👈لذا به محض وقوع خلل در این عوامل قاهره اجزاء گروه به مدار طبیعی فردگرایی خود بازگشت میکنند.
⚪️از همینجا متوجّه میشویم که نمیتوان سرّ عدم بلوغ اجتماعی و کار گروهیمان را صرفا به نبود رهبر قوی و یا پشتیبانی اقتصادی مناسب و مانند آن تبیین نمود.
👈زیرا این عوامل نوعا نقش گونه هایی از قسر را در روند طبیعی ما به تفرقه بازی میکنند. لذا اجتماعهای ما علی جفا جرف هار است زیرا القسر لا یدوم. زیرا الضرورات تتقدّر بقدرها. زیرا عاملی درونی و درون زا نیست تا بتوان امیدوار به تداوم آن بود.
👈در همین ورزشهای رایج هم اگر دقت کنیم میبینیم ایرانیان معمولا در ورزشهای انفرادی مانند کشتی موفقترند و در ورزشهای تیمی نیز یا خیلی مصنوعی و ایزوله موفق بار آمده اند مانند والیبال و یا نقش مربی یا حمایتهای عاطفی و اقتصادی در موفقیتشان خیلی پر رنگ است. گویا به خودی خود ملائمت با کار تیمی ندارند.
👈یا در همین سیاست هم یک انتظار حد اکثری از دولت و حکومت داشته و مدام احساس میکنیم این نواقص اجتماعیمان تقصیر دولت است! برای فرافکنی با توجه به جهل و حب نفسی که داریم مدام مسئولین را عامل ناکامی هایمان میدانیم. انگار خودمان بی اشکالیم یا این مسئولین از خود ما نبوده و از مریخ آمده اند! غافل از آنکه پیش برد اهداف بزرگ ملی نیازمند همگرایی و هم افزایی و کار ملی است.
🔹رفقا دیده اید همه ی ما از انتصابات فامیلی و قبیله گرایی و رفیق بازی و مانند آن نالان هستیم! راستش این ناله کردن ندارد. یک مکانیزم طبیعی برای جوامعی است که با کار گروهی خو نگرفته و نمیتوانند به هم اعتماد کرده و به بلوغ اجتماعی در این زمینه نرسیده اند.
👈اصلا بحث گاهی در فامیل بازی یا عدم شایسته سالاری نیست. بحث در بسیاری از موارد بر سر این است که جز به این دایره محدود اعتماد و اطمینان ندارد. با همینها میتواند کار کند. شخص دیگری را نمیشناسد و به ریسکش نمی ارزد. اینها از تبعات فردگرایی ماست.
👈وقتی ما که با کار گروهی بزرگ نشده اید ولی مجبور میشویم برخی کارها را با نیروی گروه انجام دهیم به شکل طبیعی سراغ فامیل و قبیله و دوستان خودمان میرویم. لزوما به خاطر بی تقوایی و منفعت گراییمان هم نیست.
📣آری: (ما به کار گروهی اعتقاد نداریم!)؛ (ما ضرورت کار گروهی را باور نکرده ایم!)
🔸«استبداد شرقی»🔸
برخی از غربی ها این نقیصه را در فرهنگ ما تشخیص داده و آن را به یک اخلاق تاریخی رایج در میان شرقیان به نام اخلاق بردگی نسبت داده اند. میگویند اساسا احساس فرار از کار گروهی ریشه در تاریخ مشرق زمین دارد که اینطور بار آمده اند که یک شخص دیگری ایشان را سرپرستی نماید و ولایت امورشان به دست دیگری باشد نه اینکه خودشان با هم بنشینند و برنامه بریزند و گروهی حوائج خود را تأمین نمایند. اینها جز با شمشیر و استبداد آدم نمیشوند!
👈نقل شده است که یکی از سلاطین ساسانی زمانی کاری کرده بود و در مجلسی عمومی از حضار نظر خواست. یکی که خیلی از آداب و این تملق گویی ها خبر نداشت از طبقه ی ظاهرا معلمین برخاست و نقدهای خود را بر آن طرح بیان نمود.
👈سلطان گفت که تو از کدام طبقه هستی؟ گفت معلمین. دستور داد آنقدر با دواة بر سرش بکوبند تا بمیرد!
🔹بر اساس این نگرش حتّی بعد از ظهور اسلام نیز این اخلاق دیرین رنگ عوض کرده و با صورت بندی جدیدی به زیست خود در دنیای اسلام ادامه داد.
👈زمانی کار آنها با فرّ کیانی سامان می یافت و زمانی با ظلّ خلیفه و زمانی با استبداد سلطان و زمانی با ولایت امام و زمانی دیگر با دولتی نیرومند! در هر حال امری که همیشه بود آن بود که مردم در امور اجتماعی رعیتی بیش نبوده و یک نقص ذاتی دارند که جز با نوعی ولایت و سرپرستی خاصّ توان همکاری ندارند!
👈مردم اصلا لازم نیست در مورد امورات خودشان با مشورت و فکر و کار جمعی تلاش کنند بلکه همه ی این دست اموراتشان به عهده ی تدبیر استبدادی خارجی باید حل شود. خودشان نمیتوانند با شورا و کار تشکیلاتی حلش کنند!
👈خودشان توان کار گروهی و هم افزایی و فتح اهداف اجتماعی را ندارند! همه ی اینها به عهده ی پادشاه یا رهبری است که باید از آسمان روزی شود! در هر حال این اتهامات یا بعضا واقعیاتی است که به ما نسبت میدهند.
🔹البته بحث بر آن نیست که وجود رهبر یا امامی بزرگ چیز بدی است یا ضرورت ندارد! بلکه بر سر آن است که اقتضاء طبیعی ما چگونه است.
👈اساسا یکی از برکات جامعه ما آن است که به برکت اسلام و ائمّه اطهار علیهم السلام به نوعی همگرایی رسیده ایم. ما ایرانیان همه مانند فرزندانی که تا والدین در دنیا هستند بر محور آنها ألفت دارند سر سفره امام رضا علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام نشسته ایم.
👈تا اندازه ای از این حقیقت عظیم بهره برده ایم هر چند بسی بیشتر میتوانستیم بهره ببریم. همان چیزی که جلوه هایش را در ایّام اربعین میتوان دید. به تعبیر حضرت صدّیقه طاهره در خطبه فدکیه:
📖«فَرَضَ اللَّهُ طاعتَنا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ إمامَتَنا لَمّاً مِنَ الْفُرْقَة»
⚪در هر حال در این نگاه آنچه باعث اشکال در عدم کار تشکیلاتی بین مؤمنین است آن است که اینها قبل از آنکه مؤمن باشند ایرانیانی بار آمده در فضای استبداد شرقی هستند.
📎امام خمینی ره با تشخیص دقیق خود در همین زمینه سعی نمود با استفاده از نیروی خارق العاده رهبری خود به مؤمنین ایرانی رشدی اجتماعی داده و به آنها لزوم اتّحاد و کار جمعی برای رسیدن به اهداف بزرگ را بیاموزد.
👈امام خمینی به دقّت به همین مسأله در کتاب البیع اشاره نموده و میگوید:
📖«ولو کان لهم رشد سیاسیّ واجتماعیّ ، أمکن لهم حلّ الکثیر من المسائل المبتلى بها بتبادل الأفکار ، والتفاهم والتفکیر فی حاجاتهم السیاسیّة والاجتماعیّة . ومن القوانین الاقتصادیّة والحقوقیّة والاجتماعیّة والسیاسیّة ، لرأى أنّ الإسلام لیس عبارة عن الأحکام العبادیّة والأخلاقیّة فحسب ، کما زعم کثیر من شبّان المسلمین بل وشیوخهم وذلک للتبلیغات المشؤومة المسمومة المستمرّة من الأجانب وعمّا لهم فی بلاد المسلمین طیلة التاریخ لأجل إسقاط الإسلام والمنتسبین إلیه عن أعین الشبّان وطلاّب العلوم الحدیثة ، وإیجاد الافتراق والتباغض بین المسلمین قدیمهم وحدیثهم . وقد وقفوا فی ذلک إلى حدّ لا یتیسّر لنا رفع هذه المزعمة والتهمة بسهولة ، وفی أوقات غیر طویلة . فعلى المسلمین وفی طلیعتهم الروحانیّون وطلاّب العلوم الدینیّة القیام بوجه تبلیغات أعداء الإسلام بأیّة وسیلة ممکنة ، حتّى یظهر أنّ الإسلام قام لتأسیس حکومة عادلة»
🔸«مشکل مؤمنین در عدم کار تشکیلاتی در چیست؟»🔸
رفقا حقیقتش آن است که ما عمدتا چوب عدم تعاون ایمانی برای پیش برد اهداف بزرگ را میخوریم. بسیاری از کارها جز در سایه ی چنین تعاونها و کارهای گروهی میسّر نیست. حتّی همین امر به معروف و نهی از منکرها! همین کارهای اقتصادی! همین کارهای فرهنگی! هر کداممان کار خودمان را میکنیم و به خاطر همین صدایمان بلند نمیشود! در ورزش انفرادی هم موفقتریم.
👈هم افزایی نداریم. بلکه گاهی اثر کارهای هم را هم خنثی میکنیم! شاید از تبعات همین عدم بلوغ اجتماعی است که مدیر جدید در چنین فضاهایی معمولا به معنای خراب کردن کارها و کارنامه مدیر قبلی و شروع فرایندهای جدید است. معمولا میلی به ادامه فرایندهای قبلی وجود ندارد. اصلا نقص است!
👈سرّش چیست؟ گفتیم به این نکته برمیگردد که ما قبل از آنکه مؤمنینی مسلمان باشیم ایرانیانی دارای اخلاقهای تاریخی موروثیم. البته تحقیق این امر فعلا مدّ نظرمان نیست. شاید هوش ایرانی یا عوامل دیگر مانند اقتصاد نفتی در زمان ما نیز در فردگرایی ما بی تاثیر نبوده!
👈ولی در هر حال مهمترین عامل توسعه در هر کشوری، ابزار، فناوری و پول نباشد، بلکه نیروی انسانی باشد که اتحاد و همکاری این نیروها میتواند موانع پیشرفت و آبادانی را سریعتر و با زحمت کمتری از سر راه بردارد.
✔الگوهای رفتاریمان نیز که معمولا سیاستمداران و علما بوده اند با توجه به کیفیت حکمرانی و یا سنخ فردگرایی موجود در علوم اجتهادی به شکل نا ملموس ما را به کارهای فردی دعوت نموده اند. بلکه شاید این اخلاق نسبتا تاریخی خود عاملی برای رواج الگوهای اجتهاد فردی و یا نظامهای استبدادی بین ما نیز بوده است.
👈مثلا اگر در همین علوم سنتیمان دقت کنیم میبینیم علاقه عجیبی به کار فردی داشته ایم! دنبال ابتکارات دیگران را نمیگیریم تا با تلاش گروهی در تاریخ اندیشه آن بذرها و نهالها را به درختان مثمر تبدیل کنیم. دنبال آنیم که خودمان از صفر چیزی بگوییم یا حرف دیگران را بدون ذکر منبع به خود نسبت دهیم!
👈از همینجا مفهوم مالکیت معنوی هم بینمان جا نیافتاده است! خود همین امر به جنبه ی کار تشکیلاتی علم برای پیش برد اهداف کلان آن که باعث ظهور مکاتب غنی علمی است لطمه زیادی زده است. باید ابر مردانی مانند ملا صدرا بیایند و یک تنه خودشان یک مکتب علمی تاسیس کنند و الا ما با کار گروهی به چنین مکاتبی نرسیده ایم.
🔵ولی الآن بنده چیز دیگری میخواهم بگویم. آن هم این است که مشکل مؤمنین صرفا این اخلاق تاریخی نیست. بلکه:
🔻مؤمنین که در هر حال انفعال خاصّی از فرهنگ دینی میتوانند داشته باشند مشکلشان در عدم استنباط و برجسته شدن مفهوم «تقوای اجتماعی» است🔺
👈ما شاید به خاطر همان اخلاق موروثیمان یا برخی کم کاری ها عمدتا اخلاق فردی اسلام را برجسته کرده ایم.
✔اصلا حتّی عرفا و پاکانمان هم گاهی از عرصه ی تقوای اجتماعی غافلند! عرصه ناشناخته است! وقتی چنین است تقوایش هم فهمیده نمیشود. اینکه انسان به خاطر خدا وظیفه دارد که موانع را کنار زده و برای پیش برد اهداف دست به تعاون و کار تشکیلاتی بزند. این خودش مصداق تقوا است. این خودش معنویت می آورد. نورانیت می آورد. کسی که اینطور نیست تقوایش کم است. آیا ما درک دینیمان به این بلوغ رسیده است؟!
🔸تاکید اسلام بر ضرورت کار گروهی🔸
این در حالیست که تعابیر مهمی در دین اسلام در لزوم تقوای اجتماعی و در جهت همگرایی بین مؤمنین و لزوم هم افزایی بین آنها وجود دارد که بسیار قابل توجه است مانند دستور به تعاون علی البرّ والتقوی و دستور به صابروا و رابطوا همراه اصبروا و همینطور بیان امر به معروف و نهی از منکر و همینطور ولایت مؤمنین نسبت به هم و همینطور ثوابهای بالای اجتماع مؤمنین و مذاکره و پرهیز از تفرقه و به زیارت برادر دینی رفتن و رفع حوائج ایشان و... .
👈همینطور عبادات اسلامی نیز به صورت اجتماعی بریده شده است مانند نماز جماعت و جمعه و حج و رهبانیة امتی الجهاد فی سبیل الله ... .
👈واقعا اگر کسی مقداری شمّ جامعه شناسانه داشته باشد و این دستورات را ببیند به قطع میرسد که این دین دنبال تعاون اجتماعی و کار گروهی بین مؤمنین است.
👈ولی چنین امری و چنین بعد مهمی از دین هنوز شکوفا نشده است. یک مقدار از بعد اجتماعی دین را امام خمینی با نظریه ی ولایت فقیه آشکار کرد ولی هنوز ابعاد مهمی از دین وجود دارد که هنوز استنباط قطعی و واضح و تبلیغ نشده و به تعبیر دیگر در مورد آنها نفر هنوز محقق نگشته است.
🔹بلکه بالاتر از این در قرآن کریم به صورت واضح احکامی خاص برای اجتماعات ورای احکام افراد بیان شده است در سعادت و شقاوت که کاشف از عمل اجتماعی افراد نیز میباشد که هر انسانی یک شأن فردی دارد و یک شأن اجتماعی؛
📎به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان:
📖«و هذه الرابطة الحقیقیة بین الشخص و المجتمع لا محالة تؤدی إلى کینونة أخرى فی المجتمع حسب ما یمده الأشخاص من وجودهم و قواهم و خواصهم و آثارهم فیتکون فی المجتمع سنخ ما للفرد من الوجود و خواص الوجود و هو ظاهر مشهود، و لذلک اعتبر القرآن للأمة وجودا و أجلا و کتابا و شعورا و فهما و عملا و طاعة و معصية ...»
🔸«اشاره ای فقهی به بحث تقوای اجتماعی»🔸
آری رفقا! یک بعد مهم از تقوی که هنوز به گفتمان تبدیل نشده است تقوای گروهی و اجتماعی است که چیزی غیر از تقوای فردی است. یعنی انسان دغدغه ی همگرایی با دیگران و تشکیل گروه برای تعاون بر برّ و تقوی و امر به معروف و نهی از منکر و ترویج دین و ارشاد و... داشته باشد.
👈بسیاری از اغراض دینی در سایه و قدرت چنین تعاون و کار گروهی قابل تحقق است. حال نکته در این است که مؤمنین نوعا در مراقبات خود درک صحیحی از تقوای اجتماعی ندارند بلکه معمولا مراقبات عبادی و دینی تا قبل از انقلاب اسلامی ایشان را به انزوا و عزلت میکشاند.
⚪به عنوان مثال اگر در تاکسی تشخیص میدهیم تذکر دادن به حجاب کسی یا نوار خاصی اصلا تأثیری نداشته که هیچ مفسده هم ممکن است داشته باشد فورا به ذهنمان متبادر میشود که دیگر وظیفه ای نداریم.
✅این تبادر ناشی از این پیش فرض قبلی است که تنها شأن فردی خود را در قبال وظایف لحاظ میکنیم و چون به صورت فردی توانی در این قبیل مسائل در خود نمیبینیم گمان میکنیم که نزد مولی معذر داریم. لکن اگر از زاویه ی شأن اجتماعی به این نوع وظایف نگریسته شود کاملا ممکن است که بتوانیم با کار گروهی وتشکیلات و تعاون به نوعی به همراه برادران دینی دیگر قدرت نفوذ پیدا کرده و مصداق اولو بقیة شویم که به راحتی بتوانیم از این بُعد خود این قبیل وظایف را محقق کنیم.
✅چون امر مولی به تحقق برخی پدیده ها مطلق است مانند جلوگیری از مظاهر فساد پس وقتی عبد معذر پیدا میکند که حتی نتواند از راه تعاون با مؤمنین به این قبیل وظایف عمل نمایی والا ممکن است ادعاء شود که مستحق عقاب است.
👈در هر حال این یک مثال جزئی است از اینکه چطور ما از تقوای اجتماعی خود غفلت میکنیم و این رشته سر درازی میتواند داشته باشد.
🔹به یاد روایت معروفی افتادم که مسعدة بن زیاد از امام صادق علیه السلام نقل کرده؛ کسی از ایشان در مورد «فللّه الحجّة البالغة» پرسید و حضرت در پاسخ فرمودند:
📖«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَبْدِی أَ کُنْتَ عَالِماً فَإِنْ قَالَ نَعَمْ قَالَ لَهُ أَ فَلَا عَمِلْتَ بِمَا عَلِمْتَ وَ إِنْ قَالَ کُنْتُ جَاهِلًا قَالَ لَهُ أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّى تَعْمَلَ فَیَخْصِمُهُ وَ ذَلِکَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَة»
👈در اینجا نیز میتوان گفت حجّة بالغة وجود دارد. گفته میشود بنده ی من آیا توان تحقّق این اهداف اجتماعی را داشتی؟
👈اگر بگوید آری گفته میشود پس چرا عمل نکردی و اگر بگوید نداشتم گفته میشود پس چرا دنبال تعاون با دیگر مؤمنین نرفتی تا توان پیدا کنی؟!
باسمه تبارک و تعالی (۱۴۴)
«خلود در جهنّم»
آیا برخی از آنهایی که میبینیم قرار است تا ابد در جهنم عذاب بکشند؟!
🔴وقتی پیرامون خودمان نگاه میکنیم انسانها را در طیفی از خوبی و بدی شناور میبینیم! در طیفی از پاکی و آلودگی! مانند رنگهای مختلفی که با آنها تابلوی آفرینش کشیده شده است. خوب خوب یا بد بد معمولا کمتر پیدا میشود.
💡به ذهنم خطور کرد اگر با چشم قیامتی و نه برزخیمان به این انسانهای پیرامونمان از منظر زندگی ابدی که در پیش دارند و از حیث بهشت و جهنّمی بودنشان و در ادامه از حیث کیفیت جاودانگیشان نگاه کنیم چقدر مسأله عجیب و تکان دهنده میشود!
👈برخی از اینها یک ضرب مانند تیری که از چلّه ی کمان رها شود به بهشت میروند و آن هم در آن درجات بالای بهشتی و آن هم تا ابد!
👈برخی دیگر یک ضرب به جهنّم میروند و آن هم در درکات عمیق آن و آن هم تا ابد! بیشتر انسانها نیز در میان این طیف قرار میگیرند!
✋بد نیست گاهی چشم قیامت بینمان به انسانها باز شود! گویا قرآن کریم گاهی انسان را دعوت به شهر تماشا میکند.
✋البته در بیشتر موارد نمیتوانیم قضاوتی قطعی داشته باشیم ولی همینکه اینگونه اطرافمان را ببینیم خیلی تأثیر عمیقی بر روح و روانمان میگذارد!
👈واقعا با چه کسی معاشرت میکنیم؟! چه کسی را الگوی خودمان قرار میدهیم؟! درون کدام حزب هستیم؟!
👈وقتی صحنه را اینگونه دیدیم دیگر حبّ و بغضهایمان تغییر میکنید. الگوهایمان تغییر میکند! در عالم سیاست امامانمان تغییر میکند! دیگر به هر کسی دست دوستی و تبعیّت نمیدهیم. نبرد عظیم بین جنود عقل و جهل را بهتر درک میکنیم.
🔵از مسائل مهم انسان شناسی مسأله بقای نفس بعد از مرگ است. اگر بقای نفس اثبات شد بعد از آن نوبت به بحث از خلود نفس میرسد. ابدیّت نفس! اینکه دیگر هستیم که هستیم که هستیم! جاودانگی نیز یا در بهشت قابل تصویر است و یا در جهنّم. در اینجا مسائل زیادی متولّد میشود که فعلا مدّ نظر نیست.
👈به مناسبتی مطالب و فیشهای سابقم را در زمینه خلود در جهنّم باز بینی کردم. آیا به راستی برخی انسانها تا ابد و تا همیشه بعد از مرگشان گرفتار عذاب خواهند بود؟! تصوّرش هم سنگین است. اگر واقعا چنین است انسان شناسی انسان خیلی تغییر میکند.
✋رفقا انسان وقتی در ابدیّت فکر میکند حیران میشود چه رسد به اینکه در جاودانگی و خلود در عذاب فکر کند! ناراحتی از شرور دنیایی در برابر خلود در عذاب جهنّم اصلا به چشم عقل نمی آید!
👈آدمی به سادگی شاید باورش نشود ولی امری است که هم عقل و هم نصوص متکرّر قرآن کریم بر این امر حیرت آور دلالت دارد.
👈اینکه عدّه ای تا ابد قرار است در آتش سوزان و یا گاهی زمهریر و سرمای وحشتناک جهنّم به سر ببرند!
👈هیچ نجاتی و هیچ امیدی نخواهند داشت! گویا با اهانتی تمام در سیاه چال عوالم خلقت تا ابد الآباد در زمره فراموش شدگان قرار میگیرند!
👈مسأله شان این نیست که مدّتهای بسیار بسیار طولانی قرار است چنین باشند! بله برخی چنینند که: «لابِثینَ فِیها احقَاباً»؛ ولی مسأله اینها این است که اصلا تا ابد در عذابند! «فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أَبَدا» مسأله «و لَهم عذابٌ مُقیمٌ» است.
✔رفقا میدانید ماجرا چیست؟! ماجرا این است که ما در دنیای بسیار پر اسراری زندگی میکنیم! خیلی در عالم آفرینش خبرهاست! از آن طرف انسان پر رمز و رازترین آفریده ی خداوند متعال است! ماها هنوز خودمان را نشناخته ایم! اگر مقداری اندک با خودمان آشتی کنیم و خودمان را به یاد بیاوریم اینها دیگر هضمش برایمان دشوار نیست! تازه میفهمیم به راستی انسان میتواند چقدر نورانی و یا چقدر ظلمانی شود! به راستی انسان چقدر عظمت دارد! هم در مراتب پاکی و هم در مراتب پلیدی! ما آنقدر غافل و مشغول بازی و لهو شده ایم که گاهی وقتی با حقایقی مانند مرگ و خلود مواجه میشویم چرتمان پاره میشود! مساله همین پاره شدن چرتمان است نه اینکه در این حقایق خللی باشد!
✅فعلا قصدم بیان اسبابی که باعث خلود عده ای در عذاب جهنّم میشود نیست. خودش موضوع دیگری است. برخی مانند خوارج خلود را معلول گناه کبیره میدانند و برخی معلول شرک و برخی دیگر معلول عناد و استکبار و جحود! تحقیقش بماند برای بعد!
⚪فقط میخواهم بگویم این دسته واقعا وجود دارند و برخلاف برخی شبهات که حتّی از جانب بزرگان بیان شده این دسته هیچ امیدی برای نجات نخواهند داشت!
👈رفقا خلود برخی از انسانها در جهنّم از جمله اسرار انسان شناسی است که قرآن کریم بارها و بارها از آن پرده برداشته و بر آن تأکید نموده است. دهها آیه در این زمینه به شکل صریحی دلالت دارد.
🔷دشواری هضم خلود برخی انسانها در جهنّم باعث شده که در تاریخ اسلام اقوال متعدّدی در زمینه توجیه و تأویل معنای این خلود بیان شود.
👈مثلا گاهی در توجیه خلود برخی در جهنّم که مورد تأکید قرآن کریم است گفته شده که در همان جهنّم به عذاب خو گرفته و عذاب برایشان عذب میگردد!
👈و یا اینکه گفته اند آنچه قرآن میگوید آن است که خود جهنّم همراه کسی که در آن است خلود دارد ولی نگفته که برخی انسانها بعینه خلود در جهنّم دارند! به قول ملاصدرا در اسفار:
📖«لا منافاة بين عدم انقطاع العذاب عن أهل النار أبدا و بين انقطاعه عن كل واحد منهم في وقت»
👈گاهی نیز برای تأیید این اندیشه به ضمیر جمع در آیه شریفه: «اصحاب النار هم فیها خالدون» استدلال شده است!
👈بنده در جایی حدود ۱۰ قول را در این زمینه در تتبّعی گسترده جمع آوری کرده ام. لااقل نشان میدهد این مساله حتی برای مومنین چقدر سنگین بوده است!
🔴به صورت کلی سه نوع اندیشه جدی در انکار خلود در جهنّم در دنیای اسلام ظاهر شده است:
✔یک دسته پیروان اندیشه عرفانی ابن عربی میباشند که با تکیه بر اصل سبقت رحمت بر عذاب و ذاتی بودن رحمت و عارضی بودن عذاب بر عذب شدن عذاب تأکید میورزند. البته همانطور که خود ابن عربی در فتوحات اشاره میکند پیش از او در بین عرفاء در این مسأله اختلاف بوده است.
✔دسته دیگر پیروان فلسفه میباشند که با تکیه بر استحاله دائمی و اکثری بودن قسر بر اساس حکمت و عنایت باری تعالی بر لزوم رفع عذاب اصرار دارند. ملاصدرا در جلد نهم اسفار در «فصل في كيفية خلود أهل النار في النار» به تفصیل به بحث فلسفی پیرامون خلود در عذاب جهنم پرداخته و اندیشه ابن عربی را پذیرفته است و همینطور در جلد چهارم تفسیر نیز بحث مبسوطی پیرامون خلود مطح نموده لکن در کتاب عرشیه که در انتهای حیات خود نگاشته است از این اندیشه بازگشته است.
✔و دسته سوم بر اساس مبانی کلامی با تکیه بر نوعی حسن و قبح عرفی و با الهام گرفتن از برخی از روایاتی که اهل سنت در زمینه انقطاع عذاب نقل نموده اند اصرار دارند که جاودان بودن انسان در عذاب با رحمت و عطوفت الهی سازگاری ندارد. ابن قیّم جوزیه در کتاب حادی الأرواح ضمن آوردن ۲۵ دلیل بر ردّ خلود در جهنّم بر این اندیشه اصرار ورزیده است.
🔸«شبهات پیرامون خلود در جهنّم»🔸
شبهات متعدّدی در زمینه خلود در جهنّم مطرح شده است. در اینجا به عنوان نمونه برخی را ذکر میکنم:
⚪۱- عمل محدود با جزاء نامحدود تناسبی ندارد پس خلود در عذاب جهنم جزائی باطل است.
🔸پاسخ: عمل محدود با جزاء نامحدود وقتی تناسب ندارد که منشأ ایجاد اعتقادات و ملکاتی دائمی برای انسان نشود. ولی اگر انسان به واسطه این رفتارهای جوارحی و جوانحی محدود صوری نامحدود پیدا نماید به واسطه ثبات این صور و نیّات میتواند جزاء ثابتی پیدا نماید.
⚪۲- خلود در عذاب جهنم خلاف رحمت الهی است. توضیح اینکه عذاب طولانی مدت چه رسد به خلود در عذاب امری است که خلاف رحمت و عطوفت است و از انسانهایی که اندک رحمتی داشته باشند صادر نمیشود چه رسد به کسی که ارحم الراحمین است. این شبهه در عرفان و همینطور در نگاههای عرفی شایع است. گاهی این شبهه با استدلال به «سبقت رحمته غضبَه» موجّه گردیده است.
🔸پاسخ: رحمت خداوند متعال رحمتی عقلی است که مبتنی بر ایصال مستعدین به آن چیزی است که طالب آن هستند چه در مراتب خوبی و چه در مراتب پلیدی! نه عطوفت و رقت قلبی غیر عقلانی که ساحت الهی از آن منزه است زیرا مستلزم آن است که خداوند متعال دارای ماده است در حالیکه میدانیم واجب الوجود بالذات واجب الوجود من جمیع الجهات میباشد. به عبارتی اینکه شخصی خلود در عذاب داشته باشد خودش مقتضای رحمت عامه خداوند متعال است.
🔸ثانیا در سیره های عقلائی نیز این امر مسلم نیست که مطلقا حکم به رحمت عاطفی بنمایند. توضیح اینکه اگر روشن شود که شخصی که مستحق زندان و عذاب است به واسطه گناه بسیار بزرگی که کرده اگر دانسته شود که اصلا از آن گناه توبه نکرده و بارها به آن تصریح نماید به نحوی که اگر بار دیگر زمینه برای آن مهیا شود دوباره آن را تکرار خواهد کرد در چنین فرضی نمیتوان ادعاء نمود که عقلاء عذاب او را تخفیف خواهند داد بلکه در مواردی دیده میشود که در چنین فرضی به اشد شیوه های عذاب محکوم شده اند.
🔸گویا افرادی که چنین شبهه ای دارند دچار یک قیاس به نفس باطلی نیز شده اند زیرا گمان کرده اند گویا شخصی مانند آنچه از احوالات خود سراغ دارند به واسطه ارتکاب برخی اعمال یا داشتن برخی عقاید سزاوار عذاب ابدی شود در حالیکه امید به لطف و رحمت خدا داشته و عنادی نیز ندارد و تنها شهوات و جهلهای آنها ایشان را به مخالفت سوق داده است ولی آنچه ظواهر دینی بر آن دلالت دارد خلود افرادی است که معاند و مستکبر میباشند؛ افرادی که بعد از دیدن حقیقت باز هم از آن روی برتافتند و تراکم زشتی ها هیچ نقطه روشنی را در وجود آنها باقی نگذاشته است و خود با کمال میل این الم را برای خود انتخاب نموده اند و شاید این عده نیز بسیار اندک باشند.
🔸اما در مورد سبقت رحمت الهی بر عذاب خداوند متعال باید گفت در اینجا خلود در عذاب منافاتی با قاعده سابق بودن رحمت بر غضب ندارد. توضیح اینکه صورت شقاوتی که انسان با خود آن را به عالم دیگر برده است مقتضی عذاب دائمی است و ترتب عذاب دائمی بر این صورت که طالب این اثر است عین رحمت عامه است و به این لحاظ باطن این غضب نیز رحمت است و رحمت بر غضب پیشی گرفته است لذا منافاتی با آیه شریفه: «ور رحمتی وسعت کل شیء» ندارد.
⚪۳-انسانها بر فطرت توحیدی آفریده شده اند و خلود در عذاب مستلزم قول به وقوع قسر دائمی است که مخالف با حکمت و عنایت الهی (یعنی علم فعلی به نظام احسن) در خلقت قوه مقسوره است که مقتضی ایصال به غایت می باشد. این شبهه را میتوان مهمترین شبهه فلسفی در زمینه خلود در عذاب دانست. این شبهه در فضای فلسفی مطرح بود و ملاصدرا در اسفار آن را پذیرفته است.
🔸پاسخ: اولا این مطلب خلاف تصریحات قرآنی است که خلود ابدی است و اینکه تخفیف عذاب نخواهند یافت.
🔸ثانیا ممکن است که انسان فطرت ثانوی پیدا نماید به این وجه که همین فعلی که قبلا به صورت قسری از طبع اول صادر میشد و ناملائم محسوب میگشت به مرور به اثر طبیعی صورت دوم مکتسب که بسان نوع مجرد دائمی الوجودی تحت انسانیت است تبدیل شده و از این جهت ملائم وجود او گردد. به عبارت دیگر مانعی وجود ندارد که انسان از فعلی که از او صادر میشود از وجهی درک ملائمت و از وجه دیگر درک الم نماید. نظیر این امر را میتوان در عادتهای مضره مانند عادت به مواد مخدر دانست که ولو شخص از حیث عقل نظری شاید بیش از دیگران عالم به مضرات آن بوده و آثار آن را از مشکلات اجتماعی و خانوادگی و اقتصادی و... بالفعل میبیند ولی به دلیل اعتیاد عقل عملی او به این عادت با کمال اشتیاق به دنبال همان چیزی میرود که از آن بسیار اذیت شده و آرزوی آن را دارد که از آن رها شود. در اینجا نیز انسان با کسب برخی از ملکات خبیثه که به نوعی تعلق به ماده و نفرت از عالم قدس برمیگردد در هنگام مرگ حقیقت داستان برایش کشف شده و آثار این ملکه مکتسبش بسیار برای او عذاب آورد خواهد بود در حالیکه از جهت ملکه ای که صورت نفس او گشته است چاره ای از صدور این آثار از خود نمیبیند اعاذنا الله من ذلک. به عبارت دیگر انسان میتواند در اثر حرکت جوهری فطرت اولی خود را باطل نماید و دیگر در این صورت قسری در میان نخواهد بود.
🔸ثالثا قاعده فلسفی عدم دوام قسر دائمی و اکثری در مورد قاسر شخصی صادق بوده و در قاسر نوعی اثبات نشده است. لذا همانگونه که مرحوم علامه طباطبایی در حواشی اسفار میگویند این استدلال نمیتواند قسر نوعی را ابطال نماید. دوام عذاب زمانی ممنوع است که لزوما عذاب که قاسر است به صورت عذاب شخصی تصویر شود در حالیکه خلود در عذاب با قسر نوعی و آن هم از نوع تبدّل و توارد عذابی بعد از عذابی نیز قابل تصویر میباشد. همان چیزی که در آیات قرآن کریم بر آن تأکید شده و ملاصدرا نیز در عرشیة در مورد آن میگوید:
📖«و أما أنا و الذي لاح لي بما أنا مشتغل به من الرياضات العلمية و العملية أن دار الجحيم ليست بدار نعيم و إنما هي موضع الألم و المحن و فيها العذاب الدائم لكن آلامها متفتة متجددة على الاستمرار بلا انقطاع و الجلود فيها متبدلة و ليس هناك موضع راحة و اطمينان لأن منزلتها من ذلك العالم منزلة عالم الكون و الفساد من هذا العالم»
👈البته این بحث سر درازی دارد و گاهی به اموری دیگر مانند تعلیق خلود به مشیّت در برخی آیات و قبیح نبودن خلف وعید و شبهاتی مانند آن نیز استدلال میشود که پاسخ آن را باید در مجال دیگری داد.
👈رفقا واقعیّتش آن است که اگر خلود برخی انسانها در عذاب جهنّم را نپذیریم دچار نوعی سفسطه در منطق فهم الفاظ میشویم. تعارف که نداریم! قرآن کریم در این زمینه نص مکرر دارد. آری بی تردید برخی چنین سرنوشت شومی خواهند داشت! اعاذنا الله و ایّاکم من عذاب الجحیم بحقّ محمّد و آله الطاهرین.
باسمه تبارک و تعالی (۱۴۵)
«مختصات اخلاق توحیدی در منظومه اخلاقهای رایج بشری» (۳)
«شیطانی به نام اخلاق»
🔷به مناسبت روایت شریف «كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً» در زمینه فلسفه اخلاق و اخلاقهای مختلف رایج بین بشر صحبت کردیم
🔻راستی که فلسفه اخلاق علم مهمی است. میدانید چرا؟!برای اینکه بهتر از هر چیزی زیر آب اخلاق را زده است!همان چیزی که گاهی شیطان راه سعادت انسانهاست!شاید باورش سخت باشد ولی اخلاق خودش میتواند از مهمترین عوامل دین گریزی بشر باشد🔺
👈رفقا شیاطین، اخلاق نیک را که از مناظر زیبا و طبیعی راه تقرّب به خداوند متعال است را دزدیده و آن را برای فلسفه های باطل دیگر و مقاصد و راههای تاریک خود خرج کرده اند
✔هنوز هم یکی از دشوارترین چیزها این است که به دیگران بفهمانیم بابا اینها اخلاق را از وادی ایمان دزدیده اند! از طرفی اصلا مؤمن بد اخلاق بسیار بهتر از کافر خوش اخلاق است! طرف مقایسه نیستند! تقوا و عمل صالح مهم است نه اخلاق! کافر به خودی خودش هیچ ارزشی ندارد. اخلاق و رفتارش پیشکش!
🔹بسیاری در مغالطه ای آشکار گمان میکنند دین برای اخلاق آمده است!از همینجا در بسیاری از قضاوتهای خود دچار اشتباهات فاحش میشوند!
👈فکر میکنند در غرب مسلمان نیست ولی اسلام هست!گاهی در برابر بدیهیات دینی و عقلی استدلال روایی هم میکنند! همین اخلاقی که با آن زندگی دنیایشان میگذرد!
👈سخت است که بپذیرند اخلاق منهای خداوند متعال و تقرّب به سوی او ارزشی ندارد. به خاطر همین دم از دین انسانیّت میزنند!
👈به خاطر همین گمان میکنند دین چیزی جز همین خوب بودن به معنای اخلاق و ادب ظاهری نیست! زهی خیال باطل!
👈متدینین ما نیز عمدتا برای اثبات حقانیت خود سعی در برجسته کردن جنبه هی اخلاقی دین و اولیاء دین میکنند! زهی غفلت!
👈سابقا در بذل خاطر شماره ۱۲۶ در مورد فتح قلّه های عوالم وجود و لذّت انسان سخن گفتیم. چنین انسان با اخلاقی هیچ قله ای را فتح نخواهد کرد. میتواند سرتاپا در ظاهر اخلاق و ادب باشد ولی در ظلمات و تاریکیهای متراکم! هیچ نوری نداشته باشد!
🔹از همینجاست که در قرآن کریم همواره بر ایمان و عمل صالح تأکید شده است. عمل صالح قرآنی که اخلاق نیست. عملی است که در آن ایمان موج زده و مقصد و مقصودش خداوند متعال و مراتب تقرّب است.
👈در عمل صالح دو امر شرط است. یکی اینکه ذات عمل نیک باشد و دیگر اینکه به قصد تقرّب به خداوند متعال باشد. چنین عملی است که نورانیت می آورد.
👈از همینجاست که مراتب انسانها بر اساس روایات اهل بیت علیهم السلام در مراتب اسلام، ایمان، تقوا و یقین برشمرده شده است.
🔴حال چه میخواهم بگویم؟! میخواهم بگویم بهترین چیزی که در زمان ما پرده از ظلمت و حجاب اخلاق در مسیر خداپرستی واقعی برمیدارد همین علم فلسفه اخلاق میتواند باشد.
🔻فلسفه اخلاق با ژرف نگری پیرامون سرچشمه های اخلاقهای مختلف از رسوایی اخلاقهای بشری پرده دری کرده است. نشان داده که همین اخلاقهای به ظاهر دلربایی که فطرتهای الهی انسانها را فریب میدهد چقدر میتواند باطن رسوایی داشته باشد! چقدر غایاتشان بعضا کوتاه یا مهمل است! برخی اساسا بر محور نوعی تناقض و جهالت استوار شده اند! یک وقت نکند گول اینها را بخوری!🔺
🔹بگذارید مثالی بزنم! مثلا شخصی را میبینید که راستگو و مهربان است و به کسی ظلم نکرده و به دیگران کمک میکند. بیایید با هم ببینیم از منظر فلسفه اخلاق چنین شخصی اخلاقش چه ماهیتی میتواند داشته باشد؟
👈چنین شخصی ممکن است چنین اموری برایش از روی واقعیّت و ایمان و عقیده تعریف نشده و صرفا یک سلیقه و احساس و یا تبعیت از برخی توصیه های شخصی یا قراردادهای اجتماعی باشد.
👈ممکن هم هست واقعا پای عقیده ی خاصی در میان باشد. در اینجا نیز گاهی به خاطر آن دست به این کارها ممکن است بزند که از آن لذّت میبرد! یا عواطفش چنین اقتضائی دارد و اگر اینطور نباشد ناراحت میشود! و یا فکر میکند میکند چنین امری باعث میشود جامعه بهتری داشته باشد و یا حتّی به آرامش خاطر رسیده و یا دیگران او را به فضیلت بشناسند!
⚪ماشالله ماشالله! ببین ورای ظاهر زر ورق اخلاق چه باطنی میتواند داشته باشد! نیّتها را ببین! همّتها را ببین! آیا اینها برای انسان نور می آورد؟! بله اینها انسان را میتواند به همان چیزی برساند که انسان نیّتشان را کرده است:
📖«إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ وَ إِنَّمَا لِامْرِئٍ مَا نَوَى فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ لِامْرَأَةٍ يَتَزَوَّجُهَا أَوْ لِدُنْيَا يُصِيبُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ»
👈افسوس که اینها همه کسراب بقیعة یحسبها الظمآن ماءا است. همه فانی است زیرا ذو المقدّمه اش فانی است.
👈چنین اخلاقهایی خودشان سدّ راه هستند و باعث اشتباه و شبهه برای انسانها!
✅انسانها از آنجا که بر فطرت الله مفطورند وقتی این نقشهای دلفریب اخلاقی را میبینند فکر میکنند از جنس همان کشش باطنی مرموزی هستند که در وجودشان احساس میکنند. از همینجا فریبش را میخورند و متوقف میشوند.
👈یک جوری وقتی برخی نظمها و برخی اخلاقهای اداری و... را مثلا در یک کشور غربی میبیند آب از لب و لوچه اش جاری میشود که واقعا دلش میرود! حاضر است برود تا آخر عمر کنار آنها زندگی کند! پدر و مادر و فامیل و تاریخ و همه را ترک کند و برود! این کم شیطانی است؟!
🔻همه ی این اختلافها هم ریشه در اختلاف در این دارد که آنچه مطلوبیّت غیر وابسته و ارزش ذاتی دارد چیست؟ معدن ارزش کجاست؟ چشمه و کانونش کجاست؟ اختلاف نظر در آنچه ارزش ذاتی دارد موجب اختلاف نظر در ارزش گذاری امور اختیاری و اختلاف در انتخاب روش زندگانی است🔺
🔵البته نمیخواهم بگویم همه ی این اختلافها زیر سر نظر و تفکّر است. برخی اختلاف ها در احکام اخلاقی ناشی از اختلاف در فهم و نظر نیست. بلکه از اختلاف در التزام عملی ناشی میشود.
👈از آنجا که اخلاق ناظر به عمل است پذیرفتن یک نظریه ی اخلاقی پذیرفتن لوازم عملی آن را نیز به دنبال دارد. لوازمی که در بسیاری از موارد با خواسته های حیوانی و هواهای نفسانی که ناظر به مراتب نازله ی انسان است منافات دارند.
👈برای یک فرد تفاوتی نمیکند که بپذیرد آب در ۱۰۰ درجه میجوشد یا در دمایی دیگر؛ اما برای او تفاوت میکند که بپذیرد حجاب و عفاف برای کمال او لازم است یا نه!
👈پذیرفتن اشتباه در نظریه ای فیزیکی البته جز برای فیزیکدانی که از طریق آن نظریه اشتباه به شهرت دست یافته و آبروی خود را در خطر بببیند دشوار نیست.
👈اما پذیرفتن اینکه در منشأ اخلاقی خود اشتباه کرده ایم بسیار دشوار است. این موانع نفسانی موجب میشوند که در مواردی افراد و جوامع در پذیرش همان احکام اخلاقی که درستی آنها را با استدلال و نظر میفهمند اختلاف کنند یا از پذیرفتن آن سر باز زنند و یا شیاطین برایشان نظریه پردازی کنند.
👈آیات شریفه به امکان انکار حق یا اکراه از پذیرش آن در مواردی که لوازم عملی دارد اشاره دارد: جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ... الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبناءهم ... بل یرید الانسان لیفجر أمامه...
🔹با همه ی این حرفها آیا واقعا اخلاق به خودی خود و ورای آبشخور و نیّت و فلسفه های پنهان در دلش ارزشی ندارد؟! آیا دروغگویی ارزشش به خودی خود و ورای فلسفه های دیگر برابر راستگویی است؟!
👈پاسخ این است که راستگویی خوب است ولی چون خدایی هست و انسان با این پله ها میتواند با نیت و ایمان درست به سمت او تقرب یابد خوب است. به خودی خودش ارزش نیست. مطلوبیّت ذاتی ندارد. انسان را به سرچشمه نمی رساند. بلکه گاهی دور هم میکند!
👈دقت کنید بحث ما یک بحث حقیقی و معنایی است نه بحث لفظی! لذا دنبال روایاتی نباشید که دعوت به خوش اخلاقی کرده اند و یا مانند آن! لبّ حرف را بگیرید.
👈آن اخلاقی که مورد تشویق است همان اخلاق توحیدی است که با این اخلاقهای دیگر به نوعی مشترک لفظی و مشترک صوری است. محتوایش از زمین تا آسمان فرق دارد.
👈خوش اخلاقی یک انسان مؤمن ابتغاء مرضات الله کجا و خوش اخلاقی یک کافر برای اینکه سلیقه اش اینطور است یا ذاتا اینطور است یا ... کجا!
🔹همینطور باید دانست از آنجا که اخلاق نیک در واقع پیوند ذاتی با راه خدا و تقرّب دارد اگر واقعا انسان به شکل واقعی ملتزم به آنها شود زمینه برای شکوفایی فطرت و درک معارف را برای او مهیّا کرده و میتواند دلش را آشیانه ی نور ایمان کند.
🔸از آن طرف مؤمنی که مبتلا به رذائل است باید ورای مشکلاتی که این رذائل در راه رسیدن به آن نور ایمانش برایش به وجود می آورد از آن بترسد که این رذائل و تراکمش در نهایت نور ایمان را از او سلب کند.
👈ان شاء الله تعالی در نوشته ی دیگر در زمینه «مختصات کلّی اخلاق توحیدی در منظومه اخلاقهای رایج بشری» صحبت مختصری خواهم کرد.
باسمه تبارک و تعالی (۱۴۶)
«تأثّر برای دختری بد بخت؟!»
«تئاتر ابتلاء»
«قهرمان زندگی خودت باش»
🔴با یکی از دوستان و اساتید صحبت میکردیم. ایشان گفت دخترشان که اخیرا متأهل شده و سالهای آخر دبیرستان است یک دوستی دارد که درسش هم خوب است. منزل ایشان می آیند. دختری زیبا و با نشاط. مادر این دختر نیز گاهی منزلشان می آید و خانم مذهبی است و با همسر ایشان صحبت میکنند. میگویند پدر خانواده کارگر است ولی کار مناسب پیدا نمیکند.
👈این دوستمان میگفت چند وقت پیش در خیابان گدایی که از وجناتش آثار اعتیاد میبارید جلویش را گرفت و با همان دروغهایی که همه مان بارها دیده ایم ابراز میکرد که در راه مانده و نیاز به کمک دارد!
👈مقداری کمک کرد! روزی بعد این دوستمان گفت دیدم همین معتاد گدای دروغگو جلوی درب منزلمان است و درب را زد! در را باز کردم و دیدم و گفتم ای وای منزلمان را پیدا کرده و حالا میخواهد مدام بیاید و گدایی کند!
👈خیلی سرد با او برخورد کردم! ولی ناگهان دیدم از درون خانه همان دوستِ دخترم که منزلمان بود بیرون آمد و با شادابی گفت بابام آمده!
👈این دوستمان گفت همینکه این را شنیدم مانند یک ساختمان که یک دفعه خراب شود ویران شدم! تا دو روز حال خوبی نداشتم! این پدر این خانواده است؟! اصلا خود اینها میدانند پدرشان کیست و چه کار میکند؟! دختری به این خوبی و زیبایی و درس خوب و نشاط و... !
👈این دوستمان گفت گویا مادر خانواده اخیرا دوباره باردار شده و آن دختر هم یک برادر دوقلو دارد که آن هم پدرش مانع از درس خواندش شده و کار میکند. الآن صاحب خانه شان تقریبا قیمت رهن و اجاره را دو برابر کرده است.
👈منزلشان هم در چند کوچه بالاتر است. متوجّه شده اند چیزی شبیه یک خرابه واقعی است. فقط یک حمّام دارد.
👈حال پدرشان میخواهد آنها را به یکی از روستاهای دور افتاده ببرد! پیامهای این دختر خانم را که به دختر خودشان دیده بود ابراز نگرانی میکرد که اگر برود به آنجا دیگر باید ترک تحصیل کند و معلوم هم نیست پدرش او را به عقد چه کسی در بیاورد!
👈از اینگونه آدمها بعید هم نیست. اعتیاد بیماری بدی است. گاهی حاضر است فرزندش را هم به یک پیرمرد و یا یک فرد ناشایست و... بدهد.
🔹بر سر این بحث شد که آیا میتوان خیّری پیدا کرد که اگر به آن روستای دور افتاده رفت به شکل غیر حضوری برایش معلّم گرفت؟ و یا آیا ممکن است خیّری پول پیش خانه را از طرف خودش بدهد؟ و... .
🔴رفقا آدم باید در آن صحنه قرار بگیرد تا عمق درد را درک کند. همین تعبیر دوستمان که در بطن ماجرا بود جالب است. مانند ساختمانی یک دفعه فرو ریخت. آدم دلش نمیسوزد؟ شما اگر بودید چه میکردید؟ این شخصی که میبیند فقط به خاطر اینکه در این خانواده به دنیا آمده باید همه زندگیش در حالیکه فرقی با دوستش ندارد تفاوت کند! آینده ی روشنی برای خود نبیند! شما بودید چه میکردید؟ چه میگفتید؟ اگر جای او بودید چه احساسی داشتید؟!
👈اگر عمق ماجرا را خوب درک کنید و نفستان از جای گرم بلند نشود و یک ارتباط وجودی و نه صرفا ذهنی با ماجرا برقرار کنید متوجّه عمق شبهه شرور میشوید.
📎همان شبهه ای که به شکل واقعی از مهمترین شبهات ملحدین در همه اعصار و در عصر ماست. البته تا کنون هیچ دلیلی بر ردّ وجود خدا کسی نتوانسته اقامه کند ولی تنها چیزی که ادّعا شده میتوان با آن بر ردّ وجود خدا استدلال نمود همین شبهه شرور است. اگر خدایی هست که عالم و قادر و رحیم و حکیم است پس کو؟!
🔹رفقا این پرسشها پاسخی به شکل تفصیلی فعلا ندارد. ما واقعا نمیدانیم چرا این دختر آری و ما نه! اینها جزئیّاتی است که جزء اسرار عالم است. مانند بسیاری دیگر از امور عالم که نمیدانیم این را هم نمیدانیم.
✔️ولی یک چیز دیگری را میدانیم که به داد ما و این دختر میرسد. میدانید چیست؟ آن علم کلّی به اسماء و صفات حسنای الهی و ایمان به معاد است. اینجاست که گفته میشود ایمان انسانها را حفظ میکند. هیچ نیرویی جز اینها توان پاسخ گویی ندارد: (إنّ الّذین لا یومنون بالآخره فی العذاب و الضلال البعید).
⚪️وقتی این ماجرا را این دوستمان برایم نقل کرد در دلم بعدا خطاب به این دختر گفتم فصَبر جَمیل! راستش برخلاف گذشته آنقدرها دیگر اعصابم خورد نمیشود!
🔻بیشتر این ناراحتی ها به خاطر خود ماجرا و درد آور بودن آن نیست بلکه بیشتر آن درد باورها و عقاید باطل ماست که در اینجاها صدایش در می آید! از دیدهای ناقصمان رنج میبریم🔺
👈والا اگر ماجرا را درست ببینیم شاید او بتواند خیلی شادمانتر از ما در دنیا و آخرت زندگی کند.
🔸«نقشت را خوب بازی کن!» 🔸
ای کاش میتوانستم این حقیقت را به این دختر و به این مادر و به مانند اینها و به همه مصیب زدگان و غم دیدگاه بفهمانم. ای کاش خودم هم عامل به آن میبودم که ای فلانی! نگران هیچ چیزی نباش! لا تحزن إنّ الله معَنا! کلّا إنّ معی ربّی سیهدین!
🔹همه ما در کره زمین و عالم دنیا در محضر ملکوتیان در یک صحنه ی تئاتر بزرگ قرار گرفته ایم و فیلم نامه ای برایمان نوشته شده -بلکه شاید خودمان نقشهایمان را آزادانه هم انتخاب کرده باشیم- و ما کاراکترهای این فیلمنامه بزرگ هستیم. در آسمانها همه در حال مشاهده ی ما هستند. وقتی بازی تمام شد ما هم پیش آنها خواهیم رفت. همین الآن هم هستیم ولی غافلیم. توجّهمان به آن بُعدمان جلب میشود که همه ی اینها بازی بود.
✅جالب بودن این فیلم نامه شگفت انگیز هم در آن است که همه نقش اوّل را در آن بازی میکنند! به تعدد انسانها نقش اوّل دارد. این را سابقا در بذل خاطر شماره ۳۹ در مورد مفهوم عنایت خدا توضیح دادم. خیلی نکته مهمی بود. یا من لا یشغله شأن عن شأن!
👈وقتی شما نقش اوّل یک فیلم نامه بزرگ را میبینید برایتان همان نقش اوّل بودن و خوب در آوردن آن نقش باید مهم باشد.
✋ای فلانی تو فقط دغدغه ات این باشد که نقشت را خوب بازی کنی! جایزه را به پولدارترین و خوشگلترین و سالمترین و... نمیدهند! جایزه را به آن کسانی میدهند که بهتر از دیگران نقششان را بازی کرده اند.
👈اگر مریضند در همان نقششان چقدر خوب بازی کرده اند. اگر پولدارند یا در خانواده ی نامناسب هستند یا ... .