eitaa logo
بدون مرز
180 دنبال‌کننده
98 عکس
46 ویدیو
1 فایل
اینجا قرار است از آنسوی مرزهایمان بنویسیم؛ از داستان بیداری ملت‌های جهان
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 تصویری از عطر نان و بوی خون!
💢 تصویری از عطر نان و بوی خون! 🔹 کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» چند روزنوشت با نگاه دو نفر از گرفتارشدگان در حوادث اخیر غزه است که توسط محمدرضا ابوالحسنی از عربی به فارسی برگردانده شده است. خلاقیت مترجم در پیدا کردن و ترجمۀ یادداشت‌های روزانۀ افراد، این شانس را برای خواننده ایجاد کرده است که اخبار غزه را از زاویه‌ای غیر از تلویزیون و روزنامه و شبکه‎‌های مجازی ببیند. 🔹ابوالحسنی در مقدمۀ این کتاب می‌نویسد: «این وجیزه، ثمرۀ یک انتخاب عجولانه از بین مجموعۀ یادداشت‌هایی است که چند نویسنده و شاعر ساکن غزه، از روزهای پس از شروع حملۀ زمینی ارتش اسرائیل به این باریکه نوشته‌اند.... شاید ویژگی این یادداشت‌ها ارائۀ روایتی کاملاً نزدیک و بی‌ملاحظه از وضعیت جاری غزه باشد و مهم‌تر، غلبۀ نگاه انسانی و اجتماعی نویسندگان آنها به رویدادهای اطرافشان بر رویکرد سیاسی صرفی است که این روزها نگاه غالب در شبکه‌های مختلف تلویزیونی و مجازی و اجتماعی است.» 🔹 یادداشت‌های غزه‌ای یادداشت‌های دو نفر از بین چندین نفر است که به انتخاب مترجم به ترجمه‌ای روان نشسته است. یوسف‌ القدرة شاعر اهل غزه و فاتنه الغره شاعرۀ فلسطینی‌الاصل مقیم بلژیک، دو نفری هستند که قرعه به نامشان خورده و ترجمۀ یادداشت‌هایشان در این کتاب درج شده است. 🔹انتخاب دو شاعر یکی زن و یکی مرد به خودی خود زاویۀ دید غنی‌ای به کار می‌بخشد آنطور که خواننده از پنجرۀ انسان‌های شاعر که در خشونت‌آمیزترین جای جهان گرفتار شده‌اند با شکل تازه‌ای از کلمات آنها مواجه می‌شود. آنها در این شرایط همچنان شاعر هستند ولی مناظری که اجباراً شاهد آن هستند بوی تلخ و شور و تند را به کلماتشان افزوده و رنگ دیگری به عشق، مهر، خانواده‌دوستی، نوع‌دوستی و رؤیا کشیده است. 🔹فاتنه در جایی می‌گوید: خنده‌های از ته دل را می‌شنوی، آمیخته به عطر نانی که الآن وارد مشامم می‌شود؛ آمیخته با بوی خونی که راهرو را پر کرد بعد از آنکه ترکش به جوانی خورد که برای مادرش غیرتی شده بود؛ آمیخته با صدای گلوله‌های توپی که ناگهان قبل از اینکه الاغ عرعری بکند شلیک می‌شوند و همان لحظه جوانی دوستش را که در اثر ضربه کمی از جایش بالا جهیده از پشت تکان می‌دهد که: «مواظب باش!» و دوباره صدای خنده بالا می‌رود. ص ۸۱ 🔹و این همه تضاد و تقابل و تصویر در کلمات شاعرانۀ او چنان تصویرسازی می‌کند که تو هم عطر نان را میفهمی هم بوی خون را! هم غیرت را می‌بینی هم بی‌غیرتی مرگ‌آور را! هم مرگ را می‌بینی هم زندگی را! هم خنده را می‌بینی هم گریه را! و چقدر ناپیدای پیدا می‌بینی که ملموس نیست و هست. 🔹یکی از چیزهایی که این یادداشت‌ها را از هر شکل دیگری از اطلاع‌رسانی دربارۀ غزه مجزا می‌کند نشان دادن زندگی عادی مردم و تلاش برای به دست آوردن حوائج روزمره‌ است که تهیۀ آنها برای مردم بیرون از مرز غزه عادی و پیش پا افتاده است ولی برای مردم غزه دست‌نیافتنی و حیاتی شده طوری که گویی باید همه‌چیز را از اول اختراع کنند و اگر اینکار را نکنند حیات خود و خانواده‌شان بیش از آنچه زیر موشک و بمب در خطر است خطرناک خواهد شد. آنها برای نجات باید دوباره کشف و اختراع کنند چراکه خودروی لوکس بدون بنزین، بیشتر از آشغالی دست و پا گیر نیست و چراغ‌قوۀ بدون باتری هیچ ارزشی ندارد. 🔹کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» به دلیل شکل تازه‌ای از تصاویر و اطلاعاتی که به خواننده می‌دهد در بازار کتاب امروز پیشرو است چراکه این دست از کتاب‌ها ضمن درج اتفاقات تلخ امروز به صورت مستند این امکان را برای خوانندۀ امروز و فردا فراهم می‌کند که چهرۀ عجیب و غریب سیاست و جنگ و خشونت به وجود آمده را به شکلی قابل درک دریافت کند. 🟢 پ.ن: متن بالا برشی‌ست از یادداشت مریم مطهری‌راد درباره کتاب «لهجه‌های غزه‌ای». 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
🔰نگاه یک پژوهشگر به «لهجه‌های غزه‌ای»؛ شاعرانگی‌های مدرن غزه/ چهره عجیب و غریب جنگ و خشونت 🔸مریم مطهری‌راد، مولف و پژوهشگر ادبیات دفاع مقدس درباره کتاب یادداشتی نوشته که در اختیار ایبنا قرار داده است. 🔻مشروح یادداشت: ibna.ir/x6pkR @ibna_official
💢 آنجا همه چیز با اهل‌بیت گره خورده بود
💢آنجا همه چیز با اهل‌بیت گره خورده بود 🔹اقوام ما در لبنان که کل خاندان حاج‌یوسف بودند، پانصدششصد نفر می‌شدند که هر روز شام یا ناهار دعوتمان می‌‎کردند. در فرهنگ لبنان هر کس باید کل فامیل را بشناسد و این برای ما که جمع‌های خانوادگی‌مان در آرژانتین ده‌بیست نفر بیش‌تر نمی‌شد، جالب بود. تا دو ماه درگیر ناهار و شام و مهمانی بودیم و تمام این مدت من داشتم آرژانتین را با لبنان مقایسه می‌کردم؛ این که چقدر در فرهنگ این‌ها الله حضور دارد. از سلام کردن گرفته تا خداحافظی. شاید برای یک لبنانی این حرف‌ها تازگی نداشته باشد، اما برای من که در جامعه بی‌خدا بزرگ شده بودم شنیدن نام الله جالب بود. روزهای اول با هر بار شنیدن این لغت، انگار جرقه‌ای توی قلبم زده می‌شد. به مرور این قدر مرتب و مدام شنیدم که دیگر برایم جا افتاد. 🔹آن‌جا همه چیز با آیه‌های قرآن و اسامی اهل بیت گره خورده است؛ مثلاً یک بچهٔ سه‌ساله که هنوز حرف زدن هم کامل بلد نیست، موقع بلند شدن می‌گوید: یا علی. اولین‌بار که این صحنه را دیدم از خودم خجالت کشیدم. من اولین بار اسم امام علی علیه‌السلام را در آن مواجههٔ شیعه و سنی توی اردوی اسلامی در آرژانتین شنیدم، آن وقت بچه سه‌سالهٔ این جا از کودکی با این اسم عجین شده است. یک‌روز هم رفتم مغازه‌ای در طرابلس. مغازه‌دار اهل سنت بود، اما وقتی می‌خواست خریدهایم را وزن کند، اول بسم الله الرحمن الرحیم گفت و بعد با الحمد الله و لا اله الا الله و کلی ذکر دیگر بسته‌بندی را تمام کرد. 🔹یک روز هم رفتیم مراسم تولد نوزاد یکی از فامیل. تا وارد شدیم، عمو همان اول اتاق رفت به سجده و خدا را بابت به دنیا آمدن فرزند آن خانه شکر کرد. بی‌حرکت، ایستاده بودم. انگار مرا زده بودند توی پریز برق و خشک شده بودم. مدام توی ذهنم می چرخید که این چه حرکتی است؟ شکر تا این حد علنی؟ يا حتی یک روز مرا بردند مراسم مولودی. تا جایی که یادم است، تولد امام علی علیه‌السلام بود. از قبل می‌دانستم مولودی چیست. چون توی آرژانتین پدرم و حاج‌حمزه کاغذ دستشان می‌گرفتند و چند بیتی شعر می‌خواندند که خیلی‌هایش هم چون عربی بود ما نمی‌فهمیدیم و فقط به شوخی و خنده دور هم بودن بسنده می‌کردیم. این‌جا اما مولودی‌هایشان رسمی بود. یک گروه بزرگ خواننده با اکو و اسپیکرهای بزرگ می‌آمدند و جمعیت زیادی جمع می‌شدند که همه بلااستثنا دست می‌زدند و همراهی می‌کردند. 🔹اصلاً معنویت توی کل جامعه است. مثلا یک روز مرا بردند استادیوم فوتبال. فکر می‌کردند حالا که من از مهد فوتبال، آرژانتین، دور شده‌ام ناراحتم. وقتی نشستیم روی یکی از صندلی‌ها، از پسرعموی کوچکم پرسیدم: «چرا بازیکنان یکی از تیم‌ها بازوبند سیاه بسته‌اند؟» گفت: «چند وقت پیش یکی از اعضای تیمشان فوت شده است.» یکی از تیم‌ها شیعه بودند و آن یکی اهل سنت. قبل بازی مثل همه جا دو تا تیم صف کشیدند روبه‌روی تماشاگران. گزارشگر بازی، بعد از خواندن اسامی تیم‌ها، برای شادی روح تازه‌گذشته، اعلام فاتحه کرد. همهٔ ورزشگاه هم شروع کردند به خواندن حمد و سوره. با خودم گفتم نکند اشتباه آمده‌ایم؟ مگر می‌شد فوتبال که مظهر خشونت و قتل و فحش و ناسزا بود تبدیل شود به مراسم فاتحه‌خوانی؟ برای من که سالی یک‌بار آن هم توی قبرستان فاتحه می‌خواندم، حالا خواندن حمد توی ورزشگاه یعنی دیدن سبکی خیلی متفاوت از زندگی. 🔹توی همه چیز و همه جا این تفاوت سبک زندگی دیده می‌شد؛ به خصوص توی چیزهای جزئی جذابیت بیش‌تری برایم داشت؛ مثلا من که صبح‌ها با صدای مایکل جکسون بیدار می‌شدم، حالا تجربهٔ بیداری با صدای اذان جالب بود. بلد نبودن زبان از یک طرف و ارتباط نگرفتن با اطرافیان از طرف دیگر باعث شده بود تا دلم بگوید قید یادگرفتن زبان عربی را بزنم و همراه مادر برگردم فلورستا، اما جذابیت‌های دیگر این کشور مانع بازگشتم می‌شد. در این سه‌ماه معرکهٔ عجیبی توی وجودم بود؛ تقابل آرژانتین و لبنان، تشیع بوینس‌آیرس یا تشیع بنهران، شرق یا غرب، زندگی مادی یا زندگی معنوی، والریا یا ... هی مقایسه می‌کردم و هی درمی‌ماندم. هی ارزیابی می‌کردم و هی وا می‌ماندم. 🔹عجیب مانده بودم بین رفتن و ماندن تا این‌که بالاخره تصمیم گرفتم جذابیت‌های لبنان را به خاطرات آرژانتین ترجیح بدهم و بمانم. مادر رفت و من روزها را به دنبال یاد گرفتن زبان عربی توی کوچه‌پس‌کوچه‌های روستای بنهران تنها تاب می‌خوردم. دلم اما شاد نبود و غصه‌ای گوشه‌اش مانده بود و هیچ‌جور بیرون نمی‌رفت. 🟢 پ.ن: متن بالا برشی‌ست از کتاب «تولد در سرزمین مارادونا»؛ خاطرات سهیل اسعد. 📚 کتاب: تولد در سرزمین مارادونا ✍️نویسنده: مهری‌السادات معرک‌نژاد 🔘 ناشر: عهد مانا 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢 حتی از عکسش هم می‌ترسیدند!
💢 حتی از عکسش هم می‌ترسیدند! 🔹در همین سال اتفاقی در ایران افتاد و جشنی را در خانواده‌های افغانستانی مومن و متدین، خصوصاً شیعیان سرازیر کرد. مردم تا آن زمان مقلد امام خمینی بودند، اما چهره‌اش را نمی‌شناختند و حالا انقلاب اسلامی به رهبری امام در ایران به پیروزی رسیده بود. سفارت ایران عکس بزرگی از امام خمینی را بر سر دروازه سفارت در کابل زده بود. همین یک عکس کافی بود که مردم کابل و شهرهای اطراف دسته‌دسته بروند عکس را ببینند و به آن احترام بگذارند. این حرکت مردم کم‌کم بر حکومت وقت گران تمام شد و خیابان‌های محدودهٔ سفارت ایران را ممنوع‌الورود اعلام کردند. 🔹 دولت کمونیست قیام مردم هرات و به دست گرفتن کنترل شهر را کار سربازان ایرانی اعلام کرده بود و تبلیغات ضدایرانی زیادی به راه انداخته بود. در کابل راهپیمایی‌هایی علیه ایران سازماندهی کردند و چون کسی در آن شرکت نمی‌کرد، دانش‌آموزان را جمع می‌کردند که «مظاهره (تظاهرات) داریم و شما باید شرکت بکنید.» به همه آن دانش‌آموزان می‌سپردند که هر کس از مسیر فرار بکند، بعد به مدرسه که برگشت جزائی (تنبیه) می‌شود. 🔹من از پیاده‌رو شاهد آن‌ها بودم. جمعیت دانش‌آموزانی که از اول خیابان راه افتادند، در انتهای خیابان به کمتر از نصف رسید. دانش‌آموزان در مسیر به هر کوچه‌ای می‌رسیدند و فضا را مناسب می‌دیدند، فرار می‌کردند. وقتی از بلندگو شعار می‌دادند که «مرگ بر ایران» یا «مرگ بر...»، بچه‌ها با خنده جواب می‌دادند: «مرد بر ایران» یا «مرد است خمینی» آن‌هایی که در راهپیمایی ماندند، اکثرشان فرزندان همان معلمان یا عضو پیشاهنگام بودند. 🔹 از روزهای شروع انقلاب اسلامی ایران، انگار که رسم و برنامهٔ ثابتی برایمان باشد، با فامیل و همسایه یکجا جمع می‌شدیم و از رادیو اخبار تحولات ایران را دنبال می‌کردیم. بهار ۱۳۵۸ بود. برای شنیدن رادیو دور هم جمع شده بودیم که در میان خش‌خش امواج رادیو و قطع و وصل شدن‌های مستمر صدای گوینده، جمله‌ای به وضوح شنیده شد که «امام خمینی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید!» لحظه‌ای در بهت و سکوت بودیم. گریه‌های چند نفر از جمعیت بلند شد و بقیه ناباورانه و مبهوت به هم نگاه می‌کردند و می‌گفتند «دروغ است.» تنها امیدمان به همان خش‌خش رادیو و اشتباه شنیدن خبر بود. فردای آن روز که دوباره خبر پخش شد، متوجه شدیم که فقط بخشی از جمله را شنیده‌ایم: «استاد مطهری یکی از یاران امام خمینی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.» 🟢 پ.ن: متن بالا برشی‌ست از کتاب «محمد سرور»؛ زندگینامهٔ خودگفتهٔ محمدسرور رجایی. 📚 کتاب: محمد سرور ✍️نویسنده: فروغ زال 🔘 ناشر: راه‌یار 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢 شاید تو معنی یک وقفهٔ کوتاه را ندانی!
💢 شاید تو معنی یک وقفهٔ کوتاه را ندانی! 🟢 نامه فاتنه الغره (شاعری از غزه) به لمار، دوشنبه ۶ نوامبر ۲٠۲۳، ساعت ٠۱:۵٠ بامداد 🔹یک وقفۀ کوتاه... بمباران شاید تو معنی این وقفه‌های کوتاه را ندانی. خب! چند موشک و خمپاره که همزمان شلیک شده، بالای سر ما پرواز می‌کنند: پرنده‌های بدقواره‌ای که بچه‌هایی به سن تو هنوز آنها را نمی‌شناسند و چه بسا اسمش را هم نشنیده باشند. این‌ها پرنده‌های غول پیکری هستند که وقتی آسمان را پر می‌کنند، حتی اگر ساعتت سه بعد از ظهر را نشان بدهد، نمی‌توانی بگویی الآن شب است یا روز! اما این پرنده‌ها از جنس گوشت و خون و پَر نیستند؛ فلزند! از دهانشان بسته‌هایی به بیرون پرتاب می‌کنند که تکه‌ای از جهنم را داخلش دارد، و وقتی روی خانه‌ها می‌افتد آن‌ها را انگار که از خاکستر درست شده باشند روی زمین پخش می‌کند. 🔹زن عمویت بعد از رد شدن از خیابان ابراج که پشت ماست می‌گفت: «فاتنه! ساختمان‌ها تبدیل به خاکستر شده بودند. هیچ سنگی وجود نداشت؛ فقط خاکستر بود. واقعا اینها چه جور مواد منفجره‌ای هستند که ساختمان‌ها را به خاکستر تبدیل می‌کنند؟» 🔹فکرش را بکن! وقتی جنگ شروع شد، من از عموزاده‌هات دربارۀ صدای خمپاره‌ها و موشک‌ها می‌پرسیدم تا مطمئن شوم این چه نوع موشک یا خمپاره‌ای بود. اما بچه‌ها با لبخند جوابم را می‌دادند. لبخندی که در ظاهر آرامش، اما در باطن متضمن تمسخر عمۀ بلژیکی‌شان بود که هنوز فرق صدای بمب‌هایی را که جنگنده‌های آمریکایی یا اسرائیلی می‌انداختند با موشک نمی‌دانست. «موشک آمریکایی صدای سقوط ورقه‌های شیروانی از طبقۀ دهم را دارد آمیخته با صدای وحشتناکی که مو به تن آدم سیخ می‌کند. ولی موشک اسرائیلی یک‌باره فرود می‌آید: بوووووووم، نگران نباش، ما صدای موشک را نمی‌شنویم.» بی‌کم‌وزیاد همانی را می‌گویم که بچه‌ها گفتند. پ.ن: متن بالا برشی‌ست از کتاب «لهجه‌ها غزه‌ای»، روایتی نزدیک و مستند از غزهٔ بعد از طوفان‌الاقصی 📚 کتاب: لهجه‌های غزه‌ای ✍نویسندگان: یوسف القدرة، فاتنه الغره 🖋مترجم: محمدرضا ابوالحسنی 🔘 ناشر: سوره مهر 🖇 کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» را می‌توانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/52293/لهجه-های-غزهای/ تهیه کنید 🌱 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢 یک لحظه خودتان را جای این قوم بگذارید!
💢 یک لحظه خودتان را جای این قوم بگذارید! 🔹روهینگیایی‌ها قومی از اقوام مسلمان کشور بودایی‌نشین میانمارند که سال‌هاست بر سر سکونت در سرزمینی که در تاریخ از آن تحت عنوان آراکان یاد می‌شده و حالا نامش ایالت راخین است با حکومت مرکزی درگیری دارند. حکومت از به رسمیت شناختن آن‌ها به‌عنوان شهروندان میانماری سرباز می‌زند و آن‌ها را مهاجران غیرقانونی بنگالی‌تبار می‌نامند. مردادماه ۱۳۹۶ خبر فرار گستردهٔ مردم ساکن ایالت راخین کشور میانمار به سمت مرزهای بنگلادش در رسانه‌های دنیا پیچید. آوارگان، مسلمانان روهینگیای ساکن در میانمار بودند که ارتش و نیروهای امنیتی میانمار آن‌ها را به خاک و خون کشیده بودند. حدود سیصدهزار نفر فقط در کمپی به نام قطب پالنگ زندگی می‌کردند و در هفت‌، هشت کمپ پیرامونی هم جمعاً بیش از پانصدهزار نفر. خورد و خوراک این جماعت را نهادهای بین‌المللی تأمین می‌کردند، از سازمان ملل گرفته تا تشکل‌های مردمی در سرتاسر دنیا. هرجا می‌رفتیم تلاش می‌کردم با دوربین گوشی تلفن همراهم هر قدر می‌توانم فیلم بگیرم. حجم مصیبت خیلی بیش‌تر از آن بود که بشود در قالب کلمات گنجاند. در کمپ خبری از برق نبود. یعنی کلاً سیمی در کار نبود. 🔹نزدیک یکی از حلقه‌های درسی رفتم و دیدم دارند کلماتی به فارسی تکرار می‌کنند. تعجب کردم. استاد حلقه پیرمردی فرتوت بود که بلند شد. احوالپرسی کردم و گفتم: «ماجرای زبان فارسی چیست؟» گفت: «بیش از اردو، زبان رسمی آوارگان فارسی بوده است.» القصه مانده بودم که این بندگان خدا چه کردند که چنین آواره شده‌اند، جز آنکه دسترسی‌شان به سواحل زیبای خلیج بنگال چشمان هیز سرمایه‌دارهای چشم بادومی چینی را تحریک کرده تا راهی نزدیک‌تر از تنگه مالاکا برای صادرات محصولات خود پیدا کنند و این وسط اگر چند میلیون مسلمان روهینگیای آواره شدند هم به درک! همین است که میانمار پشتش به حمایت در شورای امنیت گرم است. ای لعنت بر وتو! 🔹هنگام برگشت از کمپ، حالم آن‌قدر بد بود که فقط سواحل مواج خلیج بنگال می‌توانست آن صحنه‌ها را در ذهنم بشوید و با خود ببرد. هتل که رسیدم همچنان حرف‌هایشان را در ذهنم مرور می‌کردم. این بار نه گوشی تلفن همراه که قلم را به دست گرفتم و نوشتم: «بیایید یک لحظه خودتان را جای قومی بگذارید که زمینش غصب و عزیزانش کشته شده و ناموسش هتک شده. کودکش سوزانده و بزرگش تیرباران و پیرش ذبح شده. دردی سوزناک بر سینه، کوله‌باری از آنچه به جا مانده بر دوش و زن و فرزند در دست هجرت کرده. روزها و شب‌ها از کوه‌ها و جنگل‌ها عبور و پاهایش آماس کرده. امواج خروشان رودخانه را در قایق‌های شکسته و شلوغ در هم نوردیده و به سوی دیگر آمده. و حالا پیش روی جهانی قرار گرفته که به جای سؤال از درد سینه‌اش فقط نان به او تعارف می‌کنند. نان! نان شکم را پر می‌کند اما نه پای برگشت می‌شود، نه دردی از سینه‌ها التیامی بخشد، نه عزت بر باد رفته را باز می‌گرداند. و این همه جز با قائم شدن قسط محقق نمی‌شود همانی که خداوند ضمانت تحققش را با نزول آهنی سخت کامل ساخت "و انزلنا الحدید فیه بأس شدید."» 🟢 پ.ن: متن بالا برشی‌ست از کتاب «از کشمیر تا کاراکاس»؛ روایتگر سفرهای سرباز روح‌الله رضوی به کشورهای مختلف جهان 📚 کتاب: از کشمیر تا کاراکاس ✍نویسنده: سرباز روح‌الله رضوی 🔘 ناشر: سوره مهر 🖇 کتاب «از کشمیر تا کاراکاس» را می‌توانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/3393/از_کشمیر_تا_کاراکس/ تهیه کنید 🌱 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢دیروز بوسنی، امروز غزه 🟢پرچم فلسطین بر فراز پل تاریخی شهر موستار در بوسنی و هرزگوین؛ ان‌شا‌الله نام و یاد فلسطین امسال در رویداد مارش میرا، راهپیمایی سالانه به یاد شهدای سربرنیتسا، زنده باشد. 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
هدایت شده از اسکرین‌ شات
29.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میدونستی تونل نجات مسلمونای بوسنی رو تو دهه 70 ایران ساخته؟! اوایل دهه 70 که جنگ بوسنی با صربها استارت خورد، 400هزار نفر از مسلمونای سارایوو تو یک محاصره کامل غذایی و تسلیحاتی قرار داشتند. این وسط، مستشاران نظامی ایرانی بودند که با پیشنهاد حفر تونل از زیر باند فرودگاه ظرف 6 ماه یک تونل 800 متری رو طراحی کردن و مسلمونا رو از محاصره نجات دادن. قصه کامل و جذابش رو میتونی تو ویدئوی بالا ببینی. 📣 اگه این ویدئو رو دوست داشتید میتونید از طریق لینک زیر در تأمین هزینه های تولید اون، حامی ما بشید. 💰لینک پرداخت 🔻🔻🔻 با اسکرین‌شات همراه شوید @screenshotpersian
💢 ایده ساخت تونل امید سارایوو از کجا آمد؟
💢 ایده ساخت تونل امید سارایوو از کجا آمد؟ 🔹 ۱۳ اسفند ۱۳۷۱ باز هم سحری جا ماندیم و به اجبار باید روزهٔ بی‌سحری بگیریم. فقط بلند شدیم نماز صبح خواندیم و باز هم خوابیدیم. برق هم رفته و سرما کم‌کم بر فضای اتاق غلبه پیدا کرده است. ساعت نه همراه با دکتر جاکا، مهندس آب و حاج‌احمد به دوبرونیا رفتیم. آنجا خلیل، مسئول ستاد تیپ دوبرونیا را دیدیم و ما را به منزل عصمت حاجیچ، فرمانده تیپ دوبرونیا برد. منزلش چند بلوک عقب‌تر از خط مقدم است. 🔹در منزل او با حضور مسئولان خط شهرک دوبرونیا و فرودگاه، جلسه را برقرار کردیم. پیشنهادها ارائه شد و قرار گذاشتیم برویم و محل آغاز تونل زیر فرودگاه را از نزدیک بررسی و مشخص کنیم. چون حاج‌احمد [کریمی] مدت‌ها است طرح این تونل را که از تونل عملیات فتح‌المبین اقتباس کرده، ارائه داده و بسیار تلاش می‌کند این تونل برای رفع محاصرهٔ شهر سارایوو از زیر فرودگاه زده شود و دو طرف آن، یعنی دوبرونیا به بوتمیر، را به هم وصل کند. این تنها راه ارتباطی مطمئن بین جبهۀ مسلمانان سارایوو با خارج از آن است و به نظر می‌رسد تحول عجیبی در خطوط مقدم شهر سارایوو ایجاد کند. اگر این تونل زودتر زده می‌شد، چه بسا معاون نخست‌وزیر بوسنی کشته نمی‌شد. (حاكيا تورالیچ، معاون نخست‌وزیر وقت بوسنی، در یک عملیات تروریستی به دست صرب‌ها کشته شد.) 🔹 حدوداً چهل پنجاه روز پیش صرب‌ها نفربر معاون نخست‌وزیر را متوقف کردند و او را از آن بیرون کشیدند و جلو چشم محافظانش که همه سربازان و افسران UN بودند، تیرباران کردند. غیرممکن است این عملیات از قبل طراحی نشده باشد. حتماً توافقاتی بین UN و صرب‌ها صورت گرفته بود، اما اجمالاً می‌توان گفت اگر این تونل وجود داشت، لازم نبود او را از میان صرب‌ها بگذرانند، یا اینکه سربازان UN کار انتقال او را انجام دهند. خود مسلمانان حفاظت او را بر عهده می‌گرفتند. 🟢 پ.ن: متن بالا برشی‌ست از کتاب «محاصره سارایوو»؛ خاطرات کاوه ذاکری از جنگ بوسنی و هرزگوین 📚 کتاب: محاصره سارایوو ✍نویسنده: کاوه ذاکری 🔘 ناشر: سوره مهر 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢مادری از سربرنیتسا و فرزندانی از فلسطین
💢مادری از سربرنیتسا و فرزندانی از فلسطین 🔹 فاجعه‌ی رخ داده در سربرنیتسا آنقدری تکان‌دهنده هست که زنان شاهد این جنایت تصور مقایسه‌ی آنچه تجربه کرده‌اند را با هیچ رویداد دیگری ندارند. اینکه شهر یک شبه خالی از مردان و پسران شود و کودکان پیش چشم مادران سر بریده شوند. اما داستان ام‌سلیم فرق می‌کرد. ام‌سلیم می‌گفت: من با چشم خودم جنایات سربرنیتسا را دیدم و تا سال‌ها درگیرش بودم. می‌گفت: من به انکار همه چیز رسیدم و داشتم ایمانم را از دست می‌دادم. پس خدا در آن روزها کجا بود؟ اما تقدیر دست ام‌سلیم را در دستان مردی فلسطینی از اهالی نابلس گذاشته بود که اقوامش در غزه زندگی می‌کردند. 🔹ام‌سلیم می‌گفت: آخرین بار یک سال قبل از غزه خارج شدیم. از کانادا برای دیدن اقوام همسرم به غزه رفته بودیم و پیش از آغاز جنگ از غزه بیرون رفتیم. حالا دیگر هیچ خبری از خانواده‌ی همسرش در غزه نداشتند. می‌گفت که: آخرین بار با خواهرشوهرش تلفنی صحبت کرده بودند و دیگر نمی‌دانستند کجا هستند. ام‌سلیم می‌گفت که: اتفاقی که در غزه دارد رخ می‌دهد به مراتب از نسل‌کشی سربرنیتسا سخت‌تر است و این اعتراف ساده‌ای نبود. هشت هزار نفری که در کمتر از ۷۰ ساعت قتل‌عام شدند پیش چشم او بود. این نرخ کشتار حتی هنوز از نرخ کشتار اسرائیل در غزه بالاتر است. با این حال ام‌سلیم در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود تکرار می‌کرد اتفاق غزه فجیع‌تر از آن جنایت هولناک است. 🔹حالا او به همراه مدینه و سلیم دختر و پسرش آمده بود به مزارستان پوتوچاری تا هم داغ خانواده‌ی از دست داده‌اش در سربرنیتسا را تازه نگه دارد و هم در هول نسل‌کشی مردم غزه اشک بریزد. ام‌سلیم می‌گفت: خودم را با زنان و مادران غزه مقایسه می‌کنم که من چطور داشتم به پوچی می‌رسیدم و این مردم چطور محکم و با صلابت ایستاده‌اند. 🟢پ.ن: متن بالا روایت سرباز روح‌الله رضوی است از راهپیمایی امسالِ مارش میرا که سالانه به یاد شهدای سربرنیتسا در کشور بوسنی و هرزگوین برگزار می‌شود 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢چادر شما لینداست
💢چادر شما لینداست 🔹اینجا پاییز و ایران، بهار است. هوا به‌دلیل ارتفاع، کمی سرد است. اما چون منطقه استوایی است، آفتاب تند و گرمی دارد. در راه برگشت چند دختر بولیویایی را می‌بینیم. پرسروصدا و پرانرژی هستند. مرا که می‌بینند با هیجان سمتم می‌آیند. پوش‌شان معمولی است؛ تیشرت و شلوار. یکی‌شان می‌گوید: «لباست برای زن امنیت می‌آورد. لباست اخلاقی است.» بعد می‌خندد و می‌گوید: «البته سخت است.» زنان به‌شدت ابراز احساسات و علاقه می‌کردند. دختری که لباس نامناسب‌تری داشت می‌گفت: «شما احساس روحانی به انسان می‌دهید.» این جملات را بارها و بارها از افراد مختلف و سن‌های مختلف و حتی از مردان می‌شنوم. 🔹بارها این جملات را می‌شنوم: «این لباس برای زنان امنیت می‌آورد. این لباس اخلاقی است. این پوشش روحانی است.» جملاتی که متأسفانه خیلی از آن‌ها را در ایران نمی‌توانیم بر زبان بیاوریم و به کلیشه تبدیل شده‌اند. اما گویی این مسائل فطری است. آدم‌هایی که هیچ آشنایی خاصی با ایران و اسلام ندارند. در اولین رویارویی‌شان، نظرشان دربارهٔ پوشش اسلامی این است. این برای خود من هم عجیب است. عجیب‌تر اینکه می‌گویند این پوشش لینداست. در زبان اسپانیولی لیندا یعنی زیبا. این برای من از همه چیز جالب‌تر است. چون تصور می‌کردم در فضایی که پوشش‌های رنگارنگ وجود دارد، پوشش مشکی اصلاً برای خانم‌های آنجا جذابیت نداشته باشد. 🟢پ.ن: متن بالا روایت فاطمه دلاوری‌ست از کتاب «در میان‌ سرخپوست‌ها»؛ خاطرات سفر دانشجویان عدالت‌خواه به بولیوی 📚 کتاب: در میان سرخپوست‌ها ✍نویسندگان: احسان دهقانی، امین سردارآبادی 🔘 ناشر: راه‌یار 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢برافراشتن پرچم فلسطین در اینجا جرم است! 🔹پلیس آلمان مجددا حامیان فلسطین را که برای اعلام همبستگی با غزه و محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان در برلین دست به تظاهرات زده بودند، مورد حمله قرار داد و اقدام به سرکوب و بازداشت آن‌ها کرد. 🔹پلیس بریتانیا نیز یک شهروند انگلیسی را در لندن به دلیل حمل پرچم فلسطین هنگام رانندگی مورد ضرب و شتم قرار داد. در خیابان‌های لندن و... دسته‌های امام حسین (ع) راه می‌افتند، اما پلیس فقط حاملان پرچم فلسطین را ضرب و شتم می‌کند! 🟢پرچم حضرت حسین پرچم مبارزه با طاغوت است. ما شاید ندانیم امروز کدام پرچم چنین معنایی دارد، اما پلیس انگلیس خوب می‌داند... 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
💢سنی‌م، سنی ولیکن حب آل مصطفی ...
💢سنی‌م، سنی ولیکن حب آل مصطفی... 🔹لافت از عشق حسین است و سرت بر گردن است عشق‌بازی، سر به میدان وفا افکندن است گر هواخواه حسینی، ترک سر کن چون حسین شرط این میدان به خون خویش بازی کردن است از حریم کعبه کمتر نیست دشت کربلا صد شرف دارد بر آن وادی، که گویند ایمن است ای من و ای من فدای خاک پاکی کاندرو نور چشم مصطفی و مرتضی را مسکن است زهره زهرا نگین و خاتم خیرالوری زور زهر مرتضی و حیدر خیبرکن است سنی‌م، سنی ولیکن حب آل مصطفی دین و آیین من و آباء و اجداد من است شیعه و سنی ندانم، دوستم با هرکه او دوست باشد، دشمنم آن را که با او دشمن است 🟢 پ. ن: شعر شیخ رضای طالبانی  (۱۹۱۰–۱۸۳۱) از شاعران کرد اهل سنت و از نوادگان طریقت قادری طالبانی که به زبان های اورامی، کردی، فارسی و عربی اشعار زیادی دارد. 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢تظاهرات بزرگ لبیک یا اقصی در پاکستان 🔹هزاران نفر از هواداران فلسطین در شهر راولپندی پاکستان با حضور در تظاهرات «لبیک یا اقصی» ضمن ابراز همبستگی با مردم مظلوم غزه و محکومیت جنایات اسرائیل خواستار کمک همه جانبه دولت پاکستان به فلسطینیان شدند. 🔹میدان فیض آباد که جاده اصلی منتهی به شهر اسلام‌آباد قرار دارد، هم اکنون توسط هزاران نفر از حامیان فلسطین بسته شده و آنان شعارهای لبیک یا اقصی و لبیک یا غزه سر می‌دهند. 🔹سعد حسین، رهبر حزب جنبش تحریک به عنوان سخنران اصلی تظاهرات همبستگی با غزه اعلام کرد که ما سه مطالبه از دولت پاکستان داریم که شامل ارسال فوری دارو و مواد غذایی برای مردم غزه، تحریم کالاهای اسرائیلی و متحدانش به طور رسمی از سوی دولت پاکستان و قرار دادن نام بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در فهرست تروریسم می‌شود. مردم پاکستان وفادار به آرمان‌های ملت فلسطین هستند و دولت ما باید به طور رسمی علیه اسرائیل اعلام نبرد کند. 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢دسته عزای ۵نفره! 🔹در شهر مردان پاکستان تنها دو خانواده شیعه ساکن هستند. در روز هشتم محرم این عاشقان حضرت سیدالشهداء، دسته عزای ۵ نفره راه انداختند و حسین‌حسین‌گویان مظلومیت اباعبدالله را به نمایش گذاشتند. نکته جالب توجه اینکه بیش از ۵۰ پلیس در شهر مردان این دو خانواده را همراهی کردند تا از تعرض تکفیری‌ها در امان باشند و بتوانند مراسم عزاداری خودشان را برپا کنند. 🟢پ.ن: شهر مردان در ایالت خیبرپختونخوا، در غرب پاکستان واقع است. این ایالت مرز طولانی با افغانستان دارد و مرکز آن پیشاور است. جمعیت تشیع در این ایالت کم‌تر از دیگر ایالت‌های پاکستان است. در این ایالت تکفیری‌های زیاد وجود دارند و در حقیقت بیشتر تکفیری‌های پاکستان در این ایالت ساکن هستند. بافت قبایلی پررنگ در این ایالت و کمرنگ بودن مدنیت و شهرنشینی، زمینه فریب‌خوردگی و رشد بیشتر جریانات و گروه‌های تکفیری را در آن فراهم کرده است. 🌍 با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz