امشب مِهدی رسولی رو دعوت کردن شهرمون و جشنم هست توی هیئت .
اونوقت من نشستم اینجا و شایع ترین علائم آشالازی رو میخونم .
در حالی که شیوع این بیماری ۱ در صد هزار نفره!
و اینکه هزاران بار با خوندن هر بیماری خدارو شکر می کنم که همه دستگاه گوارشم سالمه
البته به جز سوزش سر معده که امشب اومده سراغم و میخواد بگه منم هستم !
وقتی دوستان مذهبی و انقلابی ات را میبینی که یکی یکی از مسیر جدا شدند و از درون و بیرون تغییر اساسی کرده اند
وقتی پای حرف هایشان می نشینی و اگر به سکوت و صبر گوش بدهی خیلی از سوالاتشان سوال تو هم میشود و گله هایشان گله های تو
آن وقت است که دیگر نمی توانی از کنار ضعف ها و کم کاری های نظام بگذری.
نمیتوانی ۲۲ بهمن در میان جمعیت که هستی جای خالی دوستانت را حس نکنی
نمی توانی که نترسی از اینکه آیا آمدنم مهر تایید بر ضعف ها و ناعدالتی موجود است یا نه
تو با سوال هایت نمی توانی مثل بقیه بخندی !
تو گله مندی چون جمهوری اسلامی و آرمانی که داری برایت ارزشمند است .
آدم وقتی روی چیزی یا کسی حساب باز می کند ، انتظارش بالا می رود .
جمهوری اسلامی عزیز
ما خیلی روی تو حساب باز کرده ایم .
خیلی بیشتر از این چیزی که امروز هست .
من امروز رفتم و شعار دادم ، شعار هایی که رنگ و بو و حس و حالش با همه سال های قبل فرق داشت و در دل بغض کردم و آرزو کردم
کاش سالی برسد که ۲۲ بهمن
با تمامی دوستان گله مند و آن هایی که روزی کنارم بودند و حالا به هر دلیل مسیرشان را عوض کردند در خیابان قدم بزنیم ، شعار ضد ظلم و ضد اسرائیل و ضد کودک کشی سر بدهیم و ته دلمان نلرزد
اینبار مثل تولد ۴۵ سال پیش "همه" شاد باشیم
از ته ته دل ...
پ ن : در بهار آزادی ...جای رفقایم خالی !
پ ن ۲ : آن صبح قشنگ روز آزادی را ...
یه زمانی بردن اسم کتاب های صادق هدایت جرم بود.
منم یواشکی از کتابخونه برادرم کتاب هاش رو کش می رفتم که ببینم : چیه که انقدر همه میگن خوب نیست و نخون .
بعد ها فهمیدم باید سعی کنم خودمو قوی کنم تا با خوندن یک متن نکات خوبشو بگیرم و نکات بدش رو تشخیص بدم
اینکه از ادبیات سیاه فرار نکنم بلکه آشنا بشم و حتی گاهی استفاده کنم
این نحوه مواجهه با هنر توی مذهبی های شهر ما تقریبا نبود و فک میکنم هنوزم نیست .
اما بعد اینهمه سال
وقتی دیدم مبنا ، یه کارگاه هدایت خوانی گذاشته شرکت کردم و فهمیدم به کجا تعلق دارم و راهی که می رم همونیه که دوست داشتم ...
#سه_شنبه_ها
#مدرسه_مبنا
#هدایت_خوانی
متن زیر برسد به دست کتاب خوان ها ، کسانی که هر کجا باشند رشته ای من را به آن ها وصل می کند و خواهران و برادران من هستند
آدمی که از نوجوانی کتاب زیاد بخواند ، یک جور بلوغ رفتاری و عاطفی زود به هنگام پیدا میکند.
مثلا توی کتاب ایکس خوانده که وقتی شیرین به سهیل گفت : ازت خسته شدم . سهیل توی دلش چه حرفایی زده .
یا وقتی سهیل به شیرین گفت : پرتوقع و عصبی است .
شیرین به یاد همه گذشت ها و صبر هایش تا صبح اشک ریخته .
وقتی زیاد داستان های آدم هارا بخوانی تبدیل میشوی به یک آدم پر از نشخوار فکری . اگر خودت را مدیریت نکنی از پا در می آیی.
گاهی پر از احساس گناه می شوی چون درک و همدردی ات به واسطه کتاب ها بالا رفته.
گاهی پر از حس توقع می شوی چون فکر میکنی همه آدم ها مثل تو احساسات طرف مقابل را میفهمند و باز رفتار سبک و زشتشان را ادامه می دهند .
البته کتاب نخواندن درمان این مشکل نیست .
چون هیچ چیز جای یک زندگی شرافتمندانه و رفتار اصیل را نمی گیرد حتی اگر تاوان آن رنج بردن باشد
به دنبال درمانم ...
#مریمِ_این_روزها
پرهیز از نگاه کردن
به کسی که شوق دیدنش
کلافه ات کرده
تردید مبهمی را به یقینی روشن
تبدیل می کند :
"عاشق شده ای"
مصطفی مستور