eitaa logo
بدون مرز
180 دنبال‌کننده
98 عکس
46 ویدیو
1 فایل
اینجا قرار است از آنسوی مرزهایمان بنویسیم؛ از داستان بیداری ملت‌های جهان
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 صدای زندگی از زیر آوار می‌آمد 🟢 روایت یوسف القدرة از بمباران صبح یکشنبه ۵ نوامبر ۲٠۲۳، ساعت ٠۹:۱۹ 🔹تاریکی شب که همه جا را پوشاند کار هم متوقف شد. درحالی که خانوادۀ همسایۀ من و دوستم علی الشنا و همین‌طور بچه‌های همسایه‌ها هنوز زیر آوار بودند. شب، دو قتل‌عام دیگر هم در همان منطقه رخ داد: دو مجموعۀ مسکونی دیگر ویران شد. ده‌ها شهید از خانواده‌های مختلف. این را می‌گویم چون ماشین‌آلات کار محدود است، به‌ویژه «باقر» که متخصص آواربرداری بود! صبح که می‌شود می‌فهمیم حالا حالاها طول می‌کشد تا باقر بیاید. سی ساعت از بمباران گذشته و امیدی به زنده ماندن کسی نبود. نهایت کاری که می‌شد کرد حفظ حرمت مرده‌ها و دفنشان بود. یک بولدوزر رسید که طبیعتا نمی‌توانست کار خاص و مؤثری صورت بدهد. اما به بیرون آوردن دو قربانی کودک کمک کرد. حالا نصف خانه در خیابان تل‌انبار شده بود و نصف دیگرش روی زن و دو دختر دوستم علی الشنا. 🔹صدای افنان از زیر آوار می‌آید در حین پرسه زدن بین آوارها، یک نفر تأکید کرد از زیر آوار صدایی به گوشش خورده. عمویش تأیید کرد که صدای افنان است. معجزه‌ای از طرف خدا: بعد از بیش از سی‌و‌شش ساعت هنوز صدای زندگی از زیر آوار می‌آمد. باقر را آوردند. با زدن تونلی به محل آمدن صدا، تلاش کرد به دخترک برسد، دخترک خوب و هشیار بود. فقط صورتش خراشیده شده بود و قفسۀ سینه‌اش از چند جا شکسته بود. با خروج او امید هم آمد، و رنگ زندگی به چهرۀ پدر و برادر و عموهایش برگشت. لطف خدا را ببین! افنان را درآورده بودیم، اما انگار همۀ زندگی را از زیر آوار بیرون کشیده بودیم. شب دوباره سرِ بازی‌اش، تحمیل انتظار، برگشت. همسر و دختر دیگر علی همچنان زیر آوار بودند و کار باید متوقف می‌شد. با اصرار، کار تا یک دیروقت شب بی‌وقفه ادامه یافت. بی هیچ نتیجه‌ای. 🔹افنان می‌گوید: خواهرم داشت جلوی من بازی می‌کرد. صبح روز سوم، بر مبنای توصیف افنان که زنده مانده بود و می‌گفت خواهرش داشته مقابل او بازی می‌کرده و مادرش هم روی کاناپه نشسته بوده و قرآن می‌خوانده، مردان شروع به حفاری تا رسیدن به محلی که او می‌گفت کردند. کاری که با دست خالی و تنها به مدد امید ادامه یافت. دوستم علی در تمام این سه روز خویشتندار و سپاسگزار و شاکر بود. فقط هر از چندی اشکی که از آتش درون سینه‌اش جوشیده بود صبر از کفش می‌برد. استواری او به ما هم نیرو می‌داد و صلابتی که در او می‌دیدیم سیل دردی را که در چشمانش می‌درخشید از ما مخفی نمی‌کرد. صبور بود و قدردان، و کار با دستان خالی همچنان ادامه داشت. و شکست استیصال قدم‌قدم پیش می‌آمد. این‌گونه بعد از سه روز بالاخره ام‌احمد [همسر] و اخلاص [دختر دیگر علی] هم از زیر آوار پیدایشان شد: هر دو شهید. هر دو به احمد پیوستند. آنها زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند. پ.ن: متن بالا برشی‌ست از کتاب «لهجه‌ها غزه‌ای»، روایتی نزدیک و مستند از غزهٔ بعد از طوفان‌الاقصی 📚 کتاب: لهجه‌های غزه‌ای ✍️نویسندگان: یوسف القدرة، فاتنه الغره 🖋مترجم: محمدرضا ابوالحسنی 🔘 ناشر: سوره مهر 🖇 کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» را می‌توانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/52293/لهجه-های-غزهای/ تهیه کنید 🌱 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢 شاید تو معنی یک وقفهٔ کوتاه را ندانی! 🟢 نامه فاتنه الغره (شاعری از غزه) به لمار، دوشنبه ۶ نوامبر ۲٠۲۳، ساعت ٠۱:۵٠ بامداد 🔹یک وقفۀ کوتاه... بمباران شاید تو معنی این وقفه‌های کوتاه را ندانی. خب! چند موشک و خمپاره که همزمان شلیک شده، بالای سر ما پرواز می‌کنند: پرنده‌های بدقواره‌ای که بچه‌هایی به سن تو هنوز آنها را نمی‌شناسند و چه بسا اسمش را هم نشنیده باشند. این‌ها پرنده‌های غول پیکری هستند که وقتی آسمان را پر می‌کنند، حتی اگر ساعتت سه بعد از ظهر را نشان بدهد، نمی‌توانی بگویی الآن شب است یا روز! اما این پرنده‌ها از جنس گوشت و خون و پَر نیستند؛ فلزند! از دهانشان بسته‌هایی به بیرون پرتاب می‌کنند که تکه‌ای از جهنم را داخلش دارد، و وقتی روی خانه‌ها می‌افتد آن‌ها را انگار که از خاکستر درست شده باشند روی زمین پخش می‌کند. 🔹زن عمویت بعد از رد شدن از خیابان ابراج که پشت ماست می‌گفت: «فاتنه! ساختمان‌ها تبدیل به خاکستر شده بودند. هیچ سنگی وجود نداشت؛ فقط خاکستر بود. واقعا اینها چه جور مواد منفجره‌ای هستند که ساختمان‌ها را به خاکستر تبدیل می‌کنند؟» 🔹فکرش را بکن! وقتی جنگ شروع شد، من از عموزاده‌هات دربارۀ صدای خمپاره‌ها و موشک‌ها می‌پرسیدم تا مطمئن شوم این چه نوع موشک یا خمپاره‌ای بود. اما بچه‌ها با لبخند جوابم را می‌دادند. لبخندی که در ظاهر آرامش، اما در باطن متضمن تمسخر عمۀ بلژیکی‌شان بود که هنوز فرق صدای بمب‌هایی را که جنگنده‌های آمریکایی یا اسرائیلی می‌انداختند با موشک نمی‌دانست. «موشک آمریکایی صدای سقوط ورقه‌های شیروانی از طبقۀ دهم را دارد آمیخته با صدای وحشتناکی که مو به تن آدم سیخ می‌کند. ولی موشک اسرائیلی یک‌باره فرود می‌آید: بوووووووم، نگران نباش، ما صدای موشک را نمی‌شنویم.» بی‌کم‌وزیاد همانی را می‌گویم که بچه‌ها گفتند. پ.ن: متن بالا برشی‌ست از کتاب «لهجه‌ها غزه‌ای»، روایتی نزدیک و مستند از غزهٔ بعد از طوفان‌الاقصی 📚 کتاب: لهجه‌های غزه‌ای ✍نویسندگان: یوسف القدرة، فاتنه الغره 🖋مترجم: محمدرضا ابوالحسنی 🔘 ناشر: سوره مهر 🖇 کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» را می‌توانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/52293/لهجه-های-غزهای/ تهیه کنید 🌱 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢دیروز بوسنی، امروز غزه 🟢پرچم فلسطین بر فراز پل تاریخی شهر موستار در بوسنی و هرزگوین؛ ان‌شا‌الله نام و یاد فلسطین امسال در رویداد مارش میرا، راهپیمایی سالانه به یاد شهدای سربرنیتسا، زنده باشد. 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢مادری از سربرنیتسا و فرزندانی از فلسطین 🔹 فاجعه‌ی رخ داده در سربرنیتسا آنقدری تکان‌دهنده هست که زنان شاهد این جنایت تصور مقایسه‌ی آنچه تجربه کرده‌اند را با هیچ رویداد دیگری ندارند. اینکه شهر یک شبه خالی از مردان و پسران شود و کودکان پیش چشم مادران سر بریده شوند. اما داستان ام‌سلیم فرق می‌کرد. ام‌سلیم می‌گفت: من با چشم خودم جنایات سربرنیتسا را دیدم و تا سال‌ها درگیرش بودم. می‌گفت: من به انکار همه چیز رسیدم و داشتم ایمانم را از دست می‌دادم. پس خدا در آن روزها کجا بود؟ اما تقدیر دست ام‌سلیم را در دستان مردی فلسطینی از اهالی نابلس گذاشته بود که اقوامش در غزه زندگی می‌کردند. 🔹ام‌سلیم می‌گفت: آخرین بار یک سال قبل از غزه خارج شدیم. از کانادا برای دیدن اقوام همسرم به غزه رفته بودیم و پیش از آغاز جنگ از غزه بیرون رفتیم. حالا دیگر هیچ خبری از خانواده‌ی همسرش در غزه نداشتند. می‌گفت که: آخرین بار با خواهرشوهرش تلفنی صحبت کرده بودند و دیگر نمی‌دانستند کجا هستند. ام‌سلیم می‌گفت که: اتفاقی که در غزه دارد رخ می‌دهد به مراتب از نسل‌کشی سربرنیتسا سخت‌تر است و این اعتراف ساده‌ای نبود. هشت هزار نفری که در کمتر از ۷۰ ساعت قتل‌عام شدند پیش چشم او بود. این نرخ کشتار حتی هنوز از نرخ کشتار اسرائیل در غزه بالاتر است. با این حال ام‌سلیم در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود تکرار می‌کرد اتفاق غزه فجیع‌تر از آن جنایت هولناک است. 🔹حالا او به همراه مدینه و سلیم دختر و پسرش آمده بود به مزارستان پوتوچاری تا هم داغ خانواده‌ی از دست داده‌اش در سربرنیتسا را تازه نگه دارد و هم در هول نسل‌کشی مردم غزه اشک بریزد. ام‌سلیم می‌گفت: خودم را با زنان و مادران غزه مقایسه می‌کنم که من چطور داشتم به پوچی می‌رسیدم و این مردم چطور محکم و با صلابت ایستاده‌اند. 🟢پ.ن: متن بالا روایت سرباز روح‌الله رضوی است از راهپیمایی امسالِ مارش میرا که سالانه به یاد شهدای سربرنیتسا در کشور بوسنی و هرزگوین برگزار می‌شود 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢برافراشتن پرچم فلسطین در اینجا جرم است! 🔹پلیس آلمان مجددا حامیان فلسطین را که برای اعلام همبستگی با غزه و محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان در برلین دست به تظاهرات زده بودند، مورد حمله قرار داد و اقدام به سرکوب و بازداشت آن‌ها کرد. 🔹پلیس بریتانیا نیز یک شهروند انگلیسی را در لندن به دلیل حمل پرچم فلسطین هنگام رانندگی مورد ضرب و شتم قرار داد. در خیابان‌های لندن و... دسته‌های امام حسین (ع) راه می‌افتند، اما پلیس فقط حاملان پرچم فلسطین را ضرب و شتم می‌کند! 🟢پرچم حضرت حسین پرچم مبارزه با طاغوت است. ما شاید ندانیم امروز کدام پرچم چنین معنایی دارد، اما پلیس انگلیس خوب می‌داند... 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢تظاهرات بزرگ لبیک یا اقصی در پاکستان 🔹هزاران نفر از هواداران فلسطین در شهر راولپندی پاکستان با حضور در تظاهرات «لبیک یا اقصی» ضمن ابراز همبستگی با مردم مظلوم غزه و محکومیت جنایات اسرائیل خواستار کمک همه جانبه دولت پاکستان به فلسطینیان شدند. 🔹میدان فیض آباد که جاده اصلی منتهی به شهر اسلام‌آباد قرار دارد، هم اکنون توسط هزاران نفر از حامیان فلسطین بسته شده و آنان شعارهای لبیک یا اقصی و لبیک یا غزه سر می‌دهند. 🔹سعد حسین، رهبر حزب جنبش تحریک به عنوان سخنران اصلی تظاهرات همبستگی با غزه اعلام کرد که ما سه مطالبه از دولت پاکستان داریم که شامل ارسال فوری دارو و مواد غذایی برای مردم غزه، تحریم کالاهای اسرائیلی و متحدانش به طور رسمی از سوی دولت پاکستان و قرار دادن نام بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در فهرست تروریسم می‌شود. مردم پاکستان وفادار به آرمان‌های ملت فلسطین هستند و دولت ما باید به طور رسمی علیه اسرائیل اعلام نبرد کند. 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢دسته عزای ۵نفره! 🔹در شهر مردان پاکستان تنها دو خانواده شیعه ساکن هستند. در روز هشتم محرم این عاشقان حضرت سیدالشهداء، دسته عزای ۵ نفره راه انداختند و حسین‌حسین‌گویان مظلومیت اباعبدالله را به نمایش گذاشتند. نکته جالب توجه اینکه بیش از ۵۰ پلیس در شهر مردان این دو خانواده را همراهی کردند تا از تعرض تکفیری‌ها در امان باشند و بتوانند مراسم عزاداری خودشان را برپا کنند. 🟢پ.ن: شهر مردان در ایالت خیبرپختونخوا، در غرب پاکستان واقع است. این ایالت مرز طولانی با افغانستان دارد و مرکز آن پیشاور است. جمعیت تشیع در این ایالت کم‌تر از دیگر ایالت‌های پاکستان است. در این ایالت تکفیری‌های زیاد وجود دارند و در حقیقت بیشتر تکفیری‌های پاکستان در این ایالت ساکن هستند. بافت قبایلی پررنگ در این ایالت و کمرنگ بودن مدنیت و شهرنشینی، زمینه فریب‌خوردگی و رشد بیشتر جریانات و گروه‌های تکفیری را در آن فراهم کرده است. 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢کودکان در جنگ کجا پنهان می‌شوند؟! 🔹یکشنبه ۱۲ نوامبر ۲٠۲۳ [روز سی‌وهفتم جنگ غزه] لمار عزیزم! می‌دانم بالاخره روزی این یادداشت‌های روزانه را خواهی خواند. بنابراین برایت می‌نویسم که روزِ بعد از رسیدنمان، وقتی بیرون رفتم که اطراف بیمارستان گشتی بزنم، چه دیدم. به نظر می‌رسید زندگی در اطرافمان نزدیک به عادی شده: گاری‌هایی که الاغ‌هایی خسته از شلاق‌ و فریادهای "هش، هی، هش" آنها را می‌کشیدند و دست‌فروشان روی آنها سبزیجات تازۀ غزه را می‌فروختند؛ بادمجان، فلفل، سیب‌زمینی، گوجه‌فرنگی... اینها سبزیجات اصلی هستند که عمدۀ غذای مردم غزه را به ویژه در مواقع بحرانی تشکیل می‌دهند. و تو عزیزم! شاید یادت نیاید در جنگ ۲٠۱۴ چطور زندگی کردی: قبل از اینکه به بلژیک بروی، موقعی که از همان کلمۀ اول و اولین غمزۀ چشمان درخشانت در قلبم خانه کردی. 🔹کودکان در جنگ کجا پنهان می‌شوند؟ یاد داستانی افتادم که مادرت از زمان جنگ برایم نقل می‌کرد: موقعی که برق قطع شده بود و مدتی طولانی توی تاریکی دنبال تو می‌گشته و پیدایت نمی‌کرده. جایی نمانده بوده که دنبالت نگشته باشد. داشته دیوانه می‌شده که ناگهان به فکرش می‌رسد نگاهی هم به زیر تخت بیندازد. بعد پیدایت می‌کند، در حالی که با فراغ بال نشسته بودی و لبخندی هم روی لبت بود. 🔹مادرت می‌گفت وقتی تو را دیده ذکر لا حول و لا قوه الا بالله و بسم الله گرفته. اینجا هم بچه‌ها پنهان می‌شوند؛ درست مثل همۀ بچه‌های دنیا که موقع بازی قایم می‌شوند. اما نه از چشم مادرانشان، بلکه از شدت صدای خمپاره‌ها و یا ترس ترکش‌هایی که در اتاق‌ها یا راهروها ممکن است بهشان بخورد. اینجا بچه‌ها بین دست‌های کوچکشان پنهان می‌شوند؛ دست‌هایی که می‌بینم ـ با آن ظرافت و ضعفشان ـ با تمام قدرت روی گوش‌هایشان می‌فشارند. 🔹بعضی از بچه‌ها برای سرگرمی دستکش‌های پزشکی را باد می‌کنند تا بادکنک درست کنند. و بعد هم صدای «شترق» یک ترقۀ بزرگ! آنها می‌خندند و ما بزرگترها از ترس از جا می‌پریم. بعد دوباره باد کردن دستکش‌ها را از سر می‌گیرند و دوباره «شترق»، و مغز من هم لرزان، صدای پژواک آن را منعکس می‌کند: «شترق». 🟢پ.ن: متن بالا برشی‌ست از روزنوشت‌های فاتنه الغره‌ از کتاب «لهجه‌های غزه‌ای»؛ روایتی نزدیک و مستند از غزهٔ بعد از طوفان الاقصی 📚 کتاب: لهجه‌های غزه‌ای ✍نویسندگان: یوسف القدرة، فاتنه الغره 🖋مترجم: محمدرضا ابوالحسنی 🔘 ناشر: سوره مهر 🖇 کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» را می‌توانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/52293/لهجه-های-غزهای/ تهیه کنید 🌱 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢نمی‌دانستم آن شب، آخرین شب ما در خانهٔ پدری است 🔹جمعه ۱۷ نوامبر ۲٠۲۳، ساعت ۱۱:۳۲ صبح [روز چهل‌ودوم جنگ غزه] شب آخر قبل از آوارگی از مادربزرگت خواستم همراه ما شب‌نشینی کند. و دروازۀ خاطراتش را باز کردم و او هم تا آخر خط رفت و برای نوه‌هایش از خاطرات روز «نکبت» که خودش در آن حضور داشت تعریف کرد. لمار! مادر بزرگت آن طور که خودش نقل می‌کند، چهار سال و خرده‌ای از «نکبت» بزرگ‌تر است. نوه‌هایش دورش حلقه زدند و او تعریف کرد که چطور پدرش سند مالکیت زمین‌ها و خانه‌مان را در کوفخه به او سپرد. روی نقشه‌ای که روی دیوار سالن خانۀ دوردستم، آنجا در اروپا آویزان است، به تو نشان داده‌ام که کوفخه کجای فلسطین واقع شده است. 🔹مادربزرگت مثل یک داستان‌پرداز حرفه‌ای تاریخ این سرزمین را برایشان نقل کرد. نگران نباش؛ به خاطر تو فیلم اکثر داستان‌ها را برای موقعی که پیشت برمی‌گردم ضبط کردم. نمی‌دانستم آن شب، آخرین شب ما در خانۀ پدری قبل از شروع آوارگی‌مان و پراکنده شدنمان از این شهر به آن شهر و از این مدرسه و بیمارستان به آن دیگری است. تنها چیزی که الآن می‌دانم این است که وقتی از آنجا در آمدیم، بمباران به ما خیلی نزدیک شده بود؛ آن‌قدر که دیگر هیچ درنگی جایز نبود. لمار! خیلی ترسناک بود. انفجارهای پشت سرهم، با صدای شدید، تیز و ناگهانی و پشت‌بندش ضربه‌ای قوی: «داااممممممب». انگار داری صدها سقف آزبست را باهم از آسمان پرتاب می‌کنی. یا چندین در بتونی را با شدت و خشونت بارها و بارها می‌بندند و بعد رهایشان می‌کنند تا از آسمان روی سر ما بیفتند: «داااممممممبب». 🟢پ.ن: متن بالا برشی‌ست از روزنوشت‌های فاتنه الغره‌ از کتاب «لهجه‌های غزه‌ای»؛ روایتی نزدیک و مستند از غزهٔ بعد از طوفان الاقصی 📚 کتاب: لهجه‌های غزه‌ای ✍نویسندگان: یوسف القدرة، فاتنه الغره 🖋مترجم: محمدرضا ابوالحسنی 🔘 ناشر: سوره مهر 🖇 کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» را می‌توانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/52293/لهجه-های-غزهای/ تهیه کنید 🌱 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢چگونه می‌شود هجده فرقه روی یک مسأله اتفاق‌نظر داشته باشند؟! 🔹پیاده راه می‌افتیم به گشت‌و‌گذار در ضاحیه. در همین یک ربع بیست دقیقه‌ای که پیاده هستیم سه‌چهار نفر در خیابان‌ها با حسن سلام‌و‌علیک می‌کنند. یک بار هم ماشینی که از روبه‌رو می‌آمد به نشانهٔ آشنایی بوق و چراغ می‌زند. درحالی‌که حسن هرسال حداکثر دو ماه می‌آید لبنان. اینجا واقعاً همه فامیل‌اند! در قریب به اتفاق مغازه‌ها عکس شهدا دیده می‌شود. نبش بزرگراه شهید سیدهادی حسن نصرالله یا به قول لبنانی‌ها اتوستراد سیدهادی، فرزند شهید دبیرکل حزب‌الله لبنان یک میوه‌فروشی را می‌بینم با کلی عکس از رهبران و شهدا. می‌خواهم عکس بگیرم؛ اما می‌ترسم داستان شود. در ضاحیه عکس‌برداری ممنوع است و اینجا هم اصلی‌ترین خیابان ضاحیه. نمی‌دانم بعدها پشیمان می‌شوم یا نه. می‌رسیم به ورزشگاه الرایه. ورزشگاه روبازی که حزب‌الله مراسم مردمی‌اش را آنجا برگزار می‌کند. از جمله مسیرة‌الاکفان (راهپیمایی کفن‌پوشان) سال ۲۰۰۴، مهرجان الانتصار (جشن پیروزی) سال ۲۰۰۶ و جشن آزادی اسرا سال ۲۰۰۸. مقصد راهپیمایی‌های عاشورا نیز همیشه اینجاست. داخل محوطهٔ ورزشگاه تعداد زیادی ماشین پارک هستند که البته در روزهای معمولی طبیعی است. 🔹بالاخره می‌رسیم ابتدای اتوستراد سیدهادی. می‌رویم آب‌میوه‌فروشی الرضا. این آب‌میوه‌فروشی هم ماجرای جالبی دارد. سیدحسن نصرالله بعد از جنگ ۲۰۰۶ اکثر سخنرانی‌هایش از طریق ویدئوکنفرانس است. روزی وسط سخنرانی به جای آب، یک لیوان بزرگ آب‌پرتقال را از جایی خارج از کادر دوربین از روی میزش برداشت و با آن گلویی تازه کرد. در این‌جور مواقع مستمعین هم با یک صلوات برای خطیب زمان می‌خرند. این ماجرا بازهم در چند سخنرانی تکرار شد؛ تا اینکه رسانه‌ها به آن حساس شدند. بالاخره یک روز سیدحسن در پایان سخنرانی‌اش لیوان آب‌میوه را داخل کادر آورد و توضیح داد من برای اینکه در سخنرانی‌های طولانی گلویم خشک نشود و مجبور نباشم مدام آب بخورم به‌جای آب، لیموناد می‌خورم و به دیگر سخنرانان هم توصیه می‌کنم. و من بهت‌زده بودم از این همه صمیمیت و شفافیت.... آن شب آب‌میوه‌فروشی الرضا در ضاحیه به همه لیموناد مجانی داده بود! 🔹غروب می‌رسیم روشه. عکس‌هایش را دیده بودم. اما اسمش را نمی‌دانستم دو صخرهٔ عظیم سفید از جنس سنگ‌های رسوبی در ساحل غربی بیروت که با کمی فاصله از ساحل قرار دارند. زیر یکی از آن‌ها حفره‌ای است که دو قایق به‌راحتی می‌توانند از آن عبور کنند. گردشگران از بالای صخره‌های ساحلی از پشت میله‌ها در حال عکاسی‌اند. روی صخرهٔ حفره‌دار پارچهٔ سفید و بلندی آویزان است. از این فاصله فقط واژهٔ سرخ غزه روی آن خوانده می‌شود... با دوربین زوم می‌کنم روی پرده. طومار نام شهدای غزه است! بسیار تعجب می‌کنم. در این کشور هجده فرقه‌ای چه کسی این طومار را روی این صخره که یکی از نمادهای ملی لبنان است نصب کرده؟ آخر چگونه می‌شود هجده فرقه روی این مسئله اتفاق‌نظر داشته باشند و به سیاست توازن منفی روی نیاورند؟ به گمانم این از برکات دشمن ملموس است. فاصلهٔ جایی که من ایستاده‌ام، یعنی روشه، تا باریکهٔ غزه چیزی قریب به فاصلهٔ تهران است تا کاشان. بیروت و غزه دو بندر هستند در شرق مدیترانه. تل‌آویو درست میان این دو بندر قرار دارد. به اهالی بیروت، حال از هر فرقه‌ای، حق می‌دهم به سرنوشت مشترک بیندیشند. انسان بیش از هر چیز در برابر محسوساتش منفعل است. و چه دشمنی برای اهالی بیروت، پرمخاطره‌تر از اسرائیل و چه زمانی پرخاطره‌تر از تموز و آب؟! اهالی بیروت حتی اگر جز حس، در مقابل هیچ ارزش و آرمانی تمکین نکنند، مجبورند با اهالی غزه همدردی کنند؛ چون آن هواپیمای اسرائیلی فقط کافیست به‌جای جنوب باند، از شمال باند بپرد و همان مسافت را طی کند و همان بمب‌ها را رها کند تا... 🟢پ.ن: متن بالا برشی‌ست از کتاب «لبنان‌ زدگی»؛ سفرنامه سیدحسین مرکبی به لبنان 📚 کتاب: لبنان‌ زدگی ✍نویسنده: سیدحسین مرکبی 🔘 ناشر: آرما 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢شهادت بازیگر محبوب فلسطینی توسط رژیم صهیونیستی 🔹رشاد ابو سخیله، بازیگر ۲۳ ساله فلسطینی که در سریال‌های "قبضة الأحرار" و "بوابة السماء" به‌عنوان قهرمان شناخته می‌شد، در پی بمباران رژیم صهیونیستی به مدرسه‌ الفاخوره در اردوگاه جبالیا غزه چند روز پیش به شهادت رسید. 🔹سریال "قبضة الاحرار" با نام سریال "عملیات اقتدار"، پیش‌تر از صداوسیمای ایران پخش شده بود. یحیی السنوار پس از نمایش این سریال، شخصا از عوامل فیلم و شهید رشاد ابو سخیله تقدیر کرد. 🔹سخنگوی وزارت امور خارجه ایران نیز با انتشار پیامی در صفحه شخصی خود در فضای مجازی به شهادت رشاد ابو سخیله واکنش داد. در بخشی از این پیام آمده است: خون او همراه خون بیش از چهل هزار شهید فلسطینی در نوار غزه، فریادگر مظلومیت ملت فلسطین⁩، دیوصفتی اشغالگران صهیونیست و نفاق و دروغگویی مدعیان حقوق بشر است. 🟢پیوست: سکانس پایانی سریال قبضة الاحرار با بازی شهید رشاد ابو سخیله 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢 عکس روایت 🔹شیخ احمد یاسین در سال ۱۹۸۷ به همراه شماری از گروه‌های فلسطینی جنبش مقاومت اسلامی «حماس» را بنیانگذاری کرد. در ۱۶ اکتبر ۱۹۹۱ دادگاه نظامی با کیفرخواستی در ۹ بند، او را به اتهام تشویق برای ربودن و قتل سربازان صهیونیستی، تأسیس حماس و تشکیل دستگاه‌های امنیتی و نظامی متهم کرده و او را به حبس ابد محکوم ‌کرد. 🔹فلسطینی‌ها که به اسارت‌های طولانی‌مدت مردم و رهبران خود در زندان‌های رژیم صهیونیستی معترض بودند، در آذر ۱۳۷۱ (دسامبر ۱۹۹۲) یک سرباز اسرائیلی را برای آزادی متقابل شیخ‌احمد یاسین به گروگان گرفتند و اعلام کردند اگر تا یک روز دیگر شیخ آزاد نشود، سرباز اعدام خواهد شد. رژیم صهیونیستی این درخواست را نپذیرفت و آن سرباز اعدام شد. 🔹رژیم اشغالگر از فردای آن روز دست به بازداشت‌های گسترده‌ای زد و بالغ بر هزار نفر را دستگیر کرد. از بین آن‌ها ۴۱۵ تن از فرماندهان و رهبران مقاومت را به لبنان تبعید کرد که در میان‌شان افرادی همچون شهیدان: عبدالعزیز الرنتیسی، جمال منصور، محمود ابوهنود، اسماعیل هنیه و... بودند. تبعیدشدگان فلسطینی به منطقه «مَرَج‌الزُهور» جنوب لبنان که در کنترل «آنتوان لحد» مزدور اسرائیلی بود، منتقل شدند. اما آن‌ها تصمیم گرفتند وارد لبنان نشوند و در نزدیکترین نقطه به وطن‌شان بمانند و از همان‌جا در میان کوهستان‌های شمال فلسطین اشغالی به مبارزه ادامه دهند و تا بازگشت به سرزمین مادری خود این منطقه را ترک نکنند. 🔹زندگی در چادر، آن هم در سرمای منطقهٔ «مرج‌الزهور» بدون آذوقه کار آسانی نبود. نیروهای حزب‌الله نیز مسیرهای بسیار طولانی را برای رساندن مایحتاج از میان کوهستان‌ها و گشتی‌های مزدور اسرائیل طی می‌کردند تا کمی برای آن‌ها دلگرمی باشند. 🔹عزم راسخ و استقامت تبعیدی‌ها، توجه رسانه‌های بین‌المللی را به خود جلب کرد و آن‌ها را برخلاف سران کشورهای عربی که هیچ واکنشی به این حوادث نداشتند، به آن‌جا کشانید. کم‌کم اوضاع در «مرج‌الزهور» به نفع جریان مقاومت پیش رفت و با فشارهای بین‌المللی، رژیم مجبور به بازگرداندن دسته‌دسته تبعیدی‌ها به خاک فلسطین شد و تا یک سال بعد همه آن‌ها به فلسطین بازگشتند. 🟢پ.ن: مرز جنوبی لبنان، منطقه مرج‌الزهور، بهار ۱۳۷۲ در تصویر مشاهده می‌شود. فرماندهان و فلسطینیان تبعید شده به لبنان. از راست، نفر دوم: شهید اسماعیل هنیئه، نفر چهارم: شهید عبدالعزیز رنتیسی منبع عکس: گنجینه خانه عکاسان ایران 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢برو و به پشت سرت نگاه نکن! 🔹چهارشنبه ۲۹ نوامبر ۲٠۲۳، ساعت ۱۱:۵۴ [روز پنجاه‌وچهارم جنگ غزه] پیرمردی روی پیاده‌روی مقابل با یک دست، فرزند خردسالش را می‌کشید و با دست دیگرش یک چرخ دستی را که سه‌چهارم یک کیسه آرد رویش بود می‌کشید. شاید به قدر یک وعده خمیر از آن بیرون ریخت، اما او می‌دوید و به عقب نگاه نمی‌کرد. اینجاست که یاد می‌گیریم به هیچ دلیلی به عقب نگاه نکنیم. 🔹شبیه همانی که دوستم «وسام یاسین» گزارشگر شبکۀ الحره تعریف می‌کرد: داستان زنی که نحو‌ۀ شهادت دختر و نوه‌اش را برای او روایت کرده بود که پشت سرش در حال گذر از «مسیر مرگ» از غزه به سمت جنوب بوده‌اند. قصه‌اش را شاید در نامه‌های بعدی برایت بنویسم. می‌گفت خال قرمز تک‌تیرانداز را دیدم که از روی من عبور کرد و دو گلوله شلیک شد. بعد صدای دخترم و دخترش را پشت سرم شنیدم. بی‌آنکه بتوانیم حتی سرمان را به عقب برگردانیم، به راهمان ادامه دادیم. به ما این‌طور گفته بودند: برو و به پشت سرت هم نگاه نکن... آنها هم همین کار را کردند. 🟢پ.ن: متن بالا برشی‌ست از روزنوشت‌های فاتنه الغره‌ از کتاب «لهجه‌های غزه‌ای»؛ روایتی نزدیک و مستند از غزهٔ بعد از طوفان الاقصی 📚 کتاب: لهجه‌های غزه‌ای ✍نویسندگان: یوسف القدرة، فاتنه الغره 🖋مترجم: محمدرضا ابوالحسنی 🔘ناشر: سوره مهر 🖇 کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» را می‌توانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/52293/لهجه-های-غزهای/ تهیه کنید 🌱 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢سبزپوشی یمنی‌ها در میلاد پیامبر اکرم (ص) 🔹مردم یمن به مناسبت سالروز میلاد پیامبر گرامی اسلامی، راهپیمایی میلیونی در این کشور برگزار کردند. در این مراسم یمنی‌ها حمایت خود را از مردم مظلوم فلسطین به ویژه ساکنان نوار غزه اعلام کردند. 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢این کتاب یک تفسیر معاصر از زندگی‌ست، زندگی‌ای که حتی در زیر موشک و بمب و خون‌ریزی‌های فراوان ادامه پیدا می‌کند 🔹معرفی کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» توسط محمدعلی حامد رضوی، کارشناس کتاب 🔘برنامه صبحانه ایرانی، شبکه دو 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢کودکان در جنگ کجا پنهان می‌شوند؟! 🔹خوانش بخشی از کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» توسط المیرا شریفی‌مقدم 🔘برنامه صبحانه ایرانی، شبکه دو 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢در ماجرای بوسنی بسیاری از کشورهای مسلمان مانند امروز در ماجرای فلسطین ساکت بودند! 🔹امیر بی‌پروا: کشورهای مسلمان، رژیم اسرائیل را به رسمیت نشناخته‌اند و به این دلیل نمی‌توانند دعوای حقوقی داشته باشند، نکته بعدی آن است که کشورهای اروپایی و آمریکایی نخواستند در این راه پیش‌قدم شوند. آفریقای جنوبی پس از مسئله آپارتاید یکی از پیشگامان بحث حقوقی در جهان است، آن‌ها همچنین رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخته بودند و برای همین توانستند اعلام دعوای حقوقی داشته باشند. تعریف نسل‌کشی توسط یک فرد لهستانی یهودی عنوان و در نهایت در سازمان ملل تصویب شد، پس از جنگ جهانی دوم یکی از اولین مصوبه‌ها همین بود. طبق قانون، حتی قوانین داخلی کشورها و اینکه کشوری بگوید این قانون را قبول ندارد نمی‌تواند از زیر بار آن کنار برود. طبق تعریف نسل‌کشی یعنی از میان بردن تمام افراد با یک زبان، یک قوم و… که با قصد قبلی بوده باشد نسل‌کشی است. پس از واقعه طوفان الاقصی خیلی‌ها تلاش کردند این مسئله را به عنوان درگیری‌های بین‌المللی عنوان کنند نه نسل‌کشی. ما در ۲۲ سال گذشته در دیوان بین‌المللی لاهه پرونده‌ای برای نسل‌کشی نداشتیم اما تلاش آفریقای جنوبی باعث شد که اقدامات رژیم صهیونیستی در رفح نسل‌کشی عنوان شود و محکومیت اولیه آن شکل بگیرد. روند پرونده‌ها در دیوان بین‌المللی لاهه زمان‌بر است اما دستور موقت اعلامی که شامل ایجاد راهی برای کمک‌های بشردوستانه و حفاظت از غیرنظامیان بود به این پرونده سرعت داد اما دیوان هیچ‌گاه دستور آتش‌بس فوری نداد. در مجموع رژیم صهیونیستی از زور استفاده می‌کند و به پشتوانه آمریکا و اروپا هرکاری که بخواهد انجام می‌دهد. 🔹مرتضی قاضی: پدیده‌ای مانند آنچه که برای مردم غزه و لبنان رخ داده، بیداری جهانی را در پی داشته و ما امروز به موضوعی جهان‌شمول یعنی نسل‌کشی می‌پردازیم. 🔹ابراهیم شمشیری: با شناختی که از دکتر مولانا، نویسنده مطالب این کتاب داشتم و اینکه دغدغه جهان اسلام بحث امت اسلامی است، مقدمه آن را نوشتم. مولانا اشراف خوبی روی وقایع مختلف دارد و گفت که به خاطر دارم چنین مسئله ای در ماجرای بوسنی هرزگووین هم دنبال شد. بزرگترین نسل‌کشی‌ها در ۱۰۰ سال گذشته از مسلمانان بوده است که اتفاقی نبوده است. ما تاریخ را دقیق نمی‌بینیم که چه بلایی بر سر مسلمانان می‌آید. عکس‌های داخل این کتاب مثل پل موستار را قبل از تخریب از نزدیک دیده بودم و زمانی که اتفاقاتی رخ می‌داد اشک من درآمد. دکتر مولانا می‌گوید که در اخبار آن زمان صرب‌ها را اهالی منطقه عنوان می‌کردند در حالی که برای مسلمانان چنین عنوانی ذکر نمی‌شد. تا پیش از مقاله آخر در این کتاب شاهد نوشته‌های دکتر مولانا از زبان فردی در دل مسائل مختلف هستیم که به تحلیل آن‌ها پرداخته است، اما اگر بخواهیم این سیر تاریخی را بررسی کنیم می‌بینیم که شرایط امروز هم در کار دیده شده است، به طور مثال در ماجرای طوفان الاقصی با یک کشور یا ارتش منظم روبه‌رو نیستید اما در طرف مقابل شاهدیم که تمام دنیا یک کشور جعلی را به رسمیت شناخته‌اند و تا دندان مجهزش کردند. دکتر مولانا در نوشته‌هایش اشاره داشته که بسیاری از کشورها بدون جمعیت یا سابقه تاریخی تنها برای اهدافی سیاسی به عنوان کشور شناخته می‌شوند اما مردمی تاریخی و قابل توجه به عنوان کشور نمی‌شناسند. 🔹مجید جاودان: موضوع نسل‌کشی در بحث بوسنی بسیار زیاد و پیچیده است. بسیاری از اتفاقات رخ داده در بوسنی خود نسل‌کشی است. واقعه سال ۱۳۷۴ که منجر به کشته شدن بیش از ۸ هزار مسلمان شد با عنوان نسل‌کشی شناخته می‌شود. در این رویداد با سکوت بین‌المللی روبه‌رو بودیم. در ماجرای بوسنی نه تنها اروپا بلکه بسیاری از کشورهای مسلمان مانند امروز در ماجرای فلسطین ساکت بودند. در آن اتفاق مسلمانان با اعتماد به سازمان ملل سلاح‌هایشان را تحویل دادند اما سازمان ملل سربرنیتسا را به صرب‌ها تسلیم کرد که چنین اتفاقات خون‌باری رقم خورد. شناسایی اتفاقات بوسنی به عنوان جنایات جنگی برای مردم این کشور بسیار مهم بود. جدا از مباحث هویتی این مسئله برای بوسنیایی‌ها یک خط قرمز بود. در کتاب فعلی بیشتر اشارات به منابع صرب‌ها اشاره شده است در حالی که کروات‌ها بسیار بدتر عمل کردند و بسیار خنجر زدند، این را هم بگویم که شهدای ایرانی در بوسنی توسط کروات‌ها به شهادت رسیدند. با این حال بسیاری معتقدند که کمک ایرانی‌ها اگر صورت نمی‌گرفت، حالا دیگر کشوری به نام بوسنی وجود نداشت. 🟢پ.ن: متن بالا برشی‌ست از گزارش مراسم رونمایی از کتاب «نسل‌کشی در قرن ۲۱؛ از بوسنی و هرزگوین تا غزه» 🔗لینک گزارش: http://ibna.ir/x6s83 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢خون و جان ما از خون کوچک‌ترین شهیدی که جان خود را در راه وطن، دین و مقدسات فدا کرد، باارزش‌تر نیست. 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢اول باید با اسرائیل درونمان بجنگیم و بعد با اسرائیل بیرون جهاد کنیم 🔹پنج‌سالی از محاصرهٔ نوار غزه می‌گذشت و قرار بود کاروانی انسانی برای شکست حصر غزه شکل دهیم. برنامه‌های داخل ایران کاروان با حرکت شهر به شهر از سیستان و بلوچستان به سمت مرز ترکیه شروع شد. یعنی قرار بود کاروان قُطر ایران را طی کند. به هر شهری هم که می‌رسیدیم برنامه‌های مردمی و دانشجویی داشتیم. من از کرمان خودم را رساندم به کاروان و بعد به سمت یزد و اصفهان حرکت کردیم. تجربه نشان داده بود برای هماهنگی جزئیات برنامه باید یک نفر قبل از بقیه خودش را به شهر مقصد بعدی برساند و برنامه‌ها را چک کند. نگرانی من عموماً از بابت فشردگی برنامه‌ها بود و مترجم‌ها، تا اعضای غیرایرانی کاروان متوجه بشوند در برنامه چه حرف‌هایی زده می‌شود؛ به‌خصوص آنکه اعضای کاروان همه‌جور بودند: از سنی و شیعه گرفته تا مسیحی و بی‌دین و چپ و کمونیست. این یعنی باید ملاحظهٔ همه را می‌کردیم. رسیدیم به اصفهان و من باید برای هماهنگی برنامه‌های مقصد بعدی خودم را همان شب می‌رساندم قم. پرسیدم: «مترجم برنامه‌های اصفهان چه کسی است؟» یک مرد خوش‌پوش و مرتب را معرفی کردند. داخل گوشش هم یک هندزفری گران‌قیمت داشت. چند کلمه‌ای انگلیسی صحبت کردم و دیدم طرف کاملاً مسلط است. خیالم راحت شد و به بچه‌ها گفتم که می‌روم برای هماهنگی‌های قم و هتل را ترک کردم. 🔹عصر روز بعد، بچه‌های کاروان رسیدند قم. تا من را دیدند گفتند که مشکلی در برنامه‌های اصفهان پیش آمده است. در مراسم استقبال رسمی از اعضای کاروان، یکی از مقامات استانی بین صحبت‌هایش اظهار کرده بود که از این به بعد کمونیسم را باید در موزه‌های تاریخ جست‌وجو کرد و فلسطین به دست مبارزان مسلمان آزاد خواهد شد و خوب معلوم بود در جمعی که نیمی‌شان اصلاً مسلمان نبودند و بسیاری هم اندیشه‌های چپ و کمونیستی داشتند این تعابیر چه بازخوردی داشت؛ به‌خصوص که مترجم حرفه‌ای برنامه واو به واو حرف‌ها را دقیق برایشان ترجمه کرده بود! با خودم گفتم ای کاش کار مترجم این‌قدر خوب نبود. کاری نمی‌شد کرد و خیلی هم فرصت بحث و جدل نداشتیم. برنامه‌های قم فشرده بود و در رأس آن‌ها دیداری با آیت‌الله جوادی آملی در مؤسسهٔ اسرا داشتیم. اوقات تلخ کمونیست‌های کاروان از ریخت و قیافه‌شان می‌بارید. وارد جلسه شدیم و بعد از مدتی آیت‌الله جوادی هم تشریف آوردند و کمی دربارهٔ مبارزه با اسرائیل صحبت کردند و گفتند که اول باید با اسرائیل درونمان بجنگیم و بعد با اسرائیل بیرون جهاد کنیم. صحبت‌هایشان که تمام شد، از جایشان بلند شدند که بروند. اما یکی از همان چپ‌های کاروان، که اتفاقاً روزنامه‌نگار هم بود، با صدای بلند پرسید: «ببخشید، من یک سؤالی دارم.» پیش خودم گفتم ای داد بیداد... شد آنچه نباید می‌شد! 🔹این بار خودم ترجمه کردم و آیت‌الله جوادی برگشتند سمت او. جناب روزنامه‌نگار ادامه داد: «دیروز ما در اصفهان از زبان سخنران جلسه شنیدیم که می‌گفت این فقط مسلمانان هستند که می‌توانند برای کمک به مظلومان فلسطین قدم بردارند. نظرتان دربارهٔ کسی مثل من، که اصلاً مسلمان نیستم و باوری به دنیای ماورا ندارم، اما الان زندگی‌ام را برای فلسطین رها کرده‌ام، چیست؟ آیت‌الله جوادی آملی پاسخ دادند: «اگر این فعل خوب از فاعل موحد و معتقد بود، هم نتیجهٔ دنیا دارد هم نتیجهٔ آخرت. اگر آن صاحب کار به قیامت و خدا معتقد نبود، هرچند بهرهٔ معنوی و اخروی ندارد، اثر دنیایی او ثابت است.» بعد ادامه دادند: «بعضی اعمال توصلی هستند و بعضی اعمال تعبدی.» من ماندم در ترجمهٔ توصلی و تعبدی به انگلیسی! رو به آیت‌الله جوادی آملی این بار خودم سؤال کردم: «استاد، ببخشید، توصلی یعنی چی؟» ایشان پاسخ دادند: «مثلاً اگر دست کسی کثیف بود و با آب شست، چه قصد قربت بکند چه نکند، دستش پاک می‌شود [عمل توصلی]. ولی اگر خواست وضو بگیرد و عبادت بکند، حتماً باید قصد قربت داشته باشد [عمل تعبدی]. اسرائیل زدودن مثل کثافت زدودن از دست است. قصد قربت لازم نیست. اگر این کار از غیرمسلمان هم صادر بشود، اسرائیل غارتگر را سر جای خود می‌نشاند. خدایی که ارحم الراحمین است قلب این غیرمسلمانان را نورانی می‌کند که به نور قرآن و عترت روشن بشوند.» جملات را که ترجمه کردم، خندهٔ رضایت بر لبان همهٔ اعضای کاروان نشست. 📚کتاب: از کشمیر تا کاراکاس ✍نویسنده: سرباز روح‌الله رضوی 🔘ناشر: سوره مهر 🟢پ.ن: متن بالا برشی‌ست از کتاب «از کشمیر تا کاراکاس»؛ روایتگر سفرهای سرباز روح‌الله رضوی به کشورهای مختلف جهان 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢می‌دانم وقتی از فلسطین برگردم، کابوس‌ها رهایم نخواهند کرد! 🔹مامان دوستت دارم. دلم واقعاً برایت تنگ شده. شب‌ها کابوس‌های وحشتناکی می‌بینم. تانک‌ها و بولدوزرها را می‌بینم که دور خانه را گرفته‌اند و من و تو هم داخل خانه هستیم. من خیلی روی حرف‌هایی که در تلفن گفتی، درباره اینکه خشونت فلسطینی‌ها کمکی به حل قضیه نمی‌کند، فکر کردم. رفح که در سال ۱۹۹۹ (۱۳۷۸ ه.ش) به عنوان سرچشمه رشد اقتصادی جامعه فلسطینی شناخته می‌شد، امروز کاملاً ویران است. باند فرودگاه بین‌المللی غزه، خراب و فرودگاه بسته شده، مرزهای تجاری که با مصر وجود داشت، حالا پر از تفنگداران ویژه و سربازان اسرائیلی است که در راه به کمین می‌نشینند. راه رسیدن به دریا، طی دو سال اخیر با ایجاد پست بازرسی و ایجاد مستعمره «گوش غتیف» مسدود شده است. از شروع انتفاضه تاکنون، ششصد خانه در رفح خراب شده است. اکثریت ساکنان این خانه‌ها هیچ ارتباطی با مبارزان نداشتند. فقط، در نزدیک مرز زندگی می‌کردند. چه چیز برای این مردم مانده؟ اگر پاسخی داری به من بگو. من ندارم. 🔹اگر هر کدام از ما زندگی آنها را می‌دیدیم؛ می‌دیدیم که چطور آسایش از آنها سلب شده، می‌دیدیم که چطور با بچه‌هایشان در جاهایی شبیه به انبار و پستو زندگی می‌کنند؛ اگر این چیزها برای خودمان پیش می‌آمد و می‌دانستیم که سربازها، تانک‌ها و بولدوزرها می‌توانند هر لحظه برسند و تمام گلخانه‌هایی را که طی زمان ساخته‌ایم خراب کنند، خودمان را بزنند و همراه ۱۴۹ نفر دیگر ساعت‌ها بازداشت کنند، فکر کن آیا برای دفاع از خودمان، از چیزهای اندکی که برایمان مانده، از هر وسیله‌ای، حتی خشونت‌آمیز استفاده نمی‌کردیم؟ به نظر من چرا. معتقدم در شرایط مشابه، اکثریت مردم، هر طور که بتوانند، از خود دفاع می‌کنند. فکر می‌کنم عمو «گریچ» همین کار را می‌کند. مادربزرگ هم این کار را می‌کند. فکر می‌کنم خودم هم خواهم کرد. از من می‌خواهی که از «مقاومت بدون خشونت» حرف بزنم. دیروز، وقتی آن تله منفجر شد، شیشه‌های تمام خانه‌های مسکونی اطراف فروریخت. 🔹می‌دانم که در آمریکا، همه چیز اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد. صادقانه بگویم، گاه ملاطفت مطلق این مردم که حتی در همان زمان که خانه و زندگی‌شان در هم کوبیده می‌شود، مشهود هست، برای من سورئالیستی است. برایم غیر قابل تصور است که آنچه در اینجا می‌گذرد، می‌تواند در دنیا پیش بیاید بدون اینکه آشوب و جنجال عمومی در پی داشته باشد. این‌ها قلبم را به درد می‌آورد، همان‌طور که در گذشته هم برایم دردناک بود. چه چیزهای شنیعی که اجازه می‌دهیم در جهان بگذرد. اکثریت غالب این مردم، حتی اگر از نظر اقتصادی گریز از اینجا را داشته باشند، حتی اگر واقعاً بخواهند دست از مقاومت بردارند و خاک خود را رها کنند. بروند (و این، به نظر می‌رسد کوچک‌ترین هدف سفاکی‌های شارون است)، نمی‌توانند. برای اینکه حتی نمی‌توانند برای تقاضای ویزا به اسرائیل بروند، برای اینکه کشورهای دیگر اجازه ورود به آنها نمی‌دهند. نه کشور ما و نه کشورهای عربی. برای همین است که من فکر می‌کنم وقتی تمام امکانات زنده بودن فقط در یک وجب جا (غزه) خلاصه می‌شود و از آن نمی‌توان خارج شد، می‌توانیم از «نسل‌کشی» حرف بزنیم. شاید تو بتوانی معنی «نسل‌کشی» را، طبق قوانین بین‌المللی تعریف کنی. من فقط می‌خواهم برای مادرم بنویسم و به او بگویم که من شاهد این «نسل‌کشی» تاریخی و حیله‌گرانه هستم. 🔹فکر می‌کنم که چقدر خوب است که همه ما همه کارهای دیگر را رها کنیم و زندگی خود را وقف این کار کنیم. اصلاً فکر نمی‌کنم که این کار اغراق است. من متاسفم که این پستی و دنائت جزو واقعیت‌های جهان ماست. وقتی از فلسطین برگردم، با کابوس‌هایم دست به گریبان خواهم بود و احساس گناه خواهم کرد از اینکه در اینجا نمانده‌ام. آمدن به اینجا، یکی از بهترین کارهایی است که تا به حال انجام داده‌ام. خواهش می‌کنم وقتی به نظر خل می‌آیم، یا اگر ارتش اسرائیل گرایشات نژادپرستانه خود را، که می‌خواهد «سفید»ها را زخمی نکند، کنار بگذارد، علت آن را شرافتمندانه، به این تعبیر کن که من در میانه یک نسل‌کشی هستم که خودم هم به طور غیرمستقیم از آن حمایت می‌کنم و دولت من در آن مسئولیت زیادی دارد. دوستت دارم همان‌طور که بابا را. متاسفم از این‌که نامه بدی نوشته‌ام. راشل ۲۷ فوریه ۲۰۰۳. 🟢متن بالا برشی‌ست از آخرین نامه‌های راشل کوری به مادرش، در نشریه سوره، شماره ۲۷، شهریور ۱۳۸۵. پ.ن: «راشل کوری»، دختر ۲۳ ساله‌ آمریکایی و فعال حقوق بشر بود که در طول انتفاضه الاقصی به نوار غزه رفت. راشل در ۱۶ مارس ۲٠٠۳ در حالی که تلاش می‌کرد مانع تخریب خانه‌های مردم غزه شود، توسط یکی از بولدوزرهای رژیم صهیونیستی جان خود را از دست داد. 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢«نیدو و پمپرز گیر آوردم!» این را یک پدر، وقتی با یک قوطی شیرخشک نیدو و یک بسته پوشک بچهٔ پمپرز نزد خانواده‌اش برگشته با خوشحالی تمام می‌گوید. اگر بپرسید: «این، این‌قدر خوشحالی دارد؟» جوابش این است که بله! 🟢برشی‌ از روزنوشت‌های فاتنه الغره‌ از کتاب «لهجه‌های غزه‌ای»؛ روایتی نزدیک و مستند از غزهٔ بعد از طوفان الاقصی 📚 کتاب: لهجه‌های غزه‌ای ✍نویسندگان: یوسف القدرة، فاتنه الغره 🖋مترجم: محمدرضا ابوالحسنی 🔘 ناشر: سوره مهر 🖇 کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» را می‌توانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/52293/لهجه-های-غزهای/ تهیه کنید 🌱 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢زنی داشت از پنجرۀ یک ساختمان به ما نگاه می‌کرد. همان طور که یک جفت دمپایی را از پنجره به پایین پرت می‌کرد، مادرم را صدا زد که: «حاج خانم! اینها رو پات کن». تازه آن وقت متوجه شدیم که با پای برهنه بیرون آمده است. 🟢برشی‌ از روزنوشت‌های فاتنه الغره‌ از کتاب «لهجه‌های غزه‌ای»؛ روایتی نزدیک و مستند از غزهٔ بعد از طوفان الاقصی 📚 کتاب: لهجه‌های غزه‌ای ✍نویسندگان: یوسف القدرة، فاتنه الغره 🖋مترجم: محمدرضا ابوالحسنی 🔘 ناشر: سوره مهر 🖇 کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» را می‌توانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/52293/لهجه-های-غزهای/ تهیه کنید 🌱 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢برآورد کنید میزان آواری که در غزه تولید شده و زمان لازم برای آواربرداری را! 🔹اولین کتاب جنگی که خواندم یادم نمی‌آید چه بود، فقط یک جمله‌اش تمامیت ذهنم را نخ‌کش کرد. نوشته بود: «جنگ همهٔ مفاهیم پوسته‌ای را شکافت و هسته‌ای کرد.» شاید به همین دلیل است که توی کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» گیج و گم می‌شوم. توی صف طویل آرایشگاهی که دم در بیمارستان پناهنده‌ها تشکیل شده، لابه‌لای سروصدای صف آب که صدای موشک و خمپاره‌ها را به پس‌زمینه رانده، و توی بوی اشتهاآور چند حبه سیر و گوجه‌ای که پناهنده‌ها در تابه تفت می‌دهند و بر بوی ضدعفونی‌کننده‌های بیمارستانی، غلبه کرده. 🔹سعی می کنم اشک‌های راوی را موقع نوشیدن یک لیوان آب آشامیدنی بعد از هفته‌ها درک کنم. همین‌قدر دستم می‌آید که قضیه حسبنا الله گفتن‌ها و از زیر آوار بیرون آمدن‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی فیلمش را دیده بودیم، خیلی پیچیده است. در خلال روایت رنج‌ها، نویسنده از فلافل می‌گوید. خدا می‌داند گونی نخود از کجا، ظرف برای خیساندن‌ آن نخودها، برق برای چرخ کردنشان، روغن سرخ کردن و دستمال کاغذی عوض ظرف برای توزیع کردنش از کجا آماده شده. چه جمعیتی چه اضطرابی! فاتنه فقط می‌گوید: «آه خدا کمک می‌کند.» با همان لهجه‌ای که توی فیلم‌ها حسبنا الله می گویند و کار را جمع می‌کند. 🔹راوی که پس از پانزده سال زندگی در اروپا، چند روز قبل از شروع جنگ، سر از غزه درآورده، شهادت می‌دهد در این مدت چند ماهه جنگ، کودکان خیلی به خشونت گرایش پیدا کرده‌اند، چون تنها خشونت دیده‌اند. بعد از جنگ مدت‌ها باید خدمات حمایتی مشاوره‌ای دریافت کنند. و ذهنم می‌رود به مساله‌ای که یک استاد فیزیک در امتحان طرح کرده بود: برآورد کنید میزان آواری که در غزه تولید شده و زمان لازم برای آواربرداری را. جواب: چهل میلیون تن... سال‌ها. 🟢پ.ن: متن بالا برشی‌ست از یادداشت خدیجه آقائی بر کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz