eitaa logo
بهشت شهدا🌷
146 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
749 ویدیو
15 فایل
🌟 پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله):  «یَشفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ الأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ»؛ (روز قیامت نخست انبیاء شفاعت مى کنند سپس علما، و بعد از انها شهدا) #هر_خانواده_معرف_یک_شهید 🌷خادم الشهدا @Maedehn313 @z_h5289
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚📚📚📚📚📚 📚داستانهای شهدایی که درکانال بارگذاری شده است 📗 خاطرات طلبه 📕 روایت زندگی قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار 📓🎧 خاطرات یکی از مدافعین حرم که زیر عمل جراحی برای لحظه‌هایی از دنیای خاکی می‌رود و تجربه‌ای نزدیک به مرگ دارد. 📔 داستان زندگی و دخترشون سیده زینب حسینی خیلی قشنگ و شیرین بود داستان واقعی که تو دوره زمونه ما اتفاق افتاده و هنوز شخصیت این داستان در میان ما هست 📘🎧 کتاب به رنگ خدا، روایت زهرا سلطان‌ زاده، همسر 📒 داستانی عاشقانه با زمینه‎ی مذهبی را روایت می‌کند اصلی‌ترین اتفاق داستان برای ابوراجح حمامی رخ می‌دهد؛ اتفاقی که باعث دگرگونی اعتقادی در حله می‌شود. 📕 «قصه دلبری»روایت نو، جوان پسند و متفاوت از عاشقانه های همسر شهید مدافع حرم، است 📖 فصل فیروزه ، داستانی عاشقانه است با محوریت (علیها السلام). سیندخت، دختری زرتشتی اهل یزد است. پدر تاجر دارد که با او و کاروان تجاری‌اش به نقاط مختلف خلافت عباسی در سیروسفر هستند. ثمره این سیروسفر، آشنایی او با کیارش است. پسری زرتشتی اهل نیشابور که فیروزه‌تراشی است ماهر. عشقی آتشین وارد ماجرا میشود و ... . 💖💝💞💝💖💞💝💖💞 روی # (هشتک ) بزنید داستان مورد نظر را بخوانید 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🤲عمریست که رزق ما می رسد از کویِ شما🤲 ❣قسمت اول ✨به شکوه نام یگانه دختر کاروان همیشه جاری عصمت، حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) تقدیم نگاه پرمهرتان. 🍁شیهه ممتد اسب، خرمن موهای سیندخت را از میان دست های کنیز بیرون کشید. نیمی از موها بافته شده و نیم دیگر معلق مانده در میان حریری بود که بر سر انداخته و با شتاب دور سر می چرخاند. صدای کنیز در کپر پیچید: _شاهزاده! موهایتان! کار شما هنوز تمام نشده! سیندخت چین های دامنش را بالا گرفت. _شیهه را نشنیدی مگر؟ سمند دارد صدایم می کند! به گمانم اتفاقی افتاده! کنیز نفسی را که در سینه حبس کرده بود، رها کرد و به گام های بلند و پرشتاب سیندخت چشم دوخت. رفتنش را تا بیرون کپر و تا رسیدن به سمند، دنبال کرد. چهل و سه روز می گذشت از روزی که مولا خلیل، دست سیندخت را در دستش گذاشت و گفت: _جان تو و شاهزاده!این دختر، مصیبت دیده. طوفان یاغیان او را از پای درآورده چنان تیمارش کن که به زندگی برگردد. او را اگر زنده کنی، آزادی. می توانی به روم بروی یا به هر نقطه حجاز که دلت بخواهد. خرج رفتنت هم بر عهده قبیله خواهد بود. شاهزاده بَرات آزادی او بود. بعد از این قول و قرار میان کنیز و مولا خلیل، جان او شده بود جان شاهزاده. لحظه ای از او غفلت نمی کرد و از هیچ کاری برای راحتی اش دریغ نداشت. دستی که سیندخت در میان موهای سمند کشید، نه دست نوازش، که علامت پرسشی دلجویانه بود. _چه شنیدی مادیان من؟! باد بوی چه کسی را به مشامت رسانده که این چنین پریشان صدایم کردی؟ امتداد نگاه سمند را دنبال کرد. چشمش به سرخی شفق افتاد و آه کشید.(کیارش! خورشید مَرو را نگاه کن. سیندخت به سویت خواهد آمد. حتی اگر پدرش در سینه بیابان حجاز آرمیده باشد. بی اختیار نم اشک را روی گونه های خود دریافت. بیش از چهل روز می شد که در عزای پدر، تمام غروب ها را با اشک سپری می کرد. امروز اما حالتی دیگر داشت. در چشم های سمند به جستجویی غریب برآمده بود. یقین داشت که سمندش او را بی جهت از کپر بیرون نکشانده است. دلش از صبح گواهی خبری را می داد. (اما کیارش از کجا بداند که من کجای دنیا هستم؟ جز او چه کسی می تواند برایم چشمه خبر باشد؟) در چشم های سمند، شترانی را می دید که به قبیله نزدیک می شدند. در زلالی چشم ها عمیق شد. این بار نگاهی دقیق تر لازم نبود؛ صدای زنگوله شتران به وضوح شنیده می شد. از پشت تپه، کاروانی به او نزدیک می شد. هیجان زده سر برگرداند: _سمند! تو هم می بینی؟! کاروانی به اینجا می آید. برای همین صدایم کردی. ادامه دارد... ✨✨✨✨✨ 💐السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّهَ وَلِیِّ اللّٰه 🕊💖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊💖
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت دوم ✨زبان بسته چنان به کاروانی که امتدادش از پشت تپه بیرون زده بود، خیره شد که سیندخت بی اختیار او را رها کرد و به سوی خیمه مولا خلیل شتافت. 🍁برده سیاه مقابل او ایستاد و با صدایی بم گفت: _ارباب نماز می خواند شاهزاده. باید اذن ورود بگیرم. سیندخت لحظه ای ایستاد و سر به سوی تپه ها برگرداند. خواب نمی دید. به راستی کاروانی در میان سرخی شفق به قبیله نزدیک می شد. مولا خلیل با دست های فرتوت خود، پرده خیمه را بالا زده بود. _چه شده است سیندخت؟! داخل بیا که اگر هم نمی آمدی، تو را فرا می خواندم. از صبح می خواستم تو را ببینم. سیندخت، با گونه هایی که از شادمانی گل انداخته بود، وارد خیمه شد و مقابل تخت حصیری مولا خلیل بر زمین زانو زد. _نیم ساعتی مانده تا کاروان در قبیله ما اتراق کند. سمند، من را صدا کرد. زبان سمند را فقط من می دانم. صدایم کرد و گفت وقت رفتن است. مولا خلیل سرفه ای کرد. _زبان سمند تو را نمی دانم اما به تعبیر رویای صادقه خودم ایمان دارم. دیشب خوابت را دیدم سیندخت. دروغ چرا؟ بگذار همه چیز را برایت بگویم. سیندخت به رعشه دستان پیرمرد زل زده بود. _همه چیز را می دانم مولا خلیل. اینکه تصمیم داشتی بعد از چهلم پدرم، از میان پسرانت، یکی را برای همسری برگزینم. مولا خلیل این بار سر بلند کرد و به نگاه مستقیم سیندخت خیره شد. _آری و اگر دیشب آن خواب را نمی دیدم، امروز، روز تعیین همسر برای تو بود. سیندخت دامن حریرش را دور تا دور خود مرتب کرد. _کدام خواب؟! نکند به شیهه سمندم ربط داشته باشد. مولا خلیل سرفه بلندتری کرد: _از وقتی سمندت، شیهه کشان، خود را به قبیله من رساند و خون روی یال هایش من را بر آن داشت تا پسرانم را در پی اش روانه کارزار با حرامیان کنم، حال و هوایم دگرگون شد. تو را که غلتیده در خون، میان کپر قبیله نشانم دادند، با خود اندیشیدم باید به جای پدری که یاغیان از تو گرفتند، سایه سرت باشم. نذرت کردم تا به هوش بیایی و بتوانی به زندگی ادامه دهی. چشم که گشودی و نگاه مصیبت بارت را که دیدم بر آن شدم تا تو را برای همیشه در قبیله ام نگه دارم. تا آنکه کنیزی که به خدمتت گمارده بودم برایم خبر آورد که تو دختری عجم از سرزمین پارس هستی و به آیین زرتشت... ادامه دارد... ✨✨✨✨✨ 💐السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّهَ وَلِیِّ اللّٰه 🕊💖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 ماجرای اتوبوس 💔 مرخصی داشتم قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان . حاجی گفت : "بیا با اتوبوس بریم" بهش گفتم : "حاجی هوا خیلی گرمه" حاجی گفت : گرمه؟؟!!!!! پس بسیجی‌ها توی گرما چیکار میکنند؟ با همون اتوبوس میریم تا کمی حالمون جا بیاد... 🥀خاطره‌ای به یاد شهید معزز حسین خرازی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🕗 ای نور حقّ، به نور هدایتگرت سلام روح وفا به رسم وفا محضرت سلام تا روز حشر ،بر نسبِ اطهرت سلام از نسل پاک فاطمه، بر مادرت سلام با یک سلام زائر آقا شوید✋ اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً* *مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِك*َ 🍀 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی فانی - دعای فرج.mp3
3.94M
💠 📝 دعای فرج 🎤 علی 🌛قرائت‌ هرشب ‌به ‌نیت‌ ظهور...🤲 🗓روز_سیزدهم هرزمان دعای فرج را زمزمه‌کند همزمان‌ (عج)‌ 🤲دست‌های‌‌‌‌‌مبارکشان‌‌‌‌‌رابه سوی‌آسمان‌بلندمیکنندو‌برای‌آن‌جوان‌ میفرمایند؛ چه‌خوش‌سعادت کسانی‌که‌حداقل‌روزی یک‌بار را زمزمه می‌کنند؛)♥️🌱! "بخونیم‌‌‌‌‌باهم " 🕊به نیت شهید 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💝بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💝 هشتمین دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊 🔰امروز شنبه ۸ دی ۱۴۰۳ 💐 « چهاردهمین » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا 🌷شهید والامقام 🩸 🌹لبیک حق:۱۹ سالگی 🏴مزار:گلزار شهدا،بیجار 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹🕊زیارتنامه‌ی شهدا🕊🌹 🤲بسم رب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 💐💐 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃 در روز بیست و چهارم تیرماه سال 1345 در خانواده ای مومن و متدین در شهر بیجار پا به عرصه هستی گذاشت. 🌸کودکی 🌸🍃پدرش غلام و مادرش بدیعه نام داشت. بعد از پشت سر گذاشتن دوره‌ی طفولیت راهی مدرسه شد. 🌸منوچهر پس از گذراندن دوره ابتدائی و راهنمایی وارد دانشسرای شهید رجائی در زادگاهش شد 🍃و بعد از دوره دانشسرا تحصیلات خود را باتمام رسانید و در زمان تحصیل بیشتر اوقات خود را صرف کارهای فوق برنامه محل تحصیل خود می نمود. 🌾اخلاق نیکو، مهربانی، تواضع و فروتنی و خونگرم بودن منوچهر زبانزد بود. ✨به والدینش بسیار احترام می گذاشت و از آنان طلب حلالیت می کرد و در محبت کردن به پدر و مادرش هرگز کوتاهی نمی‌کرد. 🌾اخلاق و رفتار منوچهر تأثیر زیادی بر روی دوستانش گذاشت و یکی از خصوصیات او نحوه دوست یابی بود بطوری که پس از اولین برخورد با دیگران یک پیوند ناگسستنی ایجاد می کرد. ✨منوچهر همیشه با امر به معروف و نهی از منکر سعی میکرد در جامعه تاثیر مثبتی بر روی دیگران داشته باشد 🍃و از هیچ کوششی برای رفع مشکلات مردم دریغ نمیکرد و با به جا آوردن صله رحم دیگران را مجذوب و وامدار خود کرده بود. 🩸 🌹🍃پس از چند بار بازدید از جبهه شور و شعف عجیبی برای عزیمت به جبهه‌های حق علیه باطل در او ایجاد کرده بود. ه 🍃سال 1361 پس از پشت سر گذاشتن امتحانات ثلث دوم دانشسرا برای اولین بار عازم جبهه شد 🍃و در تابستان سال 1362برای دومین بار مجددا به جبهه رفت و این بار بدلیل خلوص و خونگرمی که در تیپ عملیاتی الغدیر یزد وجود داشت عشق او برای اعزام مجدد به جبهه مضاعف گردید 🍃و در همین تیپ دوبار زخمی شد و پس از بهبودی به منزل باز گشت 🌹 و در روز هستم شهریور ماه سال 1364 وارد گردان ویژه غواصی عملیاتی تیپ گردید و به منطقه اهواز اعزام شد. 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀سرانجام عشق حقیقی منوچهر، روز بیست و دوم بهمن ماه سال 1364 در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو - جزیره ام الرصاص وی را به دیدار معشوق سوق داد. 🌾🌾🌾🌾🌾🌾 بخشی ازوصیتنامه 📃شما را وصیت میکنم به سحر خیزی و نماز شب، قرآن را بخوانید و درک کنید و از حافظان قرآن باشید، 🤲نماز پرشکوه و دشمن شکن جمعه را ترک نکنید، ❣شبهای جمعه رفتگان را و علی الخصوص را یاد کنید 😔و بر مصائب آقا امام حسین (ع) گریه کنید زیرا کسی که گریه نمی کند قصی القلب است ❣ و یکی از مصائب است که تا روز تغابن متوجه عمل خود نیست 😔 و برای خود تأسف میخورم که تا فرصت داشتم ندانستم و حال که میدانم و درک می کنم فرصت انجام خیلی از اعمال گذشته و دیر است پس از فرصت کمال استفاده را بکنیم. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_4162691993.mp3
6.25M
🚩 زیارت عاشورا 🚩 🌷ثواب آن هدیه به ارواح مطهر چهارده معصوم(علیهم السلام) ، شهید والامقام 🩸 «لبیک یاحسین جانم» 🩸🍃🩸🍃🩸🍃🩸🍃🩸🍃 صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدللھ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍسلام‌الله‌علیها‌ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Mohsen Farahmand - Doaye Ahd.mp3
9.64M
🗓روزچهاردهم 💚 🟢هرکس چهل صبحگاه دعای عهد را بخواند، از یـــــــــاوران قائم ما باشید و اگــــــر پیش از ظهور آن حـضـرت از دنــیا برود، خدا او را از قــبـر بیرون آورد که در خدمت حضرت باشد و حق تعالی بر هر کــــلمه هزار حسنه به او کرامت فرماید. و هزار گناه از او محو ساخت. 🌸به نیت شهید 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 ✨✨✨✨✨✨ 💫صفحه_۲۸۶ 🌷هر روز یک صفحه از هدیه به شهدا🌷 ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچه کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
"مبارزه با نفس" خاطره ای از شهید "حسین معزغلامی" 📌میخواستم برم اصفهان،زنگ زدم به داداش حسین،گفتم: چیزی لازم داری برات بیارم؟؟ ■ گفت: گز درجه یک بیار. □ گفتم چشم داداش. 🔸تو اصفهان رفتم تو فروشگاه که محصولاتش درجه یک بود گفتم: یه بسته گز درجه یک میخام با بیشترین درصد پسته. 🔹خریداری کردم ،زنگ زدم به حسین آقا وگفتم: داداش برات بالاترین درصد رو گرفتم ■ گفت: نه من گز صد درصد پسته میخام. 🔸️ دوباره برگشتم فروشگاه،گفتم: جناب من گز صد در صد پسته میخام. ■ خندید و گفت: هرکس ازت گز صد درصد خواسته باهات شوخی کنه گز صد درصد پسته خب میشه پسته خالی! ▫️اومدم تهران با ذوق و شوق بردم براش تعریف کردم کلی خندید و گفت: اولا من باهات شوخی کردم، دوما یاد بگیر برا هرکسی هرکاری میکنی به بهترین شکل انجام بده. 🔻بعد گفت: من این گز رو‌نمیخورم ■ گفتم: چرا؟؟؟ □ گفت: چون این خواسته نفسم بوده... 🔹️ موقع نماز بسته گز را برد مسجد و توزیع کرد. راوی:خواهر شهید 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
در فیروزه‌ نگاهشان هنوز آوازِ سبز زندگی جاری است دست‌هایشان بسته شد امّا دل‌هایشان تا آخرین قطره خون نامِ بلند ایثار را فریاد زد ... نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا⤵️ http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6
#🌻 بهش می‌گفتند: حسن سر طلا (موهای طلائی رنگ و چهره‌ی زیبائی داشت) شب عملیات می‌گفت: 👈 من تیر می‌خورم، خونم رو بمالید به «موهام» . زیاد باهاشون پُز دادم !! شهید❤️ بسیم چی گردان غواصان لشگر امام حسین (علیه السلام) روحش شاد .... ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/behshtshohada https://eitaa.com/behshtshohada 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا كه نيامدم دمت را بفرست من نيستم آن جا، كرمت را بفرست گفتم كه مريضم و دوا می خواهم پس گرد و غبار حرمت را بفرست 💫 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
بهشت شهدا🌷
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #فصل_فیروزه ❣قسمت دوم ✨زبان بسته چنان به کاروانی که امتدادش از پشت تپه بیرون زده بود، خی
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت سوم ✨صدای شیهه اسب، بار دیگر، نگاه سیندخت را به عقب بازگرداند: _به گمانم رسیدند. کاروانی که من را با خود خواهد برد امشب باید اینجا اتراق کند. مولا خلیل! امشب من و شما حرف های زیادی با هم خواهیم داشت. 🍁مولا خلیل برده سیاهش را صدا کرد: _به پسرانم یاسر و محمد و عمرو بگو که کاروان را میهمان سفره قبیله کنند. پرده خیمه وقتی از میان دست های برده رها شد، سیندخت رشته کلام را به دست گرفت: آری، در هر صورت شما پدری را در حق من تمام کردید. اما نه که قدرنشناس باشم، که هرگز خوبی های شما و پسرانتان را فراموش نخواهم کرد. با این همه نقل پیغمبری زرتشت و محمد(صلی الله علیه و آله) نیست. صحبت دل است مولا خلیل! پدرم می گفت: دین، دل می خواهد. دل که نباشد، دین جز کافری نمی آورد. من لایق پسرانت نیستم؛ چه بر آیین محمد(صلی الله علیه و آله) باشم و چه بر دین زرتشت. لایق نیستم به خاطر آنکه دلم با من نیست. دل سیندخت، در کوه های نیشابور، چشم به راه کیارش مانده است. دل سیندخت در سرزمین مرو، هر آن در پی نفس های کیارش، سرگردان می تازد. سپیده صبح بود که سیندخت سرش را از آرامگاه پدر برداشت و به چشمان مولا خلیل خیره شد. _اموال باقیمانده پدرم، بهای جان من است که قبیله شما نجاتش داد. هر چند... بغض کرده بود. می خواست آنچه را در دلش مانده، بر زبان بیاورد. می خواست بگوید همان روز اولی که به هوش آمد و دید که اعراب او را به زندگی بازگردانده اند، تا چه اندازه از عمری که دوباره یافت، بیزار شد. می خواست اعتراف کند به نفرتی که سال ها بود از مردان عرب در دل داشت. قبل از آنکه چیزی بر زبان بیاورد، ضمیر روشن مولا خلیل گفتگوهای نهان او را دریافته بود. _جان هیچ انسانی را انسانی نجات نمی دهد. این خدای تو بود که تو را به زندگی بازگرداند و از میان قافله تجاری پدرت تنها به تو فرصت دوباره ای برای زیستن داد. من و پسرانم جز به فرمان محمد(صلی الله علیه و آله) عمل نکردیم که او مردان را به تکریم زنان فراخواند و میزان کرامت و بزرگواری مرد را در حرمتی که برای زنان قائل است، تعیین فرمود. سیندخت چیزی نگفت. نه فقط در سخنان مولا خلیل صداقت موج می زد، که در طول روزهایی که میان این قبیله زندگی کرده بود چیزی جز رعایت حرمت زنان ندیده بود. برخلاف آنچه کنیزش رافعه از اعراب جاهلیت حکایت کرده بود؛ از قصه تلخ زنده به گور کردن دختران، به جرم آنکه پسر زاده نشده اند! ادامه دارد... ✨✨✨✨✨ 💐السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّهَ وَلِیِّ اللّٰه 🕊💖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊💖
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت چهارم ✨ زنگوله شترها سیندخت را از کنار قبر پدر بلند کرد. _شما و پسرانتان تا همیشه من را مدیون خود کرده اید. گمشده ام را خواهم یافت و با او به زیارت مزار پدرم خواهم آمد. آن روز، روزی است که بخشی از ثروتم را به این قبیله هدیه خواهم کرد تا شاید جبران مهربانی هایتان در حق من باشد. 🍁مولا خلیل سرفه کرد. _سیندخت! تو گمشده ات را می یابی و به این سرزمین بازخواهی گشت. اما اگر روزی آمدی که من نبودم، پسرانم، برادرانت خواهند بود. به آنها وصیت خواهم کرد که شاهزاده ایرانی را چونان خواهر خونی خود دوست داشته باشند و میزبانی اش کنند. فجر صادق، در کرانه های بیابان، خود را ظاهر کرده بود. سیندخت ایستاد و گوشه خاکی دامانش را تکاند. حریر روی سرش را جابه جا کرد و از همان گوشه گورستان به قافله آماده حرکت چشم دوخت. _مولا خلیل! خوابت را به من نگفتی. چیزی تا رفتنم نمانده. سمندم که بتازد، همه سخنانت را مرور خواهم کرد. جای خوابی که برایم تعریف نکرده ای، به چه چیزی بیاندیشم؟ پیرمرد این بار خندید و عصایش را روی زمین حرکت داد. _دخترم! خوابم را نگه داشته بودم تا بدرقه سفرت کنم و الان زمانش رسیده. بیا تا خود را به کاروان مَرو می رسانیم و دستت را در دست آنها می گذارم، برایت تعریف کنم. سیندخت، پابه پای عصای پیرمرد، رفتن آغاز کرد. لحظه ای ایستاد و سربرگرداند. به قبر پدر خیره شد و زیر لب گفت: _برمی گردم پدر! به همراه کیارش بازخواهم گشت و برایت مقبره ای خواهم ساخت که زرتشتیان فارس تا ابد نام و نشانت را داشته باشند. صدای پیرمرد آرامتر از همیشه به گوشش رسید: _می خواستم طبق رسم قبیله، جوانان را میان میدان انتخابت بگذارم و شاهینی در دست های تو قرار دهم تا آزادش کنی و روی شانه هر کدام که نشست، تاج همسری با تو را به او ببخشم. صدای خنده سیندخت در گوش پیرمرد پیچید. _عجب اسطوره آمیز! من اما هرگز به چنین انتخابی تن نمی دادم مولا خلیل! نهایتش این بود که جوان قبیله ات شاهینی داشته باشد، نه سیندخت را. دختر سلطان بهادر، خودش انتخاب می کند، نه شاهینش! تمام سرزمین فارس است و یک سلطان بهادر. هستیِ سلطان بهادر است و یک سیندخت! چطور گمانت رفت که سیندخت بدین سادگی شوهری برگزیند؟! ادامه دارد... ✨✨✨✨✨ 💐السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّهَ وَلِیِّ اللّٰه 🕊💖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/behshtshohada 🕊💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا