💢 شاید تو معنی یک وقفهٔ کوتاه را ندانی!
🟢 نامه فاتنه الغره (شاعری از غزه) به لمار، دوشنبه ۶ نوامبر ۲٠۲۳، ساعت ٠۱:۵٠ بامداد
🔹یک وقفۀ کوتاه... بمباران
شاید تو معنی این وقفههای کوتاه را ندانی. خب! چند موشک و خمپاره که همزمان شلیک شده، بالای سر ما پرواز میکنند: پرندههای بدقوارهای که بچههایی به سن تو هنوز آنها را نمیشناسند و چه بسا اسمش را هم نشنیده باشند. اینها پرندههای غول پیکری هستند که وقتی آسمان را پر میکنند، حتی اگر ساعتت سه بعد از ظهر را نشان بدهد، نمیتوانی بگویی الآن شب است یا روز! اما این پرندهها از جنس گوشت و خون و پَر نیستند؛ فلزند! از دهانشان بستههایی به بیرون پرتاب میکنند که تکهای از جهنم را داخلش دارد، و وقتی روی خانهها میافتد آنها را انگار که از خاکستر درست شده باشند روی زمین پخش میکند.
🔹زن عمویت بعد از رد شدن از خیابان ابراج که پشت ماست میگفت: «فاتنه! ساختمانها تبدیل به خاکستر شده بودند. هیچ سنگی وجود نداشت؛ فقط خاکستر بود. واقعا اینها چه جور مواد منفجرهای هستند که ساختمانها را به خاکستر تبدیل میکنند؟»
🔹فکرش را بکن! وقتی جنگ شروع شد، من از عموزادههات دربارۀ صدای خمپارهها و موشکها میپرسیدم تا مطمئن شوم این چه نوع موشک یا خمپارهای بود. اما بچهها با لبخند جوابم را میدادند. لبخندی که در ظاهر آرامش، اما در باطن متضمن تمسخر عمۀ بلژیکیشان بود که هنوز فرق صدای بمبهایی را که جنگندههای آمریکایی یا اسرائیلی میانداختند با موشک نمیدانست. «موشک آمریکایی صدای سقوط ورقههای شیروانی از طبقۀ دهم را دارد آمیخته با صدای وحشتناکی که مو به تن آدم سیخ میکند. ولی موشک اسرائیلی یکباره فرود میآید: بوووووووم، نگران نباش، ما صدای موشک را نمیشنویم.» بیکموزیاد همانی را میگویم که بچهها گفتند.
پ.ن: متن بالا برشیست از کتاب «لهجهها غزهای»، روایتی نزدیک و مستند از غزهٔ بعد از طوفانالاقصی
📚 کتاب: لهجههای غزهای
✍نویسندگان: یوسف القدرة، فاتنه الغره
🖋مترجم: محمدرضا ابوالحسنی
🔘 ناشر: سوره مهر
#بدون_مرز
#بریده_کتاب
#کتاب_لهجه_های_غزه_ای
#یوسف_القدرة
#فاتنه_الغره
#محمد_رضا_ابوالحسنی
#طوفان_الاقصی
#غزه
🖇 کتاب «لهجههای غزهای» را میتوانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/52293/لهجه-های-غزهای/ تهیه کنید 🌱
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢 یک لحظه خودتان را جای این قوم بگذارید!
🔹روهینگیاییها قومی از اقوام مسلمان کشور بودایینشین میانمارند که سالهاست بر سر سکونت در سرزمینی که در تاریخ از آن تحت عنوان آراکان یاد میشده و حالا نامش ایالت راخین است با حکومت مرکزی درگیری دارند. حکومت از به رسمیت شناختن آنها بهعنوان شهروندان میانماری سرباز میزند و آنها را مهاجران غیرقانونی بنگالیتبار مینامند. مردادماه ۱۳۹۶ خبر فرار گستردهٔ مردم ساکن ایالت راخین کشور میانمار به سمت مرزهای بنگلادش در رسانههای دنیا پیچید. آوارگان، مسلمانان روهینگیای ساکن در میانمار بودند که ارتش و نیروهای امنیتی میانمار آنها را به خاک و خون کشیده بودند. حدود سیصدهزار نفر فقط در کمپی به نام قطب پالنگ زندگی میکردند و در هفت، هشت کمپ پیرامونی هم جمعاً بیش از پانصدهزار نفر. خورد و خوراک این جماعت را نهادهای بینالمللی تأمین میکردند، از سازمان ملل گرفته تا تشکلهای مردمی در سرتاسر دنیا. هرجا میرفتیم تلاش میکردم با دوربین گوشی تلفن همراهم هر قدر میتوانم فیلم بگیرم. حجم مصیبت خیلی بیشتر از آن بود که بشود در قالب کلمات گنجاند. در کمپ خبری از برق نبود. یعنی کلاً سیمی در کار نبود.
🔹نزدیک یکی از حلقههای درسی رفتم و دیدم دارند کلماتی به فارسی تکرار میکنند. تعجب کردم. استاد حلقه پیرمردی فرتوت بود که بلند شد. احوالپرسی کردم و گفتم: «ماجرای زبان فارسی چیست؟» گفت: «بیش از اردو، زبان رسمی آوارگان فارسی بوده است.» القصه مانده بودم که این بندگان خدا چه کردند که چنین آواره شدهاند، جز آنکه دسترسیشان به سواحل زیبای خلیج بنگال چشمان هیز سرمایهدارهای چشم بادومی چینی را تحریک کرده تا راهی نزدیکتر از تنگه مالاکا برای صادرات محصولات خود پیدا کنند و این وسط اگر چند میلیون مسلمان روهینگیای آواره شدند هم به درک! همین است که میانمار پشتش به حمایت در شورای امنیت گرم است. ای لعنت بر وتو!
🔹هنگام برگشت از کمپ، حالم آنقدر بد بود که فقط سواحل مواج خلیج بنگال میتوانست آن صحنهها را در ذهنم بشوید و با خود ببرد. هتل که رسیدم همچنان حرفهایشان را در ذهنم مرور میکردم. این بار نه گوشی تلفن همراه که قلم را به دست گرفتم و نوشتم: «بیایید یک لحظه خودتان را جای قومی بگذارید که زمینش غصب و عزیزانش کشته شده و ناموسش هتک شده. کودکش سوزانده و بزرگش تیرباران و پیرش ذبح شده. دردی سوزناک بر سینه، کولهباری از آنچه به جا مانده بر دوش و زن و فرزند در دست هجرت کرده. روزها و شبها از کوهها و جنگلها عبور و پاهایش آماس کرده. امواج خروشان رودخانه را در قایقهای شکسته و شلوغ در هم نوردیده و به سوی دیگر آمده. و حالا پیش روی جهانی قرار گرفته که به جای سؤال از درد سینهاش فقط نان به او تعارف میکنند. نان! نان شکم را پر میکند اما نه پای برگشت میشود، نه دردی از سینهها التیامی بخشد، نه عزت بر باد رفته را باز میگرداند. و این همه جز با قائم شدن قسط محقق نمیشود همانی که خداوند ضمانت تحققش را با نزول آهنی سخت کامل ساخت "و انزلنا الحدید فیه بأس شدید."»
🟢 پ.ن: متن بالا برشیست از کتاب «از کشمیر تا کاراکاس»؛ روایتگر سفرهای سرباز روحالله رضوی به کشورهای مختلف جهان
📚 کتاب: از کشمیر تا کاراکاس
✍نویسنده: سرباز روحالله رضوی
🔘 ناشر: سوره مهر
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#از_کشمیر_تا_کاراکاس
#سرباز_روح_الله_رضوی
#ادبیات_بیداری
🖇 کتاب «از کشمیر تا کاراکاس» را میتوانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/3393/از_کشمیر_تا_کاراکس/ تهیه کنید 🌱
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢دیروز بوسنی، امروز غزه
🟢پرچم فلسطین بر فراز پل تاریخی شهر موستار در بوسنی و هرزگوین؛ انشاالله نام و یاد فلسطین امسال در رویداد مارش میرا، راهپیمایی سالانه به یاد شهدای سربرنیتسا، زنده باشد.
#بوسنی
#مارش_میرا
#غزه
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
هدایت شده از اسکرین شات
29.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میدونستی تونل نجات مسلمونای بوسنی رو تو دهه 70 ایران ساخته؟!
اوایل دهه 70 که جنگ بوسنی با صربها استارت خورد، 400هزار نفر از مسلمونای سارایوو تو یک محاصره کامل غذایی و تسلیحاتی قرار داشتند. این وسط، مستشاران نظامی ایرانی بودند که با پیشنهاد حفر تونل از زیر باند فرودگاه ظرف 6 ماه یک تونل 800 متری رو طراحی کردن و مسلمونا رو از محاصره نجات دادن. قصه کامل و جذابش رو میتونی تو ویدئوی بالا ببینی.
📣 اگه این ویدئو رو دوست داشتید میتونید از طریق لینک زیر در تأمین هزینه های تولید اون، حامی ما بشید.
💰لینک پرداخت
🔻🔻🔻
با اسکرینشات همراه شوید
@screenshotpersian
💢 ایده ساخت تونل امید سارایوو از کجا آمد؟
🔹 ۱۳ اسفند ۱۳۷۱
باز هم سحری جا ماندیم و به اجبار باید روزهٔ بیسحری بگیریم. فقط بلند شدیم نماز صبح خواندیم و باز هم خوابیدیم. برق هم رفته و سرما کمکم بر فضای اتاق غلبه پیدا کرده است. ساعت نه همراه با دکتر جاکا، مهندس آب و حاجاحمد به دوبرونیا رفتیم. آنجا خلیل، مسئول ستاد تیپ دوبرونیا را دیدیم و ما را به منزل عصمت حاجیچ، فرمانده تیپ دوبرونیا برد. منزلش چند بلوک عقبتر از خط مقدم است.
🔹در منزل او با حضور مسئولان خط شهرک دوبرونیا و فرودگاه، جلسه را برقرار کردیم. پیشنهادها ارائه شد و قرار گذاشتیم برویم و محل آغاز تونل زیر فرودگاه را از نزدیک بررسی و مشخص کنیم. چون حاجاحمد [کریمی] مدتها است طرح این تونل را که از تونل عملیات فتحالمبین اقتباس کرده، ارائه داده و بسیار تلاش میکند این تونل برای رفع محاصرهٔ شهر سارایوو از زیر فرودگاه زده شود و دو طرف آن، یعنی دوبرونیا به بوتمیر، را به هم وصل کند. این تنها راه ارتباطی مطمئن بین جبهۀ مسلمانان سارایوو با خارج از آن است و به نظر میرسد تحول عجیبی در خطوط مقدم شهر سارایوو ایجاد کند. اگر این تونل زودتر زده میشد، چه بسا معاون نخستوزیر بوسنی کشته نمیشد. (حاكيا تورالیچ، معاون نخستوزیر وقت بوسنی، در یک عملیات تروریستی به دست صربها کشته شد.)
🔹 حدوداً چهل پنجاه روز پیش صربها نفربر معاون نخستوزیر را متوقف کردند و او را از آن بیرون کشیدند و جلو چشم محافظانش که همه سربازان و افسران UN بودند، تیرباران کردند. غیرممکن است این عملیات از قبل طراحی نشده باشد. حتماً توافقاتی بین UN و صربها صورت گرفته بود، اما اجمالاً میتوان گفت اگر این تونل وجود داشت، لازم نبود او را از میان صربها بگذرانند، یا اینکه سربازان UN کار انتقال او را انجام دهند. خود مسلمانان حفاظت او را بر عهده میگرفتند.
🟢 پ.ن: متن بالا برشیست از کتاب «محاصره سارایوو»؛ خاطرات کاوه ذاکری از جنگ بوسنی و هرزگوین
📚 کتاب: محاصره سارایوو
✍نویسنده: کاوه ذاکری
🔘 ناشر: سوره مهر
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#محاصره_سارایوو
#بوسنی
#ادبیات_بیداری
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢مادری از سربرنیتسا و فرزندانی از فلسطین
🔹 فاجعهی رخ داده در سربرنیتسا آنقدری تکاندهنده هست که زنان شاهد این جنایت تصور مقایسهی آنچه تجربه کردهاند را با هیچ رویداد دیگری ندارند. اینکه شهر یک شبه خالی از مردان و پسران شود و کودکان پیش چشم مادران سر بریده شوند. اما داستان امسلیم فرق میکرد. امسلیم میگفت: من با چشم خودم جنایات سربرنیتسا را دیدم و تا سالها درگیرش بودم. میگفت: من به انکار همه چیز رسیدم و داشتم ایمانم را از دست میدادم. پس خدا در آن روزها کجا بود؟ اما تقدیر دست امسلیم را در دستان مردی فلسطینی از اهالی نابلس گذاشته بود که اقوامش در غزه زندگی میکردند.
🔹امسلیم میگفت: آخرین بار یک سال قبل از غزه خارج شدیم. از کانادا برای دیدن اقوام همسرم به غزه رفته بودیم و پیش از آغاز جنگ از غزه بیرون رفتیم. حالا دیگر هیچ خبری از خانوادهی همسرش در غزه نداشتند. میگفت که: آخرین بار با خواهرشوهرش تلفنی صحبت کرده بودند و دیگر نمیدانستند کجا هستند. امسلیم میگفت که: اتفاقی که در غزه دارد رخ میدهد به مراتب از نسلکشی سربرنیتسا سختتر است و این اعتراف سادهای نبود. هشت هزار نفری که در کمتر از ۷۰ ساعت قتلعام شدند پیش چشم او بود. این نرخ کشتار حتی هنوز از نرخ کشتار اسرائیل در غزه بالاتر است. با این حال امسلیم در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود تکرار میکرد اتفاق غزه فجیعتر از آن جنایت هولناک است.
🔹حالا او به همراه مدینه و سلیم دختر و پسرش آمده بود به مزارستان پوتوچاری تا هم داغ خانوادهی از دست دادهاش در سربرنیتسا را تازه نگه دارد و هم در هول نسلکشی مردم غزه اشک بریزد. امسلیم میگفت: خودم را با زنان و مادران غزه مقایسه میکنم که من چطور داشتم به پوچی میرسیدم و این مردم چطور محکم و با صلابت ایستادهاند.
🟢پ.ن: متن بالا روایت سرباز روحالله رضوی است از راهپیمایی امسالِ مارش میرا که سالانه به یاد شهدای سربرنیتسا در کشور بوسنی و هرزگوین برگزار میشود
#بدون_مرز
#بوسنی
#مارش_میرا
#سفر
#سربرنیستا
#غزه
#ادبیات_بیداری
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢چادر شما لینداست
🔹اینجا پاییز و ایران، بهار است. هوا بهدلیل ارتفاع، کمی سرد است. اما چون منطقه استوایی است، آفتاب تند و گرمی دارد. در راه برگشت چند دختر بولیویایی را میبینیم. پرسروصدا و پرانرژی هستند. مرا که میبینند با هیجان سمتم میآیند. پوششان معمولی است؛ تیشرت و شلوار. یکیشان میگوید: «لباست برای زن امنیت میآورد. لباست اخلاقی است.» بعد میخندد و میگوید: «البته سخت است.» زنان بهشدت ابراز احساسات و علاقه میکردند. دختری که لباس نامناسبتری داشت میگفت: «شما احساس روحانی به انسان میدهید.» این جملات را بارها و بارها از افراد مختلف و سنهای مختلف و حتی از مردان میشنوم.
🔹بارها این جملات را میشنوم: «این لباس برای زنان امنیت میآورد. این لباس اخلاقی است. این پوشش روحانی است.» جملاتی که متأسفانه خیلی از آنها را در ایران نمیتوانیم بر زبان بیاوریم و به کلیشه تبدیل شدهاند. اما گویی این مسائل فطری است. آدمهایی که هیچ آشنایی خاصی با ایران و اسلام ندارند. در اولین رویاروییشان، نظرشان دربارهٔ پوشش اسلامی این است. این برای خود من هم عجیب است. عجیبتر اینکه میگویند این پوشش لینداست. در زبان اسپانیولی لیندا یعنی زیبا. این برای من از همه چیز جالبتر است. چون تصور میکردم در فضایی که پوششهای رنگارنگ وجود دارد، پوشش مشکی اصلاً برای خانمهای آنجا جذابیت نداشته باشد.
🟢پ.ن: متن بالا روایت فاطمه دلاوریست از کتاب «در میان سرخپوستها»؛ خاطرات سفر دانشجویان عدالتخواه به بولیوی
📚 کتاب: در میان سرخپوستها
✍نویسندگان: احسان دهقانی، امین سردارآبادی
🔘 ناشر: راهیار
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#در_میان_سرخ_پوستها
#سفر
#بولیوی
#دانشجو
#حجاب
#ادبیات_بیداری
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢برافراشتن پرچم فلسطین در اینجا جرم است!
🔹پلیس آلمان مجددا حامیان فلسطین را که برای اعلام همبستگی با غزه و محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان در برلین دست به تظاهرات زده بودند، مورد حمله قرار داد و اقدام به سرکوب و بازداشت آنها کرد.
🔹پلیس بریتانیا نیز یک شهروند انگلیسی را در لندن به دلیل حمل پرچم فلسطین هنگام رانندگی مورد ضرب و شتم قرار داد.
در خیابانهای لندن و... دستههای امام حسین (ع) راه میافتند، اما پلیس فقط حاملان پرچم فلسطین را ضرب و شتم میکند!
🟢پرچم حضرت حسین پرچم مبارزه با طاغوت است. ما شاید ندانیم امروز کدام پرچم چنین معنایی دارد، اما پلیس انگلیس خوب میداند...
#بدون_مرز
#تظاهرات
#غزه
#فلسطین
#ادبیات_بیداری
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢سنیم، سنی ولیکن حب آل مصطفی...
🔹لافت از عشق حسین است و سرت بر گردن است
عشقبازی، سر به میدان وفا افکندن است
گر هواخواه حسینی، ترک سر کن چون حسین
شرط این میدان به خون خویش بازی کردن است
از حریم کعبه کمتر نیست دشت کربلا
صد شرف دارد بر آن وادی، که گویند ایمن است
ای من و ای من فدای خاک پاکی کاندرو
نور چشم مصطفی و مرتضی را مسکن است
زهره زهرا نگین و خاتم خیرالوری
زور زهر مرتضی و حیدر خیبرکن است
سنیم، سنی ولیکن حب آل مصطفی
دین و آیین من و آباء و اجداد من است
شیعه و سنی ندانم، دوستم با هرکه او
دوست باشد، دشمنم آن را که با او دشمن است
🟢 پ. ن: شعر شیخ رضای طالبانی (۱۹۱۰–۱۸۳۱) از شاعران کرد اهل سنت و از نوادگان طریقت قادری طالبانی که به زبان های اورامی، کردی، فارسی و عربی اشعار زیادی دارد.
#بدون_مرز
#شیخ_رضا_طالبانی
#شعر
#محرم
#ادبیات_بیداری
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢تظاهرات بزرگ لبیک یا اقصی در پاکستان
🔹هزاران نفر از هواداران فلسطین در شهر راولپندی پاکستان با حضور در تظاهرات «لبیک یا اقصی» ضمن ابراز همبستگی با مردم مظلوم غزه و محکومیت جنایات اسرائیل خواستار کمک همه جانبه دولت پاکستان به فلسطینیان شدند.
🔹میدان فیض آباد که جاده اصلی منتهی به شهر اسلامآباد قرار دارد، هم اکنون توسط هزاران نفر از حامیان فلسطین بسته شده و آنان شعارهای لبیک یا اقصی و لبیک یا غزه سر میدهند.
🔹سعد حسین، رهبر حزب جنبش تحریک به عنوان سخنران اصلی تظاهرات همبستگی با غزه اعلام کرد که ما سه مطالبه از دولت پاکستان داریم که شامل ارسال فوری دارو و مواد غذایی برای مردم غزه، تحریم کالاهای اسرائیلی و متحدانش به طور رسمی از سوی دولت پاکستان و قرار دادن نام بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در فهرست تروریسم میشود. مردم پاکستان وفادار به آرمانهای ملت فلسطین هستند و دولت ما باید به طور رسمی علیه اسرائیل اعلام نبرد کند.
#بدون_مرز
#غزه
#پاکستان
#تظاهرات
#ادبیات_بیداری
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢دسته عزای ۵نفره!
🔹در شهر مردان پاکستان تنها دو خانواده شیعه ساکن هستند. در روز هشتم محرم این عاشقان حضرت سیدالشهداء، دسته عزای ۵ نفره راه انداختند و حسینحسینگویان مظلومیت اباعبدالله را به نمایش گذاشتند. نکته جالب توجه اینکه بیش از ۵۰ پلیس در شهر مردان این دو خانواده را همراهی کردند تا از تعرض تکفیریها در امان باشند و بتوانند مراسم عزاداری خودشان را برپا کنند.
🟢پ.ن: شهر مردان در ایالت خیبرپختونخوا، در غرب پاکستان واقع است. این ایالت مرز طولانی با افغانستان دارد و مرکز آن پیشاور است. جمعیت تشیع در این ایالت کمتر از دیگر ایالتهای پاکستان است. در این ایالت تکفیریهای زیاد وجود دارند و در حقیقت بیشتر تکفیریهای پاکستان در این ایالت ساکن هستند.
بافت قبایلی پررنگ در این ایالت و کمرنگ بودن مدنیت و شهرنشینی، زمینه فریبخوردگی و رشد بیشتر جریانات و گروههای تکفیری را در آن فراهم کرده است.
#بدون_مرز
#پاکستان
#غزه
#محرم
#ادبیات_بیداری
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢کودکان در جنگ کجا پنهان میشوند؟!
🔹یکشنبه ۱۲ نوامبر ۲٠۲۳ [روز سیوهفتم جنگ غزه]
لمار عزیزم! میدانم بالاخره روزی این یادداشتهای روزانه را خواهی خواند. بنابراین برایت مینویسم که روزِ بعد از رسیدنمان، وقتی بیرون رفتم که اطراف بیمارستان گشتی بزنم، چه دیدم. به نظر میرسید زندگی در اطرافمان نزدیک به عادی شده: گاریهایی که الاغهایی خسته از شلاق و فریادهای "هش، هی، هش" آنها را میکشیدند و دستفروشان روی آنها سبزیجات تازۀ غزه را میفروختند؛ بادمجان، فلفل، سیبزمینی، گوجهفرنگی... اینها سبزیجات اصلی هستند که عمدۀ غذای مردم غزه را به ویژه در مواقع بحرانی تشکیل میدهند. و تو عزیزم! شاید یادت نیاید در جنگ ۲٠۱۴ چطور زندگی کردی: قبل از اینکه به بلژیک بروی، موقعی که از همان کلمۀ اول و اولین غمزۀ چشمان درخشانت در قلبم خانه کردی.
🔹کودکان در جنگ کجا پنهان میشوند؟ یاد داستانی افتادم که مادرت از زمان جنگ برایم نقل میکرد: موقعی که برق قطع شده بود و مدتی طولانی توی تاریکی دنبال تو میگشته و پیدایت نمیکرده. جایی نمانده بوده که دنبالت نگشته باشد. داشته دیوانه میشده که ناگهان به فکرش میرسد نگاهی هم به زیر تخت بیندازد. بعد پیدایت میکند، در حالی که با فراغ بال نشسته بودی و لبخندی هم روی لبت بود.
🔹مادرت میگفت وقتی تو را دیده ذکر لا حول و لا قوه الا بالله و بسم الله گرفته. اینجا هم بچهها پنهان میشوند؛ درست مثل همۀ بچههای دنیا که موقع بازی قایم میشوند. اما نه از چشم مادرانشان، بلکه از شدت صدای خمپارهها و یا ترس ترکشهایی که در اتاقها یا راهروها ممکن است بهشان بخورد. اینجا بچهها بین دستهای کوچکشان پنهان میشوند؛ دستهایی که میبینم ـ با آن ظرافت و ضعفشان ـ با تمام قدرت روی گوشهایشان میفشارند.
🔹بعضی از بچهها برای سرگرمی دستکشهای پزشکی را باد میکنند تا بادکنک درست کنند. و بعد هم صدای «شترق» یک ترقۀ بزرگ! آنها میخندند و ما بزرگترها از ترس از جا میپریم. بعد دوباره باد کردن دستکشها را از سر میگیرند و دوباره «شترق»، و مغز من هم لرزان، صدای پژواک آن را منعکس میکند: «شترق».
🟢پ.ن: متن بالا برشیست از روزنوشتهای فاتنه الغره از کتاب «لهجههای غزهای»؛ روایتی نزدیک و مستند از غزهٔ بعد از طوفان الاقصی
📚 کتاب: لهجههای غزهای
✍نویسندگان: یوسف القدرة، فاتنه الغره
🖋مترجم: محمدرضا ابوالحسنی
🔘 ناشر: سوره مهر
#بدون_مرز
#بریده_کتاب
#کتاب_لهجه_های_غزه_ای
#یوسف_القدرة
#فاتنه_الغره
#محمد_رضا_ابوالحسنی
#طوفان_الاقصی
#غزه
#ادبیات_بیداری
🖇 کتاب «لهجههای غزهای» را میتوانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/52293/لهجه-های-غزهای/ تهیه کنید 🌱
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢 جهان باید بداند که حسین کیست
🔹در سفر کربلا حس عجیبی بهم دست داده بود. گفتم: «باید پای این مکتب ایستاد تا جهانی شود. جهان باید بداند که حسین کیست و چرا جان خود را فدا کرد. اتفاقی که در ۱۴٠٠ سال پیش افتاده اهمیتش به قدری زیاد است که همهٔ دنیا باید از آن مطلع باشند.» شناساندن امام حسین و کربلا به مردم جهان از آن روز برایمان اهمیتش صد چندان شد. آن روزهایی که آمریکا بودیم و هیئت داشتیم، محرمها روزه میگرفتیم. مثل همهٔ روضهها مداحهایی هم بودند که میآمدند و نوحههایی به زبان عربی و فارسی میخواندند. من دیدم که این نوحهها برای افرادی که انگلیسی زبانند هیچ مفهومی ندارد. گفتم بهتر است نوحهها به زبان انگلیسی باشد. از یک طرف همان نوحهها را به زبان انگلیسی ترجمه کردم و از طرف دیگر هم خودم نوحههای جدیدی نوشتم. به ایران که آمدم و از زیارت کربلا برگشتیم، فکر کردم یکی از بهترین راهها برای شناساندن اهلبیت به دیگر مردم دنیا موسیقی است. نوحههایی را به شکل قطعههای کوتاه موسیقی تنظیم کردم. پسرخالههایم برایش موسیقی میساختند. بعد هم نوازنده میآوردند و آن موسیقی را اجرا میکردند و ضبط میکردیم. همه هزینههای تولید موسیقی و بعد انتشار سیدیها را هم خودم دادم. بعضی از موزیسینها که افراد مشهوری هم در ایران بودند، نمیخواستند از ما مزدی دریافت کنند. میگفتند: «این کار برای امام حسین است و ما پول نمیخواهیم.»
🔹قطعههای موسیقی یک آلبوم شد و روی سیدی منتشر شد. در آمریکا، کانادا، استرالیا و جاهایی که دسترسی داشتم پخش کردیم. استقبال خوبی هم شد. آلبوم موسیقیمان هشت قطعه داشت که اسمش را گذاشته بودیم «تمنایی برای بیداری». چهار قطعه درباره امام حسین و اهل بیت بود. یکی از شعرهایش دربارهٔ فلسطین است. یکی از شعرهایش درباره ذکر «الا بذکر الله تطمئن القلوب» بود و برای افرادی که میخواهند به این ذکر عادت کنند مرتب تکرار میشد. یکی از آهنگها هم در مورد سورهٔ تکاثر بود. یکی از قطعهها درباره اتفاقاتی است که بعد از فوت پیغمبر میافتد و آن اشارهای که در قرآن به مودت خاندان پیامبر شده است. روایت تاریخ این است که بعد از رحلت پیامبر اتفاقاتی میافتد که در جامعه حرمت این خاندان زیر پا گذاشته میشود؛ برای محو و نابودی تکتک افراد این خاندان تلاش میکنند. حتی جملهها و آثاری را هم که درباره آنهاست، دارند حذف میکنند. یکی از دلایلی که من نسبت به اهلبیت گرایش پیدا کردم این بود که دیدم حتی ترجمه و تفسیر قرآن را هم دارند تحریف میکنند.
🔹 بین قرآنهایی که به زبان انگلیسی ترجمه شده یکی از معروفترین آنها ترجمهٔ یوسفعلی است که مترجمی، هندی است و شیعه هم نیست. در همه یا در نود درصد خانههای مسلمانان آمریکا، این قرآن است. همهٔ اهل سنت هم او را قبول دارند. من این کتاب را داشتم و یکی از دوستانم هم چاپ ده سال بعد این کتاب را داشت. در کتاب من در آیهٔ ۳۳ سورهٔ احزاب که آیهٔ تطهیر هست اشاره شده که این آیه دربارهٔ اهلبیت است، حتی اسامی آنها را هم در زیرنویس آورده بود. آن کتاب که ده سال بعد چاپ شده بود، این زیرنویس را نداشت. مسئلهای با این اهمیت را که دلیلی است بر عصمت اهلبیت حذف میکنند. حالا شما اگر نمیتوانید کتاب را حذف کنید، این آیه را حذف میکنید. با اینکه در ظاهر کتاب را نگرفتهای؛ ولی در باطن معنیاش را گرفتهای. آن وقت حتی اسرائیل هم میتواند قرآن منتشر کند؛ چون این قرآن دیگر برای آنها خطری ندارد. بنابراین من خواستم با این سیدی موسیقی، اهلبیت را به دنیا معرفی کنم. گفتم: «دنیا را با این پنج اسم که مهم است و به نظر من مهمترینش حضرت فاطمه است، آشنا کنم. بعد خودشان سر نخ را بگیرند و بروند دنبالش تا به بقیهٔ اهلبیت برسند.» همهٔ شعرهایم هم اینقدر سادهاند که کسی هم که انگلیسیاش خوب نیست، متوجه میشود چه میگویم. پشت سیدی هم نوشتم: «محمد عرب، مسلمانزادهای که در سن ۲۶ سالگی دوباره با اسلام آشنا شد و قلبش مجذوب کاری شد که حسین در کربلا انجام داد. چرا که آن حرکت، اسلام را تا به امروز برای ما پاک نگه داشته است. دلیل تهیه این سیدی هم آشنایی مردم با این پنج نفر است.» بعد اسم اهلبیت را دانهدانه آوردم که کجا اسمشان آمده و نشانی آیهٔ ۳۳ سوره احزاب را هم نوشتم. اینطوری هر کس آن آیه را میدید، خودش حساس میشد و میرفت تا بقیهٔ ماجرا را پیدا کند.
🟢پ.ن: متن بالا برشیست از کتاب «تولد در لسآنجلس»؛ خاطرات محمد عرب، خواننده آمریکایی
📚 کتاب: تولد در لسآنجلس
✍نویسنده: بهزاد دانشگر
🔘 ناشر: عهد مانا
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#محمد_عرب
#ادبیات_بیداری
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
ترانه انگلیسی برای امام حسین (ع).mp3
4M
✍ترجمه ترانه انگلیسی آقای محمد عرب برای امام حسین علیهالسلام
ای خورشید دیگر طلوع نکن
ای ابرها پراکنده شوید
ای باران بر زمین نبار
چرا که حسین علیهالسلام تنها ماند
تا دنیا ادامه دارد ما باید به یاد حسین علیهالسلام باشیم
تمام سختیهایی که ایشان کشیدند برای جدایی حق از باطل بود
ما در کتب الهی خواندهایم که پرهیزکاران وارثان زمین خواهند بود
پس ما بیصبرانه منتظر هستیم تا حضرت عیسی به همراه مهدی علیهالسلام انقلابشان را آغاز کنند
حالا که دنیا محتاج صلح و آرامش است...
حالا که صدای ناله یتیمان به خوبی به گوش میرسد...
تنها پیروزی راه تو میتواند برای همیشه باعث آزادی بشر باشد
#بدون_مرز
#محمد_عرب
#امام_حسین_علیه_السلام
#ادبیات_بیداری
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢 مردمانی که از تاریخ نمیآموزند، هیچگاه به امنیت نخواهند رسید
🔹از نودانک حرکت میکنیم در بین راه درخت آتشنشین را میبینم. نمیدانم کی آتش زده ولی معلوم میشود بر اثر یک خصومت پُف و پوچ بوده که آتش جهل بر جان و جگر این درخت چهارمغز افتاده. این حادثه من را به یاد آن یاغی عرب، بنلادن میاندازد و ملاعمر. اکنون که این نگاشته نمنم از دباغی قلم درمورد آن یاغی بیرون میتراود، هرگز فکر نمیکرد درمورد او چیزی بنویسد چرا که آن وهابی، بیبهارا کمتر از آن میدانست و حالا هم زمان مرگ او نامراد به حدی گذشته که نمیدانم جنازه وی به کدام مرغ مرگاندیش دریایی؛ زورق شده است و آن مرغ بر عرشه سینه سلفی او نشسته، آهنگ زندگی را از گلوی کشیده و رعنایش روان میکند و به گوش پرجوش کدام موج وحشی، قصه تلخ آن غمناک بیباک را ترانهوار زمزمه میکند و پرندگان دریا پرواز دیگر را به گوشت بدن وی مهمان مینمایند.
🔹 چه میشود کرد؟ دنیا دَور است، روزی بنلادن گوشت گرم پرندگان کوه بابا را با لحن عربیاش و لحم طیر مما یشتهون گفته میخورد و حالا شاید پرندگان مهاجر همان کوهها با گوشت باروتی او جشن گرفته باشند. و شاید هم بالبرچیده از کنار بدن سمی او پریده باشند! که او در دستان موجهای وحشی به حلق دریا بچرخد و بچرخد، همانطور که او کودکان بینوای بامیان و بلخ را با دیگر نقاط کشورم، به حلق مرگ چرخاند و آنها چون چلچلههای چابک چپ و راست میرفتند و میدویدند تا شاید مرگ، ردپای کودکانه آنها را گم کند و دیدیم که گم نکرد.
🔹هزاران کودک روبهروی مادرانشان خونافشان شدند. و حالا آن مهاجر کام کوسهها یا قایق مرغان دریا، گربهوار زنگوله اسلام را به گردن داشت. امیرزاده عرب برای تقسیم نان جوین دو دادر ترک و تاجیک در خاکمان آن همه چاقو به کمر بسته بود و ملا عمرقاری؛ مردان را بدون زنان قرائت کرد آن هم به نام اسلام بود. بله برادر! تا بوده چنین بوده. آمدند و به نام برقراری قانون خدا در زمین خدا، نه تنها در هر گام خون بیگناهان را بر زمین ریختند، بلکه به باغستانها، کشتزارها و خانههای مردم نیز رحمی نکردند و همه را آتش زدند. چنانکه این درخت سوخت در فرهنگ این اراذل، زن و درخت باید بسوزد و سیاست معادل خون باشد نه تعامل و تفکر. همه جا خون بود و گوشت پارههای پراکنده مردم را، لشکر خدا به شیوههای دیگر میکشت، آنها نیز به مانند مجاهدان، پیش از رسیدن به کابل هزاران راکت را بر شهر پرتاب کردند و خون هزاران تن را بر سر خاک ریختند.
🔹هماکنون نیز این مردم است که کشته میشوند. مانند آن است که مردم ما عادت کردهاند تا کشته شوند، عادت کردهاند تا غارت شوند، عادت کردهاند که در برابر بیداد خاموش بمانند. دهههاست که ما کشته میشویم، با این حال گویی نه مردم و نه سیاسیون از این تاریخ خونین چیزی نیاموختهاند. مردمانی که از تاریخ نمیآموزند، هیچگاه به امنیت نمیرسند. به آزادی و سربلندی نخواهند رسید. حزب خلق آنقدر خون ریخت که به بهشت کمونیست برسد، دیدیم که اصلا بهشتی در کار نبود.
🟢 پ.ن: متن بالا برشیست از کتاب «سلوک در سالنگ خوش است»؛ روایت سفر علیاکبر آلمولا به افغانستان
📚 کتاب: سلوک در سالنگ خوش است
✍نویسنده: علیاکبر آلمولا
🔘 ناشر: وحدتبخش
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#علی_اکبر_آل_مولا
#افغانستان
#ادبیات_بیداری
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz