eitaa logo
✿ بهشتـے شو ✿
9.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
25 فایل
گسترش حال خوب 🥰🌱 زیباترین متن ها و جملات حال خوب کن اینجا همه چی داریم😍 #حال_خوب #جملات_خاص #عکس_نوشته #کلیپ_زیبا 🌸استفاده از مطالب با ذکر منبع باشه حتما ممنونم🌸 تبلیغات ارزان 👇👇👇 @beheshti_sho14tabligh راه ارتباط با ما : @beheshtiiiii
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شدیدا نیاز دارم امام رضا بگه: حالت چطوره؟ بگم: سرتا پا دردم... خستم از این همه قوی موندن؛ میشه بغلم کنی یه دل سیر گریه کنم! 🌸عضوشوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/169672941Cd8e43b78b1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش الان موقعی بود، که درازکش جلوی تلویزیون داشتیم از شنیدن این صدا کیف میکردیم... (✪‿✪) 🌸عضوشوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/169672941Cd8e43b78b1
دلیل اینکه آدمها به سختی احساس خوشبختی می‌کنند این است که: گذشته را، بهتر از آنچه بوده می‌بینند حال را بدتر از آنچه هست وترس از آینده را بیشتر از آنچه خواهد بود، می‌دانند... 🌸عضوشوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/169672941Cd8e43b78b1 عکس از روستای زیبای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام خواستم بهتون بگم حالت که خوب باشه، اتفاقهای خوب هم برات میوفته. 🌸عضوشوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/169672941Cd8e43b78b1
دعا می‌کنم در آخرین روز‌های ماه صفر امام حسین علیه السلام خریدار اشک‌های‌تان پیامبر صلوات الله علیه و آله مشکل گشای غم‌های‌تان غریب مدینه، امام حسن مجتبی علیه‌السلام شفاعت خواهتان خورشید طوس، امام رضا علیه السلام ضامن دعاهای‌تان و مهدی فاطمه علیهم السلام سایبان دل‌های‌تان باشد. شهادت ولی نعمتمان حضرت علی ابن موسی الرضا علیه‌السلام راخدمت شما تسلیت وتعزیت عرض مینمایم. 🌸عضوشوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/169672941Cd8e43b78b1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼میگفت برایم از امید بگو، 🍃از انگیزه، حرفی بزن 🌼تا به زندگی امیدوار شوم 🍃سکوت کردم! 🌼گفت پس چرا ساکتی ؟ 🍃گفتم اگر معجزه‌ی صبح، 🌼نور، ماه، و عشق نتوانست 🍃به زندگی امیدوارت کند، 🌼من چه میتوانم بگویم؟ ☀💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸عضوشوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/169672941Cd8e43b78b1
روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که می‌ماند لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه‌ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی‌ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه‌اش داد تا بخورد. همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه‌اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد  و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده‌اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه‌اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری. او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید! همسایه اول هر روز می‌شنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را می‌کوبد. با هر ضربه و هر صدا که می‌شنید نگرانی و ترسش بیشتر می‌شد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه می‌کردند فکر می‌کرد! کم کم نگرانی و ترس همه‌ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شب‌ها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه‌ی همسایه می‌شنید دلهره‌اش بیشتر می‌شد و تشویش سراسر وجودش را می‌گرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده می‌شد برای او ضربه‌ای بود که در نظرش سم را مهلک‌تر می‌کرد. روز سوم خبر رسید که او مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!! 💚این داستان حکایت این روزهای برخی از ماست. هر شرایط و بیماریی مادامیکه روحیه‌ی ما شاداب و سرزنده باشد قوی نیست. خیلی‌ها مغلوب استرس و نگرانی می‌شوند تا خود بیماری…💚 🌸عضوشوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/169672941Cd8e43b78b1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعا ، آسمان را می‌شکافد... بالا و بالا می‌رود تا جایی که خدا را ملاقات می‌کند! آنجاست که می‌گویند خدا عاشق نجوای بندگان خویش هست... طوری دعا کنید و مطمئن باشید که خدا آن را می‌شنود... برای هم دعا کنیم.🕊✨ 🌸عضوشوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/169672941Cd8e43b78b1