eitaa logo
شعرهای بهجت فروغی مقدم
204 دنبال‌کننده
88 عکس
68 ویدیو
1 فایل
شعر
مشاهده در ایتا
دانلود
هر لاله که کاشتی به راهش دادی هر شعر نگاشتی به راهش دادی تو خون‌خدا شدی از آن روزی که هر چیز که داشتی به راهش دادی!
مشتاق زیارت حسین آمده ایم محتاج شفاعت حسین آمده ایم ما پای پیاده از عدم تا به وجود با نیت بیعت حسین آمده ایم!
اگر اسیر تبی، گریه‌کن برای حسین! اگر که جان به لبی، گریه‌کن برای حسین! اگر که راه گریزی نماند و از غمها نجات می‌طلبی، گریه کن برای حسین اگر که مضطر و‌مظلوم و یکه و تنها در انتهای شبی گریه کن برای حسین اگر در آتش تب مثل حضرت سجاد به رنج و در تَعَبی گریه کن برای حسین شبیه حضرت زینب، اگر در اوج بلا صبور و ملتهبی، گریه کن برای حسین اگر کنار فراتی و تشنه چون عباس به علت ادبی، گریه کن برای حسین اگر که خواسته ای اشکت آبرو گیرد از اصل با نسبی، گریه کن برای حسین برای آن لب عطشان ظهر عاشورا _فدایش اُم و ابی_ ، گریه کن برای حسین! اگر که خواسته‌ای دیده را دهی عادت به ذکر مستحبی گریه کن برای حسین 'حسین جنس غمش فرق می کند' ، اصلا بدون هر سببی گریه کن برای حسین!
مشتاق زیارت حسین آمده ایم محتاج شفاعت حسین آمده ایم ما پای پیاده از عدم تا به وجود با نیت بیعت حسین آمده ایم!
ما را در و دیوار از هم دور کرده دشواریِ دیدار از هم دور کرده یکبار تنها دل شکستیم از هم، اما ما را هزاران بار از هم دور کرده چشمان شور موج‌ها ما قطره ها را با چشم‌زخم انگار از هم دور کرده! تنهایی بسیار، ما را کنج یک غار در گوشه ای ناچار از هم دور کرده امید‌پیوستن‌به‌هم دراین‌زمین‌نیست ما را زمان بسیار از هم دور کرده!
بیننده عزیزِ خبرها و حال‌ها! امروز خونی‌اند همه پرتقال‌ها طبق‌گزارشی‌که‌هم‌اکنون‌رسیده‌است در قتل‌وغارتند تمامِ غزال‌ها از لابه لای جنگل سبزی کنار رود بالا گرفته دامنه اشتعال‌ها بیننده عزیز که بر روی مبل خویش لم داده‌ای میانه خواب و خیال‌ها گوینده‌با‌اشاره‌هم‌امشب‌رسانده‌است اخبار را به سمع و نظرهای لال‌ها بیننده عزیز که خاموش می کنی شعر مرا به خاطر بعضی ملال‌ها می‌بینی‌آن‌زمان‌که‌زمستان‌به‌سررسید رویی سیاه مانده برای ذغال‌ها!
من آمده‌ام گرد و غباری باشم دور و بر تو گوشه کناری باشم آبی سر آتش تو در جوش و خروش یا بر لب چایِ تو بخاری باشم!
دریای‌جمعیت بود تاچشم کار می‌کرد تنهاییِ من آیا آنجا چه‌کار می‌کرد؟ می رفت در‌غباری ازجمعیت‌قطاری سیل‌پیاده‌ها را با‌خود سوار‌می‌کرد حتی به جرعه آبی یا شربت گلابی هر کس هر آنچه را داشت آنجا نثار می‌کرد می‌شد اگر که می‌خواست نادیده‌ام بگیرد اما مرا هم او داشت آنجا شمار می‌کرد هروقت خسته بودم، از‌پا نشسته بودم دل را برای رفتن امیدوار می‌کرد آن چشمهای زیبا در جزر و مد دریا جز عشق هر غمی را بی‌اعتبار می‌کرد هر کس که دست خالی می‌رفت‌از آن‌حوالی با سکه‌هایی از اشک سرمایه‌دار می‌کرد می رفتم ازمسیرش،دلداده و اسیرش دریای جمعیت بود تا چشم کار می کرد!
می توانستی به دست خویش نابودم کنی در میان آتش سوزان خود دودم کنی می توانستی بکوبی سیل غم بر سینه ام می توانستی که دریایی گل آلودم کنی می توانستی میان درس‌های ناتمام امتحان‌ها‌یی بگیری سخت و مردودم کنی می توانستی به‌جای سیم‌هایی از سه‌تار کارهای دیگری با تار و با پودم کنی گوشه ای از پرده‌ی ساز تو بودم بی‌گمان در خیالت بود اگر نی کرده یا عودم کنی من گِلی بودم چه می‌دانستم آیا عاقبت درنظر‌داری مرا شداد یا هودم کنی؟ شانه‌ام خم شد به زیر باری از آوار کوه بر ملایک تا بنایت شد که مسجودم کنی گرچه در هرآن توانایی که بی‌پروا به من در حساب خویش نشماریم و نابودم کنی کاش بار دیگری از پرده‌‌ی تار عدم بر در گوشم بگویی "باش" و موجودم کنی!
🔻 محمّدعلی بهمنی (۲۷ فروردین ۱۳۲۱ – ۹ شهریور ۱۴۰۳) شاعر و غزل‌سرای ایرانی درگذشت. 🔸عباس سجادی سخنگوی ستاد پیگیری وضعیت حال استاد محمدعلی بهمنی دقایقی قبل خبر درگذشت این شاعر بزرگ را داد. 🔸به گفته او علی رغم اینکه در آخرین لحظات پزشکان تلاش کردند با احیای قلبی وضعیت حال استاد را به پایداری برسانند اما پس از دوبار احیای قلبی این مهم میسر نشد و استاد محمدعلی بهمنی حوالی ساعت ۲۳ امروز جمعه نهم شهریور ماه آسمانی شد. 🔸زمان آیین تشییع این شاعر بزرگ معاصر در تهران و تدفین او در بندرعباس طی اطلاعیه‌های بعدی به اطلاع عموم خواهد رسید.