✅ #تحلیل_انتخاباتی(۹): آشکار شدن صف بندی انتخابات ۱۴۰۰
علی لاریجانی؛ سیاستمدارِ «هرجایی»!
...
...
✍ #مهدی_جمشیدی
یک
علی لاریجانی، تازه به میدان پا نهاده، امّا گویا «یک چمدانِ تاکتیکِ روانی» در دست دارد! فقط در نطقِ انتخاباتیاش، دهها تاکتیکِ تبلیغی بهکار برد تا بتواند از حضورِ خود، یک «اتّفاق» بسازد؛ یک «اتّفاقِ خاص و منحصربهفرد»!
دو
او در همین ابتدا، «همهچیز» را به پای خود «هزینه» کرد: اشاراتش به «رهبرِ انقلاب» و «مراجعِ تقلید»، بهگونهای بود که گویا حضورش در امتدادِ خواستِ آنهاست. او کسی است که میتواند از همهچیز «به نفعِ خود» خرج کند! همه کس، این هنر را ندارند! و وقتی خرج از کیسۀ خودش نیست، حدّی هم نخواهد داشت!
سه
سخنانِ او، چقدرِ شبیهِ احمدینژاد بود، ازاینجهت که او بهصورتی سخن گفت که گویا تا به حال در جمهوریِ اسلامی، هیچ مسئولیّتی نداشته است! از همه، «برائت» جُست تا سیئات و خطایای هیچ شخص و جریان و دولتی، «دامنِ پاکِ او» را آلوده نکند! نه «پادگانی» است، نه «دادگاهی»! نه «پوپولیست» است، نه «کلیدِ جادویی» دارد!
چهار
او هیچکدام نیست، امّا «چه» هست؟! او به این سئوال پاسخ نداد؛ چراکه هستیِ سیاسیِ علی لاریجانی، «سیّال/ ژلهای/ لغزنده/ متحرّک» است! با همه هست و با همه نیست! ردِ پایش در همهجا هست، امّا هیچکاره هم هست! نه موافق است و نه مخالف، امّا تعیینکننده است! از چنین انسانِ «موذی» و «مرموز»ی باید هراسید! ما با یک سیاستمدارِ «نامتعیّن/ بیشخصیّت/ بیهویّت/ هرجایی/ موقعیّتی» روبرو هستیم.
پنج
امّا علی لاریجانی بهخوبی میداند که اکنون باید برای خود، «جایی» و «موقعیّتی» تعریف کند تا مردم، امکانِ انتخاب بیابند، و چه جایی بهتر از «بیجایی»! سخنانِ «لامکانِ» او به مخاطب این را القاء میکرد که گویا او مدّتهاست در سیاست، «حاشینه نشین/ منزوی/ بیاختیار» است و تازه به عرصه آمده است! فردِ مظلوم و مهجوری که به اندیشههایش اعتنا نشده و از همه طرف، طرد گردیده است!
شش
این «تصویرسازیِ تحریفآلود»، یک «دروغِ بزرگ» است و دروغ، هر اندازه بزرگتر باشد، چهبسا کاراتر هم باشد! امّا با «واقعیّت» چه میکند که خلافِ این ادّعاهای فریبنده و دروغین است! چندین دوره ریاستِ وی بر مجلس، چه میشود؟! خدماتش به حسن روحانی در تصویبِ بیست دقیقهای برجام چه میشود؟! مسلوبالاختیار کردنِ مجلس در مقابلِ زیادهخواهیهای حسن روحانی چه میشود؟! آنهمه «لابیگری» و «اعمالِ نفوذ» و «سیاسیکاری» برای تضییعِ حقوقِ مردم و تقویّتِ دولتِ حسن روحانی چه میشود؟!
هفت
او از نظرِ اجتماعی، فاقدِ «بدنۀ مردمی» و «پایگاهِ تودهای» است؛ نه جذابیّتی داشته و نه دارد. پس باید آنچنان «هنرنمایی» و «دلبری» کند که وضع را به نفعِ خود دگرگون سازد. دراینباره، او «راهِ دشوار»ی را پیشِ رو دارد؛ چراکه باید از «قعرِ جدولِ مقبولیّتِ مردمی»، خود را برهاند و بالا بکِشد. جنگِ روانیِ گستردهای در راه است.
هشت
شک نکنید که او با لابیگری و سیاسیکاری، حسن روحانی را با خود همراه کرده است، حتّی اگر در ظاهر، دولتِ روحانی را «نقد» کند، به این دلیل است که نیازِ اجتماعی به «فاصلهگیریِ از دولتِ روحانی» دارد، امّا پشتِ پرده، او حاصلِ «ائتلافِ نامشروعِ» دولتِ روحانی با جریانِ اصلاحات است. او همیشه «برآیندِ چند بازیِ سیاسی» بوده است و اینبار نیز هست. «خودِ» او، حاصلِ جمعِ جبریِ همین «ارادههای معطوف به قدرت» است. پس فریبِ «موضعِ بهظاهر نقادانه و مستقلِ» او را نسبت به دولتِ روحانی نخورید! او آمده است تا این «نقشِ ساختگی و دروغین» را ایفا کند! او یک «بازیگرِ سیاسی» است که در تمامِ وجودش، کمترین اثری از صداقت در میان نیست؛ «الیگارشیِ بیهویّت»، «اشرافیّتِ مذبذب»! «لابیگرِ هرجایی»! «جادّهصافکنِ دولتِ تنبلها»! تردید نکنید که «لاریجانی»، همان «روحانی» است!
نه
ورودِ او به بازیِ انتخابات، از جهتی مبارک است؛ فرصتی در اختیارِ نیروهای انقلابی قرار گرفته تا او را بر «جا»ی خویش بنشانند و ماهیّتش را به مردم بنمایانند. نشان خواهیم داد که او تاکنون، در کجا نشسته بود و چه کرد. فصل، فصلِ «گفتن» و «روشنگری» است.
ده
مارهای عالَمِ سیاست به هوای طعمۀ شیرین، از لانههای خویش، بیرون خزیدهاند، غافل از اینکه اینبار، خودشان طعمه خواهند شد و «مرگِ سیاسی»، گریبانشان را خواهد گرفت. افعیهای قدرتطلب به «بازیِ مرگ» پا نهادهاند؛
باتوکل الهی و با اراده ملت انقلابی سیاستمداران اشعری مسلک/اشعثی مرام/عمروعاصی قیام را به دور خواهیم ریخت
...
...
🔻آیا «دیکتاتور» اینگونه است؟!
🖋 مهدی جمشیدی
۱. بسیار اندک بودند، امّا میخواستند «وانمود» کنند که فراونند. میخواستند «گروهکهای مجازی» را به «لشکرهای خیابانی» تبدیل کنند. بااینحال، نتوانستند «مردم» را با خود همراه کنند.
تصوّر میکردند که «جامعۀ ایران»، چونان «انبار کاه»، فقط محتاج یک «جرقۀ کوچک» است تا شعلهور شود. نهفقط «جرقه»، بلکه «آتشها» برافروختند امّا جامعه نخروشید و با آنها همصدا و همداستان نشد. این اقلیّت محض و مطلق، نعرههای بلند سر دادند، امّا جامعه به راهی رفت و اینان به راهی دیگر. «اقلیّت مطلق» بودند و «اقلیّت مطلق» ماندند. هرچه دستوپا زدند و هوچیگری و روایتسازی و بازیپردازی کردند، نشد که نشد. و چون ناکام ماندند، در پی جبران برآمدند؛ با «آتش» و «خون» و «دروغ» و «فریب» در خیاباهای فضای مجازی و خیابانهای ایران.
و تلختر و سوزانندهتر از همه، روایتهای دروغین بود. و از این جمله، متهمساختن آیتالله خامنهای به «دیکتاتوری».
۲. آیتالله خامنهای چه کرده است که چنین اتهامی را بر او روا داشتند؟! او در هیچ انتخاباتی دخالت نکرده است و همچون یک شهروند عادی، «یک رأی» به صندوق انداخته و سپس نظارهگر کنشگریِ آزادانۀ مردم بوده است.
او رأی مردم را «محترم» دانسته است و در منطق حکمرانی، «دخالت مستقیم و جدّی» داده است. او همواره به «مشارکت حداکثریِ مردم در انتخابات»، توصیه کرده است و نتیجه را فرع بر حضور دانسته است. حتّی آنگاه که «گزینههای زاویهدار با او» به قدرت رسیدهاند، منطق مردمسالاری را کنار ننهاده و انتخابات را «ابطال» نکرده است. او در برابر این گزینهها، «کارشکنی» و «سنگاندازی» نکرده و جهتگیریهای شخصیاش را مبنای تعاملاتش قرار نداده است. همۀ تعاملات او بر اساس «اخلاق» و در چهارچوب «قانون» بوده است. آیا «دیکتاتور» اینگونه است؟!
۳. آیتالله خامنهای در وظایف قوا و نهادها دخالت نکرده و از مدیران و کارگزاران، «مترسک بیعمل» و «عروسکهای خیمهشببازی» نساخته است. او به جای «قانون»، به «خود» ارجاع نداده است و در دورۀ حاکمیّت، نظرش جایگزین قانون نشده است. او سلیقه و پسند خود را بر قانون ترجیح نداده است. هرچه که توانسته، کمتروکمتر مداخله کرده و حضور داشته است تا جریان امور، بهصورت طبیعی و در امتداد قانون پیش برود. او نه آشکارا و نه پنهانی، هیچ امری را از «مدار قانون»، خارج نکرده و «بدعت» نساخته است.
همحکومت ایران در چهارچوب قانون پیش میرود نه خواستههای شخص او. حضور و قدرت و عظمت او، کمترین سایهای بر سرِ قانون نیفکنده است. آیا «دیکتاتور» اینگونه است؟!
۴. آیتالله خامنهای، بسیار بر «فرهنگ» و «سبک زندگی» اصرار میورزد، امّا در پی «تحمیل» و «تحکّم» نبوده است. با اینکه «حاکم» و «در قدرت» است، امّا به زبان «زور» و «اجبار» سخن نگفته و «امر» و «فرمان» صادر نکرده است، بلکه همچون یک «عالِم دینی»، دردها و نگرانیهای فرهنگیاش را شفاف و صمیمانه بازگفته و «استدلال» کرده است. آری، «استدلال»! او برای اصلاح سبک زندگی، «بخشنامههای فاشیستی» صادر نکرده و از «موضع بالا» به جامعه نگاه نکرده است. او همواره خود را «از جامعه» و «در کنار جامعه»، انگاشته است. او «از مردم» بوده است نه «بر مردم». او «تربیت» و «فهم» و «اخلاق» و «گفتگو» و «تبیین» و «گفتمانسازی» را کنار نزده و «تحکّم» و «تحمیل» و «زور» و «خشونت» و «تعدّی» و «جبر» را حاکم نکرده است. زبان او، «زبان استدلال» بوده است؛ همچون تمام گذشتۀ فکریاش. «آیتالله خامنهایِ نظام جمهوری اسلامی»، همان «حجتالاسلام خامنهایِ طرح کلّیِ اندیشۀ اسلامی در قرآن» است؛ با همان حوصلۀ گفتگویی و اهتمام تبیینی و منطق تبلیغی. پس از پنجاه سال، و با وجود صدرنشینی در قدرت سیاسی، حالوهوای او دگرگون نشده است. آیا «دیکتاتور» اینگونه است؟!
۵. عدّهای از یک «اعتراض جزئی»، شعار ساختارشکنانۀ «مرگ بر دیکتاتور» ساختند و در خیابان، حرمت او را شکستند و حریمش را درنوردید، امّا او هیچ واکنشی نشان نداد. نهفقط توپ و تانک به خیابان نیاورد و چوبۀ دار برپا نکرد، بلکه گفت حساب «هیجانزدگانِ بازیخورده» را از «غرضورزانِ بازیساز» جدا کنید و همه را به یک چوب نرانید. او هیچ سخنی در دفاع از خود نگفت و زبان به انتقاد نگشود. او مرز میان «منتقد» و «معارض» را شعار «مرگ بر دیکتاتور» ندانست و خویش را محور و مبنای حقّ معرفی نکرد. آیا «دیکتاتور» اینگونه است؟!
۶. نه، او «دیکتاتور» نیست، او «مقتدرِ مظلوم» است. و مگر حاجقاسم سلیمانی در وصیّتنامهاش، آیتالله خامنهای را «مظلوم» نخواند؟! چه خوندلها که نخورده است در این سالها، و چه دردها و رنجها که پنهان نساخته است در عمق سینهاش ... . از چشمانِ قلمم، اشک میچکد و از حنجرهاش، فریاد برمیآید.
#مهدی_جمشیدی.
http://Eitaa.com/BehzadZare
❇️ آیا «دیکتاتور» اینگونه است؟!
🖋 #مهدی_جمشیدی
......
......
🔹بسیار اندک بودند، امّا میخواستند «وانمود» کنند که فراوانند. میخواستند «گروهکهای مجازی» را به «لشکرهای خیابانی» تبدیل کنند. بااینحال، نتوانستند «مردم» را با خود همراه کنند. تصوّر میکردند که «جامعۀ ایران»، چونان «انبار کاه»، فقط محتاج یک «جرقۀ کوچک» است تا شعلهور شود. نهفقط «جرقه»، بلکه «آتشها» برافروختند امّا جامعه نخروشید و با آنها همصدا و همداستان نشد. این اقلیّت محض و مطلق، نعرههای بلند سر دادند، امّا جامعه به راهی رفت و اینان به راهی دیگر. «اقلیّت مطلق» بودند و «اقلیّت مطلق» ماندند. هرچه که دستوپا زدند و هوچیگری و روایتسازی و بازیپردازی کردند، نشد که نشد. و چون ناکام ماندند، در پی جبران برآمدند؛ با «آتش» و «خون» و «دروغ» و «فریب» در خیاباهای فضای مجازی و خیابانهای ایران. و تلختر و سوزانندهتر از همه، روایتهای دروغین بود. و از این جمله، متهمساختن آیتالله خامنهای به «دیکتاتوری».
🔹آیتالله خامنهای چه کرده است که چنین اتهامی را بر او روا داشتند؟! او در هیچ انتخاباتی دخالت نکرده است و همچون یک شهروند عادی، «یک رأی» به صندوق انداخته و سپس نظارهگر کنشگریِ آزادانۀ مردم بوده است. او رأی مردم را «محترم» دانسته است و در منطق حکمرانی، «دخالت مستقیم و جدّی» داده است. او همواره به «مشارکت حداکثریِ مردم در انتخابات»، توصیه کرده است و نتیجه را فرع بر حضور دانسته است. حتّی آنگاه که «گزینههای زاویهدار با او» به قدرت رسیدهاند، منطق مردمسالاری را کنار ننهاده و انتخابات را «ابطال» نکرده است. او در برابر این گزینهها، «کارشکنی» و «سنگاندازی» نکرده و جهتگیریهای شخصیاش را مبنای تعاملاتش قرار نداده است. همۀ تعاملات او بر اساس «اخلاق» و در چهارچوب «قانون» بوده است. آیا «دیکتاتور» اینگونه است؟!
🔹آیتالله خامنهای در وظایف قوا و نهادها دخالت نکرده و از مدیران و کارگزاران، «مترسک بیعمل» و «عروسکهای خیمهشببازی» نساخته است. او به جای «قانون»، به «خود» ارجاع نداده است و در دورۀ حاکمیّت، نظرش جایگزین قانون نشده است. او سلیقه و پسند خود را بر قانون ترجیح نداده است. هرچه که توانسته، کمتروکمتر مداخله کرده و حضور داشته است تا جریان امور، بهصورت طبیعی و در امتداد قانون پیش برود. او نه آشکارا و نه پنهانی، هیچ امری را از «مدار قانون»، خارج نکرده و «بدعت» نساخته است. حکومت ایران در چهارچوب قانون پیش میرود نه خواستههای شخص او. حضور و قدرت و عظمت او، کمترین سایهای بر سرِ قانون نیفکنده است. آیا «دیکتاتور» اینگونه است؟!
🔹آیتالله خامنهای، بسیار بر «فرهنگ» و «سبک زندگی» اصرار میورزد، امّا در پی «تحمیل» و «تحکّم» نبوده است. با اینکه «حاکم» و «در قدرت» است، امّا به زبان «زور» و «اجبار» سخن نگفته و «امر» و «فرمان» صادر نکرده است، بلکه همچون یک «عالِم دینی»، دردها و نگرانیهای فرهنگیاش را شفاف و صمیمانه بازگفته و «استدلال» کرده است. آری، «استدلال»! او برای اصلاح سبک زندگی، «بخشنامههای فاشیستی» صادر نکرده و از «موضع بالا» به جامعه نگاه نکرده است. او همواره خود را «از جامعه» و «در کنار جامعه»، انگاشته است. او «از مردم» بوده است نه «بر مردم». او «تربیت» و «فهم» و «اخلاق» و «گفتگو» و «تبیین» و «گفتمانسازی» را کنار نزده و «تحکّم» و «تحمیل» و «زور» و «خشونت» و «تعدّی» و «جبر» را حاکم نکرده است. زبان او، «زبان استدلال» بوده است؛ همچون تمام گذشتۀ فکریاش. «آیتالله خامنهایِ نظام جمهوری اسلامی»، همان «حجتالاسلام خامنهایِ طرح کلّیِ اندیشۀ اسلامی در قرآن» است؛ با همان حوصلۀ گفتگویی و اهتمام تبیینی و منطق تبلیغی. پس از پنجاه سال، و با وجود صدرنشینی در قدرت سیاسی، حالوهوای او دگرگون نشده است. آیا «دیکتاتور» اینگونه است؟!
🔹عدّهای از یک «اعتراض جزئی»، شعار ساختارشکنانۀ «مرگ بر دیکتاتور» ساختند و در خیابان، حرمت او را شکستند و حریمش را درنوردید، امّا او هیچ واکنشی نشان نداد. نهفقط توپ و تانک به خیابان نیاورد و چوبۀ دار برپا نکرد، بلکه گفت حساب «هیجانزدگانِ بازیخورده» را از «غرضورزانِ بازیساز» جدا کنید و همه را به یک چوب نرانید. او هیچ سخنی در دفاع از خود نگفت و زبان به انتقاد نگشود. او مرز میان «منتقد» و «معارض» را شعار «مرگ بر دیکتاتور» ندانست و خویش را محور و مبنای حقّ معرفی نکرد. آیا «دیکتاتور» اینگونه است؟!
🔹نه، او «دیکتاتور» نیست، او «مقتدرِ مظلوم» است. و مگر حاجقاسم سلیمانی در وصیّتنامهاش، آیتالله خامنهای را «مظلوم» نخواند؟! چه خوندلها که نخورده است در این سالها، و چه دردها و رنجها که پنهان نساخته است در عمق سینهاش... . از چشمانِ قلمم، اشک میچکد و از حنجرهاش، فریاد برمیآید.
....
....
@Behzadzare
🔻ناکامی در همراهسازیهای حداقلیِ زنانه:
شکست اغتشاش در برابر روایتهای معارض
🖊 #مهدی_جمشیدی
۱. اینگونه نیست که وضع جریانهای اجتماعی از لحاظ بدنۀ مردمی، همان بماند که در ابتدا بوده است، بلکه این امر به خود آن جریان وابسته است. به طور ضروری، هیچگونه «تداوم» و «پیوستگی»ای در میان نیست و همهچیز به تصویرسازی بعدی جریان از خود و ظهور روایتهای جدید از واقعیّت گره خورده است. «لحظههای آغازین»، لحظههای شورانگیزی و هیجانسازی هست که بر شانۀ «روایتِ» برآمده از خود جریان، تکیه زده است، امّا همین که زمان میگذرد و روایتهای دیگری نیز در کنار روایت نخستین مینشیند، چهبسا از خویشحقّانگاری جریان اجتماعی، به شدّت کاسته شود و بهتدریج، این برداشت در ذهن بسیاری از هواداران جریان اجتماعی ایجاد شود که «واقعیّت»، آن نبوده که در ابتدا پنداشته بودند. از آنجا که جریان اجتماعی میخواهد یک شروع طوفانی داشته باشد تا بدنۀ اجتماعیِ حداکثری بیابد و تودههای مردم را هرچه بیشتر با خود همراه کند، گویا چارهای جز اینکه یک «روایت حاد» و «برداشت تشدید شده» بپروراند و خویش را دچار محرومیّت و مظلومیّت آنچنانی نشان بدهد ندارد، امّا چندی بعد همین روایت، به نقطۀ ضعف او نیز تبدیل خواهد شد؛ چراکه «روایتهای معارض» راه میرسند و بدنۀ جریان اجتماعی را گرفتار «ساختشکنی ذهنی» میکنند. آنها درمییابند که واقعیّت، آن نبوده که در لحظههای آغازین شنیدهاند و خاماندیشانه پذیرفتهاند، بلکه واقعیّت، جنبههای مهم و تعیینکننندۀ دیگری نیز داشته که نیروهای پیشرانِ جریان اجتماعی برای آنکه در رودخانۀ جریان اجتماعی، موجآفرینی کنند و راه خویش را در برابر حاکمیّت باز کنند، آنها را حذف کردند. ریزش گستردۀ همان بدنۀ اندک در اغتشاشهای اخیر نشان میدهد که برخلاف تحلیل آصف بیات، مسألههای القا شده و برجسته شده، ساختگی بودند و از این رو نتوانستند از خود در برابر روایتهای متفاوت محافظت کنند.
۲. این وضع حتّی در شعار اساسی این جریان اجتماعی نیز به چشم میخورد. شعار «زن، زندگی، آزادی»، درونخیز و جامعهبنیاد نبوده است، بلکه از بیرون به آن عرضه شده است و بدنۀ این جریان نیز تصوّر کرده بود که این شعار میتواند خواستههایش را پوشش بدهد. این در حالی است که شعار یاد شده، هرگز نمیتواند همچون یک «چتر فراگیر»، دغدغههای مردم ایران و یا حتّی بخش عمدهای از آن را نمایندگی کند؛ چراکه این مضامین با چالشها و نیازها و مطالبههای مردم، تطابق ندارند. جامعۀ ایران، جامعۀ عینیّتها و واقعیّتهاست و دردها و رنجهایش را به طور مستقل، احساس میکند و اینگونه نیست که بتوان «از بیرون» و به صورت «پیشساخته»، شعاری را به آن خوراند و از آن انتظار «همراهی طوطیوار» داشت. ما با یک جامعۀ سیّال و ژلهای روبرو نیستیم که بتوانیم مسألههای خویش را در ظرف «هیجانهای روایتی» بریزیم و به این جامعه بنوشانیم. ازاینرو، باید دردهای آنها را یافت نه اینکه دردهایی را به آن القا کرد. برایناساس، روند اغتشاش نتوانست حتّی همسویی و همراهی آن بخش از زنان ایرانی که دچار «حجاب ضعیف» بودند را نیز به دست آورد و آنها را به سوی «کشف حجاب» سوق بدهد. این امر، «بدیهیترین» و «مستقیمترین» توفیقی بود که باید نصیب جریان اغتشاش میشد، امّا چنین نشد. با توجّه به چنین شکست آشکاری، نمیتوان حتّی فراگیری و اجتماعیبودن همان جنبۀ زنانۀ این جریان را پذیرفت، چه رسد به دعاوی کلان و فربه دیگر که بیش از نقشی بر آب نبودند. آنچه که در لحظههای آغازین، شعلۀ اغتشاش را برافروخت و مایه و پایۀ صورتبندی جریان اجتماعی شد، همین لایۀ مطالبههای زنانه بود که تا چند هفتهای پیش رفت و لایههای دیگری را نیز به خود افزود، امّا نهفقط لایههای دیگر و مکمّل را باخت، بلکه لایۀ اصلی و نمادینشده نیز از همراهسازی زنانِ دارای پوشش بینابینی با خود ناکام ماند و در عمل مشخص شود که مسألۀ زنان ایران، «حجاب اختیاری» نیست. حجاب، چه قانونی باشد و چه اختیاری، بخش عمده و غالب زنان ایرانی، به سوی کشف حجاب حرکت نمیکنند و روایتشان از «زندگی» و «آزادی»، تناسبی با آنچه که جریان اغتشاش میگفت و میطلبید ندارد. این «واقعیّت عریان»، همۀ تحلیلهایی را که اغتشاش را همچون یک «جنبش اجتماعیِ فراگیر و مردمی» تصویر میکنند - از جمله تفسیر آصف بیات که سخت بر ریشهداری و عمق اجتماعی آن اصرار کرده است - بیش از وهم و خیال معرفی نمیکند.
🖇متن کامل در روزنامه ایران:
https://irannewspaper.ir/8110/15/2320
....
....
🖇 نفسانیت در خیابان، جولان میدهد و شیطان، پایکوبی میکند. اقلیت محض، بدننمایی میکنند و در روح جامعه، زهر تمتعات نظری تزریق میکنند. زبان امر و نهی در خیابان بریده شده و مؤمنان در خاموشی به سر میبرند و آه سرد برمیآورند. مصلحت به جان حقیقت افتاده و ترانهی فتح میخواند.
البته ما هم با خودمان بحث میکنیم ...
#مهدی_جمشیدی
🗒 بخشی از مسئولان مؤثر، معتقد به «نظام» هستند نه «نظام انقلابی». ازاینرو، حساسیت و اهتمامی نسبت به مواجهه با مسألهی کشف حجاب و برهنگی ندارند. بیگانه با «غیرت اسلامی» هستند و در بند «تساهل لیبرالی». مؤمنان را در جامعه، ذلیل کردهاند و مفسدان را جسور. جام زهر فرهنگی را در برابر انقلابیها نهادهاند.
✍ویراستی #مهدی_جمشیدی
(نویسنده و پژوهشگر)
🔻سیاست در آغوش صداقت
🖊مهدی جمشیدی
یکم. متروی تهران، سرشار از انسانهای محزونیست که «پیراهن تیره» بر تن کردهاند. ظواهر نشان میدهند که با یک لایهی اجتماعی خاص روبرو نیستیم؛ بلکه تعلقخاطر به رئیسی عزیز، «عمومیت چشمگیر» داشته. حال روحی مردم، حس «اندوه عمیق» را القا میکند. و مگر جز این است که یک «عزیز»، از دست رفته؟!
دوم. کسی در قطار، با صدای بلند برای رئیسی عزیز، دعا میکند و میگوید شادی روحش، الفاتحه مع الصلوت. مردم با طنین بلند و اندوهگین، صلوات میفرستند. در ایستگاه دروازه شمیران، اکثریت پیاده میشوند؛ این یعنی بسیاری به قصد «خیابان انقلاب» آمدهاند. این اکثریت دلشکسته، «انقلاب» را اراده کردهاند.
سوم. جوشش موج جمعیت سوگوار، پایان ندارد؛ یک رودخانهی مردمی به جریان افتاده که شگفتانگیز است. هرچه میآیند و میروند، تمام نمیشوند. در خیابان نمیتوان قدم از قدم برداشت. «انسداد خیابان»، حاکی از «انفتاح انقلاب» است؛ انقلاب نمرده است، چون تعلق به انقلاب در دل و جان مردم، همچنان حیات دارد.
چهارم. از «ناسپاسی»هایی که در حق رئیسی عزیز، روا داشتند، این بود که میگفتند برآمده از انتخاباتی است که انتخابات نبود. اما دریای بیکرانهی مردمی که امروز در تهران به مراسم تشییع آمدند، یک «انتخابات تمامعیار» بود؛ در این دریا، دلهای آنان که به وسوسهی خواص جلال، آلوده شده بود، طهارت یافت.
پنجم. هرگز یک هیجان کور و حرارت ناگهانی نمیتواند انبوه مردم را برانگیزاند که اینچنین به میدان اظهار تعلق و وفاداری نسبت به یک «سیاستمدار» پا بگذارند؛ آن هم در شرایط دشوار اقتصادی و روایتی. ازاینرو، ما با جامعهای روبرو هستیم که امروز، «عمق هویتی» و «شاکلهی خویشتن»ش را آشکار کرد.
ششم. «رئیسی» نشان داد که «رجائی» در دههی شصت، جا نمانده است. «مردم» نیز امروز نشان دادند که «آرمانگرایی انقلابی» در قاب دههی شصت، از جامعه زدوده نشده. شهیدان و شاهدان دههی شصت، همچنان استمرار دارند و «ایدئولوژی انقلابی»، دچار زوال اجتماعی نشده است. فرضیهی دگراندیشان، دوباره ابطال شد.
هفتم. امروز مردمی را دیدم که برای یک سیاستمدار، «اشک» میریختند. چه نسبتیست میان اشک و سیاست؟ در سیاستورزی رئیسی، چه اتفاقی رخ داد که پای اشک را به سیاست گشود؟ این شیفتگی و دلبستگی به یک رئیسجمهور، چگونه پدید آمده؟! مگر سهراب سپهری نگفت «من قطاری دیدم که سیاست میبرد و چه خالی میرفت»؟!
هشتم. رئیسی عزیز توانست در کارنامهی سه سالهی خویش، یک تجربهی عینی و واقعی از «دولت انقلابی» در کام مردم بیافریند. شیرینترین قطعات این تجربهی کوتاه، «تکاپوی متراکم» و «حیات مردمی» و «اخلاص مؤمنانه» بود. حضور شورانگیز و انبوه امروز مردم، پاسخ قدرشناسانهی آنها به این سه فضیلت سیاسی بود.
#مهدی_جمشیدی
https://eitaa.com/behzadzare