو در ظاهر نشانگر آزادی بیان است ولی آیا واقعا در راستای اهداف پاک ساخته شده است؟ 🔻به نظرم رسید اصلا مسأله اینها نیست. مسأله «مهندسی نگرشها» است. آن پیامهایی که در ضمیر ناخودآگاه ما به شکل غیر مستقیم نهادینه میکنند! یک فیلم گاهی در لایه سطحی همه اش هم خوب باشد ولی در لایه باطنی نگرشهای خاصی را میخواهد القاء کند! انسانها چون در لایه باطن معمولا خودآگاه نیستند معمولا در قبال پیامهای نگرشی بسیار آسیب پذیر و منفعل هستند! مانند اطفال یتیمی هستند که باید از آنها مراقبت کرد!🔺
🔹اینها در همین فیلم نیز به شکل دقیقی در حال ساختن نگرش خاصّ و القاء آن به روان مخاطب هستند! ✅میخواهند به مخاطب خود القاء کنند که سیاست جای شماها نیست! جای ناپاکان است! جای اخلاق نیست. اصلا به خودتان زحمت سیاسی بودن را ندهید! زحمت تحلیل را ندهید! اصلا شما از هیچ چیزی خبر نداشته و ندارید و نخواهید داشت! 🔻در یک کلمه آنچه در این فیلم القاء میشود نگرش شکّاکیت و سوء ظنّ به همه در سیاست و نا امیدی از سیاستمداران است. اینکه انسان به شدّت در این عرصه به همه بد بین شود! حتّی به دستگاه حاکم!🔺 ⚪ولی فایده اش برای دستگاه حاکم چیست؟ فایده اش این است که با این حربه خطرناک جلوی فعالیت مصلحین و مخالفینش هم گرفته میشود! میگویند همه از یک قماش هستیم! اصلا در سیاست کسی نمیتواند پاک باشد! همه ریگی در کفششان هست! همه دستشان در یک کاسه است! 🔹رفقا اینها نانشان در این سوء ظن نمودن و بد بین کردن انسانها به همه در عالم سیاست است! اینها از آب گل آلود ماهی میگیرند! وقتی گرد و غبار ایجاد کنند حتّی پاکان و مصلحان این عرصه نیز دیگر دیده نشده و انسانها با بدبینی به آنها مینگرند! 👈سابقا جایی میخواندم که اصلا انگلستان یکی از کارهایش این بود که همه او را به عنوان مکّار بشناسند! از این سود میبرد! 🔹بنده در رفقایم دیده ام! برخی که واقعا انسانهای خوبی بودند و بسیار با هم دوست بودیم به سبب غور در برخی از این پرونده های امنیتی الآن به همه چیز بدبین هستند! 👈نوعی نا امیدی در سیاست هم در رفتاشان دیده میشود! دیگر آن صلابت را در دفاع از پاکان ندارند. یک حسّ عجیب همه چیز دانی و نگاه عاقل اندر سفیهانه ای نیز به ما کرده و ما را ساده لوحان و خوش دلانی میدانند که همواره گول سیاست بازان و امنیتی ها را میخوریم! 👈برخی از علمای بزرگ را نیز که از نزدیک میشناسم دیدم همینگونه بود. اینها آنقدر اخبار بی بی سی و مانند آن را میخوانند که مزاجشان خراب میشود. اصلا به همه بد بین میشوند! 👈به آمریکا به انگلیس به اعراب به حزب الله به جمهوری اسلامی به داعش به سپاه!!! این را هم مقتضای کیاست و اطلاع و تقوا میدانند! ✋به نظرم این همان هدفی است که دشمن توانسته در اینگونه موارد به خوبی به آن برسد. چه هدفی؟! اینکه اینها را با همین حربه ی ساده از گردونه خارج کرده و با دستکاری در قوه تشخیص انسانهای سالم آنها را از نصرت پاکان باز دارد. آنها را به عناصری بی خاصیت و قاعدینی محتاط تبدیل نماید. نه ضرری برای طواغیت داشته باشند و نه سودی برای مصلحین واقعی. ⚪به یاد کلام امیر مؤمنان علی علیه السلام افتادم که: «مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ تُورِثُ السوء سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْيَارِ» خیلی روایت عمیقی است. شما وقتی با خطورات بد و شیاطین و اشرار و اخبار آنها و نگرش آنها و مانند آن انس بگیری دیگر مزاجتان خراب خواهد شد. دیگر به اخیار نیز گمان بد خواهید برد! قیاس باطل خواهید کرد! چنین چیزی نیز دقیقا به سود اشرار و طواغیت خواهد بود. 👈پاکان با نیروی پاکی و تمایل فطری انسانها به پاکی نمود و جلوه و قدرت پیدا میکنند. وقتی اینگونه القا شود که اصلا پاکی در کار نیست دیگر بازار پاکان نیز کساد خواهد شد. ✋آخر الامر چه میشود؟ اینکه اصلا انسانهای پاک نباید به دنبال فعالیت سیاسی باشند. بلکه اگر بودند مشکل دارند! اینها کار خبیثان و امنیتی هاست و هیچ امیدی در آن نبوده و تنها میتوان از آن غیبت کرد و بدی گفت! 👈جالب است که این تجویز غیبت کردن و بدی گفتن خودش باز به سود آنهاست. به گونه ای آنها را قوی تر جلوه میدهد. آخر اینها آنقدرها هم در خباثت هر چند بخواهند قوی نیستند که در تبلیغاتشان قوی هستند. 🔹بگذریم! در یکی از سخنرانی های امام خمینی دیدم که ایشان داستان جالبی را نقل فرمودند. فرمودند شخصی رو کرد به آیت الله کاشانی مبارز سیاسی معروف زمان معاصرمان و گفت: آقا شما چرا خودتان را به زحمت انداختید؟!آخر شما چرا در سیاست دخالت میکنید؟! سیاست شأن شما نیست! آیت الله کاشانی در جواب فرمودند: 📖«خیلی خری!» اگر من دخالت در سیاست نکنم پس کی دخالت بکند؟!
باسمه تبارک و تعالی (۱۴۳) «سرّ ضعف ایرانیان در کار گروهی» «ضرورت کار تشکیلاتی و برجسته سازی مفهوم تقوای اجتماعی» 🔴با انبوهی از نوشته هایم در برخی پوشه ها برخورد کردم که دیدم همینطور دارد خاک میخورد! خودم هم فراموششان کرده ام. یکی را اتّفاقی دیدم که در زمینه سرّ ضعف ما در کارگروهی بود. به ذهنم خطور کرد که بذلش کنم. 🔹رفقا به راستي چرا ما ايرانيان تا این اندازه در کار گروهی ضعیف هستیم؟ دور نرویم حتّی همین مؤمنین و حتّی همین حوزویان نیز کما بیش همینگونه ایم. 👈خیلی از مسائل دینی و فرهنگی و اقتصادی و مانند آن است که جز در سایه ی کار گروهی و تعاون به نتیجه مطلوب خود نمیرسد. ⛔️یکی از مشکلات حادّ جامعه ی ما این است که افراد نمیتوانند به همدیگر اعتماد کرده و یک نا امنی مرموزی از ناحیه ی یکدیگر احساس میکنند؛ لذا کار گروهی و شراکتهای مناسب شکل نمیگیرد تا بتوانند هم افزایی داشته باشند. ✋راستی چرا به دنبال همگرایی و در ادامه هم افزایی نیستیم؟! چرا هر کسی برای خودش مشغول است و ساز خودش را میزند؟! چرا یک تفکر سازوار و سیستمی نداریم؟! 👈وقتی به احوالات خود و دیگران نگاه میکنیم بیشتر شبیه پروتن هایی هستیم که برای پیش هم ماندنمان به چیزی شبیه انرژی هسته ای نیاز است. 🔹علاقه عجیبی به کار فردی داریم! به خودی خود اقتضاء افتراق داریم مگر پای قاسر نیرومندی در میان باشد. این قاسر معمولا یک نیروی رهبری کاریزما مانند امامی معصوم یا رهبر دینی بزرگ و یا یک سلطان مستبدّ و یا یک انگیزه ی اقتصادی قوی و یا در اجتماعات کوچکتر یک نیروی عاطفی نسبی و مانند آن است. گویا میل طبیعی ما به انفراد و جدایی است.