#حدیث_عشق
🍃 پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله:
🌸توبه را (هیچوقت) به تأخیر مینداز
که لحظهی مرگ، بیخبر و ناگهانی میرسد...
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نکات تربیتی در قرآن
2⃣1⃣ تدرّج و گام به گام
✨یه مثال ساده:
💥هر انسانی در طول روز به مقداری آب نیاز داره تا آب مورد نیاز بدنش تأمین بشه👈خُب اگه یه نفر بیاد اون مقدار رو در یک مرتبه و یکجا بخوره چه اتفاقی میفته؟ 👈هم خودش منفجر میشه و هم بقیه روز رو کم میاره
پس راهکار چیه⁉️
👌بهترین راه این هستش که این 6لیوان رو بین ساعات مختلف روز تقسیم کنه و آروم آروم وارد بدن کنه تا هم تشنگی او در ساعات مختلف روز برطرف بشه و هم هیچگونه عوارضی پیش نیاد۸
💫در امر تربیت هم نباید این نکته رو فراموش کرد و باید بدونیم که نمیشه یک دفعه فرزند رو اصلاح و یا خراب کرد بلکه باید مقداری صبر داشته باشیم و تربیت رو آروم آروم جلو ببریم تا اون نکته قبلی که در مورد ظرفیت سنجی گفتیم رعایت بشه
🤔هیچ حواست هست چرا قرآن که کتاب تربیت هست در ۲۳سال نازل شد؟
💯دقیقا به خاطر همین چیزی که گفتم، چون نمیشه یه شبه یه نفر رو تربیت کرد و الّا تربیت که نمیشه هیچ، خراب هم میشه
وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النَّاسِ عَلَي مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِيلاً (اسراء/۱۰۶)
و قرآنى كه آن را بخش بخش كرديم تا آن را با تأنّى ودرنگ بر مردم بخوانى و آن را آنگونه كه بايد به تدريج نازل كرديم
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 #فایل_تصویری
👤 استاد #رائفی_پور
📝 جوانی دوره ای عجیب...
#قبل_از_ازدواج
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
#دختر_شینا #رمان #قسمت_پنجاه و دوم باد لای درخت ها افتاده بود. زوزه می کشید و برگ های باقیمانده را
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_پنجاه و سه
هنوز هم وقتی زنبیل قرمزی را می بینم، یاد آن زن و خاطرة آن روز می افتم.
هوا روز به روز سردتر می شد. برف های روی زمین یخ بسته بودند. جاده های روستایی کم رفت و آمد شده بودند و به همین خاطر دیگر کسی از قایش به همدان نمی آمد. در این بین، صاحب خانه خیلی هوایم را داشت. گاهی که برای خودشان چیزی می خرید، مقداری هم برای ما می آورد؛ اما من یا قبول نمی کردم، یا هر طور بود پولش را می دادم. دوست نداشتم دِینی به گردنم باشد. یا اینکه فکر کنند حالا که شوهرم نیست، به دیگران محتاجم. به همین خاطر بیشتر از توانم از خودم کار می کشیدم. سرما به چهل و دو سه درجه زیر صفر رسیده بود. نفت کافی برای گرم کردن خانه ها نبود. برای اینکه بچه ها سرما نخورند، توی خانه کاپشن و کلاه تنشان می کردم. یک روز صبح وقتی رفتم سراغ نفت، دیدم پیت تقریباً خالی شده. بچه ها خوابیده بودند. پیت های بیست لیتری نفت را برداشتم و رفتم شعبه نفت که سر خیابان بود و با خانة ما فاصله زیادی داشت. مردم جلوی مغازه صف کشیده بودند؛ پیت های نفت را با طناب به هم وصل کرده بودند؛ تا کسی نوبتش جا به جا نشود. پیت های نفتم را گذاشتم آخر صف و ایستادم. هنوز برای مغازه نفت نیامده بود. نیم ساعتی که ایستادم، سرما از نوک انگشت های پایم شروع کرد به بالا آمدن. طوری شد که دندان هایم به هم می خورد. دیدم این طور نمی شود. برگشتم خانه و تا می توانستم جوراب و ژاکت پوشیدم و برگشتم. بچه ها را گذاشته بودم خانه و کسی پیششان نبود تا ظهر چهار پنج دفعه تا خانه رفتم و برگشتم. بعدازظهر بود که نفت به شعبه آمد. یک ساعت بعد نوبتم شد. آن وقت ها توی شعبه های نفت چرخی هایی بودند که پیت های نفت مردم را تا در خانه ها می آوردند. شانس من هیچ کدام از چرخی ها نبودند. یکی از پیت ها را توی شعبه گذاشتم و آن یکی را با هزار مکافات دودستی بلند کردم و هنّ و هن کنان راه افتادم طرف خانه. اولش هر ده بیست قدم یک بار پیت نفت را زمین می گذاشتم و نفس تازه می کردم؛ اما آخرهای کار هر پنج قدم می ایستادم. انگشت هایم که بی حس شده بود را ماساژ می دادم و دستم را کاسه می کردم جلوی دهانم. ها می کردم تا گرم شوم. با چه مکافاتی اولین پیت نفت را بردم و زیر پله های طبقه اول گذاشتم. وقتی می خواستم بروم و پیت دومی را بیاورم، عزا گرفتم. پیت را که از شعبه بیرون آوردم، دیگر نه نفسی برایم مانده بود، نه رمقی. از سرما داشتم یخ می زدم؛ اما باید هر طور بود پیت نفت را به خانه می رساندم. از یک طرف حواسم پیش بچه ها بود و از طرف دیگر قدرت راه رفتن نداشتم. بالاخره با هر سختی بود، خودم را به خانه رساندم.
مکافات بعدی بالا بردن پیت های نفت بود. دلم نمی خواست صاحب خانه متوجه شود و بیاید کمکم. به همین خاطر آرام آرام و بی صدا پیت اولی را از پله ها بالا بردم و نیم ساعت بعد آمدم و پیت دومی را بردم. دیگر داشتم از هوش می رفتم. از خستگی افتادم وسط هال. خدیجه و معصومه با شادی از سر و کولم بالا می رفتند؛ اما آن قدر خسته بودم و دست و پا و کمرم درد می کرد، که نمی توانستم حتی به رویشان بخندم. خداخدا می کردم بچه ها بخوابند تا من هم استراحت بکنم؛ اما بچه ها گرسنه بودند و باید بلند می شدم، شام درست می کردم.
تقریباً هر روز وضعیت قرمز می شد. دو سه بار هواپیماهای عراقی دیوار صوتی شهر را شکستند که باعث وحشت مردم شد و شیشه های خیلی از خانه ها و مغازه ها شکست، همین که وضعیت قرمز می شد و صدای آژیر می آمد، خدیجه و معصومه با وحشت به طرفم می دویدند و توی بغلم قایم می شدند. تپه مصلّی رو به روی خانه ما بود و پدافندهای هوایی هم آنجا مستقر بودند، پدافندهای هوایی که شروع به کار می کردند، خانه ما می لرزید. گلوله ها که شلیک می شد، از آتشش خانه روشن می شد. صاحب خانه اصرار می کرد موقع وضعیت قرمز بچه ها را بردارم و بروم پایین؛ اما کار یک روز و دو روز نبود.
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
#حدیث_عشق
💠🔹پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله⇩
《إنَّ المؤمِنَ لَيَرى ذَنبَهُ كَأَنَّهُ تَحتَ صَخرَةٍ
يَخافُ أن تَقَعَ علَیْهِ وَالكافِرَ يَرى ذَنبَهُ
كأنّهُ ذُبابٌ مَرَّ عَلى أنفِهِ》
مؤمن گناه خود را چونان
تخته سنگ بزرگی بر بالای سرش میبیند
که میترسد به روی او بیفتد
و کافر گناه خویش را
مانند مگسی میبیند که
از جلوی بینیاش رد میشود
📚بحارالانوار، جلد۷۷، صفحه۷۷
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌱
🎥ڪلیپـی فـوق العـاده و قـابل تأمـل
بـا موضــ✍ــوع:
✔️ یــاران امــام زمــانـی...
🎤 خطیب #استاد_پناهیان
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
💥 با هر کسی رفت و آمد نکن!
#بوی_پیراهن_حسین علیهالسلام
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
#پندانه
#تفکر
🌸
✍ از بزرگی پرسیدند مردم در چه حالت شناخته میشوند؟ پاسخ داد:
1⃣ اقوام در هنگامِ غربت
2⃣ مرد در بیماریِ همسرش
3⃣ دوست در هنگامِ سختی
4⃣ زن در هنگامِ فقرِ شوهرش
5⃣ مؤمن در بلا و امتحانِ الهی
6⃣ فرزندان در پیریِ پدر و مادر
7⃣ برادر و خواهر در تقسیمِ ارث
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
📢فردا آخر ماه ذی الحجه هستش
📢نماز آخر این ماه👆👆
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
1_439804633.mp3
11.34M
🔳 #روضه استقبال #محرم
🌴محرم شد
🌴بازم تو کوچه مسلم تو تنها شد
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
#حدیث_عشق
✍پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله: برای شهادت حسین علیه السلام، حرارتی در دلهای مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمیشود.
⏳امروز دوشنبه
۱۸ مرداد ۱۴٠٠
۲۹ ذیالحجه ۱۴۴۲
۹ آگوست ۲۰۲۱
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
صبحتون حسینی💚
🍃⚘اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَيْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً
ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِيارَتِكُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن⚘🍃