eitaa logo
بهترآفرینی
151 دنبال‌کننده
18 عکس
22 ویدیو
8 فایل
محفلی برای یادگیری بهره‌وری، پربرکتی، زیباآفرینی و بهترآفرینی ارتباط با مدیر کانال @mahmood_yazdani آدرس کانال تلگرام t.me/behtarafariny
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 واحد پژوهش دانشکده علوم قرآنی مشهد برگزار می کند. ✅ نخستین نشست علمی در راستای همایش بین‌المللی روش شناسی استخراج علوم انسانی قرآن بنیان با عنوان: 🔶 الزامات دست یابی به علوم قرآن بنیان با نگاهی به کاستی های علوم حوزوی و الهیات دانشگاهی (رویکرد کلان نگر) 🔹ارائه دهنده : استاد محمود یزدانی 🔹زمان : شنبه 5 آذر ماه 1401 ساعت 12:45 الی 14 🔹مکان : مشهد - خیابان سناباد - دانشکده علوم قرآنی مشهد - سالن جلسات 🆔 @islamic_psycho
t.me/Drnematallahfazeli 📝 ایران 🔻نعمت الله فاضلی، 4 آذر 1401 ✅ ایران را فراموش نکنیم. اعتراض کنیم و از "زن، زندگی، آزادی" بگوییم اما فراموش نکنیم که ایران درخت کهنی است که همه بر شاخه های آن نشسته ایم. مراقب باشیم بُن نبریم. ایران نام نیست، واژه نیست، خاک زیر پای ماست، زبان ماست، ساختار ساخت دهنده به عمیق ترین لایه های آشکار و پنهان عواطف و باورها و کهن الگوهای ماست. ✅ بانو ژولیا کریستوا روانکاو بلغاری-فرانسوی در کتاب خواندنی اش "علیه افسردگی ملی" در گفتگو با فیلیپ پتی می گوید: "پرسش کردن از قوانین، هنجارها و ارزش ها، لحظه ای حیاتی در زندگی روانی افراد و جوامع است" (کریستوا ۱۴۰۱: ۱۲). آن را "سرپیچی" می نامد. کریستوا "سرپیچی و عصیان" را ستایش می کند و همسو با سارتر می گوید "ما حق عصیان داریم" ( همان ۴۳)، زیرا آن را عامل ضروری برای حیات روانی و متصل کردن پیوندهای جامعه می داند؛ اما مدافع  فرانسه است. به نقل از ژیرودو می گوید: "ملت ها مانند انسان ها از بی نزاکتی های نامحسوس می میرند"(همان ۶۴). معتقد است "به قابلیت از بین بردن لکه های ننگی که شوربختی را دوره کرده اند و تمرین همبستگی دربرابر آن ایمان دارم" ( همان ۶۶). ✅ ایران، امروز عصیان و سرپیچی را تمرین می کند، این سرپیچی چنان که کریستوا می گوید اگر برای بازسازی و پرسشگری و در مقابل افسردگی ملی باشد نجات بخش و شادمانی افزاست و روح ایران را تر و تازه می کند. ایران را فراموش نکنیم و ایران و نمادها و نشانه هایش را قربانی هیچ چیز واقعا هیچ چیز نکنیم. چرا که "چو ایران نباشد" دیگر چیزی نخواهد بود و نخواهد ماند. سرپیچی کنیم، 🔻پرسش کنیم، عصیان را حق خود بدانیم ولی به خاطر بسپاریم که اینها نیازمند بقا و تداوم ایران و ایرانی بودن است، سرزمینی که هزاران سال گهواره زایش و رویش و پرورش میلیون ها میلیون انسان، هزاران زبان، هنر، دین، ادبیات، رسم، سنت و تاریخ است و به بهای بی نهایت رنج ها و فداکاری ها به دست ما رسیده است. ایران را فراموش نکنیم. می دانم که می دانید و این صرفا یادآوری است!
📣📣📣 هسته دین، دوستی و صمیمیت است. دین یعنی دوستی و صمیمیت ⏪ خیلی از منابع، معنویت را هسته دین معرفی می کنند. من خودم با کلمه معنویت هنوز نتوانسته ام ارتباط برقرار کنم و معنایش را خوب نمی فهمم یعنی چه؛  شاید اشکال از من باشد، نمی دانم.  در خود دین نیز از کلمه معنویت استفاده نشده است و یا هم اگر استفاده شده، خیلی کم است و معنویت اصطلاحی است که اخیرا خیلی پرکاربرد شده است.  ✅ اما من به جای معنویت از کلمه دوستی و صمیمیت استفاده می کنم و آن را معادل معنویت و همسنگ آن می دانم. 🤔📖 طی مطالعات و تأملاتی که من داشته ام، هسته دین را دوستی و صمیمیت می دانم. اگر با نگاه اغماض گرایانه دین را بخواهید تقلیل دهید، به نظر من کل دین به دو کلان بخش تقسیم می شود: ۱- توحید ۲- اخوت غالب دستورات دین یا در ذیل توحید قرار می گیرند یا در ذیل اخوت. و هسته هر دوی این ها  «دوستی و صمیمیت» است. و این مساله درباره سایر موضوعات دینی هم قابل تسری است. ⬅️ و دین عملا یک هدف نهایی بیشتر ندارد و موضوع اش دوستی و صمیمیت است. تمام دستورات دین مستقیم یا غیرمستقیم یا از دوستی و صمیمیت شروع می شوند یا به دوستی و صمیمیت می رسند. ❇️ پیامبران یک هدف بیشتر نداشتند : ترویج دوستی و صمیمیت و در تمام ابعاد چهار رابطه انسان هدفشان دوستی و صمیمیت بود. یعنی پیامبران در تلاش بودند که : ۱-  بین انسان و خداوند دوستی و صمیمیت ایجاد کنند ۲- بین انسان با خودش دوستی و صمیمیت ایجاد کنند ۳- بین انسان با دیگران دوستی و صمیمیت ایجاد کنند ۴- بین انسان با طبیعت دوستی و صمیمیت ایجاد کنند. ☠ و بر اساس همین تک هدف پیامبران، شیطان نیز یک هدف بیشتر ندارد : ایجاد دشمنی یعنی شیطان در تلاش است که : ۱-  بین انسان و خداوند دشمنی ایجاد کند ۲- بین انسان با خودش دشمنی ایجاد نند ۳- بین انسان با دیگران دشمنی ایجاد کند ۴- بین انسان با طبیعت دشمنی ایجاد کند. 🔷 بر اساس مطالعات من دوستی و صمیمیت یک رفتار در کنار صدها رفتار مورد توصیه دین نیست، بلکه دوستی و صمیمیت هسته و اساس دین است و تمام دستورات دین، جلوه هایی از دوستی و صمیمیت در حوزه های مختلف است. 👌👌 بنابراین دوستی و صمیمیت اساس و مبنای سبک زندگی اسلامی است، فلسفه زندگی اسلامی است، هدف زندگی اسلامی است ، جهان بینی اسلامی است، اخلاق اسلامی است و همه چیز دین است. و اصولا دین اسلام دین دوستی و صمیمیت است‌. و قرآن کتاب دوستی و صمیمیت است. 😡 ممکن است بگویید  خیلی دچار تقلیل گرایی شدم و از مباحثی همچون غضب الهی، جهنم، جهاد و قتال با ظالمان و .... غافل شده ام . فرصت این نیست که به این اشکال پاسخ دهم ولی من تقریبا می توانم ادعا کنم که تمام آیات قرآن  - حتی آیات جهاد و قتال و عذاب -  را بر اساس دوستی و صمیمیت می توان تبیین و  تحلیل کرد. ❗️❗️❗️ این بحث آورده های بسیار بسیار زیادی دارد و می تواند یک تغییر اساسی در هر آنچه که از دین صحبت می کنیم به وجود آورد.  و صحت هر آنچه که پسوند دینی یا اسلامی دارد با این شاخص دوستی و صمیمیت قابل بازتعریف و بازارزیابی است ✍ محمود یزدانی@shokoofaee
✅ «دوستی به مثابه جهان بینی» معرفی یک کتاب فوق‌العاده خوب : 👆👆 عنوان فوق، عنوان یک کتابی است که خیلی از خواندش لذت بردم. در حقیقت قبل از اینکه این کتاب را بخوانم درباره دوستی و صمیمیت به نتایجی رسیده بودم که بحث دوستی و صمیمیت یکی از کلیدی‌ترین و یا شاید کلیدی‌ترین بحث دین است. اما این کتاب خیلی به خوبی آنچه را که مدنظر داشتم را تایید می کرد. ⏪ مولف و گردآورنده این کتاب، آقای دکتر محمدجعفر امیرمحلاتی است. ایشان - که فعلا در شیراز به تحقیق و ترویج مباحث صلح و دوستی مشغول هستند -  قبلا یک دیپلمات بوده  و از سال ۶۷ تا سال ۶۸ نماینده ایران در سازمان ملل بوده است. دارای دکتری مطالعات اسلامی  و سابقه سالها تدریس در دانشگاه های آمریکا را داشته اند. به دلیل پیشینه شغلی مولف، این کتاب موضوع دوستی را فراتر از مباحث درون دینی به بحث گذاشته است و نگاه بین الادیانی، بین فرهنگی و بین المللی به این مقوله داشته است. 🔴 این کتاب دارای ۱۸ مقاله در ۴ بخش است. ۳ تا از این مقالات - که به نظرم جزو برترین مقالات نیز می باشد - نگاشته خود آقای دکتر امیرمحلاتی است و ۱۵ مقاله دیگر از نویسندگان مختلف قدیم و جدید ، مسلمان و غیرمسلمان در باب دوستی است. همین تنوع نویسندگان و وسعت دیدگاه ها یکی از نقاط قوت این کتاب است که من در کمتر کتابی آن را مشاهده کرده ام. 🔷 ۴ بخش کتاب عبارتند از : بخش اول : دوستی در ساحت زندگی معنوی جهان بخش دوم : دوستی در روابط بین فرهنگ ها، ملل و تمدن بخش سوم : دوستی در متون پیشین بخش چهارم : تاریخ سیر اندیشه دوستی در تمدن اسلامی 👌👌 در میان کتاب هایی که من تا به حال در موضوع دوستی و صمیمیت خوانده ام ، هیچ کتابی به اندازه این کتاب از «عمق» و «گستردگی» لازم برخوردار نبودند. «عمیق» از این جهت که خیلی به مبناها و زیربناهای این بحث پرداخته است. «گسترده» از این جهت که خیلی به توسعه و امتداد بحث دوستی توجه داشته است. 🔔🔔 من قبلا کتاب «دیگردوستی موثر» اثر «پیتر سینگر» فیلسوف آمریکایی را در همین کانال معرفی کرده بودم. اما کتاب «دوستی به مثابه جهان بینی» از کتاب مذکور عمیق تر و بنیادی تر و گسترده تر است، هر چند کتاب دیگردوستی موثر موضوع اش بیشتر کمک و یاری رسانی موثر است 💹 در پایان عرض می کنم با توجه به شرایط کشور ما نیاز داریم تا می توانیم موضوع دوستی و صمیمیت را برجسته و ترویج نماییم. بنابراین حتما توصیه می کنم این کتاب را مطالعه کنید. ✍ محمود یزدانی@shokoofaee
تصویر کتاب «دوستی به مثابه جهان بینی» به کوشش محمدجعفر امیرمحلاتی انتشارات هرمس
✅ وحدت حوزه و دانشگاه ؛ کجای مسیر هستیم ؟ و چرا خیلی کند پیش می رویم؟ به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه ✍ محمود یزدانی 🙈🙈 بیش از ۴۰ سال است که از ایده وحدت حوزه و دانشگاه می گذرد. صدها نشست و طرح و ایده در این زمینه داده شده است، اما آنچه که در عمل رخ داده است، بسیار کم است. هنوز که هنوز است هر دوی این مراکز کار چندانی با هم ندارند و کار خودشان را انجام می دهند. تحلیل های زیادی نیز در این باره صورت گرفته است. من هم تحلیل خودم را ارائه می کنم و به یک راهکار اشاره خواهم کرد. 1⃣ حوزه و دانشگاه در هیچ چیزی وحدت نداشته باشند، در یک چیز بیشترین وحدت را دارند : هر دو از جامعه دورند. هم مباحث حوزه از نیازهای جامعه دور است و هم مباحث دانشگاه 2⃣ تا زمانی که حوزه و دانشگاه نتوانند روی یک چیز به وحدت برسند، این جدایی شان کماکان ادامه دارد. حل مساله های جامعه مهمترین نقطه وحدت حوزه و دانشگاه می تواند باشد که فعلا دغدغه هیچکدام از آنها به صورت جدی نیست. هر دو نهاد مهمترین دغدغه شان تربیت یکسری دانش آموخته است. حالا این دانش آموختگان به چه کاری بخواهند بیایند - مخصوصا در علوم انسانی - خیلی برایشان مهم نیست 3⃣ هر دو نهاد اشکالات مهم هویتی و شخصیتی دارند. اگر با زبان روانشناسی و البته با کمی طنز بخواهم بگویم، حوزه دچار اختلال شخصیت اسکیزوئید و دانشگاه دچار اختلال شخصیت وابسته است. حوزه در گذشته خودش مانده و توان ارتباط برقرار کردن با زمان حاضر را ندارد و دانشگاه نیز به دلیل اینکه از دنیای غرب کپی برداری شده است، وابسته به علوم غربی است و هنوز دانشگاه و اساتید دانشگاهی به خوباوری نرسیده اند. حال فرض کنید دو شخصیت اسکیزوئید و وابسته بخواهند با هم همکار شوند. نتیجه از قبل واضح و تا حد زیادی خنده دار است. 4⃣ اشکالات متعددی نیز در نوع علوم این دو نهاد است. غالب علوم در سیر تکاملی خود، سه سطح دانش دائره المعارفی ، دانش متظومه ای ( سیستمی )، و دانش راهبردی (استراتژیک) را طی می کنند و به بلوغ می رسند. دانش های حوزوی غالبا در سطح دانش های دائره المعارفی مانده اند. و بخش کمی از آنها وارد دانش های منظومه ای (سیستمی) شده اند. دانش های دانشگاهی در ایران با خوش بینی زیاد نیز غالبا در سطح دانش های منظومه ای ( سیستمی) مانده اند. تمام دانش ها تا به سطح دانش راهبردی ( استراتژیک ) نرسند، توان حل مساله های اجتماعی را ندارند. فلذا علوم رایج در ایران - چه علوم انسانی و چه علوم اسلامی - هنوز به بلوغ خود نرسیده اند فلذا هر دو در حل معضلات اجتماعی ناتوان هستند. 5⃣ با این پاردایمی که فعلا بر هر دو نهاد حاکم است و مهمتر از آن پاردایمی که بر سیاست گذاری علمی کشور حاکم است، من تا دهها سال دیگر هیچ چشم انداز روشنی در وحدت حوزه و دانشگاه نمی بینم ✅ @shokoofaee ادامه‌ی مطلب در متن بعدی 👇👇👇
ادامه‌ی مطلب از متن قبلی 👆👆👆 ❗️و اما راه حل : ⏪ تنها راه حل و بهترین راه حلی که به نظرم می رسد این است که هم حوزه و هم دانشگاه به بازتعریف رسالت خود احتیاج دارند. مهمترین رسالت هر نهاد علمی حل مساله های جامعه خودشان است. اگر به طور جدی این دو نهاد رسالت خودشان را به حل مساله های اجتماعی جامعه تغییر دهند، حداقل دو اتفاق مهم می افتد : اول از همه رشد علمی خیلی خوبی در هر دو نهاد اتفاق می افتد ؛ مخصوصا رشد کیفی علوم در هر دو نهاد صورت می گیرد؛ یعنی علوم هر دو نهاد به سطح دانش راهبردی( استراتژیک) ارتقاء می یابد. که صرفا با این نوع دانش می توان مساله های اجتماعی را حل کرد دوم اینکه وحدت خیلی خوبی بین این دو نهاد اتفاق می افتد. یعنی بدون این همه همایش ها و نمایش ها، همگرایی به طور طبیعی رخ می دهد، چرا که مساله های اجتماعی چندوجهی هستند و همین چندوجهی بودن باعث می شود که متخصصین برای حل و فصل آنها دور هم جمع شوند. پی نوشت ها: 1⃣ نکات فوق بیشتر درباره رشته های علوم انسانی دانشگاه ها ساری و جاری است. 2⃣ درباره مراحل تکامل یک علم از دانش دائره المعارفی به دانش منظومه ای و سپس دانش راهبردی، ان شاءالله بعدا توضیحاتی ارائه خواهم کرد. 3⃣ اختلال شخصیت اسکیزوئید  یک اختلال شخصیت است که با عدم علاقه به برقراری روابط اجتماعی، گرایش به یک زندگی انفرادی، سردی عاطفی، جداشدگی و بی‌تفاوتی مشخص می‌شود. افراد مبتلا ممکن است نتوانند دلبستگی‌های صمیمانه ای با دیگران برقرار کنند و در عین حال دارای یک دنیای فانتزی بامحتوا و جزئیات کامل اما منحصراً درونی هستند. 4⃣ اختلال شخصیت وابسته نوعی اختلال شخصیت است که فرد وابستگی فراگیر روانی به افراد دیگر دارد. این اختلال شخصیت یک وضعیت بلند مدت (مزمن) است که در آن بیمار برای نیازهای عاطفی و جسمی خود به دیگران وابسته است و تنها یک حداقل دستیابی به سطح طبیعی استقلال دارد. ✍ محمود یزدانی@shokoofaee
✅ گفت و گو یا مجادله؛ گذر از دوگانه «من و تو» به دوگانه «ما و مشکل» ✍️ زهره سعیدی ☑️ پیش از ورود به بحث، نخست به این گفت و گو دقت کنید و بگویید چه نقصی در آن می بینید؟ (ناهید: رامسر خیلی قشنگه، بریم رامسر. دانیال: رامسر این فصلِ سال سرده، من می‌گم بریم یزد. ناهید: یزد شهر تاریخیه من دلم طبیعت می‌خواد. دانیال: طبیعت که فقط دریا و جنگل نیست، بیابون هم طبیعته. ناهید: همیشه میخوای نظر خودت رو تحمیل کنی. دانیال: تو هم همیشه میخوای از من انتقاد کنی. ناهید: اصلا جایی نمی‌ریم. دانیال: همیشه آخرش به جایی نمی‌رسیم). نقص این گفت و گو در این است که به جای محدود ماندن در موضوعِ گفت و گو، یعنی انتخاب مکان سفر، وارد دوگانه من و تو شده است. با این کار بحث آنها از موضوع انحراف پیدا کرده و به تقابلی میان من و تو تبدیل شده است. ☑️ حال آنکه پرهیز از دوگانه من و تو، و پایبندی به دوگانه ما و مشکل؛ ما و کنش؛ ما و رفتار؛ ما و گفتار؛ شرط مبنایی برای شکل‌گیری گفت و گوی مؤثر است. بدین معنا که همواره رفتاری، گفتاری، مشکلی، یا کنشی، موضوعِ گفت و گو است، نه خودِ فرد. با تفکیک میان خودِ فرد با موضوع گفت و گو، به جای نشانه رفتن شخصیت یکدیگر، باید بر روی موضوعِ گفت و گو متمرکز ماند. با اتخاذ این رویکرد هر دو طرف گفت و گو محترم هستند و از تحقیر و تخفیف یکدیگر پرهیز می‌کنند. گفت و گو تا وقتی می‌تواند تداوم پیدا کند که از این چارچوب خارج نشود. اگر یکی از طرفین از این چارچوب خارج شد، گفت و گو پایان یافته به شمار می‌رود و ادامه آن فایده‌ای جز فرسایش جان آدمی در پی ندارد. از این رو وقتی گفت و گو به این دوگانه کشیده شد باید به آن پایان داد و آن را به زمانی دیگر موکول کرد. ☑️کسی که در این مرحله پیش‌دستی می‌کند و گفت و گو را پایان می‌دهد، از یک سو خود را از فروافتادن به دامِ «دوگانه من و تو» در امان نگه داشته است و از سوی دیگر این امکان را به فرد مقابل داده است که جلوتر نرود و عقب‌نشینی کند. به بیان دیگر هم مانع آسیب به خود و دیگری شده است و هم گفت و گو را در جای درست پایان داده است. بنابراین باید تمرین کنیم که اولاً گفت و گو به مجادله میان من و طرف مقابل تبدیل نشود و ثانیاً در صورت تبدیل شدن آن به مجادله، بلافاصله آن را پایان دهیم. @TeachingCriticalThinking
هدایت شده از روانشناسی اسلامی
📣📣📣 اسلامی سازی علوم انسانی یا اسلامی سازی علوم حوزوی : کدامیک اولویت دارند؟ محمود یزدانی ✅ ۱۲ دی ماه سالروز رحلت حضرت علامه مصباح یزدی(ره) را به عنوان روز علوم انسانی اسلامی تعیین کرده اند. من در عین حال که با پروژه علوم انسانی اسلامی موافق هستم، اما این طرح و پروژه را تا حد زیادی ناموفق و ابتر می بینم و معتقدم ما در نگاه کلان چندان راه به جایی نخواهیم برد. ⏪ علتش این است که ما مسیر را داریم اشتباه می رویم. و لازم است قبل از اینکه سراغ علوم انسانی دانشگاه ها برویم، و آنها را اسلامی کنیم، بایستی سراغ علوم حوزوی می رفتیم و ابتدا آنها را اسلامی می کردیم. 😳😳😳 شاید اسلامی سازی علوم حوزوی را برای اولین بار شنیده باشید و متعجب شوید که مگر علوم حوزوی ما اسلامی نیست که بخواهیم آن را اسلامی کنیم. ❇️ پیش فرض تمام کسانی که سراغ اسلامی سازی علوم انسانی می روند این است که علوم حوزوی مانند فقه و تفسیر و کلام و ... اسلامی است، فلذا لازم است علوم انسانی مانند روانشناسی ، جامعه شناسی ، علوم سیاسی و ... نیز اسلامی شوند. اما من معتقدم همین پیش فرض - که نقدهای زیادی به آن وارد است - منشأ بزرگترین اشتباهات و خطاهای ما در این سده های اخیر است. ❗️❗️❗️من معتقدم علوم حوزوی ما اسلامی نیست و بزرگترین نقص ما همین اسلامی نبودن علوم حوزوی است. البته من با نگاه فازی به علوم حوزوی نگاه می کنم و وقتی می گویم علوم حوزوی ما اسلامی نیست، نگاه صفر و یک ندارم، بلکه معتقدم علوم حوزوی ما شبه اسلامی یا نیمه اسلامی و یا تا حدی اسلامی هستند. و تا ما نتوانیم علوم حوزوی را بقدر کفایت اسلامی کنیم، به طریق اولی پروژه علوم انسانی اسلامی از پیش ابتر و ناموفق است. 🔴 ‌علت اینکه می گویم این پروژه ابتر است، به این دلیل است که ما در طول قرن ها نتوانسته ایم مدلی از علم اسلامی حتی در حوزه های علمیه خودمان ایجاد کنیم که مطلوب اسلام بوده و شاخصه های علم اسلامی را داشته باشد، و چون نتوانسته ایم و مدلی ایجاد نکرده ایم، آن وقت بر اساس چه الگویی می خواهیم برویم علوم انسانی خودمان را اسلامی کنیم؟. وقتی فقه ما نیمه اسلامی یا تا حدی اسلامی است، و اسلامی به معنای کافی نیست، آن وقت چگونه و بر چه اساس چه مدلی می خواهیم فی المثل روانشناسی اسلامی ایجاد کنیم ؟ ادامه‌ی مطلب در متن بعدی 👇👇👇
هدایت شده از روانشناسی اسلامی
ادامه‌ی مطلب از متن قبلی 👆👆👆 ❇️ ما تقریبا بجز زمان خیلی کوتاهی در صدر اسلام هیچ تجربه موفقی از اقامه دین نداریم و بعد از آن هم که حوزه های علمیه شکل گرفت، بر اساس تجربه موفق صدر اسلام شکل نگرفت و لذا در طی قرن ها فعالیت حوزه های علمیه، علمای ما بنا به دلایل متعدد - که برخی از آن ناشی از فراهم نبودن شرایط بود و برخی هم ناشی از نشناختن شاخص‌های علم اسلامی بود - نتوانستند علم اسلامی را تولید کنند و ما در زمینه علم اسلامی حتی از نوع حوزوی آن ، دست مان تا حد زیادی خالی است. 🙈🙈 بنابراین برخلاف نظر رایج و غالب خیلی ها که مشکل اصلی را در دانشگاه ها و علوم غربی می بینند، من مشکل اصلی را در حوزه ها و علوم حوزوی می بینم، و با اینکه اکثرا فکر می کنند که این علوم رایج حوزوی، اسلامی است، من معتقدم این علوم تا حد مختصری اسلامی است. یعنی اون جوری که دین می خواهد، علوم حوزوی ما اسلامی نیست. 🙊🙊 این دیدگاه بنده در عین حال که ممکن است اصلا به مذاق روحانیت و طرفداران اسلامی سازی علوم انسانی خوش نیاید، اما حقیقت تلخی است که هیچ گریزی از آن نداریم. 🔔🔔 پذیرش این دیدگاه تبعات زیادی دارد از جمله اینکه: 1⃣ پروژه اسلامی سازی علوم انسانی - به دلیل نداشتن مدل موفقی از علم اسلامی - پروژه زودهنگامی بود که شروع شد و به دلیل همین زودهنگامی و نداشتن مدل، ابتر مانده و ابتر خواهد ماند. 2⃣ تا زمانی که علوم حوزوی ما اسلامی نشود، علوم انسانی ما اسلامی نخواهد شد. 3⃣ چنانچه علوم حوزوی ما اسلامی شود ، خود همین اسلامی سازی علوم حوزوی باعث تولید روانشناسی ، جامعه شناسی و ... با رویکرد توحید بنیان خواهد شد و تا حد زیادی نیازهای جامعه را برطرف خواهد کرد. یعنی ما مسیر را داریم اشتباه می رویم، زیرا تولید علوم انسانی از اسلامی سازی علوم حوزوی شروع می شود نه از علوم دانشگاهی 4⃣ چون علوم حوزوی ما بقدر کفایت اسلامی نیست، فلذا با این علوم نمی توان نظام اسلامی تشکیل داد، از این منظر، مشکل تشکیل نظام اسلامی در حوزه اجرا نیست، بلکه در حوزه نظری و علمی است. این علوم رایج حوزوی توان طراحی و ساخت مدل نظری نظام اسلامی را ندارند، بنابراین حوزه های علمیه پاسخگوی نیازهای نظام اسلامی نیستند و این عدم پاسخگویی نه به دلیل نخواستن بلکه به دلیل نتوانستن بوده است. ✳️ حرف در این زمینه بسیار است که ان شاءالله در حد توان در متن های آتی به آن اشاره خواهم کرد ولی جای یک افسوس باقی است، که ای کاش آن همه دغدغه، انرژی، بودجه و تبلیغاتی که درباره اسلامی سازی علوم انسانی یا تولید علوم انسانی اسلامی صرف شده و صرف می شود، صرف اسلامی سازی علوم حوزوی می شد، که اگر این کار صورت می گرفت به پیشرفت های خیره کننده ای می رسیدیم. ✍ محمود یزدانی @islamic_psycho
فرهاد قنبری بی معنا شدن "دوستی" ارسطو فیلسوف برجسته یونان باستان به سه نوع دوستی اشاره می کند. اولین نوع دوستی‌ها بر پایه سود و فایده است. جایی‌ که دوستان در جستجوی منفعت شخصی و بیشتر بر اساس نگاه مادی شکل گرفته است. دومین نوع دوستی بر پایه لذت است. جایی‌ که دوستان متوجه جذابیت های جنسی، خوش چهره بودن و جذاب بودن یکدیگر هستند. سومین نوع دوستی بر پایه فضیلت و خوبی است که هر دو طرف دوستی فضیلت های یکدیگر را می بینند و در کنار هم باعث رشد یکدیگر می شوند. ارسطو معتقد است؛ دوستی کامل دوستی افراد خوبی است که در فضیلت با یکدیگر برابرند، برای این‌که آن‌ها خوبی را برای یکدیگر به همان طریق آرزو می‌کنند که خود خوب هستند، و آن‌ها به خودی خود خوب هستند. آن‌ها که خوبی را برای دوستانشان به جهت خود دوست آرزو می‌کنند، بیش از همه دوست هستند چرا که آن‌ها این تمایل را برای خاطر خود دوست دارند نه به صورت اتفاقی. به همین جهت دوستی این مردمان تا آن‌جا که خوب هستند ادامه پیدا می‌کند و فضیلت همیشه ماندگار است. با نگاهی به نوع روابط دوستی در جامعه امروز یا جهان امروز می توان به راحتی پی برد که دوستی های رایج امروز بیشتر بر اساس دو نوع اول تقسیم بندی ارسطو یعنی روابطی بر اساس منفعت و لذت است. افراد در اغلب روابط دوستانه به ویژه در دوستی با جنس مخالف [و حتی ازدواج که خود شکلی از دوستی است] به رابطه دوستانه به شکل یک معامله برای کسب منفعت و لذت می نگرند. افراد در دوستی خود سود و فایده خود را در نظر می گیرند و با حساب و کتاب و منطق اقتصادی به روابط خود می نگرند. دوستی و رفاقت در جهان امروز آن معنای فلسفی و انسانی که در فلسفه و ادبیات با آن آشناییم را از دست داده است. آن نوع دوستی که سعدی (اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست/حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم) و حافظ و خیام و مولانا و.. از آن سخن می گویند، مطلقا دیگر یافت نمی شود. دوستی های امروز بیشتر بر اساس منفعت طلبی، لذت جویی و یا فرار از تنهایی شکل می گیرد و این با مفهوم عمیق دوستی، فاصله بسیاری دارد. امروزه بسیار در در صفحات حوادث روزنامه ها و رسانه ها می خوانیم و می شنویم که بسیاری از جنایت ها به خاطر خیانت های دوستانه رخ می دهد. خیانت هایی که اغلب در روابط و دورهمی های به اصطلاح دوستانه رقم می خورد.. (و همیشه این سوال پیش می آید که آخر این چه دوستی است و اصلا چه نیازی به چنین دوستی است که در آن کسی نمی تواند حداقل اعتماد را به یکدیگر داشته باشند؟ یا این چه نوع دوستی است که افراد از موفقیت و شادی و رفاه یکدیگر و.. دچار یاس و افسوس و ناراحتی می شوند و پیش روی او و پشت سر او دو چهره کاملا متفاوت دارند؟..) t.me/kharmagaas
📣📣📣 مشکل ما ایرانی ها نه «داخلی» است، نه «خارجی» است، بلکه «مالشی» است. غالب ایرانیان اهل «مالیدن» و «مالوندن» هستند.محمود یزدانی 🤔🤔 من درباره جامعه خودمان هم به لحاظ جامعه شناختی و هم به لحاظ روانشناختی خیلی فکر می کنم. و اخیرا به یک فهم جالبی رسیدم. البته وقتی بعدا نگاه کردم، دیدم غیر از من خیلی ها هم به این مساله اشاره کرده بودند ولی برای خود من، چون خودم به این نتیجه رسیده بودم، برای خودم خیلی جالب بود گویی که به یک بینش و نگرش تازه ای رسیده ام. ❇️ من به ریشه های مشکلات اجتماعی که دقت می کردم و دنبال این بودم که چرا ایران این همه مشکلات دارد، می خواستم بفهمم که غالب ایرانی ها - فارغ از نقش ها، جایگاه ها، و کارهای مختلفشان - وجه مشترک یا وجه غالب شباهت هاشون چی هست ؟ یعنی ایرانی ها با تمام تنوعاتی که دارند، در چه چیزهایی بیشترین شباهت ها را دارند. 📶 وقتی از مولفه های ظاهری همچون زبان، دین، نژاد و ... گذر کردم و به مولفه‌های پنهان تر پرداختم، دیدم «مالیدن» و «مالوندن» فراگیرترین خصوصیت مشترک منفی ما ایرانی هاست‌. یعنی غالب ایرانی کار اصلی شان «مالشگری» است. و دیدم این صفت هم در من و همسرم وجود دارد، هم در بچه های من هست، هم تو اطرافیان خودم فراوان دیدم، و هم وقتی گسترده تر نگاه کردم دیدم در مدارس و دانشگاه ها و حوزه های علمیه و ادارات و مساجد و هیئت ها و کارخانجات و بازار و .... و تا خیل عظیمی از مسئولان به وفور وجود دارد. و اگر بخواهم این مساله را انتزاع و تعمیم دهم، آن را وارد مقوله فرهنگ می کنم و به عنوان یکی از عناصر کلیدی فرهنگ ایرانی معرفی می کنم و با شواهد زیادی می گویم که فرهنگ ایرانی، «فرهنگ مالشگری» است. 🙈🙈 یعنی بر خلاف برخی ها که می گویند فرهنگ ایرانی ها، دینی یا اسلامی است، من می گویم ایرانیان فرهنگ مالشگری دارند و بر اساس همین فرهنگ مالشگری سراغ اسلام رفته اند و فرهنگ شان را اسلام مالی کرده اند. ⏪ من البته مطالعات میان فرهنگی نداشته ام که ببینیم فرهنگ های دیگر چگونه اند ولی به جد معتقدم که کشورهای پیشرفته دنیا، قطع و یقین فعلا فرهنگ مالشگری ندارند و یا اگر دارند در حد خیلی کمی است. ادامه‌ی مطلب در متن بعدی 👇👇👇