فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید مجید بنی فاطمه -
مولودی خوانی روز مادر 💐
تقدیم به همه مادران .
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
سلام✋
روز میلاد سیده ی زنان عالمیان بر همه ی شما مبارک باشه🌸🍃
الهی که امروز بهترین هدایای مادی و معنوی رو از دست مادر شیعه بگیرید با عافیت .
💐
لطف می کنید هدیه به همه ی مادران آسمانی
و مادر من هم ۵ شاخه گل صلوات بفرستین😊
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
سلام مجدد✋
نظرتون چیه که
از امروز به همدیگه قول بدیم نون خونگی بپزیم ان شاءالله؛حداقل صبحانه هامون رو ☝️
اونهایی که موافق هستن پیام بدن اول
تا بعد ادامه میدیم سخن رو سر فرصت.
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
🌃 رمان شب #بدون_تو_هرگز 65 "برو دایسون" ⭕️ یکی از بچه ها موقع خوردنِ نهار ...رسماً من رو خطاب ق
🌠 رمان شب #بدون_تو_هرگز 66
"با پدرم حرف بزن"
💢 پشت سر هم زنگ می زد ...
توانِ جواب دادن نداشتم ...
🔹 اونقدر حالم بد بود که اصلاً مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم ... 📴
توی حالِ خودم نبودم ... دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد...
–چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... برو پی کارت...
👨⚕–در رو باز کن زینب ... من پشتِ درِ خونه ات هستم ... تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه...
🔷 –دارو خوردم ... اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان....
یهو گریه ام گرفت ... لحظاتی بود که با تمامِ وجود به مادرم احتیاج داشتم...😢 حتی بدون اینکه کاری بکنه ... وجودش برام آرامش بخش بود ... 💕
تب، تنهایی، غربت ... دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم... 😭
–دست از سرم بردار ... چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... اصلاً کی بهت اجازه داده، من رو با اسمِ کوچیک صدا کنی؟...
اشک می ریختم و سرش داد می زدم...
🔺–واقعاً ... داری گریه می کنی؟ ... من واقعاً بهت علاقه دارم... توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟...
✳️ پریدم توی حرفش...
–باشه ... واقعاً بهم علاقه داری؟ ... با پدرم حرف بزن ... این رسمِ ماست ...رضایتِ پدرم رو بگیری قبولت می کنم✔️
🔵 چند لحظه ساکت شد ... حسابی جا خورده بود...
–توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟...⁉️ 😳
🔸 آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم ... دیگه توانِ حرف زدن نداشتم... 😞
👨⚕–باشه ... شماره پدرت رو بده ... پدرت میتونه انگلیسی صحبت کنه؟ ... من فارسی بلد نیستم....
🌷–پدرم شهید شده ... تو هم که به خدا ... و این چیزها اعتقاد نداری ...
🔷 به زحمت، دوباره تمامِ قدرتم رو جمع کردم ... از اینجا برو ... برو...
و دیگه نفهمیدم چی شد ... از حال رفتم.....
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
🌠 رمان شب #بدون_تو_هرگز 66 "با پدرم حرف بزن" 💢 پشت سر هم زنگ می زد ... توانِ جواب دادن نداشتم
🎆 رمان شب #بدون_تو_هرگز 67
"۴۶ تماس بی پاسخ"
🔹 نزدیکِ نیمه شب بود که به حال اومدم ... سرگیجه ام قطع شده بود ... تبم هم خیلی پایین اومده بود ... امّا هنوز به شدت بی حس و جون بودم😞
از جا بلند شدم تا برم طبقه پایین و برای خودم یه سوپِ ساده درست کنم ... 🍜
🔸بلند که شدم ... دیدم تلفنم روی زمین افتاده ...
باورم نمی شد ... 10 تماسِ بی پاسخ از دکتر دایسون...‼️😳
💡با همون بی حس و حالی ... رفتم سمت پریز و چراغ رو روشن کردم ... تا چراغ رو روشن کردم صدای زنگِ در بلند شد
پتوی سبکی رو که روی شونه هام بود ... مثل چادر کشیدم روی سرم و از پله ها رفتم پایین ... از حال گذشتم و تا به درِ ورودی رسیدم ...🚪 انگار نصفِ جونم پریده بود...
🔷 در رو باز کردم ... باورم نمی شد ... یان دایسون پشتِ در بود... در حالی که ناراحتی توی صورتش موج می زد ... با حالتِ خاصی بهم نگاه کرد ...
اومد جلو و یه پلاستیکِ بزرگ رو گذاشت جلوی پام... 🛍
👨⚕–با پدرت حرف زدم ... گفت از صبح چیزی نخوردی ... مطمئن شو تا آخرش رو می خوری...
این رو گفت و بی معطلی رفت....
✳️ خم شدم از روی زمین برش داشتم و برگشتم داخل ... توش رو که نگاه کردم ... چند تا ظرفِ غذا بود...🍱
با یه کاغذ ... روش نوشته بود...
📃–از یه رستورانِ اسلامی گرفتم ... کلی گشتم تا پیداش کردم ... دیگه هیچ بهانه ای برای نخوردنش نداری...
نشستم روی مبل....ناخودآگاه خنده ام گرفت....☺️
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
سلام مجدد✋ نظرتون چیه که از امروز به همدیگه قول بدیم نون خونگی بپزیم ان شاءالله؛حداقل صبحانه هام
پخت نان خانگی👏👏
منتظر ارسال نظرات تون هستیم.
عزیزانی هم که انجام دادن یا انجام میدن تصویر شو برای ما بفرستن 😊
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
آموزش پخت نان خانگی در #کانال_بهشت_خانواده💞 @beheshtekhanevadeh14
لطف بفرمایید این پیام رو برا دوستان و اقوام فوروارد کنید
تا عصر طرز پخت نان رو تقدیم کنیم ان شاءالله
ساعت ۱۷
عزیزان
مرتبط بشین به این مجموعه ، که در وقت ما هم صرفه جویی بشه.☺️
@Nanekhooshe
یه کار علمی همین دقایقی پیش برام پیش اومده که تا یک دو روز خیلی نمی تونم آنلاین بشم
حالا چه بهتر برای شما ، که تمام وقت میتونید سوالاتتون رو راجع به پخت نان از ادمین مربوطه بپرسید .
راستی ، ولو شده چندین و چند مرتبه در ابتدا ، نون تون به دلخواه در نیومد ناامید نشید
و همچنان ادامه بدین تا موفق میشید .
منتظر تجارب زیباتون از پخت نان خانگی هستیم
بسم الله ❤️🌹🍃
#همراه_با_بهشتیان
شهید سید محمد علوی
✍️ غبطه
▫️پدر سید محمــد بیمارستان بستری شده بود. اونم وقتی میومد توی بیمارستان، نسخه بیماران رو میگرفت و میرفت داروخونه. وقتی بر میگشت توی دستش چند تا پلاستیک دارو بود. اونها رو میبـرد و میگذاشـت کنار تخـت مریـضها. هرچـه هـم صداش میزدند کـه بیاد پـول داروهـا رو ازشون بگیره، قبول نمیکـرد....از نگاه مریضها میشد فهمید که چه غبطهای مــیخورن بــه پدر و مادر سید محمــد، به خاطر داشتن چنین پسری...
📚 ستارگان حرم کریمه ۲۹، کتاب شهید سید محمد علوی
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
🎆 رمان شب #بدون_تو_هرگز 67 "۴۶ تماس بی پاسخ" 🔹 نزدیکِ نیمه شب بود که به حال اومدم ... سرگیجه ام
🎑 رمان شب #بدون_تو_هرگز 68
"احساست را نشان بده"
🏩 برگشتم بیمارستان ... باهام سرسنگین بود ... غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار ... حرف دیگه ای نمی زد...
⭕️ هر کدوم از بچه ها که بهم می رسید ... اولین چیزی که می پرسید این بود...
–با هم دعواتون شده؟ ... با هم قهر کردید؟...
❇️ تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم ... چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد ... و بالاخره سکوتِ دو ماهه اش رو شکست...
👨⚕ –واقعاً از پزشکی با سطحِ توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه....
🔹 –از شخصی مثل شما هم بعیده ... در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه....
👨⚕ –من چیزی رو که نمی بینم قبول نمی کنم...
🔸–پس چطور انتظار دارید ... من احساسِ شما رو قبول کنم؟... منم احساسِ شما رو نمی بینم...
🖱آسانسور ایستاد ... این رو گفتم و رفتم بیرون...
💢 تمام روز از شدتِ عصبانیت، صورتش سرخ بود... 😡 چنان بهم ریخته و عصبانی ... که احدی جرات نمی کرد بهش نزدیک بشه...
🚷 سه روز هم اصلاً بیمارستان نیومد ... تمام عمل هاش رو هم کنسل کرد...
📳 گوشیم زنگ زد ... دکتر دایسون بود...
–دکتر حسینی ... همین الان می خوام باهاتون صحبت کنم... بیاید توی حیاط بیمارستان...
⛲️ رفتم توی حیاط ... خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد ... بعد از سه روز ... بدون هیچ مقدمه ای...
👨⚕ –چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟ ... من دیگه چطور می تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟ ...
- حتی اون شب ... ساعت ها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغِ اتاق تون روشن شد ...💡 که فقط بهتون غذا بدم ...🍱❤️
- حالا چطور می تونید چشم تون رو روی احساسِ من ... و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید؟...⁉️
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
🎑 رمان شب #بدون_تو_هرگز 68 "احساست را نشان بده" 🏩 برگشتم بیمارستان ... باهام سرسنگین بود ... غیر
🌌 رمان شب #بدون_تو_هرگز 69
"زنده شون کن"
🔺 پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال ها رو ازم پرسید ...
ساکت که شد ... چند لحظه صبر کردم...
🔹–احساس قابلِ دیدن نیست ... درک کردنی و حس کردنیه... حتی اگر بخواید منطقی بهش نگاه کنید ... احساس فقط نتیجه یه سری فعل و انفعالاتِ هورمونیه ... غیر از اینه؟ ...
شما که فقط به منطق اعتقاد دارید ...چطور دم از احساس می
زنید؟... ⁉️
👨⚕–اینها بهانه است دکتر حسینی ... بهانه ای که باهاش ... فقط از خرافات تون دفاع می کنید...
کمی صدام رو بلند کردم...
✅ –نه دکتر دایسون ... اگر خرافات بود ... عیسی مسیح، مرده ها رو زنده نمی کرد ...
نزدیک به ۲۰۰۰ سال از میلاد مسیح می گذره ...شما می تونید کسی رو زنده کنید؟ ... یا از مرگِ انسانی جلوگیری کنید؟ ... تا حالا چند نفر از بیمارها، زیرِ دستِ شما مُردن؟ ...
اگر خرافاته، چرا بیمارهایی رو که مُردن ... زنده نمی کنید؟ ... اونها رو به زندگی برگردونید
دکتر دایسون ... زنده شون کنید...
سکوتِ مطلقی بین ما حاکم شد ...
🔵 نگاهش جورِ خاصی بود... حتی نمی تونستم حدس بزنم توی فکرش چی می گذره...
🔶 آرامشم رو حفظ کردم و ادامه دادم...
–شما از من می خواید احساسی رو که شما حس می کنید ... من ببینم ... محبت و احساس رو با رفتار و نشانه هاش میشه درک کرد و دید ...
از من انتظار دارید ... احساسِ شما رو از روی نشانه ها ببینم ... اما چشمم رو روی رفتار و نشانه های خدا ببندم ...
شما اگر بودید؛ یه چیز بزرگ رو به خاطر یه چیز کوچک رها می کردید؟... ❓
با ناراحتی و عصبانیت توی صورتم نگاه کرد...😤
👨⚕–زنده شدنِ مرده ها توسط مسیح ... یه داستانِ خیالی و بافته و پردازش شده توسط کلیسا ... بیشتر نیست ... همون طور که احساسِ من نسبت به شما کوچیک نبود...
⭕️ چند لحظه مکث کرد...
–چون حاضر شدم به خاطرِ شما هر کاری بکنم ... حالا دیگه... من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ ...
اگر این حرف ها حقیقت داره ... به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه......
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
عزیزان مرتبط بشین به این مجموعه ، که در وقت ما هم صرفه جویی بشه.☺️ @Nanekhooshe یه کار علمی همین
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام صبحتون بخیر
احوالتان چطوره ؟
پخت نان رو تجربه کردین؟ 😊
یاد قدیما ☺️
چقدر لذت بخش بود
حالا اگه قدیما هم تجربه نداشتین حتما الان این تجربه داشته باشین
با عشق درست کنید خوشمزه تر میشه 👌☺️
صوت استاد شجاعی رو میخوام بفرستم
در مورد تنبلی و بی حوصلگی هست
می تونید برای اجرای مطالب صوت و کنارگذاشتن تنبلی از پخت نان شروع کنید 💯💯