eitaa logo
بهشت بینش
5.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
190 فایل
ناشر آثار حجة الاسلام دکتر احمد لقمانی beheshtbinesh.ir کانال سروش http://splus.ir/beheshtbinesh کانال ایتا http://eitaa.com/beheshtbinesh کانال واتساپ https://chat.whatsapp.com/F7ZFLvAdn7r5XRnFM2oxtq مدیر فنی @alimahmoodzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 زندگی من و شما 🔻مردی غمزده و نومید از زندگی، از بالای یک ساختمان بیست طبقه خودش را به پایین پرتاب کرد. 🔹همینطور که داشت می کرد، از پنجره به داخل خانه ها نگاه می کرد. ▫️به دلخوشی های کوچک همسایه ها. به عشق های زیبا و آرام و بی صدا، ▫️به ظرافت انگشت های یک زن وقتی با قاشق قهوه را هم می زد، ▫️به جدیت یک مرد وقتی جدول روزنامه را حل می کرد و انگار اگر یک خانه جدول را پر نمی کرد او را می بردند دادگاه!، ▫️به لبخند زیبای یک کودک که آرام خوابیده بود، ▫️به چین های برجسته پیشانی پیرمردی که داشت از تلویزیون فوتبال نگاه می کرد و جوری فریاد می زد که انگار اگر تیم محبوبش پیروز می شد، او را دوباره به جوانی برمی گرداندند و ... 🔺سقوط می کرد و چیزهایی را می دید که هیچوقت توی آسانسور یا پله های آپارتمان ندیده بود. ▫️درست وقتی که به آسفالت خیابان خورد، انگار فهمید برای خارج شدن از زندگی انتخاب کرده است. ▫️در آن لحظه آخر حس کرد، ارزش زیستن را داشت اما دیگر دیر شده بود! 🔴 .... پیش از آنکه به آسفالت خیابان برسیم یادمان بیاید که همین کوچک ارزش زيستن دارد،ارزش و !!! 🦋ڪانال رسمے دکتر احمد لقمانے 🆔 @beheshtbinesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 زندگی من و شما 🔻مردی غمزده و نومید از زندگی، از بالای یک ساختمان بیست طبقه خودش را به پایین پرتاب کرد. 🔹همینطور که داشت می کرد، از پنجره به داخل خانه ها نگاه می کرد. ▫️به دلخوشی های کوچک همسایه ها. به عشق های زیبا و آرام و بی صدا، ▫️به ظرافت انگشت های یک زن وقتی با قاشق قهوه را هم می زد، ▫️به جدیت یک مرد وقتی جدول روزنامه را حل می کرد و انگار اگر یک خانه جدول را پر نمی کرد او را می بردند دادگاه!، ▫️به لبخند زیبای یک کودک که آرام خوابیده بود، ▫️به چین های برجسته پیشانی پیرمردی که داشت از تلویزیون فوتبال نگاه می کرد و جوری فریاد می زد که انگار اگر تیم محبوبش پیروز می شد، او را دوباره به جوانی برمی گرداندند و ... 🔺سقوط می کرد و چیزهایی را می دید که هیچوقت توی آسانسور یا پله های آپارتمان ندیده بود. ▫️درست وقتی که به آسفالت خیابان خورد، انگار فهمید برای خارج شدن از زندگی انتخاب کرده است. ▫️در آن لحظه آخر حس کرد، ارزش زیستن را داشت اما دیگر دیر شده بود! 🔴 .... پیش از آنکه به آسفالت خیابان برسیم یادمان بیاید که همین کوچک ارزش زيستن دارد،ارزش و !!! 🦋ڪانال رسمے دکتر احمد لقمانے 🆔 @beheshtbinesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 زندگی من و شما 🔻مردی غمزده و نومید از زندگی، از بالای یک ساختمان بیست طبقه خودش را به پایین پرتاب کرد. 🔹همینطور که داشت می کرد، از پنجره به داخل خانه ها نگاه می کرد. ▫️به دلخوشی های کوچک همسایه ها. به عشق های زیبا و آرام و بی صدا، ▫️به ظرافت انگشت های یک زن وقتی با قاشق قهوه را هم می زد، ▫️به جدیت یک مرد وقتی جدول روزنامه را حل می کرد و انگار اگر یک خانه جدول را پر نمی کرد او را می بردند دادگاه!، ▫️به لبخند زیبای یک کودک که آرام خوابیده بود، ▫️به چین های برجسته پیشانی پیرمردی که داشت از تلویزیون فوتبال نگاه می کرد و جوری فریاد می زد که انگار اگر تیم محبوبش پیروز می شد، او را دوباره به جوانی برمی گرداندند و ... 🔺سقوط می کرد و چیزهایی را می دید که هیچوقت توی آسانسور یا پله های آپارتمان ندیده بود. ▫️درست وقتی که به آسفالت خیابان خورد، انگار فهمید برای خارج شدن از زندگی انتخاب کرده است. ▫️در آن لحظه آخر حس کرد، ارزش زیستن را داشت اما دیگر دیر شده بود! 🔴 .... پیش از آنکه به آسفالت خیابان برسیم یادمان بیاید که همین کوچک ارزش زيستن دارد،ارزش و !!! 🦋ڪانال رسمے دکتر احمد لقمانے 🆔 @beheshtbinesh
هدایت شده از بهشت بینش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 زندگی من و شما 🔻مردی غمزده و نومید از زندگی، از بالای یک ساختمان بیست طبقه خودش را به پایین پرتاب کرد. 🔹همینطور که داشت می کرد، از پنجره به داخل خانه ها نگاه می کرد. ▫️به دلخوشی های کوچک همسایه ها. به عشق های زیبا و آرام و بی صدا، ▫️به ظرافت انگشت های یک زن وقتی با قاشق قهوه را هم می زد، ▫️به جدیت یک مرد وقتی جدول روزنامه را حل می کرد و انگار اگر یک خانه جدول را پر نمی کرد او را می بردند دادگاه!، ▫️به لبخند زیبای یک کودک که آرام خوابیده بود، ▫️به چین های برجسته پیشانی پیرمردی که داشت از تلویزیون فوتبال نگاه می کرد و جوری فریاد می زد که انگار اگر تیم محبوبش پیروز می شد، او را دوباره به جوانی برمی گرداندند و ... 🔺سقوط می کرد و چیزهایی را می دید که هیچوقت توی آسانسور یا پله های آپارتمان ندیده بود. ▫️درست وقتی که به آسفالت خیابان خورد، انگار فهمید برای خارج شدن از زندگی انتخاب کرده است. ▫️در آن لحظه آخر حس کرد، ارزش زیستن را داشت اما دیگر دیر شده بود! 🔴 .... پیش از آنکه به آسفالت خیابان برسیم یادمان بیاید که همین کوچک ارزش زيستن دارد،ارزش و !!! 🦋ڪانال رسمے دکتر احمد لقمانے 🆔 @beheshtbinesh
هدایت شده از بهشت بینش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 زندگی من و شما 🔻مردی غمزده و نومید از زندگی، از بالای یک ساختمان بیست طبقه خودش را به پایین پرتاب کرد. 🔹همینطور که داشت می کرد، از پنجره به داخل خانه ها نگاه می کرد. ▫️به دلخوشی های کوچک همسایه ها. به عشق های زیبا و آرام و بی صدا، ▫️به ظرافت انگشت های یک زن وقتی با قاشق قهوه را هم می زد، ▫️به جدیت یک مرد وقتی جدول روزنامه را حل می کرد و انگار اگر یک خانه جدول را پر نمی کرد او را می بردند دادگاه!، ▫️به لبخند زیبای یک کودک که آرام خوابیده بود، ▫️به چین های برجسته پیشانی پیرمردی که داشت از تلویزیون فوتبال نگاه می کرد و جوری فریاد می زد که انگار اگر تیم محبوبش پیروز می شد، او را دوباره به جوانی برمی گرداندند و ... 🔺سقوط می کرد و چیزهایی را می دید که هیچوقت توی آسانسور یا پله های آپارتمان ندیده بود. ▫️درست وقتی که به آسفالت خیابان خورد، انگار فهمید برای خارج شدن از زندگی انتخاب کرده است. ▫️در آن لحظه آخر حس کرد، ارزش زیستن را داشت اما دیگر دیر شده بود! 🔴 .... پیش از آنکه به آسفالت خیابان برسیم یادمان بیاید که همین کوچک ارزش زيستن دارد،ارزش و !!! 🦋ڪانال رسمے دکتر احمد لقمانے 🆔 @beheshtbinesh