💢 یک لحظه خودتان را جای این قوم بگذارید!
🔹روهینگیاییها قومی از اقوام مسلمان کشور بودایینشین میانمارند که سالهاست بر سر سکونت در سرزمینی که در تاریخ از آن تحت عنوان آراکان یاد میشده و حالا نامش ایالت راخین است با حکومت مرکزی درگیری دارند. حکومت از به رسمیت شناختن آنها بهعنوان شهروندان میانماری سرباز میزند و آنها را مهاجران غیرقانونی بنگالیتبار مینامند. مردادماه ۱۳۹۶ خبر فرار گستردهٔ مردم ساکن ایالت راخین کشور میانمار به سمت مرزهای بنگلادش در رسانههای دنیا پیچید. آوارگان، مسلمانان روهینگیای ساکن در میانمار بودند که ارتش و نیروهای امنیتی میانمار آنها را به خاک و خون کشیده بودند. حدود سیصدهزار نفر فقط در کمپی به نام قطب پالنگ زندگی میکردند و در هفت، هشت کمپ پیرامونی هم جمعاً بیش از پانصدهزار نفر. خورد و خوراک این جماعت را نهادهای بینالمللی تأمین میکردند، از سازمان ملل گرفته تا تشکلهای مردمی در سرتاسر دنیا. هرجا میرفتیم تلاش میکردم با دوربین گوشی تلفن همراهم هر قدر میتوانم فیلم بگیرم. حجم مصیبت خیلی بیشتر از آن بود که بشود در قالب کلمات گنجاند. در کمپ خبری از برق نبود. یعنی کلاً سیمی در کار نبود.
🔹نزدیک یکی از حلقههای درسی رفتم و دیدم دارند کلماتی به فارسی تکرار میکنند. تعجب کردم. استاد حلقه پیرمردی فرتوت بود که بلند شد. احوالپرسی کردم و گفتم: «ماجرای زبان فارسی چیست؟» گفت: «بیش از اردو، زبان رسمی آوارگان فارسی بوده است.» القصه مانده بودم که این بندگان خدا چه کردند که چنین آواره شدهاند، جز آنکه دسترسیشان به سواحل زیبای خلیج بنگال چشمان هیز سرمایهدارهای چشم بادومی چینی را تحریک کرده تا راهی نزدیکتر از تنگه مالاکا برای صادرات محصولات خود پیدا کنند و این وسط اگر چند میلیون مسلمان روهینگیای آواره شدند هم به درک! همین است که میانمار پشتش به حمایت در شورای امنیت گرم است. ای لعنت بر وتو!
🔹هنگام برگشت از کمپ، حالم آنقدر بد بود که فقط سواحل مواج خلیج بنگال میتوانست آن صحنهها را در ذهنم بشوید و با خود ببرد. هتل که رسیدم همچنان حرفهایشان را در ذهنم مرور میکردم. این بار نه گوشی تلفن همراه که قلم را به دست گرفتم و نوشتم: «بیایید یک لحظه خودتان را جای قومی بگذارید که زمینش غصب و عزیزانش کشته شده و ناموسش هتک شده. کودکش سوزانده و بزرگش تیرباران و پیرش ذبح شده. دردی سوزناک بر سینه، کولهباری از آنچه به جا مانده بر دوش و زن و فرزند در دست هجرت کرده. روزها و شبها از کوهها و جنگلها عبور و پاهایش آماس کرده. امواج خروشان رودخانه را در قایقهای شکسته و شلوغ در هم نوردیده و به سوی دیگر آمده. و حالا پیش روی جهانی قرار گرفته که به جای سؤال از درد سینهاش فقط نان به او تعارف میکنند. نان! نان شکم را پر میکند اما نه پای برگشت میشود، نه دردی از سینهها التیامی بخشد، نه عزت بر باد رفته را باز میگرداند. و این همه جز با قائم شدن قسط محقق نمیشود همانی که خداوند ضمانت تحققش را با نزول آهنی سخت کامل ساخت "و انزلنا الحدید فیه بأس شدید."»
🟢 پ.ن: متن بالا برشیست از کتاب «از کشمیر تا کاراکاس»؛ روایتگر سفرهای سرباز روحالله رضوی به کشورهای مختلف جهان
📚 کتاب: از کشمیر تا کاراکاس
✍نویسنده: سرباز روحالله رضوی
🔘 ناشر: سوره مهر
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#از_کشمیر_تا_کاراکاس
#سرباز_روح_الله_رضوی
#ادبیات_بیداری
🖇 کتاب «از کشمیر تا کاراکاس» را میتوانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/3393/از_کشمیر_تا_کاراکس/ تهیه کنید 🌱
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢اول باید با اسرائیل درونمان بجنگیم و بعد با اسرائیل بیرون جهاد کنیم
🔹پنجسالی از محاصرهٔ نوار غزه میگذشت و قرار بود کاروانی انسانی برای شکست حصر غزه شکل دهیم. برنامههای داخل ایران کاروان با حرکت شهر به شهر از سیستان و بلوچستان به سمت مرز ترکیه شروع شد. یعنی قرار بود کاروان قُطر ایران را طی کند. به هر شهری هم که میرسیدیم برنامههای مردمی و دانشجویی داشتیم. من از کرمان خودم را رساندم به کاروان و بعد به سمت یزد و اصفهان حرکت کردیم. تجربه نشان داده بود برای هماهنگی جزئیات برنامه باید یک نفر قبل از بقیه خودش را به شهر مقصد بعدی برساند و برنامهها را چک کند. نگرانی من عموماً از بابت فشردگی برنامهها بود و مترجمها، تا اعضای غیرایرانی کاروان متوجه بشوند در برنامه چه حرفهایی زده میشود؛ بهخصوص آنکه اعضای کاروان همهجور بودند: از سنی و شیعه گرفته تا مسیحی و بیدین و چپ و کمونیست. این یعنی باید ملاحظهٔ همه را میکردیم. رسیدیم به اصفهان و من باید برای هماهنگی برنامههای مقصد بعدی خودم را همان شب میرساندم قم. پرسیدم: «مترجم برنامههای اصفهان چه کسی است؟» یک مرد خوشپوش و مرتب را معرفی کردند. داخل گوشش هم یک هندزفری گرانقیمت داشت. چند کلمهای انگلیسی صحبت کردم و دیدم طرف کاملاً مسلط است. خیالم راحت شد و به بچهها گفتم که میروم برای هماهنگیهای قم و هتل را ترک کردم.
🔹عصر روز بعد، بچههای کاروان رسیدند قم. تا من را دیدند گفتند که مشکلی در برنامههای اصفهان پیش آمده است. در مراسم استقبال رسمی از اعضای کاروان، یکی از مقامات استانی بین صحبتهایش اظهار کرده بود که از این به بعد کمونیسم را باید در موزههای تاریخ جستوجو کرد و فلسطین به دست مبارزان مسلمان آزاد خواهد شد و خوب معلوم بود در جمعی که نیمیشان اصلاً مسلمان نبودند و بسیاری هم اندیشههای چپ و کمونیستی داشتند این تعابیر چه بازخوردی داشت؛ بهخصوص که مترجم حرفهای برنامه واو به واو حرفها را دقیق برایشان ترجمه کرده بود! با خودم گفتم ای کاش کار مترجم اینقدر خوب نبود. کاری نمیشد کرد و خیلی هم فرصت بحث و جدل نداشتیم. برنامههای قم فشرده بود و در رأس آنها دیداری با آیتالله جوادی آملی در مؤسسهٔ اسرا داشتیم. اوقات تلخ کمونیستهای کاروان از ریخت و قیافهشان میبارید. وارد جلسه شدیم و بعد از مدتی آیتالله جوادی هم تشریف آوردند و کمی دربارهٔ مبارزه با اسرائیل صحبت کردند و گفتند که اول باید با اسرائیل درونمان بجنگیم و بعد با اسرائیل بیرون جهاد کنیم. صحبتهایشان که تمام شد، از جایشان بلند شدند که بروند. اما یکی از همان چپهای کاروان، که اتفاقاً روزنامهنگار هم بود، با صدای بلند پرسید: «ببخشید، من یک سؤالی دارم.» پیش خودم گفتم ای داد بیداد... شد آنچه نباید میشد!
🔹این بار خودم ترجمه کردم و آیتالله جوادی برگشتند سمت او. جناب روزنامهنگار ادامه داد: «دیروز ما در اصفهان از زبان سخنران جلسه شنیدیم که میگفت این فقط مسلمانان هستند که میتوانند برای کمک به مظلومان فلسطین قدم بردارند. نظرتان دربارهٔ کسی مثل من، که اصلاً مسلمان نیستم و باوری به دنیای ماورا ندارم، اما الان زندگیام را برای فلسطین رها کردهام، چیست؟ آیتالله جوادی آملی پاسخ دادند: «اگر این فعل خوب از فاعل موحد و معتقد بود، هم نتیجهٔ دنیا دارد هم نتیجهٔ آخرت. اگر آن صاحب کار به قیامت و خدا معتقد نبود، هرچند بهرهٔ معنوی و اخروی ندارد، اثر دنیایی او ثابت است.» بعد ادامه دادند: «بعضی اعمال توصلی هستند و بعضی اعمال تعبدی.» من ماندم در ترجمهٔ توصلی و تعبدی به انگلیسی! رو به آیتالله جوادی آملی این بار خودم سؤال کردم: «استاد، ببخشید، توصلی یعنی چی؟» ایشان پاسخ دادند: «مثلاً اگر دست کسی کثیف بود و با آب شست، چه قصد قربت بکند چه نکند، دستش پاک میشود [عمل توصلی]. ولی اگر خواست وضو بگیرد و عبادت بکند، حتماً باید قصد قربت داشته باشد [عمل تعبدی]. اسرائیل زدودن مثل کثافت زدودن از دست است. قصد قربت لازم نیست. اگر این کار از غیرمسلمان هم صادر بشود، اسرائیل غارتگر را سر جای خود مینشاند. خدایی که ارحم الراحمین است قلب این غیرمسلمانان را نورانی میکند که به نور قرآن و عترت روشن بشوند.» جملات را که ترجمه کردم، خندهٔ رضایت بر لبان همهٔ اعضای کاروان نشست.
📚کتاب: از کشمیر تا کاراکاس
✍نویسنده: سرباز روحالله رضوی
🔘ناشر: سوره مهر
🟢پ.ن: متن بالا برشیست از کتاب «از کشمیر تا کاراکاس»؛ روایتگر سفرهای سرباز روحالله رضوی به کشورهای مختلف جهان
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#از_کشمیر_تا_کاراکاس
#سرباز_روح_الله_رضوی
#آیت_الله_جوادی_آملی
#غزه
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz