eitaa logo
بهشت ثامن الائمه
886 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
37 فایل
اولین و بزرگترین مجموعه‌ی خودجوش مردمی،تربیتی و تشکیلاتی دختران در کشور، بهشت ثامن‌الائمه (جهان‌دخت) #کرج_تهران 🌺 پیج اینستاگرام https://www.instagram.com/m.beheshtesamen 🌺صفحه آپارات http://aparat.com/beheshtesamen 🌺خادمین کانال @Salhi888
مشاهده در ایتا
دانلود
هی گفتم بیخیال من بشید، این همه آدم با تجربه، گوش نکردن. تو گروهمون رای‌گیری بود که برای نیمه‌شعبان کی سخنران باشه، من رو تو پیشنهادها گفتن، منم تمام تلاشم رو کردم که بگم بابا اصلا به من نمی‌رسه سخنرانی، وقتی این همه آدم با تجربه تو این جمع هست، اما گوششون بدهکار نبود. تشکیلاته و نظر جمع مطاع. حتی اگر به مذاقت خوش نیاد. کاری ازم بر نیومد جز گفتن چشم. از همون موقع که نه، خیلی وقت بود یه سوال توی کشوی ذهنم بود که فقط بهش نگاه می‌کردم و درِ کِشو رو باز نمی‌کردم که باهاش روبرو بشم. یکی از دلیل‌هام این بود که خودم خودم رو سرزنش می‌کردم که خجالت بکش، یعنی انقدر وقیح شدی؟ کارت رسیده به پرسیدن این سوالا؟ البته اینم بگم که یه دلیل دیگه هم این بود که اگه به جواب قانع کننده‌ای براش نرسم، این دارکوب مغزم رو چیکار کنم که هی تق تق تق مغزم رو سوراخ نکنه؟ اما از یه طرف هم با خودم می‌گفتم به این فکر کن که اگه به جوابش هم برسی تکلیفت با خودت روشن میشه حداقل توی فکرت. حالا کاری ندارم با عملت که زمین تا آسمون با فکرات فرق داره، توجه کردی دارکوب فعال رو، تو فکرام هم رو مخمه. سوال برام شکل گرفت و یه وقتایی می‌اومد و تو ذهنم عشوه‌کنان راه می‌رفت و خودی نشون می‌داد و با چشمایی که نازک می‌کرد و لبخند پیروزی که به لب داشت، حواسم رو جمع می‌کرد که یادت نرفته که منم هستم؟ بهش فکر می‌کردم و از آدم اهل فضل پرسیدم و توی مطالبی که می‌خوندم و می‌شنیدم یه گوشه‌ی چشمی هم به طناز جدیدم داشتم، اینو چه‌جوری باید قانع کنم؟ شب ویژه‌برنامه بود، اما من برای شام مهمون داشتم و از صبح تو خونه تمیز کردن و سالاد درست کردن و رسیدگی به درسای محمد‌حیدر کنارم بود و شب هم کنار مهمون‌ها روی مبل نشسته بود و با نگاهش باهام حرف می‌زد که وقتی من هستم تو برا چی خودت رو اینقدر مشغول کردی و سرگرم شدی؟ می‌دونی که باید با من بدون رودربایستی و جدی رفتار کنی که به نتیجه برسی، نه از روی محبت و شرم، خیلی کار داری زود جمع کن بساط رو. بعد از رفتن مهمون‌ها و تلاش‌های بی‌ثمرم برای فرستادن گل پسر به خونه‌ی مادر‌بزرگ، به امید اینکه خونه خلوت باشه و بتونم تا صبح دنبال جوابام باشم، دست به سیاه و سفید نزدم و خونه‌ی ترکیده رو رها کردم و نشستم به گشت و گذار و نوشتن اون چیزایی که تا حالا جمع کرده بودم، خدا خیر بده به رفیق خوب که رزق معنویم بود و بهم خیلی کمک کرد، البته بگم که از شب تا صبح سلامم و درود بود که نثار روح بقیه دوستان خوبم که این رزق معنوی رو اجبارا توی کاسه‌ام گذاشتن کردم، بالاخره تو این استرس نمی‌شد یه یادی ازشون نکنم، بی‌معرفتی بود. برنامه ساعت ۳ و نیم شروع می‌شد و من ساعت ۲ انگار که تازه برای نوشتن قانع شده باشم، بعد از وضو و آیه‌الکرسی و سوره ناس و توسل به حضرت صاحب(عج)، که آقا جان، شیطان رو از من دور کن که دخیل نباشه تو این نوشته‌ها و کمکم کن اون چیزی رو بنویسم که شما دوست داری، شروع کردم به نوشتن فیش سخنرانی.
وقتی نشستم و سوالم رو از بچه‌ها پرسیدم، از سکوت و توجه و تعجب‌شون از اینکه یه آدم با ریخت و قیافه‌ی مذهبی چه‌جوریه که این سوال رو داره می‌پرسه، حس کردم که شاید اونا هم گاهی بهش فکر کرده باشند، ما که داریم زندگی‌مون رو می‌کنیم، امام زمان (عج) برا چی بیاد؟ از وسط جمعیت صدای اعتراض بعضیا میامد که وا، یعنی چی؟ باید امام زمان بیاد دیگه. یه خرده هول تو دلم افتاد اما گفتم خب الان این‌همه آدم قبل از ما اومدن و رفتن و مردن و امام زمان رو هم درک نکردن، چی شد مگه؟ توجه‌شون بهم جلب شد، فکر کنم تو دلشون گفتن بذار بهش فرصت بدیم ببینیم چی میگه! بهشون گفتم یه لحظه همین الان، بدون اینکه بلند جواب بدید، این سؤال رو از خودتون بپرسید، آیا من نیاز به امام زمان (عج) رو حس می‌کنم؟ من که دارم درسم رو می‌خونم و بعد هم میرم دانشگاه و یکی هم با اسب سفید میاد و ازدواج میکنم(لبخندها بود که به لب بچه‌ها می‌اومد، انگار سوار اسب سفید شده بودند و پیتیکو پیتیکو داشتند تو رویاهاشون می‌رفتند). بعدش هم که با بچه‌هام زندگی رو میگذرونم، جای امام زمان (عج) کجای زندگی منه؟ خیره بهم نگاه می‌کردند و سکوت کرده بودند. بچه‌ها ما باید از خدا بخوایم که نیاز به امام رو در دل‌های ما زنده کنه. فقط امام هست که می‌تونه حیات انسانی رو مدیریت کنه و به ثمر برسونه، اگر می‌خوایم انسان(نه نر و ماده، زن یا مرد) رشد کنیم باید زیر نظر امام باشیم، جهان فعلی رو ببین، یه نفر به خودش اجازه می‌ده که برای مردم یه کشور دیگه تصمیم بگیره و اونا رو از خاک خودشون بیرون کنه، توی یه سال این‌ همه بچه‌ی بی‌گناه کشته میشه، مردم دنبال آرامشی هستند که ندارند، رسما شده دیوونه خونه. بعضیا لبخند زدند و بعضیا هم داشتند فکر می‌کردند. ادامه دادم؛ دقت کن، خوشی‌های دوران غیبت هم یه تلخی داره، داری سر سفره غذای خوشمزه می‌خوری اما یهو یادت میاد که خیلی از بچه‌های غزه از گرسنگی و تشنگی شهید شدن، اون غذا برات چی میشه جز غصه، داری محکم بچه‌ات رو بغل می‌کنی و نوازش می‌کنی، بعد یاد اون پدری می‌افتی که پلک بچه شهیدش رو باز می‌کرد تا یه بار دیگه چشماش رو ببینه. به مادرهایی که دور تا دور نشسته بودند نگاه کردم انگار خودشون رو تصور کرده بودن تو این لحظه و غم به چهره‌هاشون نشست. بابات الحمدلله پول داره و دستش به دهنش می‌رسه و توی رفاهید اما یادت میاد که بابای رفیقت شرمنده دخترشه برا خریدن لباس مورد نیازش. نوشش هم نیش داره دنیا حتما تو رفقاشون این چیزا رو تجربه کرده بودن که ابرو در هم کشیدن. گفتم: یه دلیل دیگه هم داره شاید نمی‌دونیم که وقتی آقا میاد زندگی چطوری میشه، آقا دست می‌کشند رو سر مردم و عقل‌ها کامل میشه، دیگه طلا و نقره برا مردم ارزشمند نیست، انقدری که اگه رو زمین هم ریخته باشه کسی نمی‌ره برداره، کینه از دل‌ها بیرون می‌ره، انگار یه بهشت دنیایی قبل از بهشت آخرتی به وجود میاد. اون لحظه از ته دل دوست داشتم که این بهشت رو تجربه کنم، خدایا میشه این دوران رو ببینم؟ وقتی امام نیست، اگر ما هم خودمون رو به امام پیوند نزده باشیم، اندازه‌مون کوچیک میشه در حالی که خدا به ما استعداد و امکانات بزرگ شدن رو داده، یهو می‌بینی پنجاه سالته اما دغدغه‌هات هنوز بچگانه و دنیاییه، یا میری اون ور می‌بینی تو که استعدادت این بود انسان باشی الان به شکل یه حیوان وارد برزخ شدی، چون به امامت وصل نبودی. انگاری که دیگه کلافه شده بودن از وضعیت موجود و قانع از بلایای بی امامی، تو چشماشون سوالی بود که خودم زودتر از اینکه بهم بگن ،رفتم سراغش. حالا کار من و تو چیه؟ خودمون رو برسونیم به خیمه حضرت، تا قیمتی بشیم. چهجوری برسم؟ همه چیز زندگیم رو صرف راهش کنم، جای دیگه صرف بشه باختم، بدم باختم. من باید خودم و جامعه‌ام رو آماده کنم، برا اومدنش. آخرای سخنرانی بود که از بین جمعیت پاشد و قبل از خارج شدن از در حسینیه، بهم نگاه کرد و از اینکه باهاش بدون رو دربایستی بودم ازم تشکر کرد و رفت. ✍ (یا.ز.ش)
. یه روایت دیگه از خادم رسانه 😍😍 👇👇👇
یه لحظه به خودم اومدم و گفتم: خیلی وقته که دیگه دلت وصل امام زمان نیستا...💔 یاد روزایی افتادم که از ته دلم حس میکردم که بهشون نزدیکم اما... اما حالا اونقدری درگیر دنیا و بازیاش شدم که جز جمعه های انتظار،اونم گاهی وقتا،بهشون فکر نمیکنم...! دلم تنگ شده بود برای هیات دسته جمعی هامون. همش منتظربودم که روز جشن برسه. اما به طرز عجیبی شب قبلش متوجه شدم که امکان اینکه نتونم برم هست! ذهنم بهم ریخته بود از فشار برنامه هایی که روز جشن داشتم. شیطونم مدام میومد و روی مغزم رژه میرفت.دلم میخواست بزنم زیرگریه اما خوبیش این بود که وقتشو نداشتم.. داستان از این قرار بود که: مامان باید می‌رفتن دکتر و برخلاف تصورم که قرار بود با بابا برن،کسی نبود که ببرشون و خب وظیفه ی من بود که با وجود جنگ های درونیم که الان تکلیف چیه با مامان برم. بالاخره روز جشن رسید و ما به سمت کرج راهی شدیم. تقریبا نیم ساعت گذشته بود که کار ما تموم شد و خب منم که خوشبختانه با مسئول هیاتمون هماهنگ کرده بودم راهی حسینیه شدم. همینکه سلام و احوال پرسی کردیم،متوجه شدم که واحد جذاب رسانه خادم میخواد و اونجا بود که فهمیدم درسته من یادم رفته که امام زمانی هست اما امام زمان که منو یادش نرفته:)
حس و حال خادمارو دوست داشتم. هرکسی با تموم توانش صد خودشو گذاشته بود که جشن امروز به بهترین شکل برگزار بشه :) از واحد رواق گرفته تا فضاسازی جلوی در... منم که اولین بارم بود توی اون جشن بزرگ میخواستم عکس و فیلم بگیرم،درعین آروم بودنم استرس عجیبی داشتم اما زیاد نکشید که چندتا از خادم های گوهرشاد به دادم رسیدن و با ایده های جذابشون به رسانه رنگ و بو دادن... مراسم شروع شد. حسینیه پر شده بود از مهمون. مسئول سکوت می‌گفت:خداخیرتون بده با ذکر صلوات یکم برین جلوتر،بازم مهمون داره میاد. برخلاف بقیه که توی کف زنی خوشحالی از صورتشون نمایان بود، صورت من رد اشک گرفته بود... از آقا ممنون بودم که به منم نگاه کردن و‌ شرمنده بابت اینکه نوکر خوبی براشون نبودم:) ✍خانم زینب الیاسی
دزد به خونه‌ی خالی نمیزنه و شــیطون دزده؛ اگه جایی شیطون بهت خیلی فشار مــیاره، بدون گنـج همونجاست..! -استاد عالـی
بسم الله الرحمن الرحیم 🌱 شروع ۱۹نشست سالیانه | اتحادیه علی ابن موسی الرضا (ع)
| اتحادیه علی ابن موسی الرضا (ع)
تجلیل از زحمات سه ساله مربی مجاهد سر کار خانم خاکپور در تشکیلاتی موسسات امام رضایی🌱
گزارش چهار ساله واحد خواهران 😍
11.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزارش چهار ساله واحد خواهران 🌱 گزارش که شامل فعالیت های 🔺امنای اتحادیه حضرت خدیجه (س) 🔺امنای حضرت زینب (س)| رسانه 🔺امنای خانم ام البنین (س)| خانواده 🔺امنای حضرت زهرا (س) | امنای دانش آموزی (کرج) 🔺امنای حضرت رقیه (س) | امنای دانش آموزی (تهران) است . حتما ببینید 👌 @beheshtesamen