استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔊 #سخنآوا موضوع: #چرایی_پرهیز_از_گناه_در_خلوت @benisiha_ir
🔴 #متن_سخنآوا
🔵 #چرایی_پرهیز_از_گناه_در_خلوت
🔸خداوند عالَم دارد ما را میبیند و مواظب ما است، مراقب ما است و سرنوشت ما در دنیا و آخرت تا ابدیّت در دست او است.
🔸امیرالمؤمنین ـ سلام الله تعالی علیه. ـ فرمودند: «اِتَّقوا مَعاصِیَ اللهِ فِی الخَلَواتِ؛ فَاِنَّ الشّاهِدَ هُوَ الحاکِم؛ از معاصی خدا (از نافرمانیهایی که از خدا انجام میشود، یعنی: از گناهان) در خلوتها خودنگهداری کنید. (چرا؟) چون بیننده، همان داور است.» همان خدایی که دارد میبیند، همان خدا قرار است قضاوت کند، همان خدا قرار است نمره به ما بدهد و ما را عذاب کند یا پاداش بدهد.
#ترک_گناه، #تقوا، #تنهایی، #خلوت، #گناه
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 پرتو نور خدای اَزَلی
🔶 گرمی محفل اَخیار کجاست؟
(پرتو: شعاع. ازلی: وجود بیابتدا. محفل: مجلس. اخیار: نیکان.)
📖 امید آینده، ص 44.
💻 مشاهدهی ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)
@benisiha_ir
🔴 #یک_نکته از سخنرانیهای حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی
💌 اگر میخواهی غم نداشته باشی، راضی باش و اگر میخواهی یک عمر غصّه بخوری، حتّی از داشتههایت راضی نباش!
💻 مشاهدهی نکات دیگری از این سخنرانیها:
http://benisiha.ir/282/
#رضا، #رضایتمندی، #غم
@benisiha_ir
🔴 #تصویر عالم عارف، حجّةالحق، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ و آقای سیّد محمّدحسین طباطبایی، کودک حافظ کلّ قرآن کریم، در منزل پدر او، در سال 1375.
@benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 50:
🔸... بعد از خوردن ناهار، پدرم كمى استراحت كرد و پا شد [و] گفت: «من به كارخانه میروم. اگر پهلوانصفدر چيزى آورد، بگيريد و در جاى امنى بگذاريد.» خداحافظى كرد و رفت.
🔸بعد از رفتن پدرم، خالهسارا گفت: «من هم میروم سرى به خانهمان بزنم [و] برگردم.» او هم رفت.
🔸باز خانهی ما خلوت شد. من بودم و مادرم.
🔸مادرم از رختخوابش بلند شد و به طرف صُندوقش رفت. او يک صندوق چوبى داشت كه روى آن را با فلزّ طِلاییرنگ تزيين كرده بودند و جاى بستن مخصوصى داشت. مادرم يک قفل بزرگى به آن میزد و بعضى چيزها را در آن نگه میداشت؛ مثلاً: لباسهاى نوِ ما را در آن میگذاشت و چيزهاى ديگرى نيز در آن پنهان كرده بود. من تا آن روز نمیدانستم آنها چيستند. وقتى كَنار صندوق رسيد، از كيف پارچهایاش كليدى درآورده و صندوق را باز كرد. ديدم از زير بقچههاى لباسها، يک گره و يک بستهی كوچكى درآورد و آنها را باز كرد. چند سکّهی نقره و يک گردنبند فلزّى و يكى ـ دو تا النگوى نقرهاى و چيزهاى ديگرى كه به نظرش قيمتى میرسيد، يک جا جمع كرده و يک نگاه حسرتآمیز به آنها كرد. مثل كسى كه میخواهد همهچیزِ خود را از دست بدهد، آهى كشيد و گفت: «خب؛ ديگر چه میشود كرد؟»
🔸بعد، خودبهخود گفت: «اینها، هر دو، يادگاریهای بزرگان خانوادههاى ما بودند.» من خيلى كنجكاو شده بودم كه بدانم آنها چيستند و يادگارى چه كسانى هستند؛ از اين جهت به مادرم گفتم: «مادر! آنها چيستند و يادگاریهاى چه كسانى میباشند؟» او گفت: «پسرم! آنها یادگاریهای مادربزرگهای ما هستند كه دستبهدست گشته و فعلاً به دست ما رسيده؛ ولى الان كه ما احتياج زياد به پول پيدا كرديم، بايد آنها را بفروشيم.» گفتم: «چه هستند؟» گفت: «گردنبندهاى نقرهای مادربزرگهایت. يكى از مادربزرگ من يادگارى مانده و يكى هم از مادربزرگ پدرت.»
🔸من كه خيلى مايل بودم آنها را ببينم، از مادرم خواستم به من نشان بدهد. او اوّل گفت: «میخواهی چهکار؟»؛ ولى بعد، دستمال را باز كرد و به من نشان داد. مادرم راست مىگفت. آنها به صورت گردنبند بودند؛ ولى چه گردنبندى! چند تا منجوق، مثل دانههای تسبيح درشت بودند و چندين سکّهی نقرهاى به اندازهی دوريالى و پنجريالى و يكى ـ دو تا فلزّ لوزیشکلی را سوراخ كرده و به نخ گردنبند انداخته بودند. من نمیدانستم آنها چقدر ارزش پولى داشتند؛ ولى مادرم فكر مىكرد چيزهاى خیلیگرانبهايى هستند و حتماً قيمت آنها چندصدتومانى مىشود.
🔸در اين حال، درِ خانهمان زده شد. مادرم فوراً آنها را در جايى پنهان كرد و درِ صندوق را بست و به من گفت: «شيرخدا! برو؛ در را باز كن. بگو: "بفرماييد."» ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 62 ـ 64.
@benisiha_ir
🔴 #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی به پرسشها)
❓پرسش: اگر پدر و مادرم پیش من غیبت کنند، چه کنم؟
🔍 پاسخ:
از غیبتشونده دفاع کنید و چنانچه شرایط نهیازمنکر وجود دارد، آنان را با احترام، نهیازمنکر کنید و اگر شرایطش وجود ندارد، از پیش آنان بروید و چنانچه ممکن نیست، به غیبتشان گوش ندهید و حواسّتان را به جای دیگر سرگرم کنید.
💻 مشاهدهی «پرسشها و پاسخهای احکام» دیگر:
http://benisiha.ir/311/
#غیبت، #نهی_از_منکر
@benisiha_ir
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «حرفهای طِلایی» (پندنامهی ایشان به تنهادخترشان):
🌷#دخترم! آرزوهایت را کوتاه و کوتاهتر کن.
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/149/
#آرزو
@benisiha_ir
🔴 #خاطرات_مفید
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی:
🔹روزی به حضرت آیتالله خلیل مبشّر کاشانی ـ دامت برکاته. ـ عرض کردم که مرا نصیحت کنید.
🔹ایشان مطالبی فرمودند. چکیدهی آنها این بود که همیشه با قرآن کریم و احادیث شریفه باش و سراغ غیر آنها نرو.
💻 مشاهدهی خاطرات دیگر:
http://benisiha.ir/384/
#آیتالله_مبشر، #پند، #پندخواهی، #حدیث، #علما، #قرآن_کریم، #موعظه، #نصیحت
@benisiha_ir
🔴 #پند_پیران_بر_پوران
مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «پند پیران بر پوران» (پندنامهی ایشان به پسرشان):
🌷 #پسرم! قرآن کریم را با دل پاک و بیدار بخوان.
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/235/
#قرآن_کریم، #قرائت_قرآن_کریم
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_زیبا (به گزینش حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی)
🌹مشورت، اِدراک و هُشیاری دهد
🌹عقلها را عقلها یاری دهد
📝 از: #مولوی.
(ادراک: درککردن، فهمیدن. هشیاری: هوشیاری، آگاهی، زیرکی.)
💻 مشاهدهی ابیات زیبای دیگر:
http://benisiha.ir/14/
#درک، #عقل، #فهم، #مشاوره، #مشورت، #نظرخواهی
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_معنوی
💠 یک بیت از مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🔸میشوم شب به یاد تو بیدار
🔸بر زبان، ذکر تا سَحر دارم
💻 مشاهدهی ابیات معنوی دیگر از ایشان:
http://benisiha.ir/33/
#تهجد، #ذکر، #سحر، #شبزندهداری
@benisiha_ir
🔴 #پیام_معنوی
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعهنوشتاری با عنوان #خطاب_به_خودم:
🌿 نسبت به گذشته، حال و آینده، زاهد باشد؛ یعنی:
حسرت اشخاص و اشیائی را که داشته و از دست دادهای، نخور
و از آنچه داری، خوشحال و سرمست نباش
و برای بهدستآوردن نعمتهای دنیوی، بیشتر از مقدار وظیفهی شرعی تلاش نکن.
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این مجموعه:
http://benisiha.ir/290/
#حسرت، #دنیاخواهی، #زهد، #سرمستی، #شادی
@benisiha_ir
🔴 #پند_پیران_بر_پوران
مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «پند پیران بر پوران» (پندنامهی ایشان به پسرشان):
🌷 #پسرم! آخرتت را اصلاح کن.
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/235/
#آخرت، #آخرتگرایی
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_زیبا (به گزینش حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی)
🌹نازنینا! نفَسی اسب تجلّی زین کن
🌹که زمین، گوشبهزنگ است و زمان، چشمبهراه
📝 از: #زکریا_اخلاقی.
(تجلّی: آشکارشدن، جلوهکردن.)
💻 مشاهدهی ابیات زیبای دیگر:
http://benisiha.ir/14/
#انتظار، #انتظار_فرج
@benisiha_ir
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «حرفهای طِلایی» (پندنامهی ایشان به تنهادخترشان):
🌷#دخترم! شب زود بخواب و صبح زود بیدار شو.
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/149/
#بیدارشدن، #خواب، #خوابیدن، #کمخوابی
@benisiha_ir
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «حرفهای طِلایی» (پندنامهی ایشان به تنهادخترشان):
🌷#دخترم! خود را با گناه تباه نکن.
(تباه: فاسد، ضایع، نابود.)
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/149/
#بدبختی، #تباهی، #گناه
@benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔊 #سخنآوا موضوع: #چرایی_مستجابالدّعوهبودن_یک_حمّال @benisiha_ir
🔴 #متن_سخنآوا
🔵 #چرایی_مستجابالدّعوهبودن_یک_حمّال
🔸یک حمّالی، یعنی: کسی که کارش حمل بار بوده ـ خدا همهشان را حفظ کند. ـ داشت راه میرفت. دید یک جایی مردم دهانها وامانده. چه خبر است؟ دید نگاهها بالا است. نگاه کرد بالا. دید یک بچهای از آن طبقۀ مثلاًچندم دارد میافتد.
🔸گفت: «خدایا! این بچه را نگه دار.» بچه بین زمین و آسمان ایستاد، توقّف کرد؛ بعد، آرامآرام آرامآرام، انگار روی پر قو دارند میآوردندش! آمد، آمد، آمد، در دست این باربردار، این حمّال، قرار گرفت!
🔸مردم دوْرش جمع شدند. گفتند: «از اولیاءاللّهی تو؟ صاحب مقامات ملکوتی [هستی]؟» گفت: «نه بابا! این خبرها نیست.» گفتند: «آخر چهجوری شد؟ تو، به خدا گفتی: ‹خدایا! این را نگه دار.›؛ وگرنه، با این سرعت، هر کسی میآمد پایین، دیگر مخ میترکید. به دعای تو ایستاد؛ بعد هم آرامآرام آمد تا در آغوش تو قرار گرفت. معلوم است که از غیب، آن بچه حفظ شده.» گفت: «من یک عمر، هر چه خدا گفت، گفتم چشم. یک بار هم من از خدا چیزی خواستم، خدا گفت چشم.»
#استجابت_دعا، #اطاعت_از_خدا، #بندگی، #دعا
@benisiha_ir
🔴 #نوشتار کوتاهی از حاج آقا اسماعیل داستانی بِنیسی
▫️بسم الله الرّحمان الرّحیم
🔷 سه نمونه از مَحبّت حضرت امام رضا به حضرت امام جواد (سلام الله تعالی علیهما):
1️⃣ امام رضا برای امام جواد ـ علیهما السّلام. ـ هنگامی که ایشان نوزاد و در گهواره بود، در طول شب لالایی میخواندند یا سخنانی میفرمودند که خوشش بیاید و شاد شود (1)؛
2️⃣ برای ایشان موز پوست کَندند و در دهانش گذاشتند (2)؛
3️⃣ در نامهشان به ایشان نوشت: «ای فرزندم! پدرت فِدایت شود!… ای پسرک عزیزم! پدرت فدایت شود!؛ یا وَلَدی! فَداکَ اَبوکَ!… یا بُنَیَّ! فَداکَ اَبوکَ!» (3).
(1) القطرة من بحار مناقب النّبیّ و العترة (علیهم السّلام)، ج 2، ص 456، ش 12/1111.
(2) همان، ج 1، ص 414، ش 11/468.
(3) همان، ج 1، ص 407 و 408، ش 3/461.
@benisiha_ir
🔴 #معرفی_آثارِ 📚 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
📗 نام کتاب: #مراسم_عروسی_و_معجزات_حضرت_زهرا (سلام الله علیها).
📁 موضوع کلیدی: سیرهی معصومین (علیهم السّلام).
📂 موضوع تفصیلی: داستان ازدواج حضرت فاطمه با امام على ـ علیهما السّلام. ـ و ۱۴ کرامت از حضرت زهرا (علیها السّلام).
🖨 چاپ چهارم: قم، انتشارات قیام، ۱۳۸۲ ش، رقعى، ۱۴۴ ص.
🖇 ترجَمه: این کتاب به قلم حجّت الاسلام و المسلمین ریاض حسین جعفرى، به زبان اردو ترجَمه و به نام «مراسم عروسی و معجزات بتول»، در ادارهی منهاجالصّالحین شهر لاهور، در سال ۱۹۹۸م. چاپ شده است.
@benisiha_ir