eitaa logo
نشان از بی نشان ها
521 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
30 فایل
جان به هر حال قرار است که #قربان بشود... پس چه خوب است که قربانی #جانان بشود... انتقاد و پیشنهادات خود رو با ما در میان بگذارید👇👇👇 @BeneshaN63 @beneshanyazahra
مشاهده در ایتا
دانلود
| 🔻پابوس مادر 🌟خیلی دوست داشتنی بود. اگر ذره‌ای از او دلخور و ناراحت می‌شدم به هر طریقی دلم رو به دست می‌آورد، حتی پشت پاهامو می‌بوسید، هر روز صبح وقتی می‌خواست بره اداره میومد و پای منو می‌بوسید. یک بار خواهرش این اتفاق رو دید و به مـن اشـاره کرد و گفت دیدی چه کار کرد مادر؟ گفتم بله، کارِ هر روزش هست، من خودمو به خواب می‌زنم یک وقت خجالت نکشه. یاد شهدا با صلوات🌷 ✅ @beneshanha 🌷یازهرا🌷
💔 🌸🕊 سلیمانی روزی که بابا مدال🏅 ذوالفقار را از 💝💙💜💛 گرفتند، به ایشان تبریک گفتم.💎 💢در پاسخ گفتند : اینها همه دنیوی است☝️🏻 دعا کن یک روز مدال اخروی ام را از خداوند بگیرم ✴️ به ما هم گفتند : مبادا مغرور شوید که پدرتان فلان مقام و مدال را دارد ❌ 🌴 در ذهنتان باشد پدرتان فقط یک سرباز ✊🏻 و خادم مردم است و شما هم از مردم و خادم مردمید ✋🏻 🍉🌀 به روایت : زینب سلیمانی ✅ @beneshanha 🌷یازهرا🌷
🔰 | 🌟ذکریا همیشه در سلام‌ کردن به کوچک و بزرگ سبقت می‌گرفت و همه‌ی خانواده شیفته‌ی این اخلاق او بودند، خوش‌خنده بود و تبسم از لبانش محو نمی‌شد، هر زمانی که از خواب بیدارش می‌کردم، تا چشمانش را باز می‌کرد، لبخندی به من می‌زد و سلام می‌داد؛ هیچ‌ وقت عصبانی نمی‌شد. از کودکی تا زمانی که ازدواج کرد، سعی می‌کرد از لحاظ مالی، خانواده‌اش را درک کند؛ مثلا اگر دوست داشت اردوی مشهد برود و ما هزینه‌اش را نداشتیم، اعتراضی نمی‌کرد و با دوستانش همراه نمی‌شد؛ ذکریا در همه‌شرایط احترام من و پدرش را حفظ می‌کرد. 🌷 شهید ذکریا شیری🌷 📎 به روایت مادر شهید ✅ @beneshanha 🌷یازهرا🌷
🔰 | 📍احترام به مادر... 🌟به مادرش میگفت مامانی. پشت تلفن لحنش را عوض میکرد و با مادرش مثل بچها حرف میزد . گاهی وقت ها مادرش که می آمد دم در شرکت، می رفت،دو دقیقه مادرش را می دید و برمیگشت،حتی اگر جلسه بود. بچها تعریف می کردند زمان دانشجویی دکتر هم می خواست برود با مادرش می رفت. 📚برشی از خاطرات شهید مصطفی احمدی روشن ✅ @beneshanha 🌷یازهرا🌷
💌 🟣شهید مدافع‌حرم ☂فرزند شهید نقل می‌کند: شهید بهرامی همیشه سعی می‌کرد همگی در صلح و آرامش باشند و اگر دو نفر کدورتی با هم داشتند، آنها را آشتی می‌داد. با بزرگ و کوچک طوری رفتار می‌کرد که هیچکس از پدرم رنجور نمی‌شد. زمانی که فردی را نصیحت می‌کرد، از ابراز پشیمانی و ناراحتی آن شخص نیز ناراحت می‌شد و با وی همدردی می‌کرد. ☂موقعی که پدرم در مناطق عملیاتی بانه کردستان بود، یک روز در زمانِ برگشت به استان زنجان، پدرم در اتوبوس، جوانی را می‌بیند که در خودش فرو رفته و ناراحت است. دلیل ناراحتی‌اش را می‌پرسد و متوجه می‌شود که آن جوان با خانواده خود قهر کرده است و قصد دارد شهرش را ترک کند. پدرم آن جوان را به خانه‌ی خودمان در خرمدره آورد و خیلی با او صحبت کرد و متوجه شد که فرزند کیست. با خانواده‌اش تماس گرفت که نگران نباشند و سرانجام این جوان را به کانون گرم خانواده‌اش بازگرداند. 🕊🥀🕊🥀🕊 ✅ @beneshanha 🌷یازهرا🌷
🪴 | 📍کارهاےبۍریا درحین خستگی... 🌟 درمنطقه محمدتقی خیلی تلاش میکرد و زحمت میکشید، وقتی برمیگشت برای استراحت وجای خوابیدن نبود طوری خودش رو یه گوشه مچاله می کرد وبه سختی می خوابید تا بقیه رو از خواب بیدار نکنه یاکسی اذیت نشه. حتی گاهی بچه ها توی چادر می گفتن ومی خندیدن وبعد مدتی متوجه می شدن آقامحمدتقی نیست، می رفتن دنبالش می دیدن در حال شستن جوراب های بچه هاست یا واکس زدن پوتین های بچه ها. نماز ظهرش را اول وقت خواند و درست دو ساعت بعد با شلیک خمپاره شربت شیرین شهادت را نوشید. آقا محمدتقی در قلب های بچه ها جاودانه شد. 🥀 🥀🕊🥀🕊🥀 ✅ @beneshanha 🌷یازهرا🌷
🔮 شهادتت عقب میفته 🌸 اوایل امسال با تعدادی از رفقا من جمله سید ابراهیم رفته بودیم برای شناسایی قبل از عملیات منطقه درعا حین برگشت با توجه به فصل بهار و کشتزارهای گسترده تو منطقه حاشیه راه بوته های بلندی که انتهای ساقه هاشون خارهای توپی شکل گرفته (اندازه گردو) رشد کرده بود و من را وسوسه می که با پوتین بزنم زیرشون....😌 بلاخره شروع کردم اوليش و با پوتینم هدف گرفتم و با دورخیزی محکم زدم زیرش که بعد از کنده شدن و به هوا پرتاب شد......با خودم گفتم عجب کیفی داد... 😂😂 بعد شروع کردم دومی..... سومی.... تا اینکه سید ابراهیم صدام کرد ابو علییییی گفتم جانم؟ با همون لحن شیرین و قشنگش گفت قربونت بشم آخه اينا هم موجود زنده هستن همین کار باعث ميشه شهادتت به عقب بیفته😔 بعد از این حرفش کلی تو فکر رفتم و گفتم بابا سید تا کجاهاشو میبینه و نفهميدم کی رسیدیم مقر و فهمیدم تا سيب نرسه از درخت نمیفته بله من و امثال من هنوز کال هستیم و لايق نشدیم😔😭 شهدا گاهی نگاهی😭😭 "" شادی روح شهدا صلوات "" 🌹 شهید مدافع حرم سیدمصطفی صدرزاده ✅ @beneshanha 🌹 یازهرا🌹
🌹 کمر درد شدیدی داشت. بعد از فیزیوتراپی و درمان، رفت بیت‌الزهرا. میهمان‌ها که می‌آمدند، مدت زیادی سر پا می‌ایستاد. جلوی پای میهمان‌ها تمام قد می‌ایستاد و به همه خوش آمد میگفت‌.😊 گفتم: با وضعیتی که شما دارید، صلاح نیست اینقدر سر پا بایستید و جلوی هر کسی که وارد میشود، از روی صندلی بلند شوید... گفت: همه‌ کسانی که می‌آیند اینجا، میهمان مادر هستند. 😍❤️ مگر میشود برای میهمان مادر از جایم بلند نشوم؟!🍀 یک پسربچه‌ی چهار ساله وارد شد؛ جلوی پای او هم بلند شد، ایستاد و خوش آمد گفت.😳 گفتم: حاج آقا، این بچه که متوجه احترام شما نمیشود. ایستادن جلوی او که ضرورت ندارد. گفت: اگر این بچه احترام من را ببیند، همیشه به اینجا می‌آید و روضه‌خوان مادرم خواهد شد.😭😭 🌸 شادی روح شهدا صلوات 🌸 ✅ @beneshanha 🌹 یازهرا🌹
يكي از همكارانش مي‌گفت ابوذر هميشه سر كار روي يك برگه مي‌نوشت: شهيد ابوذر امجديان. خوش به سعادتش و به او غبطه مي‌خورم و مي‌گويم ابوذرجان مگر قول ندادي بروي و بعد بيايي من را ببري سوريه زيارت همرزمانش از جسارت و شجاعتش هم برايم بسيار مي‌گويند. تعريف مي‌كردندكه هميشه آقا ابوذر با روي گشاده به عمليات می‌رفت و به رزمنده‌ها مي‌گفت: بچه‌ها بدويد برويد عمليات بدويد برويم حمله و همه می ‌خنديدند. دوستش مي‌گفت: لحظات آخر آب برايش بردم و او نخورد و با لب تشنه به ديدار اربابش امام حسين(علیه السلام) رفت. مي خواهم بگويم عمه جان، ابوذرم آمد تا مدافعت شود. هواي من را داشته باش. هواي بي‌قراري‌هايم را و دل بي‌تابم را. خانم جان دست من را هم بگير تا بتوانم مدافعت شوم. تو خود مي‌داني كه من چقدر ابوذرم را دوست داشتم و او را به تو هديه كردم. من از دوست‌داشتني‌ترين زندگي‌ام گذشتم تا به لبخند رضايتي از تو برسم. من از او گذشتم تا تو بار ديگر بند‌هاي اسارت را نبيني. بي‌بي جان عاقبت من را هم چون ابوذرم شهادت قرار بده و زيارتي كه حلاوتش طعم تلخ فراق را از من دور كند. @beneshanha 🌹یازهرا 🌹
دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) بودیم. دفعه آخر که برای خداحافظی رفتیم حرم، وقتی برمی‌گشتیم، گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز! گفتم :چرا؟ گفت:چون همیشه موقع خداحافظی می‌گفتم یا حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) من را دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) نوکری کنم. ولی این‌بار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها). من هم خندیدیم و گفتم: "خب چه فرقی کرد" گفت: اینها دریای کرم هستند چیزی را که ببخشند دیگر پس نمی‌گیرند. ✍راوی: همسر شهید @beneshanha 🌹 یازهرا🌹
🔸طرحِ جالبِ یک شهید در خانه برای ترک گناه یه صندوق درست کرد و گذاشت توی خونه. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودنِ دروغ و غیبت گفت. مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیین کرد. عهد بستند هر کسی از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه ، اون مبلغ رو به عنوانِ جریمه بندازه توی صندوق... قرار شد پولهای صندوق هم صرف کمک به جبهه و رزمنده ها کنن. طرح خیلی جالبی بود ، باعث شد تمام اعضای خانواده خودشون رو از این گناه ها دور کنن؛ اگه هم موردی بود ، به هم تذکر می دادند 👤خاطره ای از زندگی شهید علی اصغر کلاته سیفری 📚منبع: کتاب وقت قنوت، صفحه ۱۴۵ خاکریز خاطرات ۴۵ 📎 📎 📎 📎 @beneshanha 🌹یازهراۜ 🌹
علاقه زیادی به قرآن داشت و هرشب در منزل ۱۰۰آیه قرآن را میخواندند😊😊 وپس از نماز عشا سوره واقعه را تلاوت می کرندوپس ازنماز صبح زیارت عاشورا و سوره حشررا می خواندند. همچنین پس از هر نماز؛آیت الکرسی؛تسبیحات حضرت زهرا ؛سه مرتبه سوره توحید؛صلوات و ایات دو و سه سوره طلاق راحتما تلاوت می کردند.تاکید ویژه ای به نماز شب داشتند و اگر نماز شبشان می شد می گفتند:شاید در روزگناهی مرتکب شده ام که برای نماز شب بیدار نشدم😔😔 🌹 شهید مدافع حرم مسلم خیزاب شادی روح پاک شهدا صلوات 🌷 @beneshanha 🌹یازهراۜ 🌹