سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
#تکلیفگریزیدانشآموزاندرایامکرونا
جِنابِ ژان پیاژه میگن👇
انسان هایی باهوش هستن که
#قدرتسازگاری داشته باشن ...
الآن، در شرایطِ #کرونا
۱_ رویکردِ آموزشیِ ما تغییر کرده، کلاس ها مَجازی شده
۲_ قبلا ارتباطِ دانش آموز و معلم چهره به چهره بود الآن اینطور نیست! با تلویزیون و شبکه شاد و واتسپِ ..
#تغییرسبکزندگی دادیم 😶
خوابِ بچه ها ریخته به هَم!
شبا تا دیر وقت بیدارن و تا ظهر و نزدیکایِ ظهر خواب 😕
از لحاظ تغذیه میزانِ مصرفِ کربوهیدرات ها رفته بالا 🙄
بیرون بازی کردنا و پارک رفتنا تعطیل شده 😞
این شرایط باعث شده تعامل والدین و کودک به هم بریزه، بچه ها دچار اضطراب فراگیر بشن!
خُب چاره چیِ؟
برایِ کاهشِ اضطرابِ بچه ها
که یکی از اون اضطراب ها #درسِ
با این هفت تکنیکی که میگم
استرس و اضطرابِ بچه ها رو کمتر کنید ...
✅ ۱_ با بچه ها همدلی کنیم
" آره مامانی سخته، تو این شرایط درس خوندن سختِ ... درکت میکنم، فقط شما اینجوری نیستی
الآن همه در گیرن ... "
✅ ۲_ بهش حقِ انتخاب بدیم در
۱. زمانِ یادگیری(بینِ کلاس ها و تکالیف تفریح و بازی داشته باشیم. زنگِ تفریحِ مدرسه رو تو خونه هم داشته باشیم و بین کلاس ها چیزی بخوریم)
۲. مکانِ یادگیری
⛔️وسواس بازی ممنوع⛔️
"وااای چرا اینجا پاک کُن ریختی ...
همه جا شده دفتر و کتاب ...
خسته شدم از بَس کار کردم ...
شما نظم نداری ... "
بذاریم بچه هر جا راحتِ دَرس بخونه
حالا میخواد کَفِ آشپزخونه باشه یا اتاقِ خودش
میخواد پذیرایی باشه یا تِراس !
۳. نوعِ تکلیف
🌸خودت برنامه ریزِ بچه ات باش🌸
با زیرکی براش برنامه ریزی کن
_ بچه خوابِ یا داره کارتن می بینه یه هو نیایین بگین"زهرا مامان بدو بدو کلاس آنلاین داری 😶"
این یه هو صدازدن
باعث میشه بچه اضطراب بگیره!
جوری برنامه بچینیم که نیم ساعت قبلِ شروعِ کلاس بچه آماده باشه
_ بچه بازی می کنه، درس نمی خونه
بذار ید خودش انتخاب کنه
"زهرا جانم
گُل دخترم
دوست داری اول فارسی بخونی یا ریاضی؟"
از درسایِ آسون برسیم به سخت!
#تکالیفگریزیدانشآموزاندرایامکرونا
#قسمتاول
#ادامهدارد
#ویژهوالدین
#بانوطلبہ
#النازرحمتنژاد
@be_vaghte_del313
شِنَوائیت سَنگین شده،بایدخیلی بلندصحبت کنیم تابفهمی چی می گیم.تازه این برایِ وقتی بود که حالت اینقدرخَراب نبود.برایِ مَنی ام که به قولِ خودت صدام از تَهِ چاه در می یاد این مدل صحبت کردن سخت بود. باهمون تُنِ صدایِ همیشگی باهات صحبت می کردم. وقتی حَواسِت نبود یابه خاطرِ مصرفِ داروها گوشه ای چُرتِت گرفته بود، زُل می زدم به اون صورتِ پُر از مَحاسِنِ سفیدت و می گفتم: کاش اینقدر مریض نبودی،کاش سَرِحال بودی و با هم بَحثِ دینی می کردیم. از معصوم اول تا معصوم چهاردهم. بعد اونجاها که می رسیدیم به مظلومیِ امام علی(ع)، به غَریبیِ حسین(ع) و کربلا تو بُغضِت می شکست و با هِق هِق اشک می ریختی. مَن تو روضه هایی که شَبایِ قَدر و دهه اول محرم تو خونت داشتی قَد کشیدم. بعد از اینکه مهمونا و روضه خونا می رفتن با زبونِ تُرکی صِدام می زدی: مَنیم اِلنازیم، درسته درس نخوندم، سَواد ندارم ولی اطلاعات دینی دارم، با همین اطلاعاتم اگر درس می خوندم الآن مجتهد شده بودم. مفاتیحُ باز کن بخون، اول برایِ مَن، بعد برای خودت. ببین اعمال شَبایِ قدر چیه، چند رکعت نماز داره، غُسل داره، نداره؟ اعمالِ شَبِ عاشورا چیه؟ انجامش بدیم. مفاتیحُ باز می کردم، صفحه رو پیدا می کردم و بلند بلند می خوندم. بعدش بعضیاش من انجام می دادم بعضیاش تو. فقط مفاتیح نبود که، اگر برات سوالِ شرعی ام پیش می یومد رساله مرجعِ تقلیدت می دادی دستم می گفتی قسمت شکیات نماز برام بخون. شرایط مرجع تقلید چیه؟ چیا وضو رو باطل می کنه چیا روزه رو؟ منم برات می خوندم و توضیح می دادم. اصلا انگار تو خودِتُ زده بودی به بی سوادی تا مَنو باسواد کنی. شایَدَم سِرِّ طلبه شدنم تو خاندانی که اصلا طلبه نداریم همین مفاتیح و رساله ای باشه که دَسَتم می دادی ...
#داستاناحترام
#قسمتاول
#النازرحمتنژاد
#بانوطلبہ
@be_vaghte_del313