_ صبحانه نخوردی بی جان میشی .
_ من که پس شبی ( سحری) خوردم .
_ دیروزم همی گپَ زدی ( حرف زدی) ، تو هنوز طلفکی ( کوچکی) . حالا پی چی میگردی ؟
_ تاریخ داریم ، کتابمو ندیدی .
_ اونجاست دَ اتاق سفیده ، روی میز .
_ آها پیدا کَدُم .
_ حالا بیا یه چی بخور ، میخوای مکتب ( مدرسه) بری جانت ناخوش نشه ( حالت بد نشه) .
_ روزهام ، پس شبی ( سحری) خوردم .
_ بزار بزرگ بشی می گیری .
_ از کجا معلوم بزرگی دیدم ، دادا علی ( داداش ) مگه بزرگ شد.
_ سر صبح ناخوش حرف نزن آمنه ! دلم رو درد نده . خدا لعنت شون کنه. راه ت سفید ( سفرت بخیر). صدقه تو شونُم (دوستت دارم) . تو قرار سال ها بود و باش کنی ( زندگی کنی) خانم داکتر ( دکتر) بشی، صبح به صبح بری شفاخانه ( بیمارستان ) ناخوش ( بیمار ) درمان کنی . آرزوها برات دارم طلفک . سیل کو ( نگاه کن) آمنه ! الان برو مکتب ( مدرسه ) ، بعد برات چاشت ( خوراکی ) میارم . مواظب خودت باشی !
.....
_ این قال و مقال ( سر و صدا ) چیه ؟ دم مکتب چرا عاجل ( اورژانس ) صف کشیده.
_ بی بی آمنه ! جلوتر نمیشه رفت. میگن مکتب ( مدرسه ) ، انتحار ( انفجار ) ، شده .
_ چی میگی! آمنه من می خواست داکتر بشه . چاشت ( خوراکی ) آوردم براش جان بگیره . سیل کو( نگاه کن ) کتاب تاریخ آمنه میان کوچه چه می کنه ؟
#افغانستان_تسلیت #کابل #مکتب_سیدالشهدا #شهیده
#جان_پدر_کجاستی؟
#دختر #دختران #دانش_آموز #موسسه_بهشت_ثامن_الائمه
با تشکر از مترجم عزیز
@tayebe.bazpoor
تقدیم به شهیده آمنه بنت غلام علی که صبح و شب درس می خواند تا دکتر شود.
@beheshtesamen