صبح که سید داشت میرفت سر کارش(به عبارت درستتر سر خدمت)، یهو تو لحظه آخر برگشت بهم گفت:« تو که از صبح تا شب اینهمه کار خوب انجام میدی خب نیت کن برا رضای خدا انجام میدم.» و بعد رفت.
من اما تو عالم خودم موندم؛ واقعا کدوم یکی از کارایی که در طول روز انجام میدم رو خالص کردم برا خدا. در بهترین حالت گفتم برا رضایت بنده خدا؛ و گرنه عموما برای رضایت خودم بوده، برا دل خودم.
چجوری میشه خالص شد؟!
چجوری میشه فقط برا رضایت خدا کار کرد؟!
همینکه نیت کنی و بگی کافیه؟!
نَمیدانم.
پ.ن: دارم دکور طراحی میکنم و منتظرم آفتاب بیاد بالا برا عکاسی محصولمون و فکرم مشغول حرف سیده.
✨کلام نور
«رَبّ» یعنی مالکِ مدبر.
مالکی که امری تحت مالکیتش قرار داره رو تدبیر میکنه؛ به یک معنی مالک(مالکیومالدین) در معنی رَبّ خوابیده و نمیتونه جدا ازش باشه.
از قرائتهای مختلفی که از مالک شده، و جزییات تفاوتهاشون و اینکه کدوم قرائت درستتره میگذرم.(بعضی قرائت میکنند مالک یوم الدین که از مِلک میاد به معنی صاحب اختیار، بعضی قرائت میکنند مَلِک یوم الدین که از مُلک میاد به معنی پادشاه، فرمانروا)
چرا میگذرم؟!
چون بعد از یک ساعت مطالعه متوجه شدم دونستنش تفاوتی ایجاد نمیکنه و اختلاف مهمی نیست :)))
بیشتر میخوام درباره مالکیت صحبت کنم.
مالکیت دو نوعه:
🔸مالکیت حقیقی
🔹مالکیت اعتباری
🔸مالکیت حقیقی این شکلیه که مثلا وقتی میگید مالک چیزی هستید که وجود و هستی اون چیز قائم به هستی و وجود شما باشه و جدا و مستقل از شما نباشه. یعنی اگر شما باشید میتونید در اون تصرف کنید، اگر نباشید حتی دیگری هم دیگه نمیتونه ازش استفاده کنه.
همچنین میتونید طبق دلخواه خودتون در اون تصرف داشته باشید و کنترلش کنید.
🔹مالکیت اعتباری به این شکل نیست. یعنی وجودش بستگی به وجود شما نداره. مثلا خونه شما یا ماشین شما درسته که تحت مالکیت شماست ولی این یک مالکیت اعتباریه یعنی بعد از فروششون یا حتی بعد از مرگتون اون ها هنوز وجود دارند و قابل استفادهاند.
⁉️خُب من یه سوال دارم ازتون.
با توجه به تعاریفی که گفتم، بنظر شما اعضا و جوارح بدنتون مثل چشم، بینی، گوش و یا قوای بدنتون مثل بینایی، شنوایی، لامسه جزو کدوم قسمت از مالکیت هستند؟! اون ها تحت مالکیت حقیقی شما هستند یا تحت مالکیت اعتباریتون؟!
#تفسیر_قرآن
#مکتوبات
📚 تفسیر المیزان| علامه طباطبایی
مترجم: سید محمدباقر موسوی همدانی
این موضوع از این نظر برام جالب بود چون تو کتاب تفسیر المیزان، علامه طباطبایی عنوان کردند که در این مثالها(اعضای بدن) مالکیت حقیقی است. چون وجودشان قائم به وجود ماست، اگر ما نباشيم چشم و گوش ما جداى از وجود ما هستى جداگانهای ندارند.
اما مثلا آیتالله خامنهای در تفسیرشون از این آیه گفتند که این مالکیت نمیتونه حقیقی باشه چون مثلا انسان هنگام بیماری، پیری، زوال هیچ تسلط و کنترلی بر اعضای بدنش نداره. پس این مالکیت هم اعتباریه.
✨ حدیث خوانی
تو حکمت چهاردهم نهجالبلاغه امام علی علیهالسلام میگه«کسی رو که نزدیکانش واگذارند، بیگانه اون رو پذیرا میشه».
شاید اولین تفسیری که از این عبارت میاد توی ذهن آدم اینه که اگر نزدیکان و بستگان از نیروهای هم استفاده نکنند و نسبت به هم بیاعتنا باشند و هم رو حمایت نکنند؛ قطعا غریبهها از این فرصت استفاده کرده و از وجود اونها بهره میگیرند.
که خب دُرست هم هست؛ مثال واضحش جوونهای کشورمون که به دلایل مختلف مهاجرت کردند و نیرو و بهرهشون رو برای کشور غریبهای دارند صرف میکنند.
ولی...
شاید بشه تفسیری دیگهای هم از این عبارت داشت، تفسیری که زاویه دید متفاوتی داره. تفسیری که جملهی دیگهای از امام علی علیهالسلام و مشابه آن از امام صادق علیهالسلام نقل شده، رو یادآوری میکنه:«کُنْ لِمَا لاَ تَرْجُو أَرْجَی مِنْکَ لِمَا تَرْجُو؛ نسبت به آنچه امیدی به آن نداری از آنچه امید به آن داری امیدوارتر باش.»
جمله عجیبیه!
دل آدم یه جوری میشه...
بعد این عبارت میاد مثال میزنه میگه حضرت موسی به این امید رفت که برای خانوادهش آتش بیاره ولی پیامبر برگشت، میگه ملکه سبا به قصد جنگ رفت پیش حضرت سلیمان ولی اون بود که اسلام اورد، میگه جادوگران فرعون به امید پاداش اومده بودند و میخواستند قدرت و نیروی فرعون رو با سحر و جادو تقویت کنند ولی تهش به خدا ایمان آوردند.
میخواد بگه عزیز دل امیدت به کیه؟!
امیدت به کجاست؟!
وقتی توی ادارهای کارمون گیره اونقدری که امیدمون به آبدارچی اون اداره هست به خدا هست؟! وقتی میخوایم یه جایی استخدام بشیم کلی خودمون رو خم و راست میکنیم، لبخندهای زورکی میزنیم و هزار دری وری رو تحمل میکنیم غافل از اینکه خدا سفره رزقمون رو اصلا جای دیگه ای پهن کرده.
گاهی امید توی ناامیدیه.
گاهی باید ناامید بشیم تا کارمون درست بشه! گاهی باید از هرآنچه که بهش امید داریم، ناامید بشیم تا اونی که باید گره زندگیمون رو باز کنه؛ گرهی که بقیه میخواستن با دندون برامون باز کنند و بدتر کورترش میکردن!
این ویدیو رو چند روز پیش دیدم
عجیب بود برام.
هنوزم عجیبه.
هنوزم وقتی میشنوم با تکتک جملاتش میشکنم. تکون میخورم. دلم میلرزه...
ذهنم درگیرشه.
نمیدونم چرا ولی آشفتهام.
قصه حر قصه عجیبیه آخه!
این آدم کی بود؟! چی بود؟!
به قول حاج آقا عالی این آدم جاش قعر جهنم بود.
کم کاری نکرده بود که؟! راه رو بر ولی خدا، حجت خدا بسته بود! ترس و وحشت به دل اهل بیت امام حسین انداخته بود! آب رو بند آورده بود! با امام اعلان جنگ کرده بود.اینا کم کاریه؟! یکی از اینا واسه اینکه بدبخت دوعالم باشی کافیه.
اما چیشد؟!
چیشد که قصه عوض شد؟!
چیشد آدمی که جاش قعر جهنم بود یهو سر از بهشت برین دراورد؟! مگه چی داشت؟! چه گوهری تو وجودش بود که امام حسین دیدش؟! چه دارایی داشت که امام حیفش اومد؟!
امام معصوم بیخودی حرف نمیزنه. بیخودی کاری نمیکنه.
شاید واقعا فردای قیامت که پردهها کنار رفت، ببینیم امام حسین یک شب جنگ رو عقب انداخت تا حر برسه، تا آماده بشه، آماده برای بهشتی شدن!
امام معصوم بیخودی حرف نمیزنه. بیخودی کاری نمیکنه.
اینکه در رویارویی با حر بهش میگه «مادرت به عزایت بنشیند!» فقط یه نفرین ساده نمیتونه باشه. خوب نگاه کنی میبینی این جمله بیشتر شبیه یه تلنگره. یه تکون، یه سیلی محکم برای اینکه از خواب بپری.
حالا جواب حر چی بود...؟!
خیلی مهمه که نتونی چشمت روی حقیقت ببندی!
خیلی مهمه که حتی دربرابر دشمنت هم نتونی حقیقت رو زیر پات له کنی!
حر نتونست!
نتونست چشماش رو روی پاکی و خوبی مادر اباعبدالله ببنده و دهنش رو باز کنه. به جاش گفت اگه هرکسی جز تو بود میدونستم چی باید بگم ولی چیکار کنم که جز خوبی چیزی از مادرت نشنیدم.
عجیبه!
نیست؟!
یه آدم چقدر میتونه حر باشه!
چقدر میتونه در کمال آزادگی حرف بزنه!
همین الان ما یکم با حکومت مشکل دار شدیم داریم کل امام حسین و واقعه کربلا رو زیر سوال میبریم. داریم روی عظیمترین مصیبت در طول تاریخ بشریت چشم میبینیم.
چرا؟!
امام حسین رو داریم با چی معامله میکنیم؟!
امام حسینی که دست آدم رو از قهر جهنم میگیره و نجات میده رو داریم به چی میفروشیم؟!
قصه حر به اینجا ختم نمیشه. بنظرم دونستن حقیقت فقط یه طرف قضیهست. خیلی از آدما تو واقعه کربلا به درستی و پاکی و خوبی امام حسین و خاندانش معترف بودن اما حر نشدن. یه چیز دیگه باید باشه که حر رو از صف این آدما جدا کرد. یه چیز دیگه که باعث حرکتش شد. باعث حریّش از بند دنیا.
یه دارایی نه یه دانایی!
چه دارایی؟!
نمیدونم.
و همین ندونستنه که آشفتهام کرده!
همینه که دلم رو میلرزونه!
میترسونه!
خمسِ چی؟!
چند روز از سر رسید سال مالی سید میگذشت و ما هنوز خمسی که برامون مشخص شده بود رو پرداخت نکرده بودیم. واقعیت این بود که خودمون خمس رو محاسبه کردیم و انگار هر دو نسبت به نتیجه بدست اومده دلچرکین بودیم. اینجوری که هم انتظار این حد از خمس رو نداشتیم هم شک داشتیم که نکنه بیشتر از این باشه.
از طرفی از کنار گوشه هی صدا میومد که بابا شما که خمس ندارید، شما که سر خونه زندگیتون نرفتید، شما که دارید پول جمع میکنید برا خونه و ماشین و اسباب زندگیتون چرا میخواید خمس بدید؛ و خب اعتراف میکنم که بدم نمیومدم اینحرفا رو باور کنم.
چند روزی با فراموشیهای سهوی و عمدیِ من و سید گذشت.
تا اینکه یه بنده خدایی برای خمس یه نکته ای به من گفت و تاکید کرد حتما بریم و بابت این موضوع از مرجعمون سوال کنیم. سید بیخبر از این مکالمه، دل رو زده بود به دریا و همون روز بخشی از پول خمس رو پرداخت کرده بود. وقتی متوجه شد، قرار شد برای مابقیش بریم سوال کنیم.
دیروز رفتیم دفتر مرجعمون و خیلی مودب شروع کردیم به توضیح دادن درآمدها و سرمایهمون. وقتی تموم شد حاج آقایی که روبهرومون نشسته بود با یک لبخند گفت: شما امسال معاف از خمس هستید!
علتش چی بود؟!
وام ازدواج.
ما هردو وام ازدواج گرفته بودیم و فقط هفت قسط از اقساط وام رو پرداخت کرده بودیم. این یعنی به اندازه 113 قسط به بانک بدهکار بودیم از اونجایی که مجموع سرمایه و درآمدهامون کمتر از مقدار بدهیهامون بود، پس عملا سرمایهای نداشتیم که بخوایم خمسش رو حساب کنیم. این معافیت هم تا زمانی که بدهیهامون بیشتر از سرمایهمون باشه ادامه پیدا میکنه. درباره اون مقداری که پرداخت کرده بودیم هم گفت برای سالهای آیندهتون در نظر گرفته میشه.
وقتی از دفتر خارج میشدیم هر دو احساس سبکی میکردیم، نمیگفتیم بهم هاا ولی کاملا تو رفتارمون مشهود بود. انگار که از یک امتحان با نمره قبولی خارج شده بودیم، انگار که خودمون به خودمون اجازه نداده بودیم که خودمون رو گول بزنیم و این حس خوبی داشت. حس آگاهی، حس هوشیاری، حس اینکه حواسمون به خط قرمزهای خدامون هست. خدا هم قربونش برم خوب بهمون حال داد. آخه فکر کن این قوانینی که خدا برام مشخص کرده چقدر درسته که مو برای درزش نمیره؛ اول از همه میگه همه مالت رو نمیخوام، یک پنجمش رو میخوام، یک پنجم همهاش رو هم نه، یک پنجم مازادش رو منظورمه، یک پنجم پساندازت، نمیگه از شکم زن و بچه بگیر خمس بده به بقیه، میگه اونی که اضافه داری، تازه حواسش به بقیه هم هست، میگه اگه احدی ازت طلب داره، اولویتت باید اون باشه، وقتی پرداخت کردی حالا اگه چیزی مونده یک پنجماش رو برای من بده، برای رضایت من...
امروز به موجودی حسابمون نگاه میکردم و در کمال تعجب دیدم تو کمتر از یک هفته اون مقداری که سید به عنوان بخشی از خمسمون پرداخت کرده بود توی حسابمونه :))
همینه که میگن کارات رو بخاطر خدا بکن و مطمعن باش بهترینها رقم میخوره چون خدا هیچوقت زیر دِین بندههاش نمیمونه.
چجوری کمکی؟!
خدا تو قرآنش میگه «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَكُم مَّوَدَّةً...»
میگه اومدم براتون یک زوج، یک جفت یک همسر براتون قرار دادم از جنس خودتون، عین خودتون. (حتی من اینجا رو فک میکنم میشه اینجوری که خدا برای تک تک مون یک جفت در کره زمین قرار داده. گاهی خودمون با لجبازیمون، با منم منم هامون، با اشتباهاتمون از جفتی که خدا برامون قرار داده خودمون رو دور میکنیم و با کس دیگه ای جفت میشیم. حس میکنم حتی افرادی که با یک نفر حس خوشبختی ندارند و بعد با کس دیگهای احساس خوشبختی میکنند هم همین قضیه باشه که اصلا شاید اولی جفت اون ها نبوده؛ چوم!) خلاصه که خدا برا هر کدوم از ماها یک جفت خلق کرده که میتونیم باهاش آرامش داشته باشیم و از این عجیبتر و قشنگ تر اینکه خودش میگه این منم که مسئول قرار دادن عشق بینتونم. این منم که بینتون مودت میذارم. اگه علاقهای هم بهم دارید از خواست منه. اگه خودت رو هم تیکه پاره کنی ولی من نخوام مهر و محبتی بین تو و اونی جفتته، یا فکر میکنی جفتته به وجود نمیاد.
خُب حالا شما فرض کن با این اوصاف اگه این وسط خودت رو همه کاره بدونی با عقل ناقص خودت بخوای رابطهات رو پیش ببری دیگه چیزی جز یک رابطه خراب باقی میمونه؟!
من حسش کردم.
تو رابطه مون با سید بارها حس کردم.
دقیقا همون وقتهایی رابطهمون سست میشد که حرفامون، حرکتهامون، رفتارمون بوی خودمون رو میگرفت.
اشتباه نکنید از فداکاری یا از خودگذشتگی حرف نمیزنم، که در نوع خودش ویژگیهای فوقالعادهایه.
من دارم از یه چیز بزرگتر حرف میزنم،
یه چیز واقعیتر.
دارم از یک فدا شدن حرف میزنم.
از یک رضاً به رضاک
از یک فقط بخاطر تو
از یک فقط بخاطر رضایت تو
از یک فدا شدن حقیقی
فدا شدن برای محبوب؟!
نه فدا شدن در راه خواست خدایی که محبوب رو به تو داد.
یعنی چی؟!
فقط همینقدر سر بسته بگم یعنی اونجایی که گفتم خدایا خودت کمک کن تا بخاطر تو فلان کار رو بتونم بکنم. درد شد عشق. یعنی اونجایی که سید بخاطر خدا نه بخاطر من کاری رو انجام داد نتیجهاش شد عشق. یعنی اونجایی که بخاطر خدا و با در نظر گرفتن خدا شروع کردیم صحبت کردن، دعوا شد عشق.
و خب باید اعتراف کنم نقطههای عطف رابطهمون، نقطههایی که رابطهمون رشد پیدا کرد و یک لول بالاتر رفت، دقیقا تو همین جاهاست :))
این کامنت رو زیر پست کانال یکی از دوستان دیدم.
خوندن کامنت باعث شد برم و چندین ساعت وقت بذارم تا ببینم قطعنامه چیه، تحریم چیه، تفاوتشون چیه، قطعنامههای ایران چیان؟ کی بودن؟ برای چی بودن؟ توی چه محیطی بودن؟
و خب خداروشاکرم
بابت فرصتی که برام فراهم شد تا دانستهها رو بیشتر کنم و مسئولانهتر انتخاب کنم.
در ادامه جوابی که بهشون دادم و یه خلاصه کوچیکی از دانستههام رو اینجا میذارم.
سلام وقتت بخیر
اول از همه ازت خیلی ممنونم که با چیزایی که نوشتی منو مجبور کردی برم تحقیق کنم و تا جایی که میتونم اطلاعاتم رو زیاد کنم تا بفهمم قضیه از چه قرار بوده :))
خب
ببین دوست عزیز چیزی که من متوجه شدم اول از همه در دوره ایشون سه تا قطعنامه نوشته شده و در دوره آقای لاریجانی هم سه تا قطعنامه که وقتی متنشون رو خوندم عملا در کل فقط دو الی سه تاش حاوی تحریم بود و بقیه قطعنامه ها یا اخطار بود یا تمدید قبلی. پس خیلی روی تعداد قطعنامهها نمیشه مانور داد.
حالا اینکه «هروقت رفته حرف زده قطعنامه صادر شده» رو نمیفهمم از کجا آوردی جز #جو_رسانهای چون من خیلی سعی کردم تاریخ دقیق مذاکرات و ارتباط با تاریخ قطعنامه ها رو پیدا کنم ولی نتونستم.
نکتهای که وجود داره اینه که چرا دوره لاریجانی قطعنامهها شروع شدن؟! چون قبل از ایشون که سرپرست تیم مذاکره کننده آقای روحانی بودن دوره آقای خاتمی طی مذاکراتشون توی خود ایران یه عهدنامه نوشتن (بیانیه سعدآباد) که طی اون توافق کرده بودن ایران دست از غنی سازی بکشه تا کی؟! تا وقتی که طرف مقابل که انگلیس، فرانسه و آلمان بودن به ایران اعتماد کنن!
حالا دوره احمدی نژاد این توافق بهم خورد و غنی سازی شروع شد واز اونور قطعنامهها هم شروع شد.
حالا چرا غنی سازی شروع شد رو میسپارم به خودت که ببینی چه نیازی بوده، صرفا برا اینکه گوشی دستت بیاد میگم یکی از نیازهای حیاتی برای درمان برخی بیماریها وابسته به غنی سازی بود و چقدر آدم به کمک داروهایی که ساخته شد نجات پیدا کردن.
حالا چرا بعد از اون توافق نمیشد؟! علتهای مختلفی داره که میشه منطقی یا غیرمنطقی بنظر برسه اما من توجهت رو به یکیش جلب میکنم. حتما ترورهای آخر 80 و اوایل دهه نود یادته؛ ترور دانشمندان هستهایمون اون دقیقا توی همون دوران مذاکرات آقای جلیلی بود دیگه و نکته حائز اهمیت این بود که یک ماه بعد از ترور مجید شهریاری جان ساورز رئیس سازمان اطلاعات انگلیس خودش اعلام کرده بود که برای متوقف کردن هستهای ایران دیپلماسی کافی نیست و نیاز به عملیات های اطلاعاتی و امنیتیه!
جالب تر از این اینه که چطوری داشمندای ما ترور شدن؟ با چیزی تحت عنوان پروتکل الحاقی، یک نوع نظارت عمیق که دسترسی زیادی به ناظر شورای امنیت میده. شورای امنیت یک نظارت پادمانی داره که یک نظارت معمولی روی روند کاره یه پروتکل الحاقی داره که سازو کارش اینجوریه که میگه دسترسی به اطلاعات هرجایی که من میگم مشکوکم نسبت بهش، و اینجوری اطلاعات دانشمندانی ما لو رفت. حالا کی این پروتکل تصویب شده بود؟! توی همون توافق آقای روحانی! ایشون کاملا داوطلبانه(یعنی ببین حتی بهش نگفتن بیا قبول کن، خودش گفته من قبول میکنم اینو) اومده. این پروتکل رو قبول کرده و به تصویب مجلس وقت رسیده. که از یه جایی به بعد دولت بعدی اجراییش نکرد.
حالا شما فکر کن تو فضایی که نیازت به غنیسازی از هیچ راه دیگهای برطرف نمیشه، دانشمندی کشورت رو جلوی چشمات ترور میکنن و هیچ جای دنیا بهش برنمیخوره و این اتفاق رو محکوم نمیکنه و یک اجبار به متوقف سازی هم وجود داره آیا مذاکره باید به سمت توافق پیش بره؟!
من نمیگم باید مذاکره میشد یا نه من فقط میخوام همه اون واقعیتهایی که وجود داشت رو ببینی و بعد قضاوت کنی. اینکه چهارتا رسانه بیان چهارتا حرف صدمنیهغاز بگن و من و تو بخونیم اسمش مطالعه نیست.
حالا این وسط بازم تشکر کنم ازت که صحبت باعث شد برم ببینم تحریمها چین؟ چند دسته هستن؟ از طرف کیان؟ ربطشون به قطعنامهها چیه؟
ببین دوست عزیز
اولا فقط بخشی از تحریمها به قطعنامه ها مربوط بوده و اکثرا تحریمهای تک جانبه هستن تحریمهایی که اتحادیه اروپا کرده، کنگره آمریکا کرده، رئیس جمهور آمریکا کرده، کشورهای دیگه کردن.
نکتهای که اینجا وجود داره اینه که اعداد خیلی محل بحث نیستن اینکه تحریم ها دوره جلیلی از 50 تا شده 500 تا خب بعد از اون شده 2500 تا. اینکه اهمیتی نداره
چیزی که وجود داره اینه که مثلا موقع برجام میگفتن تحریمها برداشته میشه و اینطوری مردم رو به سمت خودشون میکشیدن ولی چیزی که من متوجه شدم تقریبا امکان نداره بعضی از تحریمها برداشته بشه. همونطوری که دیدیم واقعا هم برداشته نشد. چرا؟!
ببین مذاکره ایران عملا سر قطعنامه ها بود و بله تحریمهایی که کشورها خاطر اون قطعنامهها کرده بودن برداشته شد اما یه سری تحریم ها مثلا اتحادیه اروپا هیچ ربطی به قضیه صطعنامهها نداشت. دلشون خواسته تحریم کنن و اینجوریه باید به تایید همه اعضا برسه تا تحریم برداشته بشه و میبینی که هروقت از طرف ایران پیگیری میشد که خب بردارید تحریمها رویه انقولتی میوردن و عقب مینداختن دست ایران میموند دو پوست گردو. درباره تحریمهای آمریکا که مهمترین و اثرگزارترین تحریمهاست و علتش هم روابط آمریکا با بقیه کشورهاست.
یعنی تحریمی که میکنه میگه هرکشوری که ارتباط پیدا کنه یا این تحریم اونم تحریم میکنم. درباره این تحریمها باید بگم بیشترشون تحریمهای کنگرهست و سختی قضیه هم اینه که فقط خود کنگره میتونه برداره و اون هم قاعدتا هیچوقت برداشته نمیشه چرا؟! چون تو کنگره همیشه دو نوع حزب وجود داره که یا هردو مخالف سرسخت ایرانن یا یکیشون علنا مخالفتش رو ابراز میکنه و اجازه لغو تحریمها رو نمیده، دیدیم دیگه سر ترامپ. یه سری تحریمها خم از طرف خود کاخ سفید آمریکا هست که معمولا اونها هم در راستای تحریمهای کنگره هستن و عمل میکنن و برای همین سخت لغو میشن.
پس عزیز دلم این شعار لغو تحریمها یا مذاکره برای لغو همه تحریمها خیلی واقعی نیست!!!
بله مذاکره میشه کرد ولی سر چی؟! سر منافع ملی، سر امتیازهای خودمون، سر حق و حقوق کشور خودمون به اندازه ای که این واقعیت مانع نشن.
بحث فیلتر شکن رو کردی
فقط خواستم بگم رئیس جمهور به تنهایی اصلا نمیتونه این کار رو بکنه و این هم دروغ محضه، مگه تلگرام و اینستا به دستور رئیس جمهورها فیلتر شدن که به دستور اونها از فیلتر در بیان!
یه شورا متشکل از یه عالمه آدم تصمیم میگیره نه یه نفر.
یه چیزی رو هم خواهرانه میگم بهت؛ تا کی میخوای از سر ترس تصمیم بگیری؟!
میان تو بوق و کرونا میکنن که فلانی لولوخرخرهست و اگر بدید فلان و بهمان میشه و آدمها مجبور میشن از سر ضعف و ذلت رای بدن. نه از سر تفکر و عقلانیت!
بله رقیبهراسی که استراتژی تبلیغ اما باهاش نمیشه سیاستگذاری کرد! بنظرت بس نیست از سر ترس تصمیم گرفتن؟! از سر نگرانی تصمیم گرفتن؟! از سر اینکه اگه فلانی بیاد فلان و بهمان میشه؟! ما از کجا میدونیم میشه؟! دیدیم که نشد!
دیدیم که گفتن آقای رئیسی بیاد توی پیادروها دیوار کشیده میشه، دیدیم که اومد و نشد و اصلا توی دوره ایشون زنها تونستن برن ورزشگاه درحالی که شعارش رو یه عده دیگه میدادن.
دوست عزیز من توی این جستوجوها عین واژههات رو توی خبرگزاریها میخوندم؛ واقعا بنظرت باید من و تو اجازه بدیم رسانه ما رو جهت بده و برامون تصمیم بگیره؟! واقعا آنقدر ضعیف توی تعقل و تفکر که بشینیم خودمون تحلیل کنیم و بررسی کنیم و خیلی بررسی کنیم و از همه جا بررسی کنیم و فکر کنیم و خیلی فک کنیم تا بتونیم به چیزی که دلمون باهاش راضیه برسیم؟!
اینجوری بنظرت لذت بخش تر نیست؟! اینکه خودمون با کلی اطلاعات بالا پایین کردن و قدرت تشخیص اینکه کدوم اطلاعات درسته و کدوم غلط و کدوم مهم و کدوم صرفا دهن پرکن با تشخیص اینها تصمیم بگیریم. اینجوری حتی اگر اشتباه هم کنیم از خودمون ناراحت نمیشیم چون همه زور مون رو زدیم و ناامید هم نمیشیم چون داریم یاد میگیریم که قوی بودن و درست تشخیص دادن چجوریه.
ببخشید طولانی شد :)✨
ولی من مجبور بودم مسئولیت خودم رو بردارم🍀