🌹🕊🌼🌷🌼🕊🌹
#شهیدانه
#امیر_سرلشگر
#خلبان_شهید
#علی_اکبر_شیرودی
در یکی از عملیاتهایی که در کردستان داشتیم ،حین نبرد با دمکراتها ،علیاکبر پس از اتمام مهماتش میبیند که یک اتومبیل حامل دمکراتها در حال فرار است ؛فورا پایین میآید و اتومبیل را با « اسکیتهای » هلی کوپتر از زمین بلند کرده و به همراه سرنشینان با خود به پادگان میآورد ، بسیار سریع و برق آسا این کار را انجام میدهد .
روای : #همرزم_شهید
#سالروز_شهادت
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🕊🌼🌷🌼🕊🌹
#شهیدانه
#امیر_سرلشگر
#خلبان_شهید
#علی_اکبر_شیرودی
در یکی از عملیاتهایی که در کردستان داشتیم ،حین نبرد با دمکراتها ،علیاکبر پس از اتمام مهماتش میبیند که یک اتومبیل حامل دمکراتها در حال فرار است ؛ فورا پایین میآید و اتومبیل را با « اسکیتهای » هلی کوپتر از زمین بلند کرده و به همراه سرنشینان با خود به پادگان میآورد ، بسیار سریع و برق آسا این کار را انجام میدهد .
روای :
#همرزم_شهید
#سالروز_شهادت
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌴🥀🕊🌹🕊🌴
#خاطرات_شھـــــدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عباسعلی_جان_نثاری
شلمچه مسئول موقعیت شهید یونسی بودم یه روزرفته بودم سرکشی از نیروهای موقعیت ، وقتی برگشتم دیدم خودرو فرماندهی کنار سنگره و یکی از هندوانه هایی که اونجا کاشته بودیم عقب ماشینه برداشتم ورفتم توی سنگر(من فکر کردم ایشون این کارو کردن که بعدا معلوم شد که این کار رو راننده ایشون انجام داده )
خلاصه رفتم توی سنگر وهندوانه رو بریدم وگذاشتم جلوی ایشون وگفتم چون هندونه ها رو بچه ها زحمت کشیدن وکاشتن شما نمیتونید ببرید ولی میتونید توی خوردنش با دوستان شریک بشین
#سردار نگاهی عمیق به من کرد وبعد از خوردن هندونه از پیش ما رفتند. بعداز رفتن ایشون بچه ها به من گفتن خدا به دادت برسه، میدونی کی بود؟ (لازم به ذکر است که بگم من یک ماه بود به اون منطقه اعزام شده بودم وایشون رو نمیشناختم)
گفتم: کی بود؟
بچه ها گفتن ایشون فرمانده ستاد بود منتظر باش که به زودی از ستاد احضارت کنند چند روز بعد از ستاد من رو خواستن پیش خودم گفتم کارم در اومد خلاصه رفتیم ستاد؛ دفتر مدیریت . گفتن تو چیکار کردی که از طرف فرماندهی احضار شدی؟
رفتم داخل اتاق، ایشون گفتن: از امروز شما مسئول دفتر فرماندهی هستین .چندوقتی گذشت یه روز از ایشون پرسیدم: چرا حقیر رو برای این کار در نظر گرفتین در حالی که من اون روز توی خط؟
ایشون گفتن: چون به فکر نیروهات بودی . تا وقتی که در خدمت ایشون بودم هیچ وقت اجازه ندادن تنهایی غذا بخورم میگفتن باید سر یک سفره با هم غذا بخوریم.
روای:
#همرزم_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#شهیدانه
#امیر_سرلشگر
#خلبان_شهید
#علی_اکبر_شیرودی
در یکی از عملیاتهایی که در کردستان داشتیم ،حین نبرد با دمکراتها ،علیاکبر پس از اتمام مهماتش میبیند که یک اتومبیل حامل دمکراتها در حال فرار است ؛ فورا پایین میآید و اتومبیل را با « اسکیتهای » هلی کوپتر از زمین بلند کرده و به همراه سرنشینان با خود به پادگان میآورد ، بسیار سریع و برق آسا این کار را انجام میدهد .
روای :
#همرزم_شهید
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#شهدا
#امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#محمود_اخلاقی
روز عاشورا بود. در منطقه ای بودیم که سه ماه بود که هیچ پیش روی در آن اتفاق نیفتاده بود و محمود عزم کرده بود تحرکی بیافریند.
باهم قرار گذاشتیم به یاد لب های تشنه امام حسین (ع) آب نخوریم. محمود گفت : امروز باید برویم و خون خود را فدای اسلام کنیم و این منطقه را از دست دشمن نجات دهیم. امروز یا به ملاقات خدا می رویم و یا به زیارت امام حسین (ع).
نیروها را به سه گروه تقسیم کردیم و به دشمن حمله کردیم. گویا دشمن کور شده بود و هیچ تحرکی نمی کرد. جلوی سنگرهای عراقی ها می رفتیم و عراقی ها اسلحه ها را می انداختند و فرار می کردند. محمود و شهید محمد یوسفیان برای خاموش کردن تانکی رفتند که مزاحم بچه ها شده بود.
غروب آن روز پیکر محمود و شهید یوسفیان را به عقب منتقل کردیم. خوش به حال محمود که شهید عصر عاشورا شد.
راوی :
#همرزم_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#ماه_خون_و_قیام
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#شهدا
#امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#علی_چیت_سازان
رفته بودیم شناسایی. پشت عراقی ها بودیم و تا مقر نیروهای خودی، پانزده کلیومتر فاصله داشتیم. علی آقا جلوی من حرکت می کرد.
ناخواسته پایم به پاشنه کفشش گیر کرد و کف کفشش کنده شد. با شرمندگی گفتم: علی آقا! بیا کفش من را بپوش. اما با خوش رویی نپذیرفت و تا مقر با پای برهنه و لنگ لنگان آمد.
وقتی برگشتیم با دیدن پاهای زخمی و تاول زده اش، باز شرمنده شدم. اما ایشان از من تشکر کرد.
متعجبانه گفتم: تشکر چرا؟
گفت: چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کربلا. شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه یتیمان ابا عبد الله.
راوی :
#همرزم_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم_و_صفر
#ماه_برکات_اسلامی
#ماه_زنده_ماندن_اسلام
🇮🇷🕊🌹🌴🌹🕊🇮🇷
#بزرگ_مردان_کوچک
#عارف12_ساله
#شهید_والامقام
#رضا_پناهی
رضا در جبهه، قوطی کنسروها را جمع میکرد و به دم گربهها میبست و در کوه رها میکرد و میگفت : سنگر بگیرید.
وقتی گربهها میدویدند، صدای قوطیها در کوه میپیچید و دشمن فکر میکرد رزمندههای ایرانی هستند .
کوهها را به رگبار میبستند و زمانی که به رضا میگفتیم چرا این کارها را انجام میدهی، میگفت : برای اینکه مهمات آنها هدر برود .
راوی :
#همرزم_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهر
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#شهیدانه
#امیر_سرلشگر
#خلبان_شهید
#علی_اکبر_شیرودی
در یکی از عملیاتهایی که در کردستان داشتیم ،حین نبرد با دمکراتها ،علیاکبر پس از اتمام مهماتش میبیند که یک اتومبیل حامل دمکراتها در حال فرار است ؛ فورا پایین میآید و اتومبیل را با « اسکیتهای » هلی کوپتر از زمین بلند کرده و به همراه سرنشینان با خود به پادگان میآورد ، بسیار سریع و برق آسا این کار را انجام میدهد .
روای :
#همرزم_شهید🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو