eitaa logo
بذل الخاطر
937 دنبال‌کننده
896 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و شاید کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
👈ولی چون در ممکنات اثبات نمودیم که با چیزی بیش از صرف تحقّق ماهیّت در خارج مواجه نیستیم پس در واجب الوجود نیز نمیتوانیم سخن از حقیقت وجود مطرح نماییم. 🔹البته در تاریخ فلسفه اسلامی بعد از شیخ اشراق نوع فلاسفه مانند خواجه نصیر تا میرداماد اشکال شیخ اشراق را در ممکنات پذیرفتند ولی این اشکال را در نفی حقیقت وجود در واجب نپذیرفته و از همینجا اساس حکمت نوری او را که بر ردّ حقیقت وجود و ردّ واجب الوجود و اثبات نور الانوار به جای آن بود نپذیرفتند. 👈در زمان محقّق دوانی سعی در ترمیم اندیشه شیخ اشراق با مطرح نمودن اندیشه ذوق تألّه شد که بتوان بر اساس حقیقت وجود در واجب و اصالت ماهیّت نوعی از الهیّات وحدت وجودی را تصویر نمود که به دلیل ابتناء آن بر اصالت معنا در شناخت عالم واقع ناکام بود. ⚪اما رویکرد ملّا صدرا این بود که در برابر کشف بزرگ فلسفه اسلامی که همان کشف حقیقت وجود و مصداق داشتن مفهوم وجود بود مانع را از ریشه برداشت. ملّا صدرا با طرح نظریه اصالت وجود صحنه بحث را تغییر داد. 👈بر اساس اندیشه او دیگر در خارج چیزی غیر از وجود تحقّق نداشت تا اشکالات شیخ اشراق رخ دهد. 👈در ادامه با طرح تشکیک در وجود به فلسفه الهی و سپس با طرح وجود فقری به فلسفه عرفانی دست یافت. 👈تا پیش از صدرا گمان میشد که کشف حقیقت وجود به چیزی بیش از این امر دلالت ندارد که در خارج بر خلاف تصوّرات اوّلیه چیزی بیش از این معانی و ماهیّات هم تحقّق دارد که همان حقیقت وجود است. یعنی هم ماهیّات اصالت دارند و هم وجود! 👈ولی صدرا با طرح نظریه اصالت وجود بر این امر تأکید نمود که اساسا برخلاف تصوّرات اوّلیه در خارج چیزی بیش از حقیقت وجود تحقّق نداشته و این ماهیّات و معانی تحققی ورای تحقق وجود ندارند. 👈اگر هم بر موجود بودن معانی فلسفی و ماهیّات در خارج اصرار کنیم حتما باید در سایه حقیقت وجود و به تبع آن موجود شوند و هرگز نمیتوانند وجودی زائد داشته باشند.
باسمه تبارک و تعالی (۲۲۴) «حقیقت وجود» (۳) «باز خوانی اجمالی تاریخ فلسفه یونان تا فارابی بر محور مسأله حقیقت» 🔵سؤال اساسی تاریخ فلسفه این است: «اوسیا یا امر واقعی یا همان حقیقت چیست؟» آری مسأله اصلی این است: «حقیقتی ترین حقایق که همه حقایق، حقیقت و واقعیتشان مرهون اوست کدام است؟» در دل پرسش از حقیقت و هستی شناسی بیزاری از باطل نهفته است. 👈شاید همان پرسش کمیل از امیر المؤمنین علیه السلام: ما الحقیقة؟ حضرت فرمودند: ما لک و الحقیقة؟! 👈ارسطو در فصل اول از کتاب هفتمِ ما بعد الطبیعه در خصوص هستی چنین می گوید: 📖«این مسئله هم که از قدیم مطرح بوده است و اکنون نیز مطرح است و همیشه مطرح خواهد بود ـ مسئله ای که همیشه معلق و مورد تردید بوده است ـ یعنی اینکه موجود چیست؛...» ⚪انسان موجودی حقیقت جو است. در این بین طائفه ی از آنان که به آنها فلاسفه میگویند -مخصوصا بعد از کشف علم ما بعد الطبیعة توسّط ارسطو به عنوان عرصه ای واضح و برتر که در آن از موجود بما هو موجود بحث میشود- از باب قاعده ی نفر شغل خود را جستوجوی از حقیقت و خبر آوردن برای دیگر انسانها قرار دادند. 👈تا آنجا که تاریخ تفکّر بشر قبل از اسلام نشان میدهد چهار فیلسوف منسجم تر از دیگران به حقيقت پژوهشی پرداختند؛ 👈پارمندیس حقیقت را در ماده کروی دیده و افلاطون حقیقت را در مثل و ارسطو در جوهر و افلوطین در وحدت! سوفیستها نیز در این بین حکم به عدم امکان شناخت حقیقت نمودند!
🔹شاید اولين گام اساسی در مسیر شناخت صحیح حقیقت ملاکی بود که پارمندیس کشف کرد! ✅از دید وی ملاک واقعیت و حقیقت، هو هویّت، این همانی یا همان خود بودگی است. چیزی حقیقی و واقعی است که خودش خودش باشد و اگر چیزی خودش خودش نباشد بهره ای از حقیقت نبرده است. 🔹سپس در بیان مصداق این ملاک تنها واقعیتی که ویژگی خود بودگی را داراست، در ماده کروی همگون ازلی و ابدی یافت. 👈افلاطون مصداق آن را در عالم عقول و مُثُل دانسته و عالم ماده را سرابی عاری از حقیقت دانست! 👈ارسطو مصداق خودبودگی را در همین عالم ماده در جوهریت اشیاء شناسایی کرد. 👈افلوطین مصداق آن را واحد دانست. واحدی که وحدت محضه بوده و هر حقیقت و واقعیت دیگری در سایه وحدت اوست که خودش خودش است، 👈به عبارت دیگر از نگاه فلاسفه یونان اگر چیزی خود بودگی نداشته باشد معدوم است. حقیقت نمیتواند معدوم باشد. 👈ولی در این عالم تغییر و حرکت و جزئیّت مصداق این خودبودگی چیست؟ اینجا بود که افلاطون عالم ماده را عاری از حقیقت یافته و آن را در عالم معانی کلّی و مثل دنبال کرد! 🔴ولی ارسطو که توضیح اجمالی مبنای او به دلیل اهمیت آرائش اهمیت دارد به هیچ روی این نگاه را نپذیرفت! از نگاه ارسطو حقیقت را در همین عالم ماده و سرای جزئیات میتوان یافت. حقیقت انسانیت نیست بلکه همین انسان و همین زید و عمرو و بکر است. 🔹ولی اگر ملاک حقیقت خود بودگی است چطور میتوان در این سرای فانی و متحرّک حقیقت را یافت؟ 👈طرح ارسطو همانطور که آن را ژیلسون در کتاب هستی در اندیشه ی فیلسوفان به خوبی دریافته استفاده از مفهوم جوهر و عرض است. 👈ارسطو کوشید تا چیستی اشیاء را هستی آنان بداند. خصوصیتی را در اشیاء نشان دهد که بتواند در سایه ی آن خود بودگی را نشان داده و نسبتش با واقع از سنخ «بودن در» یا همان شیئیت عرضی نباشد. 👈روشن است که چنین خصوصیاتی نمی تواند منشاء و سبب واقعی بودن افراد خارجی شود، بلکه واقعیت داشتن آنها متوقف بر دیگری است. اين ویژگی را همان موجودیت لا فی موضوع یا همان جوهریت دانست. 👈ولی حقیقت از نگاه ارسطو نه اعراض است و نه معانی ذاتی کلّی یا همان مُثل بلکه حقیقت همین افرادند که علاوه بر اینکه می توانند وجود خودشان را عینیت ببخشند، می توانند وجود اعراض را نیز هستی بخشند. ✅آری از نگاه ارسطو ملاک واقعیت اشیاء امری پنهان و شگفت در نهاد آنها به نام جوهر است. امری که برخلاف اعراض هیچ گاه دیده نشده ولی بنیانی ترین حقیقت است! ✅از نگاه ارسطو چیزی بالاتر از هستی نیست و در هستی نیز چیزی بالاتر از جوهر نیست و این جوهر هم همان صورت است. ✅از نگاه ارسطو جوهر هر چند معنا و ماهیت است، لکن از هر معنا و ماهیت دیگری برای موجود بودن و وجود داشتن شایسته تر است، چون جوهر برخلاف سایر معانی موجود لا فی موضوع است، یعنی معنایی است که برای تحقق نیاز به موضوع ندارد هرچند سایر معانی برای موجود شدن نیازمند موضوع و جوهرند. ⚪ولی اگر ملاک خودبودگی جوهر است پس این تغییرات و دگرگونی ها که از دید ارسطو توهّم هم نیست چگونه قابل توجیه است؟ اینجاست که ارسطو طرح دوّم خود را به تاریخ فلسفه هدیه میکند. آن هم تحلیل جوهر به قوه و فعل است. ✅از نگاه ارسطو ملاک حقیقت فعلیت و صورت جوهری است و مصحّح این همانی و خودبودگی در عالم مادّه نیز قوّه است. 👈قوه و فعل پاسخی از مسأله ثبات و تغییر در عالم برای شناخت حقیقت بود. 👈ارسطو نه مانند پارمنیدس واقعیت را ماده اي كروي متناهی همگون تو پُر خيالي دانست و نه مانند افلاطون بساط عالم ماده را توهم و خیالی خواند. 👈اين دو به دنبال حقایقی ازلی و ابدی بودند که در آن تغییری که منافی خود بودگی باشد راه نداشته باشد. ✋از اینجاست که سرّ نوعی نفس الحادی در فلسفه ارسطو را بهتر درک میکنیم. 👈اینکه چرا از علّت هستی بخش بحثی نداشته و صرفا بسته به نیازش مقداری از تحریک جواهر مادی توسط محرِّک اوّل وچگونگی این تحریک بحث كرده است. 👈چرا؟! چون حقیقت همان جوهر است! هویات عینی هر چند برای موجود شدن نیازمند به علت غایی، مادی و صوری هستند، لکن هیچ موجودی به برکت جوهر بودن برای موجود شدن نیازمند علت هستی بخش و فاعلی نیست!
🔴در اینجا ممکن است اشکال شود که چطور میتوان به ارسطو نسبت داد که هستی را به همان چیستی جوهری و صورت تقلیل میدهد در حالیکه خود در منطق تصریح نموده که پرسش از هستی را باید از پرسش از چیستی اشیاء تفکیک نمود؟! 👈در پاسخ باید گفت این همان معضل کار است! پرسش از وجود اشیاء از جمله پرسشهای کلیدی ارسطو است. ولی وقتی در فلسفه او دقّت کنیم میفهمیم خیلی سریع از کنار آن عبور میشود. 👈همینکه وجود شیء با حواس یا استدلال درک شد دیگر از صحنه غائب شده و فراموش میشود! آخر مگر میشود از وجود صرف نظر کرد؟! 👈مسأله آن است که چگونه آن را تفسیر نموده اند! ارسطو به شکل واضحی آن را در فلسفه ی خود به جوهر و صورت تقلیل داده و آن هستی که در برابر چیستی اشیاء است اثری در ساختار فلسفی او نداشته است. ✅از اینجاست که به تعبیر عمیق ژیلسون: عنوان حقیقی ارسطو برای هستی، جوهر است، که با چیستی هستی یکسان است. 🔹شاید اگر آن اشتباه تاریخی در دوران ترجمه رخ نداده و اثولوجیای فلوطین به ارسطو نسبت داده نمیشد هیچگاه فلسفه ارسطویی نمیتوانست به این زودی جایی در بین مسلمین پیدا کند! مفاهیم واحد و تجلّی و بنیانهای توحیدی موجود در کتاب اثولوجیا مسلمین را به ما بعد الطبیعه ارسطو خوش بین کرد. 👈شاید هم مترجمین اوّلیه با هوشمندی خاصی فلسفه ارسطویی را با همان کلّیت الحادی خاصّش تبلیغ نکردند. ⚪در هر حال ضلالت ارسطو نیز در کشف حقیقت آشکار است. ارسطو حقیقت را همان جوهر یا صورت اشياء دانست. ولی آیا میتوان حقیقت را از سنخ معانی و ماهیات لحاظ کرد؟! هر حقیقت معنایی و ماهوی اعم از اینکه جوهر باشد یا غیر آن ، فی حد نفسه نه اقتضای موجود بودن را دارد و نه اقتضای معدوم بودن را. 👈بنابراین حتی اگر حقیقت هویات همان جوهر یا صورتشان باشد باز هم این امر نمی تواند مبیّن چرایی موجودیت هویات بوده و در ادامه هنوز راز سر به مهر حقیقت باقی خواهند ماند! 🔹فلاسفه در این دوره هر چند در درک معیار شناخت حقیقت توفیق بزرگی یافته بودند ولی مشکل اساسیشان آن بود که پیش فرض عمیق ذهنی آنان این بود که حقیقتی که در پی آنند چیزی از سنخ معنا و ماهیت است. از همین رو مدام در ذهنشان به دنبال آن میگشتند! 👈هر بار در ذهن خود به معنایی چنگ زده و همینکه به آن میرسیدند کسرابٍ بقیعه یحسبه الظمآن ماءا میشدند! آری مشکل آن بود که مصداق این خودبودگی را در ذهن خود میجستند! ✋ولی آیا آن حقیقی ترین حقایق که همه حقایق، حقیقت و واقعیتشان مرهون اوست چیزی بود که در ذهن یافت شود؟! 🔸«فلسفه اسلامی»🔸 مسلمين، بزرگ میراث داران این حجم از تراث فلسفی بودند. ولی گویا یک تفاوت اساسی داشتند. فطرت حقیقت جوی خود را پیش از آشنایی با آراء فیلسوفان یونانی با وحی الهی سیراب کرده بودند. لذا تشنگانی سرگردان در بیابان در پی حقیقت نبوده اند، بلکه گوهر شناسانی بودند که در وادی حقیقت در پی حقیقت بوده اند. ✔امثال فارابی برگزیدگانی بودند که پیش و بیش از ارادتی که به ارسطوها داشته باشند به شهادت تاریخ مؤمنینی واقعی و متشرّعینی تابع وحی بودند. از همینجا بود که از قبل گویا یافته بود که هیچ حقیقتی بالاتر از حق تعالی نیست. هر حقیقت دیگری حقیقتش در گرو حق تعالی است. اوست که بی نیاز مطلق است و غیر از او همه محتاج و نیازمند اویند. 🔹در هر حال گام دوّم که بزرگترین گام در شناخت حقیقت بود را فارابی در فلسفه اسلامی با کشف حقیقت وجود برداشت. ✅گام سوّم نیز همان کشف اصالت وجود توسّط صدرا بود که بحث از آن مجال دیگری میطلبد. 👈مفهوم وجود پیش از فارابی در فلسفه یونان توسّط پارمندیس شناسایی شده بود ولی مصداق منحاز داشتن آن کشف بزرگ فلسفه اسلامی بود. 👈فارابی در فصوص و تعلیقات، خود را از وادی تیه عالم ذهن که فلسفه یونانی قرنها در آن سرگردان شده بود نجات داده و چون هدهدی خوش خبر از مملکت سبا خبری یقین از گمشده ی انسان آورد! 👈بوی پیراهن یوسف حقیقت را نه در کنعان ذهن بلکه در مصر واقعیت یافت. حقیقت نه معنایی هر چند عقلی مانند مثل است و نه ماهیتی چون جوهر! 👈حقیقی ترین حقیقت از سنخ حقیقت وجودی است که هرگز به ذهنها نیامده تا بتوان آن را با معانی و ماهیات شناسایی نمود. منزّه از این امور است. 👈این نقطه همان جایی است که میتوان آن را تأسیس فلسفه و حقیقت پژوهی اسلامی دانست.
🔹فارابی کفر بزرگ و گناه نابخشودنی فلسفه که عدم شناخت حقیقت وجود بود را کنار زده و با طرح قاعده ی کلّ ممکن زوج ترکیبی به کشف واجب الوجود بالذات نائل شد. نفسی توحیدی در کالبد فلسفه دمید. 👈ولی بعد از آن دوران کفر هنوز فلسفه مبتلا به شرکی ریشه دار بود! «و ما یؤمن أکثرهم باللّه الّا و هم مشرکون». 👈با تکیه بر گناه اوّلیه ی ذهن انسانی که همان اصالت معنایی بودن آن است برای حقیقت وجود در عالم واقع شریکی از جنس معانی و ماهیات قائل بود! 👈به گمان او ممکنات در همان عالم خارج مرکّب از حقیقت وجود و ماهیت و دیگر معانی هستند. 👈در نگاه او چون حقیقت واقعیت های پیرامونی ما از سنخ معنا و ماهیت هستند پس صورت عقلی شیء همان خودِ شیء است لکن در ذهن و خودِ شیء همان صورت عقلی شیء است لکن در خارج! 👈فارابی اصالت وجود در واجب الوجود را پذیرفت ولی در ممکنات قائل به اصالت وجود و معنا شده است. وي هر چند توانست به نوعی خدا و خلقت را در عالم واقع کشف کند ولی نتوانست حقیقت مخلوقات و رابطه ی آنها با خدا و حقیقت را به واسطه ی ابتلا به گناه شرک ناشی از اصالت معنا کشف نماید. 👈حقیقت وجود را عارض بر ذات ممکنات دانست! همان گونه که وجود عارض بر آنها را حقیقتا موجود دانست در شرکی آشکار ماهیت معروض را نیز حقیقتا موجود دانست! ✋دریغ که آنچه موجود بالذات است صرفا حقيقت وجود است و لا غير! در هر حال همين قدر هم که توانست حقیقت وجود را کشف کرده و خداوند متعال را عین وجود دانسته و موجودیّت ممکنات را نیز در گرو عروض حقیقت وجود بداند منّتی عظیم بر تاریخ فلسفه دارد. 👈اینکه فلسفه را از کفرستان عالم معانی برای شناخت حقیقت بیرون آورده و هر چند به شکل مشرکانه حقیقت وجودی را یافت که به هیچ روی حاضر نشد آن را به شیئیت معنایی و ماهوی تقلیل دهد! 👈در تنزیهی رندانه حقیقت وجود را بر مسند پادشاهی عالم حقیقت نشاند و دامن آن را از آلودگی به معانی و ماهیات تکاند! [اگر دوستان ابراز علاقه کردند میشود این بحث را ادامه داد و الّا فلا!😊]
باسمه تبارک و تعالی (۲۲۵) «به جای این بد حجابها یقه ی سیاسیون و مسئولان را بگیرید!» 🔴این روزها منتظرم که کی وقتش میرسد تا در شهر قم برخی غافلان روسری از سر برداشته و از محدوده سه راه بازار و اطراف حرم تا خیابان ارم و صفائیه به ریش و عبا و عمامه بسیاری خندیده و متکبّرانه بر روی اعصاب ماها قدم بزنند! 👈با این وضع که زمانش میرسد ولی ای کاش زودتر زمانش برسد! گویا تا به این مرحله نرسیم بسیاری از بزرگانمان درک ضرورتی نمیکنند تا موضعی قطعی و کارا بگیرند! از حکومت مطالبه واقعی برنامه و عمل کنند. 👈ای کاش این ناهنجاری ها قبل از آنکه در تهران و جاهای دیگر نمایان میشد در قم و آن هم نه در هر نقطه ای از آن! بلکه در آن محدوده ای که گفتم رخ میداد! شاید اگر اینطور بود وضعیت الآن جور دیگری میشد! ✋روحانیت مسئول اصلی دینداری جامعه است. چرا ساکتند؟! حکم که روشن است و موضوع هم که محقق است و قدرت هم که در جمهوری اسلامی دست شماست! پس این تهاون و مداهنه برای چیست؟! 👈مگر نمیدانید ما در کوران جنگ جنسی قرار گرفته ایم؟! مگر نمیدانید که از مدّتها پیش با امواج تفکّر مدرن به چارچوب نظام اخلاقی ما تهاجم رخ داده و در جنگ فلسفه اخلاقی قرار گرفته ایم؟! 👈مگر نمیدانید که از مدّتها پیش همین وزارت اطّلاعات گزارش میداد که بسیاری به شکل سازمان دهی شده سعی در ترویج بی حجابی و بی بند و باری در شهرهای ما داشته ند؟! 🔹نه امر به معروف و نهی از منکر محصور در حجاب بود و نه حجاب محصور در روسری! خودمان به نوعی این حصرها را ایجاد کردیم! همین حصرهای نابجا باعث شد عقلانیّت این حکم نورانی تضعیف شود!
👈ولی در هر حال اگر در همین مسأله روشن هم که برای خودمان سالهای سال است تعریف کرده ایم که مهم هم هست اینگونه تن به شکست بدهیم چه عذری داریم؟! ✋رفقا کلاه سرتان نرود! نهی از منکر را حکومت باید زنده کند و الا این نهی از منکرهای ما در این جوّ موجود نوعی حرکت خلاف جریان است! اعصاب خودمان و دیگران را خورد میکند! لج بازی می آفریند! ✅وظیفه ی شکستن این جریانها به دست نظام اسلامی است. آنها هستند که چنین قدرت و نفوذی دارند. 👈حالا گیرم که شما نهی از منکری کردید و آن شخص هم به شکل مقطعی از روی خجالت یا بزرگواری قبول کرد و گوش کرد! ولی اصلا مسأله اینها نیست. 🔹مسأله یک جریانی است که ایجاد شده و این نهی از منکرها دیگر پاسخ گو نیست! میدانید چرا؟! چون این نهی کردنها بستر مناسب فرهنگی میخواهد! باید حجاب داشتن یک فرهنگ و هنجار باشد و سپس ما برای مقابله با ناهنجاری ها نهی از منکر کنیم. ✋ولی الآن طوری است که گویا ناهنجاری نیست! جای معروف و منکر گویا تغییر کرده! رفته رفته و در یک سیر تدریجی روانی، استدلالی و عملی حجاب از هنجار بودنش دور شده است. 👈اگر چنین است واقعا نهی از منکر کردن بسیار دشوار است. احتمال تأثیر در حدّ اجتماعی از بین میرود. ✅چنین نهی از منکری نوعی حرکت قسری خلاف جریان آب بوده و همه میدانیم که القسر لا یدوم! بلکه گاهی شائبه ی حرمت دارد! تأثیر بدی میگذارد! ⚪این نظام اسلامی است که باید بسترهای چنین امر و نهی هایی را مهیّا کند! باید حمایت قطعی و کافی عملیاتی از آمر و ناهی داشته باشد. باید احتمال تأثیر را بالا ببرد. ✋رفقا فریبتان ندهند! حکومت زورش زیاد است. مثل ماها نیست. اگر واقعا بخواهند مخصوصا در جامعه ی ما میتوانند! وظیفه ی حکومت است که برای این امور برنامه ریزی کند. زمینه را برای امر و نهی ماها مهیّا کند. مگر در همین الزام به ماسک و مانند آن قدرتش را ندیدید؟! 🔹ولی وظیفه ی ما چیست؟ وظیفه ی ما این است که یقه ی این حوزه ی خودمان و مسئولان فرهنگی و حکومتها و احزاب را بگیریم. ⛔چرا شما هنجار سازی و فرهنگ سازی نمیکنید؟! چرا بازدارندگی مناسب تولید نمیکنید؟ چرا تسامح میکنید؟! ⛔چرا احتمال تأثیر را بالا نمیبرید؟! اوّل شما را باید به خاطر ترک فعلهایتان نهی از منکر کرده و محاکمه کنیم! یکی باید شما را اوّل مهار کند و بعد سراغ این غافلان برود! ⛔باید برای احزاب و گروه های سیاسی بی غیرتی که از این امور مهم دینی و فرهنگی سوء استفاده میکنند هزینه سازی کرد! تا اینها را رام نکنید همیشه این ناهنجاری ها خواهد بود. بدتر هم خواهد شد! عقبه ی این ناملائمات شمایید! 🔵الآن مسئولین ما چرا ساکتند؟! آخر موضع قطعی و عملیاتی ایشان در این زمینه چیست؟ چرا بی حجابی را امری پر هزینه نمیکنند؟! شما باید « أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْض‏» باشید. شمایید که قوی مطاعید! شمایید که نصیحت و نهی از منکرتان چندان خشونت غیر قابل تحمّل جلوه نمیکند. قدرتتان باعث مشروعیتتان است. 👈هر کاری میخواهید بکنید الآن وقتش است. از ارشاد جاهل و برنامه فرهنگی گرفته تا جرم انگاری یا تخلّف انگاری با اعمال جریمه یا سلب مزایای اجتماعی و مانند آن را الآن انجام دهید. 👈اگر میخواهید با تولید کنندگان، طرّاحان و فروشندگان لباس برخورد کنید الآن وقتش است. 👈اگر میخواهید با چهره ها و به قول خودتان سلبریتی هایی که احیانا بعد از این دست به چنین کاری بزنند برخورد کنید همین الآن برنامه تان را بگویید. 👈میخواهید این ناهنجاری ریشه دار شود و بعد شروع به این امر کنید؟! خیلی صریح و واضح و عاقلانه بگویید برنامه تان چیست؟ کجایش جرم است و کجایش تخلف؟ چگونه رصد میکنید و هزینه ی آن چیست؟ ✋ما را هم به برنامه ها و طرح های عمل نشده ای مانند طرح عفاف و حجاب و مانند آن نیز احاله نکنید. الآن فعلا مسأله روشن روشن است. روسری! مسأله حدود برهنگی در جنگ جنسی! ✔اگر شکست خوردید میدانید پیامش در روانها چیست؟! آن است که ما در امور فرهنگی تسلیم زور نمیشویم مگر آنکه زورش پر زور باشد! درس بدی به بدخواهان میدهید! با این دست فرمان منتظر زورهای پر زور بعدی باشید! تیشه به ریشه ی خود میزنید! آن هم در این جامعه ی مظلوم و آماده ای که اکثریتش با خودتان است. 👈منطقی قویم دارید. امری صرفا دینی هم نیست که برخی غیرت کفرشان گل کند! ✋کاری نکنید که گمان شود همه مان سر کاریم! تا مسأله ی حجاب و دین امری سیاسی است و برخی از این سیاسیون از خدا بی خبر از آن هزینه کرده و کسی هم نیست که جلوی آنها را گرفته و آنها را نهی از منکر کند و تا زمانیکه این مجلس و حکومت دست به تصمیمی جدّی در این زمینه نزند این امر و نهی های ما در شرایط کنونی شاید نتیجه ی عکس هم بدهد! هر چه داد دارید بر سر اینها بزنید!
باسمه تبارک و تعالی (۲۲۶) «پیشنهادی مهم به مسؤولان حوزه علمیه» «به فضلای حوزوی فرصت اتّصال بدهید» 🔵امسال هم بحمد الله تعالی سال تحصیلی جدید حوزه های علمیه آغاز شد. حوزه ای با تاریخی کهن و پر افتخار که همواره محفل پاکترین و فاضلترین انسانها و مشعل دار هدایت بوده است. حوزه ای شکل گرفته و حلقه زده پیرامون ذوات قدسی! 🙏از درگاه حضرت حق جلّت عظمته مسألت میکنم این شجره طیّبه بیش از پیش در راه نورانی خود موفّق باشد. 🙏محاسن کلام اهل بیت را به جهانیان بفهماند. آن را استنباط و تبلیغ کنند. مشعل هدایت در جهان پر شبهه کنونی باشند. 🙏باز هم مانند گذشته پاکترین، برگزیده ترین و فرهیخته ترین محفل انسانی باشد. ✋ولی یک گلایه هم هست. آن هم به ضعفهای ما حوزویان برمیگردد. ما که در شریعه ی این رود خروشان و موّاج معارف قدسی نشسته ایم ✋چقدر قابلیت استفاده از آن را در دنیای کنونی داریم؟ چه میزان میتوانیم استفاده کنیم؟ چقدر قابلیت تبلیغ آن را به جامعه ی خود داریم؟ چقدر قابلیت تبلیغ جهانی آن را داریم؟ ✋چرا بعد از گذشت مدّتها هنوز هم در کتبی متوقّف شده ایم که مدّتها از تألیف آن میگذرد؟! آیا یعنی علم رشدی نیافته است؟ طرق تعلیم رشد نیافته است؟ مقدّمات اجتهاد رشد نیافته است؟ بشر رشد نیافته است؟ جوامع تغییر نکرده است؟! 👈از یکی از افرادی که برای طلبگی از برخی از کشورهای غربی به قم آمده بود با واسطه شنیدم که میگفت نمیدانم چرا این فقه با همه دقتهایش بوی دهات میدهد! 👈گویا پیش فرض کلان و پنهان پشت برخی مباحث آن نوعی بستر فرهنگی و مناسبات اجتماعی موجود در قعر تاریخ و دهات است! پاسخ شما چیست؟!
🔴یک پاسخی که امسال به این پرسش داده شد این بود که تغییرات گسترده ای در کتب درسی حوزوی دادند. متنهای جایگزین تعیین کردند. مباحث نوین آوردند. محدوده ها را تغییر دادند. فعلا وارد نقد این کار نمیشوم. بنده چند سال است از نزدیک با فضای تدوین متون حوزوی آشنایی دارم و شاید مناسب باشد در مجال دیگری شماره هایی در زمینه ی کتب درسی حوزوی بحث کنم. 👈فعلا میخواهم بگویم اگر بخواهیم حوزه ها را از این وضعیت اجمالا رکود و در تاریخ مانده ی فعلی خارج کنیم باید چه کنیم؟ یک راه حلّی پیشنهاد کنیم. ✋قبلش بگویم! مرادم از حوزه افرادی مانند امام راحل و مقام معظّم رهبری نیست. افرادی مانند شهید مطهری و آیت الله مصباح ها نیست. ✋اینها بیش از آنکه ثمرات نظام آموزشی حوزه باشند ثمرات تعهّد راستین به واقعیّات اسلام و مجاهدت در عرصه های نوین با تکیه بر منابع اسلامی و تراث قویم حوزوی بوده اند. ✋همچنین هیچ شکّی ندارم که پاکترین انسانها و زلالترین نیّتها هنوز کمّا و کیفا در گوشه ی همین حجرات حوزه ها و این عرصه های نورانی وجود دارند. ✋در ادامه باز هم همانطور که در بذل خاطر ۱۳۶ گفتم معتقدم تفکّر حوزوی یک تفکّر ناب و قوی است که در جای دیگر به این شکل پیدا نمیشود. ✋منکر پیشرفتهای اخیر مخصوصا بعد از انقلاب اسلامی هم نیستم. اینها قبول! فعلا مرادم آن فضای راکدی است که در فضلای خوش فکر و نوابغمان میبینیم که خود را محصور در چارچوب متن کفایه و رسائل و مکاسب میبینند. ✋عمرشان در آن میگذرد و خیال عبور از این دنیاها را هم ندارند. فعلا مخاطبم لزوم تکان دادن چنین حوزه ای است. 🔵امّا راه حلّ چیست؟! شاید سریعترین و بهترین راه برای ما آن است که به فضلای حوزوی و به آن اساتید مطرح و درس خارج گو و رسائل و مکاسب گوهایمان یک مفتاح المفاتیح بدهیم. شاه کلید «فرصت اتّصال» بدهیم. 🎓در کلام برخی اساتید مطرح دانشگاهی دیدم در دانشگاه های معتبر جهان هر پنج سال اساتید به فرصت مطالعاتی رفته و از محیط دائمی خود دور میشوند. ✅با چه هدفی؟ با این هدف که در معرض تحقیق جدید، اندیشه های جدید، پرسشها و پاسخهای جدید قرار بگیرند. ارتباطات جدید بگیرند. دنیاهای جدید را ببینند. شعاع دایره ی فکری خود را وسعت بدهند. ✅به مرحله ای ناب و اساسی برسند که همان مقام «فرصت مقایسه» است. یک فرصت طلایی است. 🔻اصلا بگذارید یک اصل را بگویم. هر چقدر محیط، متضاد تر یا حداقل متفاوت تر باشد، زمینۀ یادگیری بیشتر!🔺 👈شاید به خاطر همین باشد که در دانشکده های مختلف دانشگاه های کلیدی جهان آنطور که از برخی مطّلعین شنیده ام همیشه چند نفر «استاد مهمان» از کشورهای دیگر حضوردارند تا شعاع فکرِ دانشجو و اساتید وسیع تر شود. ✋اینها برای ما درس است. چون ضرورت رشد و به روز بودن و دوری از تحجّر و لزوم پیش رفت را درک کرده اند به راهکارهای مناسبی رسیده اند. اینها را باید یاد گرفت: 📖«الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ‏ فَحَيْثُمَا وَجَدَ أَحَدُكُمْ ضَالَّتَهُ فَلْيَأْخُذْهَا» ✅وقتی انسان در معرض نگاه ها و ادله ی متفاوت قرار نگیرد زمینه آن را پیدا میکند که ذهنش زنگ بزند! به نوعی دچار تکبّر و از خود راضی بودن میشود. ✅باید جهان دیده شد! حالا جهان پیشکش همین یک ساعت آن طرف تر تهران دیده شد! دانشگاه تهران و حوزه ی قم باید مانند دو برادر باشند. مدام و همواره با یکدیگر رفت و آمد داشته باشند. شب نشینی داشته باشند. دوست و رفیق و هم بحث باشند. ✅علم همینطور رشد کرده و منتقل میشود. خدمات متقابل بسیاری برای هم خواهند داشت. سوء تفاهم ها کم و کمتر میشود. دو طرف صبور تر میشوند. ✅دیدن جهان و کار و حضور در مراکز فرهنگی و علمی مختلف و درگیر شدن با مفروضات، فرضیه ها، نظریه ها و دنیاهای علمی انسان را پخته میکند. آگاه میکند. صبور میکند. نیاز شناس میکند. زمان شناس میکند. 👈مخصوصا متفکّرین و تصمیم سازان و تصمیم گیران ما باید فرصت چنین اتّصال هایی را داشته باشند. چون اینها هستند که در معرض استنباطها و استنتاج های اثر گذار قرار دارند. تأثیر بیشتری دارند. شعاع و مدار فکری اینها باید توسعه پیدا کند. ✋آخر چگونه از افرادی که ورودی های محدود و اتّصالهای محدود و دنیاهای محدود دارند میتوان انتظار تغییرات عمیق، گسترده و جهانی داشت؟!
🔹جایی دیدم که ادّعا کرده بود روان شناسان اجماع دارند که انسان ۹۰ درصدِ آنچه می گوید و بدان عمل می کند از ناخودآگاه اوست. اگر در رسوبات ناخودآگاه، تشکیک نشود، خانه تکانی نشود، سوال نشود، داده های نوین وارد نشود، نباید منتظر خروجی جدید بود. 👈حرف قابل توجّهی است. اگر چنین است میدانید چه نتیجه ای باید از آن گرفت؟ این نتیجه را که شاید بهترین زمینه برای تحوّل و تغییر مطلوب برای حوزه ی ما دادن فرصت اتّصالات طلایی به فضلای حوزویمان باشد. ✅عنصری که می تواند رسوبات ته نشین شده ی ذهن را تکان دهد، افزایش شعاع معاشرت و یادگیری است. میدانید چرا؟ چون به صورت ناخودآگاه ناخودآگاه را هدف قرار میدهد! ریشه را میزند! ⚪رفقا از معاشرت و تبادل نظر دائمی با افراد تکراری و ثابت بر حذر باشید! در کنار آنها اگر لایق بودند سعی کنید مدام افرادی دیگر را افزوده یا جایگزین کنید! والا متوقّف میشوید. ✋انزوای فکری و علمی خودش گاهی نوعی مخدّر است! توهّم زا است! فسیل کننده است! مثل یخچال فریزر کار میکند! گاهی غذایی که باید عادتا به شکل طبیعی تا حال فاسد میشد را به شکل مصنوعی باقی نگه میدارد. ✋آدم توهّم تازه بودن پیدا میکند! انزوای معاشرتی انزوای فکری می آورد. اختلاف آور است. تفرقه آور است. حتّی اگر به دنبال تبلیغ هم هستیم باید در مجامع علمی حضور فعال عالمانه و طرّاحی شده داشته باشیم. 🔻آری فرصت اتّصال برای ما حوزویان فرصت مقایسه می آورد و فرصت مقایسه نیز فرصت خود آگاهی آورده و در ادامه فرصت خود آگاهی نیز فرصت خود انتقادی و فرصت خود انتقادی نیز فرصت تغییر می آفریند🔺 👈اگر چنین است جا دارد انسان گاهی به استقبال فکر مخالف برود. اختلافات فکری را از جهتی جشن بگیرد. 👈به جای آنکه به فکر ساختن دیوار با عظمت چین باستان به دور خود باشد به فکر ساختن پلهای عظیم برای متّصل کردن خود به پیرامونش باشد. 🔹اگر میخواهیم عظمت این دین نورانی را درک کنیم و همینطور آن را به خوبی تبلیغ کنیم باید چنین باشیم! از هیچ چیزی هم نترسیم! آخر از چه بترسیم؟! از چه چیزی ما را میترسانند؟! ✔اینها ورای همه اباطیل و انحرافاتشان همه ی حرفهای خوبشان نیز از قبیل ضالة المؤمنین است. اصلا حرف آنها نیست. گمشده ی ما مؤمنین است که در دست آنها است. باب لقطه را مگر در فقه نخوانده اید؟! دنیای علم با همه ی پهناوریش برای من مانند یک صحنه ی اعلان لقطه برای مؤمنین است. اینها را ما یافته ایم بیاید صاحبش بگیرد! 👈علّت گل کردن علامه طباطبایی ها و شهید صدرها و شهید مطهری ها در زمان ما نیز به نوعی به همین فرصتهای طلایی اتّصال و تغییر برمیگردد. چقدر هم منشأ خدمات بزرگ شدند. 👈در قدیم هم چنین انسانهایی با فرصتهای اتّصال برتر بودند که منشأ خدمات بزرگ شدند. افرادی مانند شیخ طوسی، علامه حلّی، شهیدین، شیخ بهایی و... . 👈اصلا در تاریخ شیعه نگاه کنید آنجایی که عمیقترین و مفیدترین تحوّلات در حوزه ی ما شده است مربوط به چه زمانهایی است؟! 👈مربوط به وقتی است که حوزه علمیه ما در پایتخت عالم آن زمان که بغداد بود تشکیل شد. مربوط به قرن چهارم و پنجم. همان زمانی که بزرگانی مانند شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی ها در معرض برترین افکار و مختلف ترین گرایشات جهانی قرار گرفته بودند. 👈شاید یکی از حکمتهای آنکه در روایات ما تأکید شده که مؤمنین در شهرهای بزرگ سکوت کنند همین باشد. اینکه انبیاء بزرگ الهی در امّ القری ها ظهور میکردند همین باشد.
⚪گاهی با خود میگویم ای کاش تهران می آمد قم یا قم میرفت تهران! و باز ای کاش هاروارد و آکسفورد و سوربن می آمد قم و یا قم میرفت آنجا! ای کاش برای فضلای برتر ما فرصتهایی توسّط حوزه علمیه مهیّا میشد که فصلهای مطالعاتی را در دانشگاه های معتبر جهانی میگذراندند و باز میگشتند. 👈البته نمیگویم آسیبهایی نداشت ولی قطعا فرصتهایش بر آن میچربید! بعد از آن دیگر میدیدید که چطور حوزه ی ما آماده تحوّل و تغییر گسترده و صحیح و پویا در متون آموزشی و روشهای خود میشد. 👈میدیدید که چقدر روشهای قویم حوزوی و تفکّر پخته ی فضلای ما در جهان شناخته شده و گل میکرد! میدیدید که چطور معنویت پاک و متون وحیانی و مکتب تشیّع به جهانیان شناسانده میشد! میدیدید که چطور مبدأ قابلی ما در فهم دین و استنباط ارتقا می یافت. 🔹اصلا فرصت اتصال جهانی پیشکش! ما را با اساتید مطرح دانشگاهی کشور خودمان متصل کنید. فرصت اتصال علمی و ارتباطات با مجامع علمی مطرح را مهیا کنید! این هم اصلا پیشکش! فضلای حوزوی که دنیا دیده و دانشگاه دیده اند و در خارج و دانشگاه ها فعالیت دارند را دعوت کنید با آنها فرصت اتصال داشته باشیم! 👈آری ای مسؤولان حوزه ی علمیه! به این فقها، فلاسفه و علمای اخلاق ما فرصت اتّصال بدهید. یک تورهای علمی جهانی برایشان بگذارید! با فرهنگها و محیطهای علمی دیگر از نزدیک آشنایشان کنید! به آنها ارتباطات جدید بدهید! 👈فضلای ما را از این دیوارها بیرون بیاورید! از این لاک کفایه و مکاسب بیرون بیاورید. 🔻از این دیوار ضخیم که به نام حجیت دور خود کشیده اند بیرون بیاورید! حجیتی که گاهی توهم نوعی خود کفایی کاذب را به وجود آورده است. همه ی فرصتهای اتصال و ارتقاء و تشنگی را از آنها گرفته است. دیگر گمشده ای و احساس عقب ماندگی ای و سودای پیشرفت و تحولی را برایشان باقی نگذارده است. همان الگوریتم و سامانه ای که ورای قوتهایش آسیبی بزرگ آفریده! در انتها نیز به گونه ای با اصول عملیه اش تیر خلاص را بر انگیزه تحقیق و پژوهش و بررسی های نوین زده است!این سامانه اجتهاد رسمی متأخر ما زمینه زیادی در انگیزه کُشی و پژوهش گریزی و تحقیق ستیزی دارد!🔺 👈اینها امید نجات بشریت اند. والله العظیم در این شکی ندارم و مبالغه ای نمیکنم. 👈جهان تشنه ی حکمت، معنویّت و تفکّر امثال امام راحل ماست. به جای تغییرات سطحی و بعضا غلط در کتابها اگر به فکر تغییر افتاده اید از فرصت اتّصال شروع کنید! ✋متخصّص آسیب شناسی آن هم نباشید! بهانه هم نتراشید! فرصتهای عظیم آن بلکه ضرورت آن را ببینید! ⚪میدانم خیلی چیزها را تغییر خواهد داد ولی از آن نترسید! فقط از خدا بترسید! فقط پروای او و رضایت او را داشته باشید. 👈آنقدر فاضل خوش فکر و متعهدّ و نابغه داریم که حافظ اصالتها باشند. ما امروزه نیاز به آن داریم که علوم حوزوی را مبتنی بر رشد علوم بشری به روز رسانی کنیم. 👈وقتی واردش شدیم خود راه بگویدت که چون باید رفت! دیگر لازم نیست مانند کسی که از روی شکم سیر صحبت از تحوّل کتب درسی میزند و نمیداند از چه میگوید حرف بزنیم! 👈تحوّل مناسب خودش می آید و کسی را هم نمیتواند فریب دهد! چون تشنگی واقعی اش ایجاد شده است.
باسمه تبارک و تعالی (۲۲۷) «درسهایی توحیدی از پهپاد شاهد ۱۳۶» 🔵سالهاست نظام مقدّس ما را تحریم کردند. سیم خاردار هم به ما ندادند. ولی به برکت آن نفس مسیحایی خمینی کبیر فطرت نوری این ملّت بیدار شد! فهمید باید روی پای خود ایستاده و با توکّل به آن نور ازل و ابد تلاشش را آغاز کند! به نصرت حقیقت همّت گماشته و از هیچ چیزی نترسد! توکّل کند! 👈یعنی چه؟! یعنی همه تلاشش را برای رضای خدا انجام دهد و بعد از آن دیگر کار را به خود خدا بسپارد! خدا خودش نصرت میدهد! 👈از آنجایی که نمیدانیم هم نصرت میدهد! این هم از حکمت و لطف اوست. برای آن است که به ما درس توحید بدهد. دل به اسباب نبندیم. 👈سالهای سال بود که مورد هجوم سنگین رسانه ای قرار گرفتیم. تحقیر شدیم. تمسخر شدیم. تحریم شدیم. ✋اصلا مگر قابل باور بود که مثلا در تسلیحات نظامی و در مبارزه ی عظیم تبلیغاتی بر این جهان کفر و ظلم فائق شویم؟! 👈حالا گیرم یک سلاح قوی هم میساختیم مگر میتوانستیم قابلیت آن را برای جهانیان با این امپراطوری رسانه ای دشمن ثابت کنیم؟! 👈اصلا از حیطه ی قدرت ما بیرون بود. ولی خدا! او که زمام همه امور عالم در دست اوست. او اگر بخواهد همه ی زمینه ها در هم کوبیده میشود! اراده ای دیگر کرد! 📖«ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ‏ الْأَسْبَابُ‏، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ»
⚪آری رفقا! ید الله فوق أیدیهم! و الله من وراءهم محیط! و الله خیر الماکرین! اما خدا برای نصرت آن ملّتی که برای نصرتش قیام کردند چه کرد؟! بگذارید یک نمونه اش را ببینیم تا بدانیم در عالم چه خبر است! اینکه تدبیر الهی از سنخ دیگر است! 👈جنگی بین روسیه و اوکراین رخ داد! در واقع به نوعی بین بلوک شرق و غرب! آنهایی که به شکلی ابرقدرت عالم در نگاه مادّی انسانهای کوته بین بودند. 👈چشم جهانیان به آن دوخته شد! هر روز اخبار آن در صدر اخبار کره خاکی قرار گرفت. ابتدا یک طرف غلبه کرده و ابهت پوشالی بلوک غرب شکسته شد؛ 👈سپس طرف دیگر توانست با نیروی تسلیحات مدرن غربی مقداری تلافی کند! ابهت بزرگ تسلیحاتی بلوک شرق شکسته شد! 👈در همین زمان شیاطین فتنه ای کرده و در کشور ما که اصلا جای دیگری از این منازعات بود و کاری به آن نداشت نا آرامی به وجود آوردند. به زعم خودشان میخواستند آن را تجزیه کنند! 👈بسیاری گمان کردند که وجهه ی ایران در جهان تخریب شد! بسیاری از مؤمنین ناراحت و غمگین بودند. متی نصر الله؟! 🔹یک دفعه خداوند متعال! آنکه بندگانش را فراموش نمیکند آنکه لا یضیع أجر من أحسن عملا! نشانه ای از نگاه لطف خود به این امّت برای بندگانش فرستاد. مبشرّی فرستاد تا ثابت قدم در راه بزرگ خود پایدار بمانند. ✔یکی از سلاح های نظامی ما که همان پهپاد شاهد ۱۳۶ بود را به روسیه داد! به نوعی ورق نبرد را برگرداند! هم قابلیت برتر آن در بین این همه سلاح های عجیب و غریب کلاس جهانی هویدا شد و هم نه تنها طاغوت نتوانست آن را سانسور کرده و با سلاح رسانه ایش کتمان نماید بلکه خودش با تمام توان در تبلیغ آن کوشید! 👈رسانه های بزرگ اروپا و آمریکا و دیگر نقاط جهان مدام اخبار آن را بازتاب دادند. فیلمهای آن را در شبکه های مجازی منتشر کردند. 👈اخبارش در رسانه های جهانی بیش از رسانه های داخلی بازتاب داده شد! فریاد زدند که ای وای ایران به روسیه سلاح داده است! تحریمش کنید! تهدیدش کنید! 👈همانها که چندی پیش تصاویر این پهپادها را فتوشاپ دانسته و آن را تحقیر و تمسخر میکردند! 😄بلکه صحنه طوری شد که نظام اسلامی ما از روی مصالحی تشخیص داد که باید در این زمینه این امور را نه تنها خود تبلیغ نکند بلکه به نوعی غیر شفّاف و توریه ای نفی هم بکند! جهان افشا میکند و ایران کتمان میکند! ✅سبحانَ الله! رفقا دست خدا را نمیبینید؟! رفقا میفهمید چه رخ داده؟! این همان مکر الهی است. همان نصرت الهی است. نتیجه ی همان توکّل به خداست. همان رزق من حیث لا یحتسبی است که خداوند به اهل تقوا وعده اش را داده است. 🔹با دست خودشان و با رسانه خودشان در آن زمانی که هیچ کسی انتظارش را نداشت برای نظام اسلامی ما عزّت آفریدند! اسمش را در جهان بزرگ کردند! 👈اصلا از این بهتر میشد سلاح و تکنولوژی ایرانی را تبلیغ کرد؟! آن هم در این زمان حسّاس؟! آن هم به دست دشمنانش! شَهِدَ الأَنامُ بِفَضلِه حَتَّی العدا و الفَضلُ ما شَهِدَت بِه الأعدَاءُ فَتَلَألَأت أنوارُه لِذَوی النُّهَی وَ تَزَحزَحَت عَن غیِّها الظَّلماءُ ⚪بالاتر از این! برهان ما را در مباحثات همیشگی با برخی نا مطّلعین و غافلان خودمان قاطع کردند! تا قبل از این حتّی خودی ها هم باورشان نمیشد! بلکه گاهی خودمان هم شک میکردیم😊 👈میگفتند ما چه پیشرفتی کردیم؟! هیچ جایگاهی در دنیای تکنولوژی و علم نداریم! ما صنعتمان همان پراید سازی است! 👈ولی الآن دیگر به عنایت الهی چه برگ زرّینی در مباحثات به مؤمنین هدیه شد! زبان ما را در دفاع از نظام اسلامیمان باز کرد! 👈حجّتی قوی به ما عنایت کرد. آن هم با یکی از سلاح های ما که بهترین سلاح ما نیز نبود! 🔻آری پهپاد شاهد ۱۳۶ نشانه ای از عنایت خدا به این ملّت است. نشانه ای از نصرت الهی است. مبشّره ای برای استقامت در این راه پر افتخار است. نشانه ای از آن است که خدا با ماست. ما را تنها نگذاشته است! با ما میبیند و میشنود! مراقب ماست🔺 👈اینها را باید نشانه دید. آیات خدا دید. به آن دل بسته و با نیرویی بیشتر در جهت رضای او تلاش نمود. 💡اینجا بود که ابیات حافظ شیرازی به ذهنم خطور کرده و آن بلبل را ولو با تکلفی مثال زدنی😄 بر شاهد ۱۳۶ تطبیق دادم: شاهد ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی میخواند دوش درس مقامات معنوی یعنی بیا که آتش شاهد نمود گل تا از سلاح نکته ی توحید بشنوی!😊
باسمه تبارک و تعالی (۲۲۸) «زن یک گل نیست! زن یک انسان است» «حجاب یعنی زن قرار است مادر باشد نه شاهدی بازاری» «نصایحی از سوزان سانتاگ به زنان مدرن» 🔹مدرینته دین غفلت از هر حقیقت دیگری جز خود طبیعی و خواسته های آن است. از اینجاست که انسان مدرن شغلش اباحی گری است. احکام تکلیفیه ای در کارش نیست! لا حکم الّا الاباحة! ✋البته نه آنکه با زور عقیده و استدلال به جنگ دین و احکام دینی برود! نه اشتباه نکنید! ضعیفتر و روباه تر از این حرفهاست. ✋برای غلبه هم نیازی به چنان زور عظیم و شجاعت بزرگی ندارد. با زور غفلتی سازمانی، موزیانه و خزنده به جنگ دین میرود. شگردش شبیخون و از پشت خنجر زدن است. موریانه خانه ایمان است. 🔸زن مدرن ابداء زینت و کشف حجاب را مباح میداند. حقّ خود میداند. کاری هم به دین ندارد. اصلا نمیفهمد اینکه میگویی حجاب واجب است یعنی چه! ✔️به کسی گفتند شراب نخور! حرام است! گفت: میدانم! به خاطر حرمتش که نمیخورم! به خاطر خاصیتش میخورم!😊 ✔️به دیگری گفتند مگر روزه نیستی؟! چرا آب میخوری؟! گفت: به خاطر حرمتش نمیخورم! به خاطر رفع تشنگی میخورم!😊 ✔️به همین قیاس به اینها میگوییم مگر مسلمان نیستی؟! بی حجابی حرام است! میگوید: به خاطر حرمتش که بی حجاب نیستم! به خاطر زیبایی و راحتی اش بی حجابم! 👈اینها طنز نیست! عین واقعیت ماجرای دین و مدرنیته است! عمق اباحی گری مدرن است.
🔹زن مدرن عادتا حجاب را ظلمی در حقّ خود میداند! آن را حرف زور میداند! خب این هم مقتضای دینش است. در دینداریش تقوای خاصی دارد! به حکم اباحی گری آن ایمان دارد! ⚪آری زن مدرن تبرّج و ابداء زینت را که امتیاز او در طبیعت است حق خود میداند. ولی دو چیز را نمیداند. ✅یکی آنکه مردان زیبایی زنان را طبیعتا مانند زیبایی یک گل ندیده و آن را در فضای مقاربت جنسی معنا میکنند ✅و دیگر آنکه مقاربت جنسی با یک زن را نیز لزوما و نوعا در فضای عشق و شیفتگی ندیده و آن را در فضای اطفای غریزه معنا میکنند. وصالشان مدفن عشق است. 👈این دو جهل بزرگ و برخی تبعات آن باعث شده ضرورت حکم عقلائی حجاب را درک نکنند. احساس کنند حرف زور است! دیکتاتوری است! در حالیکه حجاب پیش از آنکه حکمی دینی و تعبّدی باشد حکمی عقلی و عقلائی است. 🔹در دنیای قدیم این حقایق به نوعی آشکار بود. بی حجابی برای زنان به نوعی نماد حقارت و بی شخصیتی و آمادگی برای انتفاع جنسی بود. میدانستند چنین زنی به معنای کالای جنسی یک بار مصرف برای مردان هوس باز است. 👈لذا تنها کنیزان برخلاف زنان آزاد حجاب نداشتند. زنان آزاد بی حجابی را دور از شخصیت والا و غرور زنانگی خود میدانستند. 👈ولی در دنیای مدرن در یک فریب بزرگ این نشانه را تغییر دادند. معانی را تغییر دادند. بی حجابی و اظهار زینت در سطح جامعه را نشان شخصیت اجتماعی زن تعریف کردند! 🔸«زن یک گل نیست، زن یک انسان است»🔸 تدبّر در دنیای غرب نشان دهنده ی آن است که گویا در ناخودآگاه آنان چنین نگرشی را ایجاد کرده اند که زن مانند گلی زیباست که باید دیده شود! همانطور که محجّبه کردن گل معنا ندارد زن هم باید غنچه ی خود را در سطح جامعه باز کرده و زیبایی خود را اظهار کند. همه از این زیبایی ها مانند زیبایی گلهای رنگارنگ که فضا را چشم نواز و معطّر میکند لذّت ببرند. ✋این را ولو در ظاهر نگویند ولی در روانها در واقع بسیار جدّی وجود دارد. 🔴ولی قیاس زیبایی زن به زیبایی گل قیاسی باطل است. مغالطه ای تاریک است. آخر زیبایی و بوی خوش گل به نوعی هدف نهایی از طبیعت آن بوده است. گل چیز دیگری جز این زیبایی و خوش بویی نیست. ولی زن انسان است نه گل! زیبایی زن در طبیعت هدف نهایی از طبیعت او نبوده بلکه زمینه ای برای ایجاد میل جنسی میان زن و مرد و رغبت برای تولید مثل و تشکیل خانواده بوده است. 👈یعنی اگر قرار نبود فرزندی به دنیا بیاید یا نسل بشر از راه دیگری مثلا خلق الساعة ادامه می یافت اصلا فرقی در طبیعت میان زن و مرد باقی نمیماند تا زن برخلاف مرد مجهّز به زمینه های خاص لطافت و زیبایی شود. هر دو صرفا انسان بودند. یک نوع واحد. ⚪ولی مسأله بقای انسان بود! خلقت از روی حکمتش یا طبیعت از روی تکاملش دید برای اینکه این انسان بتواند در حیات دنیایی زمینه ی بقاء داشته باشد باید برخی در صنف مردان ظاهر شده و برخی در صنف زنان. مردان را قوی آفرید و زنان را زیبا! 👈ولی نه آن قوّت اصالت داشت و نه این زیبایی! اینها همه ابزارهایی برای تولید مثل و تشکیل خانواده بود. یک حقّ ذاتی نبود. 👈اگر چنین است زیبایی زن در واقع نه حقّی برای زن بلکه حقّی برای انسان برای بقای نسلش به شکل مطلوب در قالب نظام خانواده بود. همان نظامی که تنها ضامن مطلوب بقای نسل انسان است. 👈لذا ابداء زینت و زیبایی زن تنها آنجایی صحیح است که موافق حقّ خانواده باشد یا مخالفتی با آن نداشته باشد. 👈از اینجاست که دین الهی که بر پایه ی چنین حقائق تکوینی تشریعات خود را نهاده برداشتن حجاب را جز در برابر خانواده و محارم برای زنان ممنوع دانسته است. 👈زن تا قبل از بلوغ زیباییش به نوعی شبیه زیبایی گل است لذا حجاب بر او واجب نیست ولی بعد از آن دیگر ماهیت آن آشکار شده و زیباییش مقدمه ای برای تحقّق امر جنسی میشود لذا حجاب برای او واجب میشود. 🔻حجاب یعنی مانع طبیعی عقلانی! یعنی خانواده. یعنی زیبایی من برای تو نیست! برای هدفی دیگر است. حجاب یعنی زیبایی زن هدف خلقت برای شغل مادر بودن اوست. حجاب یعنی زن مادر است نه شاهدی بازاری!🔺 ✅به مقام زن توهین نکنید! زن یک گل نیست! زن یک انسان است. موجودی بسیار برتر و والاتر از یک گیاه زیبای خوش بوست! اگر هم زیباست چون قرار بود مادر باشد نه اینکه مانند یک گل برای زیبایی و استفاده توسط هر کسی مصرف شود. زن دارای کرامت انسانی و اشرف مخلوقات است 🔹اگر چنین است دیگر نمیتوان گفت دستور حجاب نقض غرض از زیبا آفریده شدن زن است! استدلالی مضحک ولی شایع در جوامع غربی! یا مثلا نمیتوان گفت زن حق دارد زیبایی خود را اظهار کند تا همه بفهمند چقدر زیباست! ✋نخیر این حرفها نیست. زن چنین حقی ندارد. زن زیباست ولی برای خانواده خود زیباست و برای همسرش جاذبیت جنسی دارد. زن زیباست چون قرار است مادر باشد. بتواند با آن برای همسرش در خانه جلوه گری کند. نه اینکه زیباست تا در جامعه کشف حجاب و پرده دری کند!
👈آیا اگر جامعه زیبایی زن را نبیند نقض غرض از زیبایی زن است؟! هرگز! زیبایی زن باید دیده شود! ولی دیده شدن معنایش آن نیست که همه باید آن را به نظاره بنشینند. جامعه مدنی قرار نیست زیبایی ظاهری زن را ببیند ولی جامعه ی منزلی چرا. هدف اصلا همین بود. 👈اظهار زیبایی و آراستگی زن در فضای خانواده امری معقول و پسندیده و بلکه دارای ثواب و در راستای اغراض واقعی آفرینش است ولی زیبایی زن در فضای جامعه سهمی مسموم از سهام ابلیس است. 🔸«بی حجابی حجاب اسطوره ای به نام زنانگی»🔸 ای بانوان مدرن! ای خواهران فریب خورده! لااقل حرف یکی از عقلای زن مدرن از جنس خودتان را گوش کنید که عمق این ماجرا را درک کرده است! مقاله ای را از یکی از نویسندگان و مشاهیر زن یهودی آمریکایی به نام «سوزان سانتاگ» که شهرتی جهانی دارد میخواندم. 👈این مقاله را در مجلّه مشهور مُد در آوریل ۱۹۷۵ نگاشته است. در سال ۲۰۰۶ در دانشنامه فرهنگ زنان فمینیست نیز آمده است. عنوان مقاله این است: «A Woman’s Beauty: Put Down or Power Source?» 👈 به این معنا که: «زیبایی زن: منشا ذلّت یا منبع قدرت؟» وی از این موضوع گلایه میکند که چطور زیبایی زن در غرب به جای آنکه منبع قدرتی برای او باشد منشأ ذلّت او شده است! 👈اینکه چطور زن را در غرب مبتلا به بیماری و وسواس ایده آل سازی ظاهری در سطح جامعه کرده اند. اینکه چطور او را از زیبایی های واقعی درونی و فضیلتهای برتری که باعث ظهور اسطوره ای به نام زنانگی است غافل کرده اند. 👈اینکه چطور در غرب زیبایی ظاهر زنان را مسأله ای بسیار با اهمیت در جامعه جلوه داده و با این عمل توهینی بزرگ به اسطوره زن در عرصه ی جامعه نموده است! 👈اینکه چطور زیبایی زن باعث نفی زن شده است. اینکه چطور غرب زن را مجبور کرده که برای زیبا جلوه دادن خودش در برابر مردان تقلا کند! 👈اینکه چطور زیبایی زن تنها شکل قدرت او تعریف شده که باید برای داشتن آن دست و پا بزند! قدرتی برای نفی خودِ زنان! خودش را از خودش در حجاب برده است. 👈اینکه چطور زن را با ستایشی جانکاه مکلّف به مراقبتی سختگیرانه برای رسیدگیِ مستمر به ظاهرشان نموده و آن را معیار قضاوتی دائمی که سایه ی آن بر سر جامعه ی زن در غرب سنگینی میکند کرده است. 👈اینکه چطور جذابیّت و زیبا بودن یک اجبار، تکلیف و وظیفه بر دوش زنان غربی ورای همه توان مندی های آنان شده است!: 📖«از این رو در حالی که جایگاه خود را به عنوان جنس ضعیف‌تر قبول می‌کند، موقعیت خود را در مقام ِ عینی‌گرابودن، حرفه‌ای‌بودن، مقتدربودن و متفکربودن، زیر ِ سوال می‌برد. در هر حال این زنان هستند که در چنین مسیر تفکر و باور، بازنده‌اند» 👈و باز به تعبیر او: 📖«اغلب زنان خود را از آنچه واقعا هستند و بطور طبیعی می‌نمایند؛ کمتر و پایین‌تر می‌ببینند. از این رو ایده‌آلِ زیبابودن با خودآزاری و وسواس همراه است. زنان رفته رفته یاد گرفته اند که بدن خود را به قسمتهای مختلف تقسیم کرده و هر قسمت را به طور جداگانه ارزش گذاری کنند. صورت، بینی، مو، چشمها، پاها، گردن، باسن، بالا تنه ...؛ هر یک از آنها به نوبه ی خود باعث نگرانی، وسواس یا گاهی نا امیدی میشوند. هر چقدر هم برخی اندام مقبول باشد، برخی دیگر همواره مراقبت شده و نیاز به پاییدن دارد!» 🔹البته سوزان سانتاگ این حرفها که مضمونش را آوردم را از باب گلایه از دنیای آمریکایی در قرن بیستم که آن را تجربه کرده بیان میکند. 👈راه برون رفت خاصی نیز جز ضرورت توجّه دوباره زنان به زیبایی باطنی زنان و فریب نخوردن از فشار جامعه برای مبالغه در زیبا نشان دادن ظاهری ارائه نمیکند. 👈آنچه او آن را خوب درک نکرده ضرورت حکم نورانی و راهبردی حجاب برای زنان و آزادی آنان از این فشارهای بی امان است. حجاب باعث آزادی زنان در جامعه است! 👈بی خردان سخن از آزادی حجاب می گویند! آزادی ای که به قول سانتاگ عین اسارت زن غربی شده است. این را خوب درک نکرده که اساسا مقام زن و زیبایی زن بودن در آفرینش برای مادر بودن و تشکیل خانواده بوده است. 👈همان چیزی که خود سانتاگ نیز با رجوع به زندگی نامه اش همواره از آن در زندگی اش محروم بوده است. آری این دستور مظلوم حجاب اسلامی با همه سادگی اش مشکلاتی بس پیچیده و عظیم را حل کرده است.
باسمه تبارک و تعالی (۲۲۹) «به خون شهید تفأل باید زد» بس تجربه کردیم در این دیرِ مکافات با دُردکشان هر که درافتاد برافتاد 🔴هر روز چه بسیاری که از این جهان فانی چشم فرو بسته و عازم سرای ابدی میشوند. هر روز چه خونهایی که در این کره ی خاکی جاری شده و چه ارواحی که به آن موطن اصلی خود باز میگردند. در آن نه فالی نیک است و نه شوم! ✋ولی یک خونی است که هر وقت جاری شد بدانید خبری در راه است! نظر لطف و تأییدی از آن نور ازل و ابد رسیده است. آن هم خون شهید است. آری به خون شهید باید تفأّل زد. 🔸خون شهید آب حیات بخش شجره ی طیّبه ی حقیقت و توحید است. آنقدر پاک است که با نور خود همیشه پرده از نقاب شوم ظلمتها دریده و چهره ی شوم جنود جهل را به وضوح به فطرتها نشان داده است. 🔸راه را نشان داده است. پیام هدایت است. بقای ظلم و کفر همواره در چهره ی نفاق بوده. نفاقی که با خون شهید رسوا شده و بر ملا میگردد. ⚪رفقا ما فعلا در دنیای سایه ها هستیم و خبری نداریم! ولی یقین کنید ذره ذره عالم همه حیات و شعور است. اگر خونی را دیدید که از روی شهادت جاری شده بدانید اجازه ای از عالم غیب دریافت کرده است! این خون پاکتر و شریفتر از آن است که بی حساب جاری شود. نشانی خاص از عالم بالا دارد. 🔹رفقا اگر جنود جهل و ظلمت خون عاشقان را ریخت بدانید فال نیکی باید زد. مگر شهادت در راه آن نور ازل و ابد و آن واحد حیّ قیّوم چیز کوچکی است؟!
👈این خبیثها و فریب خورده ها و اربابهایشان اگر عقل داشتند باید میدانستند که تا میتوانند باید نگذارند خونی از پاکان جاری شود! 🔹باید میدانستند که من اهان لی ولیّا فقد أرصد لمحاربتی! باید میدانستند که بزرگترین خطر برای آنان خون شهید است؛ شکر خدا که دشمنان راه حق از احمقانند؛ آری: بس تجربه کردیم در این دیرِ مکافات با دُردکشان هر که درافتاد برافتاد 🔸و چه خونهای پاکی و در چه مکان پاکی و در چه زمان پاکی! اینها معنا ندارد؟! اینها از عنایات اهل بیت علیهم السلام و ذرّیه ی پاک ایشان به ماست. 🔸خطاب به این حرم پاک شاه چراغ که این خونهای پاک در هنگام اذان در جوار مضجع نورانی اش جاری شد باید گفت: از رهگذرِ خاکِ سرِ کویِ شما بود هر نافه که در دستِ نسیمِ سحر افتاد مژگانِ تو تا تیغِ جهانگیر برآورد بس کشته دل زنده که بر یکدِگر افتاد 🔵نوجوانی بودم! شاید ۱۲ سالم بود. نمیدانم. یادم می آید با پدرم در حرم شاه چراغ نشسته بودیم. نگاهی معنادار به این آینه کاری ها و زیبایی های این حرم نورانی میکرد. روی به من کرد و این مضمون را گفت که: پسرم به نظرت چه کسی این آینه های زیبا را ساخته؟ چطور ساخته؟! 👈من ساده هم که خبری از هیچ چیز نداشتم و ندارم شروع کردم چیزهایی بافتن. ولی آن نگاه مهربان پدرانه به من دوخته شد و گفت نه پسرم! اینها را عشق ساخته! عشق! 👈سالهاست دیگر ایشان از این دنیا رحلت کرده و رفته! اگر لطف کردید و فاتحه ای برای روح این پدر مؤمن تلاوت فرمودید بزرگواری کرده اید. 🔹آری حرم شاه چراغ حرم عشق است. و شما ای شهدایی که توفیق آن را داشتید که در علم ازلی قرعه ی این سعادت بزرگ به نام شما نیک بختان بیافتد! خوشا به حالتان؛ لقد فزتم فوزا عظیما فقد أکرمکم الله بالشهادة و ختم لکم بالسعادة. ⚪وقتی پیکر لاله گون این شهدای عزیز را در این حرم پاک دیدم خطاب به این پیکرهای غرق به خون پر کشیده به سرای آخرت این اشعار دیوان شمس خطاب به ایشان به یادم آمد: بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید همه روح پذیرید بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید کز این خاک برآیید سماوات بگیرید بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید 🔹در انتها سخنی هم با برادران دینیم میگویم. ان شاء الله دعا کنید وفات ما ختم به شهادت شود. ولی بدانید مؤمن اگر با این ایمان قطعی و واقعی از این عالم برود شهید است. 👈همه کرامتها زیر سر ایمان است. قدرش را بدانید و نگذارید شیاطین ذرّه ای در آن خللی ایجاد کنند. 👈مرحوم برقی در محاسن از منهال قصّاب نقل میکند که به امام صادق علیه السلام عرض کردم که دعا کن خدا شهادت را روزیم کند! 👈حضرت نیز با استدلالی لطیف به آیه ی قرآن کریم در جواب فرمود نگران نباش که مؤمن هر گونه بمیرد شهید است! ای جانها به فدای شما ای ائمه نور! راستی که چه بشارتی! 📖«قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع ادْعُ اللَّهَ لِي بِالشَّهَادَةِ فَقَالَ الْمُؤْمِنُ لَشَهِيدٌ حَيْثُ مَاتَ أَ وَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ فِي كِتَابِهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ»
باسمه تبارک و تعالی (۲۳۰) «کالبد شکافی سندروم کثیف: همه چی کار خودشونه!» 🔴امروزه شاهد استفاده ی دشمنان حقیقت از یک سلاح ادراکی شوم و شیطانی به نام: «همه چیز کار خودشان است» هستیم. اگر صحنه ی نبرد امروزی بین جنود عقل و جهل عمدتا به نبرد ادراکی رسیده باید مراقب استفاده دشمن از این بمبهای کثیف هم بود. 👈سلاح هایی که توسّط شیاطین تولید شده و بین ذرّیه شان و پیروان آنها و برخی غافلان تبلیغ میشود! «إنّ الشیاطین لیوحون الی اولیائهم»! 👈سلاح هایی که از بمبهای شیمیایی برای اندیشه ی توده ها گاهی خطرناکتر است. یک جمله ی وجدان خفه کن و منطق گریز! 👈جمله ای کلیشه ای که گاهی نیز بسان پدافند و سپر جنود جهل است. گاهی نیز بسان سلاحی است که با آن دشمن خود را به شکل قهرمانی رویین تر جلوه میدهد. 👈آنجا که در ظاهر منطقی دارد که به زعم خودش پیروز است و آنجا نیز که علائم نقص و رسوایی راه و منشش آشکار میشود در یک فراری رو به جلو آن را به مخالفین خود نسبت داده و میگوید: «همه چیز کار خودشان است»! 🔹آری نباید از این جملات تعجّب کرد! اتّفاقا اینها بشارتهایی بر حقّانیت راه اهل حق است. اینکه مطمئن شوند که دشمن را خوب تشخیص داده اند. اینکه دشمن چقدر خبیث است! 👈در غیر منطقی بودن چنین ادّعاهایی بدون آوردن بیّنه و همینطور در غیر اخلاقی و ناجوان مردانه بودن چنین تهمتهایی که شکّی نیست. 👈مگر از جنود جهل توقّع دیگری نیز میرود! همچنین عافیت طلبانه و بی هزینه بودن چنین روشهایی در مباحثات نیز روشن است.
👈اگر هم واقعا جدّی گفته شود عمق توهّم توطئه ای بودن اینها را نشان میدهد! اینکه چقدر اینها متوهّم اند. اینکه چطور دچار بیمار مهلک ادراکی شده اند. ✅سرّ مهلک بودن این سلاح مدرن ادراکی این است که خیلی ساده، همه فهم، عملیاتی و ابطال گریز است! 👈ذهن لشگریان جهل را به نوعی در برابر اشعه ی حقیقت ایزوله میکند! نه تنها آنها را شست و شوی مغزی داده و دیگر نمیتوان آنها را هدایت کرد بلکه حتّی نمیتوان در جدل ساکت هم کرد! زبانشان حتّی در زمان ظهور امارات حق باز هم دراز است! ⚪حقیقت آن است که جنود جهل توان بسیج گسترده توده ی انسانها را ندارد. انسانها همانطور که طبیعتی دارند که جهل بر آن سوار میشود فطرتی نیز دارند که با آن عقل را میتوانند ببینند. ✋مسأله آن است که وقتی جنود جهل با سلاح تبلیغاتی سنگین خود ولو به شکل مصنوعی بسیاری را فریب داده و خیلی داغ آنها را وارد صحنه های سیاسی ای میکند که آنها به خوبی میدانند این داغی آنها متناسب با مقدار دانش و علم آنها در این صحنه ها نیست مجبور میشوند به شکل غیر عادی برای داغ نگاه داشتن خود به هر چیزی چنگ بزنند! 👈وقتی انسان که فاعلی علمی است این چنین داغ به میدان آورده شده دیگر وقتی با امارات و علائم بطلان راه خود مواجه میشوند نمیتوانند از راه خود دست کشیده یا ساکت بمانند بلکه باید آن را از میان بردارند! 👈از طرفی توده ی مردم همانگونه که گفته شد صلاحیت علمی و بصیرت لازم در این وادی پر شبهه را ندارند لذا به شکل غیر عادی کلیشه ای به نام: «همه چیز کار خودشان است» برایشان قابل اتکاء میشود! ⛔آخر این را نگویند دیگر چه بگویند؟! مجبورند این را بگویند! میفهمی؟! مجبورند! چون توان فهم و تطبیق دادن دقیق مفاهیم و مقولات کلی بر وقایع خارجی را ندارند و از طرفی اینقدر داغ وارد میدان شده اند چاره ای جز چنگ زدن به این عروة الوثقی های ضلالت ندارند. 🔶اما باید در برابر این سلاح ادراکی کثیف چه کرد؟! راه های مختلفی است. راه منطقی، راه عملی، راه اخلاقی و راه سیاسی و حقوقی و مانند آن. ⚪اما از حیث منطقی باید به آنها فهماند که در بحث نمیتوان از گزاره های اثبات نشده ی ابطال گریز استفاده کرد! نمیتوان از قضایای جدلیّ الطرفین استفاده کرد. هیچ چیزی را نمیتوان از آنها نتیجه گرفت. 👈مثلا به آنها بگویید حرف تو مانند این است که کسی ادّعا کند در هر لحظه همه اجرام حجمشان دو برابر میشود! آیا میتوانی آن را ابطال کنی؟! اثبات هم نمیتوانی بکنی! 👈باید حرفی بزنی که قابل اثبات باشد. همینطور باید پیامدهای سنگین اجتماعی رواج چنین جملاتی را نشان داد! اینکه اگر این جمله را بپذیریم دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود! هر جنایتی رخ میدهد و با این جمله سر و تهش به هم می آید! 👈باید به اینها فهمانده شود که تو مدّعی هستی و تهمت میزنی و وظیفه ی توست که بیّنه ای بیاوری! آن کسی که منکر است که دلیل نمیخواهد! میتواند فوقش قسم بخورد که کار من نیست. 👈تو که مدّعی هستی دلیل باید داشته باشی! جای مدّعی و منکر را که نمیتوانی تغییر دهی! 🔹حکایت تو همان حکایت ملّا نصر الدّین است! میخ طویله ای را جایی کوبید و گفت وسط زمین است! یا حرف من را قبول کنید یا بروید زمین را متر کنید! در پاسخ شما ملّا نصر الدّین ها باید گفت نه حرفتان را قبول میکنیم و نه به خود زحمت متر کردن ادّعای گزافتان را برای نشان دادن بطلانش بر خود هموار میکنیم. مگر ما هم مانند شما دیوانه ایم؟! 👈اینها و شبیه آن پاسخهای منطقی از این شبهه است. اینکه قضیه ای اگر بدیهی نباشد برای اثباتش باید دلیلی اقامه کرد و صرف ادّعا صدق آفرین نیست! ⚪اما پاسخ عملی به این مغالطه چطور است؟! اینها در حالت خوبش لااقل دچار نوعی شکاکیت شده اند. فوقش بگویند شاید کار خودشان است! در اینجا به خاطر نامعقول بودن چنین شکاکیتهایی باید سعی کرد از شکاکیت آنها را بیرون آورد! 👈مثلا از جایی که متوجّه نشود ماشینش را پنچر کنید و بعد بگویید کار خودشان است!😊 اصلا به آنها بگویید اینکه فکر میکنی که کار خودشان است هم کار خودشان است! شاید اصلا تو خودشان هستی! 👈شاید هم خودشان در ذهنت یک تراشه ای کار گذاشته اند که فکر کنی کار خودشان است!
👈اصلا شاید آمریکا و انگلیس هم کار خودشان است. کار آخوندها است. یک مقداری از این مهمل گویی ها و مسخره بافی ها بگویید شاید عمق رسوایی اندیشه اش را متوجّه شود. ⚪اما از حیث اخلاقی چه میشود کرد؟! به نظر میرسد مهمترین عامل این مغالطه همین مسأله اخلاقی است. انصاف نداشتن است. مخالفت با تمایلاتشان است. اینجا میشود با ترفندهایی در آنها به گونه ای تلطیف سرّ ولو مقطعی ایجاد کرد تا آن وجدانشان آنها را مجبور به تکلّم به حق کند. ✔رفقا در قرآن کریم هم بارها از این مغالطات ادراکی کفّار سخن گفته شده است. از نگاه قرآن مشکل اینها معمولا آن است که از حقیقت اعراض کرده اند! اراده ی اعراض کرده اند. یک تصمیم گرفته اند که حق را نبینند. نشنوند. 👈الله اکبر! به تعبیر قرآنی اینها از حقیقت بدشان می آید! عجب! مگر میشود انسان از حقیقت بدش بیاید؟! 👈بله! قرآن کریم در پاسخ به اتّهام شومی که به پیامبر رحمت وارد میکردند و در یک تهمت ناجوان مردانه میگفتند ایشان مجنون است میگوید نخیر مسأله اینها نیست! 👈مسأله این است که شما دچار یک بیماری مهلک شده اید! از حقیقت بدتان می آید! 📖«أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُون‏» 👈خیلی لازم نیست جواب اینها را بدهی! چون اینها به خاطر منطق به این اندیشه نرسیده اند! ✅خودشان اگر بخواهند خوب میدانند دارند باطل میگویند. ولی نمیخواهند! اینها را مادامی که اینطور هستند نمیشود بیدار کرد زیرا خفتگان بیدارند! خفته ی بیدار را نمیتوان بیدار کرد زیرا تحصیل حاصل است. ای کاش واقعا خفته بودند! 👈ریشه ی این مشکل اخلاقی به استکبار برمیگردد! اصبر علی الحقّ و إن کان مرّا نیستند. انصاف ندارند. ⚪اینها را باید گوشمالی حقوقی و سیاسی هم داد. حکومت نباید به سادگی رهایشان کند. اینها بمبهای کثیف سیاسی است. مخصوصا این کلام وقتی توسّط چهره های اثر گذار بیان میشود نباید بگذارند بی هزینه بماند. باید آن را جرم انگاری کنند و مجبورشان کنند که اثبات کنند. 👈چندی پیش یک جریمه ی بسیار بسیار مالی سنگین توسّط قاضی آمریکایی برای شخصی که بعد از کشته شدن کودکان در مدرسه در یک تیر اندازی گفته بود کار خود حکومت است وضع شد! 👈چرا؟! چون خانواده قربانیان شکایت کردند که این حرف او باعث شده مدّتها دچار ناراحتی روحی شوند!
باسمه تبارک و تعالی (۲۳۱) «معاویه صفّین را با نبرد ادراکی برد نه نبرد نظامی!» «آیا حاکم عدل اسلامی باید در برابر فشار و نارضایتی مردمی از راه حق کوتاه بیاید؟!» 🔵امیر المؤمنین علی علیه السلام نه بر مبنای احقاق حقّ خود بلکه بنا به خواست و بیعت مردم حاکم جامعه ی اسلامی شد. جمهور مردم اساسا حضرت را نه به عنوان امام مفترض الطاعة ای که شیعه میدانستند بلکه به عنوان خلیفه ی اسلام مانند خلفاء سابق قبول داشتند. 👈هنوز لایق آن نبودند و معرفت آن را نداشتند که ایشان را به واسطه ی آن چهره ی نوری الهی اش فرمان برداری کنند! 👈عمدتا آن جنبه ی انسانی و فضیلتها و سوابق اسلامی و عدالت طلبی و مقبولیت برایشان مهم بود. بگذریم ... 🔹اما آن فتنه ها! آن فتنه های تاریک چون قطعات شب ظلمانی! آغاز شد. شد آنچه شد! به تعبیر عجیب جاحظ در کتاب العثمانیة: «الدنيا انكفت بأهلها عليه وماجت بساكنيها». 👈نبرد بزرگ و فتنه ی بزرگ به تصریحات مکرّر امیر المؤمنین فتنه ی بنی امیّة بود. امیر المؤمنین بعد از نهروان در خطبه ای فرمود: 📖«أَلَا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا». 👈تاریخ هم نشان داده که این فتنه ی تاریکی ادراکی شجره خبیثة بنی امیّة چقدر تا کنون ثمرات سوء در تاریخ اسلام از خود بر جای نهاده است.
👈به تعبیر ابو جعفر اسکافی در کتاب المعیار و الموازنة اساسا عامه اسلامی تربیت شدگان بنی امیّة هستند. نبرد بزرگ صفّین بین عراق به رهبری امیر المؤمنین و شام به زعامت معایه درگرفت! ✋رفقا! یک چیزی میگویم یک چیزی میشنوید! صفّین و ما أدراک ما صفّین! همه به ستوه آمده بودند. خون عمّارها، ابو الهیثم بن تیّهان ها، خزیمة ذو الشهادتین ها و... بر زمین جاری شد تا باطل به نفسهای آخرش بیافتد! 📖«أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَيْنَ‏ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِيَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَة» 👈نبردی عظیم بین مسلمین بود. البته در این زمان مسلمین ابر قدرت عالم بودند. نبردی کوچک و غیر مهم در سرنوشت جهان نبود. 🔴بسیاری معتقد بودند این همه هزینه ارزشش را ندارد. امیر المؤمنین شام را به معاویه واگذارد! حتّی داهیة عرب مغیرة بن شعبة نیز به حضرت گفت فعلا زمان نبرد با معاویه نیست! فعلا بگذار همانجا بماند تا ارکان حکومتت استوار شود و بعدا برایش فکری کن! ولی حضرت از همان لحظه ی اوّل فرمودند نه! 📖«لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَرَانِي أَتَّخِذُ الْمُضِلِّينَ‏ عَضُداً» 👈ولی به راستی چرا میبایست این همه خونها ریخته شود! چرا این همه مردم از کار و زندگی خود بیافتند! از مبارزه با کفّار مشغول شوند! این شبهات زیاد بود. ✋ولی اوج نبردی که دیگر جامعه ی اسلامی متأسّفانه در آن تسلیم جنود جهل معاویه ای شد نبرد ادراکی بزرگ قرآنهای بر سر نیزه بود. قبل از آن هم بمبهای ادراکی دیگری زده شده بود. 👈مهمترینش پیراهن عثمان بود. ولی امیر المؤمنین علی علیه السلام با همه مشکلات کوتاه نیامد و حاضر شد با اصحاب جمل بر سر آن نبرد کند. 👈هر چند نارضایتی ها و حتّی تفرقه های بزرگی در جامعه ی اسلامی بر سر آن ایجاد شد. آری حضرت بر حقّ و بر محور رضای خداوند متعال حرکت میکرد 👈ولی تا کی میشد نارضایتی مردمی که تحت حکومت او هستند را نا دیده بگیرد؟! صدای آنها را نشنود؟! تا کی میتوانست بگوید: 📖«الْقِتَال أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مُعَالَجَةِ الْأَغْلَالِ فِي جَهَنَّم‏»؟! ⚪خود حضرت پاسخ این سؤال را بر اساس آنچه در نهج البلاغة آمده داده است. حضرت فرمود تا وقتی که زورم با برخی از شما بر برخی دیگر از شما میرسد و میتوانم شما را در مبارزه با کفر و پایداری در اغراض عالی اسلام همراه کنم تسلیم نمیشوم. 👈ولی آنگاه این کار را ترک میکنم که ببینم جز با ظلم نا به حق به شما نمیتوانم شما را همراه کنم که دیگر مجاز به آن نیستم. مثلا شما را با شمشیر مجبور کنم! 📖«كان أمير المؤمنين على بن أبى طالب (ع) يقول للناس بالكوفة: أ تروني لا أعلم ما يصلحكم؟ بلى؛ و لكنى أكره أن أصلحكم بفساد نفسي‏» 👈ولی مادامی که در میان شما قدرت و حکومت مشروع در دست من است و از پشتوانه ی قدرت حاکم بر خوردارم و تا زمانی که در میان شما پیروانی دارم که میتوان با آنها شما را به حق همراه کنم برای مبارزه با کفر بنی امیة ای هرگز کوتاه نخواهم آمد! تسلیم هیچ فشار و نا رضایتی نمیشوم! 👈چرا؟! چون خواست خدا در این است. درست است که خود همدلی و رضایت مردم هم مصلحتی مهم است. ولی نباید دست یافتن به آن به قیمت تن دادن به کفر و حکومت طاغوت تمام شود. 👈آنچه بر حاکم عدل در این زمان شرط است آن است که سعی کند به مردمش ظلم نکند و همینطور برایشان روشنگری کند! ولی حاکم عدل اسلامی حقّ ندارد تا مادامی که زورش میرسد به خاطر رضایت آنها اگر برخلاف مصالح اصلی اسلام بود از رضایت خدا دست بکشد. 👈اتّحاد مهم است ولی مادامی مهم است که بر محور حقّ باشد و بتوان با آن حق را نصرت داد. ⛔امّا اوج امتحان امّت اسلامی در زمانی بود که قرآنها بر سر نیزه ها رفت! دیگر همه ی آنها که از قبل نا رضایتی داشتند بهانه ی خیلی خوبی برای مخالفت علنی با امیرالمؤمنین در همان لشگرگاه جنگی صفّین یافتند! وسط نبرد بزرگان لشگر و همینطور بسیاری از لشگریان حضرت از درون به نوعی علیه حضرت قیام کردند! 👈حضرت دید اینجا دیگر باید کوتاه بیاید! چرا؟! چون زورش به اینها در این شرایط خاص نمیرسد! روشنگری کرد ولی تسلیم خواست آنها شد. ولی کی؟! وقتی که دید واقعا بی توجّهی به آنان باعث پیروزی معاویه میشود.
⛔اگر معاویه در آن جنگ صفّین با سوء استفاده از این اختلاف پیروز میشد خدا میداند تا کجا کار کشیده میشد! چه تبعات سنگینی برای دنیای اسلام و تاریخ اسلام داشت! 👈تن به حکمیت داد! ولی مهم آن است که حضرت فرمودند بدانید که اگر زورم به شما میرسید و میتوانستم در برابرتان بمانم قبول نمیکردم! 🔸لیله الهریر🔸 سخت ترین زمان در آن چند ماه نبرد صفّین شبی بود که آنقدر شمشیرها به هم زده شد و آنقدر جرقّه و صدای این برخورد شمشیرها و ناله ی مجروحان زیاد شد که این شب عجیب از زمانهای تاریخ بشر را لیلة الهریر نامیدند! عرب به آن صدای زوزه ی سگ در شب بسیار سرد هریر میگوید! گویا شب جمعه ۱۱ صفر سال ۳۷ هجری بوده است. 👈زبیدی در تاج العروس میگوید تنها در این شب نزدیک هفتاد هزار نفر کشته شدند! مرحوم کلینی در کافی از امام باقر علیه السلام در زمینه نماز خوف نقل میکند که امیر المؤمنین در روز متّصل به لیلة الهریر نماز ظهر و عصر و سپس مغرب و عشاء را تنها با تکبیر و تهلیل و تسبیح و تحمید به جای آوردند! حتّی آن نماز خوف فقهی را هم نمیشد به جای آورد! 👈دیگر شرایط نبرد طوری شد که معلوم شد امیر المؤمنین پیروز نبرد است. حضرت در خطبه ی معروف فرمودند دیگر فردا صبح کارشان تمام است! همان صبحی که بعدا قرآنها بر نیزه ها شد. دیگر بعد از ماه ها جنگ خطبه ی پیروزی بود: 📖«أیها الناس! قد بلغ لکم الأمر و بعدوکم ما قد رأیتم و لم یبق منهم الا آخر نفس و ان الأمور اذا أقبلت اعتبر آخرها بأولها و قد صبر لکم القوم علی غیر دین حتی بلغنا منهم ما بلغنا و انا غاد علیهم بالغداة أحاکهم الی الله عزوجل» 🔴اوج خیانت اینجا بود که در وقعه صفّین آمده اشعث بن قیس که یکی از بزرگان لشگر امیر المؤمنین علی علیه السلام و بزرگان عرب و قبائل عربی بود در همین شب لیلة الهریر خطبه ای شوم خواند! نبرد بزرگ ادراکی در آن زمانی که نفس باطل به شماره افتاده بود آغاز شد... 👈گفت ای مردم! من سنم دیگر گذشته! قسم به خدا که از روی ترس سخن نمیگویم! تا کنون در عمرم چنین روزی ندیده بودم! نسل عرب در حال نابودی است! «إنّه لفناء العرب و ضیعة الحرمات» 👈من برای این زنان و کودکانی میترسم که از فردا دیگر یتیم اند! خدایا خودت شاهدی که من به خاطر مصلحت قوم و اهل اسلام اینها را گفتم! 🔹در تواریخ آمده که جاسوسان معاویه این خطبه ی اشعث را شنیدند و نزد معاویه بردند. اینجا بود که معاویه وقتی خبر را شنید فهمید الآن دیگر وقتش است که مصاحف قرآنی بر روی نیزه برده شود! 👈صعصعه بن صوحان که شاهد این ماجراست نقل میکند که در دل تاریکی شب نبرد بزرگ ادراکی آغاز شد! شامیان در دل شب داد میزدند ای اهل عراق! اگر ما را بکشید و ما شما را بکشیم چه کسی مسؤول ایتاممان است؟! 👈همینکه خورشید طلوع کرد دیدند شامیان مصاحف را بالا آورده اند! آن مصحف بزرگ دمشق را به تنهایی ده مرد بر سر نیزه حمل میکردند! ✋خدایا! چه فتنه ی بزرگی! بنفسی أنت یا امیر المؤمنین! ای مظلوم! اهل عراق هم تا مصحفها را دیدند صدا زدند: 📖«إِخْوَانُنَا وَ أَهْلُ دَعْوَتِنَا اسْتَقَالُونَا وَ اسْتَرَاحُوا إِلَى كِتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَالرَّأْيُ الْقَبُولُ مِنْهُمْ وَ التَّنْفِيسُ عَنْهُمْ» 👈امّا أمیر المؤمنین چه کرد؟! روشنگری کرد! فریاد زد نکند فریب شیطان را بخورید! 📖«هَذَا أَمْرٌ ظَاهِرُهُ إِيمَانٌ وَ بَاطِنُهُ عُدْوَانٌ وَ أَوَّلُهُ رَحْمَةٌ وَ آخِرُهُ نَدَامَةٌ فَأَقِيمُوا عَلَى شَأْنِكُمْ وَ الْزَمُوا طَرِيقَتَكُمْ وَ عَضُّوا عَلَى الْجِهَادِ بَنَوَاجِذِكُمْ وَ لَا تَلْتَفِتُوا إِلَى نَاعِقٍ نَعَقَ إِنْ أُجِيبَ أَضَلَّ وَ إِنْ تُرِكَ ذَلَّ» 👈ولی چه سود که فائده ای نداشت. ولی آیا باز هم امیر المؤمنین میتوانست این نارضایتی را نادیده بگیرد؟! کوتاه بیاید؟! تا آن زمان که هرگز کوتاه نیامده بود! آری کوتاه آمد! 👈ولی چرا؟! خود حضرت پاسخش را در خطبه ای که بعد از لیلة الهریر و جریان حکمیت خواند بیان کرد! ✔فرمود کار صحیح آن بود که زیر بار حکمیت نمیرفتم و هر چند امری مکروه و خلاف رضایت عمومی شماست آن را انجام میدادم و به هدایت شما یا سرجای نشادن مخالفینتان میپرداختم ولی دیدم در آن شرایط عجیب وسط میدان نبرد چنین قدرتی را ندارم! اگر داشتم حتما زیر بار نمیرفتم! ولی نمیتوانستم با خود شما شما را ساکت کنم!
📖«أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أَنِّي حِينَ أَمَرْتُكُمْ بِمَا أَمَرْتُكُمْ‏ بِهِ حَمَلْتُكُمْ عَلَى الْمَكْرُوهِ الَّذِي يَجْعَلُ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً فَإِنِ اسْتَقَمْتُمْ هَدَيْتُكُمْ وَ إِنِ اعْوَجَجْتُمْ قَوَّمْتُكُمْ وَ إِنْ أَبَيْتُمْ تَدَارَكْتُكُمْ لَكَانَتِ الْوُثْقَى وَ لَكِنْ بِمَنْ وَ إِلَى مَنْ أُرِيدُ أَنْ أُدَاوِيَ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِي كَنَاقِشِ الشَّوْكَةِ بِالشَّوْكَةِ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا مَعَهَا» 👈به تعبیر ابن ابی الحدید یعنی اگر در مسیر حقّ شما دچار اعوجاج شدید به این صورت که انگیزه تان کم شد و جدّیت در جنگ نداشتید و گاهی تمرّد کردید بر من لازم بود که شما را تأدیب و ارشاد کرده و با وعظ و روشنگری و تشجیع و مانند آن درمانتان کنم. کوتاه آمدنی در کار نیست. 🔸«إن أبیتم تدارکتُکم»🔸 👈ولی اگر ابا کرده و برعلیه راه حق در برابر کفر با من به شکل صریح مخالفت کردید باز هم کوتاه نمی آیم! ولی مراد از کوتاه نیامدن در این زمان چیست که «إن أبیتم تدارکتُکم»؟! 👈ابن ابی الحدید میگوید یعنی اگر میشود شما را کنار گذاشت و جایگزین کرد مثل اینکه از دیگر قبائل عرب و دیگر شیعیان از اهل خراسان و حجاز کمک گرفت این جراحی بزرگ نظامی را انجام میدهم و یا بر اساس مصالح وقت تصمیم مهمّی میگرفتم ولی بدانید اصلا کوتاه نمی آمدم. ✅به تعبیر حضرت کوتاه نیامدن: «لکانت الوثقی» بود. 👈ولی چه کنم که در این جریان حکمیت مجبور بودم کوتاه بیایم چون یاوری نداشتم تا شما را سر جایتان بنشانم. فتنه طوری بود که به پیروزی معاویه می انجامید. 👈با این حال به شهادت تاریخ امیر المومنین تا آن زمانی که صدای فزت و رب الکعبه اش را همه شنیدند به این وسوسه های خناسها و نارضایتی های ابناء الدنیا و جاهلان و غافلان توجهی نکردند. کوتاه نیامدند! 👈رفراندومی دیگر در کارشان نبود! تا من بر قدرت هستم و زورم میرسد نباید بابی باز شود که به حکومت کفر و طاغوت بیانجامد. به درک که برخی ناراضی اند! مگر ما از آنها راضی هستیم؟! ⚪اما چه میخواهم بگویم؟! میخواهم بگویم ای امام بر حقّ و ای حاکم عادل! ای خامنه ای عزیز! ای فرزند علی و فاطمه! ای آنکه به دستورات صریح قرآن در مبارزه با کفر و طاغوت عمل کرده و برای مؤمنین و امّت اسلامی عزّت آفریده ای! تسلیم این فشارها مباش! اینها را اگر فرمان دهی حتی با زور و اجبار سر جایشان می نشانیم. 👈یاورانی کثیر و دلیر و توان مند داری که با آنها میتوانی به تقویم اهل اعوجاج و تدارک اهل اباء بپردازی! راه آشکار و دشمن هم نمایان است. الآن وظیفه همه ما ایستادگی است! حتّی اگر نارضایتی زیاد باشد هزینه ی این نارضایتی بیشتر از هزینه ی حاکمیت کفر و طاغوت نیست. 👈مادامی که حاکم تویی و قدرت حکومت داری و تا زمانی که یاورانی جان بر کف مانند این مجاهدین عزیز داری زمان تسلیم نیست. زمان صبر و مجاهدت است. حتی اگر قرار شد جویها از خونها جاری شود باکی نیست! فقط بگو از این یاوران جان بر کفت چه میخواهی؟! ما با اطاعت دستورات تو به آن نور ازل و ابد متقرب میشویم. 👈رفقا! اینها هزینه های راه حق است. همان ابتلائاتی که باطنش جنّات تجری تحتها الانهار است. باطنش رضوان الهی است. غافلند آنانی که گمان میکنند تسلیم شدن در این لحظات آخرین نبرد جنود عقل و جهل به نفع حتّی دنیای این مردم است. ای عزیزان و ای مؤمنین! اندکی صبر سحر نزدیک است. 📖«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين‏»