بچه که بودم از گم شدن میترسیدم. مادرم که چند قدمی دور میشد، از ترس داد میزدم: (نرو)
مادرم همان چند قدم را برمیگشت، مینشست تا راحت خودم را توی آغوشش بیندازم تا حس کنم که هست.
اشک گونههایم را پاک میکرد، دستی لایه موهایم میکشید و میگفت: (نترس! همیشه کنارتم!)
مادر همان مادر است! فقط من فکر میکنم بزرگ شدهام.
مادر! اشتباه کردم فکر کردم بزرگ شدهام. من هنوز هم همان دختر گم شدهام. ترسیده، لرزان، غمگین!
مادر مثل بچگیها، از گمشدن میترسم. از اینکه چادرت را توی شلوغی دنیا پیدا نکنم، میترسم!
مادر! تو بزرگی اما اجازه بده دوباره توی بغل گرمتو جا بگیرم. دوباره پیدایم کن!
#فاطمیه
#موسسه_فرهنگی_تربیتی_دختران_بهشت_ثامن_الائمه
#من_گم_شدم_تو_من_پیدا_کن
🆔 @beheshtesamen