eitaa logo
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
572 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
439 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار حوزه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خشک کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر سپاهی بودن یعنی مصطفی صدرزاده و محسن حججی، و جوانان جهادی که هم جان و خون میدهند هم امدادرسانی سیل و زلزله می کنند، گاه مدافعِ حرم اند و گاه مدافعِ سلامت، نام مرا هم با افتخار در لیست پاسدارانِ تروریست قرار دهید! همرنگ این جماعت شدن افتخار بزرگیست. ‌ پی نوشت؛ از همین تریبون، ولادت ارباب حسین علیه السلام و روزِ پاسدارُ خدمتِ تمامِ دوستانم، خواهران و برادرانِ بزرگوارم که زیرِ سایشون بودیم و برای انقلاب و اسلام قدم برداشتیم تبریک میگم، مخصوصا، مخصوصا مجموعه امام حسین علیه السلام. ان شاء الله تک تکِ قدم هایی که با هم برداشتیم در جهتِ زمینه سازی ظهور حضرت حجت بوده باشه و خدا ازمون قبول کنه. @be_vaghte_del313
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
اگر سپاهی بودن یعنی مصطفی صدرزاده و محسن حججی، و جوانان جهادی که هم جان و خون میدهند هم امدادرسانی س
عاقا من انقلابی ام. منو از دایره انقلاب حذف نکنیداااا، منو جدایی از انقلاب خدا نکند 🙊 منظورم از پاسداران تروریست اینه ک آمریکا پاسدارها رو تروریست خوند ما هم رفتیم نماز جمعه بعدش شعار دادیم ، بلندم گفتیم مرگ بر آمریکا، از رو پرچمم ررررد شدیم گفتیم ما همه سپاهی هستیم حتی اگ سپاه پاسدارانُ تروریست بخونید، منظورم به اون قضیه ست وگرنه قصد جسارت نداریم مااا
فرمود در نماز صبح سوره فجر بخوانید ... با حسین محشورید ... سوره فجر را امروز جای شش گوشه بغل گرفته ام ... در دلم می‌گویم ... هل فی ذلک قسم لذی حجر ... آیا تو برای درک حسین ذی الحجر شده ای ... آیا تو برای درک حسین دور قلبت را کنج های دوست داشتنت را پرچین زده ای ... ؟ دور تا دور خانه ی دلت ... را سنگ چین کرده ای...؟!.. *ذی حجر یعنی کسی که حواسش به مرزهایش هست کانه آن را سنگ چین می‌کند. و قرآن او را عاقل می‌داند... عاشق می‌داند... @be_vaghte_del313
ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین علیه السلام @be_vaghte_del313
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین علیه السلام #میلادامام‌حسین‌علیه‌السلام‌مبارک #بانوطلبه @be_va
امام حسين علیه السلام: محبّت ما اهل بيت سبب ريزش گناهان است، چنان‏كه باد، برگ درختان را مى‏ ریزد ... (حياة الامام الحسين، ج ۱ ص۱۵۶ ) @be_vaghte_del313
کشتی شکست خورده‌ی موج فرات‌ها ارکان آسمان به تو دارد ثبات‌ها
نخستین جایگاهی که حسین پس از ولادتش در آن جای گرفت، بر روی دستان پیامبر بود. پیامبر خدا بر در اتاق زهرا به دنیا آمدن حسین را انتظار میکشید. چون حسین سجده گزارانه از شکم مادرش به دنیا آمد پیامبر کنیز فاطمه را ندا داد ای اسماء! فرزندم را نزد من آر. اسماء گفت: هنوز حسین را پاکیزه ننموده ام. پیامبر فرمود: آیا تو می‌خواهی او را پاکیزه کنی؟! به راستی، خدا او را پاکیزه و پاک گردانیده است.(پس چون اسماء،حسین را نگریست اورا پاکیزه یافت) و در پارچه‌ای پشمین نزد پیامبر آورد. پیامبر حسین را گرفت و بر او نگریست و پس آنگاه گریست و فرمود: حسین جان! بر من سخت است...سخت! همچنین حسین گاهی بر روی شانه و گردن جبرئیل می‌نشست و گاهی بر روی شانه و پشت و سینه پیامبر می‌نشست و گاهی پیامبر او را بر روی دستانش بلند می‌کرد تا لبهای حسین غرق در بوسه کند و گاهی او را بر روی دستانش بلند می‌کرد تا همه مردمان، جایگاه فراز او را بنگرند و گاهی حسین به هنگام سجده گزاری پیامبر خدا بر پشت او می‌نشست و گاهی علی او را بر روی دستانش نگاه می‌داشت و پیامبر همه اعضای تن پاک حسین را می‌بوسید... @be_vaghte_del313
4_6050702037719460796.mp3
5.56M
🎤 صداے رسیدݧ دریا رو میشنوݥ🍃🎈 صداے تپیدݧ دلهارو میشنوݦ❤️ صداے قدم هاے ارباب میشنوݦ💚 بح بح میلادِ اربابِ جااان مبارکمووون @be_vaghte_del313
شش سال پیش همین موقع در مدرسه سفارت ایتالیا مشغول فراگیری زبان بودم تا از ایران بروم و در آن سَرِ دنیا، کشور ایتالیا مهدمعماری و هنر بازیگر شوم! آن موقع بیست و یک سال سن داشتم ... امّا حالا خودم را به عنوانِ طلبه جهادی در غسال خانه می بینم برای غسل دادن اموات کرونایی ... + پنجمین سالی است که من از لحظ تفکر و ظاهر متفاوت شده ام، همه چیزم را مدیونِ مکتب انقلابم، ایثار ... فداکاری ... گذشت ... طلبگی ... خدایِ من باورم نمیشود، من کجا اینجا کجا ... غسال خانه ... غسلِ امواتِ کرونایی ... ارسالی از دوستِ عزیزم، امّا گمنام @be_vaghte_del313
حسین خواستنی است! انسان بعد از 1400 سال گرمیِ انگشتانِ حسین‌ را احساس میکند! گاهی این هوس برایش پیش می‌آید که دست حسین به روی سرش کشیده شود! گاهی حسرت آن را میخورم که آن دستی که روی سر جُون کشیده شد، آن محبت و نوازش .. حسین خواستنی است! نمیدانم چطور میشود حسین را کشت .. @be_vaghte_del313
مرا به بوی خوشَت جان ببخش و زنده بدار ... @be_vaghte_del313
پول هایمان را روی هم گذاشته ایم و یک هدیه برای عمویمان خریده ایم ... مادرم می گوید این را به چه مناسبتی برای عمو خریده اید؟ می گویم به مناسبت ...!!! می گوید روز عمو دیگر چه صیغه ای ست؟ می‌گویم تولد حضرت عباس مگر روز عمو نیست؟ پی نوشت: شمام مثلِ من این سنتِ حسنه رو تو خانواده هاتون جا بندازین، به مناسبت میلادِ آقا قمربنی هاشم، حضرت عباس علیه السلام روزِ عمو داشته باشین، کادو بدین، تبریک بگین. 💚 @be_vaghte_del313
صدایے . . . به بلنداے چهل و یک سال مقاومت ، فریاد بر مے آورد : إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدامَكُم @be_vaghte_del313
‌ ایـݩ‌یھ‌اصلِ‌ثابتہ‌دوستِ‌مـن..؛ زندگـۍ‌روازســࢪبگــیࢪ 🌱📿'°
آیٺ الله جـاودان مےفرمـودند✨: ↓ °• ‌اگہ کسےدرجنگ یڪبارشهـیدشده اماکسے اگہ باهواےِ نفـس خودش بجنگه •° @be_vaghte_del313
♡ قسم بہ نیمه‌ے ِ شب همان هنگام که جنون از حد مےگذرد ... و فراق حرم بےخوابٺ مےکند ... ! @be_vaghte_del313
بیا خیال کنیم... دستان‌مان بین ضریح گره خورده‌اند! بیا خیال کنیم... کفش‌های‌مان را از کفش‌داری گرفته‌ایم و... عقب‌عقب قدم بر می‌داریم و می‌گوییم: ولا جعل‌الله آخرالعهد منی لزیارتکم! . . . بیا خیال کنیم... ! @be_vaghte_del313
شب جمعه است و دلم باز تو را ميخواند كربلا،حسرت شش گوشه، مرا كشت حسين ... @be_vaghte_del313
‍ دیدن کربلا چشم نمی خواهد، دل می خواهد. آنجا باید دلت را بینا کنی و التماس کنی که ببیند. این شب جمعه همراه خواهرش باش، روی تل زینبیه بایست و ببین: گویا هنوز باور زینب نمی شود بر سینه امام... بماند بقیه اش😔 😭 @be_vaghte_del313
خاطرم نیست چه شد دل به تو دادم آقا بی سر و پا چو منی در ره تو شد راهی ... 😔😭
درد و دل کردنِ با تو چقَدَر می چسبد چون کریمی و ز احوالِ گدا آگاهی
خون من نذر نگاهت لک لبیک حسین شاهِ عاشق کُشی و حضرت ثار اللهی
خواب دیدم سحری پای ضریحت هستم چه کنم حسرت آن بر دل من می ماند ... 💔
آهای زن خسته ی شالیراز! یکی از همین روزهایی که صبح تا غروبش را با پاهای زبر و خیس‌خورده، برنج نشا کرده ای و بین کار خودت را رسانده ای خانه و فسنجانت را هم زده ای تا گردویش خوب روغن بیندازد، یکی از همین روزها که خسته ای و خستگی از چشم‌هایت بیرون زده اما مجبور شده ای آن را ته گلو نگه داری تا مردِ خانه وقتی از سر جاده برمی‌گردد اوقاتش تلخ نشود، یکی از همین روزها چای را بگذار روی سماور و به اندازه ی همان ده دقیقه ای که برای دم کشیدنش وقت لازم است، بنشین زیر درخت نارنج و چادرت را بکش روی سر و آرامِ آرام، طوری که صدایت از نخ‌های چادر آن طرف‌تر نرود، خودت را به گریه بسپار. بنشین و برای تمام سال‌هایی که زندگی نکرده ای گریه کن. گریه برای زن‌ها از نان شب هم واجب تر است. گریه برای زن‌ها از مسکن برای آدم میگرنی هم واجب تر است. زن‌ها باید برای دردهای کوچکِ کوچکِ کوچک هم خودشان را به گریه بسپارند. خودشان را رها کنند و بگذارند گریه آن‌ها را با خودش ببرد به گذشته و آینده و سال‌های دورِ زیست‌نشده. گریه برای زن‌های خانه دار مثل اسباب سفر می‌ماند. مثل ماشین زمان می‌ماند. مثل قالیچه ی سلیمان. در چند دقیقه آن‌ها را می‌برد به هر جایی که دلشان بخواهد. می‌گذارد خوب همه چیز را تماشا کنند. خوب غصه بخورند. خوب با خودشان و تصویر مثالی خودشان در گذشته و حال و آینده حرف بزنند و ناله کنند و حتی بد و بیراه بگویند. بعد آن‌ها را برمی‌گرداند به اتاقی که در آن نشسته اند و دستمال کاغذی تعارف می‌کند. زن‌ها هم همه چیز را در همان دستمال کاغذی، مچاله می‌کنند و با خیالی آرام‌تر برمی‌گردند به زندگی. حالا با توام! آهای زن خسته ی چمدان به دست! آهای زن سفر! زن عبور! زن رفتن! یکی از همین روزهایی که از نوشتن خسته شده ای و هیچ واژه ای را هم پیدا نمی‌نکنی که بتواند احوالت را توصیف کند، یکی از همین روزها که از رفتن خسته شده ای و می‌خواهی دیگری بار رفتنت را به دوش بکشد، سرت را بگذار روی شانه ی جاده و یک دل سیر گریه کن.  سرت را تکیه بده به شیشه ی ماشین و به جاده ای که از زیر سرت عبور می‌کند خیره شو... به جاده ای که شانه می‌شود، اما مدام زیر سرت را خالی می‌کند. بعد پا به پای تمام بغض‌های گلوگیرت گریه کن. گریه برای تو از آذوقه ی سفر هم واجب تر است. گریه برای تویی که مدام مردم را آرام می‌کنی و روی اشک‌هایشان سرپوش می‌گذاری از آذوقه ی سفر هم واجب تر است. پیامبرها مردم را به فهمیدن سفارش می‌کردند. من اما تو را به گریه سفارش می‌کنم. گریه خیلی چیزها را برای آدمی روشن می‌کند. مثلا" فهمیدنِ همان چیزهایی که گاه با نشستن پشت در مسجد هم نمی‌توان فهمید. آدمی وقتی با خودش تنها می‌شود خیلی چیزها را می‌فهمد. خیلی چیزها... برای فهمیدن همان چیزها هم که شده گاهی لا به لای خنده، به گریه و چشم‌های منتظرش فکر کن. پی نوشت: غم نویس نیستم، شرحِ حالِ، شرحِ دل ... به قولِ فاضل نظری، که از بیچارگی گاهی به حالِ خویش می گریم ... @be_vaghte_del
دل گران خویش را به خار و خس نمی‌دهم محبت حسین را به هیچ‌کس نمی‌دهم... @be_vaghte_del313
در ندبه هاے جمعه تو را جست و جو می کنم زیباترین بهانه ے دنیاے من...سلام! @be_vaghte_del313
‏بهبود رو که دیدم بغضم گرفت دختر جانباز اعصاب و روان گریه میکرد پدرش عصبی که میشد دیگه کنترلش دست خودش نبود دختره میگفت کتک خوردن و شکستن وسایل ناراحت کننده نیست بعدش بابام بهتر که میشه میفهمه مارو زده، میشینه یه گوشه گریه میکنه از پشیمونی و دعا میکنه بمیره... ۶