💢شهادت بازیگر محبوب فلسطینی توسط رژیم صهیونیستی
🔹رشاد ابو سخیله، بازیگر ۲۳ ساله فلسطینی که در سریالهای "قبضة الأحرار" و "بوابة السماء" بهعنوان قهرمان شناخته میشد، در پی بمباران رژیم صهیونیستی به مدرسه الفاخوره در اردوگاه جبالیا غزه چند روز پیش به شهادت رسید.
🔹سریال "قبضة الاحرار" با نام سریال "عملیات اقتدار"، پیشتر از صداوسیمای ایران پخش شده بود. یحیی السنوار پس از نمایش این سریال، شخصا از عوامل فیلم و شهید رشاد ابو سخیله تقدیر کرد.
🔹سخنگوی وزارت امور خارجه ایران نیز با انتشار پیامی در صفحه شخصی خود در فضای مجازی به شهادت رشاد ابو سخیله واکنش داد. در بخشی از این پیام آمده است: خون او همراه خون بیش از چهل هزار شهید فلسطینی در نوار غزه، فریادگر مظلومیت ملت فلسطین، دیوصفتی اشغالگران صهیونیست و نفاق و دروغگویی مدعیان حقوق بشر است.
🟢پیوست: سکانس پایانی سریال قبضة الاحرار با بازی شهید رشاد ابو سخیله
#بدون_مرز
#غزه
#مقاومت
#ادبیات_بیداری
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢هنوز یک چشم دیگر دارم و همان برای مبارزه کافیست!
🔹دیروز بعد از اتفاقی که افتاد، من هم مثل همه آن آدمهای خوب و پاک بودم. سرم ضربه خورده بود و با وجودی که یک قطره خون از آن نمیآمد، خون برادرانم جاری شده بود.
صحنهای که در خیابان درک کردم شبیه تصاویر قیامت بود. سراسر ترس، وحشت، خون و سرگشتگی. بعد از اهدای خون، خیلی دیر به خانه برگشتم. غمگین، ناراحت و در هم شکسته. حادثه امنیتی تمام شده بود، اما حادثه روانی که درون ما را له کرده بود همچنان ادامه داشت.
🔹یک روز بعد از حادثه احساس کردم مردم افسرده و غمگین هستند. بهتر بگویم چیزی غرور همه ما را شکسته بود. یکی از دوستان ما جوانی منحصر به فرد است با ظاهر غلطانداز که خنده از روی لبانش نمیرود. فکر کردم حتما حالا از نظر روحی به هم ریخته است. سراغش رفتم تا کمی حالش را در بیمارستان عوض کنم. یک لبخند ساختگی روی لبهای نشاندم و وارد شدم:
_به خدا کار درست رو تو کردی! حالا حقوق جانبازها رو میگیری، بالاخره وضعت رو به راه میشه، تو خونه میمونی و ازدواج میکنی!
_جانباز چیه بابا؟ فقط یه چشم و دو تا انگشتم پریده! پس چه جور تک تیراندازیام من؟ هنوز یه چشم دیگه دارم و سه تا انگشت تو دست راستم. یعنی اون قدری که بتونم نشونه بگیرم و ماشه رو بچکونم. اصلا الاغ! آدم وقتی میخواد شلیک کنه یه چشمش رو میبنده، حالا خود به خود بسته شد. برای تک تیراندازی دو تا انگشت میخوام که سلاح رو بگیرم و یکی دیگه که ماشه رو بچکونم...
🔹به خدا قسم اگر خانههایمان را روی سرمان خراب کنند و فقط یک نفر از ما باقی بماند که پاها و دست چپش قطع شده باشد و در دست راستش فقط یک انگشت داشته باشد، همان یک نفر از میان آوار قد راست میکند، نشانه میگیرد و شلیک میکند
ما بیشماریم
نه درهم شکسته میشویم
و نه میمیریم.
🟢پ.ن: روایت کاربر لبنانی حسن ندّا از ساعاتی پس از انفجار پیجرها در لبنان
#بدون_مرز
#مقاومت
#لبنان
#پیجر
#ادبیات_بیداری
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢وداع سیدحسن نصرالله با فرزند شهیدش
🔹من خدای بزرگ را به خاطر نعمتهای بزرگی که به من بخشیده، سپاس میگویم و او را ستایش میکنم که نگاه بزرگوارانهای به خانوادهام کرد و از بین ما یک شهید برگزید و من و خانوادهام را به عنوان عضو محفلِ مقدس و مبارکِ خانوادههای شهدا پذیرفت. من و خانوادهام را پذیرفت که با خانوادههای شهدا همدرد شویم نه تنها در شهادتِ عزیزان بلکه همچنین در اینکه دشمن، پیکر شهیدان را گروگان میگیرد.
خدایا این قربانی را از ما قبول کن
خدایا این قربانی را از ما قبول کن
خدایا راضی شدی؟ بگیر تا راضی شوی
خدایا راضی شدی؟ بگیر تا راضی شوی
#بدون_مرز
#لبنان
#مقاومت
#سید_حسن_نصر_الله
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢واکنش «معین شریف» خواننده و هنرمند لبنانی به بمباران منزلش در محله شیاح در ضاحیه بیروت
🔹عادت کرده بودیم بگوییم فدای حضرت سید! حالا میگوییم فدای روح حضرت سید!
#بدون_مرز
#سید_حسن_نصرالله
#مقاومت
#لبنان
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢چه کسی گفته مردم ما خسته شدهاند؟!
🔹ابراهیم، حسن و عدنان نشستهاند و نقشههایی از موشکهای با برد بیشتر جلویشان است. ابراهیم از عدنان میپرسد که آیا از نظر فنی میتواند این نقشهها را در کارگاهش پیاده کند. عدنان بعد از بررسی دقیق نقشهها، سرش را تکان میدهد و موافقت میکند. آنها سریع کار را شروع میکنند و وسایلی که آماده کردهاند را داخل ماشین میگذارند و به سمت شهر بیت حانون میروند. در آنجا موشکها را نصب میکنند و فتیله را روشن کرده و کمی دور میشوند و از خدا کمک میخواهند. بعد از چند ثانیه، موشک با صدای مهیب پرتاب میشود و از مرز عبور میکند. سه مجاهد یکدیگر را در آغوش میگیرند و با عجله برمیگردند تا موشکهای بیشتری بسازند و به دیگران در مناطق دیگر آموزش دهند.
🔹در پاسخ به هر جنایت، دهها موشک قسام و موشکهای دیگر شلیک میشوند. بعضیها از تهدیدهای اشغالگران میترسند. ابراهیم با لبخند میگوید: «آنها چه کار دیگری میتوانند بکنند؟ مگر اینکه بیشتر از این ما را بکشند و خانههایمان را خراب کنند. آنها باید دوباره بسازند تا دوباره خراب کنند.» عدنان میگوید: «فکر میکنی آنها حساب کردهاند که مردم خسته شدهاند و میخواهند استراحت کنند؟» ابراهیم با لبخند میگوید: «چه کسی خسته شده؟ تو یا من؟ یا مادران و زنهای ما که فرزندان و خانههایشان را از دست دادهاند؟ هیچکس نگفته که خسته شده است. مگر ندیدی هر مادری که فرزندش شهید میشود میگوید حاضر است همه فرزندانش را فدا کند تا قدس و مسجدالاقصی آزاد شود؟ کسانی که میگویند مردم ما خسته شدهاند، فقط عده کمی هستند که به دنبال منافع سیاسی یا اقتصادی خود هستند، اما مردم صبور ما آمادهاند که همه چیز خود را فدای عزت و شرف و مقدسات خود کنند.»
🟢پ.ن: متن بالا برشیست از رمان «خار و میخک» نوشته یحیی السنوار.
این رمان به زودی از سوی انتشارات کتابستان معرفت، با ترجمه سرکار خانم اسما خواجهزاده و همچنین انتشارات سوره مهر، با ترجمه سرکار خانم هانیه کمری، منتشر خواهد شد.
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#یحیی_السنوار
#مقاومت
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢خون و جان ما از خون کوچکترین شهیدی که جان خود را در راه وطن، دین و مقدسات فدا کرد، باارزشتر نیست.
#بدون_مرز
#یحیی_السنوار
#مقاومت
#غزه
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢از خداوند میخواهیم شما را سالم به خانههایتان برگرداند
🔹از رزمندگان حزبالله گرفته تا صاحب این خانه شریف؛ از خداوند متعال خواهانیم که شما را سالم و سلامت به خانههایتان بازگرداند و پیروزی باشکوهی به ما عنایت فرماید.
🔹اکنون با توجه به شرایط سختی که در آن قرار داشتیم، به دلیل کمبود برخی از لوازم ضروری برای ادامه انجام وظایف، مجبور به استفاده از برخی لوازم منزل از جمله (پیاز، لبنه، مکدوس (ترشی بادمجان)، نخود و...) شدیم، از شما طلب مغفرت و مغفرت میکنیم. انشاءالله ما حتما موارد استفاده شده را برگردانیم. درود و رحمت و برکات خداوند بر شما باد.
🟢پ.ن: متن بالا نامهای از رزمندگان حزباللهست که پس از خروج از خانهای در جنوب لبنان به جا مانده است.
#بدون_مرز
#حزب_الله
#مقاومت
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢 وقتی مهندسان ایرانی به کمک مردم لبنان شتافتند!
🔘 جنگ ۳۳ روزه لبنان در سال ۲٠٠۶ به پایان رسیده بود و دهها هزار خانه وجود داشتند که به صورت کامل یا جزئی ویران شده بودند یا آسیب دیده بودند. بعضی از مسئولان دولت لبنان میخواستند ارسال کمکهای مالی به خانوادههای آسیبدیده به تأخیر بیفتد تا آنها را علیه مقاومت بشورانند. این مسئله حزبالله لبنان را تهدید میکرد.
✳️ شهید سید هاشم صفیالدین، رئیس شورای اجرایی حزبالله، تدبیر سردار حاج قاسم سلیمانی برای رفع این معضل را اینگونه روایت میکند:
🔹 واقعیت این است که ما هنوز امکانات درستی نداشتیم. بر اساس قول حاجی من شروع کردم به قرض کردن. یعنی حاجی میگفت نگران نباشید. هنوز آن عبارتی که گفت به یاد دارم، «بگذارید مردم نفس بکشند. به مردم فشار نیاورید، بگذارید راحت باشند.» ما در برنامهریزی خودمان محدودیتهایی گذاشته بودیم، بعد از صحبتهای حاجی، محدودیتها را برداشتیم. از این جا و از آن جا پول جمع میکردیم و قرض میگرفتیم تا امکانات را فراهم کنیم، با این همه خدا را شکر با لطف و قول حاج قاسم بعداً پس دادیم. یک پیشبینی اولیه انجام دادیم و بعد آن ایدهها را طراحی کردیم. البته این ایدهها را من مطرح نکرده بودم. فقط با تیم خودمان از مهندسانی که با ما همکاری میکردند و در تماس تلفنی یا جلسات محدود، بررسی شده بود. خلاصه، قبل از این، جمعه شب، من و سید با هم صحبت میکردیم. می گفتیم آنچه واضح است نبرد نظامی و سیاسی دارد به پایان میرسد. جالب بود که حاجی داشت به موضوع بازسازی [لبنان بعد از جنگ ۳۳روزه] فکر میکرد که چه کار کنیم. من هم آن زمان غافلگیر شدم. ما در حال همفکری بودیم. من و سید و حاج عماد و شورا هم با هم گزینهها را بررسی کردیم. در آن جنگ حدود شاید ۲۶٠ تا ۳۰۰ ساختمان منهدم شده بود. ما در حال آمار گرفتن بودیم. دقیق یادم نیست اما حداقل داریم در مورد بیش از ۴۰۰۰ واحد مسکونی صحبت میکنیم. بحثها خسته کننده بود و راحت نبود. از کارشناسان و متخصصان کمک گرفتیم. از مهمترین مهندسان معماری در لبنان، تجارب قبلی را بررسی کردیم.
🔹علاوه بر این وقتی حاج قاسم، خدا رحمتش کند، آمد، طرح کامل و مستقلی داشت. ما به حاجی گفتیم به اشخاصی از ایران نیاز داریم که در این موضوع به ما کمک کند. ایران حتی به معنی عام یک کشور بزرگی است و شرکتهای بزرگی دارد. بلافاصله در سفر بعدی با گروهی از مهندسان برگشتند. او همچنین مهندسان و شرکتی را فرستاد تا کنار ما بمانند و آنها در طول دوره گذشته، در مرحله بازسازی، با شرکت «وعد» [یک شرکت پیمانکاری از مهندسان شیعه که مسئولیت بازسازی منازل تخریب شده در لبنان را بر عهده گرفت] ماندند. در برنامهریزی یک نماینده حضور داشت و در اجرا و پیگیری نیز تیم ویژهای از سوی حاج قاسم اعزام شده بود. البته همه اینها قبل از این رخ داد که حاجی، شهید شاطری [شهید حسام خوشنویس، مسئول ستاد بازسازی لبنان] را به لبنان بفرستد. حاجی پس از مدتی ایشان را فرستاد و در بازسازی جادهها و... با هم همکاری کردیم.
🟢پ.ن: فیلم بالا برشیست از مستند «حبیب مقاومت۲»
ساخته احمد عبدالرحیمی
به تهیهکنندگی مکتب حاج قاسم سلیمانی
#بدون_مرز
#شهید_صفی_الدین
#حزب_الله
#مقاومت
#لبنان
#حاج_قاسم
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢مگر قرار بود سیدحسن نصرالله به شکل دیگری از دنیا برود؟
🔹حجتالاسلام علی شیرازی (نماینده مقام معظم رهبری در سپاه قدس و همرزم حاج قاسم سلیمانی و سیدحسن نصرالله) : سیدحسن در خانوادهای فقیر در جنوب لبنان به دنیا آمد. پدر و مادرش از ساعت ۵ صبح تا ۱۲ شب در یک بقالی کوچک کار میکردند تا شکم بچههایشان را سیر کنند. سید حسن ۸ ساله بود که با کتاب مأنوس شد و بعد با تفسیر قرآن آشنا شد و کتابهای متعددی را خواند. او میگفت خانوادهاش یک خانواده معمولی بودند و به نماز و روزه مشغول بودند ولی ویژگی خاصی نداشتند و خدا به او لطف کرد که از ۸ سالگی به خدا وصل شد و با اسلام آشنا شد. سیدحسن نصرالله تلاش میکرد مردم جهان را با اسلام ناب آشنا کند. سؤالی که سیدحسن نصرالله در ذهن داشت این بود که چطور میتوان حکومت اسلامی را در لبنان شکل داد. وی در لبنان با امام موسی صدر آشنا شد. در آن زمان ارتباط با سیدمحمد صدر دشوار بود و حکمش در عراق زندان بود ولی سیدحسن نصرالله بدون توجه به این مباحث با سیدمحمدباقر صدر ارتباط گرفت و وی هم سیدحسن نصرالله را با سیدعباس موسوی آشنا کرد تا از او مراقبت کند و شرایطی فراهم کند که سیدحسن نصرالله به بهترین وجه درس بخواند و مشکلاتش رفع شود. سیدحسن نصرالله مدتی در عراق بود و بعد به ایران آمد و در حوزه علمیه قم درس خارج خواند. به خواست سیدعباس موسوی به لبنان رفت و بعد شهادت وی دبیرکل حزبالله شد. اوایل که سیدحسن به لبنان رفته بود تشکیلات حزبالله در لبنان تشکیلات مخفی بود و بعدها آشکارتر شد.
🔹ناصر فیض: در بیمارستان بقیهالله به عیادت مجروحان حادثه پیجر لبنان رفتیم. سخت اجاره عیادت میدادند و شاید این سختگیری برای این باشد که از آنچه که ما در دنیای خودمان تعریف کردهایم، متفاوت هستند. به قدری خودساخته هستند که از تحسین خوششان نمیآید. تعریف میکردند که وقتی خبر شهادت سیدحسن نصرالله آمد همه مشکلات و دردها را فراموش کردند و کف زمین نشستند، این بین بچهها هم متاثر شده بودند و وقتی کودک چنین صحنهای را میبیند میگوید مگر قرار بود سیدحسن نصرالله به شکل دیگری از دنیا برود؟ در عیادت از مجروحان دیدم نام ائمه و امام زمان از زبان مجروحان نمیافتاد و کودک ۸ ساله از دست دادن چشم و دست خود را فدا کردن در راه ائمه میدانست و میگفت فدای حضرت عباس (ع) چشمانم. اینکه بچهای که سر و دو دستش باندپیچی شده است، چند انگشت و دو چشم خود را از دست داده به مادرش میگوید «چرا گریه میکنی؟ مگر قرار بود غیر از این اتفاق بیفتد، برای شهید که گریه نمیکنند» واقعا حیرتآور است. کودکان حادثهدیده چنان با باور صحبت میکردند که مشخص بود این جملات را از کسی نیاموخته است. تبلیغات دشمن قوی است و ممکن است بعضی زمانها ضعیف عمل کرده باشیم ولی اگر چنین چیزها را نشان دهند از سالها تبلیغات بیشتر تاثیر خواهد داشت.
🔹بانوی لبنانی : در زمان شهادت سیدحسن نصرالله هم در حال بازگشت از منزل یکی از دوستانم به خانه بودم که دیدم انفجاری در ضایحه رخ داد و این اولین بار بود که اسرائیل چنین شلیکی کرد. همان لحظه به ذهنم آمد که هفته پیش فرماندهان شهید شدند و شروع به گریه کردم. همسرم گفت چرا گریه میکنی؟ کسی را آنجا میشناسی؟ گفتم نه ولی دلم گرفته حتما آدم مهمی است که اینجور اسرائیل بمباران کرده است خدا کند سیدحسن نباشد. همراه با خواهرانم شروع به خواندن زیارت عاشورا شدم. ما هر روز صبح برای سیدحسن نصرالله هم صدقه میدادیم و هم دعایی میخواندیم، به خود گفتم امکانش نیست با این دعا سیدحسن نصرالله شهید شده باشد. فکرها مدام در سرم میچرخید و میگفتم با انفجار هفته گذشته سیدحسن نصرالله هرگز در ضایحه نمیماند. بعد به ذهنم رسید که سیدحسن نصرالله هیچوقت ما را تنها نگذاشت، او به شهر امن نمیرود در حالیکه مردمش در خطر باشند. با یادآوری این نکات قلبم مدام آتش میگرفت. روز بعد سراغ پدرم رفتم و او گفت نگران نباش خدا با ماست و من فکر کردم حتما پدرم خبری دارد. همین باعث شد کمی آرام بگیریم تا اینکه فردای آن روز ساعت ۳ عصر خبر شهادت اعلام شد. بعد از شنیدن خبر شهادت گفتم سیدحسن چرا در ضاحیه ماندید مگر شما نمیدانید که ما بدون شما خیلی سختی متحمل میشویم ولی بعد یادم آمد که سیدحسن نصرالله میگفت این خط مقاومت با حزبالله و روی یک نفر نیست، این خط امام حسین (ع) است و حتی اگر تمام ما بمیریم و شهید شویم این خط ادامه دارد.
🟢متن بالا برشیست از ۳۶۲امین شب خاطره با یاد سیدحسن نصرالله و روایتی از انفجار پیجرها در لبنان و عیادت از مجروحان این واقعه، در تالار سوره حوزه هنری
📎لینک مطلب:
http://news.hozehonari.ir/xrtn
#بدون_مرز
#سید_حسن_نصرالله
#حزب_الله
#مقاومت
#لبنان
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢 ایران و لبنان ندارد، اهل مقاومت چقدر شبیه همند!
🔹چراغهای قطار که خاموش شد، سرم را بلند کردم و کتاب را بستم. یک خانم بیحجاب کتاب را دید دستم و بیمقدمه گفت: نظرت؟ گفتم: تازه شروع کردم. گفت: من خیلیییی تعریفش رو شنیدم، پیدیاف خونم و نظرات در مورد کتاب عالی بوده. گفتم: ببین من انقدر غرق کتاب شدم، مترو که رسید ایستگاه آخر تازه به خودم اومدم! کتاب از هر جهت که فکرش را کنید، جذاب است. از قلم نویسنده در روایت بگیر تا اطلاعات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی بافته شده در خاطرات راوی. خلاقیت استفاده از "کیوآرکد" هم یکی از دلایلی بود حواس دیگر را هم درگیر کتاب میکرد و اینطور انگار رفتهای توی یک کتاب ۳بعدی! ۲۴ ساعت زندگی را تعطیل و کتاب را خواندم. با مرگ ابوصادق بغض کردم، با الی ماالسفر محزون شدم و حس میکنم من هم عاشق لبخند محمدعلی عیتانی شدم!
🔹کتاب، زندگینامهی مادر است اما امان از آنجا که به خاطرات فرزند شهیدش گره میخورد، امان و صد امان. زندگینامه شهدا را زیاد خواندهام اما بعد از هر کدام دلم خواسته پسری داشته باشم که برود شهید شود و من سربلند اما اینجا عایده سرور طوری پسرش را روایت کرد که فهمیدم مادری یعنی چه... فهمیدم ساک جهاد بستن و گلویی که دیگر راهش برای کنتاکی خوردن باز نمیشود یعنی چه... من برای اولین بار سختیهای مادر شهید شدن را با این کتاب درک کردم. کتابی سرشار از دلبستگی به جهاد و مقاومت، بدون شعارزدگی... راستش کتاب که تمام شد، بسیار یاد شهید مجید قربانخانی افتادم. توصیه میکنم عایده و مجید بربری را با هم بخوانید. آن وقت از آن همه شباهت، ذهنتان قلقلک میآید که: ایران و لبنان ندارد، اهل مقاومت چقدر شبیه همند!
🟢متن بالا یادداشت خانم فاطمه سادات مظلومیست پس از مطالعه کتاب «عایده»
📚کتاب: عایده
✍نویسنده: محبوبه سادات رضوینیا
🔘 ناشر: سوره مهر
🔳 کاری از: دفتر هنر و ادبیات بیداری حوزه هنری
🖇 کتاب «عایده» را میتوانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/54451/عایده/ تهیه کنید 🌱
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#حزب_الله
#مقاومت
#لبنان
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢در میان آنان چیزی بود ورای عشق!
قسمت اول
🔹«عزیزم! نور چشم و روشنای وجودم امیاسر! بعد از بوسیدن روی گلت، امیدوارم این نامه که به دستت میرسد، در کمال سلامت و عافیت باشی. خدمتت عرض کنم که امروز بهمحض دیدنِ نامهرسان، لرزشی عجیب سر تا پایم را دربرگرفت و شادی وصفناشدنی وجودم را پر کرد؛ طوریکه اگر کسی در خیابان نبود، از خوشحالی، نامهرسان را روی دوشم بلند میکردم! چقدر شادم که بهزودی به عراق میآیی و در نجف در کنارم خواهی بود. بیصبرانه منتظرم آمدنت هستم. بعد از خواندن نامۀ پرمهرت، خانه را ترک کردم. رفتم که هدیهای برایت بخرم تا هنگامی که آمدی، به تو تقدیم کنم... همسر مهربانم! امیاسر! دوست دارم در کنارم درس بخوانی... میخواهم بانوی باسوادی باشی که همهچیز را دربارۀ دین و عقیدهات بدانی.»
🔹امیاسر یا همان سیده سهام موسوی زنی خاص بود از خانوادهای مکرم. سید عباس موسوی در کسوت یک روحانی شاخص، به همسرش عشق میورزید. سید عباس و سیده سهام، نامههای عاشقانۀ بسیاری برای هم نوشتند. واژۀ «عشق» در قاموس زندگی آنان معنایی متفاوت داشت. عشق در روزگار بحران و در هنگامۀ بلا و مصیبت بهخوبی و بهدرستی آزموده میشود. این عشقها چیزی بیشتر از عشقاند: نوعی ذوبشدن و فناشدن و زندگی دوباره. عشق میان سید عباس و امیاسر، عشقی دوطرفه بود و بهسختی میتوان گفت کدام عاشقتر بوده است. این زوج به سیبی دونیمشده میماندند که در خوبیها و زیباییهای زندگی از یکدیگر سبقت گرفتند. داستان زندگی این زوج مجاهد فی سبیلالله از آنجا شروع شد که سید عباس جوان قصد داشت برای پیوستن به حوزۀ علمیه، به نجف اشرف برود. او به دخترعمویش علاقهمند شد و با او ازدواج کرد. سید عباس و سیده سهام پس از ازدواج به نجف اشرف رفتند. سیده سهام شیفتۀ آموختن بود؛ اما فضای سنتی آن روزگار چنین آرزویی را برای زنان برنمیتابید. سید عباس در تشویق همسر طالب علم خود و در حمایت از سایر زنان، ایدۀ تدریس علوم دینی به زنان را در نجف اشرف مطرح کرد. سید عباس نمیتوانست بپذیرد که نقش زن محدود به کارهای خانه باشد. ایشان یادگیری را حق خانمها میدانست. بسیاری از زنها مثل امیاسر، در کسب علم، بلندپروازی داشتند. پس چرا جامعۀ سنتی، آنها را از تحصیل محروم میکرد؟! سید عباس موسوی تعداد محدودی از بانوان علاقهمند به تحصیل را در حلقۀ درس خود جمع کرد. امیاسر با وجود سختیهای بسیارِ زندگی، در یادگیری دروس حوزوی اهتمام جدی داشت. هرگاه سیدعباس آثار خستگی را در چهرۀ همسرش میدید، اصرار میکرد که در خانه به او کمک کند؛ اما امیاسر قبول نمیکرد و سید را قسم میداد که هیچ کاری نکند. سید عباس بابت کمکاری در خانه بهدلیل مشغلۀ بسیار، از امیاسر عذرخواهی میکرد.
🔹بهدلیل تهدید رژیم بعثی، روحانیون لبنانی به کشورشان بازگشتند. سید عباس در بعلبک حوزهای برای روحانیون تأسیس کرد و در کنار درس، به مسائل سیاسی و اجتماعی پرداخت. سیدعباس کاری را که برای آموزش خانمها در نجف اشرف آغاز کرده بود، در لبنان ادامه داد. ایراداتی که در نجف به درسخواندن خانمها وارد میکردند، بار دیگر در لبنان تکرار شد. خروج زنان از خانه ناپسند بود. سید عباس تدریس برای خواهران را با تمرکز بر دو جنبۀ فقه و اخلاق آغاز کرد. کلاسهای درس فقه خصوصی بودند و سید در حلقۀ محدودی از زنان تدریس میکرد. برنامۀ سید این بود که زنان در مسائل شرعی به خودکفایی برسند و دیگر به تدریس مردان نیاز نداشته باشند؛ زیرا درخصوص برخی مسائل فقهی، میان زن و مرد حیا وجود دارد و اگر بانوان عالمی پاسخگوی مسائل شرعی خانمها نباشند، بسیاری از پرسشها حتی مطرح نخواهد شد. همزمان با فعالیت تبلیغی گستردۀ سید عباس موسوی، امیاسر، فعالیتهای مذهبی برای زنان را در لبنان آغاز و اولین مدرسۀ علمیۀ بانوانِ لبنان با نام «حوزۀ علمیۀ سیده زهرا» را در بعلبک تأسیس کرد. تأسیس این مدرسه، نقطۀ عطف ورود زنان شیعۀ لبنانی به فعالیتهای علمی و اجتماعی بود و باورهای غلط سنتی را درهم شکست. امیاسر بهطور مرتب برای تبلیغ مذهبی به روستاهای بعلبک میرفت. یکی از نزدیکان این خانواده روایت میکند خیلی وقتها که امیاسر به تبلیغ میرفت، سید عباس غذای خانواده را میپخت و با خوشحالی میگفت: «این غذا برای من ارزش بسیاری دارد؛ زیرا همسرم در این زمان، مشغول تبلیغ و آموزش زنان لبنانی است.»
🟢متن بالا برشیست از یادداشت خانم معصومه رامهرمزی بر زندگی سیده سهام موسوی؛ بانوی مقاومت لبنان
#بدون_مرز
#لبنان
#مقاومت
#حزب_الله
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢و مرگی که میان آنان فاصله نینداخت!
قسمت دوم
🔹پس از تهاجم ارتش رژیم صهیونیستی به لبنان در سال ۱۳۶۱ شمسی، امیاسر در کنار همسرش به فعالیت در حزبالله مشغول شد و از فعالیتهایی همچون شستوشوی لباس رزمندگان و جمعآوری کمکهای مالی برای حزبالله و تأمین نیازهای خانوادههای شهدا کم نمیگذاشت. یاسر موسوی، فرزند ارشد سید عباس موسوی، روزی را بهیاد میآورَد که یکی از همسران شهدا نزد مادرش میآید و از او کمک میخواهد. به امیاسر میگوید: «زمستان است و هوا سرد. فرشی در خانه ندارم. آنقدر در مضیقه هستم که حتی قطرهای نفت برای گرمکردن در خانه پیدا نمیشود. فرزندانم سر بر زمین سرد میگذارند. با این شرایط چه کنم؟» امیاسر با شنیدن این حرف بهقدری شرمنده میشود که بدون هیچ سخنی، دو تختهفرشِ خانهاش را به او میبخشد. هنگامی که سید عباس به خانه بازمیگردد و از جریان مطلع میشود، از شادمانیِ داشتن همسری چنین مؤمن و بخشنده، او را در آغوش میگیرد و میبوسد و خدا را شکر میکند.
🔹سال ۱۹۹۱ شورای حزبالله طی جلسهای، سید عباس موسوی را بهعنوان دبیرکل و رهبر مقاومت انتخاب کرد. یاسر لحظهای را بهیاد میآورد که خبرِ این انتخاب به مادرش میرسد. او بهجای اینکه از پیشرفت شوهرش خوشحال شود، شروع به گریه میکند؛ چراکه «در این منصب، اسرائیل بهشدت درصدد ترورکردن سید عباس خواهد بود». امیاسر در همان لحظه از خدا میخواهد که اگر چنین تقدیری را رقم زد، او نیز بههمراه همسرش بهشهادت برسد و مرگ بین آنها فاصله نیندازد. فرزندان سید عباس موسوی روزهایی را بهیاد میآورند که پدر با لباس خونین و سفیدکزده از عرق، از منطقۀ عملیاتی به خانه بازمیگشت و مادر، پدر را بهمحض ورود به خانه در آغوش میگرفت و میبوسید.
🔹امیاسر به فرزندانش تأکید داشت که دبیرکلی حزبالله، خدمتگزاری تماموقت به مسلمین است. پس از آنکه سید عباس موسوی دبیرکل حزبالله شد، برنامهریزی کرد که در کنار جهاد نظامی و مقاومت، خدمات اجتماعی به جامعه ارائه کند. در کنار همراهی با مجاهدین در جبهههای جنگ، با زندگی روزمرۀ مردم همراه شود و به امور اجتماعی و نیازهای آنان رسیدگی کند. او اصرار داشت که به مناطق مسکونی برود، بهطور مستقیم در جریان نیازها و مشکلات مردم قرار بگیرد. شعار سید عباس این بود: «با مژههای چشممان به مردم خدمت میکنیم.» او هر پنجشنبه درِ خانهاش را باز میکرد تا با استقبال از مردم، مشکلاتشان را بشنود و کمکحالشان باشد.
🔹امیاسر نه بهعنوان همسر که بهعنوان یکی از یاران او برای رسیدن به این اهداف او را یاری میکرد. امیاسر به زنان لبنانی آموخت که با سادهزیستی و قناعت، مازاد بر نیاز خود را به جبهۀ مقاومت هدیه کنند. او قبل از سایر زنان، گردنبند طلای باارزش خود را داوطلبانه وقف مقاومت کرد. پایان زندگیای اینچنین عاشقانه، جز با سرنوشت و پایانی همدلانه و همراهانه تعریف نمیشود: «روز شانزدهم فوریۀ۱۹۹۲، مصادف با ۲۷ بهمن ۱۳۷۰، زمانی که سید عباس موسوی و همسرش امیاسر و فرزند خردسالشان حسین برای شرکت در سالگرد شهادت شیخ راغب حرب به روستای جبشیت رفته بودند، در راه بازگشت، خودروی آنها هدف حملۀ هلیکوپترهای اسرائیل قرار گرفت و هر سه آنان بهشهادت رسیدند!» فرزندان سید عباس و سیده سهام بهخوبی بهخاطر دارند که پدرشان همیشه در پاسخ به کسانی که از ترورشدن او ابراز نگرانی میکردند، میگفت: «تا زمانی که امیاسر در کنارِ من نباشد، من بهشهادت نخواهم رسید!» گویی میان این دو عهدی بوده است که بهشهادت نرسند جز آن هنگام که این توفیق برای هردوی آنان فراهم باشد تا زندگی عاشقانۀ خود را در سرای باقی ادامه دهند.
🟢متن بالا برشیست از یادداشت خانم معصومه رامهرمزی بر زندگی سیده سهام موسوی؛ بانوی مقاومت لبنان
🔗لینک مطلب:
ibna.ir/x6szY
#بدون_مرز
#لبنان
#مقاومت
#حزب_الله
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢زنی از سرزمین جنگ و خون
🔹«عایده» کتابی از محبوبه سادات رضوینیا و روایتگر قابی از مقاومت زنان لبنانی است. عایده یک روایت مادرانه است؛ روایتی آغشته به اشک و غرور. داستان زندگی زنی که از بدو تولد در جنگ و ستیز با دشمن بوده و در نهایت فرزندش در راه حفاظت از میهن شهید میشود. «عایده سرور»، مادر شهید علی عباس اسماعیل، از رزمندگان حزبالله لبنان، در کتابی به همین نام زندگی خود را از کودکی تا زمان مادر شدن و به شهادت رسیدن فرزندش تعریف میکند. عایده از کودکی جسور و متفاوت است. او به میل و اراده خود در راه دین و ایمان قدم میگذارد و با همت کودکانهاش به کنکاش در مفاهیم دینی و الهی میپردازد. او از کودکی شاهد جنگهای متعددی در سرزمینش بوده و دشمن را به چشم خود دیده است. در روایتی از کودکیاش از رودررویی با آنها سخن میگوید؛ از اینکه مقابل چشم غاصبان خاکش ایستاده و تنفر و بیزاریاش را بیان کرده است.
🔹عایده شاهد رفتن جوانان بسیاری بوده که برای پاسداری از خاکی که نامش وطن است، جان خود را از دست دادهاند و جوانیشان را در این راه گذاشتهاند. برای همین نه تنها خودش که تمام اطرافیان خود را نیز مجبور و وادار میکند در این راه فعال باشند. شجاعت و جسارت این زن لبنانی از روایتها و بخشهای انتخاب شده زندگیاش گویاست. او فعالیت در حزب مقاومت را به میل خودش انتخاب کرده است. زن داستان، حتی در انتخاب همسر هم شجاعانه رفتار میکند و با مردی که جزو مقاومت حزبالله است ازدواج میکند تا همواره در کنار مردمانی که جانشان را برای حفظ وطن گذاشتهاند حضور داشته باشد. ازدواج عایده با عباس اسماعیل، مردی که در جبهه مقاومت فعالیت دارد، دنیای عایده را پربارتر و هدفش را پررنگتر میکند. شهید علی عباس اسماعیل، دومین فرزند او است؛ فرزندی که بر خلاف برادر بزرگتر، شیطنت و جسارتهای خودش را دارد.
🔹این شهید لبنانی گویا از بدو تولد هدف و آینده خود را میدانسته است. او از همان دوران طفولیت برای پیوستن به جبهه مقاومت و پاسداری از میهن، شور و اشتیاقش را نشان میدهد و در سن هفده سالگی راه انتخاب شدهاش را با خون گرم و معطرش تا ابد گلگون میسازد. بیشک عطری که پس از شهادت این نوجوان لبنانی از خونش برخاسته و شامه حاضران در صحنه را نوازش داده، به انس با قرآن و شنیدن سورههایی که مادر در زمان پرورش او در بطنش دل به آنها میسپرده، مرتبط است. شخصیت اصلی کتاب، قصهگوی خوبی است. میداند چطور و چگونه برشهای اصلی زندگیاش را در اختیار مخاطبش بگذارد. راوی با حافظه شفاهی و قویاش، توانسته با روایتهایی از پسر شهیدش، شخصیت واقعی او را به مخاطب معرفی کند. پسر بذلهگو و پرانرژیای که در سن کم، زندگی را خوب فهمید و مهمتر از همه، آن را خوب زیست؛ شهیدی که مخاطب دوست دارد بیشتر از چیزهایی که در کتاب ذکر شده، از او بشنود و بداند.
🔹کتاب «عایده» به قلم محبوبه سادات رضوینیا که به همت انتشارات مهر روانه کتابفروشیها شده، نه تنها داستان زندگی عایده و فرزندانش، بلکه داستان یک کشور است. نویسنده با ریز شدن به جزئیات زندگی شخصیت اصلی و دیدن رسم و رسوم مردمانش، به خوبی از پس نشان دادن محیط زیسته عایده برآمده است. مخاطب به خوبی با سنت و خلقوخو و منش، همینطور خوراکیهای لبنان آشنا میشود و بوی خوش این کشورِ همیشه در جنگ را استشمام میکند. کتاب «عایده» را باید خواند، نه فقط به خاطر اینکه مادر یک شهید است. این کتاب را به خاطر تمام مردم لبنان باید خواند. برای جنگیدن و شکستناپذیر بودنشان. عایده نه تنها مادر شهید علی عباس اسماعیل، بلکه نماینده تمام مادران سرزمینش است؛ مادرانی که در جنگ و سختی فرزندان خود را بزرگ میکنند و در نهایت فروتنی و سخاوت در راه پاسداری از حد و مرزشان، آنها را به جبهههای جنگ میسپارند.
🟢متن بالا برشیست از یادداشت فاطمه رهبر بر کتاب «عایده» در روزنامه ایران
📚کتاب: عایده
✍نویسنده: محبوبه سادات رضوینیا
🔘ناشر: سوره مهر
🔳کاری از: دفتر هنر و ادبیات بیداری حوزه هنری
🔗لینک مطلب:
https://irannewspaper.ir/8608/16
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#حزب_الله
#مقاومت
#لبنان
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢دیگر شهادت به من حرام شد!
🔹هیچکدام از کسانی که توی خانه بودند؛ نمیدانستند درست روز بعد از شهادت علی، وقتی هنوز جنازهاش نیامده بود، محمدعلی برای اینکه دیگر نمیتوانست به جبهه برود، چقدر از ناراحتی گریه کرده بود. طبق قانون حزبالله تکفرزندها یا تکپسرها به جبهه اعزام نمیشدند؛ مگر اینکه رضایتنامهٔ رسمی از طرف خانوادهشان داشتند. آن روز وقتی عباس از محمدعلی پرسید: «پسرم، چرا گریه میکنی؟» گفت: «دیگر شهادت به من حرام شد!» من گفتم: «پسرم، فردا یک برگهٔ رضایتنامه از مسئولت بگیر.» وقتی برگه را آورد، روی آن نوشتم: «انی موافقة لذهاب ولدی محمدعلی الی سوریة.» (با رفتن پسرم محمدعلی به سوریه موافقم.) و امضا کردم. عباس گفت: «جنازهٔ علی هنوز برنگشته!» گفتم: «مگر سیدحسن نصرالله نمیگوید هرجا لازم است، عباس هستیم؟ بعدش هم جز آن چیزی که خدا نوشته، نصیبمان نمیشود.»
🔹عباس صدمهٔ روحی زیادی خورده و از نظر روانی واقعاً به هم ریخته بود. تا یک سال روی تخت علی میخوابید و هروقت بالکن میرفتیم، صندلی خالی علی را روبهروی خودش میگذاشت و گریه میکرد. عباس دل نازکی داشت و علی این را میدانست. وقتی سوریه بود، پای تلفن به من میگفت: «به بابا نگویی اینجا دارند ما را بمباران میکنند!» توی دوره هم اگر از چیزی ناراحت بود، باز تأکید میکرد: «عایده، بابا نفهمد ها!» خود محمدعلی هم مدام اشک میریخت و میگفت: «مامان، این فاصله تولد تا شهید شدن علی انگار یک مهمانی بود که داداشم آمد پیش ما و با عجله هم رفت. من نتوانستم فرصت زیادی همراهش باشم. بهش غبطه میخورم. امیدوارم خدا مرا از شهادت محروم نکند.»
🔶پ.ن: محمدعلی، فرزند اول عایده سرور، در ایام جنگ در جنوب لبنان به شهادت رسید. بیش از یک ماه بود که خانوادهاش از او خبر نداشتند. چند روز پس از آتشبس جنگ میان حزبالله لبنان و اسرائیل، خبر شهادت ایشان به اطلاع خانوادهاش رسید. فرزند دوم عایده سرور، علی عباس اسماعیل نیز سال ۹۴ در سوریه به دست تکفیریها به شهادت رسید.
🟢متن بالا برشیست از کتاب «عایده»؛ روایتی از مادر شهید علی عباس اسماعیل از شهدای حزبالله لبنان
📚کتاب: عایده
✍نویسنده: محبوبه سادات رضوینیا
🔘ناشر: سوره مهر
🔳 کاری از: دفتر هنر و ادبیات بیداری حوزه هنری
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#سید_حسن_نصرالله
#مقاومت
#سوریه
#لبنان
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz