14.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا ابن الحسن
شیعه ندارد جز تو کَس ...
#استورے
#امامزمان
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
برخیز
و بخند
و صبـــح را زیبا کن ...
🌷شهید محسن حججی🌷
📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
حاج حسین یکتا: خودمونُ وقف انقلاب کنیم، وقف آقا کنیم، وقف این مردم کنیم، وقف این نظام کنیم که ایشالا صدای «أنا بقیةالله» بلند شد، بگیر بگیرِ امام زمان شروع شد، آقا تو رو هم بخره، آقا تو رو هم به جیش و لشکر و خیمهی خودش ببره...
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
🔴 راه غلبه بر نفس، #محاسبه است.
بعضی اولیای خدا یک #دفتری
همراه خود داشتند و هر کاری که
می کردند می نوشتند،
در آخر روز هم نشسته و
حساب کارهای خود را می کردند
که ما در این روز چه کردیم،
چه مقدار اطاعت خداوند متعال را نمودیم،
چه مقدار سرپیچی و نافرمانی کردیم.
امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمودند:
از ما نیست کسی که هر روز
به حساب نفس خود نرسد؛
پس اگر کار خوبی انجام داده بود
خــدا را #شـکـــر کند
و از خدا بخواهد
که آن کار را بیشتر و بهتر
بتواند انجام دهد
و اگر کار بدی انجام داده بود #استغفار
و توبه نماید. (بحار الأنوار، ج67 / 72)
حضرت رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمودند: انسان مؤمن نخواهد بود، تا این که به حساب نفسش برسد؛ شدیدتر از حسابرسی شریک با شریکش و مولی با بنده اش (بحار الأنوار، ج67 / 72)
"از بیانات آیت الله مجتهدی (ره)"
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش حسین هست🥰✋
*الهی همگی توی آب شهید بشیم!*🌊
*شهید حسین شاکری نوری*🌹
تاریخ تولد: ۲۸ / ۵ / ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱۱ / ۱۳۶۴
محل تولد: زنجان
محل شهادت: فاو
🌹همرزم← حسین اصلا اهل عصبانیت نبود🌷 وقتی خیلی اذیت میشد، با خنده میگفت: *الهی همگی تو آب شهید بشیم!*🌊 رزمندگان هم با شوخی و خنده میگفتند: آخر چرا در خشکی نه؟! در آب؟! حسین قیافه جدی میگرفت و با لبخند میگفت: *در جایی خواندم که ثوابش خیلی خیلی زیاده*💦 اوایل زمستان 1364 رزمندگان گردان حضرت علی اصغر(ع) زنجان با آموزشهای سخت غواصی و آب و خاکی🤿 *در عرض 45 روز و شب چنان بلائی سر بچه ها آورده شد🤿 که هرکدام برای خودش یه غواص حرفهای و نترس شده بودند*🌊 خلاصه شب عملیات فرا میرسد و حسین بعنوان راهنمای دسته غواصی هدایت نیروها به آنطرف اروند را بر عهده میگیرد🌷 *بعد از رسیدن به موانع دشمن بدلیل انفجار مین منور💥 نیروهای غواص شناسائی میشوند*🥀و بهناچار مجبور به درگیری با مزدوران بعثی میشوند💥 *در نبردی نابرابر و نزدیک، یک به یک همگی آنها در آب شهید شدند*🌊 و پیکر پاک و غرق خونشان در آب خروشان اروند غوطه ور میشود🥀 *سیم های خاردار تا عمق انگشتان حسین فرو رفته و از طرف دیگر بیرون زده بود🥀در نهایت حسین هم با هدف تیرهای دشمن🥀🖤 در آب شهید و به آرزوی خود رسید*🕊️🕋
*شهید حسین شاکری نوری*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
Zeynab:Roos..🖤💔
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
حکایت خاک - @khadem_shohda.mp3
1.91M
💠 حکایت خاک...
.
راوی: حاج حسین یکتا
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین
#الهه_بانوی_من 📿
#پارت147
هنوز مات داغی لبانش بودم که دوباره ماشین را روشن کرد و برگشت توی جاده اصلی . هنوز گیج و منگ بوسه اش بودم که به یکباره جیغ بلندی کشید که مرا ترساند :
_ بریز شربت شیرین بوسه در دهنم
شفای عاجل لب های بد مزاج منی
بیشتر از بوسه ی داغی که بر لبانم زد، از شعری که با هیجان و فریاد خواند ، قلبم شوکه شد .اینهمه ذوق شعری از حسام رو تا بحال ندیده بودم .چرا گاهی توی معنای تک بیت های شعری که برایم خطاطی می کرد ، فکر می کردم . ولی انگار تفسیر شعرهایش حالا داشت ، ذره ذره نمود پیدا می کرد و چیزی در وجود مرا خراب .
حالی عجیب داشتم . هنوز جام شیرین لبهایش ، توی جوشش گرمای خون رگ هایم ، و در تپش قلبم ، جاری بود . درگیرش شدم . درگیر دو حس متضاد بود . دو قطب مخالف . یکی کشش . یکی رهایی ...کشش به سوی چشمان سیاهی که مرا سمت خود ، دست بسته می کشید و رهایی از تعلقی نمی خواستم باز دست و پاگیر قلبم شود
شب بود .خسته از یک سفر دوازده ساعته ، به مشهد رسیدیم .قراربود به خانه ی دوست علیرضا برویم .دوست دوران سربازیش بود. مشهدی بود و گفته بود که یک طبقه ی خانه را به زائران آشنا میدهد نه غریبه ...
خود علیرضا برایمان با مادر دوستش هماهنگ کرد. حمیده خانم مادر دوست علیرضا در خانه را برایمان باز کرد و از همان اول قربان صدقه مان رفت تا کلید خانه را به ما داد. میخواست به زور ما را پای سفره ی شامشان بنشاند که حسام قسم خورد که ما شام خوردیم . دروغ نگفت واقعا شام خورده بودیم .
یعنی تا رسیدیم مشهد ، اول شام خوردیم ، بعد دنبال آدرس خانه ی دوست علیرضا گشتیم .
وقتی حسام در خانه را باز کرد ، من دست دراز کردم و برق را زدم . نگاهم در سادگی خانه چرخید . یک فرش دوازده متری توی پذیرائی پهن بود و یک تلویزیون 24 اینچ کوچک روی اُپن ، همین !
و یک اتاق ، انتهای پذیرائی ، کنار آشپزخانه ی سه متری کوچکش . چمدانم را روی فرش گذاشتم . شالم رو از دور سرم باز کردم .حسام در خانه را بست که چرخیدم سمتش . از نگاهم خواند یا اون صورت خسته ام ، نمیدانم که گفت :
#کــپـــی_حرام است
نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏
🌸🌼🌸🌼🌸
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴خانه مادرشهید مدافع حرم #علیرضا_نظری روبروی خانهمان در رودسر بود، پیرزنی که تا زنده بود جلوی درخانه منتظربود تا پسرش با دوچرخه به او سربزند، دیشب کلیپی از هنگام شهادتش دیدم که ذکر یامهدی یازهرا وشهادتین برلب و زبان خشکش بود و مدام میگفت «چیزی نیه» یعنی چیزی نیست نگران نباشید.
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
الهی امروز برایت
همان روزی باشد که می خواهی ،
همان هایی را ببینی
که دوستشان داری ،
همان حرف هایی را بشنوی
که دلت می خواهد ،
و همه چیز ، همان جوری پیش برود
که آرزویش را داری ...
خوشبختی برایِ هرکس
تعریفِ ویژه ای دارد ،
و من خوشبختی به سبکِ خودت را
برایِ تو آرزو می کنم ..
#سلام_صبح_زیباتون_بخیر🌸
🔰شهید سیدمرتضی آوینی:
جبهههای حق
مجرای نـوری ست
که همه پروانههـا را
به سوی خـود میکشد ،
و چه کند آن نوجـوان ، اگـر
پروانه عاشقی در درون خود دارد ...
زمستان ۱۳۶۰
پادگان غدیر اصفهان
🌷شهید مظفر ماستبند زاده
و نوجوانان بسیجی که مجوز
اعزام به جبهه به آنها داده نمیشود
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝