eitaa logo
بهشتیان 🌱
32.5هزار دنبال‌کننده
281 عکس
101 ویدیو
0 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها زبان‌عشق اوج نفرت یگانه منتهای عشق تمام تو، سهم من روزهای تاریک سپیده کنار تو بودن زیباست تبلیغات👈🏻    @behestiyan2
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  حضرت مادر
11.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️چه کسانی پای خواهند ماند؟؟ 🎤استادشجاعی
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 زخم هایمان را خوب کنید 🔹رهبر انقلاب : ما خودمان باید مشکلاتمان را حل کنیم ، ما گره باز نشدنی نداریم
بهشتیان 🌱
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 #پارت‌508 💫کنار تو بودن زیباست💫 کنار تو بودن زیباست: بعد از نم
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 هنوز مسیری از خونه دور نشده بودیم که صدای گوشی همراه سپهر بلند شد و مثل همیشه به اسپیکر ماشین وصل بود و وقتی جواب داد و همه شنیدیم _سلام سعید عمو سعید ناراحت و غمگین گفت _سلام. کجایی داداش! _با بچه‌ها تو راه بیمارستانیم بغض الود گفت _اینجا نیاید.‌داریم می‌بریم‌بهشت زهرا. غسلش بدیم. بیا اونجا. از اون ور میاریم خونه بعد تشییعش می‌کنیم سپهر سکوت کرد. جاوید غمگین، برای همدردی دستش رو روی پای پدرش گذاشت. کمی خم‌شدم و چهره‌ی سپهر رو دیدم. زیر چشمش کمی خیس شده بود. به سختی گفت _ما هم میایم بهشت زهرا _کسی خونه‌هست؟ _مهین هست _رسیدی بهشت زهرا به شهاب میگم غزال و نازنین رو برگردونه خونه... سپهر حرفش رو قطع کرد _غزال با منِ. خودم می‌برمش _به خاطر مهمون ها میگم.‌باز هر جور صلاحته.‌ رسیدید زنگ بزنید بیام بیرون _باشه خداحافظ تماس رو قطع کرد.‌نفس راحتس کشیدم خدا رو شکر قبول نکرد من برم خونه. به بهشت زهرا رسیدیم. سپهر گوشیش رو برداشت و پیاده شد‌. نازنین فوری گفت _جاوید من نمی‌خوام برم خونه! جاوید به عقب چرخید _بابات گفت! دست من دیگه نیست! _اصلا دوست ندارم با عمه و سارا تنها باشم _مگه زن عمو نیست؟ _مامان از پس عمه برنمیاد! با دیدن شهاب که به ماشین نزدیک می‌شد نازنین آهی کشید و با جاوید پیاده شدن. به سپهر نگاه کردم‌‌.‌برادرش رو بغل کرده بود و گریه می‌کردن. نازنین سوار ماشین شهاب شد و جاوید در رو بست ماشین راه افتاد و دستی براشون تکون داد. نگاهم سمت سپهر رفت.‌به دیوار تکیه داده بود. دست به گردنش چشمش رو بسته بود. جاوید متوجه پدرش شد و با عجله سمتش رفت. عمو سعید هم جلو رفت کمی با سپهر حرف زدن و هر دو زیر بازوش رو گرفتن و سمت ماشین آوردن.‌ از مدل راه رفتن سپهر معلومه که حالش خوش نیست پارت زاپاس رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋 کل رمان‌۵۰ تومان بزنید روی شماره کارت ذخیره می‌شه 6037997239519771 بانک ملی فاطمه علی کرم فیش رو باید همون روز ارسال کنید وگرنه قبول نمی‌کنم فیش رو برای این ایدی ارسال کنید @onix12 عزیزانی که واریز میزنید لطفاً لطفاً لطفاً بعد از ارسال فیش فقط اسم رمان رو بگید علامت سوال، لطفا زودتر بفرستید، کی میفرستید، منتظرم و .... من چون سرم خیلی شلوغه این پیام ها رو اخر شب باز می‌کنم. ولی کسانی که اسم رمان رو بگن همون موقع جوابشون رو میدم 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از درصد طلایی
♨️قبل از هر کاری بگوییم: آقا دستمان را بگیر! آیت الله مصباح یزدی رحمه‌الله علیه: باور کنیم بهترین راه برای موفقیت و هدایت، توسل به اهل بیت (صلوات الله علیهم اجمعین) است. توسل هم [فقط] این نیست که روضه بخوانیم و بنشینیم گریه کنیم! بلکه این هم از توسل است که هرکاری که می‌خواهیم شروع کنیم اول یک برای امام زمان عجل الله بفرستیم و ته دلمان بگوییم: «آقا دستمان را بگیر!» سعی کنیم این برایمان مَلَکه بشود. تجربه‌های زیادی هست که [اهل بیت] در مقام عمل کسانی را که اینگونه رفتار می‌کردند، رها نکردند. https://eitaa.com/joinchat/206439491Ca9ef2a3326
بهشتیان 🌱
🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀 🍀 #پارت204 🍀منتهای عشق💞 کنار خاله که داشت توی کیفش رو چک می‌کرد
🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀 🍀 🍀منتهای عشق💞 حق با محمد بود و خیلی زود مهیا حذف شد.‌ _محمد تو خیلی جرزنی می‌کنی! _جرزنی کجا بود؟! _تاس رو می‌ندازی میفته زمین یک باشه قبول نیست ولی شش باشه قبوله رضا و محمد با صدای بلند خندیدن. _بایدم بخندید.ولی خیلی هم به خودتون ننازید رویا هنوز سه تا از مهره‌هاش تو بازیه رضا تاس رو برداشت و گفت _الان رویا رو هم حذف می‌کنیم تاس رو انداخت و عدد شش اومد و هر دو دست زدن و با صدای بلند خندیدن. مهیا بازی رو خیلی جدی گرفته و همین باعث خنده‌ی منم شده. ناراحت مهره‌های رضا تا من رو شمرد گفت _نمیتونید بزنید. بیخودی شادی نکنید. فاصله‌تون هفتاست رضا تاس رو برداشت و انداخت و اینبار عدد یک رو آورد و صدای خنده‌شون دیگه بند نیومد. مهیا با حرص نگاه کرد و محمد با نمایش خاصی مهره‌ی رضا رو برداشت و مهره‌ی من رو بیرون انداخت. مهیا معترض به من گفت _تو چرا می‌خندی! داریم می‌بازیم _بازیه مهیا! _بازی باشه! تاس رو برداشت. _نوبت رویاست خودش انداخت و عدد شش اومد و محمد گفت _نخیر قبول نیست خودش باید بندازه _چرا قبول نیست. خیلی هم قبوله _حالا بگو ما جرزنی کردیم رضا گفت _قبول نیست خودش باید بندازه با حرص تاس رو دست من داد _بیا خودت بنداز تاس رو انداختم و با دیدن عدد دو عصبی ایستاد _شماها خیلی جرزنید. من میرم چایی بیارم مهره‌ی بیرون انداختم رو برداشتم و پنهانی داخل بازی گذاشتم مهیا سمت آشپزخونه رفت. رضا و محمد انقدر غرق در خنده بودن که متوجه نشدن به سختی لبخندم رو جمع کردم.‌دوباره تاس رو انداختم و تعدادی که نشون داد و حرکت دادم. اینبار نوبت محمد بود. تاس رو انداخت. به بازی نگاه کرد و کمی اخم کرد و گفت _ما مگه الان یه مهره‌ی رویا رو ننداختیم بیرون؟ رضا گفت _راست میگه تو دو تا مهره تو داشتی! نتونستم جلوی خودم رو بگیرم با شروع به خندیدن کردم رضا گفت _کوفت. مهره میاره تو صدای خنده‌ی هر دوشون بالا رفت و با صدای باز،شدن در خونه همه به در نگاه کردیم. _یاالله... علی داخل اومد و نگاهش روی من و رضا و محمد که در حال خندیدن بودیم ثابت موند پارت بعدی اینجاست😍😋👇 http://eitaa.com/joinchat/4183228450C622bb810b8        ✍🏻 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💞🍀════╗      @behestiyan ╚════💞🍀═╝ پارت‌اول https://eitaa.com/behestiyan/16 🍀 💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀💞🍀
هدایت شده از دُرنـجف
‌ استغفار؛ خداحافظی با بار اضافه! گناه مثل یه کوله‌پشتی سنگینه که رو دوشت فشار میاره! 😩 استغفار همون لحظه‌ایه که این بارو زمین می‌ذاری، سبک میشی و راهت باز میشه! 😌✨ پیامبر (ص): خوشا به حال کسی که روز قیامت، توی نامه عملش استغفار زیاد باشه! 📚 منبع نهج الفصاحه این روزای آخر شعبان، وقتشه بار گناهارو بندازیم زمین و با یه دل سبک بریم مهمونی خدا! 🤍🌱
شوهرم به تحریک مادرشوهرم اومد بالا انقدر به همه چیز گیر داد و تا بهانه‌ی کتک زدنم رو پیدا کرد و بلند شد تا میتونست کتکم زد. اولین بار بود و خیلی بهم برخورد. بیشتر از اون وقتی ناراحت شدن که پیامک‌هاش رو خوندم. مادرش نوشته بود تو یه شیر مردی. شیرم حلالت مادر. شوهرمم تو جوابش گفته بود غلط میکنه کسی که مادر من از گل نازک تر بگه. حالا دست از سرش برنمیدارم یه دست کتک دیگه بخوره آدم میشه الان وقت قهر نبود میدونستم چطور بنشونمشون سرجاشون https://eitaa.com/joinchat/2967208113Cc7564cb966
هدایت شده از دُرنـجف
هر وقت پریشون بودی و غمگین، یاد این حرف امیرالمومنین علی علیه السلام بیوفت که فرمودند: در برابر دنیایی که گرفتاری آن مانند خواب‌های پریشان شب می‌گذرد، شکیبا باش
روی حالت «تک تیر» باشید... 📘تمثیلات‌اخلاقی،تربیتی(جلد۱)