#همسرانه
#خاطره
#یادت_نره_من_برگشتم
یک ماه و نیم از آمدنش گذشته بود.
توی این مدت دائم به مراسمهای مختلف برای سخنرانی دعوت میشد.
یک روز به دانشگاه تهران رفته بود تا برای دانشجوها صحبت کند.
تماس گرفت و گفت شام آنجا مهمان است و دیر به خانه برمیگردد.
من هم طبق روال هر روز شروع کردم به انجام کارهایم.
شب که شد شام خوردم و ظرفها را شستم و آشپزخانه را تمیز کردم.
بعد هم در ورودی را قفل کردم و خوابیدم.
یادم رفته بود حسین به ایران بازگشته و الان کجاست و قرار است به خانه برگردد.
هنوز به آمدنش عادت نکرده بودم.
لحظاتی بعد دیدم صدای در میآید.
کمی ترسیدم. رفتم پشت در و پرسیدم کیه؟
تازه یادم آمد حسین پشت در است و از خجالت نمیدانستم چکار کنم.
در را که باز کردم خودش هم فهمید.
گفت خانم من را یادت رفته بود؟
از آن موقع به بعد هر وقت میخواست جایی برود، میگفت :
#یادت_نره_من_برگشتم
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#خاطــره🎞
#برادرشہید↓
|درستیڪهفتہقبلازاعزام بابڪ
بابڪمادرمرو داشتمیبردخرید؛گفتم:دارید
میریدمنمباخودتونبرسونیدتادفتربعدکہکارمتودفترتمومشددوبارهبہبابڪزنگزدم گفتمبیادنبالماومد؛مادرخریدداشت...
مادراومدگفتبهمن:
بابڪنگوآچارفرانسهبگو😅آچارفرانسهاستخداخیرشبدهاینخاطرههمیشہتوخونہهست|
#شہیدبابڪنورے♥️
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#خاطــره🎞
•دماغعملے
آقاےندافی، یڪیازهمرزمان #بابڪنورے استــ ڪه بہسوریہرفتہاست.ایشانهماستانیبابڪ
است.درموردبابڪمیگوید: موقعاعزامبہسوریہ،بابڪرادیدم.جوان
زیبارو وخوشسیما.بہاونمیخوردڪہمدافعحرم
باشد..جلورفتموبہ بابڪ گفتم: تواینجا
چہڪارمیڪنےدماغعملی؟توالانبایددرخیابان گلسار رشتبگردیوخوشبگذرانی،نہدرسوریہ
ڪهغیرازتوپ و تفنگخبرینیستــ.
بابڪ نگاهمڪرد.چشمهایزیبایشرابہمندوختـ.
منتظرجوابیبودماماچیزینگفت.سڪوتڪردوسڪوت..
فقطلبخندزد،لبخندیڪہبعدهامراشرمنده
ڪرد.امیدوارمبہمابیچارگانزانسونخندند.
#شهیدبابڪنورے•🖤•
•●❥❥
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
#خاطــره🎞
|عمہشهید|
بابڪ عاشق امام رضا(ع)بودو «هر سال آبان ماه خانوادگے به پا بوس حضرت علے بن موسے الرضا (ع)مے رفتند،ولے امسال بابڪ سوریه بود و نتوانست به مشہد برود ؛
درست در شب شهادت امام رضا (ع)آسمانے شد...
بابڪ نمازش هیچگاه قضا نمے شد ؛
«همیشه صبح زود از خواب بلند مے شد ؛ یڪ روزهم که تا ساعت 10 صبح خواب مانده بود سرآسیمه از خواب بلند شد و گفت" من نباید عمرم را هدر دهم و این همه را صرف خواب کنم!"
بابڪ همیشہ در حال درس خواندن بود و حتے فوق لیسانس قبول شد و ثبت نام هم کرد اما گفت :
" رفتن به سوریه و دفاع از حریم آل الله واجبتر از رفتن به دانشگاه است ؛ وقتے از آنجا آمدم ادامه تحصیل خواهم داد."
#شهیدبابڪنورے•♥️•
•●❥❥❥❥●
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#خاطــره🎞
|پدرشہید|
آن روز وقتی بابڪ تماس گرفت من از تهران داشتم بر میگشتم رشت که بروم مشهد.
بابڪ تا شنید من میخواهم بروم مشهد گفت آقا جان قول بده من را دعا کنی.
من گفتم : پسرم ، قربانت بروم ، قربان صدایت بشوم تو باید من را دعا بکنی...
گفت نه آقا جان قول بده...
هر دو از هم التماس دعا داشتیم و این شد آخرین حرف های بین من و بابڪ.
نکته جالب اینجاست که بابڪ همان روز از من خواست که از دوستان شهیدم بخواهم شفاعتش را بکنند و این اتفاق یک جور عجیبی افتاد،
و بعد از شهادتش من اصلا" خبر نداشتم که مزارش را کجا در نظر گرفته اند اما وقتی که برای تشییع او رفتیم دیدم که خانه جدید بابڪ درست کنار بچه های عملیات کربلای٢ و کربلای٥ است که همگی دوستان و همرزمان من بودند و در جبهه شهید شدند.]
#شہیدبابڪنورے•♥️•
•●❥❥❥❥●•
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#خاطره
زود جوش میآورد. آن #صبری که بقیه داشتند او نداشت. همیشه هم میگفت، «شهدا نشانه دارند که من ندارم. #پس_شهید_نمیشوم!»
دو ماه پیش از شهادتش به طور غیر منتظرهای صبور شده بود، آنقدر که من سر به سر او میگذاشتم تا فریادش را بشنوم، اما هیچ فریادی نمیزد. دلم میخواست فریاد بزند تا آن نشانهای که میگفت را هنوز هم نداشته باشد. به پدرش هم گفتم، «اگر اجازه بدهید #ابوالفضل به سوریه برود، شهید میشود.»
حاج آقا گفت، «به دلت بد راه نده، او رفقای خود را دیده که شهید میشوند، #عرفانی شده است. بعدا خوب میشود.»
مرتبه آخر به مادرش هم گفتم، او هم قبول داشت.
راوی:همسر شهید
شهید #ابوالفضل_شیروانیان
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
🔸در محضــــر شهیـــــد
#دستگیـر_بـاش_همچــون_علــے
👌نگاهـت...نفـس زدنـت...ڪه علی وار باشد رفتنـت هم #علـی_وار خواهد شد...
✍آخر میوه فروشی هاے بازار یه #پیـرمـرد نحیف میـوه مے فروخت.
از بساط ڪوچڪ و میوه هاے لڪ دارش معلوم بود ڪه خریدارے نداره
🍁اما پیرمرد یه #مشترے ثـابـت داشت بنام شهیــد رجــایــے...
آقاے رجایی مے گفت :میوه هایش برڪت خدا هستن .خوردنش لطفی داره ڪه نگـو و نپـرس.
🍁به دوستانش هم مے گفت : این پیرمرد چند سـر عـائلـه داره. از او خـریـد ڪنین....
#شهید_محمدعلی_رجایی
#مردان_بی_ادعا
#خاطره
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#خاطــره🎞
|برادرشہید|
کمکم گرایش پیدا کرد و رفت سمت بسیج محله،غروبڪهمیشد نمازش را میرفت آنجا میخواند،بابچههافعالیت میکرد،اےنفعالیتهاکمکم بالا گرفت و بالاخره رشد پیدا کرد و بابڪ بزرگتر میشد.سنسربازےکه فرا رسید،بالاخرهآندورههاے بسیج فعال و اینها را همه را گذرانده بود،مدارڪهمهآنها را هم داشت،ووقتےکه براے سربازے به سپاه رفت،آنجانگاهو استعدادش بیشتر شکوفا و علاقهاش بیشتر شد،آنموقعمن نمیدانستم در آن فضا چه چیزهایے را تجربه کرد،ولےالانمیفهمم چه چیزهایے دید؛ با امثال شهید جعفرنیا و سیرتنیا و همنشین شد.هرڪسبا چنین بزرگانے همنشین باشد به نظر من،نگاهشقویترو استعدادش بیشتر میشود.
#شہیدبابڪنورے♥️
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#خاطــره🎞
پدرشہید:
«نماز وبیشتر روزها همواره روزه میگرفت واگر از بیماری کسی مطلع میشد با نیت شفاعت بیمار براش روزه میگرفت 0ونماز شب حتما مقید بود در مسجد رودبارتان محله رودبارتان میخواند وبنابر شب زنده داران همان مسجدبه دعای ندبه علاقه ویژه ای داشت»
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝