eitaa logo
✿ بهشتـے شو ✿
9.4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
25 فایل
گسترش حال خوب 🥰🌱 زیباترین متن ها و جملات حال خوب کن اینجا همه چی داریم😍 #حال_خوب #جملات_خاص #عکس_نوشته #کلیپ_زیبا 🌸استفاده از مطالب با ذکر منبع باشه حتما ممنونم🌸 تبلیغات ارزان 👇👇👇 @beheshti_sho14tabligh راه ارتباط با ما : @beheshtiiiii
مشاهده در ایتا
دانلود
❤🍃 ﺭﻭﺯﻱ ﻣﺮﺩﻱ ﻓﻘﻴﺮ، ﺑﺎ ﻇﺮﻓﻲ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﮕﻮﺭ، ﻧﺰﺩ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ. ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻥ ﻇﺮﻑ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻫﺮ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﺗﺒﺴﻤﻲ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎﻝ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﻴﻜﺮﺩ، ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻨﺎﺑﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﻳﻚ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻌﺎﺭﻓﻲ ﻧﻜﺮﺩ. ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﻴﺮ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﻓﺖ. ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﻳﻚ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﺋﻲ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻳﺪ!! ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﺯﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺩﻳﺪﻳﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﻡ؟ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﻠﺦ ﺑﻮﺩ، ﻛﻪ ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺗﻠﺨﻲ واکنشی ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﻲ مبدل شود. *"خدایا به ما اخلاق محمدی عطا کن" ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺩﻝ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺸﮑنیم.* 🍃@beheshti_sho14🍃
📚من اینجا مسافرم‼️ جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد. جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟... زاهد گفت: مال تو کجاست؟ جهانگرد گفت:من اینجا مسافرم. زاهد گفت: من هم. 🍃@beheshti_sho14🍃
یک تحویلدار بانک تعریف میکرد: روزی ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ آﻭرد تا ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنه. ﮔﻔﺘﻢ: ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ! ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ! ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭمم ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟! ﮔﻔﺘﻢ:فرقی نمیکنه! ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ! رفت، ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ کهنه ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭنج دیدﻩ ای داشت، ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ... . ﺑﻠﻨﺪﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﺤﻮیلش ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺸﻢ ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ. ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ... ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ! ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ... ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ! 💞بعضی وقتا میشه تیغ باشی اما نبُری 💞تبر باشی اما نشکنی👌 🍃@beheshti_sho14🍃
”نگاهی به درخت سیب🍎 بیندازید. شاید پانصد سیب به درخت باشد که هر کدام حاوی ده دانه است. خیلی دانه دارد، نه؟ ممکن است بپرسیم چرا این همه دانه لازم است، تا فقط چند تا درخت دیگر اضافه شود؟ اینجا طبیعت به ما چیزی یاد می‌دهد: اکثر دانه‌ها هرگز رشد نمی‌کنند. پس اگر واقعا می‌خواهید چیزی اتفاق بیوفتد، بهتر است بیش از یک بار تلاش کنید. باید در بیست مصاحبه شرکت کنی تا یک شغل به دست بیاوری. باید با صد نفر آشنا شوی تا یک نفر رفیق شفیق پیدا کنی. باید با چهل نفر مصاحبه کنی تا یک شخص مناسب را استخدام کنی. باید صد بار بیفتی تا راه رفتن بیاموزی. باید ده‌ها بار غلط بنویسی تا نوشتن را یاد بگیری. و بالاخره باید چندین بار شکست بخوری تا طعم موفقیت را بچشی. 🍃beheshti_sho14🍃
💯 چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و همکلاسی ایرانیش همایون میگه: چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن؟ یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه خرابی دارند و خودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟ همایون لبخندی میزنه و میگه: ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده؟ و هر مردی می تونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟ چارلز با عصبانیت میگه: نه! مگه ملکه فردي عادیه؟ فقط افراد خاصی می تونن با ایشون دست بدن و در رابطه باشن!!! همایون هم بی درنگ میگه: های ایرونی همشون ملکه هستن! 🍃@beheshti_sho14🍃
🥰🤩 دانه کوچک بود و کسی او را نمی‌دید. سال‌های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود. دانه دلش می‌خواست به چشم بیاید، اما نمی‌دانست چگونه. گاهی سوار باد می‌شد و از جلوی چشمها می‌گذشت. گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها می‌انداخت و گاهی فریاد می‌زد و می‌گفت: “من هستم، من اینجا هستم، تماشایم کنید .” اما هیچکس جز پرنده‌ها‌یی که قصد خوردنش را داشتند یا حشره‌هایی که به چشم آذوقه زمستان به او نگاه می‌کردند، به او توجهی نمی‌کرد. دانه خسته بود از این زندگی؛ از این‌ همه گم‌ بودن و کوچکی خسته بود. یک روز رو به خدا کرد و گفت: “نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچ‌کس نمی‌آیم. کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا می‌آفریدی.” خدا گفت: “اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فکر می‌کنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ‌شدن ندادی. رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده‌ای. راستی یادت باشد تا وقتی که می‌خواهی به چشم بیایی، دیده نمی‌شوی. خودت را از چشم‌ها پنهان کن تا دیده شوی.” دانه کوچک معنی حرف‌های خدا را خوب نفهمید، اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد. سال‌ها بعد دانه کوچک، سپیداری بلند و با شکوه بود که هیچکس نمی‌توانست ندیده‌اش بگیرد. سپیداری که به چشم همه می‌آمد. 🌸عضوشوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/169672941Cd8e43b78b1
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆👆 زندگی پر از امتحان است... خیلی از ما انسانها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می‌گیریم تا خودمان را فریب بدهیم... تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم... اما یک روز برگه امتحانمان دست معلم می‌افتد... آن روز چهره‌مان دیدنیست... آن روز حقیقت مشخص می‌شود و نمره واقعی را می‌گیریم... 💙راستی شما تو امتحان زندگی از بیست چند میشین؟ 🌸عضوشوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/169672941Cd8e43b78b1
🔘 🥰😢 یک روز معلم از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید: «آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟» برخی از دانش آموزان گفتند، با «بخشیدن» عشقشان را معنا می کنند؛ برخی«دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را، راه بیان عشق عنوان کردند و شماری دیگر هم گفتند«با هم بودن در تحمل رنج ها و لذت بردن از خوشبختی» را، راه بیان عشق می دانند. در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوۀ دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستانی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند، طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپه رسیدند، درجا میخکوب شدند! یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهرش، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر گرسنه، جرأت کوچکترین حرکتی را نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند لحظه بعد، صدای ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید…ببر رفت و زن زنده ماند. داستان که به اینجا رسید، دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مَرد. در آن لحظه، پسرک از همکلاسی های خود پرسید: آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟ بچه ها حدس زدند، حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! پسر جواب داد: نه! آخرین حرف مرد این بود که: «عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.» در حالی که قطره های بلورین اشک، صورت پسرک را خیس کرده بود او ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. و پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش، پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریا ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود… 🌸عضوشوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/169672941Cd8e43b78b1
👇 سرخ‌پوستان از رييس جديد می‌پرسند: آيا زمستان سختی در پيش است؟ رييس جوان قبيله که نمی‌دانست چه جوابی بدهد می‌گوید: برای احتياط برويد هيزم تهيه کنيد. سپس به سازمان هواشناسی کشور زنگ می‌زند: آقا امسال زمستان سردی در پيش است؟ و پاسخ شنید: اينطور به نظر می‌آید. پس رييس دستور می‌دهد که بيشتر هيزم جمع کنند. چند روز بعد يک بار ديگر به سازمان هواشناسی زنگ می‌زند: شما نظر قبلی‌تان را تاييد می‌کنيد؟ و پاسخ شنید: 100 درصد! رييس دستور می‌دهد که افراد تمام توانشان را برای جمع‌آوری هيزم بيشتر به کار ببرند. سپس چند روز بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ می‌زند: آقا شما مطمئنيد که امسال زمستان سردی در پيش است؟ و پاسخ شنید: بگذار اينطور بگویم؛ یکی از سردترین زمستان‌های این چند دهه! رييس پرسید: از کجا می‌دانيد؟ پاسخ شنید: چون سرخ‌پوستان ديوانه‌وار دارند هيزم جمع می‌کنند! خيلی وقت‌ها، ما خودمان مسبب وقايع اطرافمان هستيم......!!!!!! 🌸عضوشوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/169672941Cd8e43b78b1
شغالی به شیر گفت: با من مبارزه کن! شیر نپذیرفت، شغال گفت: نزد شغالان خواهم گفت شیر از من می هراسد، شیر گفت: سرزنش شغالان خوشتردارم از اینکه شیران مرا مسخره کنند که با شغال مبارزه کرده ام...!!!! 🌸عضوشوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/169672941Cd8e43b78b1
”می‌گویند روزی شیطان تصمیم گرفت از کار خود دست بکشد، بنابراین اعلام کرد می‌خواهد ابزارهایش را با قیمتی مناسب به فروش بگذارد. پس وسایل کارش را که شامل خود پرستی، نفرت، ترس، خشم، حرص، حسادت، شهوت، قدرت‌طلبی و… می‌شد به نمایش گذاشت. اما یکی از این ابزارها، بسیار کهنه و کار کرده به نظر می‌رسید و شیطان حاضر نبود آن را به قیمت ارزان بفروشد. کسی از او پرسید: این وسیله گران قیمت چیست؟ شیطان گفت: این نومیدی و افسردگی است. پرسیدند: چرا این همه گران است؟ شیطان گفت: زیرا این وسیله برای من بیش از ابزارهای دیگر مؤثر بوده است. هرگاه سایر وسایلم بی‌اثر می‌شوند فقط با این وسیله است که می‌توانم قلب انسان‌ها را بگشایم و کارم را انجام دهم. اگر بتوانم کسی را وادارم که احساس ناامیدی، یأس، دلسردی، مطرود بودن و تنهایی کند، می‌توانم هر چه که می‌خواهم با او بکنم. من این وسیله را روی همه‌ی انسان‌ها امتحان کردم و به همین دلیل این‌چنین کهنه است.“ 🌸عضوشوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/169672941Cd8e43b78b1
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆👆 زندگی پر از امتحان است... خیلی از ما انسانها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می‌گیریم تا خودمان را فریب بدهیم... تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم... اما یک روز برگه امتحانمان دست معلم می‌افتد... آن روز چهره‌مان دیدنیست... آن روز حقیقت مشخص می‌شود و نمره واقعی را می‌گیریم... 💙راستی شما تو امتحان زندگی از بیست چند میشین؟ 🌸عضوشوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/169672941Cd8e43b78b1