eitaa logo
بداهه های #روح _الله_عمران
101 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
29 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روایتی از علیه السلام با و شاعر ما که در یک حلقه و رندانه ایم چند سالی گِرد این خم خانه ایم بخت یار ماست ... نه! اینطور نیست! شعر کار ماست ... نه! اینطور نیست! شب... شبِ شهدِ شهادت شد... شبی ست شمع اگر خاموش ... در تاب و تبی ست عِلم امشب سر به زانو می نهد گاه این سو گاه آن سو می رود فصل اگر چه صیف.. دل بارانی ست گر چه "کُلّ مَن عَلیها.." فانی ست شب شبِ حزن ست اما هوش دار ماجرایی می نویسم گوش دار مجلسی برپاست آقامان درآن در میان جمع برخی شاعران ... چشم مولا بر نگاهی دوخته طعنه بر لب آمد و دل ... سوخته شاعری دیدش " " داشت نام در میان شاعرانِ نان بنام حضرت او را با نگاهی ... بگذریم! یا بگویم ... گاه گاهی .. بگذریم شکر جای او نبودم که امام بن امام بن الامام بن الامام در میان جمع می گوید بر او که "شنیدم شعر می گویی .. بگو مدح بر شاهان شنیدم گفته ای" گوییا بیدار کرده خفته ای با بودن آغازش خوش ست شهد صدها مرحبا و چاوش ست با نمی دانی ولی لذتی دارد که می خوانی ولیّ سر اگر سر ... جاش خاک پای دوست دوست آری دوست آری دوست دوست در همان جمع پریشان باش باز تا بگویم باز از شوق نیاز روی مهر این بار سوی دیگرست سوی شعر آسمانی پرورست با " " این بار می گوید "بگو جمع.. مشتاق ست می ریز از سبو" ای خوشا شاعر که مدّاحت شوم کوهسار شعر! در راهت شوم الغرض بر لب نشاند آیینه ای آیه از روح القدس در سینه ای بیت های هر قصیده جام شد پلک ها هم از تحیّر رام شد شعر اگر شعر ... لَنگ نیست در دلت سنگینی صد رنگ نیست شعر یعنی شرح چشمان ای که هر شعر ست قربان تا ابد در حلقه ی رندانه باش با " "ها ولی بیگانه باش! اسدی شاعر 🌱 ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
روایتی از علیه السلام با و شاعر ما که در یک حلقه و رندانه ایم چند سالی گِرد این خم خانه ایم بخت یار ماست ... نه! اینطور نیست! شعر کار ماست ... نه! اینطور نیست! شب... شبِ شهدِ شهادت شد... شبی ست شمع اگر خاموش ... در تاب و تبی ست عِلم امشب سر به زانو می نهد گاه این سو گاه آن سو می رود فصل اگر چه صیف.. دل بارانی ست گر چه "کُلّ مَن عَلیها.." فانی ست شب شبِ حزن ست اما هوش دار ماجرایی می نویسم گوش دار مجلسی برپاست آقامان درآن در میان جمع برخی شاعران ... چشم مولا بر نگاهی دوخته طعنه بر لب آمد و دل ... سوخته شاعری دیدش " " داشت نام در میان شاعرانِ نان بنام حضرت او را با نگاهی ... بگذریم! یا بگویم ... گاه گاهی .. بگذریم شکر جای او نبودم که امام بن امام بن الامام بن الامام در میان جمع می گوید بر او که "شنیدم شعر می گویی .. بگو مدح بر شاهان شنیدم گفته ای" گوییا بیدار کرده خفته ای با بودن آغازش خوش ست شهد صدها مرحبا و چاوش ست با نمی دانی ولی لذتی دارد که می خوانی ولیّ سر اگر سر ... جاش خاک پای دوست دوست آری دوست آری دوست دوست در همان جمع پریشان باش باز تا بگویم باز از شوق نیاز روی مهر این بار سوی دیگرست سوی شعر آسمانی پرورست با " " این بار می گوید "بگو جمع.. مشتاق ست می ریز از سبو" ای خوشا شاعر که مدّاحت شوم کوهسار شعر! در راهت شوم الغرض بر لب نشاند آیینه ای آیه از روح القدس در سینه ای بیت های هر قصیده جام شد پلک ها هم از تحیّر رام شد شعر اگر شعر ... لَنگ نیست در دلت سنگینی صد رنگ نیست شعر یعنی شرح چشمان ای که هر شعر ست قربان تا ابد در حلقه ی رندانه باش با " "ها ولی بیگانه باش! اسدی شاعر ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━