فکر کن!
چند چفیه خونی شد؟؟
تا چادرت خاکی نشود...
☘☘☘
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
برای دختران شهدا❤️
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#بدون_تو_هرگز
#قسمت22
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت بیست و دوم:علی زنده است
🍃ثانیه ها به اندازه یک روز ... وروزها به اندازه یک قرن طول می کشید ...
ما همدیگه رو می دیدیم ... اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد ... از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد ... از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود ... هر چند، بیشتر از زجر شکنجه ... درد دیدن علی توی اون شرایط آزارم می داد ... فقط به خدا التماس می کردم ...
- خدایا ... حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست... به علی کمک کن طاقت بیاره ... علی رو نجات بده ...
🍃بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم ... شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه ... منم جزء شون بودم ...
🍃از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان ... قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم ... تمام هیکلم بوی ادرار ساواکی ها ... و چرک و خون می داد ...
بعد از 7 ماه، بچه هام رو دیدم ... پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش ... تا چشمم بهشون افتاد... اینها اولین جملات من بود ... علی زنده است ... من، علی رو دیدم ... علی زنده بود ...
🍃بچه هام رو بغل کردم ... فقط گریه می کردم ... همه مون گریه می کردیم ...
🎯 ادامه دارد...
❣ @hamsar_ane❣
#کپی بدون لینک جایزنیست⛔️
یکی از بچههای گردان #آب_قمقهاش را داشت خالی میکرد.
فریاد زدم ، ما تو این #عملیات کلی باید پیاده بریم.
با یه بغضی آرام گفت : حاجی خب میخواستین رمز عملیات رو نذارین یا #ابوالفضل_العباس
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#شهادت🌹 !
رحمت خاص خداست ؛
ما عاشق و دلداده آن شهریار بی سریم
سرباز کوی عترت و فدائیان رهبریم
☘☘☘
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مجموعه"برای دلتنگی..."
🥀 روایتی تکان دهنده از نحوه شهادت، نوجوان سیزده ساله...
#حتما_ببینید
#نشر_حداکثری
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#بدون_تو_هرگز
#قسمت23
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت بیست و سوم:آمدی جانم به قربانت
🍃شلوغی ها به شدت به دانشگاه ها کشیده شده بود ... اونقدرک اوضاع به هم ریخته بود که نفهمیدن یه زندانی سیاسی برگشته دانشگاه ... منم از فرصت استفاده کردم... با قدرت و تمام توان درس می خوندم ...
ترم آخرم و تموم شدن درسم ... با فرار شاه و آزادی تمام زندانی های سیاسی همزمان شد ...
التهاب مبارزه اون روزها ... شیرینی فرار شاه ... با آزادی علی همراه شده بود ...
🍃صدای زنگ در بلند شد ... در رو که باز کردم ... علی بود ...
علی 26 ساله من ... مثل یه مرد چهل ساله شده بود ... چهره شکسته ... بدن پوست به استخوان چسبیده ... با موهایی که می شد تارهای سفید رو بین شون دید ... و پایی که می لنگید ...
🍃زینب یک سال و نیمه بود که علی رو بردن ... و مریم هرگز پدرش رو ندیده بود ... حالا زینبم داشت وارد هفت سال می شد و سن مدرسه رفتنش شده بود ... و مریم به شدت با علی غریبی می کرد ... می ترسید به پدرش نزدیک بشه و پشت زینب قایم شده بود ...
🍃من اصلا توی حال و هوای خودم نبودم ... نمی فهمیدم باید چه کار کنم ... به زحمت خودم رو کنترل می کردم ...
🍃دست مریم و زینب رو گرفتم و آوردم جلو ...
- بچه ها بیاید ... یادتونه از بابا براتون تعریف می کردم ... ببینید ... بابا اومده ... بابایی برگشته خونه ...
🍃علی با چشم های سرخ، تا یه ساعت پیش حتی نمی دونست بچه دوم مون دختره ... خیلی آروم دستش رو آورد سمت مریم ... مریم خودش رو جمع کرد و دستش رو از توی دست علی کشید ... چرخیدم سمت مریم ...
- مریم مامان ... بابایی اومده ...
🍃علی با سر بهم اشاره کرد ولش کنم ... چشم ها و لب هاش می لرزید ... دیگه نمی تونستم اون صحنه رو ببینم ... چشم هام آتش گرفته بود و قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... صورتم رو چرخوندم و بلند شدم ...
- میرم برات شربت بیارم علی جان ...
🍃چند قدم دور نشده بودم ... که یهو بغض زینبم شکست و خودش رو پرت کرد توی بغل علی ... بغض علی هم شکست ... محکم زینب رو بغل کرده بود و بی امان گریه می کرد ...
من پای در آشپزخونه ... زینب توی بغل علی ... و مریم غریبی کنان ... شادترین لحظات اون سال هام ... به سخت ترین شکل می گذشت ...
🍃بدترین لحظه، زمانی بود که صدای در دوباره بلند شد ... پدر و مادر علی، سریع خودشون رو رسونده بودن ... مادرش با اشتیاق و شتاب ... علی گویان ... دوید داخل ... تا چشمش به علی افتاد از هوش رفت ... علی من، پیر شده بود ...
🎯 ادامه دارد...
❣ @hamsar_ane❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما رفیق شهید داری ؟
بی رفیق باشی و رفیق 🌷شهید نداشته باشی؟
☘☘☘
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🥀بسم رب الشهدا🥀
محل شهادت🌺
دوره فتوشاپ را میگذراندم و در حد مقدماتی کارهایی انجام میدادم.یکی از کارهایی که از آن لذت میبردم نوشتن اسم خودم روی سنگ مزار شهدا به عنوان شهید بود،وقتی عکس طراحی شدهام را در گروه دوستان خودم در یکی از شبکه های اجتماعی گذاشتم همه خوششان آمد.تعداد زیادی از بچه های عاشق شهادت پیدا شد،اما من دلم سمت او کشیده شد. #محمدرضا هم درخواست داد تا برایش طراحی کنم.وقتی آن عکس را فرستادم خیلی خوشحال شد و به جای خالی محل شهادت اشاره کرد.گفتم حالا شهید شو تا محلش مشخص شود،قبول نکرد و گفت که محله شهادت را سوریه بنویس،نوشتم....🌺
آن موقع تخیل بود اما به واقعیت تبدیل شد.آن عکس در شبکه های اجتماعی خیلی معروف شد🌺
#شهادت_خوب_است_اما_تقوا_بهتر_است
💠غریب شلمچه💠
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#بدون_تو_هرگز
#قسمت24
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت بیست و چهارم:روزهای التهاب
🍃روزهای التهاب بود ... ارتش از هم پاشیده بود ... قرار بود امام برگرده ... هنوز دولت جایگزین شاه، سر کار بود ...
خواهرم با اجبار و زور شوهرش از ایران رفتن ... اون یه افسر شاه دوست بود ... و مملکت بدون شاه برای اون معنایی نداشت ... حتی نتونستم برای آخرین بار خواهرم رو ببینم ...
علی با اون حالش ... بیشتر اوقات توی خیابون بود ... تازه اون موقع بود که فهمیدم کار با سلاح رو عالی بلده ... توی مسجد به جوان ها، کار با سلاح و گشت زنی رو یاد می داد... پیش یه چریک لبنانی ... توی کوه های اطراف تهران آموزش دیده بود ...
🍃اسلحه می گرفت دستش و ساعت ها با اون وضعش توی خیابون ها گشت می زد ... هر چند وقت یه بار ... خبر درگیری عوامل شاه و گارد با مردم پخش می شد ... اون روزها امنیت شهر، دست مردم عادی مثل علی بود ...
🍃و امام آمد ... ما هم مثل بقیه ریختیم توی خیابون ... مسیر آمدن امام و شهر رو تمییز می کردیم ... اون روزها اصلا علی رو ندیدم ... رفته بود برای حفظ امنیت مسیر حرکت امام ... همه چیزش امام بود ... نفسش بود و امام بود ... نفس مون بود و امام بود ...
🎯 ادامه دارد...
❣ @hamsar_ane❣
#کپی بدون لینک جایزنیست⛔️
شور:شهدای گمنام - حاج مهدی رسولی.mp3
15.64M
شور (شهدای گمنام...)
(رهروان امام و شهدا)
به باغبون بگویید دیگه#لاله نکاره، گوشه گوشه ی این سرزمین #لاله_زار ِ #شهدای_گمنام شهدای گمنام، ببرید
بامداحى حاج مهدی رسـولی
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
شور2:(مدافعان حرم)بی بی سعادت بده- اذن شهادت بده - روضه های استکبار ستیزی - حاج مسعود پیرایش| هیئت صاحب العصر اراک.mp3
6.96M
بے بے سعادت بده
اذن شهادت بده
وقتي كه جون ميدم
نشاني از لياقت بده😭
🔸با نواي حاج #مسعود_پیرایش
☘☘☘☘
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🥀بسم رب الشهدا🥀
چ مثل چادر...
"شهید" می نامند تو را 🌺،
به گمانم اگر روحت را هم بدهی شاید...!
و من احساس میکنم
اینجا و در این سرزمین🌺
دختران زیادی هستند که هر روز 🌺،
پشتِ سنگر ِسیاه ِساده ی سنگینِ خود
دفاع می کنند از نجابتشان🌺
و هر لحظه شهید می شوند انگار !🌺
پس"شهیدزنده"حواستبهحجابتباشد...
#شهادت_خوب_است_اما_تقوا_بهتر_است
💠غریب شلمچه💠
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ
روایتی دیدنی🕊
از #بدرقه شهید مدافع حرم✌️
#عبدالصالح_زارع🌷 تا بهشت💚
#التماس_دعای_شهادت🌺
✨پیشنهاد دانلود
منتشرکنید👌
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🌺بسم رب الشهدا🌺
فصل دوم...
🔴شهیدی که حضرت زهرا(ع) را به عروسیش دعوت کرد🔴
🕊️شهید حجت الاسلام ردانی پور فرمانده قرار گاه فتح سپاه که شامل 5 لشکر بود🕊️
❇️قبل از ازدواج مصطفی رفت وکارت دعوتی را در ضریح حضرت معصومه (س) در قم انداخت گفتم چرا کارت را به داخل ضریح انداختی؟ گفت من دوست دارم حضرت زهرا(ع) را به مجلسمان دعوت کنم اما مادرمان که حرم ندارد به نیابت کارت را داخل ضریح خانوم حضرت معصومه انداختم. فردای عروسی چشمانش را قرمز دیدم فهمیدم گریه کرده از او دلیلش را پرسیدم گفت دیشب خواب دیدم چند بانوی مجلله و نورانی به مجلس عروسیمان آمدند، ازشان پرسیدم شما دعوت مارا اجابت کردید؟ خانوم گفتند (بله به مجلس شما نیایم کجا بریم) ؟❇️
🌹سه روز بعد از ازدواجمان مان مصطفی راهی جبهه شد و به شهادت رسید که پیکرش در بین خاک های کربلای ایران هنوز که هنوز است باقی مانده است🌹
از بزگی و عظمت آن شهید همین بس که حاج حسین خرازی با توسل به ایشان به شهادت رسید حاج احمد کاظمی با توسل به شهید خرازی و شهید محسن حججی با توسل به شهید کاظمی به شهادت رسید.😔
#شهادت_یعنی_کشتن_نفس
#مصطفی_ردانی_پور
#مردان_مخلص_خدا
💠غریب شلمچه💠
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#بدون_تو_هرگز
#قسمت25
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت بیست و پنجم:بدون تو هرگز
🍃با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد ... برمی گشت خونه اما چه برگشتنی ... گاهی از شدت خستگی، نشسته خوابش می برد ... می رفتم براش چای بیارم، وقتی برمی گشتم خواب خواب بود ... نیم ساعت، یه ساعت همون طوری می خوابید و دوباره می رفت بیرون ...
🍃هر چند زمان اندکی توی خونه بود ... ولی توی همون زمان کم هم دل بچه ها رو برد ... عاشقش شده بودن ... مخصوصا زینب ... هر چند خاطره ای ازش نداشت اما حسش نسبت به علی ... قوی تر از محبتش نسبت به من بود ...
🍃توی التهاب حکومت نوپایی که هنوز دولتش موقت بود ... آتش درگیری و جنگ شروع شد ... کشوری که بنیان و اساسش نابود شده بود ... ثروتش به تاراج رفته بود ... ارتشش از هم پاشیده شده بود ... حالا داشت طعم جنگ و بی خانمان شدن مردم رو هم می چشید ... و علی مردی نبود که فقط نگاه کنه ... و منم کسی نبودم که از علی جدا بشم ...
🍃سریع رفتم دنبال کارهای درسیم ... تنها شانسم این بود که درسم قبل از انقلاب فرهنگی و تعطیل شدن دانشگاه ها تموم شد ... بلافاصله پیگیر کارهای طرحم شدم ... اون روزها کمبود نیروی پزشکی و پرستاری غوغا می کرد ...
🎯 ادامه دارد...
❣ @hamsar_ane❣
*اعمــــاڸ وقت خوابیــــــدڹ 😴هر شب*
*حداقل چندتاشو انجام بدیم اگه همش زیاده البته کلا شاید 5 دقیقه وقت بگیره شایدم کمتر😳حیفه😐😞*
*🌹 دوستان عزیز، بیایید همگی آدابی رو قبل خواب رعایت کنیم تا هم خوابمون از دسترس شیاطین دور باشه و هم برای نماز واجب صبح و یا نماز مستحب موکد شب، خواب نمونیم ان شاءالله 😉*
*💧 اول اینکه قبل از خواب وضو بگیریم ثواب شب زنده داری*
🌺 حالا باهم تلاوت آیه الکرسی که قبل از خواب سفارش شده رو داشته باشیم
*اعوذ بالله من الشیطان الرجیم*
*اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ((255))*
*لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ((256))*
*اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ((257))*
🌷 تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها هم قبل خواب بسیار سفارش شده :
*34 بار الله اکبر،*
*33 بار الحمدلله،*
*33 بار سبحان الله*
⭐️ خوب حالا مایلید چهار توصیه پیامبرخدا (ص) برای قبل خواب رو رعایت کنیم؟!😊
1⃣ ﺧﺘﻢ کردن قرآن با خواندن سه بار سوره توحید
*ﺑِﺴْﻢِ ﺍﻟﻠﻪِ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤﻦِ ﺍﻟﺮَّﺣﻴﻢِ*
*ﻗُﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟﻠﻪُ ﺃَﺣَﺪ*ٌ
*ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺍﻟﺼَّﻤَﺪ*ُ
*ﻟَﻢْ ﻳَﻠِﺪْ ﻭَﻟَﻢْ ﻳُﻮﻟَﺪ*ْ
*ﻭَﻟَﻢْ ﻳَﻜُﻦ ﻟَّﻪُ ﻛُﻔُـﻮﺍً ﺃَﺣَﺪٌ.*
*2⃣ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﻔﯿﻊ ﺧﻮﺩ ﮔﺮدانیم:*
*ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَﺍﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍوِّ ﻋَﻠَﻲ جمیع ﺍﻻَﻧْﺒِﻴﺎﺀِ ﻭَﺍﻟﻤُﺮْﺳَﻠﻴﻦ.*َ
3⃣ﻣﺆﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺳﺎﺯیم :
ُ *ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻏْﻔِﺮْ ﻟِﻠْﻤُﺆْﻣِﻨﻴﻦَ ﻭَﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎﺕِ*
4⃣ ﺣﺞ ﻭﺍﺟﺐ ﻭ ﻋﻤﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭیم:
*ﺳُﺒْﺤﺎﻥَ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﻤْﺪُ ﻟِﻠّﻪِ ﻭَ ﻻﺍِﻟﻪَﺍِﻻَّ ﺍﻟﻠّﻪُ ﻭَ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺍَﻛْﺒَﺮُ.*
🌸 تلاوت معوذتین هم بسیار موکد هست:
*بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ*
*🔸قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ*
*🔸مَلِکِ النّاسِ*
*🔸إِلهِ النّاسِ*
*🔸مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ*
*🔸الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ*
*🔸مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ*
*بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم*ِ
*🔹قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ*
*🔹مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ*
*🔹وَ مِنْ شَرِّ غاسِق إِذا وَقَبَ*
*🔹وَ مِنْ شَرِّ النَّفّاثاتِ فِی الْعُقَدِ*
*🔹وَ مِنْ شَرِّ حاسِد إِذا حَسَدَ*
✅ اینم آیه آخر سوره مبارکه کهف جهت بیدار شدن برای نماز شب و نماز صبح
*🔹 قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا*
بگو: «من فقط بشری هستم مثل شما؛ (امتیازم این است که) به من وحی میشود که تنها معبودتان معبود یگانه است؛ پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند! آیه ۱۱۰ سوره مبارکه کهف
5⃣ سوره ى تكاثر به سفارش امام صادق (ع)، هرکس سوره تکاثر را قبل هنگام خوابیدن بخواند از عذاب قبر در امان باشد.
*🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ*
*أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ🔹حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ🔹 كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ🔹 لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ🔹 ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ🔹 ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ*
6⃣ هر كس هنگام خوابیدن سه مرتبه بگوید:
*❄یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ❄*
او همانند كسى است كه هزار ركعت نماز خوانده است.
7⃣ پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: هر کس آیه *«شهداللّه»*
ر در وقت خواب بخواند، خداوند هفتاد هزار فرشته به واسطه آن خلق می کند که تا روز قیامت برای او طلب آمرزش کنند. (مجمع البیان؛ ج 2/421)
🔹{آل عمران آیه «۱۸»}
*شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁
خدا خودش دستم را
در دست
شهدا گذاشت
و این رفاقت آغاز شد؛
حالا شهدا
شده اند انیس و مونسِ
تنهایی ها و همدمِ
دلتنگی هایم !
و چه رفیقی بهتر از شهدا ؟!
شهید_محمود_رضا_بیضایی
شهادت آرزومه 💚🌷🕊🖤
شبتون شهدایی🌹
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خوش اومدی مسافر من
🌹🌹
#شهید_جواد_الله_کرم
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#بدون_تو_هرگز
#قسمت26
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت بیست و ششم: رگ یاب
🍃اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی در استقبالش ... بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ... دنبالم اومد توی آشپزخونه ...
- چرا اینقدر گرفته ای؟
🍃حسابی جا خوردم ... من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! ... با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش... خنده اش گرفت ...
- این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ ...
- علی ... جون من رو قسم بخور ... تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ ...
🍃صدای خنده اش بلندتر شد ... نیشگونش گرفتم ...
- ساکت باش بچه ها خوابن ...
🍃صداش رو آورد پایین تر ... هنوز می خندید ...
- قسم خوردن که خوب نیست ... ولی بخوای قسمم می خورم ... نیازی به ذهن خونی نیست ... روی پیشونیت نوشته ...
🍃رفت توی حال و همون جا ولو شد ...
- دیگه جون ندارم روی پا بایستم ...
🍃با چایی رفتم کنارش نشستم ...
- راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم ... آخر سر، گریه همه در اومد ... دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم ... تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن...
- اینکه ناراحتی نداره ... بیا روی رگ های من تمرین کن ...
- جدی؟
🍃لای چشمش رو باز کرد ...
- رگ مفته ... جایی هم که برای در رفتن ندارم ...
🍃و دوباره خندید ... منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ...
- پیشنهاد خودت بود ها ... وسط کار جا زدی، نزدی ...
🍃و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم .
🎯 ادامه دارد...
❣ @hamsar_ane❣
🌷خاطرات شهدا 🌷
🌷شهیدی که در سایه نام برادر گمنام ماند
🌷شهید مجید زین الدین🌷
🌷 بی نهایت عشق
🌷دلش نمی خواست کارهایش جلوی دید باشد، مدتی را که در جبهه بود، اجازه نداد حتی یک عکس یا فیلم از او تهیه شود.
🌷آخرین بار که به مرخصی آمده بود، قبل از رفتن همه ی عکس هایش را از بین برد تا پس از شهادت چیزی از او باقی نماند.
🌷همین طور هم شد و برای شهادتش حتی یک عکس هم در خانه نداشتیم.
🌷همیشه پنهان کار بود. حتی زخمی شدنش را هم از دیگران پنهان می کرد.
🌷یک بار که به مرخصی آمده بود، احساس کردم هنگام بلند شدن به سختی حرکت می کند، ولی چیزی را بروز نداد.
🌷وقت نماز شد. وضو که گرفت، رفت توی اتاق و در را قفل کرد. از این کارش تعجب کردم، خواهرش که کنجکاو شده بود، از بالای در، داخل اتاق را نگاه کرد و متوجه شد که مجید نماز را به صورت نشسته می خواند .
🌷مجید از ناحیه ی پا مجروح شده بود، اما اجازه نداد حتی ما که خانواده اش بودیم متوجه شویم.
شادی روح شهدا صلوات
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خوش اومدی مسافر من
🌹🌹
#شهید_جواد_الله_کرم
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🥀بسم رب الشهدا🥀
🕊️🌹🕊️علی را در عملیات فتح المبین فدای اسلام کرد محمد را هم در خیبر حالا خبر آوردند که محسن تو فرزند 17 ساله آیت در بدر شهید شده گفت فدای سر امام (ره) گفت میخواهم سرش را ببوسم هم رزمان محسن سر به زیر بودند اشک میریختند مادر محسن گفت فهمیدم سر هم ندارد فدای سر امام (ره)🕊️🌹🕊️
#پاسداران_حقیقی_انقلاب
#شهادت_خوب_است_اما_تقوا_بهتر_است
💠غریب شلمچه💠
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
┄┅═✼✿✵♥️✵✿✼═┅┄
#تلنڱرانہ
نـگـو "ســی هــزار کــوفــی
به " کربلا آمدن ، "حــسیـــن" را بـکـشنـد‼️
"کــوفــی" کـه مـی گـویـی،
دور "خــودم " و "خــودت" را خــط قــرمـزی می کـشـی‼️
بـگـو : "سـی هـزار گنـــه کــار "‼️
آن وقـت ، مـــا هـم
تـــا " تــرک گــنـاه " نـکـرده بـاشیـم...
در ایـن "دایـــره" هــستـیم ‼️‼️
چہ زیـــبا شهیـــدۍ گفـــت :
** گُــناه یَعــــنی، خُــداحافـظ حسیـــــن
::: صل الله علیک یا اباعبدالله :::
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
#بدون_تو_هرگز
#قسمت27
📔داستان
#بدون_تو_هرگز
نويسنده: سيد طاها ايمانی
🌹قسمت بیست و هفتم: حمله زینبی
🍃بیچاره نمی دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم ... با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست ... از حالتش خنده ام گرفت ...
- بزار اول بهت شام بدم ... وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم ...
🍃کارم رو شروع کردم ... یا رگ پیدا نمی کردم ... یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد ...
🍃هی سوزن رو می کردم و در می آوردم ... می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم ... نزدیک ساعت 3 صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم ... ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم ...
- آخ جون ... بالاخره خونت در اومد ...
🍃یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده ... زل زده بود به ما ... با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد ... خندیدم و گفتم ...
- مامان برو بخواب ... چیزی نیست ...
🍃انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ...
- چیزی نیست؟ ... بابام رو تیکه تیکه کردی ... اون وقت میگی چیزی نیست؟ ... تو جلادی یا مامان مایی؟ ... و حمله کرد سمت من ...
🍃علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محکم بغلش کرد...
- چیزی نشده زینب گلم ... بابایی مرده ... مردها راحت دردشون نمیاد ...
🍃سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت ... محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد ... حتی نگذاشت بهش دست بزنم ...
🍃اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علی ... سوراخ سوراخ ... کبود و قلوه کن شده بود ...
🎯 ادامه دارد...
❣ @hamsar_ane❣