یکی در مجلس یاد تو اشک نم نم آورده
یکی از سوز آهی بی امان بر لب دم آورده
یکی بالای منبر روضه ای جانسوز میخواند
یکی پامنبریهای تو را دورهم آورده
یکی در استکانها_نذر کرده_چای میریزد
یکی با نیت خیرات، خرمای بم آورده
صدایش را یکی در این میان خرج شما کرده
یکی سینیبهسینی چایی تازهدم آورده
از این آتش که هردم شعلهورتر میشود داغش
تعجب نیست گل بر گونههایش شبنم آورده!
برای پیشکش در پیشگاهت هر کلافی را
که هر پیر و جوانی داشته بیشوکم آورده!
یکی با سکه های اشک مهرت را خریدار است
یکی از دار دنیا قالی ابریشم آورده
یکی درباره تو شعرهایی محتشم دارد
یکی هم مثل من در کار توصیفت کم آورده!
محرم جمع کرده دور هم دلهای عالم را
برای زخمها از اشک نم نم مرهم آورده
همه آزادگان عالم از هر دین و آیین را
حسینبنعلی در سایه یک پرچم آورده!
نخواهید از فرات آبی، که اینجا ساقی عطشان
برای تشنگان دریابه دریا زمزم آورده
محرمیکفراخواناست،یکتجدیدپیماناست
که عهد بندگی را باز یاد آدم آورده!
#بهجت_فروغی_مقدم
#محرم
هدایت شده از 🚩 هی هات | جهاندار
🖇 برای ثبتنام در کلاسهای آموزش شعر، تعدادی از اشعار خود را به نشانی @hey_hat در پیامرسان ایتا بفرستید.
@mehdi_jahandar
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی
بدون چشمۀ لعلش نبود در همه هستی
نه چشمهای نه قناتی، نه دجلهای نه فراتی
دمیده بر سر دنیا چه آفتاب بلندی
نشسته در شب لیلا چه ماه با برکاتی
قدش چه سرو بلندی، چه گیسویی چه کمندی
چه مرتضی سکناتی، چه مصطفی وجناتی
چه دلبری چه دلیری، چه بیمثال و نظیری
چه یوسفی چه عزیزی، «چه ماورای صفاتی»
حواس قافله رفتهست در صدای اذانش
هلا چه حیّ علایی، چه عجّلوا بصلاتی
حسین با پسرش ردّ شدند از غزل من
پسر چه ماه جمیلی، پدر چه باب نجاتی
چه روزها که به لیلا گذشت و رفتی و میگفت
«مضی الزمان و قلبی یقول انّک آتی»
#عباس_شاهزیدی
هدایت شده از فاطمه عارفنژاد
صدا شدی و صدایت هزار واحه سفر کرد
هزار معرکه دید و هزار کوفه خطر کرد
صدا شدی و صدا از گلو بریده برآمد
صدا شدی و صدا در سکوت تیغ اثر کرد
به نیزه تکیه زد، از راه مستقیم سخن گفت
سوار باد شد، از کوچههای فتنه گذر کرد
صدات خیمه به خیمه، صدات خانه به خانه
گذشت و سینهزنان را برای روضه خبر کرد
صدات بیرق هل من معین به بام شفق زد
صدات یکتنه شب را به خون کشاند و سحر کرد
صدات در همهجا، در تمام پهنهٔ تاریخ
درون بتکدهها چرخ خورد و کار تبر کرد
به داد کوخنشیان رسید و سنگ بنا شد
بنای کاخ ستم را به لحظه زیر و زبر کرد
و هرکجا که شهیدی… صدات در جریان بود
و هرکجا که یزیدی… صدات سینه سپر کرد
و هرکجا که به بنبست خورد راه تکامل
صدات معجزهٔ تازهای برای بشر کرد
صدا شدی و صدایت هزار حنجره جوشید
صدا شدی و صدایت هزار واحه سفر کرد
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
نمی توانی از این خاک ناپدید کنی
اگر تمامی این نسل را شهید کنی
اگر که دفتر تاریخ را بسوزانی
اگر که صفحه تقویم را جدید کنی
اگر که از همه سو تیغ های دندانتیز
برای قطع سر سروها خرید کنی
زمین بذر جدیدی شیار خواهد خورد
اگر که بارش خمپاره را شدید کنی
گمان نبر که سپیدار های سرکش را
به لرزهای بتوانی شبیه بید کنی
به راز روشن این راه پی نخواهی برد
برای قفل دلت هر چه را کلید کنی
حسین قافله اش خیمه خیمه در راه است
مباد بیعت با لشکر یزید کنی!
#بهجت_فروغی_مقدم #شهادت
#غزه
غمهایِ بی حسین به درم نمی خورد
فردایِ بی حسین به درم نمی خورد
من می روم که راهی کرببلا شوم
دنیایِ بی حسین به دردم نمی خورد!
#بهجت_فروغی_مقدم
هر لاله که کاشتی به راهش دادی
هر شعر نگاشتی به راهش دادی
تو خونخدا شدی از آن روزی که
هر چیز که داشتی به راهش دادی!
#بهجت_فروغی_مقدم
مشتاق زیارت حسین آمده ایم
محتاج شفاعت حسین آمده ایم
ما پای پیاده از عدم تا به وجود
با نیت بیعت حسین آمده ایم!
#بهجت_فروغی_مقدم
اگر اسیر تبی، گریهکن برای حسین!
اگر که جان به لبی، گریهکن برای حسین!
اگر که راه گریزی نماند و از غمها
نجات میطلبی، گریه کن برای حسین
اگر که مضطر ومظلوم و یکه و تنها
در انتهای شبی گریه کن برای حسین
اگر در آتش تب مثل حضرت سجاد
به رنج و در تَعَبی گریه کن برای حسین
شبیه حضرت زینب، اگر در اوج بلا
صبور و ملتهبی، گریه کن برای حسین
اگر کنار فراتی و تشنه چون عباس
به علت ادبی، گریه کن برای حسین
اگر که خواسته ای اشکت آبرو گیرد
از اصل با نسبی، گریه کن برای حسین
برای آن لب عطشان ظهر عاشورا
_فدایش اُم و ابی_ ، گریه کن برای حسین!
اگر که خواستهای دیده را دهی عادت
به ذکر مستحبی گریه کن برای حسین
'حسین جنس غمش فرق می کند' ، اصلا
بدون هر سببی گریه کن برای حسین!
#بهجت_فروغی_مقدم
مشتاق زیارت حسین آمده ایم
محتاج شفاعت حسین آمده ایم
ما پای پیاده از عدم تا به وجود
با نیت بیعت حسین آمده ایم!
#بهجت_فروغی_مقدم #اربعین
ما را در و دیوار از هم دور کرده
دشواریِ دیدار از هم دور کرده
یکبار تنها دل شکستیم از هم، اما
ما را هزاران بار از هم دور کرده
چشمان شور موجها ما قطره ها را
با چشمزخم انگار از هم دور کرده!
تنهایی بسیار، ما را کنج یک غار
در گوشه ای ناچار از هم دور کرده
امیدپیوستنبههم دراینزمیننیست
ما را زمان بسیار از هم دور کرده!
#بهجت_فروغی_مقدم
بیننده عزیزِ خبرها و حالها!
امروز خونیاند همه پرتقالها
طبقگزارشیکههماکنونرسیدهاست
در قتلوغارتند تمامِ غزالها
از لابه لای جنگل سبزی کنار رود
بالا گرفته دامنه اشتعالها
بیننده عزیز که بر روی مبل خویش
لم دادهای میانه خواب و خیالها
گویندهبااشارههمامشبرساندهاست
اخبار را به سمع و نظرهای لالها
بیننده عزیز که خاموش می کنی
شعر مرا به خاطر بعضی ملالها
میبینیآنزمانکهزمستانبهسررسید
رویی سیاه مانده برای ذغالها!
#بهجت_فروغی_مقدم
#غزه
من آمدهام گرد و غباری باشم
دور و بر تو گوشه کناری باشم
آبی سر آتش تو در جوش و خروش
یا بر لب چایِ تو بخاری باشم!
#بهجت_فروغی_مقدم
#اربعین
دریایجمعیت بود تاچشم کار میکرد
تنهاییِ من آیا آنجا چهکار میکرد؟
می رفت درغباری ازجمعیتقطاری
سیلپیادهها را باخود سوارمیکرد
حتی به جرعه آبی یا شربت گلابی
هر کس هر آنچه را داشت آنجا نثار میکرد
میشد اگر که میخواست نادیدهام بگیرد
اما مرا هم او داشت آنجا شمار میکرد
هروقت خسته بودم، ازپا نشسته بودم
دل را برای رفتن امیدوار میکرد
آن چشمهای زیبا در جزر و مد دریا
جز عشق هر غمی را بیاعتبار میکرد
هر کس که دست خالی میرفتاز آنحوالی
با سکههایی از اشک سرمایهدار میکرد
می رفتم ازمسیرش،دلداده و اسیرش
دریای جمعیت بود تا چشم کار می کرد!
#بهجت_فروغی_مقدم
#اربعین
می توانستی به دست خویش نابودم کنی
در میان آتش سوزان خود دودم کنی
می توانستی بکوبی سیل غم بر سینه ام
می توانستی که دریایی گل آلودم کنی
می توانستی میان درسهای ناتمام
امتحانهایی بگیری سخت و مردودم کنی
می توانستی بهجای سیمهایی از سهتار
کارهای دیگری با تار و با پودم کنی
گوشه ای از پردهی ساز تو بودم بیگمان
در خیالت بود اگر نی کرده یا عودم کنی
من گِلی بودم چه میدانستم آیا عاقبت
درنظرداری مرا شداد یا هودم کنی؟
شانهام خم شد به زیر باری از آوار کوه
بر ملایک تا بنایت شد که مسجودم کنی
گرچه در هرآن توانایی که بیپروا به من
در حساب خویش نشماریم و نابودم کنی
کاش بار دیگری از پردهی تار عدم
بر در گوشم بگویی "باش" و موجودم کنی!
#بهجت_فروغی_مقدم
🔻 محمّدعلی بهمنی (۲۷ فروردین ۱۳۲۱ – ۹ شهریور ۱۴۰۳) شاعر و غزلسرای ایرانی درگذشت.
🔸عباس سجادی سخنگوی ستاد پیگیری وضعیت حال استاد محمدعلی بهمنی دقایقی قبل خبر درگذشت این شاعر بزرگ را داد.
🔸به گفته او علی رغم اینکه در آخرین لحظات پزشکان تلاش کردند با احیای قلبی وضعیت حال استاد را به پایداری برسانند اما پس از دوبار احیای قلبی این مهم میسر نشد و استاد محمدعلی بهمنی حوالی ساعت ۲۳ امروز جمعه نهم شهریور ماه آسمانی شد.
🔸زمان آیین تشییع این شاعر بزرگ معاصر در تهران و تدفین او در بندرعباس طی اطلاعیههای بعدی به اطلاع عموم خواهد رسید.
من زندهام هنوز و غزل و غزل فکر میکنم
مرگ سرودههایی از محمدعلی بهمنی
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
پاشنهٔ کفش فرارو بر کشید
آستین همّتو بالا زد و رفت...
محمدعلی بهمنی، یکی از قلههای غزل و ترانه عاشقانه، ساعاتی پیش درگذشت. ما او را هم با اشعار کلاسیکش و هم با ترانههایی که از خوانندگانِ بهنام کشور شنیدهایم، میشناسیم. شاعری زلالپرست از خطهٔ خوزستان که هشتاد و دو سال غزل زندگی کرد. به غزلی قانع و دلش زنده به عشق بود. هنوز هم با غزلهایش زنده است. تا شعری از او در میان مردم خوانده میشود، تا نام او هست، او هم زنده است.
«بافتار» که پیش ازین در فرستههای مختلف ازین شاعر عزیز، یاد کرده و به آثارش پرداخته بود، فوت این غزلسرای ارجمند را به تمام شما مخاطبین عزیز تسلیت عرض میکند. حال که به دیدار حق شتافته است، ابیاتی از او را در این فرسته جمع کردهایم که نشان از مرگآگاهی او در سالهای پیشتر دارد.
🔺رسانه بافتار
🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35