🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#شهدا
#حجاب
#شهید_والامقام
#سعید_زقاقی
مادرم زمانی که خبر #شهادتم را شنیدی گریه نکن
زمان تشیع و تدفینم گریه نکن
زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن
فقط زمانی گریه کن که #مردان ما #غیرت را فراموش می کنند و #زنان ما #عفت را
وقتی #جامعه ما را #بی_غیرتی و #بی_حجابی گرفت، مادرم گریه کن که #اسلام در خطر است .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀💐🕊🌹🕊💐🥀
#شهیدانه
#زیباترین_شهادت
#ابراهیم مےگفت :
اگه جایے بمانی ڪہ
دست احدے بهت نرسہ
کسے تو رو نشناسہ
#خودت باشے و #آقا
#مولا هم بیاد سرتو روی دامن بگیره ،
این خوشگلترین #شهـادتہ ...
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#محمد_مهدی_خادم_الشریعه
پیش از پیروزی انقلاب، من و مهدی در دبیرستان، فعالیتهای مبارزاتی می کردیم.
یکی از دبیرها که به رژیم وابسته بود، متوجه فعالیتهای من شد و به پلیس خبر داد.
روزی مرا به همراه فرزند یکی از روحانیون دستگیر کردند.
در کیف من تعدادی از اعلامیه های امام راحل (ره) وجود داشت که اگر به دست مأموران می رسید، اسباب گرفتاری جدی می شد.
دلهره و نگرانی لحظه ای مرا تنها نمی گذاشت.
واقعاً نمی دانستم که این کیف را چطور نیست و نابود کنم، در همین افکار بودم که ناگهان شخصی از دور رسید و در حالی که می دوید، کیفم را از دستم ربود و رفت.
مأموری که همراهمان بود برای اینکه ما فرار نکنیم، به او توجهی نکرد.
خلاصه چون مدرکی علیه ما نیافتند پس از بازخواست و مختصر برخوردی، ما را آزاد کردند.
بعدها فهمیدم که آن شخص از طرف مهدی آمده بود تا مدارک را از من برباید و نجاتم دهد.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌺🌼💐🍀💐🌼🌺
#شهداء
#امام_رضا_ع
#شهید_والامقام
#شاهرخ_ضرغام
حُر انقلاب اسلامی
کاباره را رها کرد، عصر بود که آمد خانه، بی مقدمه گفت : پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خوایم بریم مشهد!
مادر با تعجب پرسید : مشهد! جدی می گی!
گفت : آره بابا، بلیط گرفتم، دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم.
باور کردنی نبود، دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم، در راه مشهد، مادر خیلی خوشحال بود.
خیلی #شاهرخ را دعا کرد، چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم.
فردا صبح رسیدیم مشهد، مستقیم رفتیم حرم، #شاهرخ سریع رفت جلو، با آن هیکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضریح، بعد هم آمد عقب و یک پیرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضریح .
عصر همان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم .
#شاهرخ زودتر از من رفته بود، می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم، یکدفعه دیدم کنار درب ورودی #شاهرخ روی زمین نشسته، رو به سمت گنبد، آهسته رفتم و پشت سرش نشستم، شانه هایش مرتب تکان می خورد، حال خوشی پیدا کرده بود.
خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد.
مرتب می گفت : خدا، من بد کردم، من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم.
خدایا منو ببخش! یا امام رضا(ع) به دادم برس، من عمرم رو تباه کردم.
اشک از چشمان من هم جاری شد.
#شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود، توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد.
دو روز بعد برگشتیم تهران، #شاهرخ در مشهد واقعاً #توبه کرد و همه خلافکاری های گذشته را رها کرد.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#خاطرات_شهدا
#شهید_والامقام
#علی_معطری
حضرت جواد علیه السلام بین رزمندگان به عنوان علی اکبر امام رضا علیه السلام معروف بود و ایامی که به حضرت جواد (ع) در جبهه مشهور بود حال و هوای دیگری داشت.
بعد از عملیاتها که خدمت امام رضا علیه السلام میرفتیم غوغایی بود.
حرم را برای رزمندگان قرق میکردند و بچهها از ورودیهای صحن گوهرشاد، بطوری که وقت تشرف روبری حضرت باشند وارد حرم میشدند، مقابل ضریح زانو میزدند و از امام رئوف میخواستند به جان جوادش از خدا بخواهد برگه شهادتشان امضا شود.
یکی از پدرهای شهدا که خودش از پیرغلامان و روضهخوانهای امام حسین علیه السلام است تعریف میکرد که در همسایگی منزل مادر شهرری مسجد جوادالائمه علیه السلام قرار دارد.
این مسجد با منزل ما چند قدم بیشتر فاصله نداشت.
پسرم #شهید بیمزار #علی_معطری برای آخرین باری که به جبهه میرفت، من و مادرش از زیر قرآن ردش کردیم و رویش را بوسیدیم.
او با دوستانش به سمت انتهای کوچه می رفت و دل ما را هم با خودش میبرد.
مادرش چادر به سر کرد و دنبالش راه افتاد.
هرچه #علی میگفت: مادرجان برگرد، او گوشش بدهکار نبود تا اینکه مادر به #علی رسید مقابل در مسجد جوادالائمه علیه السلام.
این بار هم #علی اصرار کرد مادر جان برگرد من مقابل دوستانم خجالت میکشم که شما به زحمت افتادی و دنبال من می آیی، من دیدم مادرش از مقابل مسجد جلوتر نرفت و جوانش را به جوان امام رضا علیه السلام سپرد.
#علی رفت و در فروردین سال ۶۲ در عملیات والفجر یک به #شهادت رسید و پیکرش در رملهای فکه برجای ماند و مادرش هر وقت مقابل مسجد جوادالائمه (ع) میرسید یاد آخرین دیدار با #علی میافتاد و هنوز چشم به راه است که #علی ما برگردد .
راوی :
#پدر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#شهادت_حضرت
#جوادالائمه_علیه_السلام
تسلیت باد .
🌹
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴
#عاشقانه_شهدا
#عاشق_حضرت_مادر
#شهید_والامقام
#محمدحسین_بشیری
ارادت خاصی به #حضرت_زهرا_س داشت ، عاشق #ولایت بود ، حضور همیشگی #چفیه او بر دوشش نشان از همرنگی با #مقام_معظم_رهبری داشت .
استاد به تمام معنا در رشتهی تکواندو و در رشتههای جودو ، غواصی ، صخره نوردی ، یخ نوردی ، و کوه نوردی بود و در طب سنتی تبحر خاصی داشت .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ولایت_فقیه
#من_غدیری_ام
🍀🌺💐🌼💐🌺🍀
#شهیدانه
سردار رشید اسلام
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
اگر تمام علمـای جهان یک طرف باشند و مقام معظم رهبری یک طرف، مطمئناً من طرف آیت الله خامنهای میروم .
#ولایت_فقیه
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌴💐🌹🌼🌹💐🌴
#شهدا
#حجاب
#عفاف
#رئیس_جمهور_مکتبی
#شهید_والامقام
#محمدعلی_رجایی
گاهی که خبر نداشت و میرفت مجلس و مراسمی، ناگهان غافل گیر می شد...
چشمش که به زنهای نامحرم می افتاد می نشست یک گوشه، سرش را پایین می انداخت...
چند لحظه که می گذشت بلند می شد چیزی را بهانه میکرد و زود خداحافظی می کرد و مجلس را ترک میکرد.
دیگر لازم نبود توضیحی بدهد:
همه می دانستند که #محمدعلی_رجایی آدمی نیست که پا به هر محفلی بگذارد و در مقابل عمل حرام بی تفاوت بماند!
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#شهیدانه
#درس_اخلاق
#سردار_شهید
#مهدی_زین_الدین
در ستاد لشگر بودیم. #شهید_زین_الدین یکی از بچه های زنجان را خواسته بود، داشت خیلی خودمانی با او صحبت می کرد. نمی دانستم حرفهایشان درباره چیست.
آن برادرم دائم تندی می کرد و جوش می زد.
آقا #مهدی با نرمی و ملاطفت آرامش می کرد.
یکهو دیدم این برادر یک چاقوی ضامن دار از جیبش درآورد، گرفت جلوی #شهید_زین_الدین و با عصبانیت گفت : #حرف حساب یعنی این و چاقو را نشان داد.
خواستم واکنش نشان بدهم که دیدم آقا #مهدی می خندد .
با مهربانی خاصی چاقو را از دستش گرفت، گذاشت توی جیب او، بعد #دستی به سرش کشید و با گشاده رویی تمام به حرفهایش ادامه داد.
ظاهرا این برادر #اختلافی با یکی از همشهریانش داشت که آقا #مهدی با پا در میانی می خواست مسائلشان را رفع و رجوع کند .
بعدها #شهید_زین_الدین ایشان را #طوری ساخت و به راه آورد که شد #فرمانده یکی از گردانهای لشگر !
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌺🌼🍀🌷🍀🌼🌺
#عاشقانه
#همسرانه
#سردار_شهید
#حمید_باکری
با چند تا از خانواده هاے سپاه،
توے یہ خونہ ساڪن شده بودیم.
یه روز که #حمید از منطقه اومد،
بہ شوخی گفتم:
"دلم می خواد یہ بار بیاے و ببینے
اینجا رو زدن و من هم کشته شدم!!
اونوقت برام بخونے؛
فاطمه جان! #شهادتت مبارک!"
بعد شروع کردم به راه رفتن...
و این جمله رو تڪرار ڪردم......!
دیدم از #حمید صدایی در نمیاد!.
نگاه کردم، دیدم داره گریه میڪنه...،
جا خوردم!!
گفتم: "تو خیلی بی انصافے!!
هر روز میری توی آتش و منم چشم به راه تو، اونوقت طاقت اشک ریختن من رو ندارے و نمیزارے من گریه کنم!!
حالا خودتـــ نشستی و جلوے من گریه میکنی؟!!"
سرش رو بالا آورد و گفت:
"فاطمه جان!! به خداقسم!!
اگه تو نباشی...،
من اصلا از جبهه بر نمی گردم....!!!"
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🇮🇷🌼🌺🍀🌺🌼🇮🇷
#بزرگ_مردان_کوچک
#در_محضر_شهدا
#دانش_آموز_شهید
#محمد_رسول_رضایی
در #تشییع جنازهی من ، پرچم آمریکا را به #آتش بکشید تا مردم بدانند من #ضد آمریکایی و تابع #ولایت_فقیه هستم .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#هفته_بسیج_دانش_آموزی
#گرامی_باد
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#عاشقانه_های_شهدا
#شهید_والامقام
#محمودرضا_بیضایی
پوستری از #حاج_همت با این جمله در اتاقش بود :
« با خدای خود پیمان بستهام که در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم »
او #حقیقتا #همت کرد تا شبیه #همت شد .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو